زنان پیشرو
دورانی که مدرسهها مجازی بودند، یک روز که امتحان ریاضی داشتم یک هو زنگ خانه به صدا درآمد. مرد از پشت آیفون شبیه پدربزرگم جلوه کرد، همان لحظه در دلم گفتم:((حالا چه خاکی به سرم کنم؟ وسط امتحان؟))
در را باز کردم و دیدم مرد مسن پستچی است نه پدربزرگم!! من هر وقت پستچی کتابهایی را که سفارش دادم میآورد بال در میآورم. پس امتحان را رها کردم و غرق کتاب شدم.
فکر می کنید آن کتاب چه بود؟
(( زنان پیشرو ))
ان کتاب نه شاهکار ادبی بود و نه اشعاری ناب. آن کتاب، کتابی بود برای اثبات توانایی زنان، کتابی برای جرئت بخشیدن به دختران.
من معتقدم هیچ موجودی از موجودی دیگر برتر نیست مگر به میزان شعورش اما در جامعه ما همواره زنان دست کم گرفته شدهاند و کمتر از مردان اهمیت داشتهاند. این کتاب از زنانی اسم میآورد که جز اولینها بودند و راه را برای زنان دیگر باز کردند. جلد دوم این کتاب به تازگی منتشر شده و همچون جلد اول گرافیکی ترغیب کننده و محتوایی ارزشمند دارد.
حتی اگر زنی ۵۰سالهاید و رویاهای دخترانه تان را به فراموشی سپردهاید این کتاب را بخوانید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
دورانی که مدرسهها مجازی بودند، یک روز که امتحان ریاضی داشتم یک هو زنگ خانه به صدا درآمد. مرد از پشت آیفون شبیه پدربزرگم جلوه کرد، همان لحظه در دلم گفتم:((حالا چه خاکی به سرم کنم؟ وسط امتحان؟))
در را باز کردم و دیدم مرد مسن پستچی است نه پدربزرگم!! من هر وقت پستچی کتابهایی را که سفارش دادم میآورد بال در میآورم. پس امتحان را رها کردم و غرق کتاب شدم.
فکر می کنید آن کتاب چه بود؟
(( زنان پیشرو ))
ان کتاب نه شاهکار ادبی بود و نه اشعاری ناب. آن کتاب، کتابی بود برای اثبات توانایی زنان، کتابی برای جرئت بخشیدن به دختران.
من معتقدم هیچ موجودی از موجودی دیگر برتر نیست مگر به میزان شعورش اما در جامعه ما همواره زنان دست کم گرفته شدهاند و کمتر از مردان اهمیت داشتهاند. این کتاب از زنانی اسم میآورد که جز اولینها بودند و راه را برای زنان دیگر باز کردند. جلد دوم این کتاب به تازگی منتشر شده و همچون جلد اول گرافیکی ترغیب کننده و محتوایی ارزشمند دارد.
حتی اگر زنی ۵۰سالهاید و رویاهای دخترانه تان را به فراموشی سپردهاید این کتاب را بخوانید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
اقیانوسی در ذهن
این کتاب را شروع کردم چون دوستم گفت من شبیه ارلی هستم، پسر عجیب و غریبی که ناممکن ها را ممکن میبیند.
ارلی و جکی باهم راهی جست وجویی طولانی میشوند تا خرس بزرگ و فیشر را پیدا کنند.
کتاب را در دوازده ساعت تمام کردم. چون ماجرای ترغیب کننده ای داشت و میخواستم بدانم فیشر زنده است یانه.
در آخر فهمیدم باور داشتن به ناممکنها، آنها را ممکن میکند.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
این کتاب را شروع کردم چون دوستم گفت من شبیه ارلی هستم، پسر عجیب و غریبی که ناممکن ها را ممکن میبیند.
ارلی و جکی باهم راهی جست وجویی طولانی میشوند تا خرس بزرگ و فیشر را پیدا کنند.
کتاب را در دوازده ساعت تمام کردم. چون ماجرای ترغیب کننده ای داشت و میخواستم بدانم فیشر زنده است یانه.
در آخر فهمیدم باور داشتن به ناممکنها، آنها را ممکن میکند.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
شازدهکوچولو
اولین بار از دوستم شازدهکوچولو را قرض گرفتم و بعدها مادرم برایم خریدش.
