کانال شاهزاده ناجی ایران وایرانی
1.22K subscribers
13.8K photos
7.51K videos
12 files
314 links
چو ايران نباشد تن من مباد
بدين بوم و بر زنده يک تن مباد
بيا تا همه تن به کشتن دهيم
مبادا که کشور به دشمن دهيم
دريغ است ايران که ويران شود
کنام پلنگان و شيران شود”#جاوید_شاه
Download Telegram
کانال شاهزاده ناجی ایران وایرانی
1️⃣ بخش نخست محمدعلی جوان، پسر محمد حسین فروغی، تجددخواه سرشناس عصر قاجار، شیفته ادب فارسی و فردوسی و سعدی بود. اوقات فراغت را با زدن سه‌تار پر‌ می‌کرد؛ با این حال بخش قابل توجهی از وقت خود را به نوشتن و ترجمه و بحث پیرامون نظرات فلاسفه غربی می‌گذراند. با…
2️⃣ بخش دوم

«مجتبی مینوی» چهره سرشناس ادبی ایران، در مقاله‌ای به مناسبت سی‌امین سالگرد مرگ فروغی اشاره کرده بود که چگونه تمام دوره درس‌ خواندن و نشو و نمای نسل او، با تألیفات فروغی‌ها و اسم خاندان فروغی گره خورده بود. فارغ‌التحصیلان این مدرسه، در نهضت #مشروطه #ایران نقشی اساسی ایفا کردند.

فروغی همچون بزرگان عصر روشنگری، روشنفکری چند ساحتی بود. با این حال گرچه رد فضای فکری فرانسویان را در آثار او می‌توان دید، بسیار به نسل اول پدران بنیانگذار آمریکا شباهت داشت که عمده عمر خود را در سیاست سر کردند. معتقد بود که اگر یک گروه درست در رأس حکومت اقدام کنند، می‌توانند جامعه را به پیش ببرند؛ و در علاقه‌اش به تفکر انتقادی و علم جدید و فلسفه قدیم یونانی و لاتین، تربیت و تأسیس نهاد‌های آموزشی، نوع سیاست ‌ورزی، تسلطش به زبان، اعتقادش به سکولاریسم، رویاپردازی‌اش برای آینده بشر و نحوه حکمرانی اصلح بیش از همه به «توماس جفرسون» نویسنده پیش‌نویس بیانیه استقلال آمریکا می‌مانست. روزگاری گفته بود:«فقط تاسفی که از مردن دارم، از بابت همین است که دلم می‌خواهد بدانم کار انسان به کجا می‌رسد». این عطش برای اندیشیدن به محالات و دنیای آینده، او را از قاطبه جامعه ایرانی متمایز و با عموم روشنفکران عصر روشنگری غرب مشترک می‌کرد.

این علاقه کنجکاوانه، به ابعاد و ارکان حکومت تازه محدود نبود؛ و زندگی نوع بشر را نیز در بر می‌گرفت. در رساله‌‌ای که فروغی قریب به یک قرن پیش به نام «اندیشه دور و دراز» نوشته است، برای انسانِ آینده، روزی را می‌بیند که کتاب‌های صوتی باب شده است و افراد به وسیله ویدئو کنفرانس‌ با یکدیگر ارتباط می‌گیرند.

در زمانی که موج مارکسیسم کشورهای جهان را درمی‌نوردید، فروغی مغلوب گفتمان غالب زمانه نشد و تلاش کرد از پایه و با کمک کتب کلاسیک، جامعه ایران را با اساس فلسفه و علل مدرنیته در غرب آشنا کند. کتابی که او در این باب تحت عنوان «سیر حکمت در اروپا» در سه جلد نوشت، برای دهه‌ها مرجع اصلی ایرانیان برای شناخت فلسفه غرب قرار گرفت و ترجمه‌ای که از کتاب دکارت تحت نام «گفتار در روش» انجام داد، هنوز با گذشت قریب یک قرن، یگانه باقی مانده است. با این حال راهی که فروغی لیبرال در ترجمه و انتقال کتب پایه فلاسفه غرب شروع کرده بود، در هیاهوی استیلای مارکسیسم بر قاطبه جامعه روشنفکری ایران، نیمه‌تمام ماند. شیوه فروغی، آموزش گام ‌به ‌گام و راه صعود پلکانی از جهان قدیم تا رنسانس و عصر روشنگری، و از آنجا به جهان مدرن بود؛ اما جامعه روشنفکری که پس از او بر سرکار آمد،  ۵۰۰ سال پرش کرد و جامعه ایران را که در آغاز عصر پوست‌اندازی خود به سر می‌برد، بی‌آنکه توالی تاریخی رشد اروپایی را طی کرده باشد، به دیوار مارکسیسم کوبید. حزب توده ظهور کرد و رو به اضمحلال گذارد، ده‌ها گروه چریکی و هزاران تن به نام ایده‌های مارکس و کمونیسم در ایران قیام کردند و کشته شدند؛ بی‌آنکه هنوز ترجمه‌ای از اصلی‌ترین کتاب کارل مارکس در ایران موجود باشد. اولین ترجمه فارسی از کتاب «سرمایه» در ۱۳۵۴ منتشر شد.

هویت ملی یا ناسیونالیسم؟

در طی سال‌های قرن ۱۹ و ۲۰ که جهان متمدن با بحران‌های استقلال و جنگ‌های هویتی متعدد ناشی از تشکیل دولت-ملت‌ها و رواج ایدئولوژی‌های ناسیونالیستی مواجه بود، بحث پیرامون تعریف هویت ملی به کانون نزاع‌ بدل شده بود. هر کشوری تلاش می‌کرد با توسل به تاریخ قدیم یا ارزش‌های جدید، هویت خود و سپس هویت شهروندان خود را تعیین کند. ایران نیز با آنکه مدرنیته دیر به آن رسید، از این قاعده مستثنی نبود. «ایرانی کیست و ایرانی بودن در دوران مدرن به چه معنا است؟» این‌، هسته اصلی سوال‌هائی بودند که فروغی با ورودش به حلقه نخست تصمیم‌ گیران حکومتی، در پی یافتن پاسخ برای آن‌ها، دست به یکی از جسورانه‌ترین پروژه‌های قرون معاصر زد و دست‌اندرکار تعریف و بازآفرینی #هویت_ملی شد.

آرمان نخستین #مشروطه، اصلاح ساختار حکومتی از بالا بود، اما آنچه فروغی هدف گرفته بود، انقلاب مدرنیسم در بطن جامعه ایران بود. دست زدن به تغییرات در حوزه سنت‌ها و مقدسات جامعه‌ای که به قرن‌ها عقب‌ماندگی خو کرده است، قمار خطرناکی بود که فروغی به سه پشتوانه روی آن دست به تهور زد:

۱- شناخت بنیادینی که از تاریخ و فرهنگ ایران داشت،
۲- آشنائی عمیقی که با تمدن غرب یافته بود،
۳- داشتن حاکمی پرنفوذ و اقتدارگرا چون #رضاشاه که می‌توانست از او در پیشبرد اهدافش کمک بگیرد.

به اتکای میراث پیشین نهضت مشروطه که ساختار صلب و سنتی جامعه ایران را لرزانده بود، فروغی تلاش کرد کارگزار عبور دادن جامعه ایران به دنیای جدید شود. در دوره‌ای که روشنفکران ایرانی بیش از مدل حکومت، محتوای آن را در سر می‌پروراندند، از انقراض قاجاریه حمایت کرد، به جمهوریت نه گفت، و دست به #سردار_سپه داد تا #پادشاهی_پهلوی شکل بگیرد.

@shahzadenajEran
کانال شاهزاده ناجی ایران وایرانی
2️⃣ بخش دوم «مجتبی مینوی» چهره سرشناس ادبی ایران، در مقاله‌ای به مناسبت سی‌امین سالگرد مرگ فروغی اشاره کرده بود که چگونه تمام دوره درس‌ خواندن و نشو و نمای نسل او، با تألیفات فروغی‌ها و اسم خاندان فروغی گره خورده بود. فارغ‌التحصیلان این مدرسه، در نهضت #مشروطه…
3️⃣ بخش سوم

به مدد گستره دانش تاریخی خود، سه هزار سال تاریخ متاخر فلات #ایران را از نظر گذراند و #کوروش و #داریوش اول را به عنوان الگویی برای نظام تازه برگزید. مهم‌تر از آن، بجای بناکردن #هویت_ملی معاصر بر اساس تعصبات قومی و تعلقات نژادی، آن را در میراث‌های فرهنگ و ادبی کشور کاشت. در زمانه اوج نهضت‌های نژادپرستانه افراطی و به گفته او «افتخار به استخوان‌های پوسیده نیاکان»، علیه تفاخر نژادی موضع می‌گرفت:« هیچ‌گاه معتقد به تخفیف و تحقیر سایر اقوام نبوده‌ام و همه وقت مساعی آنان را در راه ترقی و تمدن منظور داشته و تقدیر نموده[ام].» از آن سو در مقاله «چرا باید ایران را دوست داشت؟» استدلال می‌کند که چرا «حب وطن، با نوع‌دوستی تعارضی ندارد».

فروغی برای کاشتن ریشه‌های هویت ایران مدرن در فرهنگ کهن کشور، با اشرافی که به ادبیات ایران داشت، خود دست به تهیه منابع اولیه برای استفاده عمومی زد. گلستان و بوستان سعدی به تصحیح فروغی که در فاصله کمی پای خود را به خانه‌های بسیاری از ایرانیان باز کرد، از جمله نخستین کتب ادبی تاریخ معاصر بود که به شیوه جدیدِ تصحیحِ انتقادیِ متونِ قدیمی تهیه شده بود. تهیه‌ نسخه‌ای از رباعیات خیام و همچنین نسخه‌ گزیده‌ای از شاهنامه فردوسی برای استفاده دانش‌آموزان - که در بستر مرگ نیز به کار آن اشتغال داشت - از جمله همین تلاش‌های او بود. پروژه ترویج مولوی، فردوسی، سعدی و حافظ به عنوان چهار شناسه فرهنگی ایران مدرن که در تمام آن سال‌ها دنبال کرد، حاصل دید متجدد و علمی‌اش بود که با سال‌ها غور و غوص در ادبیات کهن، و معاشرت با بزرگترین پژوهشگران ادب ایران - همچون علامه قزوینی و بدیع‌الزمان فروزانفر - درآمیخته بود. تسلط او بر زبان و ادب فارسی، به میزانی است که می‌توان گفت وی ادیبی سیاستمدار بود؛ و نه سیاستمداری ادیب!

فروغی همچنین در همان حال که با نوشتن کتاب «سیر حکمت در اروپا» تلاش می‌کرد فلسفه غرب را به ایرانیان بشناساند، بخشی از کتاب «قانون» ابن‌سینا را از عربی به فارسی برگرداند تا چهره علمی ایران قدیم را به نمایش بگذارد و از خودباختگی هویتی در برابر فرهنگ غرب جلوگیری کند.

فروغی تاریخ را نیز در کنار زبان، به عنوان رکن هویتی ایران مدرن در نظر می‌گرفت و از جمله پیشروانی بود که به این رشته، به عنوان یک علم و اساس آموزش تمدن و تکامل بشریت نگاه می‌کرد؛ و نه به عنوان قصه‌ها و افسانه‌هایی از سلاطین و لشکرکشی‌ها؛ آنچنان که تا پیش از او غالبا مرسوم بود. فروغی تصمیم گرفت تاریخ را برای نخستین بار به عنوان ماده درسی وارد مدرسه سیاسی کند؛ و از آنجا که چنین درسی تا پیش از آن وجود نداشت، خود وظیفه نوشتن کتاب ویژه تدریس را برعهده گرفت و اولین کتاب مدون تاریخ را تالیف کرد. کتب سه‌گانه او، سرمشق بسیاری از تاریخ‌نویسان بعدی او قرار گرفتند. کتاب تاریخی که برای سال پنجم و ششم مدارس ابتدایی نوشت، با این جمله شروع می‌شد: «مملکتِ ما ایران است و ما ایرانی هستیم و پدران ما هم ایرانی بوده‌اند». نوشتن این کتاب که همزمان با اوج‌گیری نهضت مشروطه است، روح آزادی و وطن‌پرستی را در کالبد آموزش نسل تازه می‌دمد.

این دست تلاش‌هایی که فروغی انجام داد، در چارچوب پروژه بلند‌مدت او در ساخت مفاهیم جدید ملت و افکار عمومی برای ایرانیان تعریف می‌شود. در بخشی از نامه‌ای که از پاریس به هنگام برگزاری کنفرانس صلح در ۱۹۱۹ نوشته است، پس از آن‌که به سختی گله می‌کند که چرا ایران باید در مقابل انگلیسی‌ها «مُرده در دستان مُرده‌شور» باشد، افسوس خود را از این فقدان هویت جدید اینگونه نشان می‌دهد: «ملت ایران باید صدا داشته باشد، افکار داشته باشد، ایران باید ملت داشته باشد... ایران ملت ندارد. افکار عامه ندارد. اگر افکار عامه داشت، به این روز نمی‌افتاد و همه مقاصد حاصل می‌شد. اصلاح حال ایران و وجود ایران، متعلق به افکار عامه است؛ و اگر بگویید تعلیق بر محال می‌کنی، عرض می‌کنم: خیلی متاسفم؛ اما در حقیقت نمی‌توانم صرف نظر کنم».
@shahzadenajEran