ما طبیعت را از نیاکانمان به ارث نبردهایم، از فرزندانمان به امانت گرفتهایم.
این کتاب یکجور بیانه است، حرفهای رئیس سیاتل به رئیسجمهور آمریکا که قصد خرید زمینهای سیاهپوستان را داشت.
رئیس سیاتل طبیعت را بخشی از خانوادهی اهالی زمین میداند.
او میپرسد آدم چطور چیزی را که مالکش نیست میفروشد؟
من سالها دنبال این کتاب میگشتم، از زمانی که اردشیر رستمی در کتابباز معرفی کرد.
نسخه چاپی این کتاب را جایی پیدا نکردم اما نسخه الکترونیکیاَش در فیدیبو وجود است و به طرزی باورنکردنی ارزان است.
حتما بخوانیدش، به خصوص اگر هنوز افکار زیر را دارید:
پوست میوهجات تجزیه میشود،
همه دارند اشغال میریزند، من هم یکی بریزم چیزی نمیشود،
شکستن یک شاخه درخت به جای بر نمیخورد،
لوازمتزئینی یا لباسهایی که از اعضای بدن حیوانات ساخته میشوند خوشگلاَند،
حیوانهایی که غیرمجاز شکار میشوند خوشمزهاَند
و...
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
این کتاب یکجور بیانه است، حرفهای رئیس سیاتل به رئیسجمهور آمریکا که قصد خرید زمینهای سیاهپوستان را داشت.
رئیس سیاتل طبیعت را بخشی از خانوادهی اهالی زمین میداند.
او میپرسد آدم چطور چیزی را که مالکش نیست میفروشد؟
من سالها دنبال این کتاب میگشتم، از زمانی که اردشیر رستمی در کتابباز معرفی کرد.
نسخه چاپی این کتاب را جایی پیدا نکردم اما نسخه الکترونیکیاَش در فیدیبو وجود است و به طرزی باورنکردنی ارزان است.
حتما بخوانیدش، به خصوص اگر هنوز افکار زیر را دارید:
پوست میوهجات تجزیه میشود،
همه دارند اشغال میریزند، من هم یکی بریزم چیزی نمیشود،
شکستن یک شاخه درخت به جای بر نمیخورد،
لوازمتزئینی یا لباسهایی که از اعضای بدن حیوانات ساخته میشوند خوشگلاَند،
حیوانهایی که غیرمجاز شکار میشوند خوشمزهاَند
و...
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
یادداشت های یک مجنونِ خواندن و نوشتن| شیواکاظمی
Photo
پاریسِ منوپدرم
کتاب پاریس منو پدرم را به خاطر اسمش خواندم. آخر سر خیلی هم ازش خوشم نیامد. چون سوژه جالبی نداشت. اما یک پاراگراف داشت که حسابی چسبید. ( همانی که داخل عکس میبینید.)
از خودم پرسیدم چرا؟ ( من معمولا در مواجحه با هر چیزی میپرسم چرا. )
چرا به قول آن بنده خدایی که الان اسمش یادم نیست: شخصیت ما را ۵ نفری که بیشتر باهاشان ارتباط داریم شکل میدهند؟
احتمالا چون:
بعد از مدتی ما فکر میکنیم آن آدمها کارهای درست را انجام میدهند و فکرهای درستی در سر دارند. پس مثل آنها تفکر میکنیم.
در مورد محیط اطراف هم فکر کنم باید یک ربطی به ارتباط مان با طبیعت و اینکه چقدر در فضاهای مرتبط با روحیاتمان قرار میگیریم داشته باشد.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
کتاب پاریس منو پدرم را به خاطر اسمش خواندم. آخر سر خیلی هم ازش خوشم نیامد. چون سوژه جالبی نداشت. اما یک پاراگراف داشت که حسابی چسبید. ( همانی که داخل عکس میبینید.)
