یادداشت های یک مجنونِ خواندن و نوشتن| شیواکاظمی
118 subscribers
71 photos
1 video
1 file
42 links
اگر نوشتن نبود ما در بین چله‌چوله‌های زندگی پاره‌پاره می‌شدیم

https://shivakazemi.ir/
Download Telegram
ناخُنَک

مادربزرگم هروقت کسی در حضورش ناخنک می‌زد، یادآوری می‌کند یکبار دست‌های خاله‌ام را بابت یک ناخنکِ ناقابل داغ کرده. اما این هرگز سبب نشده دست از ناخنک زدن بردارم. 

مثلا یکبار یکی از دوست‌هایم خواب دیده بود من تمام غذاهایی که بچه‌ها برای سفره‌سلامت آوردند خوردَم و بعد مادرم را احضار کرده‌اند به مدرسه و مادرم هم حسابی از خجالتم درآمد. همان شب من به سیب‌زمینی سرخ‌کرده ‌ی درحال سرخ شدن ناخنک زدم و دستم سوخت.

اما من بالاخره راز ناخنک زدن را کشف کردم:

وانمود کنید عاشق آشپزی هستید!

سیب‌زمینی و  خیارشور خرد کنید، سیب‌زمینی سرخ کنید، شامی و  برنج و کوکو بپزید، هویج رنده کنید، مرغ ریش‌ریش کنید و هر کار دیگری که می‌توانید. فقط حواس‌تان باشد مادرتان مُچ‌تان را نگیرد چون ممکن است یادآوری کند شما یک روزی یک پیش‌دستی از مایع ماکارانی‌اش را خوردید!

✍🏻شیوا کاظمی
مزخرف

همیشه دوست داشتم یک جوری از شر تجربی راحت شوم. مثلا کلا این رشته تدریس نشود! اما نه طوری که همین‌جا علوم را تجدید شوم.
ولی هر لحضه امکان دارد این اتفاق بیافتد، مگر اینکه ۱۱ شده باشم.
حالا چرا؟
در همین حد بگویم که مراقب داخل کلاس شکلات چرخاند چون فشار همه افتاده بود از فشارِ کفش‌پاشنه بلندِ سوال.
اصلا نمی‌دانستیم هم زدن دیگِ حلیم هم به گشتاورِ نیرو ربط دارد و در طول سال فعالیت های کتاب را روخوانی هم نکرده بودیم.
به قول دوستم برگه را سفید گرفتیم و قهوه‌ای تحویل دادیم.

✍🏻شیوا کاظمی
بیایید دائم‌الدفترچه باشیم

دیروز گفتم بیایید بنویسیم اما نگفتم چطور. راستش گاهی آنقدر مشغله داریم که نوشتن را می‌گذاریم برای آخر. چون همیشه درسی هست که نخواندیم، پیامی هست که جواب ندادیم، اتاقی هست که مرتب نکردیم، غذایی هست که نخوردیم، مامانی هست می‌خواهد ظرف‌هایش را بشوریم و اگر قدری بزرگتر باشیم شاید بچه‌ای که غذا می‌خواهد. راستش هیچ وقت بیکار نیستیم. اما من می‌توانم ثابت کنم شما وقت دارید و نمی‌نویسید.
(نگردید چون عمراً دوربین مخفی‌ای فکر می‌کنید داخل اتاق‌تان کار گذاشتم پیدا نمی‌کنید.)
چندتا سوال میپرسم که تا موضوع روشن شود:
شما گوشی را نمی‌برید دست‌شویی؟
شما تا بیکار میشوید وارد مثلث‌برمودای اینستاگرام نمی‌شوید؟
شما دل‌تان می‌آید تلوزیون را خاموش کنید؟
شما قبل خواب و به محض بیدار شدن این ماسماسکی الان دست‌تان هست را چِک نمی‌کنید؟
حالا یه سوال:
چند نفرتان مثل من دائم‌الدفترچه اید؟
دائم‌الدفترچه:
کسی که در زنگ تفریح مدرسه می‌نویسد.
کسی که قبل ورود معلم به کلاس زبان می‌نویسد.
کسی که بین درس خواندن خسته می‌شود و می‌نویسد تا رفع خستگی کند.
کسی که در مهمانی‌ها یکجا قایم می‌شود و می‌نویسد.
و...
حالا اگر قدری بزرگتر هستید و نه نوجوان:
آیا موقع که منتظرید کتری جوش بیاید یا پیاز سرخ شود می‌نویسید؟
آیا وقتی منتظرید همسرتان سفره را بچیند می‌نویسید؟
آیا وقتی در اداره سرتان خلوت است می‌نویسید؟
و هزار آیای دیگر...
از همین ثانیه شروع کنید، یک دفترچه جیبی برداید و اولین کلمه را همین الان بنویسید.
همین الان که دارم می‌نویسم باشگاهم دیر شده و به محض رسیدن با ارشد روبه‌رو می‌شوم که می‌پرسد:((چرا دیر کردی؟))
شاید قیافه بچه مظلوم ها را بگیرم و بهانه‌تراشی کنم اما از اینکار هرگز پشیمان نیستم.

