صبح و شعر
651 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
#رمزهای_شاهنامه📖
#تهمورس ( #تهمورث) (بهر نخست)🐏🐐🐓

پس از #هوشنگ، نوبت به فرزندش #تهمورس میرسد. تهمورس در اوستا، «تَخمُ اورروپَ»
taxmō-urupa
آمده است. در زبان پهلوی «تَخموریت»
taxmurit
و در فارسی «تهمورس» شد.

🔹بخش نخستین این نام، تَخم یا تَهم، به معنی زورمند و پهلوان است که هنوز در زبان فارسی روان است و در #پاژنام =(لقب) رستم گفته میشود: تهمتن.
بخش دوم، اوروپَ، از ریشة «روپ» اوستائي است که «ربودن» فارسی از آن برآمده است. نام روباه نیز از آن گرفته شده است.

بر روی هم، #تهمورس برابر است با « #رباینده_زورمند».

همه روز بسته ز خوردن دو لب
به پیش جهاندار، بر پای، شب

🔸این بیت، باز اشاره به #یخبندانهای گسترده زمین دارد که مردمان در روز چیزی برای خوردن نداشتند و شبها از سرما نمیتوانستند بخوابند و سرپا می ایستادند.
این موضوع شرحی شگفت دارد که در اینجا از آن درمیگذریم. شایسته است خوانندگان، آن را و شرحی بس گسترده تر، از مطالب بالا را در کتاب گرامی « #داستان_ایران» بخوانند. زمان تهمورث تقریباً از ۳۲،۰۰۰ سال پیش آغاز میشود.

🔻 #تهمورس، جانوران کوچکتر را آرام آرام به نزد خود خواند و به زیستگاه خود پذیرفت. میبینیم که شاهنامه تنها از ماکیان و خروس نام می برد. نخست، بشر از ماکیان برای خوراک سود نمیجُسته است. اما، آوای خروس برای او سودمند بود و میتوانست گاه گاه او را از خواب بیدار کند تا آتش را روشن نگاه دارد یا آگاهیهای دیگر بدو بدهد، و شاید برخی سودمندیهای دیگر.

بفرمود تاشان، نوازند گرم
نخوانندشان جز به آواز نرم

🔹همچون بسیاری آداب و آئینهای باستانی دیگر که هنوز برجاست، هنوز هم روستائيان ما مرغ و خروس را با آواهای نرم و مهربانانه به سوی خود میخوانند یا به سوی آشیانه میبرند و این جانوران بجز از این راه، فرمان نمیبرند! آواهای روستائيان را در این هنگام به یاد آورید: تووو تووو تووو تووو ... جا جا جا جا ... !
ازین رو، میتوان گمان بردن که مرغ و خروس در هنگام تهمورس چه اندازه رمنده و گریزپا بوده اند!

جهاندار تهمورسِ بآفرین
بیامد کمر بسته رزم و کین

ازیشان دو بهره به افسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست

🔺چنان که گفتیم، « #افسون» یعنی « #چاره_گری». تهمورس، بیشتر #دشواریهای زندگی را با چاره گری (عقل و تدبیر) بر خود هموار کرد و بخش دیگری را با سلاح و نیروی بدن. « گرز» در بیت آخر اشاره به همین دارد.

تهمورس در اوستا همواره با پاژنام «زیناوند» آمده است و در شاهنامه و دیگر نوشته های ایرانی با پاژنام « #دیوبند» از او یاد میشود.
«زیناوند» در اوستا به گونه «زَئِنَنگه وَنت»
zaenangh-vant
آمده است. زَئِنَنگه = اسلحه، و وَنت = دارنده؛ روی هم یعنی «دارنده اسلحه». این، هنگامی را باز مینُماید که مردمان، گرفتن و #رام کردن جانوران را با ابزارهای ابتدائی آغاز کردند. در آن روزگار، هنوز رشتن و تافتن هم پدید نیامده بود تا بتوان پای جانوران را با آن بستن، مگر با ساقه گیاهان و مانند آن.

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
صبح و شعر
. #سوزنی_به_خویشتن از #جمشید تا #ضحاک (نگاهی دیگرگون به #شاهنامه) فراز ۷ – بی‌سرانجامی کنشهای پراگنده! 🔹ارمایل و گرمایل، نشانی از یک #خرده‌فرهنگ هستند که برخوردِ تکی و پراگنده با ستمگر را در نگر دارد! فشار ستمِ ساستار(فرمانروا)، پاره‌ای از نیکخواهان (یا…
.
#سوزنی_به_خویشتن

از #جمشید تا #ضحاک(نگاهی دیگرگون به #شاهنامه)
فراز ٨–باور کارسازی نیروهای فرازمینی(١)

✳️ یاد آوری: الگوواره(پارادایم) نگارنده در دریافت داستانهای شاهنامه بر این بنیادها استوار است :
١- ریشه داستانها در رویدادهای راستین تاریخی است!
٢- ریشه ها در میان انبوهی پیرایه پیچیده شده اند!
٣- پیرایه ها برآمده از فرهنگ مردمان روزگار بازگفت سینه به سینه تاریخ رواییند!
٤. به یاری دانش روز، هر روز بیشتر و بهتر، می توان پوسته ها و پیرایه ها را از ریشه(تاریخ راستین) بازشناخت.