از خودم پرسیدم چرا؟ ( من معمولا در مواجحه با هر چیزی میپرسم چرا. )
چرا به قول آن بنده خدایی که الان اسمش یادم نیست: شخصیت ما را ۵ نفری که بیشتر باهاشان ارتباط داریم شکل میدهند؟
احتمالا چون:
بعد از مدتی ما فکر میکنیم آن آدمها کارهای درست را انجام میدهند و فکرهای درستی در سر دارند. پس مثل آنها تفکر میکنیم.
در مورد محیط اطراف هم فکر کنم باید یک ربطی به ارتباط مان با طبیعت و اینکه چقدر در فضاهای مرتبط با روحیاتمان قرار میگیریم داشته باشد.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
روز قدردانی از پلاستیک پُفی مبارک!
یک روز که دلدرد گرفته بودم، مجبور شدم تنهایتنها خانه بمانم. مامانم رفته بود رشت. وقتی برگشت، کل ۱۲ جلدِ جودیدمدی را برایم خریده بود. و این اولین مواجه من با جودی بود.
این مجموعه در کل ۱۵ جلد دارد. و امروز میخواهم درباره جلد ۱۵ بنویسم.
همهما، یا شاید بیشترمان خیلی دلخوشی از شنبهها نداریم. کی حال دارد دوباره برود مدرسه و سرکار؟ هیچکس!
جودی هم از این موضوع مستثنا نیست. البته برای جودی شنبه، دوشنبه است! (میدونید دیگه، هفته، تو خیلی از کشورای دیگه از دوشنبه شروع میشه.)
جودی در یک دوشنبه کسلکننده دیگر وارد مدرسه میشود و معلمشان آقایتاد را میبیند که پلاستیک پُفی دستش است. ( پلاستیک پفی، همونا که میترکونیم و کِیف میکنیم.)
آقای تاد تصمیم دارد، روز قدردانی از پلاستیک پفی را جشن بگیرد!
و این طور میشود که جودی یکهفته تمام هرروز یک مناسبت عجیب را جشن میگیرد.
حالا کی میآید روز جهانی به دوستانت بگو چقدر برایت باارزشاند را جشن بگیریم؟
برای جشن گرفتن :
ابتدا از هر هُنری که دارید استفاده میکنید و سپس یک هدیه برای دوستتان میسازید. کاملاً دستساز و کمخرج.
مثلا:
نامه ای که پشتش نقاشی دارد؟ یک شالگردن که خودتان بافتید؟ یک گلدانگل که خودتان کاشتید؟ یک لباس که خوتان دوختید؟ یک عروسک که با جوراب کهنههای تان درست کردید؟ یک قطعه موسیقی که با سازتان برایش مینوازید؟ اوریگامی، کلاژ، یا هر کاردستی دیگری که درست کردید؟ چهره دوستتان را طراحی کردید؟ یک عکس که خودتان از دوستتان یا یک منظره جالب گرفتید؟ شعری که خودتان سرودید؟ چه میدانم، بالاخره باید یک استعدادی داشته باشید دیگر!
حالا بعد ساخت هدیه موردنظر به دوستتان اطلاع بدهید خیلی فوری باید او را ببینید. بعد با او قرار بگذارید و خوشحالش کنید. حالا اگر امروز هم نشد اشکال ندارد، میتوانید امروز فقط برایش عکس بفرستید و هر وقت شد بهش بدهید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
یک روز که دلدرد گرفته بودم، مجبور شدم تنهایتنها خانه بمانم. مامانم رفته بود رشت. وقتی برگشت، کل ۱۲ جلدِ جودیدمدی را برایم خریده بود. و این اولین مواجه من با جودی بود.
این مجموعه در کل ۱۵ جلد دارد. و امروز میخواهم درباره جلد ۱۵ بنویسم.
همهما، یا شاید بیشترمان خیلی دلخوشی از شنبهها نداریم. کی حال دارد دوباره برود مدرسه و سرکار؟ هیچکس!
جودی هم از این موضوع مستثنا نیست. البته برای جودی شنبه، دوشنبه است! (میدونید دیگه، هفته، تو خیلی از کشورای دیگه از دوشنبه شروع میشه.)
