Phobia
1.51K subscribers
10.9K photos
479 videos
182 files
94 links
فوبیا :
ترس شدید یا بیمارگونه که در روانشناسی به هراس‌زدگی یا فوبیا شهرت دارد عبارت است از نوعی بیمارگونه و پایدار از ترس در فرد که باعث اختلال در زندگی روزمره وی می‌شود.

باشد که رستگار شویم
ارتباط با ما:
@phobia_manager
Download Telegram
مــردا عاشقِ موهایِ بلندن....
مثلا مامان هروقت که یه تارِ موی من تو بشقابش هویدا میشه، یادش میوفته موهای من چرا انقد فره و وز و بدحالت و مدام از مدل هایِ کوتاهیِ جدید تعریف میکنه اما بابا...
اون حتی اگه از لایِ لوبیا پلوش موهای بلند منو بیرون بکشه فوری پرتش میکنه یه گوشه و تویِ دلش ابراز انزجار میکنه نه تو رویِ خودم و هر وقت هم بحثِ کوتاه کردنِ موهای من میشه بحثُ عوض میکنه...
من میدونم مردا جـون میدن واسه موهایِ بلندِ یه زن، حالا فرقی نمیکنه سیاه باشه یا خرمایی و بلوند، یا فـر و لخت و حالت دار....
من بالاخـره یه روز ثابت میکنم
موهایِ بلنـدِ زنونه حاویِ املاحِ معدنی و ویتامین و پروتئینه واسه مـردا یا منبعِ آرامش و انرژی مثبت، وگرنه دلیلِ قانع کننده ای وجود نداره واسه این جمله که"دست به موهات بزنی با من طرفـی...."

#فاطمه_صابری_نیا

@sickpeople
#راز 🌸😌
ما قرار گذاشته بودیم
محرما
من روسریِ مشکی سرم کنم و شکلِ لبنانیا ببندمش
اونم پیرهن مشکی تن کنه و ریش بذاره و دل ببره ازمن....
بعد بشینم تَرکِ موتورشُ چادرمُ صاف و صوف کنه که نره لایِ چرخا
منم دستمُ حلقه کنم دورِ کمرشُ و دوتایی بریم هیئت یا بزنیم به دلِ دسته هایِ عزاداری
اون بپره اون وسطُ و زنجیر بزنه، منم از دور نگاهش کنم و تو دلم آرزو کنم کاش ماهِ عسلمونُ کنارِ ضریحِ خودِ آقا سیدالشهدا باشیم و متبرک کنیم زندگی قشنگمونُ..
ما قرار گذاشته بودیم، یعنی نذر کرده بودیم
پنج تا محرمِ اولِ زندگیمونُ
شیر کاکائو بدیم یا شربتِ زعفرون تو حسینیه روزِ عاشورا و هی تو دلمون قند آب شه که همُ داریم، که یه ساله دوساله، پنج ساله کنارِ همیم، اصلا مالِ همیم...
ما قرار گذاشته بودیم
پسرمونُ روزِ عاشورا با سربندِ "یا علی اصغر (ع)" ببریم دسته و حسیـنی بار بیاریمش و دخترمونُ زینبـی....
ما قرار گذاشته بودیم
هزارتا محرمُ، کنار هم سر کنیم، کنارِ هم سینه بزنیم، اشک بریزیم، عزاداری کنیم، نذری بدیم...
نمیدونم اما کجا، لایِ صدایِ کدوم طبل و زنجیر تو کدوم دسته یهو هُررری از دلش افتادم که حالا هر عاشورایی که میاد و میره من جایِ اینکه تو دسته نگاش کنم و قنج بره دلم از بودنش، تو خونه میشینم و گوشامُ میگیرم و با هر صدایِ طبلی یهو هُررری وجودم میریزه و دلم زیر و رو میشه
یهو عین پتک میخوره تو سرم قول و قرارایی که گذاشته بودیم
با هر صدایِ طبلی یهو
نبودنش آوار میشه رو تنم، یهو هوار میشه رو سرم...

#فاطمه_صابری_نیا
#دیکلوفناک💊
@sickpeople