حالا امروز برای سومین بار شازدهکوچولو خواندم. راستش شازدهکوچولو هیچوقت چیزی نداشته که ترغیبم کند. به نظرم داستانش قدری کلیشهای است. خودِسوژه و داستان عالی است اما شاید میشد جور دیگری روایتش کرد. چه میدانم مثلا انسجام بیشتری به کار میرفت. اما درکل ارزش خواندن دارد.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
اولین بار از دوستم شازدهکوچولو را قرض گرفتم و بعدها مادرم برایم خریدش.
حالا امروز برای سومین بار شازدهکوچولو خواندم. راستش شازدهکوچولو هیچوقت چیزی نداشته که ترغیبم کند. به نظرم داستانش قدری کلیشهای است. خودِسوژه و داستان عالی است اما شاید میشد جور دیگری روایتش کرد. چه میدانم مثلا انسجام بیشتری به کار میرفت. اما درکل ارزش خواندن دارد.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
مجموعه سرافینا مجموعه ای است که هرجلدش شما را غافلگیر میکند. جالب اینکه عمارت داستان واقعا وجود دارد.
جلد چهارم این کتاب به تازگی منتشر شده و اینبار به ادم یاد میدهد که همیشه عادتهایی وجود دارند که میتوانند وارد زندگی ما شوند. مثلا سرافینا میتواند در طبقهی دوم عمارت هم زنده بماند!
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
جلد چهارم این کتاب به تازگی منتشر شده و اینبار به ادم یاد میدهد که همیشه عادتهایی وجود دارند که میتوانند وارد زندگی ما شوند. مثلا سرافینا میتواند در طبقهی دوم عمارت هم زنده بماند!
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
ما طبیعت را از نیاکانمان به ارث نبردهایم، از فرزندانمان به امانت گرفتهایم.
این کتاب یکجور بیانه است، حرفهای رئیس سیاتل به رئیسجمهور آمریکا که قصد خرید زمینهای سیاهپوستان را داشت.
رئیس سیاتل طبیعت را بخشی از خانوادهی اهالی زمین میداند.
او میپرسد آدم چطور چیزی را که مالکش نیست میفروشد؟
من سالها دنبال این کتاب میگشتم، از زمانی که اردشیر رستمی در کتابباز معرفی کرد.
نسخه چاپی این کتاب را جایی پیدا نکردم اما نسخه الکترونیکیاَش در فیدیبو وجود است و به طرزی باورنکردنی ارزان است.
حتما بخوانیدش، به خصوص اگر هنوز افکار زیر را دارید:
پوست میوهجات تجزیه میشود،
همه دارند اشغال میریزند، من هم یکی بریزم چیزی نمیشود،
شکستن یک شاخه درخت به جای بر نمیخورد،
لوازمتزئینی یا لباسهایی که از اعضای بدن حیوانات ساخته میشوند خوشگلاَند،
حیوانهایی که غیرمجاز شکار میشوند خوشمزهاَند
و...
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
این کتاب یکجور بیانه است، حرفهای رئیس سیاتل به رئیسجمهور آمریکا که قصد خرید زمینهای سیاهپوستان را داشت.
رئیس سیاتل طبیعت را بخشی از خانوادهی اهالی زمین میداند.
او میپرسد آدم چطور چیزی را که مالکش نیست میفروشد؟
من سالها دنبال این کتاب میگشتم، از زمانی که اردشیر رستمی در کتابباز معرفی کرد.
نسخه چاپی این کتاب را جایی پیدا نکردم اما نسخه الکترونیکیاَش در فیدیبو وجود است و به طرزی باورنکردنی ارزان است.
حتما بخوانیدش، به خصوص اگر هنوز افکار زیر را دارید:
پوست میوهجات تجزیه میشود،
همه دارند اشغال میریزند، من هم یکی بریزم چیزی نمیشود،
شکستن یک شاخه درخت به جای بر نمیخورد،
لوازمتزئینی یا لباسهایی که از اعضای بدن حیوانات ساخته میشوند خوشگلاَند،
حیوانهایی که غیرمجاز شکار میشوند خوشمزهاَند
و...
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
یادداشت های یک مجنونِ خواندن و نوشتن| شیواکاظمی
Photo
پاریسِ منوپدرم
کتاب پاریس منو پدرم را به خاطر اسمش خواندم. آخر سر خیلی هم ازش خوشم نیامد. چون سوژه جالبی نداشت. اما یک پاراگراف داشت که حسابی چسبید. ( همانی که داخل عکس میبینید.)