جودی در یک دوشنبه کسلکننده دیگر وارد مدرسه میشود و معلمشان آقایتاد را میبیند که پلاستیک پُفی دستش است. ( پلاستیک پفی، همونا که میترکونیم و کِیف میکنیم.)
آقای تاد تصمیم دارد، روز قدردانی از پلاستیک پفی را جشن بگیرد!
و این طور میشود که جودی یکهفته تمام هرروز یک مناسبت عجیب را جشن میگیرد.
حالا کی میآید روز جهانی به دوستانت بگو چقدر برایت باارزشاند را جشن بگیریم؟
برای جشن گرفتن :
ابتدا از هر هُنری که دارید استفاده میکنید و سپس یک هدیه برای دوستتان میسازید. کاملاً دستساز و کمخرج.
مثلا:
نامه ای که پشتش نقاشی دارد؟ یک شالگردن که خودتان بافتید؟ یک گلدانگل که خودتان کاشتید؟ یک لباس که خوتان دوختید؟ یک عروسک که با جوراب کهنههای تان درست کردید؟ یک قطعه موسیقی که با سازتان برایش مینوازید؟ اوریگامی، کلاژ، یا هر کاردستی دیگری که درست کردید؟ چهره دوستتان را طراحی کردید؟ یک عکس که خودتان از دوستتان یا یک منظره جالب گرفتید؟ شعری که خودتان سرودید؟ چه میدانم، بالاخره باید یک استعدادی داشته باشید دیگر!
حالا بعد ساخت هدیه موردنظر به دوستتان اطلاع بدهید خیلی فوری باید او را ببینید. بعد با او قرار بگذارید و خوشحالش کنید. حالا اگر امروز هم نشد اشکال ندارد، میتوانید امروز فقط برایش عکس بفرستید و هر وقت شد بهش بدهید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
به من نگاه کن
راستش من کودکان مریض را که میبینم اولین واکنشم دلسوزی نیست. ( طبیعتاً منظورم از مریضی، سرماخوردگی نیست. منظورم بیماریهای صعبالعلاج است. مثل اوتیسم، سندرم داون و...) اولین حسی که وجودم را غصب میکند ترس است. از بچه، آن هم از نوع مریضیش ترسیدن، جز عجایب است اما من واقعا این را دارم. از جیغجیغ و گریههایشان میترسم، از گریههایشان بیشتر. وقتی به آنها مراقبتی که نیاز دارند فکر میکنم میترسم. میگویم والدینشان چه میکشند؟ میترسم که نکند یک روزی با همچین بچهای سروکار داشته باشم.
این قصه هم داستان پدرومادر یکی از همین کودکان است. پدری که ابتدا فکر میکند بچهاش سالم است اما در آخر قبول میکند و مادری که...
بگذارید درمورد مادر نگویم تا داستان لو نرود. خودتان بخوانید و حال کنید. داستان قشنگی ست.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
راستش من کودکان مریض را که میبینم اولین واکنشم دلسوزی نیست. ( طبیعتاً منظورم از مریضی، سرماخوردگی نیست. منظورم بیماریهای صعبالعلاج است. مثل اوتیسم، سندرم داون و...) اولین حسی که وجودم را غصب میکند ترس است. از بچه، آن هم از نوع مریضیش ترسیدن، جز عجایب است اما من واقعا این را دارم. از جیغجیغ و گریههایشان میترسم، از گریههایشان بیشتر. وقتی به آنها مراقبتی که نیاز دارند فکر میکنم میترسم. میگویم والدینشان چه میکشند؟ میترسم که نکند یک روزی با همچین بچهای سروکار داشته باشم.
این قصه هم داستان پدرومادر یکی از همین کودکان است. پدری که ابتدا فکر میکند بچهاش سالم است اما در آخر قبول میکند و مادری که...