🔆از پیرایه های بسته شده بر هسته های راستین، دست نیروهای #ناپدیدار(غیبی) و فرازمینی در رویدادهای سرنوشت ساز است! این پیرایه از پارادایم #سرنوشتگرایی بر می آید! که گویا در میان نیاکان ما جایگاهی والا داشته! پارادایمی که مردم را به #تن_دادن به «#بودنی_کار» می خواند!

🔹پیش تر گفته شد که به راستی آنچه از #كیومرث تا #فریدون، «#شاه» نامیده شده استعاره از «#روزگار» است! و این «روزگار»، هسته راستین استوره است که پیرایه های بسیار می پذیرد!
خواست و فرمان «چرخ» که همان «سرنوشت» و «بودنی کار» است از این پیرایه ها است!
این پیرایه گویای فرهنگ مردمان روزگار بازگفت سینه به سینه رخدادهای راستین است که پندارهای خویش را به آنها افزوده اند! «فر یزدان» (خواست آسمان)، دست بالا دارد و مردم دستی در دگرگونیهای روزگار ندارند!

🔸#تهمورث به «#فرجهاندار» کمر به نابودی دیوان می بندد! کار #جمشید را «#یزدان» سامان می بخشد و در پی ناسپاسی، «فر یزدان» از او می گردد و روز بر وی تیره می شود و کارش به شکست می رسد!
#هازمان(جامعه) جایگاه و هنایشی ندارد! همزمان در «دشت سواران نیزه گزار» کار #ضحاک را « #ابلیس» سامان می دهد!
🔹می بینیم که در باور نیاکان، پادشاهی تنها به پشتوانه نیروهای #فرازمینی استوار می گردد و به فرمان و خواست آنان پایان می یابد!


سخن دنباله دارد. ایدون باد.
یاری نامه:
جامعه شناسی خودکامگی – دکتر رضاقلی

@ShahnamehToosi
@sobhosher
صبح و شعر
🔹رازها و نمادهای شاهنامه ‎ #دیو_در_شاهنامه ‎پنجره ۴ : دیو به معنی سرما 🔺در پنجره های پیشین نگاهی گذرا به چِمهای گوناگون «دیو»در شاهنامه داشتیم و دیدیم که این واژه، در یک کاربرد، انگاشتی(ن.ک. پنجره۱ ازاین سخن) است پندارینه، با ویژگی اهریمنی، ستیزه‌گر با…
.

تو این را دروغ و فسانه مدان
🔹آشنایی با #رازها و #نمادهای شاهنامه#
#دیو_در_شاهنامه

پنجره ٥ : «دیو» به معنی «هر گونه آزارنده»

🔸دیدیم(پنجره٣) که یکی از اندریافتهای «دیو»، برآمده از Da,e,va، پندارینه ای است اهریمنی، ستیزگر با هر پدیده اهورایی! این دیو، جاندار انگاشته اى(ن.ک. پنجره١) است که گستره ای از سرما، گرما،آتشفشان، توفان، سیل، بیماری، میکروب، جنگ، درندگان تا انگیزه های درونی چون آز و نیاز و رشک و... را در بر می گیرد!
🔺همچنین شاهان آغازین شاهنامه را نیز «جاندارپنداشته» یِ «ویژگی برجسته یک روزگار» دانستیم!

▫️#تهمورث (رباینده زورمند) ، «جاندارپنداشته» یِ روزگار چیرگی بر دیوانی چون «زمهریر وُرم٣ »و «آزار جانوران» بود.

ز هر جای کوته کنم دست دیو
که من بود خواهم جهان را خدیو

🔻در دوران «تهمورث»، چارپایان سُمدار کوچک (که با دستبرد به کشتزارها و اندوخته ، و بزرگترها با رساندن آسیب، مردم را می آزردند و «دیو» پنداشته می شدند)، رام مردم شدند! به تعبیر شاهنامه، «تهمورث» آنان را از زاستار(طبیعت) ربود و به زیستگاه مردم آورد و از آنان بهره بردند!

بیاورد و یکسر به مردم کشید
نهفته همه سودمندی گزید

🔺اسب نیز «اهرمن پنداشته»ی دیگر بود که رام مردم شد و سفر و جابجایی را بر او آسان کرد!

برفت اهرمن را بد افسون ببست،
چو بر تیزرو بارگی برنشست،

زمان تا زمان زینش برساختی،
همه گِردِ گیتیش برتاختی

همدستی دیوان گسست و توانشان به سستی گرایید، پس گردن نهادند و زنهار خواستند!

یکایک برآراست با دیو چنگ
نبد جنگشان را فراوان درنگ

از ایشان دوبهره بدافسون ببست
دگرشان به گرز گران کرد پست!

کشیدندشان خسته و بسته، خوار
به جان خواستند، آن زمان، زینهار!

باهم از پنجره هایی دیگر، به رازهای نمادینه شاهنامه می نگریم:
👇🏻
@ShahnamehToosi
و 👇🏻
@sobhosher
صبح و شعر
━•··‏​‏​​‏•✦❁💟❁✦•‏​‏··•​​‏━ *خداوند بهترین یاور ماست* ━•··‏​‏​​‏•✦❁🧿❁✦•‏​‏··•​​‏━  *شنبه با #شاهنامه ━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━ به دیوان کار آگهان داشتی به بی دانشی کار نگذاشتی بلاغت نگه داشتندی و خط کسی کو بدی چیره بر یک نقط چو‌ برداشتی آن سخن رهنمون…
“تو این را دروغ و فسانه مدان
آشنایی با رازها و نمادهای #شاهنامه
#دیو_در_شاهنامه
پنجره ٦ : «دیو» به معنی هنر «نگاشتن/ نوشتن»

🔹درباره «استعاره مکنیه» دیدیم که گاه، سهش(احساس) و پندارینه در جایگاه«مشبه»، جاندار و «وجه شبه»، ویژگیهای آن جاندار انگاشته می شود. (پنجره ١از همین زنجیره)!

🔸نیاکان، در دوران پارینه سنگی زبرین( #تهمورث) با ابزار سنگی بر سنگها می تگاشتند. نگاره های کهن جای جای ایران از تیمره تا تنگ غرقاب و از جیرفت تا ارنان و ... گویای سرگذشت نیاکان است!
به گواه سنگ نگاره ها، مردمان در گذر هزاره ها، با نشانه ها بر سنگها نگاشتنند!
▪️این سرآغاز پیدایش #دبیره(خط) و نوشتن بود. گل نبشته های جیرفت، این پنداشته را که سومریان نخستین مردمان نویسنده بودند، در هم ریخت و استاد یوسف مجیدزاده نشان داد که نخستین بار، مردمان ایرانزمین دبیره را آفریدند و با آن به نوشتن پرداختند!

▫️« #نوشتن» در اوستایی «نی پَئِشَ»؛ به چِم «پیچیدن (رو به پایین)»! بارها در شاهنامه بارها به کار رفته است.

چون آن خرد را سیر دادند شیر
نوشتندش اندر میان حریر

🔹واژه «#خط» که تازیگ«خد» پارسی است، در پارسی باستان «دیپی»، درپهلوی «دیپ/دپ» و در سومری «دوب/داب» بوده، که به گونه «دیو» در واژه «دیوان»(دفتر شعر/ جایگاه نوشتن) و به گونه «دیب» در «دیباچه» مانده، از آن واژه های «دبیر» و «ادب» و «دبستان» و «ادبی» و... برساخته شده!

🔸واژه «دیپی» در گویش به «دیو» دگرید و در ویر مردم نشست، این پیشرفت نیاکان، جاندارانگاری شد! همچون همه رویدادهای ژرفای تاریخ، سینه به سینه، با پتدارها درهم آمیخت و آرایه پذیرفت و بازگفته شد تا در شاهنامه به تعبیر «آموزش نوشتن به تهمورث از سوی دیوان» بازتاب یافت!
چنین انگاشته شد که چون تهمورث بر دیوان چیره و شماری را به بند کشید؛ بندیان در برابر آزادی، تهمورس(مردمان) را نوشتن آموختند:
.
کَشیدندشان خسته و بسته خوار
به جان خواستند آن زمان زینهار
که مارا مکش تا یکی نوهنر
بیاموزنیمت، که آید به بر
چو آزادشان شد سر از بند اوی
بجستند ناچار پیوند اوی
نبشتن به خسرو بیاموختند
دلش را چو خورشید بفروختند

یاری نامه ها:
١. جیرفت؛ کهنترین تمدن شرق – یوسف مجید زاده
٢. داستان ایران، بر بنیاد گفتارهای ایرانی – استاد فریدون جنیدی

پنجره هایی دیگر، به رازهای نمادینه شاهنامه:
👇👇👇
@ShahnamehToosi
@sobhosher