روزنامه شریف | Sharifdaily
24.1K subscribers
8K photos
349 videos
384 files
7.27K links
آخرین متن و حواشی دانشگاه صنعتی شریف
از بزرگترین رسانه دانشگاهی کشور

تلفن: ۰۲۱۶۶۱۶۶۰۰۶
سایت: daily.sharif.ir
ارتباط با ما: @sharifdaily_admin
فضای مجازی: zil.ink/sharifdaily

آدرس: تهران، دانشگاه صنعتی شریف، خیابان پژوهش،
بین روابط عمومی و دانشکده برق
Download Telegram
"جمشید و فصل تابستان"

#محمد_حسین_قاسمی
#طنز #وصله_پینه

در اواخر فصل تابستان هستیم. ترم جدید آغاز شده است، دانشجویان خوشحال و خرم به سر کلاس‌ها می‌روند و استادها از آن‌ها خوشحال و خرم‌تر درس می‌دهند و این روند روزانه ادامه پیدا می‌کند. تصمیم گرفتیم در راستای پاسخ به سوال معروف دوران بچگی‌مان مبنی بر اینکه تابستان خود را چگونه گذراندید این سوال را از تنی چند از دانشجویان بپرسیم تا ببینیم اوضاع از چه قرار بوده است. صحبت‌های دانشجویان با خبرنگار ما را در زیر آورده‌ایم.

1️⃣دانشجوی اول (با هدفونی در گوش)

والا من بیشتر پیش وحید آنلاین و منصور قیامت از کانال گیزمیز بودم. تو کانال‌های دیگه هم اگه کلیپ آموزشی می‌دیدم واسه بچه‌ها فوروارد می‌کردم. بعضی‌ موقع‌ها هم خسته می‌شدم می‌رفتم اینستاگرام. اونجا بیشتر آهنگ‌های پشت فرمون بچه‌ها رو تو استوری‌ها گوش می‌کردم. راستی این گیفه رو دیدی؟ بذار برات بفرستم.

2️⃣دانشجوی دوم (با فرمی در دست)

من این تابستون کارآموزی برداشته بودم. یه جای دوری هم بود. اونجا مجبورم کردن ۲۳۸ ساعت هیچکاری نکنم. مسئولش هم خیلی آدم بداخلاقی بود،‌. اون ۲ ساعت هم داشتم براش گوشی اندرویدشو درست می‌کردم. خیلی اذیت شدم. چرا این دانشگاه اینجوریه؟!

3️⃣دانشجوی سوم (مشغول پاک کردن عینک ته استکانی خود)

تابستان؟ تابستان چیه؟ مگه فرقی هم می‌کنه با فصلای دیگه؟ من به سه تا استاد خدمت‌ رسانی ‌کردم. روزی۷۳ صفحه کتاب خوندم. پروژه ۵ تا درس رو برای بچه‌های دیگه زدم. امتحان تافل هم دادم. الان هم دارم جزوه‌های ترم بعد رو پیش خوانی می‌کنم. چرا این انتشارات رو بردن طبقه بالا آخه؟😕

4️⃣دانشجوی چهارم (در جستجوی فندک)

ای آقا شما هم دلت خوشه ‌ها!‌ تابستون چی کشک چی! وقتی اونی که باید باشه نباشه شما بپرس زمستان خود را چگونه گذراندید، فرقش میشه اینکه اونموقع دیگه آستین کوتاه‌ نمی‌پوشیم. راستی جمشید چرا تابستون همه میرن؟ چرا بازم مثل پاییز هیشکی برنمی‌گرده؟

5️⃣دانشجوی پنجم (در حال پاک کردن گوش خود با سوییچ مازراتی)

یه تابستونه و یه مراسم رونمایی از آیفونش. بابا مراسم‌های «استیو» حداقل یه آبمیوه‌ای چیزی می‌دادن این «تیم» فقط آب معدنی میده،‌ اونم نفری یکی! نور به قبرش بباره. جات خالی تو راه برگشت هم رفتیم نمایشگاه خودرو فرانکفورت، بعدش هم که دیگه کنسرت آقامون ابی بود. استانبوله و شب‌هاش! آقا تابستون واقعا کوتاهه انگار همین دیروز بود که رو موج‌های مکزیکو بودیم. می‌خوای بقیه روز‌ها رو هم برات تعریف کنم یا کافیه؟


@sharifdaily
«از این به بعد دکتر انوچ را هم ببینید و هم بخوانید»

#طنز
#مطب_دکتر_انوچ

❇️ دکتر انوچ تصمیم گرفته علاوه بر #رادیو_شریف با روزنامه هم همکاری کند و تحلیل‌های نابش درباره مسائل روز، وضعیت منطقه و موضوعات دانشگاهی را به صورت رایگان در اختیار خوانندگان روزنامه قرار دهد.

🔸 شنبه‌ها در صفحه آخر روزنامه مطب دکتر انوچ را دنبال کنید. اولین نسخه شفابخش دکتر انوچ را با عنوان «چه چیزهایی برای اپلای خوب نیست» می‌توانید در ویرگول و سایت روزنامه بخوانید.

@sharifdaily
«کرونای خود را چگونه گذراندید؟»

#طنز
#وصله‌پینه

❇️ ما که امسال از سال تحصیلی یک تریلر بیشتر ندیدیم، پاییز و زمستان را برای آلودگی هوا و یخبندان و دم عید را برای کرونا تعطیل شده بودیم. من امسال زیاد در خانه مانده‌ام و روی مخ مامان و بابا و آقاجان بوده‌ام اما آبجی سودابه می‌گوید باید مثبت‌نگر بود، ما از این تعطیلی‌ها درس‌های زندگی زیادی گرفتیم؛ مثلا فهمیدیم چقدر نمی‌توانیم همدیگر را تحمل کنیم ولی چقدر دل‌مان می‌خواهد بعضی‌ها را بغل کنیم و ببوسیم.

🔸 کرونا خیلی چیز جالبی است، باعث خیلی تغییرات خوب خوب در ما شده؛ مثلا داداش سعید که صبح‌ها که از خواب بیدار می‌شد و به دست‌شویی میرفت و با دست‌های خشک می‌آمد سر سفره صبحانه و چایی شیرینش را با انگشت بهم می‌زد و با ناخن پرزهای توی نافش را درمی‌آورد هم هر پنج دقیقه یک بار دست‌هایش را می‌شوید. داداش سعید الان دو رنگ شده دست‌هایش، حداقل سه درجه از سر و صورتش روشن‌تر است. بابا می‌گوید برای اینکه توی سر قیمتش نخورد، باید تن و بدنش را هم خودمان بشوریم تا همرنگ شود و بتوانیم بگوییم دست یک خانوم دکتر بوده، آخر در این دوران کمبود الکل و مواد ضدعفونی داداش سعید از انبار دو تا دبه 4 لیتری الکل سفید آورد و بین همسایه‌ها پخش کرد. از آن روز به بعد همه داداش سعید را آقای دکتر صدا می‌کنند.

🔸 ما در دوران قرنطینه با کسی رفت‌وآمد نداریم اما شهین خانوم، همسایه‌مان به ما سر می‌زند. ماسکش را در می‌آورد، با مامان روبوسی می‌کند، لپ مرا می‌کشد و می‌گوید اوضاع خیلی خطرناک شده و توصیه‌های ایمنی را به مادرم می‌کند که حتما هرچیزی که از بیرون به خانه می‌آورد، ضد عفونی کند و غذایش را سرصبح بار بگذارد تا غذایش پخته باشد و نان را حتما قبل خوردن داغ کند. برای همین ما صبح‌ها کنار جوراب و ماسک شسته‌شده بابا روی بخاری نان هم داغ می‌کنیم. شهین خانوم از وقتی فهمیده آبجی سودابه مامایی می‌خواند، برایش سی‌دی‌های آموزش رقص خردادیانش را آورده تا در تعطیلات تمرین کند، بعدا اگر فیلمش پخش شد آبرویش نرود.

🔸 وصله‌پینه کرونایی #انگاره_گودرزی را در سایت روزنامه بخوانید.

@sharifdaily
«سیزده هم سه نقطه دارد»

#پیشنهاد
#مجله #طنز
👤امید:
اگر از آن شنبه معهود شیخ همه‌چیز عادی شده بود، الآن شما باید جوجه سیزده را هم به دندان کشیده بودید و والیبال عصر سیزده را هم زده بودید ولی مثل باقی وعده‌های مدبرانه این وعده هم به گل نشست و شما کنج خانه نشسته و سر در جیب فجازی فرو کردید؛ همین شد که گفتیم پیشنهادی بهتان بدهیم که حسابی بسازدتان.

🔸 سه‌نقطه یک مکتوب طنز فارسی‌ است. البته خودشان روی جلد اینجوری می‌نویسند: «مکتوب طنز+جد فارسی» و درباره خودشان می‌گویند: «سه‌نقطه مجله‌ای است برای خندندگان و خندانندگان. سه‌نقطه بنا دارد طنز را جدی ببیند و جدی بنویسید و در همه‌جا، به خصوص جاهایی که ممکن است در پی کشف رگه‌ها و لایه‌های نادیده و ناشنیده طنز باشد…»

🔸 دوره جدید این نشریه، معمولا هر دو ماه یکبار چاپ می‌شود و تا کنون ۱۱ شماره از آن چاپ شده است. اسامی نویسندگان آن بدون نرخ تورم هم برای خم کردن کمر هر کاغذی کافی‌ست؛ امرالله احمدجو، مجید خسروانجم، رضا امیرخانی، محسن رضوانی، احسان عبدی‌پور، محمد صالح‌علا، احسان محمدی، فریدون صدیقی، هادی مقدم‌دوست، محمود فرجامی، محمدکاظم کاظمی، یوسفعلی میرشکاک، محمدحسین جعفریان، سیدامیر سادات‌موسوی، کورش علیانی و... حتی سیدابراهیم نبوی.

🔸 سه‌نقطه یک حال اساسی به مخاطبینش داده و برای اشتراک شماره‌های بعدی آتش به مالش زده و تخفیف ویژه‌ای در نظر گرفته که فقط تا روز جمعه برای خرید آن فرصت دارید.

▫️اشتراک سه شماره: [۱۰۲هزار تومان/ با ۲۱.۵ درصد تخفیف]: ۸۰هزار تومان
▫️اشتراک شش شماره: [۲۰۴هزار تومان/ با ۳۱.۵ درصد تخفیف]: ۱۴۰هزار تومان
▫️اشتراک ده شماره: [۳۴۰هزار تومان/ با ۴۰ درصد تخفیف]: ۲۰۰هزار تومان

🔸 برای خرید اشتراک سه‌نقطه از اینجا می‌توانید اقدام کنید. برای خرید شماره‌های قبلی با تخفیف ۵۰ درصدی هم لینک‌های زیر به کارتان می‌آید. در فیدیبو و جار هم نسخه الکترونیک شماره ۱۱ سه‌نقطه پیدا می‌شود.

▫️بسته سه‌نقطه در سال ۹۷
▫️بسته سه‌نقطه در سال ۹۸

🎼 راستی سه‌نقطه یک مسموع طنز هم راه انداخته به نام رادیو سه‌نقطه که یکی از شماره‌هایش را برایتان اینجا می‌فرستم تا معتادش شوید و سیزده‌تان را در خانه به در کنید.

@pishnahadable
«به دیار حبیب»

❇️ #به_دیار_حبیب ستون #طنز جدید روزنامه است؛ نامه‌هایی از دیار غریب به دیار حبیب.

@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
Sharif Daily 872 (14 Esfand 1399).pdf
«بعدازظهرِ توله‌سگی»

#پیمان_ملک‌محمدی
#به_دیار_حبیب

❇️ شروع کردم به نوشتن نامه، اما نمی‌دانم چطور شروع کنم. دیگر لفظ «چطوری جان دل» معنی رمانتیک خودش را از دست داده، پس به همان سبک «سلام عزیزم سلام» کلاسیک برمی‌گردم.

🔸 اولین نامه را می‌خواهم با موضوع مورد علاقه‌ات آغاز کنم. قسمت شود بیایی و ببینی که اینجا این اروپایی‌ها برای جا‌به‌جایی این توله‌سگ‌هاشان چه مسخره‌بازی‌هایی که درنمی‌آورند؛ بچه‌هایشان را عرض می‌کنم البته. وقتی در شهر راه می‌روی، بچه‌هایی را می‌بینی که هرکدام در کالسکه‌‌ای متفاوت، مردد در انتخاب بین هیچ‌کاری نکردن و یا باز‌ هم هیچ‌کاری نکردن، از این طرف به آن طرف می‌روند. حتی اگر علاقه‌ای هم به بچه‌ها نداشته باشی، بالاخره چشمت به جوار خودشان و تخت پادشاهی‌شان می‌افتد. آن موقع است که به فکر می‌افتی؛ به فکر این که این نیم‌وجب چربی عجب امکاناتی دارد برای خودش. همه‌شان از پوششی پلاستیکی به عنوان سان‌روف‌ استفاده می‌کنند تا موقع باران، که اینجا قطع و وصلی‌اش از اینترنت ایران هم بیش‌تر است، بتوانند این مولدانِ آبِ دهان را خشک نگه دارند. اما این فقط کفِ امکانات است. مشخصات کالسکه‌های مخصوص دو بچه، سه بچه، یک سگ و دو بچه، دو سگ و یک بچه و الی آخر را باید در جدولی کامل برایت بفرستم.

🔸 عزیزم خدا نکند بخواهی اینجا دوچرخه‌سواری کنی. اینجا کسی جلویت را نمی‌گیرد ولی خودت بی‌خیال می‌شوی، چون وقتی به دوچرخه دیگری نزدیک می‌شوی، نه‌تنها باید خودِ دوچرخه را بپایی، بلکه یک متر جلوتر، یک متر عقب‌ترش و خلاصه به شعاع یک متری از دوچرخه را نیز باید نگاه کنی، چون ممکن است یکی از این تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ها لم‌داده در سرای همایونی‌اش، شست پا به دهان، به یک‌ جای دوچرخه متصل باشد. تازه خیلی وقت‌ها یک توله‌سگ دیگر هم در جایی همان حوالی مشغول دویدن به دنبال دوچرخه است؛ توله‌سگ‌هایشان را واقعا عرض می‌کنم البته. حالا دیگر رانندگی با ماشین در این وضعیت را به عنوان تکلیف خانه به خودت واگذار می‌کنم. خلاصه این‌قدر تنوع این ارابه‌هاشان بالاست که حس می‌کنی گاراژ مخصوصی دارند که در آنجا مانند GTA می‌توانند کالسکه را اسپورت کنند. ببخشید که موضوع مورد علاقه‌ات را این‌قدر مورد حمله‌ی غرهایم قرار دادم ولی دست‌آویزی بود برای باز کردن بحث و پنهان کردن دل‌تنگی‌ام برایت!

🔸 امیدوارم که زودتر بیایی اینجا که با هم دل‌مان برای توله‌سگ‌های وطنی تنگ شود؛ این بار انتخاب با خودت!

t.me/sharifdaily/7631

@sharifdaily
«در پی بوی کباب رفتیم»

#محمدحسین_هوائی
#به_دیار_حبیب

❇️ سلام بر محبوب که آخرین انگیزه پیگیری اخبار ایران است! آمدیم شرح هجران کنیم برایتان و بگوییم دل مادرمرده چه می‌کشد در نبودتان، یادمان افتاد که فی‌الحال یک پرونده باز داریم و دوتایش نکنیم بهتر است. برگشتیم پای کتابت سطور ذیل تا لقمه‌ای بزنیم دور هم از سفره دلِ پاره‌پاره‌مان.

🔸 آن روز که نظر بر تالی سیاه خود کردیم و دیدیم آخرش بالا برویم و پایین بیاییم، لاجرم می‌بایست روح خود را به شیاطین مهندسی بفروشیم، کوشیدیم اقلا قیمت را کم ندهیم که خدای ناکرده شرایط اقتضا نکند متعاقب فروش روح، به فروش اعضا و جوارح هم روی بیاوریم. فلذا چون نامه‌ای از طرف این فرنگی‌ها دریافت کردیم و دیدیم حاضرند برای دو سال سبیل‌مان را چرب کنند، جاهلانه پیه مکافات مهاجرت را به تن مالیده، از وطن خروج کردیم. آن روز روح‌مان هم خبر نداشت که این‌جا خر داغ می‌کنند. از استبداد اصغر و کبری خروج کردیم رفتیم زیر یوغ ژان-پیر و استفانی. ددلاین را با ددلاین روشن می‌کنیم به جان عزیزتان.

🔸 آدم تا وقتی آن‌جاست فکر می‌کند این اجانب صبح تا صبح یورو در نوتلا می‌زنند نجویده می‌بلعند. البته خب تفکر اشتباهی هم نیست! مسئله این است که ما اجانب نیستیم. دانشگاه در ایران برای ما انتخاب دوسوم از تکالیف برای انجام ندادن بود. نقطه بهینه را قشنگ فهم کرده بودیم. به علاوه آدمی در نهایتِ تاس ریختن‌های سیاست‌مداران در پس‌زمینه، ته دل، خیالش راحت بود که هرچه بشود یک نقشه ب دارد. با خودمان می‌گفتیم شد، شد! نشد می‌رویم در تشکلی چیزی ثبت‌نام می‌کنیم و خدمت، برای مزایایش (همان کسری خدمت مقدس و امثاله که معرف حضورتان هست). بعدش هم خدا کریم است. این‌جا ولی آدمی به نسیمی بند است. می‌ترسی پا کج بگذاری یک‌هو بزنند پس گردنت حواله‌ات کنند همان‌جا که ازش آمده‌ای.

🔸 حالا برگشتن به خودیِ خود معضلی نیست. می‌آییم حالا فوقش دوباره فیلترشکن‌ها را نصب می‌کنیم و خودمان را عادت می‌دهیم فقط در خفا شما را به اسم کوچک صدا کنیم. آدم نمی‌داند جواب بقیه را چه بدهد. خلاصه که در یک کلام شده‌ایم مثل جوان مسلمانی که بعد از ساعت‌ها جست‌وجوی مستراح عمومی در بلاد کفر و پیدا کردنش و پرداخت وجه ورودی یادش افتاده بطری آبش را در خانه جا گذاشته. همان‌قدر احساس نیاز به ادامه، همان‌قدر غیرممکن بودن!

t.me/sharifdaily/7631

@sharifdaily
روزنامه شریف | Sharifdaily
Sharif Daily 874 (23 Ordibehesht 1400).pdf
«مرد بارانی»

#به_دیار_حبیب
#پیمان_ملک‌محمدی

❇️ یاد و خاطره زندگی‌ام در اینجا با یک‌چیز به صورت خیلی جدی گره خورده و از آن‌جایی که موضوعِ مورد علاقه توست، نامه را درباره آن می‌نویسم؛ موضوعی که در ایران، گاهی خیلی شیرین و لطیف بر پنجره‌های اتاقت ضربه می‌زند و روحت را جلا می‌دهد و گاهی زمین را با فرشی سفید می‌آراید، اما این مسخره‌بازی‌های شاعرانه فقط برای ایران است. اینجا زندگی‌ات را به فنا می‌دهد. اینجا آب‌وهوا نشانگر چرخه زیبای طبیعت و ننه‌سرما و این حرف‌ها نیست. اینجا خیلی خرتوخرتر است.

🔸 وقتی در ایران هستی، روزهای معمولی و آفتابی را پشت سر می‌گذاری و وقتی بالاخره یک بارانی هم سر می‌رسد از آن نهایت استفاده را می‌بری. اما اینجا کلا یک‌سری باران کاملا رندوم را تجربه می‌کنی که آن وسط‌مسط‌ها یک هوای صرفا ابری را هم گنجانده‌اند. طوری که استادانم سریع پیشنهاد می‌کنند که «برو از این هوای لذت‌بخشِ صرفا ابری لذت کامل را ببر!». افسانه‌هایی هم وجود دارد اینجا که پدر و مادرها برای کودکان‌شان تعریف می‌کنند تا شب‌ها خواب‌شان ببرد؛ افسانه‌هایی از توپ زرد و درخشانی که در آسمان وجود دارد و اگر روزی آن را ببینی، حس عجیب و غیرقابل وصفی بر روی پوستت حس می‌کنی. به خدا عزیزم باید بیایی اینجا و تشنج ملت را ببینی وقتی کمی آفتاب به زمین می‌تابد. سریع همه وسایل را جمع می‌کنند و در محلی به مساحت یک متر در یک متر که آفتاب به آن می‌تابد اتراق می‌کنند و با حرکت آفتاب دوباره به سمت آن می‌خزند.

🔸 یادت است که در ایران به ابرها نگاه می‌کردیم و یکی شبیه توله‌سگی از نیم‌رخ و دیگری شبیه فیلی از پشت بود؟ خب اینجا از این مسخره‌بازی‌ها خبری نیست. اینجا اولین کاری که باید بکنی یادگیری انواع ابرهای موجود در آسمان است. اینجا مثل ایران روزها به بارانی و غیربارانی دسته‌بندی نمی‌شود. اینجا همه روزها بارانی است، اما ابرها به صورت شیفتی در منطقه یکدیگر را در اصطلاح «تگ» می‌کنند و وارد رینگ می‌شوند. به همین دلیل اگر به ابرها مسلط باشی، کومولونیمبوس را گوشه رینگ منتظر می‌بینی و به قَدَرِ الهی در گوشه دیگری از شهر پناه می‌بری. می‌بینی عزیزم؟ وقتی مجبور باشی به صورت روزانه با دویدن از ابرها جلو بزنی، دیگر باران آن صفای همیشگی‌اش را ندارد؛ اما به جایش اینجا آفتاب صفای دیگری دارد.

t.me/sharifdaily/7631

@sharifdaily