بگذارید درمورد مادر نگویم تا داستان لو نرود. خودتان بخوانید و حال کنید. داستان قشنگی ست.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
خوره و عُشاق!
این زن و شوهر هم من را کشتند هم خودشان را! از نامههایشان سه جلد کتاب در آمده، هر کدام چهارصد صفحه. محض رضای خدا بیخیال. جلد اولش را هنوز نتوانستم تمام کنم. دوست دارم زودتر به جلد دوم و نامههای آلاحمد برسم. چون انگار برعکس داستانها و رمانهایش که بدک نیستند، نامهنویس بهتریست.
اما چرا خودشان را کشتند؟
چون سیمین، پاشده و رفته یکسالی را در امریکا سپری کرده. هم خودش دلتنگ بوده و شوهرش. خلاصه هم غربت پدرش را در آورده هم دیر رسیدن نامههای شوهرجان!
نامههای سیمین گاهی حوصلهام را سر میبرد. آخر نصفش درباره دلتنگی است و نصف دیگرش درباره اینکه بچه دار نمیشدند. (برای اطلاعات بیشتر کتاب سنگیبرگوری نوشته جلال ال احمد را بخوانید)
خلاصه اگر مثل من خوره به جانتان افتاده که بفهمید عاشقها باهم چطور گپ میزنند این کتاب را از دست ندهید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
این زن و شوهر هم من را کشتند هم خودشان را! از نامههایشان سه جلد کتاب در آمده، هر کدام چهارصد صفحه. محض رضای خدا بیخیال. جلد اولش را هنوز نتوانستم تمام کنم. دوست دارم زودتر به جلد دوم و نامههای آلاحمد برسم. چون انگار برعکس داستانها و رمانهایش که بدک نیستند، نامهنویس بهتریست.
اما چرا خودشان را کشتند؟
چون سیمین، پاشده و رفته یکسالی را در امریکا سپری کرده. هم خودش دلتنگ بوده و شوهرش. خلاصه هم غربت پدرش را در آورده هم دیر رسیدن نامههای شوهرجان!
نامههای سیمین گاهی حوصلهام را سر میبرد. آخر نصفش درباره دلتنگی است و نصف دیگرش درباره اینکه بچه دار نمیشدند. (برای اطلاعات بیشتر کتاب سنگیبرگوری نوشته جلال ال احمد را بخوانید)
خلاصه اگر مثل من خوره به جانتان افتاده که بفهمید عاشقها باهم چطور گپ میزنند این کتاب را از دست ندهید.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
اردشیرنامه
از زمان کتابباز قصد داشتم این کتابو بخرم و بالاخره نخریدم! هدیه گرفتم. جز جالبترین کتابایی که دیدم و خوندم.
گفته بودم نویسندهها از چیزایساده جالبترین چیزا رو بیرون میکشن؟ (اره، تو معرفی تاکسیسواری)
حالا باید بگم کاریکاتوریستها هم همین کارو میکنن. کاریکاتوریست_نویسندهها هم که دیگه غوغا میکنن و اردشیرنامه رو مینویسن.
همونطور که تو عکس خوندید، یه شب بیخوابی میزنه به سر اردشیررستمی و یه عالمه قوری میکشه. بعدش کمکم برای هر قوری جملاتی مینویسه که میشه گفت جمله قصار هستن.
این کتاب قوریها + جملات رو باهم داره. و بیشتر به درد آدمایی میخوره که جمله قصار یا کاریکاتور دوست دارن.
چندتا از جملات کتاب:
نباید زمانی به خودمون برگردم که چیزی ازمون نمونده باشه.
فرق ما با دیوونهها اینه که ما در اکثریتیم.
اگه از خوبی نگیم به بدی کمک کردیم.
آدم بزرگا به چیزای کوچیک توجه میکنن.
راههای کهنه به مقصدهای تازه نمیرسن.
آدم، بزرگترین دوست و دشمن خودشه.
آدما شبیه اشیایی که با خودشون حمل میکنن میشن.
