━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
شوخی
- پسرم! در جنگ فلج شدهای؟
- در صلح، ژنرال
-شوخی میکنی؟
- خیلی کم
بیشتر شعر مینویسم
- شعرهایت را میفروشی به من؟
-شوخی میکنید ژنرال؟
دنیا
در یک پادگان جا نمیگیرد.
✍🏻: ##واهه_آرمن فراخور گرامیزادروزش💐 شاعر ارمنی،اهل خراسان مردی که در هوای شعر نفس میکشد
استفاده از گفت و گو یکی از ویژگیهای بارز شعرهای او است؛ چیزی که بیشتر در داستان و نمایشنامه از آن بهره میگیرند .
و دیگر، رگهی نازکی از طنز است که شعر را به ابهام و دو پهلویی میکشاند و بی هیچ افزایش و کاهشی ، تولید معنایی متفاوت میکند.
از نظر واهه آرمن : «سخنی شعر است که در ناهشیاری شاعر سروده میشود و خواننده را در هشیاری ویران میکند.»
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
شوخی
- پسرم! در جنگ فلج شدهای؟
- در صلح، ژنرال
-شوخی میکنی؟
- خیلی کم
بیشتر شعر مینویسم
- شعرهایت را میفروشی به من؟
-شوخی میکنید ژنرال؟
دنیا
در یک پادگان جا نمیگیرد.
✍🏻: ##واهه_آرمن فراخور گرامیزادروزش💐 شاعر ارمنی،اهل خراسان مردی که در هوای شعر نفس میکشد
استفاده از گفت و گو یکی از ویژگیهای بارز شعرهای او است؛ چیزی که بیشتر در داستان و نمایشنامه از آن بهره میگیرند .
و دیگر، رگهی نازکی از طنز است که شعر را به ابهام و دو پهلویی میکشاند و بی هیچ افزایش و کاهشی ، تولید معنایی متفاوت میکند.
از نظر واهه آرمن : «سخنی شعر است که در ناهشیاری شاعر سروده میشود و خواننده را در هشیاری ویران میکند.»
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
"مکزیک یعنی زاپاتا"
(با احترام به الیا کازان – برای فیلم زندهباد زاپاتا)
نمایِ نامرئی نزدیک
پنجره را برای ماه
و ایمیلم را برای امیلیانو زاپاتا باز گذاشتم
با سپیده، روی سایت صلح، عدالت و آزادی ـ صدایم کرد
یادم آمد به همین دلایل
دوربین الیا کازان در برابرش زانو زده بود
گفتم: هنوز هم، نظامیها رد اسب سپیدت را روی اینترنت تعقیب میکنند
گفت: هنوز هم، نگران کودکان گرسنه مکزیکم
گفتم: امیلیانو مرا ببخش
دختری را که دوست داشتم
به بهانهی دیدن تو، به سینما بردم
گفت: سکانس کلیسا، یادت هست؟
برای دیدن دختری که دوستش داشتم، خدا را بهانه کردم.
گفتم: چه باشکوه شده بود مارلون براندو وقتی که تو را بازی میکرد
گفت: جهان چیزی برای ستودن نداشت، جز عشق
برگشت به نمای عمومی آغاز انفجار مکزیک هزار و نهصد و نه
کنج کاخ ـ زیر عکس بزرگ مادرو
زردو ـ زاورا، روستاییان یعنی سرخ….
(ادامهٔ شعر را در صبح و شعر بخوانید👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻)
✍🏻: #علیشاه_مولوی فراخور گرامیزادروزش💐مانا یاد و نامش🙏🏻☘️
مولوی به تایید و مصداق اشعارش، از نسل شاعرانی محسوب میشود که در تبعیت از اصل " هنر متعهدانه"، در دسته بندی واقعیت گرایان قرار میگیرند. در بینش چنین دستهای، واقعیت و دقیقا واقعیت اجتماعی انسانها، مبدا توجه هنرمند است، تا در رسیدن آن به آرمانهای والا در کنار و هم مسیر انسانها قرار بگیرند.شاعرانی چون او در مقطعی از تاریخ ادبیات، با قرار گرفتن در صف رئالیستهای سوسیالیستی، اصولی مشخص از چنین بینشی را دریافت، پذیرفته و در اجرایش میکوشند. و گاهی چنان در ماهیت آن دچار ایمانی خلل پذیر می شوند که امر "واقع" واقعی را به امر " واقعه" طلبیده تبدیل و جایگزین میکنند، که این خود، انحراف از منشور اولیه شان هم میشود.در هر حال، در اشعار مولوی، جامعه و انسان اجتماعی و معتقد، با ادبیات معمول و مرسوم عمومی چنین اعتقادی به وضوح نشان داده شده است و به این ترتیب او را یک شاعر مبارز معرفی می کند. شاید شعر #زاپاتای او برای این مبحث گویاترین باشد.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
"مکزیک یعنی زاپاتا"
(با احترام به الیا کازان – برای فیلم زندهباد زاپاتا)
نمایِ نامرئی نزدیک
پنجره را برای ماه
و ایمیلم را برای امیلیانو زاپاتا باز گذاشتم
با سپیده، روی سایت صلح، عدالت و آزادی ـ صدایم کرد
یادم آمد به همین دلایل
دوربین الیا کازان در برابرش زانو زده بود
گفتم: هنوز هم، نظامیها رد اسب سپیدت را روی اینترنت تعقیب میکنند
گفت: هنوز هم، نگران کودکان گرسنه مکزیکم
گفتم: امیلیانو مرا ببخش
دختری را که دوست داشتم
به بهانهی دیدن تو، به سینما بردم
گفت: سکانس کلیسا، یادت هست؟
برای دیدن دختری که دوستش داشتم، خدا را بهانه کردم.
