صبح و شعر
651 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
صبح و شعر
. ‍ #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ۳ - «نفرین منابع» 🔹گفته آمد که داستانها(استوره‌ها)یِ شاهنامه، بازتاب رویدادهای تاریخی یا پدیده‌های زاستاری(طبیعی) در ذهن مردم روزگار است که هزاران سال سینه به سینه باز گفته شده…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک!
دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه

فراز ٤ – بهسازی از بالا

🔹باور به #بایستگیِ_فرمانرواییِ_بى_چون (#حاکمیت_مطلقه) و باور به #بهسازیِ( اصلاحات) از #بالا دیرپاست! این بیتهای شاهنامه گواه است:

سرِ نیکوی‌ها و دستِ بدی
در دانش و کوشش و بخردی
همه پاک در گردنِ پادشاست!
اُ زو ویژه پیدا شود کژّ و راست!
🔻🔺🔻
🔸باز آن که، به راستی این سراسرِ هازمان(جامعه) و باهَماد(جمعیت) است که فرمانروا را بر می‌کشد و می‌پرورد و نگاه می‌دارد یا فرو می‌پاشد!
در نبود ساختارهای مردمیِ کشورداری، راهبری، به یک‌کاسگی(تمرکز) و ویژه خواهی (انحصار) و تباهی(فساد) می‌گراید و سرانجام می‌پوسد و فرو می‌پاشد!

🔹بر بنیاد انگاشته (تلقی ذهنی) نیاکان که در شاهنامه و دیگر گفتارهای ایرانی(بویژه اوستا) بازتاب یافته، در روزگارِ (سیزده هزارساله‌ی) جمشید، این فرایند پیموده شد! #جمشید «شاه‌انگاشته»ای نشان داده شده که پیکار با بدی و راهبری روانها به سوی روشنی را یک تنه می‌پذیرد و می‌داود:

بدان را ز بد دست کوته کنم!
روان را سوی روشنی ره کنم!
🔺🔻🔺
🔸در آغاز این دوران، با چنین باوری، ، هازمان راهِ پیشرفت را می پوید، همه‌چیز از بالا سامان می‌یابد، فرمانروا، جایگاهِ «پادشاهی» و «موبدی (=اندیشمندی)» را همزمان از آن خود می سازد و نهادهای اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی، زیر فرمان پادشاه سامان می یابند و استوار می شوند!

🔹این فرگرد، ناگزیر از پروردن #نوکیسگی و تازه به دوران رسیدگی است و ره به #فزون‌خواهی و #بهره کشی، می‌برد! آفرینش(خلاقیت)ها می‌پژمرد، ویژه خواهی(انحصار) و #تباهی(فساد) می‌گسترد، سرانجام شکوه پیشرفتهای آغازین، به بازایستی (رکود) می انجامد و مردمان روی می گردانند، مردمی که پادشاهی را جز به پشتوانه نیرویی فرا باهَماد(گروه،نژاد)، استوار نمی‌دانند و آن را نیز برآمده از فرِّ یزدان (پشتیبانی آسمان) می یابند، چنین می‌انگارند:

به جمشید بر تیره گون گشت روز،
همی کاست آن فرِّ گیتی‌فروز!
🔻🔺🔻
🔸و چون هازمان درگیر هرج و مرج و بی‌سامانی می‌شود، پس در پی نیروی فراباهَماد دیگر، به بیگانه روی می‌نهند و سر بر آستان «پادشاهی پر از هَول و اژدها پیکر» می‌سایند و آن را بر خویش چیره می‌سازند:

سواران ایران همه شاه جوی،
نهادند یَکسر به ضحاک روی!
به شاهی بر او آفرین خواندند،
وُرا شاهِ ایران‌زمین خواندند!

در فراز پسین سازوکار فراباهَمادِ برتخت نشستن را بر خواهیم رسید!
همراه باشید!

نگارنده: #سیروس_حامی

@ShahnamehToosi

@sobhosher
صبح و شعر
. ‍ #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک! دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه فراز ٤ – بهسازی از بالا 🔹باور به #بایستگیِ_فرمانرواییِ_بى_چون (#حاکمیت_مطلقه) و باور به #بهسازیِ( اصلاحات) از #بالا دیرپاست! این بیتهای شاهنامه گواه است: سرِ نیکوی‌ها و دستِ بدی…
.
#سوزنی_به_خویشتن
‎از #جمشید تا #ضحاک
‎دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه

‎فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن.
🔆«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»
🔹نکاتی از چهار فراز پیشین:
🔺نگارنده بر این دیدگاه استوار است که در آغاز شاهنامه، «شاهان» استعاره‌ای از روزگارانند و هسته راستین و تاریخی هر بخش با انبوهی از «پیرایه» ها پوشیده شده! آن پیرایه ها خود برآیند و بازتاب باورها و انگاشته‌های سدها زادمان است که رویدادها را سینه به سینه بازگفته اند!
🔻بازتاب باورهای نیاکان در شاهنامه چنین است که برتخت نشستن، نیازی به ساز و کار و پشتیبانی مردمی ندارد! «شاه» برای به دست آوردن تاج ، نیازمند پشتیبانی آسمان (فره ایزدی/کیانی) است و در نبود این عامل، نیروی بیگانه و نیرنگ(توطئه!) پیش‌نیاز بر تخت نشستن است!
🔺تنها خویشکاریِ نیروهای مردمی، یافتن و آوردن و بر تخت نشاندن کسی است که پشتگرم به آسمان و یا نیروی بیگانه است!
‎از کیومرث فرّ شاهنشهی می‌تابد؛ هوشنگ به فرمان(فر+مان) یزدان و به فرِّ کَیی رنج کوتاه می کند؛ تهمورث دارای فرّه ای است که دیوان برای پردخت کردنش انجمن می شوند و جمشید هم در آغاز پادشاهی،
‎«منم» گفت: «با فرّهِ ایزدی؛
‎همم شهریاری و هم موبدی»
🔺نگارنده باز می‌گوید که این پیرایه‌ها را باید از رویداد‌های راستین که هسته مهادین داستان‌هاست بازشناخت! «پیرایه»ها، بازتاب باورهای مردمند! این باورها، گاه به فراخور سامانه‌های اقتصاد و تولید روزگار، «پیش‌برنده» است و گاهِ دگر می‌تواند «بازدارنده» باشد! ‎
همین «باور» مردمان است که ویژه‌خواهی و خودکامگی و نیز کار اهریمنی دانسته‌یِ گوشت‌خواری را مایه جداشدن فر یزدان و پایان روزگار جمشید باز می نماید! آنگاه چون این ویژه‌خواهی گسترده شد و «پدید آمد از هر سُوی خسروی!» ؛ در نبود پشتیبانی آسمان، پشتیبانی جهانجوی بیگانه‌ای را می‌جویند که «گاو دوشا» به فرمان‌بری دارد و با «هیونِ مَری» دوشندگانِ نیازمندِ شیر را بی‌نیاز می‌سازد! هرچند «دلیر و سبکسار و ناباک بود!» ولی «پر از هول، شاه اَژدهاپیکر» و بزرگیش پدیدار بود :
‎شب و روز بودی دو بهره به زین
‎ز راهِ بزرگی، نه از راهِ کین

🔺آنگاه که کار از کار می‌گذرد و آرزوها
به سراب می‌رسد و از شوره‌زار «شاه بیگانهٔ پر از هول و اژدهاپیکر» جز خس نمی‌روید و روشن می‌شود که تنها «گاو دوشا و هیونِ مَری» در میان نیست، که دارایی و همسر و فرزند و آبرو و هستی مردم آسان‌جوی نیز به یغمای تازیان می‌رود،
🔻آنگاه پیرایه‌ای دیگر بر آن هستهٔ تاریخی می‌بندند تا آتش درون را با آب «حرامزاده » و «پدرکُش» وانمودن «شاهِ پر از هول» فرو بنشانند!
🔸ولی راستینه(واقعیت)ِ فرمانرواییِ «خودکامه» که با فریبِ «بز و شیرورمیش و گاو دوشا» به فرمانروایی رسیده، در شتاب بهره بردن هرچه بیشتر و هرچه زودتر، خود به «خوردن سیری ناپذیر» روی می آورد! و دست پشتیبانانش را نیز در «خوردن و بردن» باز می گذارد:
به سر برنِهاد افسرِ تازیان؛
بر ایشان ببخشید سود و زیان!!

🔹یادمان باشد که در شاهنامه «بخشیدن = تقسیم کردن!»!

این «سود و زیان» که شاهِ تازیان میان دور و بری‌ها بخش می‌کند!؟ جز هریک را تکه‌ای از دارایی مردم نیست!؟ و تاراج پرشتاب!
آنگاه .... پیرایه های دیگر:
🔹مردمی که می پنداشتند به پشتوانهٔ «گاو دوشا و بز و شیرورمیش و هَیونِ مَریِ» شاه بیگانه، بی نیاز و آسوده خواهند زیست، اکنون «ابلیس» (نماینده‌ی شیادان روزگار) را در «خورشخانهٔ پادشا» می یابند که فرمان شاه را با بهره‌گیری از گرایش او به «خوردن» ، در دست دارد و با «پروردن پادشا به خون» او را به سنگدلی می رساند:
به خونش بپرورد بر سان شیر؛
بدان تا کند پادشا را دِلیر!
🔸هرآینه، این چاچولبازان (نيرنگبازان)خود نیز از «خورشخانه» بیشترین بهره را می برند! و با چاپلوسی بالاترین خواستشان را بوسه‌زدن بر شانه‌ی شاه وانمود می‌سازند:
مرا دل سراسر پر از مهر توست!
همه توشه‌ی جانم از چهر توست!
یکی حاجتستم به پیروزشاه،
اُ گرچی مرا نیست این پایگاه،
که فرمان دهد تا سرِ کِتفِ اوی،
ببوسم، بمالم بر او چشم و روی!!

🔹هم اینان، بر هست‌ونیست مردم چنگ می‌اندازند و گرایش به مردم‌کُشی و زهرِچشم‌گیری ضحاک را نیز با سفارش به برخی(قربانی) کردن جوانان، در راه فرونشاندنِ خروشِ آتشفشانها. آرام می‌سازند:
جز از مغز مردم مده شان خوَرِش؛
مگر خود بمیرند از این پرورش!

🔸به هرروی، مردم ایران، ققنوس‌وار زندگی دوباره می‌آغازند و سرانجام با دلیری خردمندانه بی شتاب و بادرنگ، روز سیاه چیرگی ضحاک را به سر می‌آورند! راز این رهایی را در زنجیره گفتار دیگری در این درگاه زیر سرنام «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» پی می‌گیریم.
همراه باشید.
نگارنده: #سیروس_حامی
یاری‌نامه: جامعه‌شناسی خودکامگی - علی رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن ‎از #جمشید تا #ضحاک ‎دیدگاهی دیگر گون به #شاهنامه ‎فراز ۵– سازوکار برتخت نشستن و فرمان راندن. 🔆«این گفتمان ارزشی نیست! تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!» 🔹نکاتی از چهار فراز پیشین: 🔺نگارنده بر این دیدگاه استوار است که در آغاز شاهنامه،…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)

فراز ٦ – بر گاه ماندن از راه خورشخانه!
🔆«این گفتمان به دور از ارزشها، تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!»