اگه زیبارو قدر خودشو ندونه جنایت کرده.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
از زمان کتابباز قصد داشتم این کتابو بخرم و بالاخره نخریدم! هدیه گرفتم. جز جالبترین کتابایی که دیدم و خوندم.
گفته بودم نویسندهها از چیزایساده جالبترین چیزا رو بیرون میکشن؟ (اره، تو معرفی تاکسیسواری)
حالا باید بگم کاریکاتوریستها هم همین کارو میکنن. کاریکاتوریست_نویسندهها هم که دیگه غوغا میکنن و اردشیرنامه رو مینویسن.
همونطور که تو عکس خوندید، یه شب بیخوابی میزنه به سر اردشیررستمی و یه عالمه قوری میکشه. بعدش کمکم برای هر قوری جملاتی مینویسه که میشه گفت جمله قصار هستن.
این کتاب قوریها + جملات رو باهم داره. و بیشتر به درد آدمایی میخوره که جمله قصار یا کاریکاتور دوست دارن.
چندتا از جملات کتاب:
نباید زمانی به خودمون برگردم که چیزی ازمون نمونده باشه.
فرق ما با دیوونهها اینه که ما در اکثریتیم.
اگه از خوبی نگیم به بدی کمک کردیم.
آدم بزرگا به چیزای کوچیک توجه میکنن.
راههای کهنه به مقصدهای تازه نمیرسن.
آدم، بزرگترین دوست و دشمن خودشه.
آدما شبیه اشیایی که با خودشون حمل میکنن میشن.
اگه زیبارو قدر خودشو ندونه جنایت کرده.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
سووشون*
دو درس اجتماعی امسال درباره جنگهای جهانی بود. اما من هنوز جنگجهانی اول و دوم را قاطی میکنم. تنها چیزیهایی که از این جنگها یادم مانده چند نکته ریز در سریال خاتون و مطالبی هست که با خواندن شازده کوچولو در کارگاه کتابخوانی سطرهای سپید با خانم مصطفیزاده یاد گرفتیم. به نظرتان بهتر نیست به جای حفظیجات قلبمهسلمبه کمی فیلم و کتاب بدهند ببینیم؟
و الان هم یادم نیست زمان داستان این کتاب کدام جنگ در جریان بود ولی احتمالا جنگجهانی اول بود.
به هر حال:
زنها همیشه وسط جنگ بیشترین کار را میکردند و همیشه انگار دیده نمیشدند. این زنها بودند که میان قحطی جنگ حرص غذای بچهها را میخوردند و منتظر مردها بودند که برگردند. حتی در بعضی جاها زنها تفنگ هم دست میگیرند. (یاد کتاب جنگ چهره زنانه ندارد افتادم. دوست دارم یک معرفی برای آن هم بنویسم اما چندسال پیش خواندم و الان نمیدانم دقیق چه بود. ولی کتاب جالبی بود.)
این داستان ماجراهای زنی به نام زَریست. ماجراهای زری و شوهری به نام یوسف که سرش بوی قرمهسبزی میدهد و مدام با روسها و انگلیسها درگیر میشود. آخر سر هم...
(توافُق: پایان هیچ کتابی را لو نمیدهم.)
*به معنای سوگسیاوش
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
دو درس اجتماعی امسال درباره جنگهای جهانی بود. اما من هنوز جنگجهانی اول و دوم را قاطی میکنم. تنها چیزیهایی که از این جنگها یادم مانده چند نکته ریز در سریال خاتون و مطالبی هست که با خواندن شازده کوچولو در کارگاه کتابخوانی سطرهای سپید با خانم مصطفیزاده یاد گرفتیم. به نظرتان بهتر نیست به جای حفظیجات قلبمهسلمبه کمی فیلم و کتاب بدهند ببینیم؟
و الان هم یادم نیست زمان داستان این کتاب کدام جنگ در جریان بود ولی احتمالا جنگجهانی اول بود.
