━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
نیمامُ مُن، مِ نُوم نُومِ نَماوَر/
من نیما هستم، نام من، نام نام آور(شاه رستمدار) است.
گُردِ گَردوُن تَهَمتَنُ دِلاوَر/
پهلوان زمانه و پیل تن و دلاور هستم.
شیرِ شیروُن رُستَم دارِ سَروَر/
شیر شیران و بزرگمرد رستمدارم.
وُنِ ریکا، اِتی کوُ مُن نُوم آوَر/
پسر او مثل من از نام آوران بود.
#علی_اسفندیاری مشهور به #نیمایوشیج (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۴ در دهکدهٔ یوش) #شاعرمعاصر ایرانی و ملقب به #پدرشعرنوی فارسیست.
🔹وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
او با تلاشي جانكاه، فروتنانه فرم و محتواي شعر كلاسيك را دگرگون ساخت.
و با مجموعه #افسانه خود به عنوان مانیفست #شعرنو فارسی در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد ، نوانديشي را آموزش داد و همراه با تلاطم اجتماعي عصر مشروطيت، گفتگو را جانشين تك گويي كرد و از سلطنت شاعران گذشته نهراسيد.
🔺نيما مي گويد: «نترس! حرف بزن تا بتواني بگويي چه كسي هستي! شاعر لازم است كه نترسد، غير مقيّد و جَري و مستقل باشد. قدما به خوابِ جادويى رفته اند. تحسين و تكذيب، برايشان يكي است.
ولي زمان حاضر، زنده است. جان دارد و با ما حرف مي زند و بايد براي احتياجاتِ ملتي كه اكنون زنده اند، چيز بنويسيم. فردوسي ها و حافظ ها هم اگر زنده مي شدند، همين كار را مي كردند.
🔻#شعرنو عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهادهبود.
تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود.
بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین میدانند و او را هم همپایهٔ شاعران سمبولیست به نام جهان میدانند.نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام «روجا» چاپ شدهاست..
▫️ #آثار
#نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه "قصه رنگ پریده" را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری ازشاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
🔺 انقلاب #نیما با دو شعر « #ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش)
و « #غراب» (مهر ۱۳۱۷ش)
آغاز میشود.و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد. وی در ۶۲ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی مینمود؛ با شعرهایش تحول بخشد.
▪️شاعر"افسانه " در۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند.
📎فايل pdf گزيده اشعار او را در صبح و شعر بخوانيد⬅️ @sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، آدينه روزتان دلچسب💐💐💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
🆔 @kimiayehasti
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#مشاهير
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
نیمامُ مُن، مِ نُوم نُومِ نَماوَر/
من نیما هستم، نام من، نام نام آور(شاه رستمدار) است.
گُردِ گَردوُن تَهَمتَنُ دِلاوَر/
پهلوان زمانه و پیل تن و دلاور هستم.
شیرِ شیروُن رُستَم دارِ سَروَر/
شیر شیران و بزرگمرد رستمدارم.
وُنِ ریکا، اِتی کوُ مُن نُوم آوَر/
پسر او مثل من از نام آوران بود.
#علی_اسفندیاری مشهور به #نیمایوشیج (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۴ در دهکدهٔ یوش) #شاعرمعاصر ایرانی و ملقب به #پدرشعرنوی فارسیست.
🔹وی بنیانگذار شعر نو فارسی است.
او با تلاشي جانكاه، فروتنانه فرم و محتواي شعر كلاسيك را دگرگون ساخت.
و با مجموعه #افسانه خود به عنوان مانیفست #شعرنو فارسی در فضای راکد شعر ایران انقلابی به پا کرد ، نوانديشي را آموزش داد و همراه با تلاطم اجتماعي عصر مشروطيت، گفتگو را جانشين تك گويي كرد و از سلطنت شاعران گذشته نهراسيد.
🔺نيما مي گويد: «نترس! حرف بزن تا بتواني بگويي چه كسي هستي! شاعر لازم است كه نترسد، غير مقيّد و جَري و مستقل باشد. قدما به خوابِ جادويى رفته اند. تحسين و تكذيب، برايشان يكي است.
ولي زمان حاضر، زنده است. جان دارد و با ما حرف مي زند و بايد براي احتياجاتِ ملتي كه اكنون زنده اند، چيز بنويسيم. فردوسي ها و حافظ ها هم اگر زنده مي شدند، همين كار را مي كردند.
🔻#شعرنو عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهادهبود.
تمام جریانهای اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود.
بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین میدانند و او را هم همپایهٔ شاعران سمبولیست به نام جهان میدانند.نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام «روجا» چاپ شدهاست..
▫️ #آثار
#نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه "قصه رنگ پریده" را که یک سال پیش سروده بود در هفتهنامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری ازشاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند.
🔺 انقلاب #نیما با دو شعر « #ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش)
و « #غراب» (مهر ۱۳۱۷ش)
آغاز میشود.و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد. وی در ۶۲ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی مینمود؛ با شعرهایش تحول بخشد.
▪️شاعر"افسانه " در۱۳ دی ۱۳۳۸ درگذشت و در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد. سپس در سال ۱۳۷۲ بنا به وصیت وی پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند.
📎فايل pdf گزيده اشعار او را در صبح و شعر بخوانيد⬅️ @sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
✋🏼درود و ادب ، آدينه روزتان دلچسب💐💐💐
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
🆔 @kimiayehasti
@sobhosher
Forwarded from ربات حذف ✂️
نیما یوشیج.pdf
2.2 MB
.
گرم یاد آوری یا نه،
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم !
#نیما_یوشیج
#شبتون_خوش
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
گرم یاد آوری یا نه،
من از یادت نمی کاهم
ترا من چشم در راهم !
#نیما_یوشیج
#شبتون_خوش
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
🌸☘️🌸
صبح چو انوار سرافکنده زد
گل به دم باد وزان خنده زد
چهره برافروخت چو اختر به دشت
وز در دل ها به فسون می گذشت
ز آنچه به هر جای به غمزه ربود
بار نخستین دل پروانه بود
راه سپارنده ی بالا و پست
بست پر و بال و به گل بر نشست
✍🏻: #نیما_یوشیج
🎤: #ناهیدپرپینچی
درود صبحتون زیبا🍃🌱🪸🌸
@sobhosher
صبح چو انوار سرافکنده زد
گل به دم باد وزان خنده زد
چهره برافروخت چو اختر به دشت
وز در دل ها به فسون می گذشت
ز آنچه به هر جای به غمزه ربود
بار نخستین دل پروانه بود
راه سپارنده ی بالا و پست
بست پر و بال و به گل بر نشست
✍🏻: #نیما_یوشیج
🎤: #ناهیدپرپینچی
درود صبحتون زیبا🍃🌱🪸🌸
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
.
به بهمن محصص
دوست جوان من!
همانطور که قول دادم باز مینویسم. اما بیشتر حرفهای مرا باید به حساب خود من بگذارید. در صورتیکه شما جوان هستید و میدان برای شما در پیش است و حال و روزگار مرا ندارید، از وضع خودتان اینقدرها شاکی نباشید.
در خصوص بعضی چیزها انسان ممکن است هر روز یک جور فکر کند. نحوهی فکرهای ما از نحوهی وجود ما و چگونگی آن جدا نیست.
…
دوست گرامی. در این حال مهر ورزیدن یک جور زندگی کردن است. زیست به حد اعلای خود که حیوانات از آن محروماند و فقط به آب و علف و خواب میگذرانند.
اگر هنر شما به مردم فهمانیده نشده یا به رخ آنها کشیده نشود، زندگی کردن دروغ نخواهد شد.
من همیشه از این مجرا به کل جریان کار خود وارد شدهام. با این طریقه که اصالت زادهی آن واقع میشود نسبت به اهمیت کار خود که تا چه اندازه در دسترس مردم خواهد بود کنجکاو بودهام.
تا ما در کار خودمان و طریقهی کار خودمان حل نشویم، مشکلات موجودیت دیگران و طریقهی کارشان برای ما حل شدنی نیست و همینطور به عکس. شعر و ادبیات و نقاشی و غیر آن ندارد. چنانچه این همه ادبای با ریش و بیریش ادبیات و شعر قدیم را هضم نکرده باشند – یعنی با دل خود نچشیده باشند – قادر به درک نکتههایی که مال امروز عالم زندگیست، نخواهند بود. وجودشان یک مشت لفظ است که بار حافظه شده است. لازم است که ما طبیعتن و بدون روپوش و بزککاری آن جنسی باشیم که باید باشیم. ابتکار دور از این راه اصالت سکنجبین بییخ در هوای گرم تابستان است. هرقدر که تازگی داشته باشد.
میباید حساب وقت را نگاه بداریم. همانطور که ما زادهی وقت هستیم. چه وقت خوب و چه بد. احترام گزاردن به آن هم باید زادهی وظیفهی ما باشد. بعضی حرفهای حکیممآبانه، گمان میبرم که در حرفهای من پیدا خواهید کرد. آن کاری که اصلیست و حال و کیفیتی را بیان میدارد و بازار رواجش را روزی بعد از شلوغی به دست خواهد آورد، ناشی از این حال طبیعی و بدون روپوش است. زیراکه از زیستن واقعی حکایت میکند و باقی همه حرف است که به مفاد قول نظامی گنجوی باید به حرفهای هوایی قلم درکشید.
هرگاه از من میپرسند: استاد چه وقت نظر اساسی خودتان را راجع به وزن شعر مینویسید؟ من به جای جواب به آن اشخاص، به آنکه در درون من فرمانروایی دارد میگویم: هنوز اینجور کارها با حوصلهی من معاملهشان را تمام نکردهاند، زیرا که من عادتن میخواهم همانطور باشم که هستم.
هرگاه شما اینطور مقید به زندگی هستید و حس میکنید که سرچشمهی اساسی کار شما در این راه میباشد دیگر چه فکرهایی! "ما نزله الا بقدر معلوم".
به اندازهای که لازم است، به فراخور استعداد ما به ما آموختهاند و اسباب آن در نهانی تهیه شده است و بیرون از این اندازه خسران است که بار میآورد. چنانکه در بعضی موارد میبینید.
من عمدن از نوشتن دست برمیدارم که باقی مطالب را جداگانه بنویسم. تا حرفهایی که باید بزنم، دستهبندی کرده باشم. همانطور که ما در محل گوسفندهامان، گوسفندها را دستهدسته میکردیم که کار دوشیدن آسان شود. زندگیهای گذشتهی من هنوز راه کار کردن را به من یاد میدهند.
میبینید که آموزنده کجا منزل دارد و منزل او را چطور هیچکدام از این محققان سرگردانمانده نمیتوانند پیدا کنند؟
خداحافظ شما.
✍🏻: #نیما_یوشیج
۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۴
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین یاور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#نثر_فارسی
━•··•✦❁✳️❁✦•··•━
.
به بهمن محصص
دوست جوان من!
همانطور که قول دادم باز مینویسم. اما بیشتر حرفهای مرا باید به حساب خود من بگذارید. در صورتیکه شما جوان هستید و میدان برای شما در پیش است و حال و روزگار مرا ندارید، از وضع خودتان اینقدرها شاکی نباشید.
در خصوص بعضی چیزها انسان ممکن است هر روز یک جور فکر کند. نحوهی فکرهای ما از نحوهی وجود ما و چگونگی آن جدا نیست.
…
دوست گرامی. در این حال مهر ورزیدن یک جور زندگی کردن است. زیست به حد اعلای خود که حیوانات از آن محروماند و فقط به آب و علف و خواب میگذرانند.
اگر هنر شما به مردم فهمانیده نشده یا به رخ آنها کشیده نشود، زندگی کردن دروغ نخواهد شد.
من همیشه از این مجرا به کل جریان کار خود وارد شدهام. با این طریقه که اصالت زادهی آن واقع میشود نسبت به اهمیت کار خود که تا چه اندازه در دسترس مردم خواهد بود کنجکاو بودهام.
تا ما در کار خودمان و طریقهی کار خودمان حل نشویم، مشکلات موجودیت دیگران و طریقهی کارشان برای ما حل شدنی نیست و همینطور به عکس. شعر و ادبیات و نقاشی و غیر آن ندارد. چنانچه این همه ادبای با ریش و بیریش ادبیات و شعر قدیم را هضم نکرده باشند – یعنی با دل خود نچشیده باشند – قادر به درک نکتههایی که مال امروز عالم زندگیست، نخواهند بود. وجودشان یک مشت لفظ است که بار حافظه شده است. لازم است که ما طبیعتن و بدون روپوش و بزککاری آن جنسی باشیم که باید باشیم. ابتکار دور از این راه اصالت سکنجبین بییخ در هوای گرم تابستان است. هرقدر که تازگی داشته باشد.
میباید حساب وقت را نگاه بداریم. همانطور که ما زادهی وقت هستیم. چه وقت خوب و چه بد. احترام گزاردن به آن هم باید زادهی وظیفهی ما باشد. بعضی حرفهای حکیممآبانه، گمان میبرم که در حرفهای من پیدا خواهید کرد. آن کاری که اصلیست و حال و کیفیتی را بیان میدارد و بازار رواجش را روزی بعد از شلوغی به دست خواهد آورد، ناشی از این حال طبیعی و بدون روپوش است. زیراکه از زیستن واقعی حکایت میکند و باقی همه حرف است که به مفاد قول نظامی گنجوی باید به حرفهای هوایی قلم درکشید.
هرگاه از من میپرسند: استاد چه وقت نظر اساسی خودتان را راجع به وزن شعر مینویسید؟ من به جای جواب به آن اشخاص، به آنکه در درون من فرمانروایی دارد میگویم: هنوز اینجور کارها با حوصلهی من معاملهشان را تمام نکردهاند، زیرا که من عادتن میخواهم همانطور باشم که هستم.
هرگاه شما اینطور مقید به زندگی هستید و حس میکنید که سرچشمهی اساسی کار شما در این راه میباشد دیگر چه فکرهایی! "ما نزله الا بقدر معلوم".
به اندازهای که لازم است، به فراخور استعداد ما به ما آموختهاند و اسباب آن در نهانی تهیه شده است و بیرون از این اندازه خسران است که بار میآورد. چنانکه در بعضی موارد میبینید.
من عمدن از نوشتن دست برمیدارم که باقی مطالب را جداگانه بنویسم. تا حرفهایی که باید بزنم، دستهبندی کرده باشم. همانطور که ما در محل گوسفندهامان، گوسفندها را دستهدسته میکردیم که کار دوشیدن آسان شود. زندگیهای گذشتهی من هنوز راه کار کردن را به من یاد میدهند.
میبینید که آموزنده کجا منزل دارد و منزل او را چطور هیچکدام از این محققان سرگردانمانده نمیتوانند پیدا کنند؟
خداحافظ شما.
✍🏻: #نیما_یوشیج
۱۵ اردیبهشت ۱۳۳۴
━··•✦❁💟❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
.
من چهرهام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی.
با قایقم نشسته به خشکی
فریاد میزنم:
«وامانده در عذابم انداخته است
در راه ِ پُر مَخافَت ِ این ساحل ِ خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من.»
گُل کرده است پوزخندشان اما
بر من،
بر قایقم که نه موزون
بر حرفهایم در چه رَه و رَسم
بر التهابم از حدْ بیرون.
در التهابم از حدْ بیرون
فریاد بر میآید از من:
«در وقت مرگ که با مرگ
جز بیم ِ نیستیّ و خطرْ نیست،
هَزّالی و جِلافَت و غوغای ِ هست و نیست
سَهو است و جز به پاس ِ ضرر نیست.»
با سهوشان
من سهو می خَرَم
از حرفهای کامشِکَنْشان
من دَرد می بَرَم
خون از درون دَردم سرریز میکند!
من آب را چگونه کُنم خشک؟
فریاد میزنم.
من چهرهام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود ِ من ز ِ حرفم معلوم بر شماست:
یک دست بیصداست
من، دست ِ من کمک ز ِ دست ِ شما میکند طلب.
فریاد ِ من شکسته اگر در گَلو، وَگر
فریاد ِ من رَسا
من از برای ِ راه ِ خَلاص ِ خود و شما
فریاد میزنم.
فریاد میزنم!
✍🏻: #نیما_یوشیج فراخور گرامی زادروزش☘️ مانا نام و یادش💐🙏🏻
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
.
من چهرهام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی.
با قایقم نشسته به خشکی
فریاد میزنم:
«وامانده در عذابم انداخته است
در راه ِ پُر مَخافَت ِ این ساحل ِ خراب
و فاصله است آب
امدادی ای رفیقان با من.»
گُل کرده است پوزخندشان اما
بر من،
بر قایقم که نه موزون
بر حرفهایم در چه رَه و رَسم
بر التهابم از حدْ بیرون.
در التهابم از حدْ بیرون
فریاد بر میآید از من:
«در وقت مرگ که با مرگ
جز بیم ِ نیستیّ و خطرْ نیست،
هَزّالی و جِلافَت و غوغای ِ هست و نیست
سَهو است و جز به پاس ِ ضرر نیست.»
با سهوشان
من سهو می خَرَم
از حرفهای کامشِکَنْشان
من دَرد می بَرَم
خون از درون دَردم سرریز میکند!
من آب را چگونه کُنم خشک؟
فریاد میزنم.
من چهرهام گرفته
من قایقم نشسته به خشکی
مقصود ِ من ز ِ حرفم معلوم بر شماست:
یک دست بیصداست
من، دست ِ من کمک ز ِ دست ِ شما میکند طلب.
فریاد ِ من شکسته اگر در گَلو، وَگر
فریاد ِ من رَسا
من از برای ِ راه ِ خَلاص ِ خود و شما
فریاد میزنم.
فریاد میزنم!
✍🏻: #نیما_یوشیج فراخور گرامی زادروزش☘️ مانا نام و یادش💐🙏🏻
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
«از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.»
💫 به بهانهی زادروز #نیما_یوشیج
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
«از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمیآیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.»
💫 به بهانهی زادروز #نیما_یوشیج
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁💟❁✦•··•━
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
وقتاست نعرهای به لب، آخر زمان کشد
نیلی در این صحیفه، بر این دودمان کِشَد
سیلی که ریخت خانهی مردم زهم، چنین
اکنون سوی فرازگهی، سر چنان کشد.
برکنده دارد این
بنیان سست را
بردارد از زمین
هر نادرست را!
وقت است زآب دیده که دریا کند جهان
هولی در این میانه، مهیا کند جهان
بس دستهای خسته در آغوش همشوند
شور و نشاط دیگر بر پا کند جهان …
✍🏻: #نیما_یوشیج
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
*خداوند بهترین ياور ماست*
━•··•✦❁🧿❁✦•··•━
#شعرامروز
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
وقتاست نعرهای به لب، آخر زمان کشد
نیلی در این صحیفه، بر این دودمان کِشَد
سیلی که ریخت خانهی مردم زهم، چنین
اکنون سوی فرازگهی، سر چنان کشد.
برکنده دارد این
بنیان سست را
بردارد از زمین
هر نادرست را!
وقت است زآب دیده که دریا کند جهان
هولی در این میانه، مهیا کند جهان
بس دستهای خسته در آغوش همشوند
شور و نشاط دیگر بر پا کند جهان …
✍🏻: #نیما_یوشیج
━•··•✦❁💠❁✦•··•━
@sobhosher
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
✍🏻: #نیما_یوشیج
خط خوش: بختیاری
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher
⭕️ #تك_خطى_خاص⭕️
در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم،
من به روی آفتابم
✍🏻: #نیما_یوشیج
خط خوش: بختیاری
━•··•✦❁🌸❁✦•··•━
@sobhosher