🔹دیدیم که به گواه شاهنامه، فزونخواهی و ویژه‌خواری دسته‌ای از پیشوایان و اندیشورزان سرزمین آریا، که مایه گسستن مردمان از ایشان و «جنگ و جوش» سرتاسری شد، زمینه‌ساز چیرگی تازیان بر سرزمین اهورا بود!
🔸درپی این رویداد، دسته‌ای دیگر از ایرانیان به امید این که با یاری «شاه پُر از هول»ِ بیگانه، آشوب را به سامان برند، و نیز به سودای بهره بردن از «گاوِ دوشا» و گنج بی رنج، سر بر آستان #ساستارِ ( #فرمانروايى) بیگانه ساییدند و به راهی لغزیدند که هزار سال ستم و کشتار و سوختار و تاراج را در پی داشت!
🔹ساده اندیشی است اگر باور کنیم که هزار سال چیرگیِ ساستارِ بیگانه، بی همراهی و همدستی گسترده «نیروهای خودی» شدنی بود! به گفته فردوسی، لشکر ضحاک، آمیزه‌ای بود از اِیران و از تازیان!

مَر آن اژدهافش بیامد چو باد،
بدایران زمین تاج بر سر نهاد!
از اِیران و از تازیان لشکری،
گزین کرد گردان هر کشوری!
🔺🔻🔺
🔸«ساستار» بیگانه، با همدستی «کارگزار»ِ خودی است که دستِ بدی به چپاول دارایی و زنان(و پسران) می‌یازد! چنین ساستاری، مردم را ترسان و لرزان بر جان خویش و نیز باورمند به ناگزیریِ سرنوشت و تن‌درداده به «کردار چرخ بلند» می‌خواهد و می‌پرورد! پس بازار یاوه(خرافه/جادو) گرم می‌شود!

نِهان گشت کَردارِ فرزانگان؛
پراگنده شد کامِ دیوانگان.
هنر خوار شد، جادُوی اَرجمند؛
نِهان راستی؛ آشکارا گُزند.
شده بر بدی دستِ دیوان دراز؛
به نیکی نبودی سَخُن، جز به راز!
🔻🔺🔻
🔹همیشۀ تاریخ، دیوان و دیوانگان بوده اند که ساستار را نیرو می فزودند! دیوانگان، سوارانی بودند که «شاه اژدهاپیکر» را بر جان و دارایی و آبروی هم میهنان چیره ساختند و به پاداش، زینهارِ ساستار یافتند، تا هم میهنان را تاراج و خود برای بهره‌مندی بیشتر از خوان یغما، راستی را به نهان رانند و گزند را پیش چشمان آورند! ساستار و یغماگران در یک چرخه استوار، این به آن و آن به این یاری می رساندند! این سازوکار و این چرخه، همیشگی بوده است!

🔸دقیقی توسی در غزلی سازوکار نگهداری تاج و گاه را بازمی نماید و این باور را باز می‌گوید که این شکار (مُلکت= قدرت= پادشاهی) را باید به زور گرفت و به زر نگاه داشت!

که مُلکَت شکاری‌ست کِ‌او را نگیرد،
عقاب پرنده نه شیر ژیانی؛
دو چیز است کِ‌او را به بند اندر آرد،
یکی تیغ هندی، دگر زرِّ کانی؛
به شمشیر باید گرفتن مر او را،
به دینار بستنش پای‌ ار توانی
🔺🔻🔺
🔹آرزو و خواستِ سیری ناپذیر دیوانِ نگاهبانِ تختِ ساستار جز به باز بودن دستشان بر خوان گسترده یغما پاسخ گفته نمی‌شد! و ساستار را جز به یاری دیوان پایداری نیست. چرخه‌ای ناگزیر و بی‌گریز!
یغماگران «کلید خورشخانه پادشا» را از «دستور فرمانروا» میستانند و می‌خورانند و می‌خورند!

چو بشنید ضحاک بنواختش،
ز بهر خورش جایگه ساختش؛
کلید خورشخانۀ پادشا،
بدو داد دستور فرمانروا!
🔻🔺🔻
🔸در سامانه‌ی «خوراندن و خوردن» ، نیکخواهانی چون ارمایل و گرمایل نیز راهی جز از «خورشخانۀ پادشا» پیش رو نمی بینند! پس:

برفتند و خوالیگری ساختند،
خورش خود بی اندازه بشناختند،
خورشخانۀ پادشاهِ جهان،
گرفت این دو بیدار خرّم، نِهان!
🔺🔻🔺
🔹ستم ساستار را پایان نبود! مگر چاره‌گر از خورشخانه برون آید!! فریدون نه در خورشخانه که در میدان تولید و بهره‌وری (گاو برمایه) پرورش می‌یابد و ساستار را به زیر می‌کشد!

با زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!

یاری‌نامه: جامعه‌شناسی خودکامگی - علی رضاقلی
نگارنده: #سیروس_حامی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک (نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز ٦ – بر گاه ماندن از راه خورشخانه! 🔆«این گفتمان به دور از ارزشها، تنها برداشتی واکاوانه از تاریخ است!» 🔹دیدیم که به گواه شاهنامه، فزونخواهی و ویژه‌خواری دسته‌ای از پیشوایان و اندیشورزان…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک
(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ۷ – بی‌سرانجامی کنشهای پراگنده!

