صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از جمشید تا ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه) فراز۸–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٤) ... جهان را یکی دیگر آمد نهاد!! 🔸انگاره دیگری از پوچباوری و دلبستن پسینیانِ فریدون به #نیروهای_ناپدیدار، در بستن پیرایهیِ « #افسونگری» به فریدون جلوهگر…
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه)
فراز ۸–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٥)
🔹باور به « #بودنیکار» (آنچه که به فرمان چرخ/تقدیر روی میدهد و از آن هیچ گریز نیست!) در فرهنگهای وِیسی(#قبیله ای) -که ایران نیز از دیرباز چنین فرهنگی داشته!- گسترده بوده است!
🔸این الگوواره ذهنی -که رُنان در «تاریخ علم کمبریج» آن را «جادو مزاجی» مینامد!- در گذر هزاران سال بازگفت سینهبه سینهی رویدادهای راستین تاریخی، با آنها درهم تنیده و به آن رویدادهای راستین، چهره افسانهگون بخشیده است!
🔹اخترشناسان و افسونگران و موبدان (کارشناسان/دانایان/پیشگویان) یارِغار و همراهِ همیشگی شاهان بوده اند تا به گفته دکتر رضاقلی، «جانشین عقل شاه شوند و او را از رنجِ اندیشیدن و پیش بینیهای خردبنیاد برهانند!»!
🔸از #شاهنامه چنین برمیآید که چون ساستار(ضحاک) شستش خبردار شد (خواب دید!) که زیرِ پوست هازمان، دگرگونیهایی رخ میدهد و مردم به جنبش آمدهاند، ترسِ سرنگونی، او را دست به دامانِ اخترشناسان و افسونگران (موبدان) میکند:
سپهبد هرآنجا که بُد موبدی،
سخندان و بیداردل بخردی،
ز کشور به نزدیک خویش آورید،
بگفت آن جگرخستهخوابی که دید!
که: «برمن زمانه کی آید به سر؟
که را باشد این تاج و تخت و کمر!؟»
🔺🔻🔺
🔹از سوی دیگر، همیشهی تاریخ، فرمانروایان از کارشناسان، سخن بر کام و آرزوی خویش می خواستند! -در #تاریخ_بيهقی می خوانیم که محمود غزنوی به ابوریحان بیرونی میگوید: «سخن بر مراد من گوی! نه بر سلطنت علم خویش»!!!-!
🔸پس، کارشناسانِ ساستارِ ضحاک، درمییابند که چه «بودنیها» را بگویند و چه نگویند، سر بر باد خواهند داد!! پس:
همه موبدان سرفگنده نگون،
«چرا» کس نبایستکردن، نه «چون»!
🔹تا سرانجام «زیرک» نامی از میان موبدان دل به دریا میزند و گریزناپذیری سرنگونی را به او باز میگوید!!
کسی را بوَد زین سپس تخت تو،
به زیر اندرآرد سرِ بختِ تو؛
کجا نام او آفریدون بود،
زمین را سپهرِ همایون بود!!
پس زیرک با بهره گیری از بیهوش شدنِ ضحاک، جانش را برمیدارد و میگریزد!
🔸این روایتِ شاهنامه، گویای گستردگی فرهنگِ «باور به کارسازیِ نیروهای فراگیتایی در رویدادهای اجتماعی» و نیز «دل بستن به افسونگران» است!
🔹بازماندهیِ این فرهنگِ دیرپا، امروز نیز نه تنها در رفتار مردم کوچه و بازار و پیشه های رمالی و جنگیری و سرکتاببینی و کفبینی و گرفتن فال (ورق، قهوه و...) و دادن مهره مار و افسون و شکستن تخممرغ و... ، شوربختانه در اندیشه و رفتار پارهای کارگزارانِ بلندپایه نیز جایگاه دارد!
🔸آموزهای که هماهنگ با دانش امروز، میتوان از لابلای سخنان #فردوسی گرفت، این که ستمِ ساستار(حکومت جور)، هرچند جایگاهش در میان فرمانروایان است، ولی به راستی پدیدهای اجتماعی است! ریشه در فرهنگِ باهَماد دارد!
