Phobia
1.56K subscribers
10.9K photos
476 videos
182 files
93 links
فوبیا :
ترس شدید یا بیمارگونه که در روانشناسی به هراس‌زدگی یا فوبیا شهرت دارد عبارت است از نوعی بیمارگونه و پایدار از ترس در فرد که باعث اختلال در زندگی روزمره وی می‌شود.

باشد که رستگار شویم
ارتباط با ما:
@phobia_manager
Download Telegram
در نهایت
چه آنهایی که به دنبال شان می دوی و به تو چنگ می اندازند تا نزدیک نشوی،
و چه آنهایی که به دنبالت می دوند و به تو چنگ می اندازند تا دور نشوی،
با چنگال های شان زخمی ات خواهند کرد
و یک روز همینطور که در تنهایی زخم هایت را می بندی
به سقف خیره می شوی
و به بچۀ طبقه بالایی
که خواب را از چشمانت گرفته می گویی:
کاش می دانستی
که چه کار بیهوده ایست دویدن...

#پوریا_کریمی
#غوغا

@sickpeople
آدمی که تنها زندگی می‌کنه،
یه روزی روح بزرگی داشته
و به تموم آدمایی که دوسشون داشته یه تکه از روحش رو هدیه داده

اما یه روز به خودش میاد و می بینه
که از اون روح بزرگ،فقط یه تکه ی کوچیک براش باقی مونده
و تموم آدما هم تنهاش گذاشتن
اونجاست که دلش می‌شکنه
و دو دستی میچسبه به همون تکه کوچیکه

اگر یه روز،یه آدم تنها
اجازه داد که وارد حریمش بشی
یعنی تو براش اینقدر با ارزشی
که حاضره آخرین تکه ی وجودش رو هم فدای تو کنه

اگه توهم تنهاش بذاری
تموم میشه
می‌میره...

#پوریا_کریمی
صبح قشنگ همگی بخیر عشقا😍
#غوغا

@Sickpeople
برای انسانی که می خواهد در این جهان زندگی کند،این همه مصیبت و بی عدالتی را ببیند و قادر نباشد چشمانش را بر روی آن‌ ببندد،شاد زندگی کردن کار خیلی دشواری ست
خوش به حال لاشخورها و کرکس ها
با لاشه ی گندیده ی برادرشان هم شاد می شوند...

#پوریا_کریمی
#غوغا

@sickpeople
ما دست های بزرگی داشتیم
دست هایی بزرگ و قوی
که می توانستیم با آن شعر بنویسیم
ساز بزنیم،نقاشی کنیم،درخت بکاریم
اشکی را پاک کنیم،گونه ای را نوازش کنیم
و کسی را در آغوش بگیریم
اما آنقدر کوتاه و در حجابش کردیم
که از آن فقط یک انگشت باقی ماند
انگشتی ضعیف،
که تنها قادر بود ماشه ای را فشار دهد...

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
می دانم
دوستت دارم را زیاد شنیده ای
من اما
واقعا نمی دانم دوستت دارم
یا نه !
فقط می دانم
که حالا شبی سرد
در میانه پاییز است
و تو تنها کسی هستی که دلم می خواهد
لیوان چای ام را با او بنوشم...

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
آه ای خفتگانِ این سال،
اگر سحر آید
و سپیده سر زند
آیا نور
به گورِ تاریک شماهم می رسد؟

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
صبحی سرد از آخرین صبح های پاییز بود
پالتو اش را پوشید،کلاه و شال گردن گذاشت تا برای خرید صبحانه از خانه خارج شود
وارد حیاط که شد برگ های خشک و زرد پشت در را پوشانده بودند،از روی برگ ها عبور کرد و از خانه خارج شد
ساعتی بعد با نان تازه و آشی گرم به خانه سوت و کور اش بازگشت
صبحانه را روی میز گذاشت،پالتویش را آویزان کرد،شال و کلاهش را بیرون آورد و جلوی آینه مشغول مرتب کردن موهایش شد
ناگهان به خودش خیره شد و در فکر فرو رفت،یادش به شب هایی افتاد که فکر نمی کرد هیچ وقت صبح شود،به جاده هایی که می ترسید تنهایی آنها را طی کند،به آدم هایی که فکر نمی کرد بدون آنها زنده بماند...
اما حالا زنده بود،تمام آن شب ها صبح شده بودند،تمام آن جاده ها را تنهایی طی کرده بود و مدت ها بود که دیگر نه به کسی احتیاج داشت و نه از هیچ فردایی می ترسید
حالا باید خوشحال میشد،چون به رویایش رسیده بود،اما باز احساس کرد چیزی این وسط کم است
چیزی که عمیقاً دلش برایش تنگ شده بود،
چیزی شبیه دلتنگی،شبیه انتظار...

#پوریا_کریمی

#غوغا🕊️
@sickpeople
یک نفر که از همه دیوانه تر است
پرچم سفیدی بالا بگیرد و از خدا سوال کند
در برابر این همه آرزوی بزرگ
چرا دست های مان آنقدر کوچک است!
و در مقابل این همه رویا
چرا خواب های مان آنقدر کوتاه است؟
اصلا چرا یک بار خودش مستقیم با ما حرف نمی زند!
چرا این همه پیغام می دهد!
مگر اتفاقی افتاده!
مگر با ما قهر است؟
یک نفر که سکوتش از همه بلند تر است
پرچم سفیدی بالا بگیرد و به خدا بگوید
هر اتفاقی هم که افتاده باشد
آنقدر اینجا دل مان شکسته
که میتوانی همه چیز را فراموش کنی...

#پوریا_کریمی
#غوغا🕊️
@sickpeople
سال ها بعد
شاید در یک شب سرد زمستانی
فرزندی از نسل ما
که حتی نام مان را هم نشنیده است،
بدون اینکه بفهمد یک عمر است
که چه مرگش است!
بی احساس و بی تفاوت نسبت به دنیا
و تمام آدم هایی که در آن زندگی می کنند،
گوشه ای کز کند
و بی دلیل از دلتنگی به خود بپیچد،
بدون اینکه بداند این همه غربت و تنهایی را
از ما به ارث برده است...

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
گاهی وقت ها
آدم ها بدون هیچ دلیل خاصی،
بدون اینکه حتی خودشان هم بفهمند
که دارند چکار می کنند!
شاید هم فقط از روی بیکاری و تنهایی،
از زندگی یک نفر رد می‌شوند
و آن یک نفر دیگر هیچ وقت نمی تواند
مثل قبل زندگی کند...
آری،باید قبول کرد
که گاهی هیچکس تقصیری ندارد..‌.

#پوریا_کریمی
#غوغا
@Sickpeople
برای بیشتر آدم ها پیش می آید
که کسی را دوست بدارند ولی او
دوست شان نداشته باشد
و فکر می کنند این بدترین
قسمت داستان است
اما بعدها می فهمند بدترین قسمتش
آنجا بود که نتوانستند
کسی که دوست شان داشت را
دوست بدارند...

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
یک مرضی در گونه ای از آدمیزاد هست
که وقتی می‌فهمد یک نفر همه جوره دوستش دارد،شروع به آزار و طرد کردنش می‌کند
و از اینکه می‌بیند او همچنان از علاقه و دوست داشتنش دست نمی‌کشد لذت می‌برد
و با تکیه بر این موضوع همینطور به رفتارش ادامه می‌دهد ‌و ادامه می‌دهد ،
تا اینکه یک مرتبه به خودش می آید
و می بیند که آن آدم برای همیشه
ناپدید شده است
نه اینکه جای خاصی رفته باشد،
بلکه دیگر هیچ نشانه ای از آن شخص
و آن علاقه دیوانه وار ندارد...

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
گاهی انسان سال ها منتظر یک جمله،یک حرف
یا حتی یک نگاه می مانَد
منتظر یک نفر که بگوید:
می‌فهمم پشت این سکوت و صورتِ سرد
چه رنجی می‌کشی...

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
انسان موجود عجیبی ست
حتی وقتی می‌خواهد غرق شود،
در میان دست هایی که به سمتش دراز می شوند
دنبال دستی می گردد که هول اش داده است...

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
و شاید دنیا را بدی گرفته باشد
که اگر روزی خوبی را یافتیم
بفهمیم با چه پدیده باشکوهی
روبه رو هستیم
و آن را محکم در آغوش بگیریم‌.‌..

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
شب ها تا صبح چشمم به صفحه گوشی بود
که پیامی روی آن ظاهر شود
و برایم بنویسد که نتوانستم
بگوید دلتنگی داشت خفه ام می کرد
بگوید هرجا می رفتم تورا می دیدم
بگوید هیچکس مثل تو نبود
بگوید همه اش به تو فکر می کردم...

با خودم فکر میکردم آنقدر برایش خاطره ساخته ام
که نیمه شب دلتنگی یقه اش را بچسبد
و ناخودآگاه به سراغم بیاید
فکر می کردم آنقدر خوب بوده ام که کسی نتواند جایم را برایش پر کند
آنقدر دوستش داشته ام که نتواند به این راحتی از من بگذرد...

ولی این ها هیچ کدام برایش کافی نبود
و من ماندم و خاطراتش
من ماندم فکر کردن مدام به او
من ماندم تنهایی ام که دیگر نمی توانست کس دیگری را به خود راه دهد
من ماندم و حواسی که هر طرف پرتش می کردم باز سراغ او می رفت
من ماندم قلبی که دیگر با دیدن هیچکس به تپش نمی افتاد...

تا اینکه نیمی شبی از شماره ای ناشناس پیامی روی گوشی ام ظاهر شد
نوشته بود: میشه ببخشی؟
چشمم که به پیام افتاد قلبم از مدارش خارج شد
نمی دانستم چه بگویم
گلایه کنم!؟
بگویم می بخشم اما دیگر تنهایم نگذار؟!
کمی خودم را برایش لوس کنم؟!!
یا اصلا خودم را به آن راه بزنمو وانمود کنم منتظرش نبودم
و الکی بپرسم : شما ؟

بعد از دو سه دقیقه گوشی را از روی سینه ام برداشتم
همین که خواستم برایش بنویسم: فدای سرت
ناگهان پیام دیگری آمد و نوشت:
ببخشید،تازه فهمیدم اشتباه گرفتم

آب سردی روی سرم خالی شد
انگار توی دلم کوهی فرو ریخت
فکر هر اتفاقی را می کردم جز این
انگشتانم که روی صفحه کیبورد خشک شان زده بود را
تکانی دادم و برایش نوشتم:
خوش به حالتان،
کاش من هم می فهمیدم...

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
من کار زیادی از دستم بر نمی آمد،
می دانستم که رفتن جزیی از داستان است
و هرکس باید یک روز این مسیر را طی کند

حالا یک نفر طاقت نمی آورد و قبل از مرگ می رود
یک نفر هم تا مرگ صبر می کند

اما چه فرقی ست بین کسی که می میرد
با کسی که می رود!
چه فرقی ست بین کسی که یک روز صبح بی خبر خانه را ترک می کند...
با کسی که توی رختخواب قلبش از کار می افتد!

هیچ،
هردو تنهایمان می گذارند
و ما بعد از کمی سوگواری به نبودشان عادت می کنیم

عادت می کنیم که دیگر عیب هایشان را نبینیم
بی حوصلگی هایشان را نبینیم
بی محلی هایشان را نبینیم

عادت می کنیم به خوبی هایشان فکر کنیم
به روزهای اول
به صبح بخیر و شب بخیر ها
به مواظب خودت باش
به دلم برایت تنگ شده
به تبریک های دوازده نصف شب
به امشب چقدر هوا خوب است،کاش بودی تا قدم می زدیم
و تمام لحظه های زیبایی که از آنها در خاطرمان می مانَد...

آری هیچ فرقی نیست بین کسی که می میرد با کسی که می رود
هردو تنهایمان می گذارند
و ما به نبودشان عادت می کنیم

درست مثل من که خیلی وقت است دیگر
با هیچ صدای تلفنی از جایم نمی پرم
و می دانم که دیگر هیچ وقت کفش هایت در این خانه جفت نخواهد شد...

اما با این همه
از تو چه پنهان
گاهی عجیب دلم برای حرف زدن باتو تنگ می شود...

#پوریا_کریمی
#غوغا
@sickpeople
من کنار تو
فراموش می‌کردم
که در سرزمینی غمگین زندگی می کنم...

#پوریا_کریمی
#غوغا
#صبحتون‌بهشت‌عشقا
@sickpeople
پس از تو اندوه من آغاز نشد،
شادی ام تمام شد...
🙂
#پوریا_کریمی
#غوغا
#شب‌بخیر

@sickpeople