🔹ارمایل و گرمایل، نشانی از یک #خرده‌فرهنگ هستند که برخوردِ تکی و پراگنده با ستمگر را در نگر دارد! فشار ستمِ ساستار(فرمانروا)، پاره‌ای از نیکخواهان (یا به گفته شاهنامه، پاکدین و پیش‌بین!) را به این سودا می‌دارد که تنها کاری را که از دستشان می‌آید انجام دهند؛ باشد که از سنگینی ستم بکاهند!

مگر زین دو تن را که ریزند خون،
یکی را توان آوریدن برون!
برفتند و خوالیگری ساختند؛
خورش خود بی‌اندازه بشناختند!
🔺🔻🔺
🔸شاهنامه، با ستایش پاکی و پیش‌بینی چنین کنشگران، به روشنی، بی‌سرانجامیِ چنین رویکردهایی را نشان می‌دهد! راستی این است که اگر هم کنش‌های پراگنده به نابودی «ستمگر» و «خودکامه» بینجامد، اگر همه نیزه‌ها هم «ستمگر» را نشانه روند، باز ساختارِ «ستمگری» و «خودکامگی» پابرجاست! این ساختار است که ضحاک را بر می کشد! و در این ساختار اگر این ضحاک هم برود، ضحاک دیگری به جایش می‌نشیند و باز همان راه را پی‌می‌گیرد!
ضحاک از گرایش باهَماد(جمعیت) به بهره‌گیری از گاوِدوشایِ دشت سواران نیزه‌گزار برآمد! گرایش آسان‌خواری و کارگریزی، انجامی جز چیرگی «خودکامگی و ستم» ندارد! در چنین فرهنگِ همگانی، خرده‌فرهنگ ستم‌ستیزیِ پراگنده، به دگرگونی بنیادی نمی‌انجامد! هازمانی که ساختار فرهنگ همگانیش با سامانه فرمانروایی همخوانی دارد، مردمانی که خود در زندگی، به همان سازوکارهای فرمانروایان خودکامه دست می یازند، اگر هم کسی یا گروهی را از تخت به زیر کشند باز هرکسی که به جایش بنشیند/بنشانند جز پیمودن همان راه گذشته نخواهد کرد!

▫️به ارمایل و گرمایل خرده‌ای نیست! چرا که همه هازمان (جامعه)به پدیده‌های همگانی نگاهی فردی دارد! پرسمان ما شناخت آن نارسایی فرهنگی است که ستم و خودکامگی را استوار می دارد!! اگرچند ستمگر و خودکامه را به زیر کشد!!

چُن آمد به نزدیک، خون ریختن،
ز شیرین‌رُوان اندرآویختن،
از آن روز بانانِ مردم‌کُشان
گرفته دو مردِ جُوان را کَشان،
پر از درد خوالیگران را، جَگر،
پر از خون دو دیده، پر از کینه سر،
همی بنگرید این بدان، آن بدین؛
ز کَردارِ بیدادشاهِ زمین
از آن دو یَکی را بپرداختند،
جز این چاره یی نیز نشناختند
🔻🔺🔻
🔹این می گذرد و مردمان زیر ستم، پی می‌برند که یگانه راه رهایی، دگرگونی بنیادین در فرهنگ و رویکردهای همگانی است! با رهنمودِ مامِ میهن(فرانک) از شتاب می‌پرهیزند و «جهان را به چشم جوانی» نمی‌بینند! دگرگونی بنیادین حهان‌بینی و گسترش آیین مهر، سازماندهی و پرورش تن و روان و پیمودن هفت زینه‌ی مهری در پنهانگاهها(نزد مردِ دینی در البرزکوه!) از یک سو و روی آوردن به کار تولید برای توانمندی اقتصادی (از راه گسترش گاوداری - برمایه) و نیز کوشش در راه دانش و فناوری (گذار از دوران سنگ به دوران مفرغ!) مردمانِ زیر ستم ضحاک را به توانی تازه می‌رساند که خواب از چشمان سامانه ستم می رباید:

بپیچید ضحّاکِ بیدادگر
بدریدش از هول، گفتی جگر؛
🔺🔻🔺
🔸همانگونه که در زنجیره نوشتار «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» واکاوی و روشن شد، سرانجام برتری فناوری و دستیابی به جنگ‌افزارهای مفرغی (کاوه=انقلاب مس) است که نیاکان را توان می‌دهد تا سامانه ستم را فرو ریزند و :

زمانه بی اندوه گشت از بدی،
گرفتند هرکس رهِ ایزدی؛
🔻🔺🔻
با دنباله این زنجیره گفتار و نیز زنجیرۀ «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» همراه باشید!
@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک (نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز ۷ – بی‌سرانجامی کنشهای پراگنده! 🔹ارمایل و گرمایل، نشانی از یک #خرده‌فرهنگ هستند که برخوردِ تکی و پراگنده با ستمگر را در نگر دارد! فشار ستمِ ساستار(فرمانروا)، پاره‌ای از نیکخواهان (یا…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٨–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(١)

✳️ یاد آوری: الگوواره(پارادایم) نگارنده در دریافت داستانهای شاهنامه بر این بنیادها استوار است :
١- ریشه داستانها در رویدادهای راستین تاریخی است!
٢- ریشه ها در میان انبوهی پیرایه پیچیده شده اند!
٣- پیرایه ها برآمده از فرهنگ مردمان روزگار بازگفت سینه به سینه تاریخ رواییند!
٤. به یاری دانش روز، هر روز بیشتر و بهتر، می توان پوسته ها و پیرایه ها را از ریشه(تاریخ راستین) بازشناخت.

🔆از پیرایه های بسته شده بر هسته های راستین، دست نیروهای #ناپدیدار(غیبی) و فرازمینی در رویدادهای سرنوشت ساز است! این پیرایه از پارادایم #سرنوشتگرایی بر می آید! که گویا در میان نیاکان ما جایگاهی والا داشته! پارادایمی که مردم را به #تن_دادن به «#بودنی_کار» می خواند!