گفتم: چه باشکوه شده بود مارلون براندو وقتی که تو را بازی میکرد
گفت: جهان چیزی برای ستودن نداشت، جز عشق
برگشت به نمای عمومی آغاز انفجار مکزیک هزار و نهصد و نه
کنج کاخ ـ زیر عکس بزرگ مادرو
زردو ـ زاورا، روستاییان یعنی سرخ….
✍🏻: #علیشاه_مولوی فراخور گرامیزادروزش💐مانا یاد و نامش🙏🏻☘️
مولوی به تایید و مصداق اشعارش، از نسل شاعرانی محسوب میشود که در تبعیت از اصل " هنر متعهدانه"، در دسته بندی واقعیت گرایان قرار میگیرند. در بینش چنین دستهای، واقعیت و دقیقا واقعیت اجتماعی انسانها، مبدا توجه هنرمند است، تا در رسیدن آن به آرمانهای والا در کنار و هم مسیر انسانها قرار بگیرند.شاعرانی چون او در مقطعی از تاریخ ادبیات، با قرار گرفتن در صف رئالیستهای سوسیالیستی، اصولی مشخص از چنین بینشی را دریافت، پذیرفته و در اجرایش میکوشند. و گاهی چنان در ماهیت آن دچار ایمانی خلل پذیر می شوند که امر "واقع" واقعی را به امر " واقعه" طلبیده تبدیل و جایگزین میکنند، که این خود، انحراف از منشور اولیه شان هم میشود.در هر حال، در اشعار مولوی، جامعه و انسان اجتماعی و معتقد، با ادبیات معمول و مرسوم عمومی چنین اعتقادی به وضوح نشان داده شده است و به این ترتیب او را یک شاعر مبارز معرفی می کند. شاید شعر #زاپاتای او برای این مبحث گویاترین باشد.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
بخشی از شعر « یعقوب پسر شمشیر»
شب پرده میکشد به سرِ کلبه با درنگ
بر بوریا نشسته یـَلی، چهره آذرنگ
از تنگنای فتنۀ بیگانگان به تنگ
اندیشهاش رهایی ازآن یوغ وبند و ننگ
مامِ وطن به گوش دلش میزند نهیب:
تا کِی از این شکیب! تا چند از این درنگ؟!
اندوهگین، به دفترِ میهن کند نگاه
خواند به برگ برگِ وطن سوکنامهای
نقشی نه از امیدی و رنگی نه از نشاط
نِی چنگ و رود و بانگِ سرود و چکامهای
کشورنِزارِ فقر و اسیرِ غمِ خراج
مردم دچار نیستی و رنج و احتیاج
ای بس غرورِ خم شده در جست و جوی نان
دیگر نه از سخنور و از پارسی نشان
در کشورِغریب به بازارِ تازیان،
چوبِ حراج خورده به بالای گل رُخان
وان دلبران که گلبنِ این خانه بوده اند،
از دیده سیلِ اشکِ دمادم گشودهاند
یعقوب بر سیاهی شب خیره میشود
بر بارگاهِ ایزدِ جان سجده میبرد
نالد که: ای خدای کهن ملکِ سروران،
این خاک را ز رستمِ دستان بُود نشان
هرگز مباد خانۀ بیدادِ دشمنان
من بر مدارِ دادم و بر دادگستری،
بیزارم از دروغ و بَری از ستمگری،
سوگندِ من به نار و به نور و به مهر و جان
دادارِ کردگار و فرازندۀ جهان
اینک، به نام و یادِ تو پیمان کنم درست
حاشا که رایِ من شود اندر میانه سست
با نقدِ جان ز ریشه من این فتنه بر کنم
سوزان شرر، به خرمنِ بیگانه افکنم
بازو گشاده، آن گزیده یَلِ ملکِ سیستان،
آن رویگر تبارِ جوانمرد و پهلوان،
پُتکِ گران گرفت به بازوی پر توان،
تا آورد دوباره به جو آبِ رفته را
وان آبروی خاکِ به خونابه خفته را…
✍🏻: #هما_ارژنگی فراخور گرامی زادروزش💐
بانوی نویسنده و مترجم، چکامه سرای میهنی؛ آفرینشگر سرودههایی دربارهی تاریخ و فرهنگ ایران و نامآوران و بزرگان این سرزمین اَهورایی و همراهی و همدردی با دلنگرانیها و درد فرهنگی جامعه و با مردم بودن بهویژه در میان نسل جوان است
چکامههای او، لبریز از نور و روشنی و امید و همچون جویباری روان و نرم و پویان است. نشان عرفان درخشان خاور زمین، و عشق به آب و خاک و امید رهایی انسان از تاریکنای نادانی و پندار و گمان، و آرزوی شناختی (:معرفت) جهان گستر، در کلام نرم و آهنگینَش احساس میشود.