از خودم پرسیدم چرا؟ ( من معمولا در مواجحه با هر چیزی میپرسم چرا. )
چرا به قول آن بنده خدایی که الان اسمش یادم نیست: شخصیت ما را ۵ نفری که بیشتر باهاشان ارتباط داریم شکل میدهند؟
احتمالا چون:
بعد از مدتی ما فکر میکنیم آن آدمها کارهای درست را انجام میدهند و فکرهای درستی در سر دارند. پس مثل آنها تفکر میکنیم.
در مورد محیط اطراف هم فکر کنم باید یک ربطی به ارتباط مان با طبیعت و اینکه چقدر در فضاهای مرتبط با روحیاتمان قرار میگیریم داشته باشد.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
کتاب پاریس منو پدرم را به خاطر اسمش خواندم. آخر سر خیلی هم ازش خوشم نیامد. چون سوژه جالبی نداشت. اما یک پاراگراف داشت که حسابی چسبید. ( همانی که داخل عکس میبینید.)
از خودم پرسیدم چرا؟ ( من معمولا در مواجحه با هر چیزی میپرسم چرا. )
چرا به قول آن بنده خدایی که الان اسمش یادم نیست: شخصیت ما را ۵ نفری که بیشتر باهاشان ارتباط داریم شکل میدهند؟
احتمالا چون:
بعد از مدتی ما فکر میکنیم آن آدمها کارهای درست را انجام میدهند و فکرهای درستی در سر دارند. پس مثل آنها تفکر میکنیم.
در مورد محیط اطراف هم فکر کنم باید یک ربطی به ارتباط مان با طبیعت و اینکه چقدر در فضاهای مرتبط با روحیاتمان قرار میگیریم داشته باشد.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
روز قدردانی از پلاستیک پُفی مبارک!
یک روز که دلدرد گرفته بودم، مجبور شدم تنهایتنها خانه بمانم. مامانم رفته بود رشت. وقتی برگشت، کل ۱۲ جلدِ جودیدمدی را برایم خریده بود. و این اولین مواجه من با جودی بود.
این مجموعه در کل ۱۵ جلد دارد. و امروز میخواهم درباره جلد ۱۵ بنویسم.
همهما، یا شاید بیشترمان خیلی دلخوشی از شنبهها نداریم. کی حال دارد دوباره برود مدرسه و سرکار؟ هیچکس!
جودی هم از این موضوع مستثنا نیست. البته برای جودی شنبه، دوشنبه است! (میدونید دیگه، هفته، تو خیلی از کشورای دیگه از دوشنبه شروع میشه.)
جودی در یک دوشنبه کسلکننده دیگر وارد مدرسه میشود و معلمشان آقایتاد را میبیند که پلاستیک پُفی دستش است. ( پلاستیک پفی، همونا که میترکونیم و کِیف میکنیم.)
آقای تاد تصمیم دارد، روز قدردانی از پلاستیک پفی را جشن بگیرد!
و این طور میشود که جودی یکهفته تمام هرروز یک مناسبت عجیب را جشن میگیرد.
حالا کی میآید روز جهانی به دوستانت بگو چقدر برایت باارزشاند را جشن بگیریم؟
برای جشن گرفتن :
ابتدا از هر هُنری که دارید استفاده میکنید و سپس یک هدیه برای دوستتان میسازید. کاملاً دستساز و کمخرج.
مثلا:
نامه ای که پشتش نقاشی دارد؟ یک شالگردن که خودتان بافتید؟ یک گلدانگل که خودتان کاشتید؟ یک لباس که خوتان دوختید؟ یک عروسک که با جوراب کهنههای تان درست کردید؟ یک قطعه موسیقی که با سازتان برایش مینوازید؟ اوریگامی، کلاژ، یا هر کاردستی دیگری که درست کردید؟ چهره دوستتان را طراحی کردید؟ یک عکس که خودتان از دوستتان یا یک منظره جالب گرفتید؟ شعری که خودتان سرودید؟ چه میدانم، بالاخره باید یک استعدادی داشته باشید دیگر!
حالا بعد ساخت هدیه موردنظر به دوستتان اطلاع بدهید خیلی فوری باید او را ببینید. بعد با او قرار بگذارید و خوشحالش کنید. حالا اگر امروز هم نشد اشکال ندارد، میتوانید امروز فقط برایش عکس بفرستید و هر وقت شد بهش بدهید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
یک روز که دلدرد گرفته بودم، مجبور شدم تنهایتنها خانه بمانم. مامانم رفته بود رشت. وقتی برگشت، کل ۱۲ جلدِ جودیدمدی را برایم خریده بود. و این اولین مواجه من با جودی بود.
