شهرکتاب آنلاین
7.86K subscribers
2.88K photos
336 videos
17 files
2.42K links
نزدیک ترین شهرکتاب دنیا
www.shahreketabonline.com
Download Telegram
#داستان_ایران
#برشی_از_یک_کتاب

وقتی سکوت می‌کنم یعنی موافقم؟ نه، نیستم. من وقتی موافق باشم سکوت نمی‌کنم، می‌خندم. دهانم را باز می‌کنم و می‌گویم بله، موافقم. اما سکوت، می‌دانم که نمی‌کنم. شاید آن روز هم سکوت کرده بودم که فکر کردی با رفتنت موافقم. ساکت نشسته بودم و چمدانت را می‌بستم. موافق نبودم، فقط ساکت بودم؛ و تو بدون من رفتی.

عنوان کتاب: #پاییز_فصل_آخر_سال_است
نویسنده: #نسیم_مرعشی

https://goo.gl/GznJwo

@shahreketab
#داستان_ایران

همان لحظه که مهر من از دلش افتاد همه چیز تمام شد. زندگی من هم تمام شد.همه آرزوهای من تمام شد.

#بازی‌های_مردانه
#آرمان_امیری

https://goo.gl/XRDsjK

@shahreketab
#داستان_ایران
ناگهان احساس کردم حتی نمی‌توانم تا سرد شدن چایی صبر کنم. اولین سناریویی را که برای امتحان کردن خودکار به ذهنم رسید اجرا کردم
#خاموش_خانه
#ساناز_زمانی
https://goo.gl/8nyzuu

@shahreketab
#داستان_ایران

پادشاه، کنیزک، طبیب، و زرگر چهار جاذبه زندگی انسانی‌اند که در قالب این شخصیت‌ها در داستان نخست مثنوی مولانا به تصویر کشیده شده‌اند.

@shahreketab
#داستان_ایران
#برشی_از_یک_کتاب

لیلیان به نگاه او آویخته بود. نگاهی که رهایش نمی‌کرد، نگاهی که به جانش بسته بود و کنار آن از حلقه‌ی ایمنی دور می‌شد. آن تنهایی‌ها و جدایی و بیگانگی را فراموش می‌کرد. نیرویی بود که پیش‌تر این‌قدر عمیق حسش نکرده بود. عشق برایش آرامش و خوشبختی بود و تنهایی و ترس‌هایش را از میان برده بود، مثل بی‌خبری بود، مثل رهایی.

عنوان کتاب: #سال‌های_شکسته
نویسنده: #روح‌انگیز_شریفیان

لینک این کتاب:
https://goo.gl/HXc3N5

@shahreketab
#داستان_ایران
#پیشنهاد_کتاب

ما منتظر بودیم. انتظار مانند عضوی از خانواده ما مرئی و نامرئی در کنار ما بود. با ما زندگی می‌کرد، با ما نفس می‌کشید، رشد می‌کرد و نیمه‌های شب با ما به خواب می‌رفت و صبح به محض باز کردن پلک‌هایمان بیدار می‌شد. انتظار چون افعی آرامی روی دمش حلقه شده بود و دائم در گوشه گوشه خانه، چشم در چشم ما می‌دوخت و زهر نفسش را به جان ما می‌ریخت. بی‌خبری خوش‌خبری نبود. بی‌خبری، بی‌خبری بود به معنای واقعی کلمه توام با دلشوره و با زهری مسموم که ذره ذره آن را مزه مزه می‌کردیم.


رمان «گلوگاه» برنده ششمین دوره جایزه ادبی «هفت اقلیم» و تقدیرشده جایزه «مهرگان ادب» است.

عنوان کتاب: #گلوگاه
نویسنده: #طیبه_گوهری

لینک این کتاب:
https://goo.gl/wf4YK3

@shahreketab'
#داستان_ایران
#برشی_از_یک_کتاب

همه‌چيز با يك اس ام اس شروع شد: - سيگار شكلاتي، سيگار رو ترك كن، من هم شكلات رو كنار مي‌ذارم. سيگار و شكلات و تلخي را در هم پيچيد و درست لحظه‌اي كه فكر مي‌كرد روي قله پيروزي ايستاده زندگي‌اش درگير گل رزي شد كه در يك شيشه اسير بود و روز به روز گلبرگ‌هايش كم تر و كم‌تر مي‌شد. در فكرش هم نمي‌گنجيد كه شيريني زندگي‌اش بين دستان دلبري باشد كه با آمدنش طلسم تلخي و ديو بودنش را در هم بشكند.

