Forwarded from فرهیختگان
فروپاشی بنیادهای اخلاقی؛ ثمره ظهور مدرنیته
بیاخلاقی پدیدهای جهانی است
بیژن عبدالکریمی
▫️در فلسفه سیاسی کلاسیک یعنی در اندیشه کسانی همچون افلاطون، ارسطو، آگوستین و ... سیاست برای تحقق اخلاق است و هدف و غایت سیاست، رسیدن به فضیلت محسوب میشود.
▫️در فلسفه سیاسی جدید، سرزمین جدیدی کشف میشود، یعنی ماکیاولی ادعا میکند، همانگونه که کریستفکلمب در حوزه جغرافیا قاره جدیدی کشف کرد، او نیز در حوزه اخلاق و سیاست، قاره جدیدی کشف کرده است.
▫️در فلسفه سیاسی جدید، سیاست تلاش میکند از فلسفه فاصله بگیرد و به یک علم بدل شود که از آن به واقعبینی تعبیر میشود. یعنی در فلسفه سیاسی جدید، امر رئال یعنی امر واقعی جانشین ایدهآلها، فضیلتها و آرمانها میشود؛ بنابراین در فلسفه سیاسی جدید، اخلاق جایی ندارد و از آن به عنوان نوعی ابزار و گفتمان سیاسی برای نقد دیگر قدرتهای سیاسی استفاده میشود.
▫️اسلام یک دین است. بنابراین ما فلسفه سیاسی دینی نداریم. فلسفه سیاسی از دو کلمه فلسفه و سیاست ترکیب شده؛ در واقع موضوع این رشته و حوزه فکری، سیاست است، ولی روش آن استدلالی و فلسفی بوده و این با دین متفاوت است. هیچ کدام از ادیان، فلسفه سیاسی نداشتند. فلسفه سیاسی جایی معنا پیدا میکند که فلسفه وجود داشته باشد. فلسفه امری یونانی است و در آنجا شکل گرفته، مگر اینکه گفته شود فلسفه سیاسی در عالم اسلام و یا در میان فیلسوفان مسلمان.
▫️در کشورهای خاورمیانه مثل عراق، افغانستان و حتی ایران، علیرغم اینکه نظام سیاسی این کشورها لیبرال نیست، ولی لیبرالیسم قلبهای آنها را فتح کرده که نمونه آن تکیه بر حریم خصوصی و آزادیهای فردی است. بنابراین باید گفت غرب برای اکثر تودههای جهان قبله آمال شده، ولی امروز خود غرب و لیبرالیسم با بحرانهای بسیار شدیدی روبروست که یکی از آنها بحران اخلاقی است.
▫️در ذات لیبرالیسم، اخلاق قرار است تابع نحوه هستی انسان شود و نه هستی انسان تابع اخلاق. لیبرالیسم یعنی تکیه بر انسانها، همانگونه که هستند و تلقی انگیختارها و غرایز حیاتی به عنوان نیروهای بنیادین حیات که اخلاق باید خودش را با آنها منطبق کند و این در عین حال که حدی از حقیقت را دارد، ولی وقتی در مورد آن افراط شود، به معنای مرگ اخلاق و ارزشهای اخلاقی نیز هست.
▫️در خود غرب و برای متفکران غربی، آرمانهای لیبرالی به خصوص در شرایط و جهان پست مدرن آنچنان چنگی به دل نمیزند. امروز جهان در حوزه فلسفه سیاسی با بحران در عمیقترین معنای کلمه روبروست و اکثر تودهها در سراسر جهان علیرغم نوعی ازخودبیگانگی و اینکه با سیستم و قدرت سیاسی مشکل دارند و به آن معترضاند، ولی هیچ اتوپیا و جانشینی ندارند. در واقع نمیدانند اگر وضع کنونی را کنار بگذارند، چه چیزی جانشین خواهد شد. بنابراین اینکه ما به نظامی سیاسی دست پیدا کنیم که سیاستی اخلاقی را پیش ببرد، نوعی اتوپیا و آرمان است و تا تحقق آن فاصله بسیار زیادی داریم.
▫️با ظهور مدرنیته، برای نخستین بار بنیانهای زیست اخلاقی متزلزل شد. این حادثه بزرگی بود که اولین بار در دوران مدرن روی داد و بنیانهای اخلاقی فروپاشید. در واقع وقتی مسیحیت کنار زده شد، نظام متافیزیکی و الهیاتی دیگر نتوانست ضامن حیات اخلاقی باشد، لذا بیاخلاق شدن امری جهانی است.
▫️امروز در سراسر جهان، نفس زندگی، پول، شغل و خانه خوب و بهرهمندی از دستاوردهای تکنولوژی، آمال و آرزوی انسانهاست، نه تحقق زیست و آرمانهای بزرگ اخلاقی. به تبع آن، ما نیز در چنین فضای جهانی زندگی میکنیم و نمیتوانیم از روند جهانی که یکی از مهمترین مؤلفههایش، بیبنیاد شدن اخلاق است، جدا باشیم. علاوه بر این، ساختارهای اجتماعی و عدم توسعهنیافتگی و فقری که در جامعه وجود دارد، از عللی است که در کنار عوامل متافیزیکی سبب رشد بیاخلاقی در جامعه ما شده است.
بیژن عبدالکریمی در گفتوگو با ایکنا اصفهان. ادامه متن کامل اینجا
جان آگه با #فرهیختگان
بیاخلاقی پدیدهای جهانی است
بیژن عبدالکریمی
▫️در فلسفه سیاسی کلاسیک یعنی در اندیشه کسانی همچون افلاطون، ارسطو، آگوستین و ... سیاست برای تحقق اخلاق است و هدف و غایت سیاست، رسیدن به فضیلت محسوب میشود.
▫️در فلسفه سیاسی جدید، سرزمین جدیدی کشف میشود، یعنی ماکیاولی ادعا میکند، همانگونه که کریستفکلمب در حوزه جغرافیا قاره جدیدی کشف کرد، او نیز در حوزه اخلاق و سیاست، قاره جدیدی کشف کرده است.
▫️در فلسفه سیاسی جدید، سیاست تلاش میکند از فلسفه فاصله بگیرد و به یک علم بدل شود که از آن به واقعبینی تعبیر میشود. یعنی در فلسفه سیاسی جدید، امر رئال یعنی امر واقعی جانشین ایدهآلها، فضیلتها و آرمانها میشود؛ بنابراین در فلسفه سیاسی جدید، اخلاق جایی ندارد و از آن به عنوان نوعی ابزار و گفتمان سیاسی برای نقد دیگر قدرتهای سیاسی استفاده میشود.
▫️اسلام یک دین است. بنابراین ما فلسفه سیاسی دینی نداریم. فلسفه سیاسی از دو کلمه فلسفه و سیاست ترکیب شده؛ در واقع موضوع این رشته و حوزه فکری، سیاست است، ولی روش آن استدلالی و فلسفی بوده و این با دین متفاوت است. هیچ کدام از ادیان، فلسفه سیاسی نداشتند. فلسفه سیاسی جایی معنا پیدا میکند که فلسفه وجود داشته باشد. فلسفه امری یونانی است و در آنجا شکل گرفته، مگر اینکه گفته شود فلسفه سیاسی در عالم اسلام و یا در میان فیلسوفان مسلمان.
▫️در کشورهای خاورمیانه مثل عراق، افغانستان و حتی ایران، علیرغم اینکه نظام سیاسی این کشورها لیبرال نیست، ولی لیبرالیسم قلبهای آنها را فتح کرده که نمونه آن تکیه بر حریم خصوصی و آزادیهای فردی است. بنابراین باید گفت غرب برای اکثر تودههای جهان قبله آمال شده، ولی امروز خود غرب و لیبرالیسم با بحرانهای بسیار شدیدی روبروست که یکی از آنها بحران اخلاقی است.
▫️در ذات لیبرالیسم، اخلاق قرار است تابع نحوه هستی انسان شود و نه هستی انسان تابع اخلاق. لیبرالیسم یعنی تکیه بر انسانها، همانگونه که هستند و تلقی انگیختارها و غرایز حیاتی به عنوان نیروهای بنیادین حیات که اخلاق باید خودش را با آنها منطبق کند و این در عین حال که حدی از حقیقت را دارد، ولی وقتی در مورد آن افراط شود، به معنای مرگ اخلاق و ارزشهای اخلاقی نیز هست.
▫️در خود غرب و برای متفکران غربی، آرمانهای لیبرالی به خصوص در شرایط و جهان پست مدرن آنچنان چنگی به دل نمیزند. امروز جهان در حوزه فلسفه سیاسی با بحران در عمیقترین معنای کلمه روبروست و اکثر تودهها در سراسر جهان علیرغم نوعی ازخودبیگانگی و اینکه با سیستم و قدرت سیاسی مشکل دارند و به آن معترضاند، ولی هیچ اتوپیا و جانشینی ندارند. در واقع نمیدانند اگر وضع کنونی را کنار بگذارند، چه چیزی جانشین خواهد شد. بنابراین اینکه ما به نظامی سیاسی دست پیدا کنیم که سیاستی اخلاقی را پیش ببرد، نوعی اتوپیا و آرمان است و تا تحقق آن فاصله بسیار زیادی داریم.
▫️با ظهور مدرنیته، برای نخستین بار بنیانهای زیست اخلاقی متزلزل شد. این حادثه بزرگی بود که اولین بار در دوران مدرن روی داد و بنیانهای اخلاقی فروپاشید. در واقع وقتی مسیحیت کنار زده شد، نظام متافیزیکی و الهیاتی دیگر نتوانست ضامن حیات اخلاقی باشد، لذا بیاخلاق شدن امری جهانی است.
▫️امروز در سراسر جهان، نفس زندگی، پول، شغل و خانه خوب و بهرهمندی از دستاوردهای تکنولوژی، آمال و آرزوی انسانهاست، نه تحقق زیست و آرمانهای بزرگ اخلاقی. به تبع آن، ما نیز در چنین فضای جهانی زندگی میکنیم و نمیتوانیم از روند جهانی که یکی از مهمترین مؤلفههایش، بیبنیاد شدن اخلاق است، جدا باشیم. علاوه بر این، ساختارهای اجتماعی و عدم توسعهنیافتگی و فقری که در جامعه وجود دارد، از عللی است که در کنار عوامل متافیزیکی سبب رشد بیاخلاقی در جامعه ما شده است.
بیژن عبدالکریمی در گفتوگو با ایکنا اصفهان. ادامه متن کامل اینجا
جان آگه با #فرهیختگان
Forwarded from فرهیختگان
«ایرانیّت» و پروبلماتیک «هویت ملی»!
محمد حسن علایی
شکاف بین مردم و حاکمیت در صورت تعمیق، بسیار بیشتر از آن که به تصور بیاید میتواند مسئلهساز شود. در این میانه روشنفکر آگاه، به عنوان یک انذاردهنده در حد واسطه مردم و حاکمیت تا حدودی میتواند نقشآفرین باشد، اما در صورت فقدان زمینههای تاثیرگذاری سخن اهل درد، این مغاک روز به روز عمیقتر خواهد شد. این در حالی هست که واکاوی هویت ملی به عنوان یک پروبلماتیک با انواع امتناعات مواجه است و شکاف بین نوگرایان و سنتگرایان، روز به روز خود را در ساحات مختلف بیشتر بروز میدهد.
توصیف هستی اجتماعی ایرانیان چندان که وفادار به پدیدارها باشد و گزارشی منطبق با واقعیتهای عینی را در بر بگیرد کوشش نظریهورزانه ای هست که اگر بخواهد همه ساحات فرهنگ، سیاست، اجتماع و... را در بر بگیرد میتواند به مثابه پیشدرآمدی بر تبیین جامعهشناختی امور و مسائل قلمداد شود. این مهم بدون وجه نظر تاریخی و بدون توجه به دیالکتیک امر محلی و امر جهانی ممکن نخواهد بود.
از اهم مسائلی که نیاز مبرمی به بازتعریف دارد، مسئله پروبلماتیک هویت ملی در همه ابعاد آن است. نمیتوان صرفاً با تکیه بر یک ایدئولوژی ناسیونالیستی، یک صورتبندی دقیق و ملهم از امر واقع از هویت ملی ارائه کرد.
سخن راندن از ضرورت توصیف هستی اجتماعی و واقعیات عینی جامعه ما و تبیین جامعهشناختی شکافها و گسیختگیهای اجتماعی آن، مجال مستوفایی میطلبد، عجالتاً اشارتی مختصر به پویش نسلی رخ داده در جامعه، پرده از بسیاری امور کنار خواهد زد. با نگاهی اجمالی به تغییرات و تحولات الگوهای زیستی جوانان و نوجوانان دهههای جدید میتوان تاثیر و تاثرات فرآیندهای جهانی را بر سبک زندگی و امر روزمره در زندگی ایرانیان در نظر آورد. کندرسه در آستانه عصر جدید تحولات دولت و جامعه، تحولاتی که مقدر بود محصول انقلاب، اختراعات علمی، و سرمایهداری باشد، به این نکته پی برد که هر نسلی بهتر است قانون اساسی سیاسی خود را تولید کند و هیچ نسلی نباید نسلهای آینده را تابع قوانین خویش سازد.
سخنسرایی در باب مطلق «ایرانی بودن» چندان هم بی خطر نیست؛ و هر آینه گوینده را با خطر سقوط به ورطه احساسات کور ملیگرایانه و وطنپرستانه روبهرو میکند. برای پرهیز از درغلتیدن به ابتذال روایتسازی رومانتیک از ایرانیت، میتوان خود را به برخورداری از امکانات و مواهب وجه نظری تاریخی و رویکردی پدیدارشناختی مجهز ساخت.
ایرانی از طرفی قهراً پایی در سنت تاریخی خود دارد و پایی لرزان در تجربهای به غایت هراسآور، اما لاجرم وسوسهانگیز به نام مدرنیته. همو روزگاران درازی به اسم و رسم آبا و اجدادی خویش نامی در نامها داشته و خانهای مستحکم از برای زیستن به نام و کنیه خویش. همین امروز هم هر جایی بر روی این کره خاکی که بایستد او را ایرانی صدا خواهند کرد. اما به ناگاه مغاکی زیر پای او دهان باز کرده است و او را به جهانی ناشناخته پرتاب کرده است. بیگانهای در درون، او را با خویش بیگانه ساخته است، تو گویی که زبان غیر را نیاموخته، زبان همسخنی با خویش را درباخته است.
خیلی هم بیمناسبت نخواهد بود اگر امروز که سرنوشت ایران و ایرانی در هالهای از ابهام پیچیده است، هر کدام از ما ایرانیان از صدر تا ذیل شهروندان و حکمرانان، در خلوت خویش این سوال را از خودمان بپرسیم، آیا امید رستگاری نیست؟!
اگر رستگاری تبدیل به یک خواست ملی شود، برکات زیادی میتوان بر آن متصور شد.
https://www.hamdelidaily.ir/index.php?newsletternumber=1415&page=8
جان آگه با #فرهیختگان
«ما» امروز میبایست انگشت بگذاریم بر روی اشتراکات و تقدیر مشترک تاریخیمان، و امکاناتی که فرا رویمان وجود دارد. برای جهان غیر ایرانی، چه اهمیتی دارد که ما، بمانیم یا نمانیم!
محمد حسن علایی
شکاف بین مردم و حاکمیت در صورت تعمیق، بسیار بیشتر از آن که به تصور بیاید میتواند مسئلهساز شود. در این میانه روشنفکر آگاه، به عنوان یک انذاردهنده در حد واسطه مردم و حاکمیت تا حدودی میتواند نقشآفرین باشد، اما در صورت فقدان زمینههای تاثیرگذاری سخن اهل درد، این مغاک روز به روز عمیقتر خواهد شد. این در حالی هست که واکاوی هویت ملی به عنوان یک پروبلماتیک با انواع امتناعات مواجه است و شکاف بین نوگرایان و سنتگرایان، روز به روز خود را در ساحات مختلف بیشتر بروز میدهد.
توصیف هستی اجتماعی ایرانیان چندان که وفادار به پدیدارها باشد و گزارشی منطبق با واقعیتهای عینی را در بر بگیرد کوشش نظریهورزانه ای هست که اگر بخواهد همه ساحات فرهنگ، سیاست، اجتماع و... را در بر بگیرد میتواند به مثابه پیشدرآمدی بر تبیین جامعهشناختی امور و مسائل قلمداد شود. این مهم بدون وجه نظر تاریخی و بدون توجه به دیالکتیک امر محلی و امر جهانی ممکن نخواهد بود.
از اهم مسائلی که نیاز مبرمی به بازتعریف دارد، مسئله پروبلماتیک هویت ملی در همه ابعاد آن است. نمیتوان صرفاً با تکیه بر یک ایدئولوژی ناسیونالیستی، یک صورتبندی دقیق و ملهم از امر واقع از هویت ملی ارائه کرد.
سخن راندن از ضرورت توصیف هستی اجتماعی و واقعیات عینی جامعه ما و تبیین جامعهشناختی شکافها و گسیختگیهای اجتماعی آن، مجال مستوفایی میطلبد، عجالتاً اشارتی مختصر به پویش نسلی رخ داده در جامعه، پرده از بسیاری امور کنار خواهد زد. با نگاهی اجمالی به تغییرات و تحولات الگوهای زیستی جوانان و نوجوانان دهههای جدید میتوان تاثیر و تاثرات فرآیندهای جهانی را بر سبک زندگی و امر روزمره در زندگی ایرانیان در نظر آورد. کندرسه در آستانه عصر جدید تحولات دولت و جامعه، تحولاتی که مقدر بود محصول انقلاب، اختراعات علمی، و سرمایهداری باشد، به این نکته پی برد که هر نسلی بهتر است قانون اساسی سیاسی خود را تولید کند و هیچ نسلی نباید نسلهای آینده را تابع قوانین خویش سازد.
سخنسرایی در باب مطلق «ایرانی بودن» چندان هم بی خطر نیست؛ و هر آینه گوینده را با خطر سقوط به ورطه احساسات کور ملیگرایانه و وطنپرستانه روبهرو میکند. برای پرهیز از درغلتیدن به ابتذال روایتسازی رومانتیک از ایرانیت، میتوان خود را به برخورداری از امکانات و مواهب وجه نظری تاریخی و رویکردی پدیدارشناختی مجهز ساخت.
ایرانی از طرفی قهراً پایی در سنت تاریخی خود دارد و پایی لرزان در تجربهای به غایت هراسآور، اما لاجرم وسوسهانگیز به نام مدرنیته. همو روزگاران درازی به اسم و رسم آبا و اجدادی خویش نامی در نامها داشته و خانهای مستحکم از برای زیستن به نام و کنیه خویش. همین امروز هم هر جایی بر روی این کره خاکی که بایستد او را ایرانی صدا خواهند کرد. اما به ناگاه مغاکی زیر پای او دهان باز کرده است و او را به جهانی ناشناخته پرتاب کرده است. بیگانهای در درون، او را با خویش بیگانه ساخته است، تو گویی که زبان غیر را نیاموخته، زبان همسخنی با خویش را درباخته است.
خیلی هم بیمناسبت نخواهد بود اگر امروز که سرنوشت ایران و ایرانی در هالهای از ابهام پیچیده است، هر کدام از ما ایرانیان از صدر تا ذیل شهروندان و حکمرانان، در خلوت خویش این سوال را از خودمان بپرسیم، آیا امید رستگاری نیست؟!
اگر رستگاری تبدیل به یک خواست ملی شود، برکات زیادی میتوان بر آن متصور شد.
https://www.hamdelidaily.ir/index.php?newsletternumber=1415&page=8
جان آگه با #فرهیختگان
«ما» امروز میبایست انگشت بگذاریم بر روی اشتراکات و تقدیر مشترک تاریخیمان، و امکاناتی که فرا رویمان وجود دارد. برای جهان غیر ایرانی، چه اهمیتی دارد که ما، بمانیم یا نمانیم!
