از سیستم آموزشی بقیه جاها که خبر ندارم، ولی سیستم اینجا(یا حداقل سیستم آموزشی علومپزشکی) تحقیرآمیزه. انگیزه آدم برای یادگیری رو میگیره. استادی که برای تحقیر کردنت دنبال بهونه است ازت ایراد میگیره که چرا پاورپوینتت تصویر کافی نداره و بهت نمره تک میده. و تو فکرت و انرژیت درگیر این میشه که چطوری بقیه ترم نظرش رو جلب کنی، که نمره های بیشتری بگیری و واحد رو بتونی پاس کنی. اینکه خود درس رو یاد بگیری و کنجکاوی کنی درش به کل فراموش میشه.
از دیدم همه اینها نویز و حاشیه اند.
اونی برد میکنه که بتونه تا جای ممکن نادیدهشون بگیره و مسیر خودش رو جلو بره.
فارغ از اینکه همون روز آدم X و Y باهاش چه برخوردی داشتن و چطور زیرسوالش بردن.
#MirroringSelf
از دیدم همه اینها نویز و حاشیه اند.
اونی برد میکنه که بتونه تا جای ممکن نادیدهشون بگیره و مسیر خودش رو جلو بره.
فارغ از اینکه همون روز آدم X و Y باهاش چه برخوردی داشتن و چطور زیرسوالش بردن.
#MirroringSelf
شاید در برابر خواب مقاومت میکنم چون این پیشفرض رو دارم که "وقتتلف کردنه و پروداکتیو نیست" درصورتیکه باید مدام یادآوری کنم به خودم که این سالمترین رفتاریه که این ساعت از شبانهروز میتونی داشته باشی و روحیه و انرژی فردات رو تعیین میکنه.
انگار از خواب زدن و کار کردن برام ارزش تعریف شده درصورتی که الان میخوام ضدارزش برای خودم تعریفش کنم.
پس شب بخیر آدمها :)
#MirroringSelf
انگار از خواب زدن و کار کردن برام ارزش تعریف شده درصورتی که الان میخوام ضدارزش برای خودم تعریفش کنم.
پس شب بخیر آدمها :)
#MirroringSelf
بعد از دو سال اجتناب کردن از زبان انگلیسی–در راستای مواجه نشدن با حجم زیاد مطالب فراموش شده، و خدشهدار نشدن تصویر خود گذشتهام که تسلط خیلی بیشتری به انگلیسی داشت– بالاخره راهمو به یادگیریِ دوبارهاش باز کردم.
فقط کافی بود پادکستی پیدا میکردم که خیلی طولانی نباشه، موضوعش در حد ذهن خسته یاسمین بعد روز کاریش باشه و راجعبه مفاهیم پیچیده نباشه، و برام جذابیت داشته باشه.
یادگیری همیشه برام لذتبخش بوده اگه با سختگیری بیشازحد لذتشو کوفت خودم نمیکردم.
عکس از امروز،
از روزهای آفتابی با هوای دلچسب و پادکست مورد علاقه☀️
#MirroringSelf
فقط کافی بود پادکستی پیدا میکردم که خیلی طولانی نباشه، موضوعش در حد ذهن خسته یاسمین بعد روز کاریش باشه و راجعبه مفاهیم پیچیده نباشه، و برام جذابیت داشته باشه.
یادگیری همیشه برام لذتبخش بوده اگه با سختگیری بیشازحد لذتشو کوفت خودم نمیکردم.
عکس از امروز،
از روزهای آفتابی با هوای دلچسب و پادکست مورد علاقه☀️
#MirroringSelf
اینکه از درس خوندنم اینجا میگم بخاطر اینه که دوست دارم "با اشتیاق درس خوندن و یاد گرفتن" رو جزوی از هویت خودم معرفی کنم و براش تلاش کنم؛ بعد از ساااالها " از ترس از عواقب درس خوندن" ام.
