Forwarded from اتچ بات
#رستم افسانه یا حقیقت؟
به طور مسلم، معلوم نیست که داستان رستم از چه زمانى وارد زبان فارسى شده است. محققان و مورخان حدسهاى بسیار زده اند. در اوستا، کتاب دینى زردشت، نامى از رستم و زال نیامده است و درست هم همین است؛ زیرا که #رستم دین #بهى را نپذیرفت و دعوت اسفندیار هم براى ورود او به این دین مؤثر نیفتاد و تا آخر در آیین #مهرى باقى ماند. البته، باید گفت که همهی این حدسها فرضیهاى بیش نیست. در متن #پهلوى بندهشن، همچنین در #کتاب «درخت آسوریک»، از رستم نام برده شده است. بدون تردید، داستان رستم یک داستان حماسى ملى است، در مقابل روایات دینى عصر گشتاسب و اسفندیار. بعضى گفته اند رستم همان #گرشاسب است، زیرا تمام صفات این دو نفر نزدیکى بسیار به هم دارند و محققان، داستان زال و رستم را با داستان گرشاسب از هم جدا نمیدانند و ریشهی داستان او را در #فرهنگ_ملى و محلى مردم #سیستان یا #زرنگ یا #نیمروز جستجو میکنند و آن را بازمانده زمانى میدانند که سیستان در تصرف اقوام سکایى بوده است.
حکایت رستم در عصر ساسانى در بین مردم موجود و رایج بوده و حتى در صدر اسلام این داستان و داستانهاى دیگر ایرانى توسط شخصى به نام «نضربن حارث» یا حارثه در مکه روایت میشد. نضر بن حارثه این داستانها را از مردم بین النهرین فراگرفته بود. بنابراین، باید گفت که داستان رستم نه تنها در مشرق ایران بلکه در مغرب این سرزمین نیز رواج داشته است. اما بعضى از محققان، فرضیهی سکایى بودن داستان رستم را قابل تردید مىدانند، زیرا فارسى بودن نام رستم فرضیهی سکایى بودن داستان رامنتفى میسازد. پس، داستان رستم باید مربوط به پیش از زمان تسلط سکاها بر سیستان باشد، که از مشرق ایران به این سرزمین تاخته بودند؛ و قطعاً این داستان مربوط به چندین قرن قبل از ساسانیان است، به طورى که در عصرساسانى، این داستان کاملاً شناختهشده و مشهور بوده است. به احتمال زیاد رستم مانند بعضى از پهلوانان دیگر شاهنامه– مثل گیو، گودرز و بیژن و میلاد– از سرداران و پهلوانان عصر اشکانى بوده است، که در سیستان داراى قدرت بسیار بوده اند. اگر چنین باشد، رستم، علاوه بر یک وجود افسانه اى و حماسى، یک شخصیت تاریخى نیز است که، به تدریج و به مرور زمان، به وجودى افسانه اى و حماسى تبدیل شده است و تمام خصلتهاى پهلوانى در وجود او گرد آمده است. اما چون مدارک و اسناد عصر اشکانى به دست ما نرسیده و ساسانیان تمام آثار #اشکانیان را از بین برده اند، آنچنان که باید و شاید از شخصیت تاریخى رستم اثر چندانى در دست نداریم و باید، مثل سایر قهرمانان و شاهان افسانه اى شاهنامه، به وجود افسانه اى او قناعت کنیم. اما این دلیل، انکار وجود تاریخى او به سبب نبودن مدارک و اسناد نمىتواند باشد و اگر، با شک و تردید، وجود تاریخى او را بپذیریم، باید قبول کنیم که این وجود غیر از شخصیت افسانه اى او است، که ششصد سال عمر کرد و هفتاد گز قد داشت و قدرت و زور خود را نزد سیمرغ به امانت مىگذاشت و هنگام راه رفتن تا زانو در گل فرو مىرفت؛ زیرا که او هم خود از عجایب روزگار بود و هم رخش او؛ و نکته آخر اینکه، اسطوره و افسانه، مخصوص دوره اى است خاص و مردمانى خاص، که با اسطوره و افسانه هاى خود مىزیسته اند و ما امروز زندگى و خط سیر حیات مردم هزاران سال پیش و آمال و آرزوهاى آنها را در لابلاى افسانه ها و اساطیر آنان درمىیابیم.
نگاره ی رستم اثر : #داریوش_صباغ
@sobhosher
به طور مسلم، معلوم نیست که داستان رستم از چه زمانى وارد زبان فارسى شده است. محققان و مورخان حدسهاى بسیار زده اند. در اوستا، کتاب دینى زردشت، نامى از رستم و زال نیامده است و درست هم همین است؛ زیرا که #رستم دین #بهى را نپذیرفت و دعوت اسفندیار هم براى ورود او به این دین مؤثر نیفتاد و تا آخر در آیین #مهرى باقى ماند. البته، باید گفت که همهی این حدسها فرضیهاى بیش نیست. در متن #پهلوى بندهشن، همچنین در #کتاب «درخت آسوریک»، از رستم نام برده شده است. بدون تردید، داستان رستم یک داستان حماسى ملى است، در مقابل روایات دینى عصر گشتاسب و اسفندیار. بعضى گفته اند رستم همان #گرشاسب است، زیرا تمام صفات این دو نفر نزدیکى بسیار به هم دارند و محققان، داستان زال و رستم را با داستان گرشاسب از هم جدا نمیدانند و ریشهی داستان او را در #فرهنگ_ملى و محلى مردم #سیستان یا #زرنگ یا #نیمروز جستجو میکنند و آن را بازمانده زمانى میدانند که سیستان در تصرف اقوام سکایى بوده است.
حکایت رستم در عصر ساسانى در بین مردم موجود و رایج بوده و حتى در صدر اسلام این داستان و داستانهاى دیگر ایرانى توسط شخصى به نام «نضربن حارث» یا حارثه در مکه روایت میشد. نضر بن حارثه این داستانها را از مردم بین النهرین فراگرفته بود. بنابراین، باید گفت که داستان رستم نه تنها در مشرق ایران بلکه در مغرب این سرزمین نیز رواج داشته است. اما بعضى از محققان، فرضیهی سکایى بودن داستان رستم را قابل تردید مىدانند، زیرا فارسى بودن نام رستم فرضیهی سکایى بودن داستان رامنتفى میسازد. پس، داستان رستم باید مربوط به پیش از زمان تسلط سکاها بر سیستان باشد، که از مشرق ایران به این سرزمین تاخته بودند؛ و قطعاً این داستان مربوط به چندین قرن قبل از ساسانیان است، به طورى که در عصرساسانى، این داستان کاملاً شناختهشده و مشهور بوده است. به احتمال زیاد رستم مانند بعضى از پهلوانان دیگر شاهنامه– مثل گیو، گودرز و بیژن و میلاد– از سرداران و پهلوانان عصر اشکانى بوده است، که در سیستان داراى قدرت بسیار بوده اند. اگر چنین باشد، رستم، علاوه بر یک وجود افسانه اى و حماسى، یک شخصیت تاریخى نیز است که، به تدریج و به مرور زمان، به وجودى افسانه اى و حماسى تبدیل شده است و تمام خصلتهاى پهلوانى در وجود او گرد آمده است. اما چون مدارک و اسناد عصر اشکانى به دست ما نرسیده و ساسانیان تمام آثار #اشکانیان را از بین برده اند، آنچنان که باید و شاید از شخصیت تاریخى رستم اثر چندانى در دست نداریم و باید، مثل سایر قهرمانان و شاهان افسانه اى شاهنامه، به وجود افسانه اى او قناعت کنیم. اما این دلیل، انکار وجود تاریخى او به سبب نبودن مدارک و اسناد نمىتواند باشد و اگر، با شک و تردید، وجود تاریخى او را بپذیریم، باید قبول کنیم که این وجود غیر از شخصیت افسانه اى او است، که ششصد سال عمر کرد و هفتاد گز قد داشت و قدرت و زور خود را نزد سیمرغ به امانت مىگذاشت و هنگام راه رفتن تا زانو در گل فرو مىرفت؛ زیرا که او هم خود از عجایب روزگار بود و هم رخش او؛ و نکته آخر اینکه، اسطوره و افسانه، مخصوص دوره اى است خاص و مردمانى خاص، که با اسطوره و افسانه هاى خود مىزیسته اند و ما امروز زندگى و خط سیر حیات مردم هزاران سال پیش و آمال و آرزوهاى آنها را در لابلاى افسانه ها و اساطیر آنان درمىیابیم.
نگاره ی رستم اثر : #داریوش_صباغ
@sobhosher
Telegram
attach 📎
#رنگ در #شاهنامه
رنگ #سراپرده ها
سهراب در پی رستم است. هجیر اسیر را برفراز سپاه ایران ، آن جا که سران خیمه زده اند می آورد و با گفتن رنگ هر سراپرده ، نام صاحب سراپرده را از او می پرسد. این داستان نمودار زیبایی از طیف رنگ در شاهنامه است.
بگو کان سراپرده ی هـفت رنـگ بـدو انـدرون خـیـمـه هـای پـلـنگ
به قلب سپاه اندرون جای کیست؟ ز گـردان ایـران ورا نـام چیست؟
رنگ های به کار رفته در این داستان به نوعی نشان دهنده ی شخصيت و مقام صاحبان سراپردهها است.
🌈رنگ سراپرده ی #کاووس کی: هفت رنگ
🔸کیکاووس پادشاهی است زیاده خواه با آرزوهایی تمام نشدنی که خود را برتر از جمشید و کیقباد می داند. سه آرزوی بزرگ او فرمان روایی بر جهان ، پرواز در آسمان و وصال سودابه است.
سراپرده ی #طوس: سیاه⚫️
رنگ سراپرده های #گودرز و #گراز: سرخ🔴
رنگ سراپرده ی #رستم: سبز💚
فردوسی هیچ گاه از رنگ سراپرده ی فرّ آزادگان ، #گیو گشوادگان یاد نمی کند
رنگ سراپرده ی #فریبرز: سپید⚪️
ادامه دارد...
@sobhosher
رنگ #سراپرده ها
سهراب در پی رستم است. هجیر اسیر را برفراز سپاه ایران ، آن جا که سران خیمه زده اند می آورد و با گفتن رنگ هر سراپرده ، نام صاحب سراپرده را از او می پرسد. این داستان نمودار زیبایی از طیف رنگ در شاهنامه است.
بگو کان سراپرده ی هـفت رنـگ بـدو انـدرون خـیـمـه هـای پـلـنگ
به قلب سپاه اندرون جای کیست؟ ز گـردان ایـران ورا نـام چیست؟
رنگ های به کار رفته در این داستان به نوعی نشان دهنده ی شخصيت و مقام صاحبان سراپردهها است.
🌈رنگ سراپرده ی #کاووس کی: هفت رنگ
🔸کیکاووس پادشاهی است زیاده خواه با آرزوهایی تمام نشدنی که خود را برتر از جمشید و کیقباد می داند. سه آرزوی بزرگ او فرمان روایی بر جهان ، پرواز در آسمان و وصال سودابه است.
سراپرده ی #طوس: سیاه⚫️
رنگ سراپرده های #گودرز و #گراز: سرخ🔴
رنگ سراپرده ی #رستم: سبز💚
فردوسی هیچ گاه از رنگ سراپرده ی فرّ آزادگان ، #گیو گشوادگان یاد نمی کند
رنگ سراپرده ی #فریبرز: سپید⚪️
ادامه دارد...
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#چرخه_عدالت_درشاهنامه ⚖️ 💫
🤴
🔹در پادشاهی منوچهر هنگامی که وی بر تخت می نشیند، سام، خطاب به وی می گوید:
🔺🔻🔻
زمین و زمان خاک پای تو باد
همان تخت پیروزه جای تو باد
چو شستی به شمشیر هندی زمین
به آرام بنشین و رامش گزین
از این پس همه نوبت ماست رزم
ترا جای تخت است و بگماز و بزم
🔻🔺🔻
🔸با توجه به این ابیات به وضوح میتوان بین نقش و پایگاه #جهانپهلوانی و #شهریاری، تمایز و تفکیک قائل شد. #فردوسی به همیاری این دو نهاد در #شاهنامه، بسیار می پردازد.
🔻از زمانه #رستم به بعد، شاهنامه، کارکردهای موازی شاهی و جهانپهلوانی در قالب شهریاری را به ویژه در بخشهای اسطوره ای ـ پهلوانی بیان می کند. برای روشن شدن این نکته بین رفتار #زال و #رستم با #کاوس، مقایسه ای انجام می دهیم.
🔺زال در داستان رفتن کاوس به مازندران در برابر خودکامگی کاوس تسلیم می شود و می گوید تصمیم گیری با توست و ما فقط مجری هستیم.
🔻🔺🔻
چو از شاه بشنید زال این سخن
ندید ایچ پیدا سرش را ز بن
بدو گفت
بدو گفت شاهی و ما بنده ایم
به دلسوزگی با تو گوینده ایم
اگر دادگویی همی یا ستم
به رأی تو باید زدن گام و دم
🔺🔻🔺
🔹در حالی که رستم در چنین موقعیتهایی، نظرش را با صراحت بیان می دارد. پذیرش جنگ با شاه مازندران پس از آزاد کردن کاوس و دیگر سران از بند دیو سپید نیز دلیل دیگری بر موقعیت جهانپهلوانی رستم در محوری موازی قدرت شاه در قالب دستگاه شهریاری است. رستم به مصلحت شهریاری ایران می بیند که شاه مازندران، خراجگزار ایران شود و چون شاه مازندران از این کار سرباز زد، رستم، کاوس را به جنگ با وی تشویق می کند و خود در آن جنگ شرکت می جوید.⚖️ 💫
ادامه دارد... ⚖️
⚖️
@sobhosher
🤴
🔹در پادشاهی منوچهر هنگامی که وی بر تخت می نشیند، سام، خطاب به وی می گوید:
🔺🔻🔻
زمین و زمان خاک پای تو باد
همان تخت پیروزه جای تو باد
چو شستی به شمشیر هندی زمین
به آرام بنشین و رامش گزین
از این پس همه نوبت ماست رزم
ترا جای تخت است و بگماز و بزم
🔻🔺🔻
🔸با توجه به این ابیات به وضوح میتوان بین نقش و پایگاه #جهانپهلوانی و #شهریاری، تمایز و تفکیک قائل شد. #فردوسی به همیاری این دو نهاد در #شاهنامه، بسیار می پردازد.
🔻از زمانه #رستم به بعد، شاهنامه، کارکردهای موازی شاهی و جهانپهلوانی در قالب شهریاری را به ویژه در بخشهای اسطوره ای ـ پهلوانی بیان می کند. برای روشن شدن این نکته بین رفتار #زال و #رستم با #کاوس، مقایسه ای انجام می دهیم.
🔺زال در داستان رفتن کاوس به مازندران در برابر خودکامگی کاوس تسلیم می شود و می گوید تصمیم گیری با توست و ما فقط مجری هستیم.
🔻🔺🔻
چو از شاه بشنید زال این سخن
ندید ایچ پیدا سرش را ز بن
بدو گفت
بدو گفت شاهی و ما بنده ایم
به دلسوزگی با تو گوینده ایم
اگر دادگویی همی یا ستم
به رأی تو باید زدن گام و دم
🔺🔻🔺
🔹در حالی که رستم در چنین موقعیتهایی، نظرش را با صراحت بیان می دارد. پذیرش جنگ با شاه مازندران پس از آزاد کردن کاوس و دیگر سران از بند دیو سپید نیز دلیل دیگری بر موقعیت جهانپهلوانی رستم در محوری موازی قدرت شاه در قالب دستگاه شهریاری است. رستم به مصلحت شهریاری ایران می بیند که شاه مازندران، خراجگزار ایران شود و چون شاه مازندران از این کار سرباز زد، رستم، کاوس را به جنگ با وی تشویق می کند و خود در آن جنگ شرکت می جوید.⚖️ 💫
ادامه دارد... ⚖️
⚖️
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
💞💓💕
درباره عاشقانه ى #بيژن_منيژه👩❤️💋👩
🔹در #شاهنامه بیپرده با همه وجوه زندگی انسانی روبهرو میشویم. با بخل و کینه، حسد، برتریجویی و جنگخواهی، عشق و نفرت، وطنپرستی و خیانت، نخوت و غرور و... همه و همه بخشی از این کتاب بزرگ و جاودان را بهخود اختصاص داده است.
🔸زندگی تا حدی در این کتاب جاری است که نه میتوان آن را داستان شاهان دانست و نه یک روایت ساده که با زبان حماسی بیان میشود. اگر کمی دقت کنیم، میبینیم میشود #شاهنامه را #کتاب_زندگی دانست. کتابی که همه اتفاقات زندگی را به شکلی در خود جای داده است.
🔹در میان همه جدالهای پرفراز و نشیب این کتاب، یک موضوع انسانی دیگر هم وجود دارد که در سایه توصیفات و داستانپردازیهای بینظیر #فردوسی دارای لطافتی ژرف است. عاشقانههای شاهنامه هر چند طولانی نیست و فضای چندان زیادی از این کتاب را به خود اختصاص نداده است، اما به یادماندنی بوده و در ذهن همه ما نام عشاق بزرگی را ثبت کردهاند.
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن، پژوهشگر برجسته ادبیات در این باره و در کتابهای مجموعه داستانهای شاهنامه خود نوشته است: شاهنامه کتابی است که از زندگی در تمام ابعادش حرف میزند، بنابراین هرچه در زندگی وجود دارد، این کتاب هم قابل بررسی است و نمود دارد؛ از جمله #عشق. اگرچه کلمه عشق در شاهنامه به معنایی که در غزل فارسی مرسوم است و ادبیات تغزلی ما را شکل میدهد، دیده نمیشود و به جای آن «مهر» و «دلبستگی» و مترادفهای آن به کار رفته است.❤️
او عشقهای موجود در شاهنامه را #روشن و #طبیعی دانسته و صفتهایی همچون بدون #تکلف و با #مشارکت_جسم و #جان را برمیشمرد که در آن غریزه ذاتی انسان تلطیف شده و با تمدن آراسته شده است. نمونههای آن از همه برجستهتر در دوره باستانی، دلدادگی #زال و #رودابه، #بیژن و #منیژه، #تهمینه و #رستم و #کتایون و #گشتاسب است.
ادامه دارد...
@sobhosher
درباره عاشقانه ى #بيژن_منيژه👩❤️💋👩
🔹در #شاهنامه بیپرده با همه وجوه زندگی انسانی روبهرو میشویم. با بخل و کینه، حسد، برتریجویی و جنگخواهی، عشق و نفرت، وطنپرستی و خیانت، نخوت و غرور و... همه و همه بخشی از این کتاب بزرگ و جاودان را بهخود اختصاص داده است.
🔸زندگی تا حدی در این کتاب جاری است که نه میتوان آن را داستان شاهان دانست و نه یک روایت ساده که با زبان حماسی بیان میشود. اگر کمی دقت کنیم، میبینیم میشود #شاهنامه را #کتاب_زندگی دانست. کتابی که همه اتفاقات زندگی را به شکلی در خود جای داده است.
🔹در میان همه جدالهای پرفراز و نشیب این کتاب، یک موضوع انسانی دیگر هم وجود دارد که در سایه توصیفات و داستانپردازیهای بینظیر #فردوسی دارای لطافتی ژرف است. عاشقانههای شاهنامه هر چند طولانی نیست و فضای چندان زیادی از این کتاب را به خود اختصاص نداده است، اما به یادماندنی بوده و در ذهن همه ما نام عشاق بزرگی را ثبت کردهاند.
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن، پژوهشگر برجسته ادبیات در این باره و در کتابهای مجموعه داستانهای شاهنامه خود نوشته است: شاهنامه کتابی است که از زندگی در تمام ابعادش حرف میزند، بنابراین هرچه در زندگی وجود دارد، این کتاب هم قابل بررسی است و نمود دارد؛ از جمله #عشق. اگرچه کلمه عشق در شاهنامه به معنایی که در غزل فارسی مرسوم است و ادبیات تغزلی ما را شکل میدهد، دیده نمیشود و به جای آن «مهر» و «دلبستگی» و مترادفهای آن به کار رفته است.❤️
او عشقهای موجود در شاهنامه را #روشن و #طبیعی دانسته و صفتهایی همچون بدون #تکلف و با #مشارکت_جسم و #جان را برمیشمرد که در آن غریزه ذاتی انسان تلطیف شده و با تمدن آراسته شده است. نمونههای آن از همه برجستهتر در دوره باستانی، دلدادگی #زال و #رودابه، #بیژن و #منیژه، #تهمینه و #رستم و #کتایون و #گشتاسب است.
ادامه دارد...
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
💞💓💕
درباره عاشقانه ى #بيژن_منيژه👩❤️💋👩
🔹از نظر دکتر حسن ذوالفقاری، مدرس دانشگاه ، عشقهای شاهنامه را میتوان به چند دسته زير تقسیم کرد.
١- دسته اول از جمله داستانهایی است که در زمره منظومههای اصلی ادبیات کشورمان محسوب میشود. داستانهایی مانند «زال و رودابه» به تنهایی توانایی این را دارند که یک داستان مستقل باشند.
این داستانها خودشان به تنهایی انطباق کامل و دوسویه با بنمایههای داستانهای عاشقانه را دارند و میتوان آنها را قالب منظومههایی مستقل نگاه و بررسی کرد.
٢-دسته دوم، عشقهای شکارگاهی است.
🔺این عشق گاهى در حین شکار رخ میدهد و محیط وقوع آنها شکارگاههاست؛ مانند عشق رستم و تهمینه که نتیجه آن تولد سهراب است.
٣- دسته سوم عشقهای ممنوعه است.
🔻 عشق بدفرجام سودابه به سیاوش در این دسته قرار میگیرد.
سیاوش نمیخواهد به عشق نامیمون و خائنانه سودابه تن دهد و همین موضوع اتفاقات زیادی را دامن میزند.
٤- دسته چهارم، عشقهای تاریخی است
🔺داستان عشق خسرو و شیرین در زمره آن قرار میگیرد. این داستان که فردوسی در شاهنامه مختصری به آن دامن میزند، بعدها با برداشتهای دیگری از سوی شاعران و نویسندگان فارسی روبهرو میشود و نمونه اعلای آن خسرو و شیرین نظامی گنجوی است.
🔸ماهیت عشق در شاهنامه با دیگر کتابها تفاوتهای اساسی دارد، چون داستانها در بافت حماسی رخ میدهد و اغلب یک نتیجهگیری خاص دارد و آن تولد فرزند یا قهرمان بعدی است.
🔻شاهنامه یک اثر حماسی است و باید قهرمانان زنده بمانند تا فرزندی قهرمان از آنها بر جای بماند. اگر قهرمان بمیرد حماسه هم میمیرد. پس لازمه ادامه حماسه وجود قهرمانان و 💞وصال عشاق است.
🔺زال و رودابه ازدواج میکنند و #رستم متولد میشود. تهمینه و رستم ازدواج میکنند تا #سهراب به دنیا بیاید. سیاوش و فرنگیس ازدواج میکنند تا #کیخسرو متولد شود و...
💕در این کتاب خبری از هجران نیست، دلدادگان به وصال یکدیگر میرسند. این موضوع در دیگر آثار ادبیات کلاسیک کشورمان رنگ و بوی دیگری دارد و با هجر پایان میگیرد. ذوالفقاری در این باره میگوید: در شاهنامه ما با حماسه روبهرو هستیم و خبری از جنبههای تراژیک موجود در دیگر داستانهای عاشقانه نیست.
💔
ادامه دارد...
@sobhosher
درباره عاشقانه ى #بيژن_منيژه👩❤️💋👩
🔹از نظر دکتر حسن ذوالفقاری، مدرس دانشگاه ، عشقهای شاهنامه را میتوان به چند دسته زير تقسیم کرد.
١- دسته اول از جمله داستانهایی است که در زمره منظومههای اصلی ادبیات کشورمان محسوب میشود. داستانهایی مانند «زال و رودابه» به تنهایی توانایی این را دارند که یک داستان مستقل باشند.
این داستانها خودشان به تنهایی انطباق کامل و دوسویه با بنمایههای داستانهای عاشقانه را دارند و میتوان آنها را قالب منظومههایی مستقل نگاه و بررسی کرد.
٢-دسته دوم، عشقهای شکارگاهی است.
🔺این عشق گاهى در حین شکار رخ میدهد و محیط وقوع آنها شکارگاههاست؛ مانند عشق رستم و تهمینه که نتیجه آن تولد سهراب است.
٣- دسته سوم عشقهای ممنوعه است.
🔻 عشق بدفرجام سودابه به سیاوش در این دسته قرار میگیرد.
سیاوش نمیخواهد به عشق نامیمون و خائنانه سودابه تن دهد و همین موضوع اتفاقات زیادی را دامن میزند.
٤- دسته چهارم، عشقهای تاریخی است
🔺داستان عشق خسرو و شیرین در زمره آن قرار میگیرد. این داستان که فردوسی در شاهنامه مختصری به آن دامن میزند، بعدها با برداشتهای دیگری از سوی شاعران و نویسندگان فارسی روبهرو میشود و نمونه اعلای آن خسرو و شیرین نظامی گنجوی است.
🔸ماهیت عشق در شاهنامه با دیگر کتابها تفاوتهای اساسی دارد، چون داستانها در بافت حماسی رخ میدهد و اغلب یک نتیجهگیری خاص دارد و آن تولد فرزند یا قهرمان بعدی است.
🔻شاهنامه یک اثر حماسی است و باید قهرمانان زنده بمانند تا فرزندی قهرمان از آنها بر جای بماند. اگر قهرمان بمیرد حماسه هم میمیرد. پس لازمه ادامه حماسه وجود قهرمانان و 💞وصال عشاق است.
🔺زال و رودابه ازدواج میکنند و #رستم متولد میشود. تهمینه و رستم ازدواج میکنند تا #سهراب به دنیا بیاید. سیاوش و فرنگیس ازدواج میکنند تا #کیخسرو متولد شود و...
💕در این کتاب خبری از هجران نیست، دلدادگان به وصال یکدیگر میرسند. این موضوع در دیگر آثار ادبیات کلاسیک کشورمان رنگ و بوی دیگری دارد و با هجر پایان میگیرد. ذوالفقاری در این باره میگوید: در شاهنامه ما با حماسه روبهرو هستیم و خبری از جنبههای تراژیک موجود در دیگر داستانهای عاشقانه نیست.
💔
ادامه دارد...
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#پهلوانان_شاهنامه 💪
💪💪٣- #رستم
بهردوم
چرا رستم از مادر ضحاك نژاداست؟
🔹پيش از اين، برخي پژوهندگان كوشيده اند به اين پرسش پاسخ دهند.
🔺در اين باره كزازى به نقل از بيرونى و طبرى، مينويسد:
"ميتواند بود كه به هر روي نازشِ رسـتم بـر نـژاد مادرياش از آنجا باشد كه در تبارنامه هاي كهن، نژاد دهاك به سيامك مـيرسـد ".
🔻او در ادامـه بـه سـخنِ نويسـنده اي ناشـناخته اشاره ميكند:
فرزندش (فرزند دهاك) را دو دختر بود: يكي فريدون به زني كـرد و يكـي بـه زمـين كابلستان افتاد و مهراب كه جد رستم بـود، از فرزنـدانِ ايـن دختـر اسـت و از پسـرانِ ضحاك، هيچ جايگاه نيافته ام.
🔺و پس از يـادكرد اين سـخنِ نويسـنده ي مجمـل مـيافزايـد: »هماهنـگ و هـم آواز بـا نويسنده ي ناشناخته ي اين كتاب، من نيز ميتوانم گفت و نـوشت كـه هيچ جايگاه از نياكان سوم و چهارم رودابه كـه تبار وي را بـه دهـاك مـيرسـانيده انـد، ذكـر نيافتـه ام«
🔸سلطانى در توجيه پرسشِ مطرح شده، معتقد است كه فردوسي اسطوره ها و پهلوانـان را
چنان با نقشه ي جغرافيايي ايران تطبيق داده است كه هيچكس در اين سرزمين از دايره بيرون نمانَد. رستم يك پاي در خوزستان دارد و پايي ديگر در طبرسـتان؛ پـايي در شـرق و پـايي ديگر در غرب ايران. در اين انديشه چيزي و كسي بيرون از ايرانِ فرهنگي نيسـت و حتّـي ضحاك را هم بايد در اين دايره بشماريم؛ بنابراين، كسي چون رستم از يكسو بِدو نسـبت مييابد .
🔹شميسا، انتسابِ رستم از سوي مادر را به ضحاك، دستآورد آميختگـي ميـان
مهاجمانِ آريايي، بوميانِ فلات ايران و ميانرودان ميپندارد.
🔸مختارى توضيحاتي دارد كه از آن ميتوان پاسخي براي پرسـشِ پـيش گفته يافت. او بر اين باور است كه روايتهاي درپيوند با سكاها و خاندانهاي سيسـتان بـه سود فرمانروايان ساساني نبوده است؛ اما اشاعه ي آن چنـان گسـترده بـوده كـه موبـدان و ديوانيانِ ساساني نميتوانستند آن را از حماسه ي ملّي بزدايند؛ از همينروي، روايت مربـوط به سكاها و سيستانيان را در دل داستانهاي حماسي كياني كه بيشتر مورد توجـه ساسـانيان بوده است، تركيب كردند.
🔺اين سـخنِ مختـاري بـدين معنـا ميتواند باشد، از آنجاكه موبدان نميتوانستند اخبار مربوط به رستم را از خداينامه به دليل پرآوازه بودنش حذف كنند، چاره را در آن ديدنـد آنچـه را متناسـب بـا انديشـه ي آنـان و خواست حكومتگرانِ ساساني نيست، به تحريف كشانند؛ بـه عبـارت دقيـقتـر، رسـتم از آنروي كـه شـيوه ي پـارتهـا را در فرمـانروايـي دارد و ساسـانيان ايـنگونـه نگـاه را نميپسنديدند، روايتهاي مربوط به رستم را از سر ناچاري در خداينامه آوردند؛ امـا او را از سوي مادر، به شخصيتي نفرت انگيز چون ضحاك نسبت دادند.
@sobhosher
💪💪٣- #رستم
بهردوم
چرا رستم از مادر ضحاك نژاداست؟
🔹پيش از اين، برخي پژوهندگان كوشيده اند به اين پرسش پاسخ دهند.
🔺در اين باره كزازى به نقل از بيرونى و طبرى، مينويسد:
"ميتواند بود كه به هر روي نازشِ رسـتم بـر نـژاد مادرياش از آنجا باشد كه در تبارنامه هاي كهن، نژاد دهاك به سيامك مـيرسـد ".
🔻او در ادامـه بـه سـخنِ نويسـنده اي ناشـناخته اشاره ميكند:
فرزندش (فرزند دهاك) را دو دختر بود: يكي فريدون به زني كـرد و يكـي بـه زمـين كابلستان افتاد و مهراب كه جد رستم بـود، از فرزنـدانِ ايـن دختـر اسـت و از پسـرانِ ضحاك، هيچ جايگاه نيافته ام.
🔺و پس از يـادكرد اين سـخنِ نويسـنده ي مجمـل مـيافزايـد: »هماهنـگ و هـم آواز بـا نويسنده ي ناشناخته ي اين كتاب، من نيز ميتوانم گفت و نـوشت كـه هيچ جايگاه از نياكان سوم و چهارم رودابه كـه تبار وي را بـه دهـاك مـيرسـانيده انـد، ذكـر نيافتـه ام«
🔸سلطانى در توجيه پرسشِ مطرح شده، معتقد است كه فردوسي اسطوره ها و پهلوانـان را
چنان با نقشه ي جغرافيايي ايران تطبيق داده است كه هيچكس در اين سرزمين از دايره بيرون نمانَد. رستم يك پاي در خوزستان دارد و پايي ديگر در طبرسـتان؛ پـايي در شـرق و پـايي ديگر در غرب ايران. در اين انديشه چيزي و كسي بيرون از ايرانِ فرهنگي نيسـت و حتّـي ضحاك را هم بايد در اين دايره بشماريم؛ بنابراين، كسي چون رستم از يكسو بِدو نسـبت مييابد .
🔹شميسا، انتسابِ رستم از سوي مادر را به ضحاك، دستآورد آميختگـي ميـان
مهاجمانِ آريايي، بوميانِ فلات ايران و ميانرودان ميپندارد.
🔸مختارى توضيحاتي دارد كه از آن ميتوان پاسخي براي پرسـشِ پـيش گفته يافت. او بر اين باور است كه روايتهاي درپيوند با سكاها و خاندانهاي سيسـتان بـه سود فرمانروايان ساساني نبوده است؛ اما اشاعه ي آن چنـان گسـترده بـوده كـه موبـدان و ديوانيانِ ساساني نميتوانستند آن را از حماسه ي ملّي بزدايند؛ از همينروي، روايت مربـوط به سكاها و سيستانيان را در دل داستانهاي حماسي كياني كه بيشتر مورد توجـه ساسـانيان بوده است، تركيب كردند.
🔺اين سـخنِ مختـاري بـدين معنـا ميتواند باشد، از آنجاكه موبدان نميتوانستند اخبار مربوط به رستم را از خداينامه به دليل پرآوازه بودنش حذف كنند، چاره را در آن ديدنـد آنچـه را متناسـب بـا انديشـه ي آنـان و خواست حكومتگرانِ ساساني نيست، به تحريف كشانند؛ بـه عبـارت دقيـقتـر، رسـتم از آنروي كـه شـيوه ي پـارتهـا را در فرمـانروايـي دارد و ساسـانيان ايـنگونـه نگـاه را نميپسنديدند، روايتهاي مربوط به رستم را از سر ناچاري در خداينامه آوردند؛ امـا او را از سوي مادر، به شخصيتي نفرت انگيز چون ضحاك نسبت دادند.
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#پهلوانان_شاهنامه 💪
💪💪٣- #رستم
بهرسوم، 🔸پهلواني بي مانند چون رستم از سوي مادر نژاد به ضحاك ميرساند؟ در پاسخ به اين سوال ٤توجيه به نظر مىرسد:
🔺🔻🔺
١- از آنجاكه رستمِ #سكايي_پارتي براي موبدان زردشتيِ عهد ساسـاني )كه عقايد و سياستهايي متفاوت از اشكانيان داشتند( عنصري مطلوب شـمرده نمـيشـده است و در عينِ حال روايتهاي مربوط بدو آنقدر گستردگي داشته كه قادر به حذف آن در خداينامه نبودند، او را بـه دو گناهكـار نسبت دادند:
يكسوي گرشاسپ كه به واسطه ي آزار آذر دوزخي شده
و ديگرسوي ضحاك كه او نيز با آذر ستيزه كرده است.
به احتمال موبـدان زردشتي ماجراي آزار آتش از سوي دو نياي رستم را از روي هم ساخته انـد. توجـه داشـته باشيم افسردن آتش در متنهاي پهلوي پررنگ شده و شايد موبدان اين گناه را با الگو قـرار دادن ماجراي ضحاك در اوستا پررنگ كرده اند و بدينسان هر دو نياي رستم را كه دوسـت نميداشتند، عنصري ضد دين شناسانده اند.🔥💥
🔺🔻🔺
٢- چنـانكـه بسـياري از پژوهنـدگان شـاهنامه بازگفته اند، فضاي شاهنامه مسخّر #باورهاي_زروانـي اسـت و در ايـن انديشـه، عنصـر شـرّ معنادهنده به قطب نيكي است و بي آن جهانِ زروان، جهان نميشود. از سوي ديگر در ايـن انديشه، حكومت به قطب پليد، اهريمن، سپرده شده است؛ بنابراين، در فضاي زروانگـراي شاهنامه نياز بـه پهلواني است كـه يكسره از نيكي بهره مند نباشد؛ بلكه بـراي چيرگـي بـر جهان شاهنامه، به پهلواني نياز است كه براي فرمانروايي بر اين جهاني كه اهريمني اسـت، از ويژگيهاي اهريمني نيز بـرخوردار باشد؛ از اينرو رودابـه )از نـژاد ضـحاك اهريمنـي( وارد بازي ميشود كه به گفته ي نولدكه، قدرت تحسين برانگيـز او از همـين نيـروي ديـوي برخاسته است.
👹
ادامه دارد...
@sobhosher
💪💪٣- #رستم
بهرسوم، 🔸پهلواني بي مانند چون رستم از سوي مادر نژاد به ضحاك ميرساند؟ در پاسخ به اين سوال ٤توجيه به نظر مىرسد:
🔺🔻🔺
١- از آنجاكه رستمِ #سكايي_پارتي براي موبدان زردشتيِ عهد ساسـاني )كه عقايد و سياستهايي متفاوت از اشكانيان داشتند( عنصري مطلوب شـمرده نمـيشـده است و در عينِ حال روايتهاي مربوط بدو آنقدر گستردگي داشته كه قادر به حذف آن در خداينامه نبودند، او را بـه دو گناهكـار نسبت دادند:
يكسوي گرشاسپ كه به واسطه ي آزار آذر دوزخي شده
و ديگرسوي ضحاك كه او نيز با آذر ستيزه كرده است.
به احتمال موبـدان زردشتي ماجراي آزار آتش از سوي دو نياي رستم را از روي هم ساخته انـد. توجـه داشـته باشيم افسردن آتش در متنهاي پهلوي پررنگ شده و شايد موبدان اين گناه را با الگو قـرار دادن ماجراي ضحاك در اوستا پررنگ كرده اند و بدينسان هر دو نياي رستم را كه دوسـت نميداشتند، عنصري ضد دين شناسانده اند.🔥💥
🔺🔻🔺
٢- چنـانكـه بسـياري از پژوهنـدگان شـاهنامه بازگفته اند، فضاي شاهنامه مسخّر #باورهاي_زروانـي اسـت و در ايـن انديشـه، عنصـر شـرّ معنادهنده به قطب نيكي است و بي آن جهانِ زروان، جهان نميشود. از سوي ديگر در ايـن انديشه، حكومت به قطب پليد، اهريمن، سپرده شده است؛ بنابراين، در فضاي زروانگـراي شاهنامه نياز بـه پهلواني است كـه يكسره از نيكي بهره مند نباشد؛ بلكه بـراي چيرگـي بـر جهان شاهنامه، به پهلواني نياز است كه براي فرمانروايي بر اين جهاني كه اهريمني اسـت، از ويژگيهاي اهريمني نيز بـرخوردار باشد؛ از اينرو رودابـه )از نـژاد ضـحاك اهريمنـي( وارد بازي ميشود كه به گفته ي نولدكه، قدرت تحسين برانگيـز او از همـين نيـروي ديـوي برخاسته است.
👹
ادامه دارد...
@sobhosher
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#پهلوانان_شاهنامه 💪
💪💪٣- #رستم
بهرچهارم
🔸پهلواني بي مانند چون رستم از سوي مادر نژاد به ضحاك ميرساند؟ در پاسخ به اين سوال ٤توجيه به نظر مىرسد:
🔺🔻🔺
🔹٣-در منـابعي چـون ديــنكـرد نهـم، الكامـل، مرزبـاننامـه، نــوروزنامه، روايتهاي مردمي و... ميبينيم كه #ضحاك چهره اي مردمي دارد و عوام او را دوست دارند.
🔺اين موضوع هيچ بازتابي در شاهنامه نداشته است. تنها شايد بتوان پيونديافتنِ رستم از سوي مادر با ضحاك را نشاني از اين چهره ي مطلوب او دانست.
🔸٤-ضـحاك نخسـت كـس در شاهنامه است كه پدرش را ميكُشَد. به عقيده ي ديك ديويس، در شاهنامه آشكار و ناآشكار شاهد پسركُشيِ پدران هستيم. او #پسركشي را تعبيري ديگر از سـتمِ پادشـاهان بـر مردمـان ميداند.
🔻خلاف اين گفته، ميتـوان الگوي #پدركُشي را هم ديد. در شاهنامه نخستين شـورنده بر پدر (پادشاه) ضحاك است و او نخستين كسي است كه پادشاه پدر را ميكُشَد
🔺 چنـانكـه رستم نيز اول فرد از خاندانِ نريمان است كه پس از خشم كاووس، از آنجاكه دير به بارگاه او براي جنگ با سهراب ميرسد، كاووس را با مشتي خاك برابر ميداند و بر او ميشـورد؛
🔻پس #ضحاك و #رستم در اينكه هر دو نخست شورندگانِ بر #پادشاه يـا همـان پـدر (معنوى)هسـتند، همانندند و شايد اين مسأله، سبب شده باشد كه رسـتم را از يـكسـو بـه ضـحاك نسـبت داده باشند.
@sobhosher
💪💪٣- #رستم
بهرچهارم
🔸پهلواني بي مانند چون رستم از سوي مادر نژاد به ضحاك ميرساند؟ در پاسخ به اين سوال ٤توجيه به نظر مىرسد:
🔺🔻🔺
🔹٣-در منـابعي چـون ديــنكـرد نهـم، الكامـل، مرزبـاننامـه، نــوروزنامه، روايتهاي مردمي و... ميبينيم كه #ضحاك چهره اي مردمي دارد و عوام او را دوست دارند.
🔺اين موضوع هيچ بازتابي در شاهنامه نداشته است. تنها شايد بتوان پيونديافتنِ رستم از سوي مادر با ضحاك را نشاني از اين چهره ي مطلوب او دانست.
🔸٤-ضـحاك نخسـت كـس در شاهنامه است كه پدرش را ميكُشَد. به عقيده ي ديك ديويس، در شاهنامه آشكار و ناآشكار شاهد پسركُشيِ پدران هستيم. او #پسركشي را تعبيري ديگر از سـتمِ پادشـاهان بـر مردمـان ميداند.
🔻خلاف اين گفته، ميتـوان الگوي #پدركُشي را هم ديد. در شاهنامه نخستين شـورنده بر پدر (پادشاه) ضحاك است و او نخستين كسي است كه پادشاه پدر را ميكُشَد
🔺 چنـانكـه رستم نيز اول فرد از خاندانِ نريمان است كه پس از خشم كاووس، از آنجاكه دير به بارگاه او براي جنگ با سهراب ميرسد، كاووس را با مشتي خاك برابر ميداند و بر او ميشـورد؛
🔻پس #ضحاك و #رستم در اينكه هر دو نخست شورندگانِ بر #پادشاه يـا همـان پـدر (معنوى)هسـتند، همانندند و شايد اين مسأله، سبب شده باشد كه رسـتم را از يـكسـو بـه ضـحاك نسـبت داده باشند.
@sobhosher
Telegram
attach 📎