به هر حال:
زنها همیشه وسط جنگ بیشترین کار را میکردند و همیشه انگار دیده نمیشدند. این زنها بودند که میان قحطی جنگ حرص غذای بچهها را میخوردند و منتظر مردها بودند که برگردند. حتی در بعضی جاها زنها تفنگ هم دست میگیرند. (یاد کتاب جنگ چهره زنانه ندارد افتادم. دوست دارم یک معرفی برای آن هم بنویسم اما چندسال پیش خواندم و الان نمیدانم دقیق چه بود. ولی کتاب جالبی بود.)
این داستان ماجراهای زنی به نام زَریست. ماجراهای زری و شوهری به نام یوسف که سرش بوی قرمهسبزی میدهد و مدام با روسها و انگلیسها درگیر میشود. آخر سر هم...
(توافُق: پایان هیچ کتابی را لو نمیدهم.)
*به معنای سوگسیاوش
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
ابنمشغله و ابوالمشاغل
معرفی میکنم، ابنمشغله، ابوالمشاغل؛ جناب آقای نادر ابراهیمی. وی به دنیا آمد و از آن پس به تعویض شغل پرداخت.
اگر باور نمیکنید کتابش را بخوانید. خودش نوشته که چقدر و چطور هر ماه شغل عوض میکرده. البته غیر از نویسندگی، زیرا وی یک نویسنده مادرزاد بوده.(لازم است بگویم اغراق کردم و هیچ موجودی چه دوپا و چه چهارپا، مادرزاد هنرمند نیست؟)
ابنمشغله و ابوالمشاغل، دوجلد کتاب هستند که نادرابراهیمی در آنها ماجراهایش را برای یافتن شغلی ثابت و درآمددار نوشته.
راستش برای عموم مخاطبان جذابیت خاصی ندارد و من هم به قصد اشنایی بیشتر با نادرابراهیمی این مجموعه را خواندم. اما شما ممکن است قصد داشته باشید تمام عمر شغل عوض کنید، در این صورت این کتاب مال شماست.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
معرفی میکنم، ابنمشغله، ابوالمشاغل؛ جناب آقای نادر ابراهیمی. وی به دنیا آمد و از آن پس به تعویض شغل پرداخت.
اگر باور نمیکنید کتابش را بخوانید. خودش نوشته که چقدر و چطور هر ماه شغل عوض میکرده. البته غیر از نویسندگی، زیرا وی یک نویسنده مادرزاد بوده.(لازم است بگویم اغراق کردم و هیچ موجودی چه دوپا و چه چهارپا، مادرزاد هنرمند نیست؟)
ابنمشغله و ابوالمشاغل، دوجلد کتاب هستند که نادرابراهیمی در آنها ماجراهایش را برای یافتن شغلی ثابت و درآمددار نوشته.
راستش برای عموم مخاطبان جذابیت خاصی ندارد و من هم به قصد اشنایی بیشتر با نادرابراهیمی این مجموعه را خواندم. اما شما ممکن است قصد داشته باشید تمام عمر شغل عوض کنید، در این صورت این کتاب مال شماست.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
چگونه؟
پدرومادرها، پدرومادرها، پدرومادرها! به قول روژان: اُف!
لویی در هر جلد با مشکل جدیدی با پدرومادرش بر میخوره. و هربار چگونهای برای حل مشکل پیدا میکنه.
مجموعه "قصههای با پدر و مادر " از جمله مجموعه کتابهایی هست که خیلی دوسش دارم. ولی از اونجا که موجودی حساب کافی نمیباشد فقط جلدهای ۴و۵و۱ رو خریدم. چون عنوانهاشون جالبتر بودن.
جلد اول: چگونه پدرومادر خود را تربیت کنیم؟
جلد چهارم: چگونه تنظیمات پدرومادر خود را به روز رسانی کنیم؟
جلد پنجم: چگونه سر پدرومادر خود را گول بمالیم؟
به نظرم بهتره پدرومادرها هم این مجموعه رو بخونن. بلکه با دغدغه بچهها بیشتر آشنا شدن.