#MirroringSelf
#MirroringSelf
The Unspoken
شاید در برابر خواب مقاومت میکنم چون این پیشفرض رو دارم که "وقتتلف کردنه و پروداکتیو نیست" درصورتیکه باید مدام یادآوری کنم به خودم که این سالمترین رفتاریه که این ساعت از شبانهروز میتونی داشته باشی و روحیه و انرژی فردات رو تعیین میکنه. انگار از خواب زدن…
شاید هم در برابر خواب مقاومت میکنم چون دانشگاه پر از اتلاف وقت و کارهای اجباری نهچندان آموزندهست و حوصلهم رو سر میبره؟ 😭😵💫
#MirroringSelf
#MirroringSelf
من وقتی با یه فارسیزبان دارم انگلیسی صحبت میکنم، سطح اضطرابم خیلی بالاتره از وقتی که دارم با کسی که زبان native اش انگلیسی (یا هر زبان دیگهای هست) صحبت میکنم.
نوجوون که بودم دو ترم آخر کانون زبان رو رها کردم و ادامه ندادم، چون یک فشار بیرونی رو درونی کرده بودم:
"کسی که اینهمه ساله داره کلاس زبان میره باید مثل بلبل و با لهجه امریکن بتونه خیلی شیوا و رسا صحبت کنه"
و میدیدم که نمیتونم. و هرکسی که نمیتونست رو هم قضاوت میکردم.
هنوز باهام مونده. بهتره چک کنم نکنه خودم دارم کسی رو که speaking و لهجه فوقالعادهای نداره قضاوت میکنم و بعد این رو فرافکنی میکنم که حتما دیگران هم چهارچشمی منتظرن من یه سوتی بدم؟
نمیدونم. ولی این نقل قول رو دوست دارم. و خوشحال میشم اگه متناظرشو بتونم توی خودم پیدا کنم.
#MirroringSelf
نوجوون که بودم دو ترم آخر کانون زبان رو رها کردم و ادامه ندادم، چون یک فشار بیرونی رو درونی کرده بودم:
"کسی که اینهمه ساله داره کلاس زبان میره باید مثل بلبل و با لهجه امریکن بتونه خیلی شیوا و رسا صحبت کنه"
و میدیدم که نمیتونم. و هرکسی که نمیتونست رو هم قضاوت میکردم.
هنوز باهام مونده. بهتره چک کنم نکنه خودم دارم کسی رو که speaking و لهجه فوقالعادهای نداره قضاوت میکنم و بعد این رو فرافکنی میکنم که حتما دیگران هم چهارچشمی منتظرن من یه سوتی بدم؟
نمیدونم. ولی این نقل قول رو دوست دارم. و خوشحال میشم اگه متناظرشو بتونم توی خودم پیدا کنم.
#MirroringSelf
تو این برهه از زمان انتخابم اینه خودخواه باشم و چشم و گوشمو روی همه اخبار این روزا ببندم، این سالهای جوونیمو که باید صرف ساختن آیندهام بشه نمیخوام بذارم تو چاه افسردگی بگذره.
آره دقیقا شبیه همون آدمهایی که پارسال ازشون با تمام وجودم نفرت داشتم و بهشون میگفتم منفعتطلب. شبیه همونا.
خیلی عجیبه. کی میتونه بگه چه کاری درسته و چه کاری غلط؟
#MirroringSelf
آره دقیقا شبیه همون آدمهایی که پارسال ازشون با تمام وجودم نفرت داشتم و بهشون میگفتم منفعتطلب. شبیه همونا.
خیلی عجیبه. کی میتونه بگه چه کاری درسته و چه کاری غلط؟
#MirroringSelf
The Unspoken
تو این برهه از زمان انتخابم اینه خودخواه باشم و چشم و گوشمو روی همه اخبار این روزا ببندم، این سالهای جوونیمو که باید صرف ساختن آیندهام بشه نمیخوام بذارم تو چاه افسردگی بگذره. آره دقیقا شبیه همون آدمهایی که پارسال ازشون با تمام وجودم نفرت داشتم و بهشون میگفتم…
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
دو دسته میل متعارض دارم.