این مجموعه در کل ۱۵ جلد دارد. و امروز میخواهم درباره جلد ۱۵ بنویسم.
همهما، یا شاید بیشترمان خیلی دلخوشی از شنبهها نداریم. کی حال دارد دوباره برود مدرسه و سرکار؟ هیچکس!
جودی هم از این موضوع مستثنا نیست. البته برای جودی شنبه، دوشنبه است! (میدونید دیگه، هفته، تو خیلی از کشورای دیگه از دوشنبه شروع میشه.)
جودی در یک دوشنبه کسلکننده دیگر وارد مدرسه میشود و معلمشان آقایتاد را میبیند که پلاستیک پُفی دستش است. ( پلاستیک پفی، همونا که میترکونیم و کِیف میکنیم.)
آقای تاد تصمیم دارد، روز قدردانی از پلاستیک پفی را جشن بگیرد!
و این طور میشود که جودی یکهفته تمام هرروز یک مناسبت عجیب را جشن میگیرد.
حالا کی میآید روز جهانی به دوستانت بگو چقدر برایت باارزشاند را جشن بگیریم؟
برای جشن گرفتن :
ابتدا از هر هُنری که دارید استفاده میکنید و سپس یک هدیه برای دوستتان میسازید. کاملاً دستساز و کمخرج.
مثلا:
نامه ای که پشتش نقاشی دارد؟ یک شالگردن که خودتان بافتید؟ یک گلدانگل که خودتان کاشتید؟ یک لباس که خوتان دوختید؟ یک عروسک که با جوراب کهنههای تان درست کردید؟ یک قطعه موسیقی که با سازتان برایش مینوازید؟ اوریگامی، کلاژ، یا هر کاردستی دیگری که درست کردید؟ چهره دوستتان را طراحی کردید؟ یک عکس که خودتان از دوستتان یا یک منظره جالب گرفتید؟ شعری که خودتان سرودید؟ چه میدانم، بالاخره باید یک استعدادی داشته باشید دیگر!
حالا بعد ساخت هدیه موردنظر به دوستتان اطلاع بدهید خیلی فوری باید او را ببینید. بعد با او قرار بگذارید و خوشحالش کنید. حالا اگر امروز هم نشد اشکال ندارد، میتوانید امروز فقط برایش عکس بفرستید و هر وقت شد بهش بدهید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
به من نگاه کن
راستش من کودکان مریض را که میبینم اولین واکنشم دلسوزی نیست. ( طبیعتاً منظورم از مریضی، سرماخوردگی نیست. منظورم بیماریهای صعبالعلاج است. مثل اوتیسم، سندرم داون و...) اولین حسی که وجودم را غصب میکند ترس است. از بچه، آن هم از نوع مریضیش ترسیدن، جز عجایب است اما من واقعا این را دارم. از جیغجیغ و گریههایشان میترسم، از گریههایشان بیشتر. وقتی به آنها مراقبتی که نیاز دارند فکر میکنم میترسم. میگویم والدینشان چه میکشند؟ میترسم که نکند یک روزی با همچین بچهای سروکار داشته باشم.
این قصه هم داستان پدرومادر یکی از همین کودکان است. پدری که ابتدا فکر میکند بچهاش سالم است اما در آخر قبول میکند و مادری که...
بگذارید درمورد مادر نگویم تا داستان لو نرود. خودتان بخوانید و حال کنید. داستان قشنگی ست.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
راستش من کودکان مریض را که میبینم اولین واکنشم دلسوزی نیست. ( طبیعتاً منظورم از مریضی، سرماخوردگی نیست. منظورم بیماریهای صعبالعلاج است. مثل اوتیسم، سندرم داون و...) اولین حسی که وجودم را غصب میکند ترس است. از بچه، آن هم از نوع مریضیش ترسیدن، جز عجایب است اما من واقعا این را دارم. از جیغجیغ و گریههایشان میترسم، از گریههایشان بیشتر. وقتی به آنها مراقبتی که نیاز دارند فکر میکنم میترسم. میگویم والدینشان چه میکشند؟ میترسم که نکند یک روزی با همچین بچهای سروکار داشته باشم.
این قصه هم داستان پدرومادر یکی از همین کودکان است. پدری که ابتدا فکر میکند بچهاش سالم است اما در آخر قبول میکند و مادری که...
