صبح و شعر
651 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
#رازهاى_شاهنامه
#دیو_در_شاهنامه
پنجره ۱: جاندار انگاری

🔸یک ویژگی یا بهتر بگوییم توانایی نیمکره راست مغز آدمی، «جاندار انگاری» است! آدمی می تواند و دوست دارد چیزهای بی‌جان، احساسات، انگیزه ها، پدیده های ذهنی و بویژه پدیده‌های زاستاری(طبیعی) را در ذهن خویش جان ببخشد و «جاندار» جلوه دهد!

🔹سرایندگان و داستان نویسان برجسته، از جاندار انگاری (personification) که گاه آرایه «تشخیص» نیز نامیده شده بهره بسیار می برند! این آرایه همان «استعاره مکنیه» است که در آن «مشبه به» جاندار ذکر نمی‌شود!

🔸مردمان پیش از تاریخ که داستانها و رویدادها را سینه‌به‌سینه از زادمانی به دیگر زادمان می‌رساندند، ناخودآگاه پدیده‌های زاستاری چون سرمای زمهریر و آتشفشان و موانع طبیعی و هتا احساس و انگیزه خود را جان بخشیده و زنده (انسان) انگاشته‌ و هر آنچه را که ناساز و بازدارنده یافته‌اند، دیو دانسته و بال و پر داده‌اند!

«دیو» جاندارِ انگاشته‌ی نیاکان است! پنجره‌هایی به این آرایه در شاهنامه خواهیم گشود!

نگارنده: #سیروس_حامی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
#دیو_در_شاهنامه
پنجره ۲ : دگرگونی اندریافت «دیو» با پیدایی زرتشت

۱. آریاییان از دیر باز نیکوی و بدی را بنیاد هستی می دانستند و بر این باور بودند که موجودات گیتی از یک سوی موجودات نیکوکارند که به آدمی دهش و خوشی می‌رسانند و در دیگرسوی موجودات زشتکارند که سرچشمه‌ی بدی‌ها و با دستهٔ نخست در جنگ و ستیزند. این دوگانه باوری (ثنویت) به بخش شدن ایزدان به دو گروه «اهورا» و «اهریمن» یا «اهورایان و دیوان» نیز انجامید!

۲. تا پیش از جداشدن دو تیره‌ی هند و ایرانی از یکدیگر، در باورهای همه آریاییان، ایزدان بر دو دسته بودند! گروهی را «دیو» و گروه دیگر را «اسورا» یا «اهورا» می خواندند.

۳. پیش از زرتشت، «اهورایان» ایزدان زشتکار و «دیوان» ایزدان نیکوکار دانسته می‌شدند!

۴. پس از زرتشت در ایران، باور کهن آریایی‌ها دگرگون و زان سپس در ایران، اهوراها نیک‌رفتار و دیوان پلید و زشت‌رفتار (اهرمن) شناخته شدند! ولی در هند، دیوان همچنان دوست‌داشتنی ماندند!

۵. در #شاهنامه، اندریافتِ پس از زرتشت چیره است و دیو، بیشتر پلید و اهریمنی شناسانده می‌شود!

@ShahnamehToosi
@sobhosher
#دیو_در_شاهنامه
پنجره ۳ : یک واژه و چند معنی


👹واژه «دیو» در جای‌جای شاهنامه،

الف - از ریشه‌های گوناگون بر گرفته شده!
ب - اندریافتهای(مفاهیم) گوناگون دارد!

۱- «دیو»(در اوستا Da,e,va) موجودی است پندارینه(انتزاعی) با ویژگی اهریمنی، ستیزگر با هر پدیده اهورایی(از زندگی تا کام و شادی)! این دیو، جاندار انگاشته(ن.ک. پنجره۱)ای است که پهنه گسترده‌ای از سرما، گرما، آتشفشان، توفان، سیل، بیماری، میکروب، جنگ، درندگان، تا انگیزه‌های درونی همچون آز و نیاز و خشم و کین و رشک و... را در بر می گیرد!
(نمونه، دیو سیاهی که سیامک را کشت و نیز ده دیو که بزرگمهر به خسرو انوشیروان می‌شناساند!)

۲- «دیو» به چِم بلندی و کوه(یادآور سخت‌گذری و غول‌پیکری و ستبری)!
«دیوان مازندران» از این گونه‌اند! از این ستاک واژه دوین Dwin در تاریخ تبری آمده؛ که به «دین=بلندی» نیز گشته است!

۳- «دیو» از ریشه دیپ/دیپی Dipi اوستایی به چِم نوشتن که هم‌اکنون نیز بی‌دگرگونی در واژه «دیوان» و با دگرگونی در دبیر و دبستان و ادبی و... در گویش ما روان و رواست! این برداشت از دیو را در پادشاهی تهمورث داریم!

این اندریافتها را برخواهیم رسید.

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
شير سنگى در همدان به باور پيشينيان, نگهدار مردم از ديو سرما بوده است. @sobhosher

🔹رازها و نمادهای شاهنامه
#دیو_در_شاهنامه
‎پنجره ۴ : دیو به معنی سرما

🔺در پنجره های پیشین نگاهی گذرا به چِمهای گوناگون «دیو»در شاهنامه داشتیم و دیدیم که این واژه، در یک کاربرد، انگاشتی(ن.ک. پنجره۱ ازاین سخن) است پندارینه، با ویژگی اهریمنی، ستیزه‌گر با هر پدیده اهورایی( از «زندگی» تا «کامروایی و شادی»)!
در نخستین داستان شاهنامه(گیومرت) با نخستین نمونه از این دست روبروییم!
‎پیشتر دیدیم (همین زنجیره، سخن ۲ ؛ پنجره۴) که «گیومرت» نماد دورانی از زندگی زمین است که جان پدیدار و در روند فرگشتِ خود به آدمیِ راست بالای خوب‌چهر رسید. در این دوران زمین دوره های گوناگون یخبندان را پشت سر گذاشت!
‎برای دانستن اندریافت دیو نیم نگاهی داریم به پاره ای گفتارهای ایرانی:

🔻دیو زمستان در ایرانویج مسلط تر است، و از دین پیداست که در ایرانویج ده ماه زَمِستان و دو ماه تابستان است و در آن دو ماه تابستان نیز آب سرد و زمین سرد و گیاه سرد است.» (مینوی خرد)
‎«من، اهورامزدا، بهترین جایگاهها و شهرها که آفریدم، نخست ایرانویچ است که دارندۀ رود داهیتی است. و اهریمن نابودگر . . . در آن سرمای دیوداده پدیدار کرد. ...!» (وندیداد)

‎«گیومرت تکاور را به سی زمستان زندگی و شاهی مقدر شد» (بندهش)

🔸ناگفته نماند که واژه «زمین» خود از «زم=سرد» برآمده است! نخستین آدمیان خوبروی(سیامک) که برهنه‌تن در غارها می‌زیستند(سیامک= سیا مَغَ = غارسیاه) در رویارویی با یخبندانهای وُرم ۱ و ۲ ( که در شاهنامه، «دیو سیاه» نامیده شده) رنجها کشیدند و بسیاری از آنها از پای اوفتادند!

‎«سیامک» بدش نام و فرخنده بود
‎گیومرت را دل بدو زنده بود
‎به گیتی نبودش کسی دشمنا
‎مگر در نِهان ریمن آهرمنا
‎به رشگ اندر آهَرمَن بدسگال
‎همی رای زد تا بیاگند یال

‎سیامک بیامد برهنه تنا
‎برآویخت با دیوِ آهَرمَنا
‎بزد چنگ وارونه دیو سیاه
‎دوتا اندرآورد بالایِ شاه

🔺در این بیتها آنچه که به نام اهرمن پلید(ریمن) و بدسگال(بداندیش/دشمن) خوانده می شود، سرمای وُرم۲ است(پیرامون شست‌هزار سال پیش) که در پی آن گروهی از باشندگان سرزمین اهورایی آریا، در گریز از سرما راه گم کردند و به جای نیمروز(جنوب) روی به اپاختر(شمال) نهادند و در سرمای زمهریر سرزمینهای اپاختر(به گمان، سیبری) تباه شدند! به تعبیر شاهنامه، به رایِ(نادرستِ) خود به آغوش دیو رفتند و به دست او تباه شدند!

‎سیامک به رای خود و دست دیو،*
‎تبه گشت و ماند انجمن بی خدیو!

‎*این نویسش از این بیت که مستند به چندین نسخه کهن است (ن.ک خالقی مطلق – دفتر یکم - پانویس رویه۲۳) ، همچنین در شاهنامه ماکان و دبیرسیاقی نیز آمده! به نظر می رسد دیگر کاتبان و نیز بسیار مصححین به دلیل ندانستن این معنی از «دیو»، تباه شدن سیامک«به رای خودش» را بی معنی دانسته و کاتبان این لت را دگرگون کرده و مصححین هم ریختهای دگرگون شده را پذیرفته اند!

در بخشهای دیگر شاهنامه «دیو» با اندریافتهای دیگری به کار رفته که به یاری یزدان بازخواهیم گفت!

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
🔹رازها و نمادهای شاهنامه ‎ #دیو_در_شاهنامه ‎پنجره ۴ : دیو به معنی سرما 🔺در پنجره های پیشین نگاهی گذرا به چِمهای گوناگون «دیو»در شاهنامه داشتیم و دیدیم که این واژه، در یک کاربرد، انگاشتی(ن.ک. پنجره۱ ازاین سخن) است پندارینه، با ویژگی اهریمنی، ستیزه‌گر با…
.

تو این را دروغ و فسانه مدان
🔹آشنایی با #رازها و #نمادهای شاهنامه#
#دیو_در_شاهنامه

پنجره ٥ : «دیو» به معنی «هر گونه آزارنده»

🔸دیدیم(پنجره٣) که یکی از اندریافتهای «دیو»، برآمده از Da,e,va، پندارینه ای است اهریمنی، ستیزگر با هر پدیده اهورایی! این دیو، جاندار انگاشته اى(ن.ک. پنجره١) است که گستره ای از سرما، گرما،آتشفشان، توفان، سیل، بیماری، میکروب، جنگ، درندگان تا انگیزه های درونی چون آز و نیاز و رشک و... را در بر می گیرد!
🔺همچنین شاهان آغازین شاهنامه را نیز «جاندارپنداشته» یِ «ویژگی برجسته یک روزگار» دانستیم!

▫️#تهمورث (رباینده زورمند) ، «جاندارپنداشته» یِ روزگار چیرگی بر دیوانی چون «زمهریر وُرم٣ »و «آزار جانوران» بود.

ز هر جای کوته کنم دست دیو
که من بود خواهم جهان را خدیو

🔻در دوران «تهمورث»، چارپایان سُمدار کوچک (که با دستبرد به کشتزارها و اندوخته ، و بزرگترها با رساندن آسیب، مردم را می آزردند و «دیو» پنداشته می شدند)، رام مردم شدند! به تعبیر شاهنامه، «تهمورث» آنان را از زاستار(طبیعت) ربود و به زیستگاه مردم آورد و از آنان بهره بردند!

بیاورد و یکسر به مردم کشید
نهفته همه سودمندی گزید

🔺اسب نیز «اهرمن پنداشته»ی دیگر بود که رام مردم شد و سفر و جابجایی را بر او آسان کرد!

برفت اهرمن را بد افسون ببست،
چو بر تیزرو بارگی برنشست،

زمان تا زمان زینش برساختی،
همه گِردِ گیتیش برتاختی

همدستی دیوان گسست و توانشان به سستی گرایید، پس گردن نهادند و زنهار خواستند!

یکایک برآراست با دیو چنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ

از ایشان دوبهره بدافسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست!

کشیدندشان خسته و بسته، خوار
به جان خواستند، آن زمان، زینهار!

باهم از پنجره هایی دیگر، به رازهای نمادینه شاهنامه می نگریم:
👇🏻
@ShahnamehToosi
و 👇🏻
@sobhosher
صبح و شعر
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ *خداوند بهترین یاور ماست* ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━  *شنبه با #شاهنامه ━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━ به دیوان کار آگهان داشتی به بی دانشی کار نگذاشتی بلاغت نگه داشتندی و خط کسی کو بدی چیره بر یک نقط چو‌ برداشتی آن سخن رهنمون…
“تو این را دروغ و فسانه مدان
آشنایی با رازها و نمادهای #شاهنامه
#دیو_در_شاهنامه
پنجره ٦ : «دیو» به معنی هنر «نگاشتن/ نوشتن»

🔹درباره «استعاره مکنیه» دیدیم که گاه، سهش(احساس) و پندارینه در جایگاه«مشبه»، جاندار و «وجه شبه»، ویژگیهای آن جاندار انگاشته می شود. (پنجره ١از همین زنجیره)!

🔸نیاکان، در دوران پارینه سنگی زبرین( #تهمورث) با ابزار سنگی بر سنگها می تگاشتند. نگاره های کهن جای جای ایران از تیمره تا تنگ غرقاب و از جیرفت تا ارنان و ... گویای سرگذشت نیاکان است!
به گواه سنگ نگاره ها، مردمان در گذر هزاره ها، با نشانه ها بر سنگها نگاشتنند!
▪️این سرآغاز پیدایش #دبیره(خط) و نوشتن بود. گل نبشته های جیرفت، این پنداشته را که سومریان نخستین مردمان نویسنده بودند، در هم ریخت و استاد یوسف مجیدزاده نشان داد که نخستین بار، مردمان ایرانزمین دبیره را آفریدند و با آن به نوشتن پرداختند!

▫️« #نوشتن» در اوستایی «نی پَئِشَ»؛ به چِم «پیچیدن (رو به پایین)»! بارها در شاهنامه بارها به کار رفته است.

چون آن خرد را سیر دادند شیر
نوشتندش اندر میان حریر

🔹واژه «#خط» که تازیگ«خد» پارسی است، در پارسی باستان «دیپی»، درپهلوی «دیپ/دپ» و در سومری «دوب/داب» بوده، که به گونه «دیو» در واژه «دیوان»(دفتر شعر/ جایگاه نوشتن) و به گونه «دیب» در «دیباچه» مانده، از آن واژه های «دبیر» و «ادب» و «دبستان» و «ادبی» و... برساخته شده!

🔸واژه «دیپی» در گویش به «دیو» دگرید و در ویر مردم نشست، این پیشرفت نیاکان، جاندارانگاری شد! همچون همه رویدادهای ژرفای تاریخ، سینه به سینه، با پتدارها درهم آمیخت و آرایه پذیرفت و بازگفته شد تا در شاهنامه به تعبیر «آموزش نوشتن به تهمورث از سوی دیوان» بازتاب یافت!
چنین انگاشته شد که چون تهمورث بر دیوان چیره و شماری را به بند کشید؛ بندیان در برابر آزادی، تهمورس(مردمان) را نوشتن آموختند:
.
کَشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که مارا مکش تا یکی نوهنر
بیاموزنیمت، که آید به بر
چو آزادشان شد سر از بند اوی
بجستند ناچار پیوند اوی
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را چو خورشید بفروختند

یاری نامه ها:
١. جیرفت؛ کهنترین تمدن شرق – یوسف مجید زاده
٢. داستان ایران، بر بنیاد گفتارهای ایرانی – استاد فریدون جنیدی

پنجره هایی دیگر، به رازهای نمادینه شاهنامه:
👇👇👇
@ShahnamehToosi
@sobhosher
تو این را دروغ و فسانه مدان
🔘آشنایی با رازها و نمادهای #شاهنامه
#دیو_در_شاهنامه
پنجره ٧: #دیوان_مازندران (کوههای سخت گذر)
«بخش١»

از این پنجره نگاهی داریم به اندریافت(مفهوم) شگرف دیگری از واژۀ«دیو»!
🔹داستان «لشگرکشی کاووس به مازندران» بازتاب گوشه ای از سرگذشت راستین نیاکان ماست که گشادن یکی از رازهای آن دستور کار این سخن است!

به گزارش رازآلود شاهنامه، پس از این که رامشگری از مازندران به درگاه کاووس می آید و از آبادی و سرسبزی همیشگی آن دیار برایش می خواند، کاووس برانگیخته می شود تا به مازندران لشگر کشد!
🔻زمینه راستین داستان این بوده که در پی خشکسال و افزایش گرمای پشته(فلات) ایران در هزاره سه یمُ پ.ز. و کمبود چراگاه برای دامهای ایرانیان در جنوب البرز، به شاه آگاهی می رسد که چراگاههای فرازین البرز(مازندران) هماره سبز و آباد است! ولی دستیابی به آن پهنه، دشوار و راه رسیدن سخت گذر است!
پهلوانان از این دشواری دستیابی به چراگاههای فرازین آگاهند و کاووس را از این سودا باز می دارند! کاووس خودکامه گوش نمی گیرد و آهنگ گشودن راه دسترس به آن چراگاهها او را بر می انگیزد! پهلوانان دست به دامان زال می شوند و برایش پیام می فرستند که :

یکی، شاه را دل بر اندیشه خاست،
بپیچیدش اهریمن از راه راست!
به رنج نیاکانش از باستان
نخواهد همی بود همداستان
همی گنج بی رنج بگزایدش،
چَراگاه مازندران بایدش

🔺کاووس پند دستان را هم گوش نمی گیرد و لشگر به مازندران می کشد و رویدادهای شگرف!

در اینجا به یک واژه فارسی روان در تبرستان باز می گردیم که ابن اسفندیار در «تاریخ تبرستان» آورده، ولی از چشم فرهنگنویسان دور مانده و در واژه نامه ها گنجانده نشده! این واژه « #دوین dwin» است؛ به چِم(معنی) #بلندی و #کوه!! که با افتادن «ن» پایانی و وارونگی، به «دیو» می دگرد! در ناخودآگاه مردم روزگار، کوه و خارای سخت گذر هم -که بازدارنده و رنجاننده اند- جاندار انگاری و «دیو» انگاشته بود!

🔸به گفته شاهنامه، شاهِ مازندران (آرایه داستان!) سنجه را نزد دیوِ سپید می فرستد و یاری می خواهد! شاهنامه خود به خوبی از زبان «دیو سپید» این انگاشت را باز می گوید:

بیایم کنون با سپاهی گران،
ببرم پَیَش را ز مازندران!
بگفت این و چون «کوه» برپای خاست
سرش گشت با چرخ گردنده راست!!

🔺«دیو سپید» (کوه «دماوند» که سرش همیشه سپید از پوشش برف بود!) به خروش و فوران می آید و سپاهیان کاووس از گازهای زهرآگینش از پای می افتند و نابینا می شوند! این رویداد(آتشفشان) به نیکوی به در شاهنامه بازتاب یافته:

شب آمد یکی ابر شد تا به ماه!
جهان گشت چون روی زنگی سیاه!
یکی خیمه زد بر سر از دود و قیر!
سیه شد جهان، چشمها خیره خیر!
ز گردون بسی سنگ بارید و خَشت
پراگنده شد لشگر ایران به دشت! (ژول مول)

و پس از هشت روز دیو سپید به کاووس نابینا می گوید:

به هشتم، بغرید دیو سپید،
که : «ای شاه بی بر، به کَردار بید،
همی برزنی را نیاراستی،
چراگاه مازندران خواستی؟!»

🔻رستم در گذر از خان هفتم ِ راهِ دشوارِ رهانیدن ایرانیان، با دیوسپید روبرو می شود! باز می بینیم که فردوسی خود ما را به «کوه» بودن «دیو» و روی سیاه و سر سپید او رهنمون می شود!

به تاریکی شب یکی «کوه» دید؛
سراسر شده غار از او ناپدید!
به رنگ شَبَه، روی و چون شیر موی،
جهان پر ز پهنا و بالای اوی

🔺رستم دیو سپید را از پای در می آورد!
این نمادی ا ست از خاموشی دماوند تا به امروز!!
ایدون باد.

@sobhosher
صبح و شعر
تو این را دروغ و فسانه مدان 🔘آشنایی با رازها و نمادهای #شاهنامه #دیو_در_شاهنامه پنجره ٧: #دیوان_مازندران (کوههای سخت گذر) «بخش١» از این پنجره نگاهی داریم به اندریافت(مفهوم) شگرف دیگری از واژۀ«دیو»! 🔹داستان «لشگرکشی کاووس به مازندران» بازتاب گوشه ای از…
▫️

#دیو_در_شاهنامه
پنجره٨- انگیزه های بازدارنده و ویرانگر درونی
پیش تر در همین زنجیره ( #دیو در شاهنامه) از اندریافت(مفهوم)های چندگانه واژه «دیو» در گفتار های پهلوی و در #شاهنامه گفتیم!

🔹در این جستار گذری کوتاه به این نکته داریم که در باور دیالکتیکی نیاکان، جهان هماره مَیدان برخورد دو سپاه است.

🔺نخست سپاه «اهورا مزدا» یا «امشاسپندان» (فروزه های پاک هورمزد) که شش تن از ایشان «مینویان» ند:

١-وهومن (بهمن – اندیشه نیک)
٢-اَشَ وَ هیشتَ (اَردیبهشت–بهترین اشا/راستی)
٣-شهریور(شهریاری پسندیده و استوار)
٤-سپندارمذ (سْپِنْتَه آرمَئیتی- فروتنی و بخشندگی و بردباری)
٥-خورداد(هوروتات ؛ رسایی و کمال ؛ نگاهبان آبها)
٦-اَمُرداد (اَمِرِتاتَ – بی مرگی، جاودانگی).

🔻دودیگر، سپاه اهریمن یا «دیوان» (دشمنان و نابودگران فروزه های پاک) که زشت ترین و پلیدترینشان «دیوهای کماله» (کماله = چه سر تنفر انگیزی!) شش دیو بودند!

١-اکومن (اندیشه بد)
٢- اَندَر(ورهرام – ناپاک دینی ؛ ناسپاسی)
٣-ساوول(پادشایی بد؛ ستم و بیداد)
٤- ناگهیس یا تَرومَد ( ناخرسندی ؛ پستی)
٥-تَریز (نیاز، پستی)
٦- زَریز (زهر ریز، زهرساز ؛ کینه).

🔸بر بنیاد باورهای ایرانی هر یک از این شش «دیو کماله» به همین رَستاگ(ترتیب) بر یکی از امشاسپندان آمدند(با او ستیزیدند)!

دیوهای کماله ، در تازش بر آفریدگان هورمزد از یاری دیوانی چون خشم (خونین سلاح) و رشک (میهوخت) و دروغ و آز و فریفتار و آناست(زورگویی) و اسپزگ(سخن چینی) و تنبلی(بوشاسپ) و وَرَن (کامجویی، شهوت) و ... برخوردارند!

🔹بازتاب این باور نیاکانی در شاهنامه در پاسخ بزرگمهر به خسرو انوشیروان نمایان است:

بدو گفت کسرا که ده دیو چیست
کزیشان خرد را بباید گریست!؟

چنین داد پاسخ که: «آز و نیاز،
دو دیوند با زور و گردن فراز!

دگر خشم و رشک است و ننگ است و کین؛
چو نمام و دوروی و ناپاک دین!

دهم آنک از کس ندارد سپاس
به نیکی و هم نیست یزدان شناس !

یاری نامه :
-وندیداد اوستا - جلیل دوستخواه
- پژوهشی در اساطیر ایرن - مهرداد بهار
- بندهش - مهرداد بهار

@ShahnamehToosi
@sobhosher