Forwarded from فرهیختگان
گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک
روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | ۱۴۰۰|
خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
ارسال از طریق پست
برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید
این کتاب با استقبال مخاطبین مواجه شدهاست.
در کانال تلگرامی رویکردهای جامعه شناختی نقد و نظرات خوانندگان کتاب منتشر می شود. اگر خوانندگان یا منتقدان کتاب نقد و نظری بر آن بنویسند با ارسال به نشانی ایمیل زیر، نوشتهشان در این کانال منتشر خواهد شد.
نشانی کانال:
https://t.me/sociologicalperspectives
نشانی ایمیل:
Phd.alaei@gmail.com
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | ۱۴۰۰|
خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
ارسال از طریق پست
برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید
این کتاب با استقبال مخاطبین مواجه شدهاست.
در کانال تلگرامی رویکردهای جامعه شناختی نقد و نظرات خوانندگان کتاب منتشر می شود. اگر خوانندگان یا منتقدان کتاب نقد و نظری بر آن بنویسند با ارسال به نشانی ایمیل زیر، نوشتهشان در این کانال منتشر خواهد شد.
نشانی کانال:
https://t.me/sociologicalperspectives
نشانی ایمیل:
Phd.alaei@gmail.com
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
Forwarded from فرهیختگان
گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک
روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | ۱۴۰۰|
خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
ارسال از طریق پست
برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید
این کتاب با استقبال مخاطبین مواجه شدهاست.
در کانال تلگرامی رویکردهای جامعه شناختی نقد و نظرات خوانندگان کتاب منتشر می شود. اگر خوانندگان یا منتقدان کتاب نقد و نظری بر آن بنویسند با ارسال به نشانی ایمیل زیر، نوشتهشان در این کانال منتشر خواهد شد.
نشانی کانال:
https://t.me/sociologicalperspectives
نشانی ایمیل:
Phd.alaei@gmail.com
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
روایتی از تجربۀ زیست دانشگاهی در ایران از ۱۳۸۰ تا ۱۴۰۰ | نویسنده: محمدحسن علایی | چاپ اول | نقد فرهنگ | ۱۴۰۰|
خرید آنلاین از فروشگاه اینترنتی انتشارات نقد فرهنگ
ارسال از طریق پست
برای خرید این کتاب روی این لینک کلیک کنید
این کتاب با استقبال مخاطبین مواجه شدهاست.
در کانال تلگرامی رویکردهای جامعه شناختی نقد و نظرات خوانندگان کتاب منتشر می شود. اگر خوانندگان یا منتقدان کتاب نقد و نظری بر آن بنویسند با ارسال به نشانی ایمیل زیر، نوشتهشان در این کانال منتشر خواهد شد.
نشانی کانال:
https://t.me/sociologicalperspectives
نشانی ایمیل:
Phd.alaei@gmail.com
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
Forwarded from فرهیختگان
ملاحظاتی پیرامون انتخاب رشته در علوم انسانی!
محمدحسن علایی(جامعه شناس)
این روزها که بازار انتخاب رشته داغ هست برخی از دوستان در خصوص نحوهی انتخاب درست با بنده تماس میگیرند که در صورت امکان مشاورهای دریافت بکنند؛ جدا از اینکه به بنده لطف دارند باید بگویم که اصل اول در #انتخاب_رشته مخصوصا در #علوم_انسانی "علاقه" است؛ و نه مثلا بازار کار و پرستیژ و ....
در کتاب "گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست اکادمیک" تجربهی زیست دانشگاهی خودم را ثبت و ضبط کردهام؛ مخصوصا که هم تجربهی تحصیل در علوم پایه را داشته ام هم تحصیل در علوم انسانی را!
امروز در جای جای دنیا هستند از دوستانم چه از هم شاگردیهای خودم در زمان تحصیل در دبیرستان نمونه شیخ مفید اردبیل؛ چه از دوستانم در دانشگاه تهران و حتی از برخی دانش جویان.... موفقترینها آنهایی بودهاند که علاقهی خود را درست تشخیص دادهاند؛ به حرف مردم انتخاب نکردهاند؛ فقط با معیار والدین یا مشاوران کنکور انتخاب نکردهاند؛ اصولا انتخاب امری وجودی و اگزیستانسیل هست و نه امری ابزاری و مکانیکی.
بنابراین به عنوان یک جامعه شناس که به ضعف بازار کار رشتههای علوم انسانی در جامعهی ایرانی ملتفت هست و به مقولهی سرمایهی نمادین و فرهنگی در جامعهی ایران و منابع منزلت و قدرت و ثروت توجه دارد عرض میکنم ورود به علوم انسانی عشق میخواهد و علاقه؛ که موفقیت را هم به همراه خواهد داشت هر چند کمی دیر ولی به نحوی ارضا کننده و بنیادین. و البته اعتراف میکنم که علوم انسانی علی رغم تصور قالبی عامهی مردم از علوم پایه و فنی به مراتب سخت تر است مخصوصا اگر نخواهیم یک بعدی با علوم انسانی مواجه بشویم و بخواهیم برخورد حکیمانه با انسان و نیازهایش داشته باشیم. البته دانشجوی علوم انسانی در هر جای دنیا باید روی خودش حساب کند تا دانشگاه و اساتیدش مخصوصا در ایران! این کشور برای توسعه واقعا به علوم انسانی محتاج است.
یک نکته هم به عنوان معلم بگویم؛ برخیها ساخته شدند که معلم شوند اما خیلی خیلی کم تعدادند؛
پشت جلد کتاب گفتمان وفاق چنین آوردهام:
این کتاب بر آن است تا تأمل در نفس را در خوانندهی ایرانی برانگیزاند، اهل تخصص را به سرکشی به بیرون از دایرهی تنگ تخصصهایشان وابدارد، و مخاطب را به تماشای جهان از معبر نیل به خودآگاهی تاریخیـوجودی تشویق کند، تا بتواند تابآوری سوژهی ایرانی را ضمن ارجاع به تجربهی زیستهی نگارنده، و حاشیههای زیست دانشگاهی ارتقا بخشد، بر زخمهای حاصل از این چندپارگیهای گریزناپذیر التیام نهد و انگیزهی بازاندیشی و اصلاح امور را فراهم آورد، برای نزج گرفتن روح آکادمی در میان ایرانیان، روایت اگزیستانسیل تجارب زیست آکادمیک از ارزش خلاقانهتری به نسبت سایر تولیدات دانشگاهی برخوردار است.
جان آگه با #فرهیختگان
محمدحسن علایی(جامعه شناس)
این روزها که بازار انتخاب رشته داغ هست برخی از دوستان در خصوص نحوهی انتخاب درست با بنده تماس میگیرند که در صورت امکان مشاورهای دریافت بکنند؛ جدا از اینکه به بنده لطف دارند باید بگویم که اصل اول در #انتخاب_رشته مخصوصا در #علوم_انسانی "علاقه" است؛ و نه مثلا بازار کار و پرستیژ و ....
در کتاب "گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست اکادمیک" تجربهی زیست دانشگاهی خودم را ثبت و ضبط کردهام؛ مخصوصا که هم تجربهی تحصیل در علوم پایه را داشته ام هم تحصیل در علوم انسانی را!
امروز در جای جای دنیا هستند از دوستانم چه از هم شاگردیهای خودم در زمان تحصیل در دبیرستان نمونه شیخ مفید اردبیل؛ چه از دوستانم در دانشگاه تهران و حتی از برخی دانش جویان.... موفقترینها آنهایی بودهاند که علاقهی خود را درست تشخیص دادهاند؛ به حرف مردم انتخاب نکردهاند؛ فقط با معیار والدین یا مشاوران کنکور انتخاب نکردهاند؛ اصولا انتخاب امری وجودی و اگزیستانسیل هست و نه امری ابزاری و مکانیکی.
بنابراین به عنوان یک جامعه شناس که به ضعف بازار کار رشتههای علوم انسانی در جامعهی ایرانی ملتفت هست و به مقولهی سرمایهی نمادین و فرهنگی در جامعهی ایران و منابع منزلت و قدرت و ثروت توجه دارد عرض میکنم ورود به علوم انسانی عشق میخواهد و علاقه؛ که موفقیت را هم به همراه خواهد داشت هر چند کمی دیر ولی به نحوی ارضا کننده و بنیادین. و البته اعتراف میکنم که علوم انسانی علی رغم تصور قالبی عامهی مردم از علوم پایه و فنی به مراتب سخت تر است مخصوصا اگر نخواهیم یک بعدی با علوم انسانی مواجه بشویم و بخواهیم برخورد حکیمانه با انسان و نیازهایش داشته باشیم. البته دانشجوی علوم انسانی در هر جای دنیا باید روی خودش حساب کند تا دانشگاه و اساتیدش مخصوصا در ایران! این کشور برای توسعه واقعا به علوم انسانی محتاج است.
یک نکته هم به عنوان معلم بگویم؛ برخیها ساخته شدند که معلم شوند اما خیلی خیلی کم تعدادند؛
پشت جلد کتاب گفتمان وفاق چنین آوردهام:
این کتاب بر آن است تا تأمل در نفس را در خوانندهی ایرانی برانگیزاند، اهل تخصص را به سرکشی به بیرون از دایرهی تنگ تخصصهایشان وابدارد، و مخاطب را به تماشای جهان از معبر نیل به خودآگاهی تاریخیـوجودی تشویق کند، تا بتواند تابآوری سوژهی ایرانی را ضمن ارجاع به تجربهی زیستهی نگارنده، و حاشیههای زیست دانشگاهی ارتقا بخشد، بر زخمهای حاصل از این چندپارگیهای گریزناپذیر التیام نهد و انگیزهی بازاندیشی و اصلاح امور را فراهم آورد، برای نزج گرفتن روح آکادمی در میان ایرانیان، روایت اگزیستانسیل تجارب زیست آکادمیک از ارزش خلاقانهتری به نسبت سایر تولیدات دانشگاهی برخوردار است.
جان آگه با #فرهیختگان
Forwarded from فرهیختگان
تبیین جامعه شناختی محبوبیت شاعر ارغوان!
محمدحسن علایی (جامعه شناس)
اگر فضای مجازی و صفحات اجتماعی را به عنوان مشت نمونه ی خلوار جامعه آماری ایرانیان تلقی کنیم؛ امروز از لحظه ی مخابره ی خبر جانکاه کوچ شاعر ارغوان؛ استاد امیر هوشنگ ابتهاج(ه.ا.سایه) به نحو چشمگیر و گسترده ای شاهد موجی از ابراز احساسات ایرانیان از پیر و جوان و ترک و لر و فارس و کرد فارغ از هر نوع گرایشات اجتماعی و سیاسی ایشان بودیم.
هایدگر فیلسوف بزرگ آلمانی شأن و منزلت بسیار بالایی برای شاعران بزرگ قائل بود. ابتهاج بزرگ بود چون به معنای اخص کلمه سخن گوی چیره دست و شایسته ی فرهنگ و خرد ایرانی و نمونه ی اتمِّ یک شاعر مردمی و میهن دوست بود.
امروز هم مردم پاسخ محبت های بي دریغ شاعر خود را دادند و می دهند؛ بی تردید تکریم هنر، قوام بخش حیات اجتماعی جامعه است. با ترویج هنر ملی و محلی، مولفه های بنیادی حیات اجتماعی در خاطره ها تجدید خواهد شد، مولفه هایی که از حافظه ی جمعی ایرانیان هرگز زدوده نخواهد شد و همین عنصر قوام بخش اجتماعی می تواند و باید به خدمت حفظ و تقویت منافع ملی ایرانیان در آمده از جانب متولیان امور مغتنم شمرده شود.
یکی از مولفه های ماندگاری آثار هنری، مردمی بودن هنرمند و تعلق خاطر او به همه ی آحاد این ملت از نسل ها، گرایش ها و طبقات مختلف مردم است که وی را در طراز یک هنرمند ملی تثبیت می کند.
مولفه ی دیگر تشخّص مدرن علی رغم تمسک به میراث سنتی و تاریخی ایران بزرگ فرهنگی است. هنرمند معاصر ضرورت معاصریّت را به نیکویی درک می کرد و علی رغم اینکه با همه ی عشقش موسیقی و ادبیات گران سنگ ایران زمین با همه ی کثرات آن را ارج می نهاد، اما زیست جهان مدرن را به رسمیت شناخته به سبک و سیاق معاصر، در مجامع ملی و جهانی نشست و برخاست می کرد.
ماندن در اوج و تن در ندادن به هنرِ روزمره و سطحی از دیگر مولفه ی هنرمند ملی ایرانی است علی رغم اینکه نشاط و شور حیات را برای همه ی ایرانیان در حد اعلای آن به ارمغان می آورد.
خودآیینی هنرمند در عین حفظ صمیمیت با همگان و گشودگی به دیگری، از وی نمونه ایی برجسته از خود بودن و خود شدن برای انسان ایرانی ارائه می کند که می تواند حتی برای نسل های آتی سرمشق و الگو باشد.
در سپهر هنر بزرگانی چون ابتهاج، شهریار و شجریان، شفیعی کدکنی ...همچون ستون هایی برای فرهنگ ملی ایران زمین هستند که می بایست هماره ارجمند و جاودانه به عنوان نگاهبانان شب بیدار و باغبانان خونین جگر این فرهنگ بلند، آن هم در طوفان برخاسته از جهان جدید، شناخته و شناسانده شوند.
روحش شاد و یادش جاویدان
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
محمدحسن علایی (جامعه شناس)
اگر فضای مجازی و صفحات اجتماعی را به عنوان مشت نمونه ی خلوار جامعه آماری ایرانیان تلقی کنیم؛ امروز از لحظه ی مخابره ی خبر جانکاه کوچ شاعر ارغوان؛ استاد امیر هوشنگ ابتهاج(ه.ا.سایه) به نحو چشمگیر و گسترده ای شاهد موجی از ابراز احساسات ایرانیان از پیر و جوان و ترک و لر و فارس و کرد فارغ از هر نوع گرایشات اجتماعی و سیاسی ایشان بودیم.
هایدگر فیلسوف بزرگ آلمانی شأن و منزلت بسیار بالایی برای شاعران بزرگ قائل بود. ابتهاج بزرگ بود چون به معنای اخص کلمه سخن گوی چیره دست و شایسته ی فرهنگ و خرد ایرانی و نمونه ی اتمِّ یک شاعر مردمی و میهن دوست بود.
امروز هم مردم پاسخ محبت های بي دریغ شاعر خود را دادند و می دهند؛ بی تردید تکریم هنر، قوام بخش حیات اجتماعی جامعه است. با ترویج هنر ملی و محلی، مولفه های بنیادی حیات اجتماعی در خاطره ها تجدید خواهد شد، مولفه هایی که از حافظه ی جمعی ایرانیان هرگز زدوده نخواهد شد و همین عنصر قوام بخش اجتماعی می تواند و باید به خدمت حفظ و تقویت منافع ملی ایرانیان در آمده از جانب متولیان امور مغتنم شمرده شود.
یکی از مولفه های ماندگاری آثار هنری، مردمی بودن هنرمند و تعلق خاطر او به همه ی آحاد این ملت از نسل ها، گرایش ها و طبقات مختلف مردم است که وی را در طراز یک هنرمند ملی تثبیت می کند.
مولفه ی دیگر تشخّص مدرن علی رغم تمسک به میراث سنتی و تاریخی ایران بزرگ فرهنگی است. هنرمند معاصر ضرورت معاصریّت را به نیکویی درک می کرد و علی رغم اینکه با همه ی عشقش موسیقی و ادبیات گران سنگ ایران زمین با همه ی کثرات آن را ارج می نهاد، اما زیست جهان مدرن را به رسمیت شناخته به سبک و سیاق معاصر، در مجامع ملی و جهانی نشست و برخاست می کرد.
ماندن در اوج و تن در ندادن به هنرِ روزمره و سطحی از دیگر مولفه ی هنرمند ملی ایرانی است علی رغم اینکه نشاط و شور حیات را برای همه ی ایرانیان در حد اعلای آن به ارمغان می آورد.
خودآیینی هنرمند در عین حفظ صمیمیت با همگان و گشودگی به دیگری، از وی نمونه ایی برجسته از خود بودن و خود شدن برای انسان ایرانی ارائه می کند که می تواند حتی برای نسل های آتی سرمشق و الگو باشد.
در سپهر هنر بزرگانی چون ابتهاج، شهریار و شجریان، شفیعی کدکنی ...همچون ستون هایی برای فرهنگ ملی ایران زمین هستند که می بایست هماره ارجمند و جاودانه به عنوان نگاهبانان شب بیدار و باغبانان خونین جگر این فرهنگ بلند، آن هم در طوفان برخاسته از جهان جدید، شناخته و شناسانده شوند.
روحش شاد و یادش جاویدان
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
Forwarded from فرهیختگان
درآمدی بر آسیب شناسی فقدان سنت گفتگوهای علمی در ایران معاصر!
محمدحسن علایی (جامعه شناس)
بگذارید با ذکر چند نام آغاز کنیم؛ شریعتی؛ فردید؛ سروش؛ عبدالکریمی؛ داوری؛ ملکیان؛ طباطبائی؛ فرهادپور؛ این بزرگواران به عنوان متفکرین سپهر اندیشه ورزی ایران تلقی می شوند چندین و چند نام دیگر هم می توان به این فهرست افزود ولی به هر حال نفرات معدود خواهند بود؛ ایشان سرمایه های فکری دوران معاصر ما هستند و در ساحت اندیشه معاصر خیرالموجودین این عرصه هستند در اینجا سراغ ستاره های ادبیات از جمله اخوان؛ کدکنی؛ ابتهاج و دولت آبادی و ... عجالتا نمی رویم اما آیا همان چند نام نخست این جستار آرای همدیگر را نقد زده اند آیا تالیان ایشان و دنبال کنندگان آثار ایشان؛ آرای ایشان را مورد بازخوانی انتقادی قرار داده اند؛ و آیا فرآورده های که حاصل مقایسه ی آرای ایشان باشد به دست داده اند.
اگر پاسخ منفی است که به زعم نگارنده چنین است؛ آیا مقدم بر گفتگوی اهالی سیاست؛ نمی بایست شاهد چنین دیالوگ هایی در میان اهالی تفکر می بودیم؟!
آنچه در جهان توسعه نیافتگی رخ می دهد از جنس چنین نمونه هایی است که به اجمال عرض کردم ما توسعه و دموکراسی و آزادی را هم بدون تمهید پیش نیازهایش طلب می کنیم و همین هست که تا به امروز هم ناکام بوده ایم.
وقتی این را می گویم مقصودم سلسله گفتگوهای علمی؛ منقح و دامنه دار است که شامل خوانش امهات آثار ایشان و مقایسه ی تئوری های اصلی ایشان با هم می شود؛ تا برسیم به مسائل فرعی و جزئیات شبکه های مفهومی ایشان و حتی مطالعه پیامدهای اندیشه های ایشان؛ که در غیاب نظام فشل آکادمیک می بایست میان اهل دغدغه دردمند پیگیری می شد و نه صرفا میان نگاه های ایدئولوژیک یا ژورنالیستی که نوعا به ذکر چند نقل قول بی منبع و چه و چه اکتفا می شود و نهایتا به زبان شکوه و شکایت های کوچه و بازاری تقلیل می یابند.
قرار نیست به نوعی منطق دوری تن دهیم و همه چیز را به ساحت سیاست و فی المثل فقدان گردش آزاد علمی و نظایر آن فرو بکاهیم چرا که در شرایط توسعه نیافتگی تاریخی واقع شده ایم و کنش ورزی اصیل را تابع تفکر اصیل قلمداد می کنیم. و برای برون شد از بسیاری از بحران ها و انسدادها باید هم چنین بیانگاریم؛ به عنوان مولف کتاب گفتمان وفاق این جستار به مثابهی درآمدی بر آسیب شناسی فقدان سنت گفتگوهای علمی در ایران معاصر تقدیم مخاطبان فرهیخته گردید با امید به تداوم گفتگوهای انتقادی آتی. پر واضح است که عرصه تفکر میدان نقد است و به هیچ وجه مجال عقده گشایی و فرقه گرایی و متابعت و هواداری صرف نیست و از همین روی باید از استقلال آن مراقبت کرد تا به عرصه سیاست و ایدئولوژی فرو نغلتد.
#فرهیختگان، پیک آگاهی شماست
محمدحسن علایی (جامعه شناس)
بگذارید با ذکر چند نام آغاز کنیم؛ شریعتی؛ فردید؛ سروش؛ عبدالکریمی؛ داوری؛ ملکیان؛ طباطبائی؛ فرهادپور؛ این بزرگواران به عنوان متفکرین سپهر اندیشه ورزی ایران تلقی می شوند چندین و چند نام دیگر هم می توان به این فهرست افزود ولی به هر حال نفرات معدود خواهند بود؛ ایشان سرمایه های فکری دوران معاصر ما هستند و در ساحت اندیشه معاصر خیرالموجودین این عرصه هستند در اینجا سراغ ستاره های ادبیات از جمله اخوان؛ کدکنی؛ ابتهاج و دولت آبادی و ... عجالتا نمی رویم اما آیا همان چند نام نخست این جستار آرای همدیگر را نقد زده اند آیا تالیان ایشان و دنبال کنندگان آثار ایشان؛ آرای ایشان را مورد بازخوانی انتقادی قرار داده اند؛ و آیا فرآورده های که حاصل مقایسه ی آرای ایشان باشد به دست داده اند.
اگر پاسخ منفی است که به زعم نگارنده چنین است؛ آیا مقدم بر گفتگوی اهالی سیاست؛ نمی بایست شاهد چنین دیالوگ هایی در میان اهالی تفکر می بودیم؟!
آنچه در جهان توسعه نیافتگی رخ می دهد از جنس چنین نمونه هایی است که به اجمال عرض کردم ما توسعه و دموکراسی و آزادی را هم بدون تمهید پیش نیازهایش طلب می کنیم و همین هست که تا به امروز هم ناکام بوده ایم.
وقتی این را می گویم مقصودم سلسله گفتگوهای علمی؛ منقح و دامنه دار است که شامل خوانش امهات آثار ایشان و مقایسه ی تئوری های اصلی ایشان با هم می شود؛ تا برسیم به مسائل فرعی و جزئیات شبکه های مفهومی ایشان و حتی مطالعه پیامدهای اندیشه های ایشان؛ که در غیاب نظام فشل آکادمیک می بایست میان اهل دغدغه دردمند پیگیری می شد و نه صرفا میان نگاه های ایدئولوژیک یا ژورنالیستی که نوعا به ذکر چند نقل قول بی منبع و چه و چه اکتفا می شود و نهایتا به زبان شکوه و شکایت های کوچه و بازاری تقلیل می یابند.
قرار نیست به نوعی منطق دوری تن دهیم و همه چیز را به ساحت سیاست و فی المثل فقدان گردش آزاد علمی و نظایر آن فرو بکاهیم چرا که در شرایط توسعه نیافتگی تاریخی واقع شده ایم و کنش ورزی اصیل را تابع تفکر اصیل قلمداد می کنیم. و برای برون شد از بسیاری از بحران ها و انسدادها باید هم چنین بیانگاریم؛ به عنوان مولف کتاب گفتمان وفاق این جستار به مثابهی درآمدی بر آسیب شناسی فقدان سنت گفتگوهای علمی در ایران معاصر تقدیم مخاطبان فرهیخته گردید با امید به تداوم گفتگوهای انتقادی آتی. پر واضح است که عرصه تفکر میدان نقد است و به هیچ وجه مجال عقده گشایی و فرقه گرایی و متابعت و هواداری صرف نیست و از همین روی باید از استقلال آن مراقبت کرد تا به عرصه سیاست و ایدئولوژی فرو نغلتد.
#فرهیختگان، پیک آگاهی شماست
Forwarded from فرهیختگان
"گفتمان وفاق" تلاشی تئوریک برای بقای ایران!
محمدحسن علایی
(جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
سخنم را با نقل قولی از دکتر سیدجواد میری جامعه شناس خبره آغاز می کنم. دکتر میری در انتهای سخنان خود در نشست تحلیل نظریهپردازانه وقایع اخیر ایران (ریشهها و روایتها) که ۱۲مهرماه ۱۴۰۱ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به غیبت بدنه ی کارشناسی در مواجهه با بحران ها اشاره کرد و افزود:
"بدنه ی کارشناسی باید زبان مواجهه با جامعه را بلد باشد"
از این دوست بزرگوارم سپاسگزارم که دست بر روی نکته ی بسیار ارزشمندی گذاشتند و در واقع باید به ایشان گفت: جانا سخن از زبان ما می گویی.
قریب به دو سال پیش در کتابی که با عنوان "گفتمان وفاق" عرضه کرده ام همه ی این وقایع را به نحوی پیش بینی کرده بودم ولی پیام آن متاسفانه به وقت مناسب شنیده نشد و جای صد دریغ دارد که هنوز هم راهی پیدا نکرده ام که پیام این کتاب را به چشم و گوش بینا و شنوای مسئولین امور برسانم.
همان وقت ها هم خیلی ها به من اعتراض کردند که چرا این قدر از وفاق سخن می گویی مگر چه شده است؛ همه چیز که آرام است. جز خود تو که مدام اضطراب جامعه را داری و وقت و بی وقت از ضرورت وفاق و تمهید لوازمات وفاق و گفتمان وفاق و... داد سخن سر می دهی.
دوست خوبم امروز به درستی از غیبت بدنه کارشناسی در مواجهه با بحران ها سخن گفته اند من هم در جای جای این کتاب از غیبت نخبگانی و فقر گفتمانی و از انواع انسدادها و شکاف های موجود در جامعه سخن گفته ام که روز به روز عمیق می شوند از شکافهای اجتماعی اعم از جنسیتی و قومیتی از شکاف بین مردم و حاکمیت از شکاف بین بخش سنت گرایان جامعه و بخش نوگرای جامعه و از خشونت ساختاری ذاتی جهان توسعهنیافته و نهادهای شبه مدرن... و البته راه کار هم تا جایی که در بضاعت بنده بوده ارائه کرده ام.
در سطح حاکمیت: ارتقای سطح گفتمانی نیروهای انقلاب
در سطح تئوریک: آسیب شناسی دانشگاه ایرانی
در سطح روشنفکری: دعوت به شیفت پارادایمیک در منطق تبیین و تحلیل
در سطح جامعه شناختی: ضرورت به رسمیت شناختن تنوع و تکثر و سبک زندگی زنان و جوانان و نسل های جدید
در سطح انتولوژیک: گذر از تئولوژی ذیل تفکر غیرتئولوژیک-غیرسکولار
در سطح وجودی: نیل به خودآگاهی تاریخیـوجودی
و ...
در واقع ثمره ی دو دهه زیست آکادمیک بنده روایت این گسست ها و شکافها و جستجوی راه کارها از میان نظریات کارشناسانی چون خود آقای دکتر سید جواد میری هست که در قالب این کتاب ارائه شده است و البته از میان نظریات دکتر بیژن عبدالکریمی که فضل تقدم و تقدم فضل در طرح ایده ی گفتمان وفاق از آن ایشان است. حالا اگر دیر نشده است بفرمایید بدنه ی کارشناسی را احیا کنید.
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
محمدحسن علایی
(جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
سخنم را با نقل قولی از دکتر سیدجواد میری جامعه شناس خبره آغاز می کنم. دکتر میری در انتهای سخنان خود در نشست تحلیل نظریهپردازانه وقایع اخیر ایران (ریشهها و روایتها) که ۱۲مهرماه ۱۴۰۱ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به غیبت بدنه ی کارشناسی در مواجهه با بحران ها اشاره کرد و افزود:
"بدنه ی کارشناسی باید زبان مواجهه با جامعه را بلد باشد"
از این دوست بزرگوارم سپاسگزارم که دست بر روی نکته ی بسیار ارزشمندی گذاشتند و در واقع باید به ایشان گفت: جانا سخن از زبان ما می گویی.
قریب به دو سال پیش در کتابی که با عنوان "گفتمان وفاق" عرضه کرده ام همه ی این وقایع را به نحوی پیش بینی کرده بودم ولی پیام آن متاسفانه به وقت مناسب شنیده نشد و جای صد دریغ دارد که هنوز هم راهی پیدا نکرده ام که پیام این کتاب را به چشم و گوش بینا و شنوای مسئولین امور برسانم.
همان وقت ها هم خیلی ها به من اعتراض کردند که چرا این قدر از وفاق سخن می گویی مگر چه شده است؛ همه چیز که آرام است. جز خود تو که مدام اضطراب جامعه را داری و وقت و بی وقت از ضرورت وفاق و تمهید لوازمات وفاق و گفتمان وفاق و... داد سخن سر می دهی.
دوست خوبم امروز به درستی از غیبت بدنه کارشناسی در مواجهه با بحران ها سخن گفته اند من هم در جای جای این کتاب از غیبت نخبگانی و فقر گفتمانی و از انواع انسدادها و شکاف های موجود در جامعه سخن گفته ام که روز به روز عمیق می شوند از شکافهای اجتماعی اعم از جنسیتی و قومیتی از شکاف بین مردم و حاکمیت از شکاف بین بخش سنت گرایان جامعه و بخش نوگرای جامعه و از خشونت ساختاری ذاتی جهان توسعهنیافته و نهادهای شبه مدرن... و البته راه کار هم تا جایی که در بضاعت بنده بوده ارائه کرده ام.
در سطح حاکمیت: ارتقای سطح گفتمانی نیروهای انقلاب
در سطح تئوریک: آسیب شناسی دانشگاه ایرانی
در سطح روشنفکری: دعوت به شیفت پارادایمیک در منطق تبیین و تحلیل
در سطح جامعه شناختی: ضرورت به رسمیت شناختن تنوع و تکثر و سبک زندگی زنان و جوانان و نسل های جدید
در سطح انتولوژیک: گذر از تئولوژی ذیل تفکر غیرتئولوژیک-غیرسکولار
در سطح وجودی: نیل به خودآگاهی تاریخیـوجودی
و ...
در واقع ثمره ی دو دهه زیست آکادمیک بنده روایت این گسست ها و شکافها و جستجوی راه کارها از میان نظریات کارشناسانی چون خود آقای دکتر سید جواد میری هست که در قالب این کتاب ارائه شده است و البته از میان نظریات دکتر بیژن عبدالکریمی که فضل تقدم و تقدم فضل در طرح ایده ی گفتمان وفاق از آن ایشان است. حالا اگر دیر نشده است بفرمایید بدنه ی کارشناسی را احیا کنید.
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
Forwarded from فرهیختگان
دیدگاههای جامعهشناسان درباره اعتراضات اخیر
دیدگاه مقصود فراستخواه
yun.ir/qrdej5
چرا با وجود حضور نسلهای مختلف در اعتراضات اخیر، اما بیش از همه دهه هشتادیها با خصوصیات خاصی که جسور بودن از آن جمله است، دیده میشوند؟
توجه به فرزندان و نسل جوانتر که بهطور خاص شامل دهه ۸۰ میشود، سالهاست در جامعه بیشتر شده است. شاید علت آن باشد که ما با یک امر موقت مواجه هستیم و پایداری در این سرزمین نمیبینیم. یکی از شاخصهای این جامعه آن است که فرد با بهرهگیری از یک سازوکار جبرانی، تلاش میکند برای غلبه بر این امر موقت، پایداری را از طریق فرزندانش ادامه دهد.
یک حس استیصالی در نسل ما وجود دارد که تداوم خود را جز در این دلبستگی نمیبینیم. شاید یک علت آن این است که سرمایههای اجتماعی رو به زوال است. به همین دلیل توجه خانواده به فرزندان معطوف شده است. در این اعتراضات و نارضایتی جمعی اخیر، این موضوع خود را به شکل یک حس غمخواری والدین نسبت به فرزندان نشان میدهد و تصور آن است که آنها قربانی عقاید و باورهای ما شدهاند و همچنان برای زندگی باید بکوشند.
به خصوص در جامعهای که از انواع جهات ناکارآمد و بدقواره شده، هرج و مرج وجود دارد. جامعهای که از هرجومرج و ناکارآمدی رنج میبرد. اینجاست که سیاست زندگی و خودبیانی اهمیت پیدا میکند. والدین به عنوان کسانی که بیشتر خود بیانی فرزندان را میبینند، یک نوع حس غمخواری نسبت به آنها دارند. در جامعه تودهوار مسئولیت گم شده و همه اعم از روشنفکر، اصلاحطلب و رادیکال میگویند شرایط کنونی مسئولیت دیگری بوده است. ما اکنون دچار یک تروما هستیم.
حس میکنیم قربانی و نفرین شدهایم، این حس به نوعی در فرزندانمان دیده میشود. به همین دلیل است که این طور بازنمایی میکنیم که جوانترها و دهه هشتادیها آمدهاند.
ادامه این مطلب را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.
#فرهیختگان راهی به رهایی
دیدگاه مقصود فراستخواه
yun.ir/qrdej5
چرا با وجود حضور نسلهای مختلف در اعتراضات اخیر، اما بیش از همه دهه هشتادیها با خصوصیات خاصی که جسور بودن از آن جمله است، دیده میشوند؟
توجه به فرزندان و نسل جوانتر که بهطور خاص شامل دهه ۸۰ میشود، سالهاست در جامعه بیشتر شده است. شاید علت آن باشد که ما با یک امر موقت مواجه هستیم و پایداری در این سرزمین نمیبینیم. یکی از شاخصهای این جامعه آن است که فرد با بهرهگیری از یک سازوکار جبرانی، تلاش میکند برای غلبه بر این امر موقت، پایداری را از طریق فرزندانش ادامه دهد.
یک حس استیصالی در نسل ما وجود دارد که تداوم خود را جز در این دلبستگی نمیبینیم. شاید یک علت آن این است که سرمایههای اجتماعی رو به زوال است. به همین دلیل توجه خانواده به فرزندان معطوف شده است. در این اعتراضات و نارضایتی جمعی اخیر، این موضوع خود را به شکل یک حس غمخواری والدین نسبت به فرزندان نشان میدهد و تصور آن است که آنها قربانی عقاید و باورهای ما شدهاند و همچنان برای زندگی باید بکوشند.
به خصوص در جامعهای که از انواع جهات ناکارآمد و بدقواره شده، هرج و مرج وجود دارد. جامعهای که از هرجومرج و ناکارآمدی رنج میبرد. اینجاست که سیاست زندگی و خودبیانی اهمیت پیدا میکند. والدین به عنوان کسانی که بیشتر خود بیانی فرزندان را میبینند، یک نوع حس غمخواری نسبت به آنها دارند. در جامعه تودهوار مسئولیت گم شده و همه اعم از روشنفکر، اصلاحطلب و رادیکال میگویند شرایط کنونی مسئولیت دیگری بوده است. ما اکنون دچار یک تروما هستیم.
حس میکنیم قربانی و نفرین شدهایم، این حس به نوعی در فرزندانمان دیده میشود. به همین دلیل است که این طور بازنمایی میکنیم که جوانترها و دهه هشتادیها آمدهاند.
ادامه این مطلب را روی وب سایت انجمن جامعه شناسی ایران بخوانید.
#فرهیختگان راهی به رهایی
Forwarded from فرهیختگان
امکانات و لوازمات بازی برد-برد!
محمدحسن علایی
(جامعهشناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
در ابتدا لازم است خطاب به منتقدان دوآتشه عرض کنم قرار نیست فجایع و سیاهی ها را به اصطلاح ایشان سفید شویی کنیم اما اگر مجال بدهید به عرض شما می رسانم که چرا بازی برد برد به نفع همه ی ماست. چرا که رستگاری کشور و مردم بسیار بالاتر از هر خصومت و عقوبتی هست.
🔸اگر اکثریت مردم خواستار بیشترین تغییرات باشند ولی نه در قالب انقلاب خشونت آمیز؛ به صرف آنکه حاکمیت به آن تن نمی دهد نمی توان آنها را در ذیل جنبش انقلابی قرار داد؛ تا زمانی که همه ی تلاش ها از جمله تلاش من و شما برای تحمیل تغییرات با شکست مواجه نشده است باید از دوگانه سازی حاکمیت/جنبش اجتناب کرد. عمده مشکل تحلیل های رادیکال مفروض گرفتن وجه ی انقلابی برای این جنبش هست تا وجه ی تحول خواهی!
اما می توانیم و باید برای نیل به یک بازی برد-برد برای گذر از این شرایط بحرانی خطیر در تحلیل های خویش موارد زیر را در نظر بگیریم:
♦️بدنه ی جامعه از تحمیل هزینه های سنگین فروریزی ساختارها و تن دادن به پیامدهای محاسبه ناشدنی آن در صورت وجود آلترناتیو کم هزینه استقبال می کنند.
♦️با وجود سوابق آشکار آتش افروزی های آمریکا؛ و قدرت های منطقه نمی توان سوریهای شدن و لیبیایی شدن را به صرف تئوری پردازی ها و بحران سازی های کذایی در راستای حفظ قدرت مستقر فروکاست.
♦️طرفین تقابل باید برای رنگین کمان ایرانی با وجود انواع تنوعات قومی و ... بتوانند از یک نظریه ی تضمین بقای ایران حمایت همه جانبه به عمل بیاورند.
♦️نیروهای اجتماعی حکمرانی برآمده از انقلاب ۵۷ با همه ی تحولات و تطوراتش در این چهار دهه و با وجود انواع افتراق ها و اشتراک ها و رویش ها و ریزش هایش می توانند در صورت تشخیص منافع حاصل از بازی برد-برد تن به پذیرش تحولات و تغییرات در سطح کلان دهند.
♦️سایر نیروهای به حاشیه رانده شده و پیاده شده از قطار انقلاب می توانند در برقراری دیالوگ بین قدرت سیاسی و معترضین اعم از زنان و جوانان وارد عمل شوند و مطالبه گری ایشان را نمایندگی کنند.
♦️دانشگاهیان، نخبگان فکری و کنشگران رسانه ای می توانند به جای تعمیق شکاف مردم و حاکمیت عهده دار نقش و رسالت تاریخی شوند و در ترمیم و ارتقای سرمایهی اجتماعی و اعتماد اجتماعی موثر واقع شوند.
♦️زمان برای ایران به سرعت در حال سپری شدن است لحظه سرنوشت ساز پذیرش تغییرات عمده به ابتکار عمل عاملان تغییر و پیش و بیش از آن به عقلانیت و زمان شناسی قدرت سياسي منوط می باشد بنابراین برای ناکام گذاشتن بدخواهان حتی یک لحظه فوت وقت به صلاح و فلاح کشور نمی باشد.
#فرهیختگان راهی به رهایی
محمدحسن علایی
(جامعهشناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
در ابتدا لازم است خطاب به منتقدان دوآتشه عرض کنم قرار نیست فجایع و سیاهی ها را به اصطلاح ایشان سفید شویی کنیم اما اگر مجال بدهید به عرض شما می رسانم که چرا بازی برد برد به نفع همه ی ماست. چرا که رستگاری کشور و مردم بسیار بالاتر از هر خصومت و عقوبتی هست.
🔸اگر اکثریت مردم خواستار بیشترین تغییرات باشند ولی نه در قالب انقلاب خشونت آمیز؛ به صرف آنکه حاکمیت به آن تن نمی دهد نمی توان آنها را در ذیل جنبش انقلابی قرار داد؛ تا زمانی که همه ی تلاش ها از جمله تلاش من و شما برای تحمیل تغییرات با شکست مواجه نشده است باید از دوگانه سازی حاکمیت/جنبش اجتناب کرد. عمده مشکل تحلیل های رادیکال مفروض گرفتن وجه ی انقلابی برای این جنبش هست تا وجه ی تحول خواهی!
اما می توانیم و باید برای نیل به یک بازی برد-برد برای گذر از این شرایط بحرانی خطیر در تحلیل های خویش موارد زیر را در نظر بگیریم:
♦️بدنه ی جامعه از تحمیل هزینه های سنگین فروریزی ساختارها و تن دادن به پیامدهای محاسبه ناشدنی آن در صورت وجود آلترناتیو کم هزینه استقبال می کنند.
♦️با وجود سوابق آشکار آتش افروزی های آمریکا؛ و قدرت های منطقه نمی توان سوریهای شدن و لیبیایی شدن را به صرف تئوری پردازی ها و بحران سازی های کذایی در راستای حفظ قدرت مستقر فروکاست.
♦️طرفین تقابل باید برای رنگین کمان ایرانی با وجود انواع تنوعات قومی و ... بتوانند از یک نظریه ی تضمین بقای ایران حمایت همه جانبه به عمل بیاورند.
♦️نیروهای اجتماعی حکمرانی برآمده از انقلاب ۵۷ با همه ی تحولات و تطوراتش در این چهار دهه و با وجود انواع افتراق ها و اشتراک ها و رویش ها و ریزش هایش می توانند در صورت تشخیص منافع حاصل از بازی برد-برد تن به پذیرش تحولات و تغییرات در سطح کلان دهند.
♦️سایر نیروهای به حاشیه رانده شده و پیاده شده از قطار انقلاب می توانند در برقراری دیالوگ بین قدرت سیاسی و معترضین اعم از زنان و جوانان وارد عمل شوند و مطالبه گری ایشان را نمایندگی کنند.
♦️دانشگاهیان، نخبگان فکری و کنشگران رسانه ای می توانند به جای تعمیق شکاف مردم و حاکمیت عهده دار نقش و رسالت تاریخی شوند و در ترمیم و ارتقای سرمایهی اجتماعی و اعتماد اجتماعی موثر واقع شوند.
♦️زمان برای ایران به سرعت در حال سپری شدن است لحظه سرنوشت ساز پذیرش تغییرات عمده به ابتکار عمل عاملان تغییر و پیش و بیش از آن به عقلانیت و زمان شناسی قدرت سياسي منوط می باشد بنابراین برای ناکام گذاشتن بدخواهان حتی یک لحظه فوت وقت به صلاح و فلاح کشور نمی باشد.
#فرهیختگان راهی به رهایی
Telegram
فرهیختگان
آسمانِ فکرِ آزاد رنگ و لباس نمیشناسد
از زمینِ سنت تا آسمانِ تجدد با اراده پرواز
فرهیختگی پایی در زمین و فکری آسمانی میخواهد
ارتباط با ادمین
@farhikhtehgan_bot
امام علی(ع):
شجاعتر از خردمند، وجود ندارد...
گروه تبادل نظر:
@iranintellectualsgroup
از زمینِ سنت تا آسمانِ تجدد با اراده پرواز
فرهیختگی پایی در زمین و فکری آسمانی میخواهد
ارتباط با ادمین
@farhikhtehgan_bot
امام علی(ع):
شجاعتر از خردمند، وجود ندارد...
گروه تبادل نظر:
@iranintellectualsgroup
Forwarded from فرهیختگان
"گفتمان وفاق" تلاشی تئوریک برای بقای ایران!
محمدحسن علایی
(جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
سخنم را با نقل قولی از دکتر سیدجواد میری جامعه شناس خبره آغاز می کنم. دکتر میری در انتهای سخنان خود در نشست تحلیل نظریهپردازانه وقایع اخیر ایران (ریشهها و روایتها) که ۱۲مهرماه ۱۴۰۱ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به غیبت بدنه ی کارشناسی در مواجهه با بحران ها اشاره کرد و افزود:
"بدنه ی کارشناسی باید زبان مواجهه با جامعه را بلد باشد"
از این دوست بزرگوارم سپاسگزارم که دست بر روی نکته ی بسیار ارزشمندی گذاشتند و در واقع باید به ایشان گفت: جانا سخن از زبان ما می گویی.
قریب به دو سال پیش در کتابی که با عنوان "گفتمان وفاق" عرضه کرده ام همه ی این وقایع را به نحوی پیش بینی کرده بودم ولی پیام آن متاسفانه به وقت مناسب شنیده نشد و جای صد دریغ دارد که هنوز هم راهی پیدا نکرده ام که پیام این کتاب را به چشم و گوش بینا و شنوای مسئولین امور برسانم.
همان وقت ها هم خیلی ها به من اعتراض کردند که چرا این قدر از وفاق سخن می گویی مگر چه شده است؛ همه چیز که آرام است. جز خود تو که مدام اضطراب جامعه را داری و وقت و بی وقت از ضرورت وفاق و تمهید لوازمات وفاق و گفتمان وفاق و... داد سخن سر می دهی.
دوست خوبم امروز به درستی از غیبت بدنه کارشناسی در مواجهه با بحران ها سخن گفته اند من هم در جای جای این کتاب از غیبت نخبگانی و فقر گفتمانی و از انواع انسدادها و شکاف های موجود در جامعه سخن گفته ام که روز به روز عمیق می شوند از شکافهای اجتماعی اعم از جنسیتی و قومیتی از شکاف بین مردم و حاکمیت از شکاف بین بخش سنت گرایان جامعه و بخش نوگرای جامعه و از خشونت ساختاری ذاتی جهان توسعهنیافته و نهادهای شبه مدرن... و البته راه کار هم تا جایی که در بضاعت بنده بوده ارائه کرده ام.
در سطح حاکمیت: ارتقای سطح گفتمانی نیروهای انقلاب
در سطح تئوریک: آسیب شناسی دانشگاه ایرانی
در سطح روشنفکری: دعوت به شیفت پارادایمیک در منطق تبیین و تحلیل
در سطح جامعه شناختی: ضرورت به رسمیت شناختن تنوع و تکثر و سبک زندگی زنان و جوانان و نسل های جدید
در سطح انتولوژیک: گذر از تئولوژی ذیل تفکر غیرتئولوژیک-غیرسکولار
در سطح وجودی: نیل به خودآگاهی تاریخیـوجودی
و ...
در واقع ثمره ی دو دهه زیست آکادمیک بنده روایت این گسست ها و شکافها و جستجوی راه کارها از میان نظریات کارشناسانی چون خود آقای دکتر سید جواد میری هست که در قالب این کتاب ارائه شده است و البته از میان نظریات دکتر بیژن عبدالکریمی که فضل تقدم و تقدم فضل در طرح ایده ی گفتمان وفاق از آن ایشان است. حالا اگر دیر نشده است بفرمایید بدنه ی کارشناسی را احیا کنید.
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
محمدحسن علایی
(جامعه شناس و مولف کتاب گفتمان وفاق)
سخنم را با نقل قولی از دکتر سیدجواد میری جامعه شناس خبره آغاز می کنم. دکتر میری در انتهای سخنان خود در نشست تحلیل نظریهپردازانه وقایع اخیر ایران (ریشهها و روایتها) که ۱۲مهرماه ۱۴۰۱ در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد به غیبت بدنه ی کارشناسی در مواجهه با بحران ها اشاره کرد و افزود:
"بدنه ی کارشناسی باید زبان مواجهه با جامعه را بلد باشد"
از این دوست بزرگوارم سپاسگزارم که دست بر روی نکته ی بسیار ارزشمندی گذاشتند و در واقع باید به ایشان گفت: جانا سخن از زبان ما می گویی.
قریب به دو سال پیش در کتابی که با عنوان "گفتمان وفاق" عرضه کرده ام همه ی این وقایع را به نحوی پیش بینی کرده بودم ولی پیام آن متاسفانه به وقت مناسب شنیده نشد و جای صد دریغ دارد که هنوز هم راهی پیدا نکرده ام که پیام این کتاب را به چشم و گوش بینا و شنوای مسئولین امور برسانم.
همان وقت ها هم خیلی ها به من اعتراض کردند که چرا این قدر از وفاق سخن می گویی مگر چه شده است؛ همه چیز که آرام است. جز خود تو که مدام اضطراب جامعه را داری و وقت و بی وقت از ضرورت وفاق و تمهید لوازمات وفاق و گفتمان وفاق و... داد سخن سر می دهی.
دوست خوبم امروز به درستی از غیبت بدنه کارشناسی در مواجهه با بحران ها سخن گفته اند من هم در جای جای این کتاب از غیبت نخبگانی و فقر گفتمانی و از انواع انسدادها و شکاف های موجود در جامعه سخن گفته ام که روز به روز عمیق می شوند از شکافهای اجتماعی اعم از جنسیتی و قومیتی از شکاف بین مردم و حاکمیت از شکاف بین بخش سنت گرایان جامعه و بخش نوگرای جامعه و از خشونت ساختاری ذاتی جهان توسعهنیافته و نهادهای شبه مدرن... و البته راه کار هم تا جایی که در بضاعت بنده بوده ارائه کرده ام.
در سطح حاکمیت: ارتقای سطح گفتمانی نیروهای انقلاب
در سطح تئوریک: آسیب شناسی دانشگاه ایرانی
در سطح روشنفکری: دعوت به شیفت پارادایمیک در منطق تبیین و تحلیل
در سطح جامعه شناختی: ضرورت به رسمیت شناختن تنوع و تکثر و سبک زندگی زنان و جوانان و نسل های جدید
در سطح انتولوژیک: گذر از تئولوژی ذیل تفکر غیرتئولوژیک-غیرسکولار
در سطح وجودی: نیل به خودآگاهی تاریخیـوجودی
و ...
در واقع ثمره ی دو دهه زیست آکادمیک بنده روایت این گسست ها و شکافها و جستجوی راه کارها از میان نظریات کارشناسانی چون خود آقای دکتر سید جواد میری هست که در قالب این کتاب ارائه شده است و البته از میان نظریات دکتر بیژن عبدالکریمی که فضل تقدم و تقدم فضل در طرح ایده ی گفتمان وفاق از آن ایشان است. حالا اگر دیر نشده است بفرمایید بدنه ی کارشناسی را احیا کنید.
#فرهیختگان، ندای آگاهی و آزادی
@DrNematallahFazeli-قطبی شدن جامعه
فایل صوتی سخنرانی دکتر نعمت الله فاضلی در نشست
قطبی سازی فرهنگی-هویتی و وظایف جامعه خبرگی کشور
🔹 انجمن علمی مطالعات صلح ایران، ۲۴ مرداد ۱۴۰۱
حجم فایل: 8.7MB، زمان: ۳۸ دقیقه
در جامعه کنونی ایران، معیارها و استانداردهای فرهنگی متکثر شده اند.
ارزش های حکومت در مقولات مختلف برای بخش قابل توجهی از جامعه قابل پذیرش نیست.
نادیده گرفتن این تفاوت ها باعث قطبی شدن جامعه، تبدیل تفاوت ها به تعارض و شکاف و گسترش تنش های جنسیتی، قومیتی و ... شده است.
در این وضعیت، وظیفه نخبگان سیاسی جدی گرفتن قطبی شدن جامعه و بازاندیشی و تعدیل سیاست هویت است.
وظیفه نخبگان دانشگاهی ترویج زبان و گفتمان سیاست تفاوت و همچنین تبدیل نهاد دانشگاه به الگوی صلح و عدالت است.
#فرهیختگان راهی به رهایی
قطبی سازی فرهنگی-هویتی و وظایف جامعه خبرگی کشور
🔹 انجمن علمی مطالعات صلح ایران، ۲۴ مرداد ۱۴۰۱
حجم فایل: 8.7MB، زمان: ۳۸ دقیقه
در جامعه کنونی ایران، معیارها و استانداردهای فرهنگی متکثر شده اند.
ارزش های حکومت در مقولات مختلف برای بخش قابل توجهی از جامعه قابل پذیرش نیست.
نادیده گرفتن این تفاوت ها باعث قطبی شدن جامعه، تبدیل تفاوت ها به تعارض و شکاف و گسترش تنش های جنسیتی، قومیتی و ... شده است.
در این وضعیت، وظیفه نخبگان سیاسی جدی گرفتن قطبی شدن جامعه و بازاندیشی و تعدیل سیاست هویت است.
وظیفه نخبگان دانشگاهی ترویج زبان و گفتمان سیاست تفاوت و همچنین تبدیل نهاد دانشگاه به الگوی صلح و عدالت است.
#فرهیختگان راهی به رهایی
Forwarded from فرهیختگان
اساتید دانشگاه در بی افقی دانشجویان شریک جرمند!
محمدحسن علایی
فریاد دادخواهی از عمر به هدر رفته ی دانشجویان در نظام ناکارآمد دانشگاه ایرانی به صرف گرفتن ژست های معترضانه و منتقدانه نمی تواند و نباید فرو کاسته شود؛ و بایستی با روشنگری های مداوم و بی وقفه ی دانشگاهیان در عمل جلوی رویه های سرمایه سوز و خانمان برانداز پذیرش فله ای دانشجو در مراکز آموزش عالی گرفته شود؛ که در غیر این صورت مع الاسف باید اساتید دانشگاه را نیز در کنار دیگر ذینفعان در بی افقی دانشجویان شریک جرم قلمداد کرد.
رشد سرطانی مراکز فاقد کیفیت دانشگاهی در حقیقت کیفیت را به پای کمیت ذبح کرده است. آیا بین نیازهای جامعه، صنعت و بازار کار با فارغالتحصیلان رشته های علوم انسانی؛ فنی و مهندسی؛ علوم پایه و ... تناسب معنی داری وجود دارد؛ آیا در این خصوص نیازسنجی های علمی صورت می پذیرد؛ آیا نحوه جذب؛ پذیرش و آموزش دانشجو با استانداردهای جهانی تطابق دارد؟
در قبال این میزان از سرمایه سوزی های نسل های جوان که عمر خویش را در طی این مدارج دانشگاهی برای اخذ این مدارک کذایی بر باد می دهند به واقع کدام نهاد باید پاسخگو باشد؟!
نگارنده در جایجای کتاب "گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک" به طرح این قبیل پرسشها پرداخته است؛ در بخشی از این کتاب آمده است:
"روایت دو دهه تجربه ی زیسته ی آکادمیک را ای بسا بتوان به مثابه ی نقطه ی پایانی بر فعالیت های آکادمیک نویسنده نیز تلقی کرد، یک جور نامه ی خداحافظی با شرحی نسبتا مبسوط برای پذیرش یک تقدیر محتوم، که راه من را بالاخره از آکادمی جدا می کند؛ اما تقلیل دادن چنین تلاشی به صرف یک بزرگداشت تشریفاتی، قدری اجحاف است؛ من در این روایت، به جای اینکه سعی کرده باشم رد پا هایم را پاک کنم به این حقیقت تلخ و دردناک تن دادم که تَرَک ها و رخنه ها را در تجربه ی خودم منعکس کنم، و ای بسا اجازه بدهم که ادامه ی آن ها در کنش و گفتار و شخصیت من، مجال بروز یابند تا به وسع خویش، در برملا ساختن سازوبرگ های ایدئولوژیک آکادمی و عریان ساختن امر واقع زیر پوست آن موثر باشم...".
در پایان به بخش دیگری از این کتاب که در راستای دغدغه این جستار می باشد نیز اشاره می گردد:
"مسئله این نیست که تجربه زیست آکادمیک در ایران، در نهایت یک تجربه شکست و ناکامی در بعد فردی است بل امر مهمتر این است که اساساً در ابعاد اجتماعی نیز، از سامان دادن به کنشهای اجتماعی ناتوان است، چه از جهت عدم تشکل دادن به یک اجتماع علمی حقیقی که در گفتوگو با همدیگر واجد یک حیات عینی باشند، و چه از منظر تولید نخبههای پیشرو برای ورود به عرصه جامعه و حفظ ارتباط با عقبه دانشگاهی برای روزآمدسازی اطلاعات و دانش در خدمت اصلاح امور؛ باید دید کژکارکردی در نهاد آموزش عالی، بهواقع در متن حیات اجتماعی ما به چه عواملی تاریخی، فرهنگی و سیاسی مربوط میشود".
#فرهیختگان راهی به رهایی
محمدحسن علایی
فریاد دادخواهی از عمر به هدر رفته ی دانشجویان در نظام ناکارآمد دانشگاه ایرانی به صرف گرفتن ژست های معترضانه و منتقدانه نمی تواند و نباید فرو کاسته شود؛ و بایستی با روشنگری های مداوم و بی وقفه ی دانشگاهیان در عمل جلوی رویه های سرمایه سوز و خانمان برانداز پذیرش فله ای دانشجو در مراکز آموزش عالی گرفته شود؛ که در غیر این صورت مع الاسف باید اساتید دانشگاه را نیز در کنار دیگر ذینفعان در بی افقی دانشجویان شریک جرم قلمداد کرد.
رشد سرطانی مراکز فاقد کیفیت دانشگاهی در حقیقت کیفیت را به پای کمیت ذبح کرده است. آیا بین نیازهای جامعه، صنعت و بازار کار با فارغالتحصیلان رشته های علوم انسانی؛ فنی و مهندسی؛ علوم پایه و ... تناسب معنی داری وجود دارد؛ آیا در این خصوص نیازسنجی های علمی صورت می پذیرد؛ آیا نحوه جذب؛ پذیرش و آموزش دانشجو با استانداردهای جهانی تطابق دارد؟
در قبال این میزان از سرمایه سوزی های نسل های جوان که عمر خویش را در طی این مدارج دانشگاهی برای اخذ این مدارک کذایی بر باد می دهند به واقع کدام نهاد باید پاسخگو باشد؟!
نگارنده در جایجای کتاب "گفتمان وفاق؛ ارمغان دو دهه زیست آکادمیک" به طرح این قبیل پرسشها پرداخته است؛ در بخشی از این کتاب آمده است:
"روایت دو دهه تجربه ی زیسته ی آکادمیک را ای بسا بتوان به مثابه ی نقطه ی پایانی بر فعالیت های آکادمیک نویسنده نیز تلقی کرد، یک جور نامه ی خداحافظی با شرحی نسبتا مبسوط برای پذیرش یک تقدیر محتوم، که راه من را بالاخره از آکادمی جدا می کند؛ اما تقلیل دادن چنین تلاشی به صرف یک بزرگداشت تشریفاتی، قدری اجحاف است؛ من در این روایت، به جای اینکه سعی کرده باشم رد پا هایم را پاک کنم به این حقیقت تلخ و دردناک تن دادم که تَرَک ها و رخنه ها را در تجربه ی خودم منعکس کنم، و ای بسا اجازه بدهم که ادامه ی آن ها در کنش و گفتار و شخصیت من، مجال بروز یابند تا به وسع خویش، در برملا ساختن سازوبرگ های ایدئولوژیک آکادمی و عریان ساختن امر واقع زیر پوست آن موثر باشم...".
در پایان به بخش دیگری از این کتاب که در راستای دغدغه این جستار می باشد نیز اشاره می گردد:
"مسئله این نیست که تجربه زیست آکادمیک در ایران، در نهایت یک تجربه شکست و ناکامی در بعد فردی است بل امر مهمتر این است که اساساً در ابعاد اجتماعی نیز، از سامان دادن به کنشهای اجتماعی ناتوان است، چه از جهت عدم تشکل دادن به یک اجتماع علمی حقیقی که در گفتوگو با همدیگر واجد یک حیات عینی باشند، و چه از منظر تولید نخبههای پیشرو برای ورود به عرصه جامعه و حفظ ارتباط با عقبه دانشگاهی برای روزآمدسازی اطلاعات و دانش در خدمت اصلاح امور؛ باید دید کژکارکردی در نهاد آموزش عالی، بهواقع در متن حیات اجتماعی ما به چه عواملی تاریخی، فرهنگی و سیاسی مربوط میشود".
#فرهیختگان راهی به رهایی