عنوان کتاب: #شکلات_تلخ
نویسنده: #هما_پوراصفهانی
https://goo.gl/C7UZic

@shahreketab
#تازه‌های_شهرکتاب
#داستان_ایران

4 داستان بلندي كه در اين مجموعه گرد آمده‌اند تجربه‌هايي هستند در ژانر وحشت، گونه‌اي ادبي كه در ايران كمتر به آن پرداخته شده است. كابوس هولناك سارا اندك اندك واقعيت پيدا مي‌كند. انگشتري كه كمال نيمه شب از انگشت جنازه‌اي در خيابان بيرون كشيده،‌ مرگ‌هايي مرموز را پيامد دارد. خانه‌اي متروك و سه حرف ”نون“ زني جوان را از راز جنايتي پنهان باخبر مي‌سازند. پيرمرد گلايه مي‌كند: بد روزگاري شده! سرگذشت آدم هم ديگه مال خودش نيست! اگه غافل بشه ازش مي‌دزدنش! الكي حرف نمي‌زنم!‌ سرم اومده كه مي‌گم!...

#هراس «به سبک کوبریک و دلهره‌های سینمایی دیگر»
#کاوه_میرعباسی

لینک این کتاب:
https://goo.gl/LiMDGP

@shahreketab
#داستان_ایران
#برشی_از_یک_کتاب

پرنده‌های مهاجر باید بالاخره یک روزی یاد بگیرند که ساختن آشیانه بر چنار پیر یا دودکش گرمابۀ قدیمی که هنوز هیچ تصمیمی برای آن گرفته نشده که برود در لیست میراث فرهنگی یا نه، خیلی بهتر از ساختن آشیانه روی شاخه‌های تر و تازه درخت توتی است که مورد هجوم مردم است هنگام اردیبهشت و خرداد، حتی بهتر است از ساختن آشیانه توی بالکن آپارتمان‌ها. اگر آشیانه روی شاخه‌های یک درخت گلابی مغرور باشد که خود را به دست بادهای فصلی سپرده، یا توی کانال کولر خانه‌ای که به مستاجر اجاره داده می‌شود یا زیر سایه بان پارکینگ عمومی اداره‌ای، پرنده که بر می‌گردد هیچ نشانی از زندگی گذشته خود آن جا نمی‌بابد و باید برود …

عنوان کتاب: #دوباره_لیلا_شو
نویسنده: #مرجان_عالیشاهی

لینک این کتاب:
https://goo.gl/xeivrX

@shahreketab
#تازه‌های_شهرکتاب
#داستان_ایران

جديدترين رمان سلمان امين (1363) در حال و هواي رمان‌هاي قبلي اوست و با توجه به جهاني سلينجري نوشته شده است. كاكا كرمكي؛ پسري كه پدرش درآمد داستان پسري است جوان كه در خانواده‌اي پرجمعيت به دنيا آمده است. خانواده‌اي كه به خاطر جنگ به تهران كوچ كرده‌اند. اين نوجوان در سيطره پدري مقتدر و با روحيه‌اي طناز و در عين حال ساختارشكن رشد مي‌كند. او مدام در حال تفسير وقايع جهان پيرامون خود است و تلاش مي‌كند معناهايي را كه به نظرش ارزشمند هستند، به اين جهان القا كند. تا اين كه تصميم مي‌گيرد خود را گم و گور كند و فرزند خانواده‌اي ارمني مي‌شود... سلمان امين قصه‌گوي بسيار زبردستي است. در عين حال نقطه قوت ديگر او ساختن لحني است چندسويه. مملو از طنز سياه و البته آهنگين كه زبان راوي را بسيار صميمي جلوه مي‌دهد. او قهرماني ساخته كه به دنياي خود معترض است، اعتراضي كه باعث مي‌شود تصميم بگيرد خودش را جعل كند و هويتي تازه بسازد.

