@sickpeople
بعضی از آدم ها فكـر می كنند
قــوی بودن یعنــی:
هیچ گاه احساس درد نكـردن
اما درواقع
قـوی ترین آدم ها،
آنهایی هستند
كه درد را حــس میكنند،می فهـمند،
ومی پذیـرند.
#شب_خوش
#کاکتوس🌵
بعضی از آدم ها فكـر می كنند
قــوی بودن یعنــی:
هیچ گاه احساس درد نكـردن
اما درواقع
قـوی ترین آدم ها،
آنهایی هستند
كه درد را حــس میكنند،می فهـمند،
ومی پذیـرند.
#شب_خوش
#کاکتوس🌵
بیخود برای من #شب_خوش آرزو نکن.،
خوابم نمیبرد به خدا بی حضور تو....
#پدیده_زارع
#حامــــــے 😴
@sickpeople
خوابم نمیبرد به خدا بی حضور تو....
#پدیده_زارع
#حامــــــے 😴
@sickpeople
به بالشتتون احترام بزارید.!
اونا #اشکاتونو پاک کردن وقتی که
هیچکس اینکارو نکرد....
#شب_خوش
#حامــــــے 😴
@sickpeople
اونا #اشکاتونو پاک کردن وقتی که
هیچکس اینکارو نکرد....
#شب_خوش
#حامــــــے 😴
@sickpeople
من شبای زیادی از سکوتِ خودم گریه کردم و به خودم گفتم حرف بزن! گفتم لال نباش. گفتم حرف بزن!
بعد زدم توی گوشِ ساکتِ مچاله خودم و بازم سکوت کردم. شبای زیادی پشت پنجره به شیروونیِ بی قواره خونه همسایه روبرویی زل زدم و وقتی به همه آدمایی که براشون گفته بودم "ماها پشت بوم نداریم، سقف خونه هامون شیروونیه" فکر میکردم، چاوشی میخوند "نشد با شاخه هام، بغل کنم تورو."
من خیلی شاخ و برگِ هرز دارم رفیق. نمیدونم این همه بی ریشگی چجور این همه شاخه داده؛ ولی همه وقتایی که به خاطر شاخه هام نتونستم آدمامو بغل کنم، فرو کردمشون توی چشمام و گریه کردم. من بلد نبودم کسیو عادت بدم به ریشه داشتن، من بی ریشه ترین بودم و اگه دست میزدی به خاکم، همه شاخ و برگهام باهم سقوط میکردن.
من خیلی نگاه کردم. اگه زندگیِ بعد از مرگی وجود داشته باشه، چشام بیشتر از همه حق دارن شکایتمو کنن. جای زبونی که باید حرف میزد؛ جای انگشتی که باید تایپ میکرد؛ جای پاهایی که باید ول میکرد و میرفت. من شبای زیادی جای دوتامون با آهنگِ خودم گریه کردم. تو میدونی؛ چون حتمنی فقط تو میدونی جاموندن عطر یه نفر روی قفسه سینه یعنی چی. فقط تو میدونی تاشدن از بو کردن آخرین ردی که از یه نفر مونده رو قفسه سینه ینی چی.
من دلم برا کلمه هام سوخته بود. من بلد نبودم حرف بزنم؛ آدمی که بلد نباشه حرف بزنه توی فاصله های چندصدکیلومتری چطوری با نگاهش خواهش کنه؟ آدم اصلا توی فاصله چندصدکیلومتری چه کاری ازش برمیاد وقتی حتی نگاهم نمیتونه بکنه؟ ما نه که بخوایم، نتونستیم نگاه کنیم. ما پشتِ صفحه های چت و وویسای طولانی گم شدیم. هیچ صدای اذانی نصف شب بیدارمون نکرد. که وگرنه بهت میگفتم کاش از گلدسته ها صدای "رفیق من سنگ صبور غمهام"ِ علی سنتوری پخش میشد.
سیدعلی صالحی نوشت "حوصله کن ری را" .. حوصله کردم رفیق. نشستم یه گوشه و همه اردیبهشتو نگاه کردم. هیچکس به دیدنمون نیومد. هیچکس تقاطعِ ولیعصر و انقلاب دستمون تراکتی نداد که روش نوشته باشه قطارت امروز میرسه. من همیشه دور بودم. اونقدر دور بودم که حتی برای رسیدن به خودمم باید میدوییدم. نمیگم رسیدن به تو. تو که من بودی رفیق.. ولی تو میدونی ماها برنمیگردیم به نوزده سالگی؛ به موهای آویزون از تخت؛ به گریه های بی وقفه چهار صبح؛ به خواهشای پشت تلفن؛ به سقوط کردنای هرشب از لبِ پنجره. تو میدونی ماها زنده موندیم که این روزا رو دیدیم. زنده موندیم که باز عاشق شدیم. باز خم شدیم. باز دلتنگ شدیم و باز فراموش کردیم. برا همین فقط تو میتونی بگی که دوست داشتنِ بیست و سه سالگی از نوزده سالگی قوی تره که باورم شه. فقط تو میتونی بگی عشق آینده نداره و دوست داشتن امنه که باورم شه. من بلد نیستم حرف بزنم اما بلدم تورو باور کنم. تو توی ذهن من، کلمهای و رقص...
#شب_خوش
#غوغا
@sickpeople
بعد زدم توی گوشِ ساکتِ مچاله خودم و بازم سکوت کردم. شبای زیادی پشت پنجره به شیروونیِ بی قواره خونه همسایه روبرویی زل زدم و وقتی به همه آدمایی که براشون گفته بودم "ماها پشت بوم نداریم، سقف خونه هامون شیروونیه" فکر میکردم، چاوشی میخوند "نشد با شاخه هام، بغل کنم تورو."
من خیلی شاخ و برگِ هرز دارم رفیق. نمیدونم این همه بی ریشگی چجور این همه شاخه داده؛ ولی همه وقتایی که به خاطر شاخه هام نتونستم آدمامو بغل کنم، فرو کردمشون توی چشمام و گریه کردم. من بلد نبودم کسیو عادت بدم به ریشه داشتن، من بی ریشه ترین بودم و اگه دست میزدی به خاکم، همه شاخ و برگهام باهم سقوط میکردن.
من خیلی نگاه کردم. اگه زندگیِ بعد از مرگی وجود داشته باشه، چشام بیشتر از همه حق دارن شکایتمو کنن. جای زبونی که باید حرف میزد؛ جای انگشتی که باید تایپ میکرد؛ جای پاهایی که باید ول میکرد و میرفت. من شبای زیادی جای دوتامون با آهنگِ خودم گریه کردم. تو میدونی؛ چون حتمنی فقط تو میدونی جاموندن عطر یه نفر روی قفسه سینه یعنی چی. فقط تو میدونی تاشدن از بو کردن آخرین ردی که از یه نفر مونده رو قفسه سینه ینی چی.
من دلم برا کلمه هام سوخته بود. من بلد نبودم حرف بزنم؛ آدمی که بلد نباشه حرف بزنه توی فاصله های چندصدکیلومتری چطوری با نگاهش خواهش کنه؟ آدم اصلا توی فاصله چندصدکیلومتری چه کاری ازش برمیاد وقتی حتی نگاهم نمیتونه بکنه؟ ما نه که بخوایم، نتونستیم نگاه کنیم. ما پشتِ صفحه های چت و وویسای طولانی گم شدیم. هیچ صدای اذانی نصف شب بیدارمون نکرد. که وگرنه بهت میگفتم کاش از گلدسته ها صدای "رفیق من سنگ صبور غمهام"ِ علی سنتوری پخش میشد.
سیدعلی صالحی نوشت "حوصله کن ری را" .. حوصله کردم رفیق. نشستم یه گوشه و همه اردیبهشتو نگاه کردم. هیچکس به دیدنمون نیومد. هیچکس تقاطعِ ولیعصر و انقلاب دستمون تراکتی نداد که روش نوشته باشه قطارت امروز میرسه. من همیشه دور بودم. اونقدر دور بودم که حتی برای رسیدن به خودمم باید میدوییدم. نمیگم رسیدن به تو. تو که من بودی رفیق.. ولی تو میدونی ماها برنمیگردیم به نوزده سالگی؛ به موهای آویزون از تخت؛ به گریه های بی وقفه چهار صبح؛ به خواهشای پشت تلفن؛ به سقوط کردنای هرشب از لبِ پنجره. تو میدونی ماها زنده موندیم که این روزا رو دیدیم. زنده موندیم که باز عاشق شدیم. باز خم شدیم. باز دلتنگ شدیم و باز فراموش کردیم. برا همین فقط تو میتونی بگی که دوست داشتنِ بیست و سه سالگی از نوزده سالگی قوی تره که باورم شه. فقط تو میتونی بگی عشق آینده نداره و دوست داشتن امنه که باورم شه. من بلد نیستم حرف بزنم اما بلدم تورو باور کنم. تو توی ذهن من، کلمهای و رقص...
#شب_خوش
#غوغا
@sickpeople
ما بعد از رفتن هیچ کدامتان نمُردیم!
فقط کمی پوستمان کلفت تر شد و دیگر دلمان به این آسانیها نمی لرزد شاید یک روزی برای رفتنتان زانوی غم بغل گرفتیم و باریدیم اما حالا فهمیده ایم رفتنتان بزرگترین لطفی بود که در حق ما کردید! ما بعد از شما دیگر برای داشتن و ماندن کسی در زندگیمان خواهش نمی کنیم. وخوب میدانیم آدمی که دلش باشد اگر هزار بهانه هم برای رفتن داشته، باشد باز پای همه چیز می ماند شما به هر حال باید می آمدید و با رفتنتان باعث می شدید ما به خودمان بیاییم حالا دیگر برای آن اشکها و خواهش هایمان و برای گذشته مان کنار شما اصلا ناراحت نیستیم!
اصلا انگار خیر ما و زندگیمان در همان اتفاقات و رفتنتان بود قد کشیدنمان؛ بزرگ شدنمان..
#شب_خوش_رفقا
#غوغا🕊️
@sickpeople
فقط کمی پوستمان کلفت تر شد و دیگر دلمان به این آسانیها نمی لرزد شاید یک روزی برای رفتنتان زانوی غم بغل گرفتیم و باریدیم اما حالا فهمیده ایم رفتنتان بزرگترین لطفی بود که در حق ما کردید! ما بعد از شما دیگر برای داشتن و ماندن کسی در زندگیمان خواهش نمی کنیم. وخوب میدانیم آدمی که دلش باشد اگر هزار بهانه هم برای رفتن داشته، باشد باز پای همه چیز می ماند شما به هر حال باید می آمدید و با رفتنتان باعث می شدید ما به خودمان بیاییم حالا دیگر برای آن اشکها و خواهش هایمان و برای گذشته مان کنار شما اصلا ناراحت نیستیم!
اصلا انگار خیر ما و زندگیمان در همان اتفاقات و رفتنتان بود قد کشیدنمان؛ بزرگ شدنمان..
#شب_خوش_رفقا
#غوغا🕊️
@sickpeople
هرچند نمیدانم خواب هایت را با که شریک میشوی اما هنوز شریک تمام بی خوابی هایم توئی!
#شب_خوش
#غوغا
@sickpeople
#شب_خوش
#غوغا
@sickpeople