«انقلاب»
#قسمت_نهم #قصه
به قلم #میرزا_قلمدون
همین طور که ریز ریز اشک میریزد و سرش پایین است، لیست را برای بهروز پر میکند. اسم 32 نفر را نوشته. تمام کسانی که از یک ماه پیش تا امروز، در جریان ایدهی «انقلاب» بودند و یک گوشهی کار را گرفتند. از همه تشکلها توی لیستش حداقل دوتا اسم ردیف شده. ده دقیقهای اسمها را مینویسد و همانطور که سرش پایین است، بیخداحافظی از مجمتع خدمات فناوری خارج میشود. صدای بهروز، مثل سوهان به روحش کشیده میشود:
-دمت گرم نیما جان. خیلی مردی! دیگه شورای صنفی رو مال خودت بدون.
رویش را به سمت بهروز بر نمیگرداند و یکراست میرود سمت سردر و از آنجا به ایستگاه متروی حبیبالله. هوای خیابان آزادی مثل همیشه آلوده است و بدون دیدن اخبار هم میشود فهمید شاخص آلودگی امروز، از حد مجاز خیلی خیلی بالاتر رفته.
قطار که کمی خلوت میشود و جا برای نشستن که گیر میآورد، قفل گوشیاش را باز میکند و نت را روشن. تلگرام که بالا میآید، شوکه میشود. یکی دوتا کانال خبری غیررسمی، «فوری/اسامی 32 متهم اصلی آشوب در دانشگاه شریف» را منتشر کردهاند. خبرگزاری رسمی دولت هم گفته به زودی وزارت اطلاعات بیانیهای درباره آشوبهای اخیر در دانشگاه شریف منتشر خواهد کرد. سرش گیج میرود و یک لحظه همهچیز را تار میبیند. کمی که به خودش مسلط میشود و به نطق امروز مجید در دانشگاه و وعدههای عادلینسب که فکر میکند اما آرام میگیرد.
آن شب نه با کسی در خانه حرف میزند و نه شام میخورد. خودش را توی اتاق حبس کرده و فقط تلگرام و توییتر را چک میکند. گروههای دانشگاه پر از اظهارنظرهای مختلف است. میگویند از ساعت 4 عصر، شش-هفت آدم ناشناس آمدهاند توی دانشگاه و بدون سروصدا، بچههای شورای رهبری انقلاب را بردهاند بیرون. یکی دو نفر میگویند دو سه نفر از بچهها را بردهاند زیرزمین معاونت فرهنگی و بقیه را به ساختمانی در طرشت که مال وزارت اطلاعات است. گروه «رهبری انقلاب» عملاً خالی است و جز نیما هیج کدام از بچهها آنلاین نیستند. کانالهای خبری دانشگاه را هم سکوت مطلق گرفته. ساعت 9 شب، بیانیه وزارت اطلاعات منتشر میشود. کوتاه است. میگویند شورشیهای شریف، که تعداد اندکی دانشجوی فریبخورده بودهاند، بازداشت شدند و اوضاع دانشگاه از فردا به حالت عادی باز میگردد. رئیس دانشگاه هم پیام تصویری داده و گفته فردا سر کارش حاضر خواهد شد. سرِ نیما درد گرفته و هنوز نمیداند همکاریاش با بهروز به نفع عموم دانشجوهای شریف تمام شده یا نه. حوالی ساعت11، یک شماره ناشناس روی گوشی نیما میافتد:
-آقای نیما ذاکری؟
-بفرمایید. خودم هستم.
- فردا ساعت 9 صبح تشریف بیارید به آدرسی که تا 3 دقیقه دیگه براتون پیامک میشه.
-ببخشید شما؟
- فردا 9 صبح میبینمتون. شب بخیر.
🤝 میرزا قلمدون سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان «انقلاب» دعوت کرده است :
محمدصالح سپهری
سید محمدعلی واردی
احمدحسن مساح
قسمت بعدی داستان را تا ساعت ۱۶ برای ادمین روزنامه ارسال نمایید.
@sharifdailyadmin
https://t.me/sharifdaily/1432
@sharifaily
#قسمت_نهم #قصه
به قلم #میرزا_قلمدون
همین طور که ریز ریز اشک میریزد و سرش پایین است، لیست را برای بهروز پر میکند. اسم 32 نفر را نوشته. تمام کسانی که از یک ماه پیش تا امروز، در جریان ایدهی «انقلاب» بودند و یک گوشهی کار را گرفتند. از همه تشکلها توی لیستش حداقل دوتا اسم ردیف شده. ده دقیقهای اسمها را مینویسد و همانطور که سرش پایین است، بیخداحافظی از مجمتع خدمات فناوری خارج میشود. صدای بهروز، مثل سوهان به روحش کشیده میشود:
-دمت گرم نیما جان. خیلی مردی! دیگه شورای صنفی رو مال خودت بدون.
رویش را به سمت بهروز بر نمیگرداند و یکراست میرود سمت سردر و از آنجا به ایستگاه متروی حبیبالله. هوای خیابان آزادی مثل همیشه آلوده است و بدون دیدن اخبار هم میشود فهمید شاخص آلودگی امروز، از حد مجاز خیلی خیلی بالاتر رفته.
قطار که کمی خلوت میشود و جا برای نشستن که گیر میآورد، قفل گوشیاش را باز میکند و نت را روشن. تلگرام که بالا میآید، شوکه میشود. یکی دوتا کانال خبری غیررسمی، «فوری/اسامی 32 متهم اصلی آشوب در دانشگاه شریف» را منتشر کردهاند. خبرگزاری رسمی دولت هم گفته به زودی وزارت اطلاعات بیانیهای درباره آشوبهای اخیر در دانشگاه شریف منتشر خواهد کرد. سرش گیج میرود و یک لحظه همهچیز را تار میبیند. کمی که به خودش مسلط میشود و به نطق امروز مجید در دانشگاه و وعدههای عادلینسب که فکر میکند اما آرام میگیرد.
آن شب نه با کسی در خانه حرف میزند و نه شام میخورد. خودش را توی اتاق حبس کرده و فقط تلگرام و توییتر را چک میکند. گروههای دانشگاه پر از اظهارنظرهای مختلف است. میگویند از ساعت 4 عصر، شش-هفت آدم ناشناس آمدهاند توی دانشگاه و بدون سروصدا، بچههای شورای رهبری انقلاب را بردهاند بیرون. یکی دو نفر میگویند دو سه نفر از بچهها را بردهاند زیرزمین معاونت فرهنگی و بقیه را به ساختمانی در طرشت که مال وزارت اطلاعات است. گروه «رهبری انقلاب» عملاً خالی است و جز نیما هیج کدام از بچهها آنلاین نیستند. کانالهای خبری دانشگاه را هم سکوت مطلق گرفته. ساعت 9 شب، بیانیه وزارت اطلاعات منتشر میشود. کوتاه است. میگویند شورشیهای شریف، که تعداد اندکی دانشجوی فریبخورده بودهاند، بازداشت شدند و اوضاع دانشگاه از فردا به حالت عادی باز میگردد. رئیس دانشگاه هم پیام تصویری داده و گفته فردا سر کارش حاضر خواهد شد. سرِ نیما درد گرفته و هنوز نمیداند همکاریاش با بهروز به نفع عموم دانشجوهای شریف تمام شده یا نه. حوالی ساعت11، یک شماره ناشناس روی گوشی نیما میافتد:
-آقای نیما ذاکری؟
-بفرمایید. خودم هستم.
- فردا ساعت 9 صبح تشریف بیارید به آدرسی که تا 3 دقیقه دیگه براتون پیامک میشه.
-ببخشید شما؟
- فردا 9 صبح میبینمتون. شب بخیر.
🤝 میرزا قلمدون سه نفر را به چالش ادامه دادن داستان «انقلاب» دعوت کرده است :
محمدصالح سپهری
سید محمدعلی واردی
احمدحسن مساح
قسمت بعدی داستان را تا ساعت ۱۶ برای ادمین روزنامه ارسال نمایید.
@sharifdailyadmin
https://t.me/sharifdaily/1432
@sharifaily
Telegram
روزنامه شریف | Sharifdaily
«انقلاب»
روزهای اول تحول است. در دانشگاه انقلاب شده است و کار افتاده دست انقلابیون.
@sharifdaily
روزهای اول تحول است. در دانشگاه انقلاب شده است و کار افتاده دست انقلابیون.
@sharifdaily