بگذارید درمورد مادر نگویم تا داستان لو نرود. خودتان بخوانید و حال کنید. داستان قشنگی ست.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
خوره و عُشاق!
این زن و شوهر هم من را کشتند هم خودشان را! از نامههایشان سه جلد کتاب در آمده، هر کدام چهارصد صفحه. محض رضای خدا بیخیال. جلد اولش را هنوز نتوانستم تمام کنم. دوست دارم زودتر به جلد دوم و نامههای آلاحمد برسم. چون انگار برعکس داستانها و رمانهایش که بدک نیستند، نامهنویس بهتریست.
اما چرا خودشان را کشتند؟
چون سیمین، پاشده و رفته یکسالی را در امریکا سپری کرده. هم خودش دلتنگ بوده و شوهرش. خلاصه هم غربت پدرش را در آورده هم دیر رسیدن نامههای شوهرجان!
نامههای سیمین گاهی حوصلهام را سر میبرد. آخر نصفش درباره دلتنگی است و نصف دیگرش درباره اینکه بچه دار نمیشدند. (برای اطلاعات بیشتر کتاب سنگیبرگوری نوشته جلال ال احمد را بخوانید)
خلاصه اگر مثل من خوره به جانتان افتاده که بفهمید عاشقها باهم چطور گپ میزنند این کتاب را از دست ندهید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
این زن و شوهر هم من را کشتند هم خودشان را! از نامههایشان سه جلد کتاب در آمده، هر کدام چهارصد صفحه. محض رضای خدا بیخیال. جلد اولش را هنوز نتوانستم تمام کنم. دوست دارم زودتر به جلد دوم و نامههای آلاحمد برسم. چون انگار برعکس داستانها و رمانهایش که بدک نیستند، نامهنویس بهتریست.
اما چرا خودشان را کشتند؟
چون سیمین، پاشده و رفته یکسالی را در امریکا سپری کرده. هم خودش دلتنگ بوده و شوهرش. خلاصه هم غربت پدرش را در آورده هم دیر رسیدن نامههای شوهرجان!
نامههای سیمین گاهی حوصلهام را سر میبرد. آخر نصفش درباره دلتنگی است و نصف دیگرش درباره اینکه بچه دار نمیشدند. (برای اطلاعات بیشتر کتاب سنگیبرگوری نوشته جلال ال احمد را بخوانید)
خلاصه اگر مثل من خوره به جانتان افتاده که بفهمید عاشقها باهم چطور گپ میزنند این کتاب را از دست ندهید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
اردشیرنامه
از زمان کتابباز قصد داشتم این کتابو بخرم و بالاخره نخریدم! هدیه گرفتم. جز جالبترین کتابایی که دیدم و خوندم.
گفته بودم نویسندهها از چیزایساده جالبترین چیزا رو بیرون میکشن؟ (اره، تو معرفی تاکسیسواری)
حالا باید بگم کاریکاتوریستها هم همین کارو میکنن. کاریکاتوریست_نویسندهها هم که دیگه غوغا میکنن و اردشیرنامه رو مینویسن.
همونطور که تو عکس خوندید، یه شب بیخوابی میزنه به سر اردشیررستمی و یه عالمه قوری میکشه. بعدش کمکم برای هر قوری جملاتی مینویسه که میشه گفت جمله قصار هستن.
این کتاب قوریها + جملات رو باهم داره. و بیشتر به درد آدمایی میخوره که جمله قصار یا کاریکاتور دوست دارن.
چندتا از جملات کتاب:
نباید زمانی به خودمون برگردم که چیزی ازمون نمونده باشه.
فرق ما با دیوونهها اینه که ما در اکثریتیم.
اگه از خوبی نگیم به بدی کمک کردیم.
آدم بزرگا به چیزای کوچیک توجه میکنن.
راههای کهنه به مقصدهای تازه نمیرسن.
آدم، بزرگترین دوست و دشمن خودشه.
آدما شبیه اشیایی که با خودشون حمل میکنن میشن.
اگه زیبارو قدر خودشو ندونه جنایت کرده.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
از زمان کتابباز قصد داشتم این کتابو بخرم و بالاخره نخریدم! هدیه گرفتم. جز جالبترین کتابایی که دیدم و خوندم.