شاید گاهی لازم باشه بچهها رو بیشتر درک کنن.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
پدرومادرها، پدرومادرها، پدرومادرها! به قول روژان: اُف!
لویی در هر جلد با مشکل جدیدی با پدرومادرش بر میخوره. و هربار چگونهای برای حل مشکل پیدا میکنه.
مجموعه "قصههای با پدر و مادر " از جمله مجموعه کتابهایی هست که خیلی دوسش دارم. ولی از اونجا که موجودی حساب کافی نمیباشد فقط جلدهای ۴و۵و۱ رو خریدم. چون عنوانهاشون جالبتر بودن.
جلد اول: چگونه پدرومادر خود را تربیت کنیم؟
جلد چهارم: چگونه تنظیمات پدرومادر خود را به روز رسانی کنیم؟
جلد پنجم: چگونه سر پدرومادر خود را گول بمالیم؟
به نظرم بهتره پدرومادرها هم این مجموعه رو بخونن. بلکه با دغدغه بچهها بیشتر آشنا شدن.
شاید گاهی لازم باشه بچهها رو بیشتر درک کنن.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
هشت قتل حرفهای
تصور کنید:
شما به عنوان یک نویسنده فهرستی از کتابهای جنایی موردعلاقهتان مینویسید. و در وبلاگتان منتشر میکنید.
سالها بعد مامور پلیس به سراغتان میآید و میگوید شخصی بر اساس فهرست شما درحال ارتکاب یکسری قتل زنجیرهای است.
چه کار میکنید؟
این اتفاقی است که برای شخصیت اصلی کتاب هشتقتلحرفهای میافتد.
کتابفروشی که پس از مرگ همسرش...
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
تصور کنید:
شما به عنوان یک نویسنده فهرستی از کتابهای جنایی موردعلاقهتان مینویسید. و در وبلاگتان منتشر میکنید.
سالها بعد مامور پلیس به سراغتان میآید و میگوید شخصی بر اساس فهرست شما درحال ارتکاب یکسری قتل زنجیرهای است.
چه کار میکنید؟
این اتفاقی است که برای شخصیت اصلی کتاب هشتقتلحرفهای میافتد.
کتابفروشی که پس از مرگ همسرش...
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
هیچ بخشی از ما بد نیست
انیمیشن درونوبیرون را کی دیده؟ دستها بالا.
کتابِ هیچ بخشی از ما بد نیست هم دقیقا همان تئوری را توضیح میدهد. با این تفاوت که نویسنده شخصیتهای دورن ما را همچون یک خانواده میبیند.
طبق نظر نویسنده، بخشهای مختلف وجود ما باعث تبعیدشدن بخشهایدیگر میشوند. یا برخی از بخشهایما، بارهایی رو بدنشان دارند. و در نتیجه خودِ وجودی ما افسرده و رنجدیده میشود.
حتی بسیاری مشکلات یا بیماریهای جسمِما نتیجه نادیده گرفتن بخشهای تبعیدشده است.
نویسنده میگوید: ما زمانی به اوج شکوفایی و خلاقیت میرسیم که بارهایاضافی را از دوش بخشها برداریم و بخشهای تبعیدشده را آزاد کنیم.
بیایید، خودمان را بشناسیم و دوست داشته باشیم. اینطوری، با جهان هم مهربانتر خواهیم بود.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
انیمیشن درونوبیرون را کی دیده؟ دستها بالا.
کتابِ هیچ بخشی از ما بد نیست هم دقیقا همان تئوری را توضیح میدهد. با این تفاوت که نویسنده شخصیتهای دورن ما را همچون یک خانواده میبیند.
طبق نظر نویسنده، بخشهای مختلف وجود ما باعث تبعیدشدن بخشهایدیگر میشوند. یا برخی از بخشهایما، بارهایی رو بدنشان دارند. و در نتیجه خودِ وجودی ما افسرده و رنجدیده میشود.