🔹پیش تر گفته شد که به راستی آنچه از #كیومرث تا #فریدون، «#شاه» نامیده شده استعاره از «#روزگار» است! و این «روزگار»، هسته راستین استوره است که پیرایه های بسیار می پذیرد!
خواست و فرمان «چرخ» که همان «سرنوشت» و «بودنی کار» است از این پیرایه ها است!
این پیرایه گویای فرهنگ مردمان روزگار بازگفت سینه به سینه رخدادهای راستین است که پندارهای خویش را به آنها افزوده اند! «فر یزدان» (خواست آسمان)، دست بالا دارد و مردم دستی در دگرگونیهای روزگار ندارند!

🔸#تهمورث به «#فرجهاندار» کمر به نابودی دیوان می بندد! کار #جمشید را «#یزدان» سامان می بخشد و در پی ناسپاسی، «فر یزدان» از او می گردد و روز بر وی تیره می شود و کارش به شکست می رسد!
#هازمان(جامعه) جایگاه و هنایشی ندارد! همزمان در «دشت سواران نیزه گزار» کار #ضحاک را « #ابلیس» سامان می دهد!
🔹می بینیم که در باور نیاکان، پادشاهی تنها به پشتوانه نیروهای #فرازمینی استوار می گردد و به فرمان و خواست آنان پایان می یابد!


سخن دنباله دارد. ایدون باد.
یاری نامه:
جامعه شناسی خودکامگی – دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز ٨–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(١) ✳️ یاد آوری: الگوواره(پارادایم) نگارنده در دریافت داستانهای شاهنامه بر این بنیادها استوار است : ١- ریشه داستانها در رویدادهای راستین تاریخی است! ٢…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٨–
باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٢)

🔹ضحاک در خواب سرنگونی خویش را می بیند و:

یکی بانگ برزد، به خواب اندرون،
که لرزان شد آن خانه یِ بیسُتون!

رویای او، « بودنی کار = فرمان گریز ناپذیر چرخ» است که موبدان می دانند ولی یارای گفتنشان نیست! تا یکی دل به دریا می زند و سرنوشت بی گریز ضحاک را با او می گوید:

کسی را بود زین سپس تخت تو،
به خاک اندرآرد سر ِ بخت تو؛
زند بر سرت گرزه یِ گاوروی
ببنددت وُ آرَد از ایوان به کوی
🔺🔻🔺
پس از فراز و نشیبها، همان «بودنی» رُخ می دهد و ضحاک به همان شیوه که موبد گفت، در بند می شود!

🔸داستانها، آنگونه به ما رسیده که در نگاه نخست، نیروی مردم به هیچ انگاشته می شود!!
باز آن که همانگونه که در زنجیره نوشتار «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک» پس از برداشتن پوسته ها دیدیم، این مردم بودند که با پرهیز از شتاب، به توان افزایی و سازماندهی پرداختند و با دستیابی به برتری فناوری، برای نخستین بار در جهان به #مس دست یافتند و جنگ افزارهای فلزی، ایشان را در چیرگی بر ضحاک یاری داد!

🔹« #رویاباوری» و برتر دانستن نیروهای فرازمینی، بر هزاران سال تاریخ ما سایه افکنده و همیشه مردم را از به دست گرفتن سرنوشت خویش بازداشته!

🔸در شاهنامه، افزون بر ضحاک، نمونه خواب و رویای #سام و #افراسیاب و #پیران ویسه و #سیاوخش و #گودرز و #كیخسرو و #کتایون و #انوشیروان و ... سرنوشت سازند!
🔹در بن مایه های مذهبی نیز از خوابهای بسیار گفته شده که رویای فرعون و عزیز مصر پرآوازه ترند! در تاریخ ما، خواب پدر آل بویه و امیران غزنین و شاه اسماعیل و... هتا چنگیزخان نیز گویای باور به یاری نیروهای ناپدیدار (دست غیب!) در سرنوشت مردم است!

🔸« #رویا» و «#جادو» دو انگاره بنیادین و مهادین مردمانی است که برای پرسشهای دشوار، در پی پاسخهای آسانند! و از رنجِ اندیشیدن (دشوارترین کار جهان!) گریزانند!
🔺نماد این سرنوشت گرایی و گریز از اندیشه و خرد را امروز نیز در گرایش مردم به گزیریدن(تصمیم گیری) های سرنوشت ساز از راه مروا (فال) می بینیم!

🔹شکافتن پوسته ها و پیرایه های بسته شده به تاریخ و بررسی درست بینانه یِ نخستین خیزش تاریخی و نخستین سرنگونی تاریخی ساستار (ضحاک)، گویای آن است که در پی بی انجامی کنشهای پراگنده (ارمایل و گرمایل!) ؛ «بریدن از آسمان» و «بهره از داناییها و تواناییهای خویش» و «سازماندهی» بود که آریاییان را به پیروزی رساند.
(ن.ک: زنجیره «راز رهایی نیاکان از ساستار ضحاک»)

سخن دنباله دارد. ایدون باد.
یاری نامه:
جامعه شناسی خودکامگی – دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز ٨– باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٢) 🔹ضحاک در خواب سرنگونی خویش را می بیند و: یکی بانگ برزد، به خواب اندرون، که لرزان شد آن خانه یِ بیسُتون! رویای او، « بودنی کار = فرمان گریز ناپذیر…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز۸–
باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٣)