میل به دیده و خونده شدن، و میل به اشتراک گذاشتن افکار لحظه به لحظهام (که تو بلندمدت میتونن کاملا بیاهمیت باشن)
میل به درس زندگی نساختن از تکتک لحظاتی که نمودار سینوسی روزهات رو ساختن، و صرفا همراه جریانشون شدن
به عبارت دیگه، میل به اینکه کل زندگیت به محتوا راجع به چگونه بهتر زندگی کنیم تبدیل نشه
به علاوه میل به instagrammable نکردن زندگی، که بسیار هم پتانسیلش رو دارم 😢
پینوشت: شاید اگه محدودیت تعداد پیام در روز برای خودم بذارم، بتونم هردو دسته رو راضی نگه دارم
#MirroringSelf
میل به دیده و خونده شدن، و میل به اشتراک گذاشتن افکار لحظه به لحظهام (که تو بلندمدت میتونن کاملا بیاهمیت باشن)
میل به درس زندگی نساختن از تکتک لحظاتی که نمودار سینوسی روزهات رو ساختن، و صرفا همراه جریانشون شدن
به عبارت دیگه، میل به اینکه کل زندگیت به محتوا راجع به چگونه بهتر زندگی کنیم تبدیل نشه
به علاوه میل به instagrammable نکردن زندگی، که بسیار هم پتانسیلش رو دارم 😢
پینوشت: شاید اگه محدودیت تعداد پیام در روز برای خودم بذارم، بتونم هردو دسته رو راضی نگه دارم
#MirroringSelf
سه تا اپ دانلود کردم به امید اینکه توی روزهای اول دورهام بهم نوتیف بده: طبیعیه اگه تابآوریت کمه، طبیعیه اگه حوصله خودت رو هم نداری، طبیعیه اگه زیاد میخوابی، طبیعیه اگه...
در به در دنبال کلماتیام که فقط بودنم رو به هر شکلی که هست آدمیزادی تلقی کنن.
تاثیر محتواهای زرد انگیزشی یا محیط خانوادگیِ لیبلزن یا هردو؟ نمیدانم. با کوچکترین تغییرم اول از همه خودم رو سرزنش میکنم.
#MirroringSelf
در به در دنبال کلماتیام که فقط بودنم رو به هر شکلی که هست آدمیزادی تلقی کنن.
تاثیر محتواهای زرد انگیزشی یا محیط خانوادگیِ لیبلزن یا هردو؟ نمیدانم. با کوچکترین تغییرم اول از همه خودم رو سرزنش میکنم.
#MirroringSelf
Why do I keep trying to see the best in people despite repeated disappointments?
©️Bibijaneangelica
#MirroringSelf
©️Bibijaneangelica
#MirroringSelf
Do they actually care about me?
or only when it's convenient for them?
©️Bibijaneangelica
#MirroringSelf
or only when it's convenient for them?
©️Bibijaneangelica
#MirroringSelf
با فاصله گرفتن از گوشی حالم بنظر واقعا بهتره. انگار اینجا که هستم با محتواهای فلسفی و اجتماعی و سیاسی بمباران میشم. محتواهای خوبیاند ها، ولی چیزی نبوده که من خواسته باشم دریافت کنم، لذا یادگیری کم و پتانسیل برانگیختن اضطراب زیادی دارند.
#MirroringSelf
#MirroringSelf
هرکی –از جمله خودم– هم یه تریبون دست گرفته داره درس زندگی میده. نیاز دارم پناه ببرم به روزمرگی و کارهای ساده. واقعا دیدن این حجم از توصیه و تجربه زیسته به کیفیت زندگیم اضافه نمیکنه، شاید صرفا توهمشو بده.
زندگی کارکتر اصلی توی فیلم perfect days که قبلا بهش اشاره کردم، واقعا برام جذاب بود. ساده، روتین، آروم، اما آگاه به لحظهها. وقتی داشتم میدیدمش نسبتا حوصلم رو سر برد از یکنواختی اما الان دارم فکر میکنم که دوست دارم دوباره ببینمش!
#MirroringSelf
زندگی کارکتر اصلی توی فیلم perfect days که قبلا بهش اشاره کردم، واقعا برام جذاب بود. ساده، روتین، آروم، اما آگاه به لحظهها. وقتی داشتم میدیدمش نسبتا حوصلم رو سر برد از یکنواختی اما الان دارم فکر میکنم که دوست دارم دوباره ببینمش!
#MirroringSelf
Telegram
The Unspoken
امشب اولین بار بود "سینمای آهسته" میدیدم و موفق هم شدم تا آخرش ببینم! با حداقل تعداد pause. در واقع برشی از زندگی روزمره یک آدم بود و همین. ولی دوستش داشتم. روزهاش آروم میگذشت و خودآگاه بود. مدام دنبال اتفاق ویژهای بودم که به داستان یکم هیجان بده اما مثل…
The Unspoken
پست ۱/۳ یک: صبح به نوعی از توی تخت غلتیدم توی ماشین. بیدار شدن برای رفتن سر کار روز به روز برام دردناک تر و سخت تر میشه. مریض اول، خانوم واو، اضطراب شدید و فوبیای دندونپزشکی داره. بهش نیتروس اکساید دادیم که من هرچی درصد رو بالا بردم گفت اثرشو حس نمی کنه و…
کسایی که من رو از قدیم میخونن احتمالا بدونن که من چه مدت طولانیای رو با رشتهام مشکل داشتم.
هروقت استادی، یا دوستی باعث میشه من کمی شوق یادگیریام برگرده و امیدم به آینده این رشته بالاتر بره، یه شعله گرم کوچیک توی قلبم روشن میکنه. ❤️
و این برای حس خوشبختی داشتن منِ الان کافیه.
یکسری جمله تو ذهنم پررنگ موندن:
* درس خوندن توی دانشگاه، توی طول ترم، قرار نیست جای درس خوندن شب امتحان رو بگیره. قراره زمانی باشه برای کنجکاوی کردن توی قسمتهایی از درس که توجهت رو جلب کردن، برای حفظ شوق یادگیری، به شیوه خودت، و نه تلاش برای مسلط شدن و حفظ خطبهخط مطالب. و این روتین کافی و عالیه، حتی اگه شب امتحان باز هم به زحمت زیادی بیوفتی.
–از جلسهام با هیلی
*توی رشته ما برخلاف رشته های ریاضی و علومانسانی، چیزی که توی دانشگاه یاد میگیری خیلی نزدیکه به چیزی که بعدا توی کار باهاش مواجه میشی و لازمه بلد باشی.
و ضمنا، این به معنی این نیست که با فارغالتحصیل شدنت باید ۱۰۰٪ مطالب رو یاد گرفته باشی توی رشتهات، تو ۲۰-۳۰٪ بایدها رو اینجا یاد بگیری کافیه. یادگیری اصلی و اون ۷۰٪ باقیمانده بعد فارغالتحصیلی تازه شروع میشه! و تازه، یادگیری هیچوقت به ۱۰۰ هم نمیرسه.
از صحبتهای استاد ۱
* اینکه تزریق IM توی دانشگاه یاد نمیگیری جای نگرانی نداره. خود من توی طرح و از پرستارها رگگیری و تزریق IM رو یاد گرفتم.
از صحبتهای استاد ۲
*یکسری صحبت هم در این زمینه بود که چقدر باید نگران جایگزین شدن توسط هوشمصنوعی باشیم و در واقعیت چه اتفاقی داره میوفته. که اون هم در برگردوندن شوق و انگیزهام خیلی تاثیر داشت.
خلاصه که سفت میچسبم به این شعله کوچولو. 🕯❤️🩹
#MirroringSelf
هروقت استادی، یا دوستی باعث میشه من کمی شوق یادگیریام برگرده و امیدم به آینده این رشته بالاتر بره، یه شعله گرم کوچیک توی قلبم روشن میکنه. ❤️
و این برای حس خوشبختی داشتن منِ الان کافیه.
یکسری جمله تو ذهنم پررنگ موندن:
* درس خوندن توی دانشگاه، توی طول ترم، قرار نیست جای درس خوندن شب امتحان رو بگیره. قراره زمانی باشه برای کنجکاوی کردن توی قسمتهایی از درس که توجهت رو جلب کردن، برای حفظ شوق یادگیری، به شیوه خودت، و نه تلاش برای مسلط شدن و حفظ خطبهخط مطالب. و این روتین کافی و عالیه، حتی اگه شب امتحان باز هم به زحمت زیادی بیوفتی.
–از جلسهام با هیلی
*توی رشته ما برخلاف رشته های ریاضی و علومانسانی، چیزی که توی دانشگاه یاد میگیری خیلی نزدیکه به چیزی که بعدا توی کار باهاش مواجه میشی و لازمه بلد باشی.
و ضمنا، این به معنی این نیست که با فارغالتحصیل شدنت باید ۱۰۰٪ مطالب رو یاد گرفته باشی توی رشتهات، تو ۲۰-۳۰٪ بایدها رو اینجا یاد بگیری کافیه. یادگیری اصلی و اون ۷۰٪ باقیمانده بعد فارغالتحصیلی تازه شروع میشه! و تازه، یادگیری هیچوقت به ۱۰۰ هم نمیرسه.
از صحبتهای استاد ۱
* اینکه تزریق IM توی دانشگاه یاد نمیگیری جای نگرانی نداره. خود من توی طرح و از پرستارها رگگیری و تزریق IM رو یاد گرفتم.
از صحبتهای استاد ۲
*یکسری صحبت هم در این زمینه بود که چقدر باید نگران جایگزین شدن توسط هوشمصنوعی باشیم و در واقعیت چه اتفاقی داره میوفته. که اون هم در برگردوندن شوق و انگیزهام خیلی تاثیر داشت.
خلاصه که سفت میچسبم به این شعله کوچولو. 🕯❤️🩹
#MirroringSelf
The Unspoken
کسایی که من رو از قدیم میخونن احتمالا بدونن که من چه مدت طولانیای رو با رشتهام مشکل داشتم. هروقت استادی، یا دوستی باعث میشه من کمی شوق یادگیریام برگرده و امیدم به آینده این رشته بالاتر بره، یه شعله گرم کوچیک توی قلبم روشن میکنه. ❤️ و این برای حس خوشبختی…
Telegram
The Unspoken
احتمالا همه این مدت با رشتهام مشکل نداشتم، با اساتید و نحوه برخوردشون، با حراست دانشکده، با بیمارهای متوقع و غیرهمکار، با تایم زیاد تلف شده در دانشگاه و با این وجود اجبار به حضور به موقع و خروج به موقع، و با همکلاسیهای پرحاشیهام مشکل داشتم.
و احتمالا…
و احتمالا…
برنامه بعدیم قطعا خریدن یه گوشی دکمهای ئه.
امروز که هشت ساعتی گوشیم رو خاموش کردم و به زندگی پرداختم فهمیدم چه زندگی چرتی تا قبل از این داشتم. و چقدر با هررررگونه discomfort و اضطرابی حواس خودمو با آنلاین شدن پرت میکردم و فرصت نزدیک شدن به خودم و مسائلی که جای کار کردن روشون دارم رو از دست میدادم.
مهم نیست از دید بقیه چطور بیام. تصمیممو گرفتم و بنظرم game changer خواهد بود.
مرتبط:
https://t.me/snipsishere/3890
#MirroringSelf
امروز که هشت ساعتی گوشیم رو خاموش کردم و به زندگی پرداختم فهمیدم چه زندگی چرتی تا قبل از این داشتم. و چقدر با هررررگونه discomfort و اضطرابی حواس خودمو با آنلاین شدن پرت میکردم و فرصت نزدیک شدن به خودم و مسائلی که جای کار کردن روشون دارم رو از دست میدادم.
مهم نیست از دید بقیه چطور بیام. تصمیممو گرفتم و بنظرم game changer خواهد بود.
مرتبط:
https://t.me/snipsishere/3890
#MirroringSelf
The Unspoken
نشانهی موفقیت سالم اغلب وجود تلاشه. اما تلاش همیشه نشانهای از سلامت اوضاع نیست. چون گاهی خیلی از تلاشها نه برای موفقیت، بلکه برای بقاست. مثلاً کودکی که میشنوه «اگه درساتو نخونی، دیگه دوست ندارم!»، تلاش میکنه. اما در راستای کسب عشق مشروط و ناامن. ایضاً…
گاهی خیلی از تلاشها نه برای موفقیت، بلکه برای بقاست.
قبولی سال کنکور توی ذهن من، مساله مرگ و زندگی بود، تنها چارهای بود که جلوی پام میدیدم تا بتونم خودم رو به خودم، و به آدمهای سمی دورم اثبات کنم. اثبات کنم که بتونم مجوز زندگی کردن کنارشون رو کسب کنم. که بتونم بگم منم لایق دیده شدن و وجود داشتنم. لایق اینم باهام با احترام برخورد شه، چیزی که سالهای سال توی مدرسه ازم دریغ شده بود( و مسئولش من نبودم)
بعد قبولی کنکور کسی ندید خوشحال باشم، و براشون عجیب بود. اما برای من، حس فقدان به همراه داشت، حس خلا، حالا چی؟ حالا باید چیکار کنم؟
باید هر لحظه تلاش میکردم تا چیزی برای ارائه داشته باشم، که لایق زنده بودن باشم، و حالا باید دنبال مسیر جدیدی میگشتم تا توش دستوپا بزنم.
خیلی زمان و تلاش برد تا از اون روزها گذر کنم و برسم اینجایی که هستم. با همه روابطی که ساختم، احساساتی که تجربه کردم، نه هایی که به جامعه کوتاهفکر دورم گفتم.
هیچوقت دلم نمیخواست به مهاجرت به چشم تلاش برای بقا نگاه کنم، چون زخممو تازه میکرد، چون دلم نمیخواست اونهمه زجر رو دوباره تحمل کنم و اونهمه اضطراب بکشم. نمیخواستم بذارم برام مساله مرگ و زندگی بشه.
اما این یهجور انکار نیست؟
وقتی من بودن اینجا جرمه، یعنی عملا بقای من وابستهست به خارج شدن از این کشور.
انکار این واقعیت توی کوتاه مدت شاید اضطرابم رو کم کنه،
اما توی بلندمدت عواقبی میتونه داشته باشه که بعید میدونم بخوام باهاشون مواجه شم.
شاید هیچوقت خودم رو نبخشم که همه تلاشم رو نکردم تا محیطی برای خودم فراهم کنم که بتونم اصیل و آزاد خودم رو زندگی کنم...
#MirroringSelf
قبولی سال کنکور توی ذهن من، مساله مرگ و زندگی بود، تنها چارهای بود که جلوی پام میدیدم تا بتونم خودم رو به خودم، و به آدمهای سمی دورم اثبات کنم. اثبات کنم که بتونم مجوز زندگی کردن کنارشون رو کسب کنم. که بتونم بگم منم لایق دیده شدن و وجود داشتنم. لایق اینم باهام با احترام برخورد شه، چیزی که سالهای سال توی مدرسه ازم دریغ شده بود( و مسئولش من نبودم)
بعد قبولی کنکور کسی ندید خوشحال باشم، و براشون عجیب بود. اما برای من، حس فقدان به همراه داشت، حس خلا، حالا چی؟ حالا باید چیکار کنم؟
باید هر لحظه تلاش میکردم تا چیزی برای ارائه داشته باشم، که لایق زنده بودن باشم، و حالا باید دنبال مسیر جدیدی میگشتم تا توش دستوپا بزنم.
خیلی زمان و تلاش برد تا از اون روزها گذر کنم و برسم اینجایی که هستم. با همه روابطی که ساختم، احساساتی که تجربه کردم، نه هایی که به جامعه کوتاهفکر دورم گفتم.
هیچوقت دلم نمیخواست به مهاجرت به چشم تلاش برای بقا نگاه کنم، چون زخممو تازه میکرد، چون دلم نمیخواست اونهمه زجر رو دوباره تحمل کنم و اونهمه اضطراب بکشم. نمیخواستم بذارم برام مساله مرگ و زندگی بشه.
اما این یهجور انکار نیست؟
وقتی من بودن اینجا جرمه، یعنی عملا بقای من وابستهست به خارج شدن از این کشور.
انکار این واقعیت توی کوتاه مدت شاید اضطرابم رو کم کنه،
اما توی بلندمدت عواقبی میتونه داشته باشه که بعید میدونم بخوام باهاشون مواجه شم.
شاید هیچوقت خودم رو نبخشم که همه تلاشم رو نکردم تا محیطی برای خودم فراهم کنم که بتونم اصیل و آزاد خودم رو زندگی کنم...
#MirroringSelf