Phobia
1.53K subscribers
10.9K photos
477 videos
182 files
93 links
فوبیا :
ترس شدید یا بیمارگونه که در روانشناسی به هراس‌زدگی یا فوبیا شهرت دارد عبارت است از نوعی بیمارگونه و پایدار از ترس در فرد که باعث اختلال در زندگی روزمره وی می‌شود.

باشد که رستگار شویم
ارتباط با ما:
@phobia_manager
Download Telegram
دلبر؛ اینم از پاییز
برگا طلایی شدن
سرخ شدن
خشک شدن
ریختن پای درخت
باد اومد
بردشون
درخت تنها شد
شاخه هاشو تکوند
گرد خاطره هاشو ریخت
چشماشو بست
پشت پلکاش پر شد از خیال
اماده شد ک بخوابه
اونقدر عمیق ک خستگی از ریشه هاش بریزه
دلبر؛ اینم از پاییز
انارا درشت شدن
سرخ شدن
ترکیدن
چیده شدن
تا به سفره های یلدا برسن
تا دونه بهشتی تو دلشون سهم دل ادما بشه
تا به انتهای قصه ی رسیدن برسن
دلبر؛ اینم از پاییز
بارون اومد
یکی پشت شیشه پنجره دست تو دست خودش
یکی پشت میز کافه دست تو دست یارش
یکی تو خیابون دست تو دست خیال
یکی تو کوچه خلوت دست تو دست سیگار
یکی یکی دلتنگی های بغض شدشونو با ابرا باریدن
اما دلی سبک نشد
دلبر؛ اینم از پاییز
یکی چتر شد واسه یارش
یکی صبر شد واسه دلش
یکی ابر شد واسه رفیقش
یکی شب شد واسه خودش
یکی با هر هوهوی باد دلش ریخت
یکی با هر نم بارون اشکش چکید
یکی با هر افتادن برگ از درخت غماش ریخت
یکی سرد و سرد و سردتر شد
یکی گرم شد همه جونش
اما هیچ چیز تموم نشد
دلبر؛ اینم از پاییز
خرمالوهای رسیده سرشاخه های بلند که از همه شیرین تر بودن شدن سهم کلاغا
پوست نارنگی ها کنده شد تا عطرشون بمونه
لیموها تلخ شدن تو حسادت به پرتقالا
بازهم حرفی از کیوی ها به میون نیومد و اونا پتو پیچیدن دور تنشون تا یخ نزنن از این دیده نشدن
تا سبز بمونن
و تا ابد ماجرا همین خواهد بود
دلبر؛ اینم از پاییز
مهر اومد اما مهربون نبود
ابان اومد اما بارونی نبود
اذر اومد سرد و سخت تر از هر سال
انگار کینه توزانه به قصد انتقام اومده باشه
و کسی تنهایی حریف سرمای استخون سوزش نشد
دلبر؛ اینم از پاییز
یکی دل داد و دل گرفت 
یکی دل کند و دل برید
یکی دل داد و بیدل شد
یکی دل نداد و دو دل موند
یه عده خاطره ساختن
یه عده خاطره هاشونو باختن
یه عده خاطره بازی کردن
یه عده خاطره ها عین خوره خوردشونو امونشون نداد
دلبر؛ اینم از پاییز
سهم یکی پتو بود و بالشت تو بغل
یکی سهمش شال گردنی بود ک پر بود از عطر و خیال
سهم یکی اغوش یار بود و همنشینی تن به تن
یکی هم سهمش سرماخوردگی بود و تجویز های به درد نخور دکتر وقتی درمون چیز دیگه ای بود
دلبر؛ اینم از پاییز
همه سال رو به انتظار این نود روز پر سِحر و جادوی تقویم نشستیم
اما مثل تمومه فصلا خبر از اتفاق تازه ای نبود
اون که رفته بود نیومد
اون که اومد موندنی نشد
خیالا جامعه واقعیت به تن نکردن
خاطره تازه ای رقم نخورد
بارون نیومد اونقدر که غما رو بشوره
بازم گنجشکا سر شاخه ها لرزیدن
بازم کلاغا قیل و قال به راه انداختن
دوباره همه چیز شلوغ شد
بوی خاک بارون خورده و عطر خاطره درهم پیچید
بوی سیگار و عطر یار درهم امیخت
صبح نشده غروب شد شب شد
غروب موند شب موند
باز یکی شبو مرد و صبح زندگی رو از سر گرفت
یکی هم صبح رفت و دیگه برنگشت
دلبر؛ پاییز که تموم شد
بی خیال اونچه پشت سر و پیش رومونه
دل خوش بودیم به پادشاه فصلا که نه عفو و مروتی کرد نه جادویی نشونمون داد
بعد از این گمون کنم بشه خوابید یا خودمونو تموم عمر به خواب بزنیم که بگذره...!

#مهلا_بستگان
#دیکلوفناک💊
@sickpeople