🔸یادآور می‌شویم که استوره‌ها از دو پاره جداگانه، در هم تنیده‌اند:
١- پاره کوچک - رویدادهای راستین تاریخی
٢- پاره بزرگ - پیرایه‌های برآمده از فرهنگ مردم در گذر هزاران سال بازگفت سینه‌به‌سینه رویدادها

🔹در بخش پیشین این گفتار، داویدیم(ادعاكرديم) که دست داشتن نیروهای ناپدیدار(غیبی/موهوم) و فرازمینی در رویدادهای سرنوشت‌ساز، یکی از پیرایه‌هایی است که در گذر هزاران سال بازگفت سینه‌به‌سینه رویدادهای تاریخی با آنها تنیده شده است!
این پیرایه از الگوواره (پارادایم) سرنوشت‌گرایی برمی‌آید! پارادایمی که همچنان در میان بخش بزرگی از مردم نهادینه و دیرپاست!
این باور دیرپای هر زمان به ریختی خود نشان داده و مردم را به تن‌دادن به «بودنی‌کار» و امید به نیروهای ناپدیدار می‌خواند!

🔺 پیش‌بینی آینده بر بنیاد «خواب و رویا» از نمودهای این پیرایه و این پارادایم در شاهنامه و تاریخ ایران و جهان است. خواب ضحاک و پیش‌بینی سرنگونیش به دست فریدون را بررسیدیم.

🔸در فراز سپسین شاهنامه می‌بینیم که «فریدون» که به راستی خود استعاره‌ای از #روزگار بیرون راندن تازیان(ضحاک) به یاری خرد و مردانگی، و آنگاه سه پاره شدن آریاییان (سه بخش کردن جهان میان سه پسر فریدون) است، از آغاز در پیرایه پشتیبانی فرازمینی (خجستگی) پیچیده می‌شود:

🌸خجسته فریدون ز مادر بزاد!

🔹ااین بازتابِ آرزویِ همیشگیِ مردم است که نیرویی ناپدیدار(غیبی) و فراجهانی، کسی را با فرّهِ ایزدی بفرستد تا همه چیز را درست و بسامان کند (اصلاحات از بالا، بی دگرگونی در رویکردها و ساختارهای اجتماع!)!! آرزویی که چون پرده‌ای این راستینه(واقعیت) تاریخی را می پوشاند که:
🔻«فریدون فرخ» به راستی برآیند نیروهای مردمی و برآمده از خرد گروهی و نماد مردمانی بود که بنیادهای فرهنگی خویش را دگرگون ساختند! به یاری جهان‌بینی نو و پرورش روان و تن در نهان‌گاههای مهری، بالابردن توان اقتصادی(گاوداری)، و نیز دستیابی به فناوری نوین(آغاز دوران تاریخی مفرغ)، کشور را از چنگ تازیان برون آوردند! (ن.ک. زنجیره «#راز_رهایی نیاکان از ساستار ضحاک»)

جهان را یکی دیگر آمد نهاد!!
....
سخن دنباله دارد. ایدون باد.

نويسنده: #سيروس_حامى
یاری‌نامه:
جامعه‌شناسی خودکامگی– دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز۸– باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٣) 🔸یادآور می‌شویم که استوره‌ها از دو پاره جداگانه، در هم تنیده‌اند: ١- پاره کوچک - رویدادهای راستین تاریخی ٢- پاره بزرگ - پیرایه‌های برآمده از فرهنگ…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از جمشید تا ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه)
فراز۸–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٤)

...
جهان را یکی دیگر آمد نهاد!!

🔸انگاره دیگری از پوچ‌باوری و دل‌بستن پسینیانِ فریدون به #نیروهای_ناپدیدار، در بستن پیرایه‌یِ « #افسونگری» به فریدون جلوه‌گر می‌شود!
🔻آن هنگام که فریدون رهسپار کاخ ضحاک است، در راه به زیستنگاه نیکان یزدان‌پرست فرود می‌آید و نیمه‌شبان، نیک‌خواهی با چهره ای بهشتی!! به بالینش می‌آید و دور از چشم یاران او را (از ره ایزدی) افسونگری می‌آموزد:

سوی مهتر آمد به سان پری،
نهانی بیامُختش افسونگری،
کجا بندها را بداند کلید،
گشاده بدافسون کند ناپدید!
🔺🔻🔺
و بازگوکنندگان(راویان) سینه‌به‌سینه، همان شب کارکردی برای این تواناییِ تازه‌ی فریدون می‌شناسند و پیرایه‌ای دیگر!!!
🔻برادران فریدون بر وی رشک می‌برند و آهنگ کشتنش می‌کنند و شبانگه سنگی از بالای کوه به سوی فریدون که در دامنه کوه خفته بود، می‌غلتانند تا سرش را بکوبند و تباهش سازند! ولی فریدون با یاری نیروهای ناپدیدار(امداد غیبی) از خواب بیدار می شود و به نیروی افسون تازه آموخته، سنگ را از جنبش باز می‌دارد!!

«به فرمان یزدان» سر خفته مرد،
خروشیدنِ سنگ بیدار کرد!
بدافسون همان سنگ برجای خویش،
ببست و نجمبید آن سنگ بیش!
🔺🔻🔺

🔹چنین است که نخستین خیزش تاریخی مردم بر ساستار، که به راستی یک «#انقلاب_فرهنگی» و دگرگونی بنیادین و میوه‌دار در رویکردهای مردم بود؛
با بستن پیرایه‌های پوچ‌انگارانه، از سوی پسینیان، پیکر افسانه‌گون می‌یابد و « #استوره»‌ای برمی‌آید که به جای انگیزش مردم به درست‌بینی،
▫️ این باور بی‌بنیاد را می‌پراگند که هیچ دگرگونی اجتماعی جز به خواست و کنش‌گری نیروهای ناپدیدار رخ نخواهد داد! پارادایمی بازدارنده!....

سخن دنباله دارد. ایدون باد.
پژوهشى از : استاد #سيروس_حامى
یاری‌نامه:
جامعه‌شناسی خودکامگی– دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از جمشید تا ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه) فراز۸–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(٤) ... جهان را یکی دیگر آمد نهاد!! 🔸انگاره دیگری از پوچ‌باوری و دل‌بستن پسینیانِ فریدون به #نیروهای_ناپدیدار، در بستن پیرایه‌یِ « #افسونگری» به فریدون جلوه‌گر…
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه)
فراز ۸–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٥)

🔹باور به « #بودنی‌کار» (آنچه که به فرمان چرخ/تقدیر روی می‌دهد و از آن هیچ گریز نیست!) در فرهنگهای وِیسی(#قبیله ای) -که ایران نیز از دیرباز چنین فرهنگی داشته!- گسترده بوده است!
🔸این الگوواره ذهنی -که رُنان در «تاریخ علم کمبریج» آن را «جادو مزاجی» می‌نامد!- در گذر هزاران سال بازگفت سینه‌به‌ سینه‌ی رویدادهای راستین تاریخی، با آنها درهم تنیده و به آن رویدادهای راستین، چهره افسانه‌گون بخشیده است!
🔹اخترشناسان و افسونگران و موبدان (کارشناسان/دانایان/پیشگویان) یارِغار و همراهِ همیشگی شاهان بوده اند تا به گفته دکتر رضاقلی، «جانشین عقل شاه شوند و او را از رنجِ اندیشیدن و پیش بینی‌های خردبنیاد برهانند!»!

🔸از #شاهنامه چنین برمی‌آید که چون ساستار(ضحاک) شستش خبردار شد (خواب دید!) که زیرِ پوست هازمان، دگرگونی‌هایی رخ می‌دهد و مردم به جنبش آمده‌اند، ترسِ سرنگونی، او را دست به دامانِ اخترشناسان و افسونگران (موبدان) می‌کند:

سپهبد هرآنجا که بُد موبدی،
سخن‌دان و بیداردل بخردی،
ز کشور به نزدیک خویش آورید،
بگفت آن جگرخسته‌خوابی که دید!
که: «برمن زمانه کی آید به سر؟
که را باشد این تاج و تخت و کمر!؟»
🔺🔻🔺
🔹از سوی دیگر، همیشه‌ی تاریخ، فرمانروایان از کارشناسان، سخن بر کام و آرزوی خویش می خواستند! -در #تاریخ_بيهقی می خوانیم که محمود غزنوی به ابوریحان بیرونی می‌گوید: «سخن بر مراد من گوی! نه بر سلطنت علم خویش»!!!-!
🔸پس، کارشناسانِ ساستارِ ضحاک، درمی‌یابند که چه «بودنی‌ها» را بگویند و چه نگویند، سر بر باد خواهند داد!! پس:

همه موبدان سرفگنده نگون،
«چرا» کس نبایست‌کردن، نه «چون»!
🔹تا سرانجام «زیرک» نامی از میان موبدان دل به دریا می‌زند و گریزناپذیری سرنگونی را به او باز می‌گوید!!

کسی را بوَد زین سپس تخت تو،
به زیر اندرآرد سرِ بختِ تو؛
کجا نام او آفریدون بود،
زمین را سپهرِ همایون بود!!
پس زیرک با بهره گیری از بی‌هوش شدنِ ضحاک، جانش را برمی‌دارد و می‌گریزد!

🔸این روایتِ شاهنامه، گویای گستردگی فرهنگِ «باور به کارسازیِ نیروهای فراگیتایی در رویدادهای اجتماعی» و نیز «دل بستن به افسونگران» است!

🔹بازمانده‌یِ این فرهنگِ دیرپا، امروز نیز نه تنها در رفتار مردم کوچه و بازار و پیشه های رمالی و جن‌گیری و سرکتاب‌بینی و کف‌بینی و گرفتن فال (ورق، قهوه و...) و دادن مهره مار و افسون و شکستن تخم‌مرغ و... ، شوربختانه در اندیشه و رفتار پاره‌ای کارگزارانِ بلندپایه نیز جایگاه دارد!
🔸آموزه‌ای که هماهنگ با دانش امروز، می‌توان از لابلای سخنان #فردوسی گرفت، این که ستمِ ساستار(حکومت جور)، هرچند جایگاهش در میان فرمانروایان است، ولی به‌ راستی پدیده‌ای اجتماعی است! ریشه در فرهنگِ باهَماد دارد!
گستردگیِ «خردگریزی»، «آسان گرایی»، «سرنوشت گرایی»، «پوچ باوری (خرافات)»، «جادومزاجی»، و کوتاه سخن، «باور و امید به نیروهای ناپدیدار فراگیتایی» و «گریز از اندیشیدن!» در فرهنگ وِیسی ریشه‌ دارد و چنین است که در گذر بازگفت سینه‌به‌سینه‌ی رویداد تاریخیِ «چیرگی تازیان» بر این سرزمین -در هزاره یِ پنجم پ.ز.- با آن درهم تنیده و یکپارچه شده و افسانه‌گون در ادبسار پهلوی بازنوشته شده، تا به فردوسی فرزانه و با گفتار بلندپایگاه او به ما رسیده است!

سخن دنباله دارد. ایدون باد.
درگاه «رازها و نمادهای شاهنامه»

نویسنده: #سیروس_حامی
یاری‌نامه:
جامعه‌شناسی خودکامگی– دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
#سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به شاهنامه) فراز ۸–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٥) 🔹باور به « #بودنی‌کار» (آنچه که به فرمان چرخ/تقدیر روی می‌دهد و از آن هیچ گریز نیست!) در فرهنگهای وِیسی(#قبیله ای) -که ایران نیز از دیرباز چنین فرهنگی…
#سوزنی_به_خویشتن

از
#جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز
٨–باورِ کارسازیِ نیروهایِ فرازمینی(٦)
پاسخی
به پرسشی!

🔹
درود به همرهان.
دوست ارجمندمان مهربان احمد سهرابی در گروه «حباب تاریخ» پرسشی در میان نهادند! با سپاس از ایشان، بهتر دیدم پرسش ایشان و پاسخ خود را یکجا پیشکشش ایشان و همرهان این درگاه نمایم. با این امید که همه یاران همچون ایشان با در میان نهادن پرسشها و چالشها، اندیشه و دانستن را یاری رسانند!
🔺
١- پرسش مهربان سهرابی:
درودها و سلام خدمت جناب سیروس حامی گرامی .
بدقت ارسالی‌هایتان را دنبال می‌کنم و استفاده می‌برم .
اشاره به #فرهنگهای وِیسی ( #قبیله‌ای ) کردید در متن " سوزنی به خویشتن " و.....
در باره فرهنگ وِیسی توضیحی بفرمائید برای فهم بیشتر موضوع .
ممنون .
🔻
پاسخ:
«#خویشاوندی»، بنیاد زندگی در وِیس(قبیله) است! این وابستگی به وِیس است که یکپارچگی و همبستگی ویس را استوار می‌دارد!
در وِیس، هیچ کس باور و اندیشه‌ای دگرسان و جدای از دیگران ندارد ، هرکس خود را پاره‌ای از ویس می‌داند، به وِیس دل‌بسته و به آن وابسته است و در برابر هر نیرویی برون از ویس واکنش دارد و گاه به خواست بزرگ ویس و با فشار یا فرنود(منطق)، کنشِ گروهی از آنان سر می زند و -به گونه‌ی گذرا- هم‌بسته و همسو می شوند و در پشتیبانی از وِیس، دست به کنش‌های خواسته‌شده می‌زنند!
در هازمانهایی(جامعه ها) با وِیس‌های گوناگون، وابستگان هر ویس، مِهرِویژه و کشش به همتایان و بدگمانی به دیگران دارند! خویشاوندگرایی، فردگرایی، پایین بودن سرمایه اجتماعی، و دست انداختن به دارایی و آبروی وابستگانِ دیگر ویس‌ها و سرانجام به همتایان، در کنار ناموس‌پرستی، به گسترش گرایش به غارت و دست‌درازی هم می‌انجامد.
بافت هازمان در سرزمینی که زیستگاه تیره‌ها و ویس‌های گوناگون باشد، زاینده «فرهنگ ویسی» است! و این فرهنگ، نشانه هایی دارد همچون:

١- سرنوشت گرایی و ناتوان دانستن خود از دگرگونی و بهبود سامانه‌ها و نهادهای اجتماعی!

٢- برون فکنی، و باور به جایگاه و هنایش(تاثیر) گسترده نیروهای ناپدیدار و پندارین(موهوم) در رویدادها!

٣- تنبلی ذهن، اندیشه گریزی، و تقلیدگرایی!

٤- پاسخگو نبودن در برابر پیشامدها! (مسؤولیت ناپذیری!)

٥- نیاموختن از گذشته و تاریخ!!

٦- گرایش گسترده به آفرین و نفرین (دعا و لعنت) و جادو برای بهبود کارها و بازکردن هر گره!
٧- برنتافتن دیگراندیشی و استقلال افراد!
٨- برنتافتن هرگونه سازوکارِ چارچوب‌مندی و کنترلِ فرمانروا!

٩- برابر دانستن «رقابت» با «دشمنی» (یا رقیب با دشمن)
و.....
🔺🔻🔺
🔸بودن پاره‌فرهنگهای یادشده در سامانه(نظام) ویسی، مایه‌ی آن است که باهماد، خود را از انجام هر دگرگونی در سامانه‌ها و سازوکارهای روان ناتوان بیابند! این ناتوانی زمینه‌ی آن است که مردم به جای تلاش برای بهبود سامانه‌ها و سازوکارها، سرانجام به شورش و از میان برداشتن فرمانروا روی آورند!! و کینه توزی...

🔹تاریخ هزاران ساله ایران گویای چیرگی فرهنگ ویسی و اقتصاد بسته است! در چنین سامانه‌ای مردم هماره خود را از «مبارزه در رژیم» ناتوان دیده و -چون خود را در تنگنا دیده اند!-، به «مبارزه با رژیم» روی آورده‌اند!!

🔸در گذر تاریخ، در هازمان ویسی (جامعه قبیله ای) ایران، هر سامانه‌یِ مردم‌گرا با گذشت زمان رو به خودکامگی نهاده! و مردم به هر شیوه -اگرچه دست یازیدن به سوی بیگانه- با خودکامه ستیزیده و او را به زیر کشیده اند!! ولی چون نهادها و سازوکارهای خودکامگی در درون فرهنگ ویسی ریشه دارند، هربار سامانه مردم‌گرا، سر در همان نهادهای استوار و ریشه‌دار فروبرده و آزادگان، یا خودشان خودکامگان شده‌اند و یا زود جای خودرا به خودکامگان داده‌اند!! جمشید و ضحاک و کیخسرو شاهنامه نمودهای آشکار چنین فرایندهایند!

تا سخن دیگر...
نويسنده: #سيروس_حامى

@ShahnamehToosi
@sobhosher