گفته بودم نویسندهها از چیزایساده جالبترین چیزا رو بیرون میکشن؟ (اره، تو معرفی تاکسیسواری)
حالا باید بگم کاریکاتوریستها هم همین کارو میکنن. کاریکاتوریست_نویسندهها هم که دیگه غوغا میکنن و اردشیرنامه رو مینویسن.
همونطور که تو عکس خوندید، یه شب بیخوابی میزنه به سر اردشیررستمی و یه عالمه قوری میکشه. بعدش کمکم برای هر قوری جملاتی مینویسه که میشه گفت جمله قصار هستن.
این کتاب قوریها + جملات رو باهم داره. و بیشتر به درد آدمایی میخوره که جمله قصار یا کاریکاتور دوست دارن.
چندتا از جملات کتاب:
نباید زمانی به خودمون برگردم که چیزی ازمون نمونده باشه.
فرق ما با دیوونهها اینه که ما در اکثریتیم.
اگه از خوبی نگیم به بدی کمک کردیم.
آدم بزرگا به چیزای کوچیک توجه میکنن.
راههای کهنه به مقصدهای تازه نمیرسن.
آدم، بزرگترین دوست و دشمن خودشه.
آدما شبیه اشیایی که با خودشون حمل میکنن میشن.
اگه زیبارو قدر خودشو ندونه جنایت کرده.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
سووشون*
دو درس اجتماعی امسال درباره جنگهای جهانی بود. اما من هنوز جنگجهانی اول و دوم را قاطی میکنم. تنها چیزیهایی که از این جنگها یادم مانده چند نکته ریز در سریال خاتون و مطالبی هست که با خواندن شازده کوچولو در کارگاه کتابخوانی سطرهای سپید با خانم مصطفیزاده یاد گرفتیم. به نظرتان بهتر نیست به جای حفظیجات قلبمهسلمبه کمی فیلم و کتاب بدهند ببینیم؟
و الان هم یادم نیست زمان داستان این کتاب کدام جنگ در جریان بود ولی احتمالا جنگجهانی اول بود.
به هر حال:
زنها همیشه وسط جنگ بیشترین کار را میکردند و همیشه انگار دیده نمیشدند. این زنها بودند که میان قحطی جنگ حرص غذای بچهها را میخوردند و منتظر مردها بودند که برگردند. حتی در بعضی جاها زنها تفنگ هم دست میگیرند. (یاد کتاب جنگ چهره زنانه ندارد افتادم. دوست دارم یک معرفی برای آن هم بنویسم اما چندسال پیش خواندم و الان نمیدانم دقیق چه بود. ولی کتاب جالبی بود.)
این داستان ماجراهای زنی به نام زَریست. ماجراهای زری و شوهری به نام یوسف که سرش بوی قرمهسبزی میدهد و مدام با روسها و انگلیسها درگیر میشود. آخر سر هم...
(توافُق: پایان هیچ کتابی را لو نمیدهم.)
*به معنای سوگسیاوش
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
دو درس اجتماعی امسال درباره جنگهای جهانی بود. اما من هنوز جنگجهانی اول و دوم را قاطی میکنم. تنها چیزیهایی که از این جنگها یادم مانده چند نکته ریز در سریال خاتون و مطالبی هست که با خواندن شازده کوچولو در کارگاه کتابخوانی سطرهای سپید با خانم مصطفیزاده یاد گرفتیم. به نظرتان بهتر نیست به جای حفظیجات قلبمهسلمبه کمی فیلم و کتاب بدهند ببینیم؟
و الان هم یادم نیست زمان داستان این کتاب کدام جنگ در جریان بود ولی احتمالا جنگجهانی اول بود.
به هر حال:
زنها همیشه وسط جنگ بیشترین کار را میکردند و همیشه انگار دیده نمیشدند. این زنها بودند که میان قحطی جنگ حرص غذای بچهها را میخوردند و منتظر مردها بودند که برگردند. حتی در بعضی جاها زنها تفنگ هم دست میگیرند. (یاد کتاب جنگ چهره زنانه ندارد افتادم. دوست دارم یک معرفی برای آن هم بنویسم اما چندسال پیش خواندم و الان نمیدانم دقیق چه بود. ولی کتاب جالبی بود.)
این داستان ماجراهای زنی به نام زَریست. ماجراهای زری و شوهری به نام یوسف که سرش بوی قرمهسبزی میدهد و مدام با روسها و انگلیسها درگیر میشود. آخر سر هم...
(توافُق: پایان هیچ کتابی را لو نمیدهم.)
*به معنای سوگسیاوش
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی