صبح و شعر
653 subscribers
2.14K photos
280 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
صبح و شعر
سیاوش کسرایی – آرش کمانگیر
#برف_میبارد؛
برف می بارد به روی خار و خارا سنگ.
کوه ها خاموش،
دره ها دلتنگ؛
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ ...

بر نمی شد گر ز بام خانه ها دودی،
یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد،
رد پاها گر نمی افتاد روی جاده ها لغزان،
ما چه می کردیم در کولاک دل آشفته ی دم سرد؟
آنک، آنک کلبه ای روشن،
روی تپه، رو به روی من ...

در گشودندم.
مهربانی ها نمودندم.
زود دانستم، که دور از داستان خشم برف و سوز،
در کنار شعله ی آتش،
قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز:

«...گفته بودم زندگی زیباست.
گفته و نا گفته، ای بس نکته ها کاینجاست.
آسمان باز؛
آفتاب زر؛
باغ های گل؛
دشت های بی در و پیکر؛

سر برون آوردن گل از درون برف؛
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب؛
بوی عطر خاک باران خورده در کهسار؛
خواب گندم زارها در چشمه ی مهتاب؛
آمدن، رفتن، دویدن؛
عشق ورزیدن؛
در غم انسان نشستن؛
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن؛

کار کردن، کار کردن؛
آرمیدن؛
چشم انداز بیابان های خشک و تشنه را دیدن؛
جرعه هایی از سبوی تازه آب پاک نوشیدن؛

گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن؛
هم نفس با بلبلان کوهی آواره خواندن؛
در تله افتاده آهو بچگان را شیر دادن؛
نیم روزخستگی را در پناه دره ماندن؛

گاه گاهی،
زیر سقف این سفالین بام های مه گرفته،
قصه های در هم غم را ز نم نم های باران ها شنیدن؛
بی تکان گهواره ی رنگین کمان را
در کنار بام دیدن؛

یا، شب برفی،
پیش آتش ها نشستن،
دل به رویاهای دامن گیر و گرم شعله بستن...

آری، آری، #زندگی_زیباست.
#زندگی آتش گهی دیرنده پابرجاست.
گر #بیفروزیش، #رقص_شعله اش در هر کران پیداست.
ورنه، #خاموش است و خاموشی #گناه ماست.»

پیرمرد، آرام و با لبخند،
کنده ای در کوره ی افسرده جان افکند.
چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو می کرد؛
زیر لب آهسته با خود گفت و گو می کرد:

« #زندگی را شعله باید برفروزنده؛
شعله ها را هیمه سوزنده.

جنگل هستی تو، ای انسان!

جنگل، ای روییده ی آزاد،
بی دریغ افکنده روی کوه ها دامان،
آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید،
چشمه ها در سایبان های تو جوشنده،
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان،
جان تو خدمتگر آتش ...
سر بلند و سبز باش، ای جنگل انسان!

« #زندگانی شعله می خواهد»، صدا سر داد عمو نوروز،
شعله ها را هیمه باید روشنی افروز.
کودکانم، داستان ما ز آرش بود
او به جان خدمتگزار باغ آتش بود.


..... ادامه داستان #آرش_كمانگير با صداي #شاعر_سياووش_كسرايي👆🏻👆🏻👆🏻👆🏻
@sobhosher
نمايشگاه نقاشي #مي_سم_نژادرسولي
#آرش_كمانگير
و معرفي كتاب منظومه آرش كمانگير
#سياوس_كسرايي
تهران ٢٥-١٨ آبان
@sobhosher
#فرهنگ_ايراني همان استمرار تير #آرش كمانگير است. (بهرنخست)
#دكتر_قدمعلي_سرامي

ايرانيان باستان، از سويي سرآغاز و پاي انجام را «مينو» مي‌دانستند و زندگاني در اين دنيا: «گيتي» را، سفري درازآهنگ و درشتناك، از مينو به مينو، به شمار مي‌آورند و از ديگر سو، با ازلي و ابدي به حساب‌آوردن حقيقت اعظم، «زمان آكرانه» را چرخه‌اي مستدام مي‌ديدند و بر اين بنياد، گذشته و آينده را دو روي از يك سكّه و دو كمان از يك دايره، مي‌ديدند، چونين بود كه هميشه پرنده‌ي حال‌شان با دو بال مينوي گذشته و آينده، در پرواز بود. به زباني ديگر، در عين حال كه از خردترين پاره‌ي وقت يعني «آن» و «دم» گذار مي‌كردند، در دهر: همان زمان آكرانه، مي‌زيستند. براي آنان هر «آني» هميشه بود، به همان‌گونه كه هر امروزي، بر هم نهاده‌ي همه‌ي ديروزها و فرداها مي‌نمود. به همين دليل براي آنان، اغتنام فرصت، غنيمت دانستن همه‌ي زمان‌ها و در نهايت همه‌ي هستي‌هاي جاي خوش كرده در آنها بود. از اين روي حال را جوهره‌ي ذات گردان هستي يعني شدن و نهاد استوار آن يعني بودن مي‌انگاشتند:

وقت را غنيمت دان، آن قدر كه بتواني!
حاصل از حيات اي دوست! اين دم است تا دانی (حافظ)

و اگر وقت را از آن خويش مي‌كردند، تصاحب و تملّك همه چيز، براي شان آسان مي‌شد:

بلبل عاشق! تو عمر خواه كه آخر
باغ شود سبز و سرخ گل به برآيد. (حافظ)

شايد به دليل همين نقش كارساز بود كه به هر آييني باور داشتند، زمان پديدار و ناپديدار را والاترين تجلّي آفريننده حتي خود وي شمار مي‌كردند و به نام زروان مي‌پرستيدند. آنان آينده را موجد گذشته و حال مي‌شناختند و علّت غايي و فرجامين را فراهم آورنده‌ي علت‌هاي مادّي و صوري و فاعلي و آلي.

بنابراين مي‌توان فرهنگ ايراني را فرهنگي آينده‌بين، فرجام‌نگر و اميدوار به شمار آورد. بردباري و مداراي نُه هزار ساله‌ي اهورا و اهوراييان در قبال اهريمن و اهريمنيان به دليل اطميناني است كه به بازگشت فرجامين، به مينو دارند. سعدي راست گفته است:

اي كه گفتي هيچ مشكل چون فراق يار نيست!
گر اميد وصل باشد، هم‌چنان دشوار نيست. (سعدي)

هنوز كه هنوز است مادران ايراني، بخش بزرگي از درآمد خانواده را در راه تهيّه‌ي جهيزيه براي دختران‌شان، به مصرف مي‌رسانند. فرالاوي شاعر معاصر رودكي؛ پدر شعر دري، به مخاطبان سخن خويش اميد مي‌دهد و يادآور مي‌شود كه همه‌ي فرزندان آدم و حوّا به اميد زنده‌اند:

امروز اگر مراد تو برنآمد،
فردا رسي به دولت آبا بر.
چندين هزار اميد بني‌آدم،
طوقي شده به گردن فردا بر.

از اين قرار اگر فرهنگ ملّي‌مان را فرهنگي فرداپرست و فرداباره بدانيم، به بيراهه نرفته‌ايم. ايرانيان در هر دوره اميد به آينده‌ها را از دست داده‌اند، تسليم و تمكين را پيشه كرده‌اند اما در بيشتر دوره‌ها با حفظ اميدواري خويش توانسته‌اند به آساني از سختي‌ها گذار كرده، شاهد توفيق را در آغوش گيرند.

در اين چهار دهه كه از انقلاب سپري شده است، ايرانيان بنياد بسياري از باورداشت‌هاي كهن خود را فروريخته يافته‌اند و از آن ميان باور به بهروزي فرداها را در روان خويش، سست‌تر ديده‌اند. من در دراز ناي اين سي- چهل سالي كه به حكم تدريس در دانشگاه‌ها با جوانان، برخورد مستمر داشته‌ام تقريباً سال به سال، اميدشان را در تنازل ديده و توان‌شان را در مقابله با دشواري‌ها كمتر يافته‌ام. اين است كه از همان سال‌هاي دهه‌ي پنجاه به اين فكر افتاده‌ام كه به سهم خود، در بازگرداندن اميد به آينده، ياري‌شان دهم. اين انگيزه سبب‌ شد تا به آثار بنيادين باز مانده از ايرانيان پيش از اسلام و نيز مرده‌ريگ پس از مسلماني، نگاهي بيافكنم و نشانه‌هاي فرداگرايي اقوام ايراني را در آنها جستجو كنم.
ادامه دارد..

@sobhosher
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

*خداوند بهترین یاور ماست*

━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━ 

*جمعه: #مشاهير

━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

هزاران چشم گویا و لب خاموش
مرا پیک امید خویش می داند
هزاران دست لرزان و دل پرجوش
گهی می گیردم، گه پیش می راند
پیش می آیم
دل و جان را به زیورهای انسانی می آرایم
به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
نقاب از چهره ی ترس آفرین مرگ خواهم کَند
...
شما، ای قله های سرکش خاموش
که پیشانی به تندهای سهم انگیز می سایید
...
غرور و سربلندی هم شما را باد
امیدم را برافرازید
چو پرچم ها که از باد سحرگاهان به سر دارید
غرورم را نگه دارید
به سان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید.

📖#آرش_كمانگير فراخور جشن #تيرگان جشن آب و بزرگداشت #آرش_كمانگير

✍🏻 #سیاوش_کسرايی، سُراینده منظومهٔ
آرش كمانگير، نخستین منظومه حماسى
نيمايى است این اثر، دربارهٔ چهره‌ای افسانه‌ای آرش است که با پرتاب جانفرسای یک تیر میهن را از تحقیر و تیره‌بختی نجات می‌دهد.
كسرايى یکی از شاگردان نيما يوشيج
بود که به سبک شعر او وفادار ماند.

📚فايل pdf كتابهاى او را در كانال بخوانيد⬅️@sobhosher
 
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━

✋🏼درود و ادب، روزتان دلپذير 🙏🏻💐🌀

━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━
@sobhosher