گستردگیِ «خردگریزی»، «آسان گرایی»، «سرنوشت گرایی»، «پوچ باوری (خرافات)»، «جادومزاجی»، و کوتاه سخن، «باور و امید به نیروهای ناپدیدار فراگیتایی» و «گریز از اندیشیدن!» در فرهنگ وِیسی ریشه دارد و چنین است که در گذر بازگفت سینهبهسینهی رویداد تاریخیِ «چیرگی تازیان» بر این سرزمین -در هزاره یِ پنجم پ.ز.- با آن درهم تنیده و یکپارچه شده و افسانهگون در ادبسار پهلوی بازنوشته شده، تا به فردوسی فرزانه و با گفتار بلندپایگاه او به ما رسیده است!
سخن دنباله دارد. ایدون باد.
درگاه «رازها و نمادهای شاهنامه»
نویسنده: #سیروس_حامی
یارینامه:
جامعهشناسی خودکامگی– دکتر رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه)
فراز ۸–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٥)
🔹باور به « #بودنیکار» (آنچه که به فرمان چرخ/تقدیر روی میدهد و از آن هیچ گریز نیست!) در فرهنگهای وِیسی(#قبیله ای) -که ایران نیز از دیرباز چنین فرهنگی داشته!- گسترده بوده است!
🔸این الگوواره ذهنی -که رُنان در «تاریخ علم کمبریج» آن را «جادو مزاجی» مینامد!- در گذر هزاران سال بازگفت سینهبه سینهی رویدادهای راستین تاریخی، با آنها درهم تنیده و به آن رویدادهای راستین، چهره افسانهگون بخشیده است!
🔹اخترشناسان و افسونگران و موبدان (کارشناسان/دانایان/پیشگویان) یارِغار و همراهِ همیشگی شاهان بوده اند تا به گفته دکتر رضاقلی، «جانشین عقل شاه شوند و او را از رنجِ اندیشیدن و پیش بینیهای خردبنیاد برهانند!»!
🔸از #شاهنامه چنین برمیآید که چون ساستار(ضحاک) شستش خبردار شد (خواب دید!) که زیرِ پوست هازمان، دگرگونیهایی رخ میدهد و مردم به جنبش آمدهاند، ترسِ سرنگونی، او را دست به دامانِ اخترشناسان و افسونگران (موبدان) میکند:
سپهبد هرآنجا که بُد موبدی،
سخندان و بیداردل بخردی،
ز کشور به نزدیک خویش آورید،
بگفت آن جگرخستهخوابی که دید!
که: «برمن زمانه کی آید به سر؟
که را باشد این تاج و تخت و کمر!؟»
🔺🔻🔺
🔹از سوی دیگر، همیشهی تاریخ، فرمانروایان از کارشناسان، سخن بر کام و آرزوی خویش می خواستند! -در #تاریخ_بيهقی می خوانیم که محمود غزنوی به ابوریحان بیرونی میگوید: «سخن بر مراد من گوی! نه بر سلطنت علم خویش»!!!-!
🔸پس، کارشناسانِ ساستارِ ضحاک، درمییابند که چه «بودنیها» را بگویند و چه نگویند، سر بر باد خواهند داد!! پس:
همه موبدان سرفگنده نگون،
«چرا» کس نبایستکردن، نه «چون»!
🔹تا سرانجام «زیرک» نامی از میان موبدان دل به دریا میزند و گریزناپذیری سرنگونی را به او باز میگوید!!
کسی را بوَد زین سپس تخت تو،
به زیر اندرآرد سرِ بختِ تو؛
کجا نام او آفریدون بود،
زمین را سپهرِ همایون بود!!
پس زیرک با بهره گیری از بیهوش شدنِ ضحاک، جانش را برمیدارد و میگریزد!
🔸این روایتِ شاهنامه، گویای گستردگی فرهنگِ «باور به کارسازیِ نیروهای فراگیتایی در رویدادهای اجتماعی» و نیز «دل بستن به افسونگران» است!
🔹بازماندهیِ این فرهنگِ دیرپا، امروز نیز نه تنها در رفتار مردم کوچه و بازار و پیشه های رمالی و جنگیری و سرکتاببینی و کفبینی و گرفتن فال (ورق، قهوه و...) و دادن مهره مار و افسون و شکستن تخممرغ و... ، شوربختانه در اندیشه و رفتار پارهای کارگزارانِ بلندپایه نیز جایگاه دارد!
🔸آموزهای که هماهنگ با دانش امروز، میتوان از لابلای سخنان #فردوسی گرفت، این که ستمِ ساستار(حکومت جور)، هرچند جایگاهش در میان فرمانروایان است، ولی به راستی پدیدهای اجتماعی است! ریشه در فرهنگِ باهَماد دارد!
گستردگیِ «خردگریزی»، «آسان گرایی»، «سرنوشت گرایی»، «پوچ باوری (خرافات)»، «جادومزاجی»، و کوتاه سخن، «باور و امید به نیروهای ناپدیدار فراگیتایی» و «گریز از اندیشیدن!» در فرهنگ وِیسی ریشه دارد و چنین است که در گذر بازگفت سینهبهسینهی رویداد تاریخیِ «چیرگی تازیان» بر این سرزمین -در هزاره یِ پنجم پ.ز.- با آن درهم تنیده و یکپارچه شده و افسانهگون در ادبسار پهلوی بازنوشته شده، تا به فردوسی فرزانه و با گفتار بلندپایگاه او به ما رسیده است!
سخن دنباله دارد. ایدون باد.
درگاه «رازها و نمادهای شاهنامه»
نویسنده: #سیروس_حامی
یارینامه:
جامعهشناسی خودکامگی– دکتر رضاقلی
@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
#سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه) فراز ۸–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٥) 🔹باور به « #بودنیکار» (آنچه که به فرمان چرخ/تقدیر روی میدهد و از آن هیچ گریز نیست!) در فرهنگهای وِیسی(#قبیله ای) -که ایران نیز از دیرباز چنین فرهنگی…
#سوزنی_به_خویشتن
از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٨–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٦)
پاسخی به پرسشی!
🔹درود به همرهان.
دوست ارجمندمان مهربان احمد سهرابی در گروه «حباب تاریخ» پرسشی در میان نهادند! با سپاس از ایشان، بهتر دیدم پرسش ایشان و پاسخ خود را یکجا پیشکشش ایشان و همرهان این درگاه نمایم. با این امید که همه یاران همچون ایشان با در میان نهادن پرسشها و چالشها، اندیشه و دانستن را یاری رسانند!
🔺
١- پرسش مهربان سهرابی:
درودها و سلام خدمت جناب سیروس حامی گرامی .
بدقت ارسالیهایتان را دنبال میکنم و استفاده میبرم .
اشاره به #فرهنگهای وِیسی ( #قبیلهای ) کردید در متن " سوزنی به خویشتن " و.....
در باره فرهنگ وِیسی توضیحی بفرمائید برای فهم بیشتر موضوع .
ممنون .
🔻
پاسخ:
«#خویشاوندی»، بنیاد زندگی در وِیس(قبیله) است! این وابستگی به وِیس است که یکپارچگی و همبستگی ویس را استوار میدارد!
در وِیس، هیچ کس باور و اندیشهای دگرسان و جدای از دیگران ندارد ، هرکس خود را پارهای از ویس میداند، به وِیس دلبسته و به آن وابسته است و در برابر هر نیرویی برون از ویس واکنش دارد و گاه به خواست بزرگ ویس و با فشار یا فرنود(منطق)، کنشِ گروهی از آنان سر می زند و -به گونهی گذرا- همبسته و همسو می شوند و در پشتیبانی از وِیس، دست به کنشهای خواستهشده میزنند!
در هازمانهایی(جامعه ها) با وِیسهای گوناگون، وابستگان هر ویس، مِهرِویژه و کشش به همتایان و بدگمانی به دیگران دارند! خویشاوندگرایی، فردگرایی، پایین بودن سرمایه اجتماعی، و دست انداختن به دارایی و آبروی وابستگانِ دیگر ویسها و سرانجام به همتایان، در کنار ناموسپرستی، به گسترش گرایش به غارت و دستدرازی هم میانجامد.
بافت هازمان در سرزمینی که زیستگاه تیرهها و ویسهای گوناگون باشد، زاینده «فرهنگ ویسی» است! و این فرهنگ، نشانه هایی دارد همچون:
١- سرنوشت گرایی و ناتوان دانستن خود از دگرگونی و بهبود سامانهها و نهادهای اجتماعی!
٢- برون فکنی، و باور به جایگاه و هنایش(تاثیر) گسترده نیروهای ناپدیدار و پندارین(موهوم) در رویدادها!
٣- تنبلی ذهن، اندیشه گریزی، و تقلیدگرایی!
٤- پاسخگو نبودن در برابر پیشامدها! (مسؤولیت ناپذیری!)
٥- نیاموختن از گذشته و تاریخ!!
٦- گرایش گسترده به آفرین و نفرین (دعا و لعنت) و جادو برای بهبود کارها و بازکردن هر گره!
٧- برنتافتن دیگراندیشی و استقلال افراد!
٨- برنتافتن هرگونه سازوکارِ چارچوبمندی و کنترلِ فرمانروا!
٩- برابر دانستن «رقابت» با «دشمنی» (یا رقیب با دشمن)
و.....
🔺🔻🔺
🔸بودن پارهفرهنگهای یادشده در سامانه(نظام) ویسی، مایهی آن است که باهماد، خود را از انجام هر دگرگونی در سامانهها و سازوکارهای روان ناتوان بیابند! این ناتوانی زمینهی آن است که مردم به جای تلاش برای بهبود سامانهها و سازوکارها، سرانجام به شورش و از میان برداشتن فرمانروا روی آورند!! و کینه توزی...
🔹تاریخ هزاران ساله ایران گویای چیرگی فرهنگ ویسی و اقتصاد بسته است! در چنین سامانهای مردم هماره خود را از «مبارزه در رژیم» ناتوان دیده و -چون خود را در تنگنا دیده اند!-، به «مبارزه با رژیم» روی آوردهاند!!
🔸در گذر تاریخ، در هازمان ویسی (جامعه قبیله ای) ایران، هر سامانهیِ مردمگرا با گذشت زمان رو به خودکامگی نهاده! و مردم به هر شیوه -اگرچه دست یازیدن به سوی بیگانه- با خودکامه ستیزیده و او را به زیر کشیده اند!! ولی چون نهادها و سازوکارهای خودکامگی در درون فرهنگ ویسی ریشه دارند، هربار سامانه مردمگرا، سر در همان نهادهای استوار و ریشهدار فروبرده و آزادگان، یا خودشان خودکامگان شدهاند و یا زود جای خودرا به خودکامگان دادهاند!! جمشید و ضحاک و کیخسرو شاهنامه نمودهای آشکار چنین فرایندهایند!
تا سخن دیگر...
نويسنده: #سيروس_حامى
@ShahnamehToosi
@sobhosher
از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٨–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٦)
پاسخی به پرسشی!
🔹درود به همرهان.
دوست ارجمندمان مهربان احمد سهرابی در گروه «حباب تاریخ» پرسشی در میان نهادند! با سپاس از ایشان، بهتر دیدم پرسش ایشان و پاسخ خود را یکجا پیشکشش ایشان و همرهان این درگاه نمایم. با این امید که همه یاران همچون ایشان با در میان نهادن پرسشها و چالشها، اندیشه و دانستن را یاری رسانند!
🔺
١- پرسش مهربان سهرابی:
درودها و سلام خدمت جناب سیروس حامی گرامی .
بدقت ارسالیهایتان را دنبال میکنم و استفاده میبرم .
اشاره به #فرهنگهای وِیسی ( #قبیلهای ) کردید در متن " سوزنی به خویشتن " و.....
در باره فرهنگ وِیسی توضیحی بفرمائید برای فهم بیشتر موضوع .
ممنون .
🔻
پاسخ:
«#خویشاوندی»، بنیاد زندگی در وِیس(قبیله) است! این وابستگی به وِیس است که یکپارچگی و همبستگی ویس را استوار میدارد!
در وِیس، هیچ کس باور و اندیشهای دگرسان و جدای از دیگران ندارد ، هرکس خود را پارهای از ویس میداند، به وِیس دلبسته و به آن وابسته است و در برابر هر نیرویی برون از ویس واکنش دارد و گاه به خواست بزرگ ویس و با فشار یا فرنود(منطق)، کنشِ گروهی از آنان سر می زند و -به گونهی گذرا- همبسته و همسو می شوند و در پشتیبانی از وِیس، دست به کنشهای خواستهشده میزنند!
در هازمانهایی(جامعه ها) با وِیسهای گوناگون، وابستگان هر ویس، مِهرِویژه و کشش به همتایان و بدگمانی به دیگران دارند! خویشاوندگرایی، فردگرایی، پایین بودن سرمایه اجتماعی، و دست انداختن به دارایی و آبروی وابستگانِ دیگر ویسها و سرانجام به همتایان، در کنار ناموسپرستی، به گسترش گرایش به غارت و دستدرازی هم میانجامد.
بافت هازمان در سرزمینی که زیستگاه تیرهها و ویسهای گوناگون باشد، زاینده «فرهنگ ویسی» است! و این فرهنگ، نشانه هایی دارد همچون:
١- سرنوشت گرایی و ناتوان دانستن خود از دگرگونی و بهبود سامانهها و نهادهای اجتماعی!
٢- برون فکنی، و باور به جایگاه و هنایش(تاثیر) گسترده نیروهای ناپدیدار و پندارین(موهوم) در رویدادها!
٣- تنبلی ذهن، اندیشه گریزی، و تقلیدگرایی!
٤- پاسخگو نبودن در برابر پیشامدها! (مسؤولیت ناپذیری!)
٥- نیاموختن از گذشته و تاریخ!!
٦- گرایش گسترده به آفرین و نفرین (دعا و لعنت) و جادو برای بهبود کارها و بازکردن هر گره!
٧- برنتافتن دیگراندیشی و استقلال افراد!
٨- برنتافتن هرگونه سازوکارِ چارچوبمندی و کنترلِ فرمانروا!
٩- برابر دانستن «رقابت» با «دشمنی» (یا رقیب با دشمن)
و.....
🔺🔻🔺
🔸بودن پارهفرهنگهای یادشده در سامانه(نظام) ویسی، مایهی آن است که باهماد، خود را از انجام هر دگرگونی در سامانهها و سازوکارهای روان ناتوان بیابند! این ناتوانی زمینهی آن است که مردم به جای تلاش برای بهبود سامانهها و سازوکارها، سرانجام به شورش و از میان برداشتن فرمانروا روی آورند!! و کینه توزی...
🔹تاریخ هزاران ساله ایران گویای چیرگی فرهنگ ویسی و اقتصاد بسته است! در چنین سامانهای مردم هماره خود را از «مبارزه در رژیم» ناتوان دیده و -چون خود را در تنگنا دیده اند!-، به «مبارزه با رژیم» روی آوردهاند!!
🔸در گذر تاریخ، در هازمان ویسی (جامعه قبیله ای) ایران، هر سامانهیِ مردمگرا با گذشت زمان رو به خودکامگی نهاده! و مردم به هر شیوه -اگرچه دست یازیدن به سوی بیگانه- با خودکامه ستیزیده و او را به زیر کشیده اند!! ولی چون نهادها و سازوکارهای خودکامگی در درون فرهنگ ویسی ریشه دارند، هربار سامانه مردمگرا، سر در همان نهادهای استوار و ریشهدار فروبرده و آزادگان، یا خودشان خودکامگان شدهاند و یا زود جای خودرا به خودکامگان دادهاند!! جمشید و ضحاک و کیخسرو شاهنامه نمودهای آشکار چنین فرایندهایند!
تا سخن دیگر...
نويسنده: #سيروس_حامى
@ShahnamehToosi
@sobhosher