حتی بسیاری مشکلات یا بیماریهای جسمِما نتیجه نادیده گرفتن بخشهای تبعیدشده است.
نویسنده میگوید: ما زمانی به اوج شکوفایی و خلاقیت میرسیم که بارهایاضافی را از دوش بخشها برداریم و بخشهای تبعیدشده را آزاد کنیم.
بیایید، خودمان را بشناسیم و دوست داشته باشیم. اینطوری، با جهان هم مهربانتر خواهیم بود.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
زندگی از دریچه حواس ۵گانه
اولین باری که فهمیدم چشمهای بابایم بیشتر عسلیاند و نه سیاه، میخواستم توی چشمهایش نگاه کنم تا بلکه بفهمم کی میخواهد دست از حرف زدن بردارد. بعد از ۱۴سال تازه فهمیدم چشمهایش چه رنگیاند.
نشسته بودم روی مبل و به سوسکی که روی سقف بود، خیره شده بودم. بعد نیمساعت بلند شدم و فهمیدم سوسکی در کار نبوده. فقط تَرَک دیوار بوده.
تا پارسال میرزاقاسمی نمیخوردم. و در مقابل گوش کردن به آهنگهای گروه بُمرانی مقاومت میکردم.
ما معمولاً به حواسمان، بیتوجهیم. تا زمانی که نبودشان را حس کنیم. یا مثل نویسنده کتاب، تا مرز از دست دادن چشمهایمان برویم.
این کتاب به ما کمک میکند، تا به درک جدیدی از حواسمان برسیم. و زندگی را از دریچه آنها ببینیم.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
اولین باری که فهمیدم چشمهای بابایم بیشتر عسلیاند و نه سیاه، میخواستم توی چشمهایش نگاه کنم تا بلکه بفهمم کی میخواهد دست از حرف زدن بردارد. بعد از ۱۴سال تازه فهمیدم چشمهایش چه رنگیاند.
نشسته بودم روی مبل و به سوسکی که روی سقف بود، خیره شده بودم. بعد نیمساعت بلند شدم و فهمیدم سوسکی در کار نبوده. فقط تَرَک دیوار بوده.
تا پارسال میرزاقاسمی نمیخوردم. و در مقابل گوش کردن به آهنگهای گروه بُمرانی مقاومت میکردم.
ما معمولاً به حواسمان، بیتوجهیم. تا زمانی که نبودشان را حس کنیم. یا مثل نویسنده کتاب، تا مرز از دست دادن چشمهایمان برویم.
این کتاب به ما کمک میکند، تا به درک جدیدی از حواسمان برسیم. و زندگی را از دریچه آنها ببینیم.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
موضوع مرگ و زندگی
مریلین، چندماه بیشتر زنده نیست. و اِرو، از صمیمقلب، عاشق همسرش است.
همسری که مبتلا به سرطانِ سلولهای پلاسما است.
همسری که در آستانه مرگ است و دارد به مرگ خودخواسته با کمک پزشک فکر میکند.
کتابِ موضوع مرگ و زندگی، دو نویسنده دارد. زن و شوهری که تنها مرگ جدایشان خواهدکرد.
آنها، به ترتیب تجربهشان را از زمانی که بیماری تشخیص داده شد، تا زمان مرگِ مریلین مینویسند. تجربهی رویارویی با مرگ.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی
مریلین، چندماه بیشتر زنده نیست. و اِرو، از صمیمقلب، عاشق همسرش است.
همسری که مبتلا به سرطانِ سلولهای پلاسما است.
همسری که در آستانه مرگ است و دارد به مرگ خودخواسته با کمک پزشک فکر میکند.
کتابِ موضوع مرگ و زندگی، دو نویسنده دارد. زن و شوهری که تنها مرگ جدایشان خواهدکرد.
آنها، به ترتیب تجربهشان را از زمانی که بیماری تشخیص داده شد، تا زمان مرگِ مریلین مینویسند. تجربهی رویارویی با مرگ.
#کتابی_که_خواندم
✍🏻شیوا کاظمی