#نوشتن
✍🏻شیوا کاظمی
بزن‌بزن

چندماه گذشته به‌خاطر کلاس زبان و تداخلش با باشگاه، باشگاه نرفتم. (دعایم گرفت! خودم از خدا خواسته بودم یه کاری کند نروم باشگاه.) اما امروز رفتم. دلم برای آن پا زدن‌های بی‌وقفه تنگ شده بود. هرچند هیچ‌وقت تکواندو با روحیاتم سازگار نبوده. حس جالبی بهم نمی‌دهند. بیشتر چون پدرومادرم یک اعتقاد عجیب دارند می‌روم باشگاه.
اعتقاد پدرومادرم:
هر لحضه ممکن است بزن‌بزنی در خیابان شکل بگیرد، و هر لحظه ممکن است من یک طرفش باشم. از این رو باید دفاع شخصی بلد باشم.
خلاصه که سَر و کَلّه زدن با این پدر، مادرها خیلی سخت است.


✍🏻شیوا کاظمی
یادداشت های یک مجنونِ خواندن و نوشتن| شیواکاظمی
بیایید دائم‌الدفترچه باشیم دیروز گفتم بیایید بنویسیم اما نگفتم چطور. راستش گاهی آنقدر مشغله داریم که نوشتن را می‌گذاریم برای آخر. چون همیشه درسی هست که نخواندیم، پیامی هست که جواب ندادیم، اتاقی هست که مرتب نکردیم، غذایی هست که نخوردیم، مامانی هست می‌خواهد…
عهد دایناسورها

تقدیم به ر.ر که امروز براش ویدئو گردالی فرستادم

از یادداشت قبل تا الان دارید فحش و نفرین نسارم می‌کنید که الهی خدا لعنتت کند اصلا ما هزارتا دفترچه جیبی خریدیم ولی حالا نمی‌دانیم چی داخلش بنویسیم، مگر ما ماشین نوشتنیم؟
حق دارید. شما عادت کرده‌اید یکی باشد که بهتان بگوید:((این سه تا کارو بکن، اون سه تا کارو نکن.))
اما قول نمی‌دهم بکن، نکن، کنم. فقط بهتان پیشنهاد می‌دهم.
داخل آن دفترچه آزادنویسی کنید. هر وقت خواستید اینستاگرام را باز کنید از پنج‌تایک شمارش معکوس کنید و به جای اینستا دفترچه را بازکنید.
اگر نمی‌دانید چی بنویسید، بنویسید:((
نمی‌دونم چی بنویسم‌. خدا لعنتش کنه، اون دختره خُل بودم، منم خُل شدم...))
ادامه دهید و هرچی یادتان می‌اید بنویسید.
ظرف‌ها را هنوز نشستید؟ مادرتان صدا می‌زند؟ هفته بعد تولد دوست‌تان است و هنوز هدیه نخریدید؟ هنوز تا آخر خرداد امتحان دارید؟
هرچی یادتان می‌اید بنویسید حتی اگر مربوط به عهد دایناسورهاست.

#نوشتن
✍🏻شیوا کاظمی
صفحات‌صبحگاهی

میبینم که چند صفحه از دفترچه تان پر شده و سخت منتظرم هستید تا پیشنهاد بدهم. پس خیلی معطل تان نمی‌کنم.
ایده امروزم راجب زمان نوشتن است. قبلا راجبش گفتم که باید زمان بدزدید و دائم‌الدفترچه باشید. ولی ممکن است کل زمان‌هایی که دزدید یک ساعت یا حتی کمتر شود. و خب شاید شما نتوانید خیلی از روزها یک ساعت متمرکز توی اتاق بنشینید و بنویسید.
اما می‌توانید یک کاری کنید:
شب ساعت چند میخوابید؟ به فرض یازده.
صبح ساعت چند بیدار می‌شوید؟ به فرض هشت.
از همین امشب شروع کنید و ۵ دقیقه عقب بروید. مثلا:
امشب: ساعت خواب: ۱۰:۵۵
فرداشب: ساعت خواب: ۱۰:۵۰
و همین طور تا جایی که نیم ساعت زودتر بخوابید، یعنی ساعت ۱۰ و نیم.
آن وقت به طور خودکار صبح‌ها زودتر بیدار می‌شوید.
شاید نیم ساعت برای شما یک ساعت باشد. یعنی شما باید ساعت ۱۰ بخوابید تا صبح ساعت هفت بیدار شوید. بگردید و ساعت خواب خودتان را کشف کنید.

الان می‌پرسید خب که چی؟ یک ساعت زودتر بیدار شویم که چی؟ آن ساعت، وقت می‌فروشند؟
نه‌خیر. آن ساعت بنویسید. همان طور که در یادداشت عهدِ دایناسور گفتم بنویسید. جولیا کامرون به این‌کار نوشتن صفحات‌صبحگاهی می‌گوید.
منتظرم ببینم به دفترچه جیبی‌تان چند صفحه نوشته شده دیگر هم اضافه شده.

#نوشتن
✍🏻شیوا کاظمی
🔻اگر این سؤال‌ها را دارید:

نوشتن را از کجا شروع کنم؟
بهترین تمرین برای شروع نوشتن کدام است؟
اصول نویسندگی را چطور بشناسم؟
اول کدام یک از مطالب وبگاه «مدرسه نویسندگی» و «شاهین کلانتری» را بخوانم؟


🎯مطالب زیر را بخوانید:



📌یک:
چگونه نویسنده شویم؟ ۵۵ نکته کاربردی دربارۀ اصول نویسندگی | از داستان کوتاه و رمان تا یادداشت و مقاله و جستار و نامه و محتوا و کتاب

📌دو:
آموزش نویسندگی با برنامه‌ای ۱۰ هفته‌ای برای شروع و تمرین نوشتن

📌سه:
چگونه نوشتن را راحت‌تر شروع کنیم؟ این مهم‌ترین نکته‌ای است که در نویسندگی به آن نیاز دارید

📌چهار:
صفحات صبحگاهی: بهترین عادت برای شروع نویسندگی

📌پنج:
تست استعداد نویسندگی | ۱۰ روش پرورش استعداد نویسندگی

📌شش:
مقاله‌نویسی خلاق | راه و روش تولید محتوای متنی (نوشتن مقاله برای سایت)

📌هفت:
اصول تولید محتوای متنی+۱۰۱ نکته دربارۀ آموزش استراتژی و بازاریابی محتوایی

📌هشت:
تولید محتوا در ۵ مرحلۀ حرفه‌ای | اصول استراتژی و بازاریابی محتوا به زبان ساده+نمونه تولید محتوا در وب و شبکه‌های اجتماعی

📌نه:
چگونه کتاب بنویسیم؟ | اصول نوشتن کتاب

📌ده:
بهترین نویسندگان ایران (نویسندگانی که می‌توان از آن‌ها خوب نوشتن آموخت) +گزین‌گویه‌هایی از بهترین نویسنده‌ها

📌یازده:
چگونه نویسنده رمان شویم؟ داستان نویسی حرفه‌ای

📌دوازده:
آموزش ویرایش و ویراستاری | ۱۵ گام عملی تا یادگیری درست‌نویسی و ویرایش

📌سیزده:
کپی رایتینگ چیست؟ کپی رایتر چه می‌کند؟+ویدیو

📌چهارده:
چالش ۱۰۰ روزۀ نوشتن جمله‌نویسی | تقویت مهارت در نوشتن جملات خلاقانه

📌پانزده:
اصول مطالعه موثر برای نویسنده‌ها | تندخوانی یا کندخوانی؟ | نکاتی دربارۀ کتاب خریدن و کتاب خواندن

📌شانزده:
منوی رستوران نویسندگی

📌هفده:
تمرین ۵ دقیقه | تبدیل نوشتن به عادتی همیشگی با نردبان نویسندگی

📌هجده:
دانلود رایگان کتاب نویسندگی آنلاین

📌نوزده:
هوش کلامی چیست؟ | دایره لغات فارسی خودمان را چگونه افرایش بدهیم؟

📌بیست:
چگونه شاعر شویم؟

📌بیست و یک:
شغل نویسندگی و تولید محتوا | یک روش برای نوشتن و چاپ کتاب

📌بیست و دو:
آموزش وبلاگ نویسی حرفه‌ای | وبلاگ‌ نویسی چیست و چگونه یک وبلاگ تاثیرگذار بسازیم؟

📌بیست و سه:
چگونه یک کتاب را معرفی کنیم؟

📌بیست و چهار:
اگر می‌خواهید سایت شخصی قدرتمندی داشته باشید حتماً این متن را بخوانید

📌بیست و پنج:
دانلود فایل صوتی و اسلاید چند وبینار دربارۀ نوشتن

@shahinkalantari
Shahinkalantari.com
Madresenevisandegi.com
مهمانی‌های مبتذل


خب، کجا بودیم؟
+صفحات صبحگاهی.
آها، آفرین. این حاضرجوابی‌تان نشان می‌دهد حسابی صفحات صبحگاهی نوشتید.
حالا می‌توانم بهتان یک‌نکته دیگر هم بگویم:
در صفحات صبحگاهی می‌توانید برای روزتان برنامه‌ریزی کنید.
حتی فهرستی از کارهایی که باید انجام بدهید هم برای شروع خوب است. فقط در طول روز مثل چک‌لیست بهش نگاه کنید و جلوی هرکار انجام شده تیک بزنید.

حالا که میخواهید از همین امروز صبح اینکار را هم به صفحات‌تان اضافه کنید یک نکته دیگر هم به شما میگویم:
تا الان شده وسط کلاس درس یا جلسه کاری یا یک مهمانی چیزی نظرتان را جلب کند؟ یا حوصله تان را سر ببرد؟
آن چیز را به صورت جمله، کلمه یا حتی نقاشی در دفترتان ثبت کنید.
مثلا( کلمه مثلا شما را هم یاد مثلا روم زوم کنی بوم‌بوم کنه قلبم می‌اندازد یا من مریضم؟): این برادرزاده ی خاله مادربزگم چقدر لوس است، اَه.

اینکار باعث می‌شود که شما از نوشتن دور نیفتید. درضمن:
نگران نباشید که اطرافیان فکر کنند شما خُل هستید چون در آن صورت خودشان خُل‌اند که اهمیت نوشتن را نمی‌دانند.
تازه می‌ارزد چون آنها دیگر یک خل را به مهمانی‌شان دعوت نمی‌کنند و شما می‌توانید به‌جای آن مهمانی‌های مبتذل، بنویسید.

#نوشتن
✍🏻شیوا کاظمی
افسانه استعداد

تا چقدر از دفترچه تان پر شده؟ چی؟ این چند روز اصلا ننوشتید؟ چرا؟
به پسرعموتان گفتید می‌نویسید، گفت مگه تو استعداد داری؟
خجالت نمی‌کشید شما؟ استعداد؟ این هم شد دلیل؟
اولاً اگر نگران استعدادتان هستید روی یک کاغذ بنویسید من بی‌استعدادترین موجود کهکشانم و بچسبانید به دیوارِ اتاق‌تان.
دوماً تا جایی که امکان دارد درباره‌ اینکه می‌نویسید با کسی صحبت نکنید. فقط سعی کنید چندتا آدم مطمئن که مثل خودتان ارزش نوشتن را درک می‌کنند پیدا کنید. حتی می‌توانید با دوستان‌تان قرار بگذارید و باهم بنویسید. مثلا در یک کافه یا یک گروه مجازی تشکیل بدهید و ساعتی مشخص همگی بنویسید.
سوماً همین الان دفترچه‌تان را باز کنید و بنویسید. شیرفهم شد؟

#نوشتن
✍🏻شیوا کاظمی
بهشت و جهنم با آدمها

دیروز هرچقدر زور زدم جواب روژان را بدهم چیزی جز ویدئو گردالی پیدا نکردم. همه‌ش داشت تعریف می‌کرد.
امروز صبح که وبینار نوشتیار را گوش کردم استاد کلانتری چیز جالبی در جوابِ سوال یکی از همسفرها گفت که شاید جواب‌ِ روژان باشد:
((جهنم با ادم‌هاست اما بهشت هم با ادم‌هاست. اگر من کتاب بخوانم به چه دردی می‌خورد اگر با تو راجبش حرف نزنم؟))
این را هم من اضافه میکنم :
روژان، اگر من از فروغ فرخزاد شعر بخوانم و برای‌تو روخوانی نکنم به چه دردی می‌خورم؟

✍🏻شیوا کاظمی
سیفون

_ دفترچه‌م تموم شد.
آفرین، این یعنی پیشرفت.
چی؟ صبر کنید. دوست دیگه‌ای حرف داره.
+دفترم هنوز یه عالمه صفحه داره. راستش فقط وقتی سرحالم می‌نویسم.
خوب اشتباه می‌کنی عزیزم. شما باید تحت هر شرایطی بنویسی، حتی وقتی هیچ جای زندگی به کامِت نیست.
باید بنویسی دقیقاً چه چیزی آزارت میده یا لجت رو درآورده. باید تا اونجا که می‌تونی به در و دیوار و مادر و خواهر زندگی فحش بدی.
اگه نگرانی که کسی نوشته‌ات رو بخونه یا بعداً خودت از خوندنش یاد بدبختی‌هات بیفتی صفحه‌ای رو که داخلش نوشتی ریز ریز یا خاکستر کن. البته هرگز داخل چاله دستشویی نندازش و سیفون رو نکش چون بعداً باید لوله کش بیاری تا کاغذها را در بیاره.

#نوشتن
✍🏻شیوا کاظمی
اعتماد به نفس و پوستِ موز

امروز دوتا چیز یاد گرفتم:
۱) اعتماد به نفس یعنی میزان توجهی که ما به نظر بقیه داریم‌
۲) باید آشغال‌‌مان را در دست بگیریم تا به سطل آشغال برسیم

اولی را از وبینار نوشتیار و دومی را پسرکی یاد گرفتم که پوستِ موز به دست راه می‌رفت تا به سطل آشغالی برسد که معلوم نیست شهرداری کجا گذاشته. و اصلا هم اعتقاد نداشت پوست موز تجریه می‌شود. (پوست میوه‌جات و اجیل‌ها تجریه میشود اما دیر. پس درست نیست رهای‌شان کنیم در طبیعت.)

✍🏻شیوا کاظمی
ربنا

تقدیم به miss zaqaqi عزیزم که بدون اغراق بهترین معلم زبانی است که داشتم و واقعاً یِکتاست.


اولین باری که دیدمش داخل کاوش بود. آمد از کلاس ما صندلی بردارد. پچ پچ کوچکی با خانم بهرامی کرد و رفت.
به محض اینکه در را بست خانم بهرامی گفت: می‌دونین خارج به دنیا اومده؟
هیچ کدام‌مان اهمیت خاصی به حرف خانم بهرامی ندادیم.
اما ترم بعد خودش معلم‌مان شد و وقتَش بود اهمیت بدهیم.
جلسه اول از ماجرای زندگی‌اَش برای‌مان گفت و من بعد هر جمله توی ذهنم یک really بلند می‌گفتم. آخر سر هم یکی‌اَش از دستم در رفت و همه شنیدند.
روز عجیبی بود و من تا ترم بعد هم همه‌ش یادم می‌رفت که بالاخره این معلم‌مان انگلستان به دنیا آمده بود یا آلمان.
اما هیچ وقت علاقه خاصی که به خانم ذَقاقی داشتم به خاطر ملکه گوگولی انگلستان (الان ملکه شده پادشاه چالز) نبود.

به خاطر این بود که او همیشه چیزهایی را می‌دید و می‌بیند که هیچ معلمی نمی‌بیند:
هیچ معلمی خط خوش زهره، احساسات سحر، خاله المیرا را که گاهی فکر می‌کنم مَنَم چون اسمش شیواست، پَکَر بودن ماهک و تینا، قرمز شدن پوست آیناز به دلیل حساسیت، فاطمه ی کم حرف، بازیگوشی‌های سوگل و اینکه صورتی خیلی به من می‌آید را ندیده.
هیچ معلمی انقدر حال نداشته که با ما درباره اینکه مادرش وقتی سه ساله بوده عروسکش را انداخته دور صحبت کند.
داخل کلاسش اصلاً حس نمی‌کنم معلم است. حس می‌کنم هم سن و دوست‌مان است. به قول خودش خانم‌ها همیشه نوجوان‌اَند.
نمی‌دانم شاید بهتر است بگویم مثل مادرمان است که واقعاً اینطور است.
هر ترمی که معلم‌‌مان می‌شود مطمئنم هم انگلیسی یاد می‌گیرم و هم چند تا نکته برای زندگی.
و هرگز هیچ کلاسی را انقدر با عشق و علاقه نرفتم.
ای بابا، اصلاً یادم رفت چی می‌خواستم بگم.

اما به هر حال:

خانم ذَقاقی خوشگل و مهربان دوست‌تان دارم و تولدتان مبارک. مرسی که به دنیا آمدید و دنیا را قشنگ کردید.

یادتان هست اون روز سر کلاس گفتید سالی که سال تحویل موقع طلوع آفتاب باشد، برای همه سال خوبی می‌شود؟
هرگز یادم نمی‌رود و راستش را بخواهید امسال جز بهترین سال‌های عمرم خواهد شد چون سالی که نکوست از بهارَش پیداست و چه بهاری بهتر از این بهار که شما معلم‌مان بودید؟

خداحافظ و ببخشید که این یادداشت انگلیسی نیست. هنوز آنقدر پیشرفت نکردم که انگلیسی یادداشت بنویسم. اما اگر ترم‌های بعد هم شما معلمَم باشید قول می‌دهم برای سال آینده انگلیسی هم بنویسم.


پِی‌نوشت:
نمی‌دانم می‌دانید یا نه اما در ایران اگر بعد از نوشتن چیزی یادشان بیفتد در پی نوشت می‌نویسندَش.


آن روزی که گفتید آهنگ پاپ چی گوش می‌کنم و گفتم پاپ گوش نمی‌دهم، یادتان هست؟
راستش ذهنم قاطی پاتی بود و رَپ و پاپ را جابه‌جا فرض کردم.
الان می‌گویم:
من اگر حال داشته باشم محسن چاوشی گوش می‌کنم.
راستی، گفته بودم هر وقت ماه رمضان می‌شود موقع افطار در حالی که دارم از گشنگی غش می‌کنم یاد شما می‌افتم؟
تلوزیون ایران آن موقع ربنا پخش می‌کند و خُب شما ربنای شجریان را دوست دارید. هرچند تلوزیون ایران خیلی سال است شجریان را فراموش کرده.

یه چیزِ دیگه:
میدونم تولدتون ۱۵ خرداده ولی دوست داشتم اولین نفری باشم که تبریک میگه.


✍🏻شیوا کاظمی
۱۵ سالگی

دقیقا ماه دیگر همین‌موقع ۱۵ سالم تمام می‌شود.
در بچگی‌هایم ۱۵ ساله‌ها آدم های بزرگی بودند. یک جورایی فکر می‌کردم ۱۵ ساله‌ها تا ته خوشبختی رفتند. مثلا چه میدانم، مامان‌ها بهشان گیر نمی‌دهند عروسک‌هایت را جمع کن و زود بخواب. باباها نگران نمی‌شوند از دوچرخه بیفتند. مامان‌بزرگ‌ها عیدی بیشتری بهشان می‌دهند. و تازه فکر می‌کردم ۱۵ ساله‌ها کلی دوست دارند.
اما الان مطمئن نیستم که همه ۱۵ ساله خوشبخت باشند. چون ۱۵ ساله‌ای را می‌شناسم الان خیلی بیشتر از ۱۵ سال دارد و هیچ وقت یادش نمی‌رود مادرش برای یک روز مرتب نکردن تختش چه قشقرقی راه انداخت، الان ۱۵ ساله‌ای را می‌شناسم که بابایش نگران است شب‌ها زود بیاید خانه و لباس‌های ناجور نپوشد ، ۱۵ ساله‌ای را می‌شناسم که مامان‌بزرگش هنوز همان‌قدر بهش عیدی می‌دهد. و راستش یک ۱۵ ساله را هم می‌شناسم که فقط یک دوست دارد. تازه یک عالمه ۱۵ ساله هم میشناسم که انتخاب رشته دیوانه‌شان کرده. یکی‌ از آنها الان دارد این یادداشت را می‌نویسد.
خودم هم یک ۱۴ سال و ۱۱ ماهه‌اَم که دارد به ۱۵ سالگی فکر می‌کند. مامانش نمی‌گوید زود بخواب چون خودش این را می‌کند، بابایش نمی‌گوید شب زود بیا خانه چون اصلا شب بیرون نمی‌رود. و این دخترک در آستانه ۱۵ سالگی خوشبخت است چون یک بهترین دوست، یک معلم زبان باحال که عضو کانالش شده، یک آبجی بزرگه و مهم‌تر از همه، او نوشتن را دارد. نوشتنی که با آن می‌تواند ناملایمات‌ِ سر راهش را ملایم‌تر کند یا حتی بردارد.

✍🏻شیوا کاظمی
فهرست شغل‌هایی که با نوشتن تجربه می‌کنیم

برای بسیاری از ما نویسندگی جایگزینِ شغل‌هایی‌ست که در کودکی و نوجوانی در سر داشتیم اما امکان پرداختن به آن‌ها را نیافتیم. چند مثال:

کارآگاه خصوصی: امبرتو اکو می‌گوید حتا یک رساله‌ی تحقیقی هم می‌تواند ساختاری مانند یک داستان پلیسی داشته باشد. بنابراین چه در حال نوشتن داستان باشیم چه متنی غیرداستانی، گاهی شبیه کارآگاهی می‌شویم که در پی سرنخ‌ها می‌گردد.

خلبان: نوشتن پرواز است. با نوشتن خلبانِ سریع‌ترین هواپیمای دنیا می‌شویم و بر فراز سرزمین‌های واقعی و خیالی به پرواز در می‌آییم. با نوشتن می‌توانیم از چشم یک پرنده به دنیا بنگریم و خردمندانه‌تر به آن بیندیشیم، چراکه لازمه‌ی خرد فاصله‌گرفتن و دیدنِ تصویر بزرگ‌تر است. ما شیفته‌ی «شازده کوچولو» می‌شویم، چون همین نگاه خردمندانه را به می‌آموزد (جالب اینکه نویسنده‌ی این داستان واقعن خلبان بود و افسوس که جانش را هم در همین راه از دست داد.)

پزشک: نویسنده می‌تواند مداوا کند، حداقل خودش را.

مهندس: گاه کار نویسنده در طراحی ساختار یک اثر دقت و مهارت یک مهندس را می‌طلبد.

کوهنورد: نوشتن یعنی کوهنوری در اتاق. همان‌قدر نفس‌گیر و گاه هراسناک، اما به‌همان اندازه نشاط‌آفرین و مهیج.

شما هم بگویید: در تمنای پرداختن به چه شغل‌های دیگری می‌توان به نویسندگی پناه برد؟

شاهین کلانتری

#تردیدار
@Shahinkalantari @Tardidar
دست‌یافتنی

یادم می‌آید، وقتی ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم. اگر می‌خواستم کیف مدرسه را با پول جمع کرده‌ی خودم بخرم. هر شب شروع به شمردنش می‌کردم

انگار می‌خواست معجزه‌ای بشود و پولم زیاد شود. اما این‌طور نبود. به وقتش که می‌شد، گل از گلم می‌شکفت و تا صبح خوابم نمی‌گرفت تا بروم آن کیف را بخرم و مهمان دست‌هایم کنم.

همه‌ی ما چنین خاطره‌های شیرینی داریم. آن کیف دیگر خاص و دیدنی می‌شد. چون حاصل دست‌رنجم بود و جایگاه والایی بر روی نیمکت داشت.

خواندن کتاب« زنان کتابخوان خطرناکند» نوشته‌ی اشتفان بولمان متولد ۱۹۵۸ در آلمان، همانند تجربه‌ی ماندگار همان کیف است. اما نه تنها برای من، بلکه برای تمام زنان جهان.

این که چگونه  و با چه مرارتی خود را در مسیر خواندن و نوشتن قرار دادند. آنچه که امروز به راحتی برای‌مان در دسترس است.

آن روز خواندن و یا نوشتن آرزویی بود که با داشتنش یا انگ جادوگری می‌خوردیم و یا بی‌ایمانی و بی عفتی.

خواندن و مخصوصن دیدن این کتاب که پر از نقاشی‌های زیبای نقاشان معروف جهان است. که آن هم از خلوت خواندن زنان است، به ما یادآوری می‌کند که خواندن و نوشتن همیشه پلی برای رسیدن به آزادی، برابری و آگاهی برای زنان بوده‌است.

جالب است بدانید که  نخستین زنان ایرانی در صحنه‌ی تاریخ ما این‌ها بودند
:
🌟 اولین زنی که به درجه‌ی اجتهاد رسید، «نصرت امین» در سال ۱۳۴۹ بود.

🌟اولین زنی که روشنفکر و روزنامه‌نگار دوران قاجار بود، «مریم عمید سمنانی» نام داشت.

🌟اولین سردار زن ایرانی،« سردار مریم» نام داشت.

🌟نخستین استاد زن ایرانی« فاطمه سیاح» نام داشت.

🌟اولین تاریخ‌نگاری« ایرانی مستوره اردلان» نام داشت.

🌟نخستین شاعر زن ایرانی« آتوسا» نام داشت.

🌟نخستین خواننده‌ی زن ایرانی« قمرالملوک وزیری» نام داشت.

و خواندنی‌تر  این‌که نخستین  زن نویسنده که لباس این قدرت بزرگ را بر تن کرده ‌است. «سیمین دانشور »است که در سال۱۳۰۰ چشم به جهان گشود.

و نخستین نویسنده‌ی زن جهان« ویرجینیا ولف» بود که در قرن نوزدهم به دنیا آمد.


آن‌چه که بر پشت جلد کتاب چشم نوازی می‌کند، این نوشته است:
« تاریخ زنان اهل مطالعه تاریخی پیچیده است. کتاب خواندنشان تا وقتی که نشانه‌ی تقوا و عفت باشد عمومن پذیرفته است و قدسیان، حتا قدیسان زن، با متن و نوشته به آشتی رسیده‌اند. مانده‌ایم ما غیر قدیسان، که سالیان سال مایه‌ی نگرانی بوده‌ایم.

امروز در دورانی زندگی می‌کنیم که سرانجام پس از قرن‌ها پیروزی حاصل شده است. کتابی که در دست دارید، آینده‌ای بهتر را نوید می‌دهد، و به یادمان می‌آورد که مدتی مدید چشم به راه این پیروزی بوده‌ایم، پیروزی به دست آمده با چنگ و دندان.»

✍️گلی موعودی

#یادداشت
#روز
ملکه

خیلی‌ها در بچگی دوست دارند عضو خاندان سلطنتی باشند. این آرزو در کشورهایی که حکموت‌های پادشاهی دارند بیشتر است. اما خیلی وقت‌ها این آرزو از داستان‌هایی مثل سیندرلا و سفیدبرفی می‌آیند.
کم‌کم بچه‌ها می‌فهمند در یک خانواده ساده هستند و خیلی هنر کنند حکومت اتاق خودشان را در دست می‌گیرند. کم‌کم می‌فهمند هیچ وقت به جای کلاه‌، تاج نخواهند داشت و در کاخی مثل کاخ‌سفید زندگی نخواهند کرد. کم‌کم می‌فهند ظرف‌ها را خودشان باید بشورند چون خدمتکاری در کار نیست. و کم‌کم شاهدخت‌ها و شاهزاده‌ها را فراموش می‌کنند.
اما خیلی‌های‌شان هیچ‌وقت نمی‌فهمند یک جایی هست که درآن فقط خودشان می‌‌توانند حکومت کنند. جایی که همه‌کاره‌اَش هستند.
آنجا صفحه سفید است. آنجا کاغذی‌ست می‌شود رویش هرچیزی نوشت یا کشید. و مثل یادداشتی که استاد کلانتری نوشته انواع شغل‌ها را تجربه کنند.

و یک چیز شاید بی‌ربط:
یادداشتی که از گلی‌خانمِ موعودی گذاشته بودم خوانديد؟ خیلی جالب بود، نه؟
من با خواندنش یاد قسمت بیست‌وهفتم رود افتادم. مجتبی‌شکوری پرسید:((زنان چه چیزی از زندگی می‌خواهند؟))و جواب داد:((زنان می‌خواهند مالک جهانِ خودشان باشند. ))
احتمالا زنان با نوشتن موفق ‌می‌شوند مالک جهان خودشان باشند. و بالاخره به آرزوی ملکه شدن برسند.

#نوشتن
✍🏻شیوا کاظمی
Just do it


یکی از بچه‌های باشگاه امروز تیشرتی پوشیده بود که رویش نوشته بود:
Just do it
یعنی: فقط انجامش بده.
دیدید گاهی یک کاری را مدام پشت گوش می‌اندازیم؟
بمونه واسه‌غروب،
ازشنبه،
از ماهِ بعد،
از اول سال
و ...
اما فقط باید انجامش بدهیم چون همیشه جمله‌ی دیگه دیرشده وجود دارد. و آن کار ممکن است برود به جهنم.

✍🏻شیوا کاظمی
میوجان برگشتنت مبارک- بخش اول

هم انجمنی‌های عزیز، سلام.
امروز صحنه‌ای را دیدم که قلبم را شکست. یک آدمیزاد آن هم به طور قانونی اسلحه می‌فروخت. اسلحه و لوازم شکاری برای شکار حیوانات. آیا این منصفانه است؟ آیا این قانونی است؟ آیا این انسانی است؟ با این وضعیت آدمیزادها چطور ادعای فرهنگ و شعور می‌کنند؟
هم انجمنی‌های‌عزیز بیایید با هم متحد شویم و در سراسر دنیا تمام مغازه‌های لوازم شکار را نابود کنیم. شما می‌توانید باز هم فیلم و عکس‌های خود را برایم ایمیل کنید.
دوستدارتان، آقای میو.

#آقای‌میو
✍🏻شیوا کاظمی
مسواک و کتاب

دیروز قبل امتحان دوستم دوید سمتم و پرسید :(( الان داری چه کتابی میخونی؟))

گفتم فعلا هیچی. نگاهی به من کرد و دویاسه بار پرسید:((جدی؟))
من هم بعد هربار پرسیدنش گفتم: آره.


حق داشت آنقدر تعجب کند. من موقع امتحان ترم پارسال چهل‌ویکم می‌خواندم و سال قبلش انی‌شرلی.
امسال چی؟ هر وقت، وقت داشته باشم چندتا شعر از دیوان پروین اعتصامی می‌خوانم.


یک جایی شنیدم:
اگر ۲۴ساعت از مسواک زدن‌ یا آخرین کتابی که خوانديد می‌گذرد، دهن‌تان را باز نکنید.
هیچی دیگر فعلا باید لال شوم.


✍🏻شیوا کاظمی