در زادروز هما بانوی فرهیخته دخت شایستهٔ ایران زمین، آرزویش را تکرار میکنیم
“ #برای_آزادی_شادی_مردم_ایران_و_جهان☘️🕊”
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
بخشی از شعر « یعقوب پسر شمشیر»
شب پرده میکشد به سرِ کلبه با درنگ
بر بوریا نشسته یـَلی، چهره آذرنگ
از تنگنای فتنۀ بیگانگان به تنگ
اندیشهاش رهایی ازآن یوغ وبند و ننگ
مامِ وطن به گوش دلش میزند نهیب:
تا کِی از این شکیب! تا چند از این درنگ؟!
اندوهگین، به دفترِ میهن کند نگاه
خواند به برگ برگِ وطن سوکنامهای
نقشی نه از امیدی و رنگی نه از نشاط
نِی چنگ و رود و بانگِ سرود و چکامهای
کشورنِزارِ فقر و اسیرِ غمِ خراج
مردم دچار نیستی و رنج و احتیاج
ای بس غرورِ خم شده در جست و جوی نان
دیگر نه از سخنور و از پارسی نشان
در کشورِغریب به بازارِ تازیان،
چوبِ حراج خورده به بالای گل رُخان
وان دلبران که گلبنِ این خانه بوده اند،
از دیده سیلِ اشکِ دمادم گشودهاند
یعقوب بر سیاهی شب خیره میشود
بر بارگاهِ ایزدِ جان سجده میبرد
نالد که: ای خدای کهن ملکِ سروران،
این خاک را ز رستمِ دستان بُود نشان
هرگز مباد خانۀ بیدادِ دشمنان
من بر مدارِ دادم و بر دادگستری،
بیزارم از دروغ و بَری از ستمگری،
سوگندِ من به نار و به نور و به مهر و جان
دادارِ کردگار و فرازندۀ جهان
اینک، به نام و یادِ تو پیمان کنم درست
حاشا که رایِ من شود اندر میانه سست
با نقدِ جان ز ریشه من این فتنه بر کنم
سوزان شرر، به خرمنِ بیگانه افکنم
بازو گشاده، آن گزیده یَلِ ملکِ سیستان،
آن رویگر تبارِ جوانمرد و پهلوان،
پُتکِ گران گرفت به بازوی پر توان،
تا آورد دوباره به جو آبِ رفته را
وان آبروی خاکِ به خونابه خفته را…
✍🏻: #هما_ارژنگی فراخور گرامی زادروزش💐
بانوی نویسنده و مترجم، چکامه سرای میهنی؛ آفرینشگر سرودههایی دربارهی تاریخ و فرهنگ ایران و نامآوران و بزرگان این سرزمین اَهورایی و همراهی و همدردی با دلنگرانیها و درد فرهنگی جامعه و با مردم بودن بهویژه در میان نسل جوان است
چکامههای او، لبریز از نور و روشنی و امید و همچون جویباری روان و نرم و پویان است. نشان عرفان درخشان خاور زمین، و عشق به آب و خاک و امید رهایی انسان از تاریکنای نادانی و پندار و گمان، و آرزوی شناختی (:معرفت) جهان گستر، در کلام نرم و آهنگینَش احساس میشود.
در زادروز هما بانوی فرهیخته دخت شایستهٔ ایران زمین، آرزویش را تکرار میکنیم
“ #برای_آزادی_شادی_مردم_ایران_و_جهان☘️🕊”
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
⚪️جم، محبوب ترين شخصيت اساطيری ايران، شخصيت محبوب سعدی است و گذشته ها را در خرد جمشيدی و آبادی روزگار او میيابد. تربيت سعدی و تربيت ايرانی او به حدی استوار و ريشهدار است که هر نظری را که به گذشته میکند، با دستی پر از عبرت و تجربه و آگاهی و بينايی باز می گردد و به عنوان يک معلم هميشه خردمند برای جامعه ادای وظيفه میکند و با شاگردانش به ابديت میپيوندد.
سعدی اسطوره و تاريخ را به هم میپيوندد و در اين ارتباط حقايق جاودانه را کشف میکند.
سخن سعدی در ارتباط با فرهنگ و گذشته و اساطير به دو بخش گوناگون تقسيم میشود.
او از اساطير دينی، اسلامی و ملی استفاده میکند، اما آنجا که به فرهنگ ايرانی میرسد که تلفيقی بسيار سازگار در ميان آنها برقرار میکند، آنجا که میگويد: اگر خزائن قارون و ملک جم داری نيرزد آنکه وجودی ز خود بيازاری بنابراين با وجود اينکه قارون و جم از يک فرهنگ نيستند، اما هر دو اين شخصيتها به موجودات زنده، پويا و معنیدار در فرهنگ جامعه تبديل میشود.
شخصيتهای شاهنامهای در داستان های سعدی جای فراوانی دارد و با چشم عبرت به آنها مینگرد.
روح حماسی شاهنامه در سعدی بازسازی میشود، به خوانندگانش جلوه میدهد، بنابراين کلام او از اين جهت جالب است که هميشه وطن خود را دوست میدارد و شيراز برای سعدی به يک اسطوره ماندگار تبديل میشود و در اين شهر به عنوان مادر بوم سعدی همه انديشههای ايرانی و اسلامی مدار براي او ديده میشود. به همين دليل رجوع او به گذشته، رجوع به زندگي و تاريخ هميشه ماندگار ايران است.
📚: فردوسی و شاعران دیگر (مجموعهٔ مقالات)،
✍🏻: #منصور_رستگار_فسایی فراخور گرامی زادروزش💐 پژوهشگر، نویسنده، ایرانشناس، شاعر، مصحح و شاهنامهپژوه ایرانی، چهرهٔ ماندگار عرصهٔ ادبیات فارسی و استاد بازنشستهٔ دانشگاه شیراز
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
⚪️جم، محبوب ترين شخصيت اساطيری ايران، شخصيت محبوب سعدی است و گذشته ها را در خرد جمشيدی و آبادی روزگار او میيابد. تربيت سعدی و تربيت ايرانی او به حدی استوار و ريشهدار است که هر نظری را که به گذشته میکند، با دستی پر از عبرت و تجربه و آگاهی و بينايی باز می گردد و به عنوان يک معلم هميشه خردمند برای جامعه ادای وظيفه میکند و با شاگردانش به ابديت میپيوندد.
سعدی اسطوره و تاريخ را به هم میپيوندد و در اين ارتباط حقايق جاودانه را کشف میکند.
سخن سعدی در ارتباط با فرهنگ و گذشته و اساطير به دو بخش گوناگون تقسيم میشود.
او از اساطير دينی، اسلامی و ملی استفاده میکند، اما آنجا که به فرهنگ ايرانی میرسد که تلفيقی بسيار سازگار در ميان آنها برقرار میکند، آنجا که میگويد: اگر خزائن قارون و ملک جم داری نيرزد آنکه وجودی ز خود بيازاری بنابراين با وجود اينکه قارون و جم از يک فرهنگ نيستند، اما هر دو اين شخصيتها به موجودات زنده، پويا و معنیدار در فرهنگ جامعه تبديل میشود.
شخصيتهای شاهنامهای در داستان های سعدی جای فراوانی دارد و با چشم عبرت به آنها مینگرد.
روح حماسی شاهنامه در سعدی بازسازی میشود، به خوانندگانش جلوه میدهد، بنابراين کلام او از اين جهت جالب است که هميشه وطن خود را دوست میدارد و شيراز برای سعدی به يک اسطوره ماندگار تبديل میشود و در اين شهر به عنوان مادر بوم سعدی همه انديشههای ايرانی و اسلامی مدار براي او ديده میشود. به همين دليل رجوع او به گذشته، رجوع به زندگي و تاريخ هميشه ماندگار ايران است.
📚: فردوسی و شاعران دیگر (مجموعهٔ مقالات)،
✍🏻: #منصور_رستگار_فسایی فراخور گرامی زادروزش💐 پژوهشگر، نویسنده، ایرانشناس، شاعر، مصحح و شاهنامهپژوه ایرانی، چهرهٔ ماندگار عرصهٔ ادبیات فارسی و استاد بازنشستهٔ دانشگاه شیراز
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
.
▪ بند آغازین #داستان گیله مرد
باران هنگامه کرده بود. باد چنگ میانداخت و میخواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجرمیکشید، میآمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود. رشتههای باران آسمان تیره را به زمین گلآلود میدوخت. نهرها طغیان کرده و آبها از هر طرف جاری بود...
دو مامور تفنگ به دست، گیله مرد را به فومن میبردند. او پتوی خاکستری رنگی به گردنش پیچیده و بستهای که از پشتش آویزان بود، در دست داشت. بیاعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان تهدید کننده و تفنگ و مرگ، پاهای لختش را به آب میزد و قدمهای آهسته و کوتاه برمیداشت. بازوی چپش آویزان بود، گویی سنگینی میکرد زیر چشمی به ماموری که کنار او راه میرفت و سرنیزهای که به اندازهی یک کف دست از آرنج بازوی راست او فاصله داشت و از آن چکه چکه آب میآمد، تماشا میکرد...
📚: گیله مرد، گیلهمرد یک مجموعه شامل هشت داستان کوتاه است. بنا به دیدگاه جمال میرصادقی، گیلهمرد «از موفقترین داستانهای کوتاه فارسی است، که از ویژگیهای فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دولایه، هم واقعگرا و هم نمادین. نویسنده تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آنها ادا کردهاست. بهعبارت دیگر، صرف انتخاب درونمایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بیعدالتی سر برداشتن، نمایشگر اعتراض و خشم نویسنده علیه نارواییهای اجتماعی نیز هست.»
✍🏻: #بزرگ_علوی فراخور گرامی زادروزش💐مانا یاد نامش☘️
او را مبدع و بنیانگذار ادبیات مدرن داستانی زندان در زبان فارسی دانستهاند. گرایش علوی به اثر آفرینی اجتماعی او را برجسته کرد.
📎 فایل pdf کتاب را در @sobhosher بخوانید👇🏻👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
.
▪ بند آغازین #داستان گیله مرد
باران هنگامه کرده بود. باد چنگ میانداخت و میخواست زمین را از جا بکند. درختان کهن به جان یکدیگر افتاده بودند. از جنگل صدای شیون زنی که زجرمیکشید، میآمد. غرش باد آوازهای خاموشی را افسار گسیخته کرده بود. رشتههای باران آسمان تیره را به زمین گلآلود میدوخت. نهرها طغیان کرده و آبها از هر طرف جاری بود...
دو مامور تفنگ به دست، گیله مرد را به فومن میبردند. او پتوی خاکستری رنگی به گردنش پیچیده و بستهای که از پشتش آویزان بود، در دست داشت. بیاعتنا به باد و بوران و مامور و جنگل و درختان تهدید کننده و تفنگ و مرگ، پاهای لختش را به آب میزد و قدمهای آهسته و کوتاه برمیداشت. بازوی چپش آویزان بود، گویی سنگینی میکرد زیر چشمی به ماموری که کنار او راه میرفت و سرنیزهای که به اندازهی یک کف دست از آرنج بازوی راست او فاصله داشت و از آن چکه چکه آب میآمد، تماشا میکرد...
📚: گیله مرد، گیلهمرد یک مجموعه شامل هشت داستان کوتاه است. بنا به دیدگاه جمال میرصادقی، گیلهمرد «از موفقترین داستانهای کوتاه فارسی است، که از ویژگیهای فنی و غنی نیرومندی برخوردار است؛ داستانی دولایه، هم واقعگرا و هم نمادین. نویسنده تعهد و رسالت انسانی خود را در قبال آنها ادا کردهاست. بهعبارت دیگر، صرف انتخاب درونمایه یا مضمون و عصیان کردن علیه ظلم و بر بیعدالتی سر برداشتن، نمایشگر اعتراض و خشم نویسنده علیه نارواییهای اجتماعی نیز هست.»
✍🏻: #بزرگ_علوی فراخور گرامی زادروزش💐مانا یاد نامش☘️
او را مبدع و بنیانگذار ادبیات مدرن داستانی زندان در زبان فارسی دانستهاند. گرایش علوی به اثر آفرینی اجتماعی او را برجسته کرد.
📎 فایل pdf کتاب را در @sobhosher بخوانید👇🏻👇🏻👇🏻
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
بروز آشفتگی در هیچ خانهیی ناگهانی نیست بین شکاف چوبها تای ملافهها درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزاء پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند.
در خانه ادریسیها زندگی به روال همیشه بود ساعت دیواری با قاب کنده کاری و تارک پوشیده از نقش پرندهها و گلها کار خراطهای بخارا، ده ضربه نواخت. لقا نگاه به ساعت مچی خود کرد آن را جلو کشید و از سر میز صبحانه برخاست خردههای نان را برای ماهیها برد.
وهاب پسر خانواده آخرین جرعه چای را از فنجان لاجوردی «سور» نوشید، خمیازه را فرو خورد رو کرد به خانم ادریسی: «حال او امروز بهتر است.»
✍🏻: ##غزاله_علیزاده فراخور گرامی زادروزش مانا یاد و نامش☘️💐
📚: خانهٔ ادریسیها
ویژگی نثر علیزاده جزعی نگریهایی است که هر چند ضرباهنگ داستان را کند میکند ، صحنههای آن را به پردههای نقاشی شبیه میسازد .او کششی به سوی زیبایی، عشق و مرگ دارد و حسی قوی برای زیبا نوشتن و حرمت نهادن به کلمه.
📎 فایل pdf كتاب را در @sobhosher بخوانيد🤩
خانهٔ دلتان آبادان به عشق 🥰❤️
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
بروز آشفتگی در هیچ خانهیی ناگهانی نیست بین شکاف چوبها تای ملافهها درز دریچهها و چین پردهها غبار نرمی مینشیند به انتظار بادی که از دری گشوده به خانه راه بیابد و اجزاء پراکندگی را از کمینگاه آزاد کند.
در خانه ادریسیها زندگی به روال همیشه بود ساعت دیواری با قاب کنده کاری و تارک پوشیده از نقش پرندهها و گلها کار خراطهای بخارا، ده ضربه نواخت. لقا نگاه به ساعت مچی خود کرد آن را جلو کشید و از سر میز صبحانه برخاست خردههای نان را برای ماهیها برد.
وهاب پسر خانواده آخرین جرعه چای را از فنجان لاجوردی «سور» نوشید، خمیازه را فرو خورد رو کرد به خانم ادریسی: «حال او امروز بهتر است.»
✍🏻: ##غزاله_علیزاده فراخور گرامی زادروزش مانا یاد و نامش☘️💐
📚: خانهٔ ادریسیها
ویژگی نثر علیزاده جزعی نگریهایی است که هر چند ضرباهنگ داستان را کند میکند ، صحنههای آن را به پردههای نقاشی شبیه میسازد .او کششی به سوی زیبایی، عشق و مرگ دارد و حسی قوی برای زیبا نوشتن و حرمت نهادن به کلمه.
📎 فایل pdf كتاب را در @sobhosher بخوانيد🤩
خانهٔ دلتان آبادان به عشق 🥰❤️
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل میکاریم
ماهیها به جهنم!
کندوها پر از قیر شدهاند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفتهاند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
جه سعادتی!
داریوش به پارس مینازید
ما به پارس جنوبی!
**
تعطیلات نوروز به کجا برویم؟ پدر از بیپولی گفت و قسطهای عقبمانده مادر از سختی راه و بیخوابی و ملافه و حمام ساعت شد ١٢ نصف شب گفتیم برویم سر اصل مطلب یکی گفت برویم شیراز دیگری گفت نهخیر مشهد ساعت شد ٥ صبح مادر گفت بالاخره کجا برویم پدر گفت برویم بخوابیم!
✍🏻: #اکبر_اکسیر فراخور گرامی زادروزش💐 مانا ياد و نامش🙏🏻☘️
شعر اکسیر شعری است اجتماعی که طنز را به شیوهای کلاسیک به مدد گرفته است تا بیگزند روزگار، بگوید آنچه را که مجاز نیست بگوید، یا شیرین بگوید تا نرنجانده باشد و در این راه از خود هم کم، مایه نمیگذارد.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
با اجازه محیط زیست
دریا، دریا دکل میکاریم
ماهیها به جهنم!
کندوها پر از قیر شدهاند
زنبورهای کارگر به عسلویه رفتهاند
تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند
جه سعادتی!
داریوش به پارس مینازید
ما به پارس جنوبی!
**
تعطیلات نوروز به کجا برویم؟ پدر از بیپولی گفت و قسطهای عقبمانده مادر از سختی راه و بیخوابی و ملافه و حمام ساعت شد ١٢ نصف شب گفتیم برویم سر اصل مطلب یکی گفت برویم شیراز دیگری گفت نهخیر مشهد ساعت شد ٥ صبح مادر گفت بالاخره کجا برویم پدر گفت برویم بخوابیم!
✍🏻: #اکبر_اکسیر فراخور گرامی زادروزش💐 مانا ياد و نامش🙏🏻☘️
شعر اکسیر شعری است اجتماعی که طنز را به شیوهای کلاسیک به مدد گرفته است تا بیگزند روزگار، بگوید آنچه را که مجاز نیست بگوید، یا شیرین بگوید تا نرنجانده باشد و در این راه از خود هم کم، مایه نمیگذارد.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
چه آرزوها
که داشتم من و دیگر ندارم
چه ها می بینم و باور ندارم
چه ها ، چه ها ، چه ها...
که می بینم و باور ندارم
حذر نجویم از هر چه مرا بر سر آید
گو در آید ، در آید
که بگذر ندارد و من هم که بگذر ندارم...
اگر چه باور ندارم که یاور ندارم
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم
سپیده سر زد و من خوابم نبرده باز
نه خوابم که سیر ستاره و مهتابم
نبرده باز...
چه آرزوها که داشتیم و دگر نداریم
خبر نداریم ، خوشا که از این بستر
دیگر سر بر نداریم...
در این غم چون شمع ماتم
عجب!
که از گریه خوابم نبرده باز...
چه ها ، چه ها ، چه ها
که می بینم و باور ندارم!
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم...،
✍🏻: #مهدی_اخوان_ثالث فراخور گرامی زادروزش 💐 مانا یاد و نامش (درباره روز تولدش دو نقل است یکی
۱۷بهمن دیگری ۱۰ اسفند)☘️
تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود.
اشعار اخوان ريشههای اجتماعی و عاشقانه دارد. اخوان در جوانی با شعر كلاسيك فارسي آشنا شد و به سرودن قصيده و غزل پرداخت اما همواره به دنبال نوعی تازگی در شعر بود در پی آشنايی با نيما تحت تأثير شعر او دگرگون شد.
اشعار نخستين او تماماً به شيوه كهن است كه حاكي از توانايی وی در سرودن به شيوه سنتی است. سبك شعری اخوان ثالث در اغلب مجموعههای او سبك حماسی و اساطيریكهن با الهام از فردوسی است و تأثير شاهنامه در بيشتر اشعار او آشكار است بطوريكه شيوه شاعری او نوعی سبك خراسانی نوين است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
چه آرزوها
که داشتم من و دیگر ندارم
چه ها می بینم و باور ندارم
چه ها ، چه ها ، چه ها...
که می بینم و باور ندارم
حذر نجویم از هر چه مرا بر سر آید
گو در آید ، در آید
که بگذر ندارد و من هم که بگذر ندارم...
اگر چه باور ندارم که یاور ندارم
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم
سپیده سر زد و من خوابم نبرده باز
نه خوابم که سیر ستاره و مهتابم
نبرده باز...
چه آرزوها که داشتیم و دگر نداریم
خبر نداریم ، خوشا که از این بستر
دیگر سر بر نداریم...
در این غم چون شمع ماتم
عجب!
که از گریه خوابم نبرده باز...
چه ها ، چه ها ، چه ها
که می بینم و باور ندارم!
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم...،
✍🏻: #مهدی_اخوان_ثالث فراخور گرامی زادروزش 💐 مانا یاد و نامش (درباره روز تولدش دو نقل است یکی
۱۷بهمن دیگری ۱۰ اسفند)☘️
تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود.
اشعار اخوان ريشههای اجتماعی و عاشقانه دارد. اخوان در جوانی با شعر كلاسيك فارسي آشنا شد و به سرودن قصيده و غزل پرداخت اما همواره به دنبال نوعی تازگی در شعر بود در پی آشنايی با نيما تحت تأثير شعر او دگرگون شد.
اشعار نخستين او تماماً به شيوه كهن است كه حاكي از توانايی وی در سرودن به شيوه سنتی است. سبك شعری اخوان ثالث در اغلب مجموعههای او سبك حماسی و اساطيریكهن با الهام از فردوسی است و تأثير شاهنامه در بيشتر اشعار او آشكار است بطوريكه شيوه شاعری او نوعی سبك خراسانی نوين است.
━•··•✦❁💟❁✦•··•—
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
در ره عشقت ای صنم، شیفته بلا منم
چند مغایرت کنی با غمت آشنا منم
پرده به روی بستهای، زلف به هم شکستهای
از همه خلق رستهای، از همگان جدامنم
شیر تویی، شکر تویی، شاخه تویی، ثمر تویی
شمس تویی، قمر تویی، ذره منم، هبا منم
نخل تویی، رطب تویی، لعبت نوش لب تویی
خواجهٔ با ادب تویی، عاشق بی نوا منم
کعبه تویی، صنم تویی، دیر تویی، حرم تویی
دلبر محترم تویی، عاشق بی نوا منم
من ز یم تو نیم نم، نی ز کم و ز بیش هم
چون به تو متصل شدم، بی حد انتها منم
شاهد شوخ دلربا، گفت به نزد من بیا
رسته ز کبر از ریا، مظهر کبریا منم
طاهره، خاک پای تو، مست می لقای تو
منتظر عطای تو، معترف خطا منم
✍🏻: #طاهره ملقب به #قرةالعین
#زرینتاج_قزوینی (فاطمه یا امالسلمه) مشهور به طاهره قُرةالعَین یا طاهره بَرَغانی
او علاوه بر مهارت درسرودن اشعار و نثر در نظریه پردازی سیاسی نیز از پیشتازان بودهاست. طاهره طرفدار دین بابی، اولین زن ایرانی است که مسئله تساوی حقوق زن و مرد را در سال ۱۸۴۸ یعنی ۴ سال پس از ایمان او به باب و آئین بابی، مطرح نمود. عدهای او را برجستهترینِ افراد در مسئله دفاع از حقوق زنان میدانند.
او در سال ۱۸۴۸ میلادی، از حقوق برابر زنان و مردان سخن میگوید. به همین دلیل محمود خان کلانتر تهران برای او زندانی در قلعه طبرسی که واقع شده در کاخ طبرسی بود ساخت و به مدت یک سال او را در حبس نگاه داشت.
کلانتر زندانبان از او خواست که اظهار ندامت بکند و سپس او را تهدید به مرگ نمود. طاهره میگوید: «می توانید به زودی، هر گاه که اراده کردید، مرا به قتل برسانید. اما جلوی پیشرفت و مبارزهٔ زنان برای آزادی را که روزگارش بزودی خواهد رسید، نمیتوانید بگیرید.»
با آگاهی و آمادگی کامل از قبول پیشنهادات امتناع کرده و سرانجام به فرمان ناصرالدین شاه قاجار و صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر وقتی که ۳۶ سال داشت به قتل رسید. او را با روسریاش خفه کردند و در چاهی انداختند..
#هشتم_مارس #روز_جهانی_زن گرامی💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
#مشاهير
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
در ره عشقت ای صنم، شیفته بلا منم
چند مغایرت کنی با غمت آشنا منم
پرده به روی بستهای، زلف به هم شکستهای
از همه خلق رستهای، از همگان جدامنم
شیر تویی، شکر تویی، شاخه تویی، ثمر تویی
شمس تویی، قمر تویی، ذره منم، هبا منم
نخل تویی، رطب تویی، لعبت نوش لب تویی
خواجهٔ با ادب تویی، عاشق بی نوا منم
کعبه تویی، صنم تویی، دیر تویی، حرم تویی
دلبر محترم تویی، عاشق بی نوا منم
من ز یم تو نیم نم، نی ز کم و ز بیش هم
چون به تو متصل شدم، بی حد انتها منم
شاهد شوخ دلربا، گفت به نزد من بیا
رسته ز کبر از ریا، مظهر کبریا منم
طاهره، خاک پای تو، مست می لقای تو
منتظر عطای تو، معترف خطا منم
✍🏻: #طاهره ملقب به #قرةالعین
#زرینتاج_قزوینی (فاطمه یا امالسلمه) مشهور به طاهره قُرةالعَین یا طاهره بَرَغانی
او علاوه بر مهارت درسرودن اشعار و نثر در نظریه پردازی سیاسی نیز از پیشتازان بودهاست. طاهره طرفدار دین بابی، اولین زن ایرانی است که مسئله تساوی حقوق زن و مرد را در سال ۱۸۴۸ یعنی ۴ سال پس از ایمان او به باب و آئین بابی، مطرح نمود. عدهای او را برجستهترینِ افراد در مسئله دفاع از حقوق زنان میدانند.
او در سال ۱۸۴۸ میلادی، از حقوق برابر زنان و مردان سخن میگوید. به همین دلیل محمود خان کلانتر تهران برای او زندانی در قلعه طبرسی که واقع شده در کاخ طبرسی بود ساخت و به مدت یک سال او را در حبس نگاه داشت.
کلانتر زندانبان از او خواست که اظهار ندامت بکند و سپس او را تهدید به مرگ نمود. طاهره میگوید: «می توانید به زودی، هر گاه که اراده کردید، مرا به قتل برسانید. اما جلوی پیشرفت و مبارزهٔ زنان برای آزادی را که روزگارش بزودی خواهد رسید، نمیتوانید بگیرید.»
با آگاهی و آمادگی کامل از قبول پیشنهادات امتناع کرده و سرانجام به فرمان ناصرالدین شاه قاجار و صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر وقتی که ۳۶ سال داشت به قتل رسید. او را با روسریاش خفه کردند و در چاهی انداختند..
#هشتم_مارس #روز_جهانی_زن گرامی💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher