صبح و شعر
651 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🍂🍁

آواز صبح…


🎤: #ناهیدپرپینچی
🎼 تنظیم و‌میکس: #هادی_لگزی

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🍂🍁

بزن باران…

✍🏻؛ الف-روشنا
🎤: #ناهیدپرپینچی
🎼 تنظیم و‌میکس: #هادی_لگزی

@sobhosher
Audio
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🌧☃️

عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

سر تسلیم من و خشت در میکده‌ها
مدعی گر نکند فهم سخن گو سر و خشت

ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو‌پس‌پرده‌چه دانی‌که‌ که‌خوب‌است‌و‌که زشت

نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

🎤: #پریسا_کشاورز_حمید

🎼 : #حمیدآقائی
تک‌نوازی «سه‌تار» در «مایه‌ی شوشتری»

@damihafez
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🌧☃️

حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت

افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع
شکر خدا که سر دلش در زبان گرفت

زین آتش نهفته که در سینه من است
خورشید شعله‌ایست که در آسمان گرفت

می‌خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت

آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت

آن روز شوق ساغر می خرمنم بسوخت
کاتش ز عکس عارض ساقی در آن گرفت

خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنه‌ها که دامن آخرزمان گرفت

می خور که هر که آخر کار جهان بدید
از غم سبک برآمد و رطل گران گرفت

بر برگ گل به خون شقایق نوشته‌اند
کان کس که پخته شد می چون ارغوان گرفت

حافظ چو آب لطف ز نظم تو می‌چکد
حاسد چگونه نکته تواند بر آن گرفت
 
🎤: #پریسا_کشاورز_حمید
🎼 : #حمیدآقائی

@damihafez
@sobhosher
Audio
━•··‏​‏​​‏•✦❁✳️❁✦•‏​‏··•​​‏━

#دکلمه_ها 🌸🎼🎶🎵

مقام امن و می بی‌غش و رفیق شفیق
گرت مدام میسر شود زهی توفیق

جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده‌ام تحقیق

دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق

به مأمنی رو و فرصت شمر غنیمت وقت
که در کمینگه عمرند قاطعان طریق

بیا که توبه ز لعل نگار و خنده‌ی جام
حکایتی‌ست که عقلش نمی‌کند تصدیق

اگر چه موی میانت به چون منی نرسد
خوش است خاطرم از فکر این خیال دقیق

حلاوتی که تو را در چه زنخدان است
به کنه آن نرسد صد هزار فکر عمیق

اگر به رنگ عقیقی شد اشک من چه عجب
که مهر خاتم لعل تو هست همچو عقیق

به خنده گفت که حافظ غلام طبع توام
ببین که تا به چه حدم همی‌کند تحمیق

✍🏻: #حافظ
🎤: #پریسا_کشاورز_حمید

@hafezanehgi
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دکلمه_ها 🎼🎵🎶🌸🍃

ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود
وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او
گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود

گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون
پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود

محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان
کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود

او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود

برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم
چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود

با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او
در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود

بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین
کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود

شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم
وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود

گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل
وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود

صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من
گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا
طاقت نمی‌آرم جفا کار از فغانم می‌رود


✍🏻: #سعدی
🎤 : #گلرخ
🎛: احمد پارسا

@avayegolrokh
@sobhosher
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🍂❄️🍁

طهرون

طهرون قدیما این همه ناخوش نبودی!
بد مست بودی اما لوتی کش نبودی….

شعر و آوای : #احسان_افشاری
موسیقی: اشکان مرادی
صدابردار: کیارش بیات
انتخاب تصاویر: مریم رضوی

شعری زیبا که با هر بار شنیدن آن، نکات جدیدی توجه آدمی را به خودش جلب می‌کند به‌خصوص در این نسخه که خوانش شعر با تصاویری نوستالژیک از تهران قدیم همراه شده است و جذابیت اثر را دوچندان کرده است.

شما را به دیدن و شنیدن طهرون دعوت می‌کنم.

❄️❄️❄️❄️
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🌧☃️

‍ به بوسه‌ها گفتم:
بهار می‌شود
و هر بوسه
پرستویی ست
که به آشیانه لب‌ها
باز خواهد گشت

بوسه‌ها اما ترسیدند
بوسه‌ها
به شعرها پناه بردند
و هر بوسه
پشت غزلی
پنهان شد

به دست‌ها گفتم:
بهار می‌شود
و دست‌ها
دوباره همدیگر را می‌گیرند

دست‌ها اما
سه نقطه از الفبا قرض گرفتند
دست‌ها
دشت‌ها شدند
و از آدمی گریختند

بوسه‌ها
عشق را آلودند
و دست‌ها
زندگی را

آدمی
جهان را بوسید و بیمارش کرد
آدمی
به زندگی دست زد و آن را کشت

از این پس
انسان
بی بوسه و بی دست
قدیسی ست
که جهان
دوستترش می‌دارد...

✍🏻: #عرفان_نظرآهاری
🎤: #ماهور

پیشکش به مهر فراخور #هشتم_مارس
گرامی #روز_جهانی_زن
برای روزی که کمترین سرود بوسه باشد🙏🏻💐
@sobhosher
#دکلمه_ها🎼🎵🎶🌧❄️🌨


قایقِ جامانده

ما در فاصلۀ «مادر» و «مرگ» زنده بوده‌ایم
در درنگی که به خورشید داده می‌شود
در سکوتی که همیشه بیش‌تر از ما می‌داند
در شباهت و دوریِ اندوه و ماه
ــ چیزی گُنگ، همیشه در ما به گذشته برمی‌گردد ــ
بهانه بوده‌ایم، که خاک در ما راه برود
چرا کسی به ما نگفته بود که ما راه‌رفتنِ خاک بوده‌ایم
و چشم‌ها و نگاه و حس‌هامان
عاریتی بوده؟

غمگین‌ترین پنجره در انسان می‌زیست
که بعد از آفریده‌شدن
آن را نادیده گرفتند
اگر گریه کنم، کودکی نامده از فردا را خواهم کُشت
به‌اجبار در سنگ می‌گریم
در آتش
که نیازمندِ گریه در خویشند، و نمی‌توانند

ما تمامِ فاصله‌ها را در دلتنگی‌مان زیسته‌ایم
و روزبه‌روز تاریکیِ چسبیده به سینه
به گلومان نزدیک‌تر می‌شود

چرا کسی به من نگفته بود که: پسر
تو تمامِ بعدازظهرهای کودکی‌ات را از سرما لرزیده‌ای
و چشم‌هایت برای خوش‌بختی بسیار سرد بوده‌اند
بسیار سرد
چرا دست از سرِ این قایقِ جامانده‌دردلم برنمی‌دارم
قایقی در ما زندانی شده
زندانی در زندانی
این را آن زمان که شش سالم بود
و از کودکان جدا شدم فهمیدم
با ساده‌ترین شکلِ ممکن
بادبادکی ساختم و بالای یک تپه بادش دادم
و در تمام آن لحظات، دلتنگیِ پُری
رعشه‌های عجیبی به تن و دست‌هایم انداخته بود
بالای بالا رفته بود
با گریه رهایش کردم
ــ فکر می‌کردم این کار را برای خدا می‌کنم ــ
و مدام مُشت بر آن تپه کوبیدم و گریستم
می‌دانستم. دیگر همه‌چیز را می‌دانستم

در تمامِ این سال‌ها
قایقم را از این شعر به آن شعر بُرده‌ام
و دلم باز نشده است
کوری دستِ کوری را گرفته
و از میانِ کلمه‌ها می‌گذرانَد
کلمه‌ها دست می‌سایند
و به گمانِ این‌که آنان مقدس‌اند
تکه‌تکه همه‌چیزشان را جدا می‌کنند
شعر
قایقی جامانده در دلِ ماست
که هنوز هم
بویِ دریا می‌دهد

✍🏻: #شهرام_شیدایی
🎤: #میلاد_جوزی

@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#دکلمه_ها 🎼🎶🎵🌸🍃

჻ᭂ 🍃🌸 #شعردیروز🌸🍃‍჻ᭂ
شراب و عیش نهان چیست کار بی‌بنیاد
زدیم بر صفِ رندان و هر چه بادا باد

گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد

ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد

قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسهٔ سر جمشید و بهمن است و قباد

که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند
که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد

ز حسرت لب شیرین هنوز می‌بینم
که لاله می‌دمد از خون دیدهٔ فرهاد

مگر که لاله بدانست بی‌وفایی دهر
که تا بزاد و بشد جام می ز کف ننهاد

بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد

نمی‌دهند اجازت مرا به سیر سفر
نسیم باد مصَلّا و آب رکن آباد

قدح مگیر چو حافظ مگر به نالهٔ چنگ
که بسته‌اند بر ابریشم طرب دل شاد

🎤: #پریسا_کشاورز_حمید
🎼 : #حمیدآقائی
تک‌نوازی «‌تار» در دستگاه «چهارگاه»

@damihafez
@sobhosher
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‍ ‍ #دکلمه_ها 🎼🎶🎵🌸🍃

‍ ‍بی‌شک یکی از ما همین شب‌ها
با دیگری هم‌خواب خواهد شد
حالا چه فرقی می‌کند با که؟
یاقوت من نایاب خواهد شد

صیاد بی‌رحم غزل‌هایم
تو صحبت از احساس می‌کردی
ماهی که گول طعمه‌ها را خورد
آخر، سرِ قلاب خواهد شد

ناراحتم مانند یک عاشق
که شعر را هم‌بسترش کرده
تا صبح فردا در نبود تو
شاعرتر از سهراب خواهد شد

من مثل مُحرِم‌های بی‌پولم
سرمایه‌ام شد صرف عشق تو
من دیر فهمیدم که داراییم
خرج شب اعراب خواهد شد

جنگ جهانی بین من با توست
من هیروشیمای پس از جنگم
ده‌ها گزینه روی میز اما
بمب اتم پرتاب خواهد شد

تو خالق این حادثه هستی
تیغی که می‌لغزد به شریانم
چوپان به فکر آبرو داریست
سارا زن ارباب خواهد شد

من قانع و همواره یک مومن
با سجده‌های …

✍🏻🎤: #میلادجوزی

@jozimilad
@sobhosher