عنوان کتاب: #کاکا_کرمکی_پسری_که_پدرش_درآمد
نویسنده: #سلمان_امین

لینک این کتاب:
https://goo.gl/C1eYVk

@shahreketab
#برشی_از_یک_کتاب
#داستان_ایران

”مریم“ سراسیمه از پله های متصل به درِ کوچه پائین آمد و در حالی که چادر سیاه خود را از سر برداشته و دسته می‌کرد، به سمت زیرزمین خانه خیز برداشت، چادرش را سر راه با عجله ولی با دقتی که روی زمین نیفتد، روی طنابی که برای خشک کردن لباس کشیده شده بــودپرت کرد، صدای اسکندرخان که در واقع نعره می‌کشید، لرزه بر اندام ظریفش می‌انداخت. از کوچکی از دیوانه­ها می‌ترسید، هرگز به ذهنش خطور نمی‌کرد که ممکن است روزی پرستار دیوانه­ای گردد که دکترهای کار آزموده نیز ازتسکینش عاجز مانده باشند.

#دیوانه‌ای_در_زیرزمین
#اکبر_ایمانی

https://goo.gl/Q8TJS8

@shahreketab
#تازه‌های_شهرکتاب
#داستان_ایران

این رمان به یک رویداد معاصر اشاره می‌کند. قصه درباره دوران نزدیک به ماست. یکی از حوادثی که در جامعه ایران رخ داده است و بارها درباره آن صحبت شده است.

#عیار_ناتمام
#هادی_معصوم_دوست و #خسرو_شکوری_فر

https://goo.gl/ULMHRC

@shahreketab
#داستان_ایران

ما وارث راه‌های ناتمام پدرمان هستیم، راه‌های رفته و نرفته آرمان‌های داشته و نداشته عشق‌های به وصال رسیده و نرسیده، نسل‌ها تا سالیان تاوان یکدیگر را می‌دهند و گاه برای ساختن تصویر آینده با هم در تعارض اند...
عیار ناتمام رمانی است درباره‌ی حیات چندین نسل از مارکسیست‌های دهه ۴۰ تا انقلاب‌های دهه ۵۰، نسل آدم‌هایی که هشت سال جنگیدند و زمانه پس از آن، تعارض و شکاف در فضای ملتهب سال‌های پایانی دهه ۸۰، ورود به زندگی خاص و تفکر نسلی که نه جنگ را دیده و نه انقلاب را عیار ناتمام رمانی است چند صدایی که زاویه دید عوض می‌کند، از یک مارکسیست تا یک رزمنده، از یک فرمانده سپاه تا جوانی که برای رسیدن به تغییر چشم به انتخابات دوخته.

آمیختگی این نگاه‌ها تصویری می‌دهد از مرزهای مه آلود نسل ها؛ ارتباطی که گاه شکل نمی‌گیرد و کلامی که به زبان نمی‌آید در این سکوت عشق‌هایی از دست می‌روند و حتی زمان جای دردناک زخم‌ها را مرهمی نخواهد بود

#عیار_ناتمام
#هادی_معصوم_دوست و #خسرو_شکوری_فر

لینک این کتاب:
https://goo.gl/ULMHRC

@shahreketab
#داستان_ایران

رمانی به‌شدت تجربی و آوانگارد که نقدها و بحث‌های بسیاری برانگیخت. رمان درباره احوالاتِ یک روزنامه‌نگار است که در زمان گم شده است. رمان بیان‌کننده جنبه‌های ذهنی این نویسنده جوان است که در نیمه اول دهه هشتاد چنین به تاریخ و امرِ سیاسی می‌نگریسته است: رمانی با تعددِ مکان؛ از دانشگاه تهران گرفته تا خیابان ولیعصر؛ از خطِ مقدمِ جنگ تا بهشت‌زهرا... رمان یزدانی‌خُرّم اثری است خاص و نوگرا که خواندنش منطق ویژه‌ای می‌طلبد. این رمان در سال ۱۳۸۵ جایزه بهترین
رمان متفاوت سال را از آن خود کرد.

در صورت تمایل به شرکت در جشن امضای آقای #مهدی_یزدانی‌خرم در هنگام ثبت سفارش در قسمت توضیحات خریدار قید فرمایید مربوط به جشن امضا.

عنوان کتاب: #به_گزارش_اداره‌ی_هواشناسی، فردا این خورشید لعنتی
نویسنده: #مهدی_یزدانی_خرم

لینک این کتاب:
https://goo.gl/CNrDhB

@shahreketab
#داستان_ایران
#جشن_امضا

سرخِ سفید روایتی‌ است از چندین شخصیت که در دی‌ماه سال ۱۳۵۸ سرنوشت‌شان به هم گره می‌خورد. رمان در سال ۱۳۹۱ و از یک باشگاه کوچک ورزشی در خیابان شانزده آذر آغاز می‌شود و رزمی‌کار رشته کیوکوشین‌کاراته که برای گرفتن کمربند سیاه باید پانزده مبارزه بکند و تاب بیاورد. هر کدام از این مبارزه‌ها عاملی می‌شوند برای بازگشت به دی ماهِ برفی سال ۱۳۵۸ و فضای ملتهب سیاسی‌اش. در این رمان شخصیت‌های تاریخی و سیاسی فراوانی حضور دارند که سرنوشت‌های خاصی پیدا می‌کنند.

در صورت تمایل به شرکت در جشن امضای آقای #مهدی_یزدانی‌خرم در هنگام ثبت سفارش در قسمت توضیحات خریدار قید فرمایید مربوط به جشن امضا.

#سرخ_سفید
#مهدی_یزدانی_خرم

https://goo.gl/LurdqM

@shahreketab
#داستان_ایران
#جشن_امضا

کتاب فوق، شامل سه تکه است که از یک دانشجوی تاریخ مبتلا به سرطان از میدان فردوسی آغاز می‌شود و بعد از آن داستان با روایت‌هایی تکه‌تکه در سال‌های ۱۳۲۰ به بعد و ایران اشغال شده در زمان جنگ جهان دوم متصل می‌شود و در نهایت با دانشجوی تاریخ هم به اتمام می‌رسد.

تعدد شخصیت‌های داستان در این کتاب بسیار به چشم می‌خورد که هر کدام برای خود روایت‌های مختلفی دارند و هر کدام از این روایت‌های مختلف با هزارن شخصیت مختلف از شاعر و روشنفکر و روزنامه‌نگار و لمپن گرفته تا قاتل و فاحشه و کافه‌چی به زبان‌های مختلف بیان شده و داستان‌های هر کدام به صورت یک زنجیره به هم متصل شده. هر کدام از این روایت‌ها به طور سریع و بدون اطناب و توضیح اضافه بیان شده. نکته‌ی جالب دیگر در این داستان بی نام بودن تمام شخصیت‌هاست. مثل دانشجوی تاریخ، زن لهستانی، روح خال دار، شاعر آزادی خواه و… که خواننده خیلی خوب با این شخصت‌های بی اسم ارتباط برقرار می‌کند.

منبع: سایت کافه داستان

در صورت تمایل به شرکت در جشن امضای آقای #مهدی_یزدانی‌خرم در هنگام ثبت سفارش در قسمت توضیحات خریدار قید فرمایید مربوط به جشن امضا.

عنوان کتاب: #من_منچستر_یونایتد_را_دوست_دارم
نویسنده: #مهدی_یزدانی_خرم

لینک این کتاب:
https://goo.gl/Wy433T

@shahreketab
#تازه‌های_شهرکتاب
#داستان_ایران

زنگِ در رو که زدن همه فهمیدیم سعیده س... خیلی هم قاطیه... آخه هر وقت سرحاله، استادیومی زنگ میزنه: دودورو دو دو دووو...انگار ما هم باید یک صدا جواب بدیم: «ایران»
هر وقت هم بی اعصابه، دستشو می‌ذاره رو زنگ و ول هم نمیکنه تا باز کنیم... بعضی وقت‌ها هم که معمولیه، که البته خیلی کم پیش میاد، مثلِ راننده کامیونا که بعد از سبقت، بوقِ تشکر می‌زنن، زنگ می‌زنه... بیب بیب...
این دفعه هم دستش رو گذاشته رو زنگ و وِل نمی‌کنه... بد بخت شدیم رفت...

#ابراهیم_خان
#اشکان_عقیلی‌پور

https://goo.gl/jbG3xK

@shahreketab