نگاهِ دیگر | صابر گُل‌عنبری
12.7K subscribers
195 photos
78 videos
5 files
89 links
نگاره‌های صابر گل‌عنبری پژوهشگر، مترجم، روزنامه‌نگار و کارشناس روابط بین‌الملل
Download Telegram
🔺در سالگرد هفتم اکتبر!

یک سال از حمله غافلگیرانه هفتم اکتبر حماس به اسرائیل موسوم به «طوفان الاقصی» گذشت که پیامدهای آن مناقشه فلسطین و خاورمیانه را وارد دوره پرتنش متفاوتی کرد که شباهتی به قبل از این تاریخ ندارد.

با وجود گذشت یک سال اما صرفا می‌توان «ارزیابی اولیه» و نه نهایی درباره نتایج هفتم اکتبر و تحولات بعد از آن داشت. علت هم این است که تحولات سهمگین متعاقب «طوفان الاقصی» همچنان به قوت خود ادامه دارد و چه بسا رخدادهای سهمگین‌تری نیز در راه باشد. قبل از فروکش آتش این جنگ‌ها و تنش‌ها در نقطه‌ای مشخص نمی‌توان ارزیابی نهایی را در ابعاد مختلف و درباره چشم‌انداز خاورمیانه ارائه کرد.

اما این یک سال تنها می‌تواند به عنوان نشانه و سنجه‌ای به شناخت دورنمای تحولات کنونی کمک کند.
درباره همین ارزیابی اولیه نیز نگاه‌ها کاملا متفاوت است و این هم معطوف به این است که از منظری متفاوت به خود حمله هفتم اکتبر و همچنین تحولات متعاقب آن در خود فلسطین و اسرائیل و منطقه بعضا با چاشنی حب و بغض نگریسته می‌شود.

اگر معیار و ترازوی سنجش برنده و بازنده همانی باشد که در مورد جنگ‌های متعارف میان دو ارتش کلاسیک وجود دارد؛ یعنی میزان تلفات و خسارات وارده به دو طرف جنگ که باید گفت طرف اسرائیلی با تحمیل تلفات و خسارتی بی‌سابقه به طرف فلسطینی، نابودی نوار غزه و کلیه زیرساخت‌های آن و قتل عام 42 هزار فلسطینی بدون شک تاکنون پیروز این جنگ است. حمله هفتم اکتبر چنین آسیبی به اسرائیل وارد نکرد.

آسیب هفتم اکتبر به اسرائیل بیشتر جنبه معنوی با پیامدهای احتمالی مادی دارد. آسیب وارده به طرف فلسطینی بیشتر مادی است و باید دید چه پیامدهای معنوی بر آن مترتب خواهد شد.

اما این پیروزی اسرائیل در ابعاد تاکتیکی و مادی (ویرانی و نسل کشی) هنوز آورده کلان معنوی و راهبردی با «حذف نهایی تهدید» نداشته است. تداوم جنگ هم پس از یک سال خود گویای این واقعیت و تکاپوی مستمر اسرائیل برای برگردان راهبردی پیروزی‌های تاکتیکی خود در باریکه کوچک غزه است؛ تسلیم حماس و نابودی آن به عنوان هدف راهبردی جنگ تحقق نیافته و نوار غزه دوباره تحت سیطره و اشغال کامل درنیامده و گروگان‌ها نیز آزاد نشده‌اند. همچنین رهبران کلیدی حماس در غزه (بر خلاف رهبر آن و معاونش در خارج) حذف نشده‌ و عملیات‌های فلسطینی‌ها هم متوقف نشده است.

شلیک موشک به تل‌آویو از غزه در یک‌سالگی جنگ نیز به معنای بقای تهدید غزه است. همچنین اسرائیل همچنان بعد از یک سال، جنگ خود با غزه و سپس لبنان را یک «جنگ وجودی» می‌نامد.

یک ستون مهم صهیونیسم و اسرائیل امنیت است که بدون آن ستون دیگر یعنی جمعیت و مهاجرت نیز متزلزل می‌شود. هنوز این جنگ ویرانگر نتوانسته است که احساس امنیت را به اسرائیلی‌ها برگرداند. احساس امنیت در جامعه اسرائیل بسیار متفاوت از بقیه جوامع منطقه است. پس از یک سال جنگ 86 درصد از ساکنان شهرک‌های پیرامون غزه دیروز در تازه‌ترین نظرسنجی شبکه رادیو و تلویزیون اسرائیل گفته‌اند پس از پایان جنگ هم حاضر به زندگی در این منطقه نیستند و هنوز بیم تکرار هفتم اکتبر در سایه ماندن حماس را دارند.

اسرائیل در شمال هم با چنین معضلی مواجه است و پس از یک جنگ فرسایشی تحمیلی یک ساله، آواره شدن حدود 100 هزار نفر و تخلیه شدن برخی شهرک‌ها، 40 درصد از آن‌ها گفته‌اند تا ارتش به حضور حزب‌الله در جنوب لیتانی پایان ندهد، به خانه‌های خود باز نمی‌گردند.

در سطح منطقه و جهان نیز اسرائیل داشته‌های مهمی را به نفع طرف فلسطینی از دست داده یا معلق مانده (مانند عادی‌سازی) است. اسرائیل حمایت غالب افکار عمومی در جهان به ویژه در دنیای غرب را از دست داده و از لحاظ اخلاقی سقوط کرده است. این شیفت پارادایمی که علیه اسرائیل در افکار عمومی جهان به ویژه قشر جوان در حال وقوع است، فعلا برگردانی در سیاست‌گذاری‌های غرب نخواهد داشت، اما در آینده نظر به جایگاه افکار عمومی و تغییر نسل رهبران رفته رفته ترجمان خود را پیدا خواهد کرد.
در همین حال نیز جنگ غزه نظم جهانی آمریکامحور را در برابر چالش‌های جدی اخلاقی و قانونی قرار داده است.

در منطقه نیز در کنار تعلیق پروژه عادی‌سازی روابط و پایه‌ریزی نظمی جدید با ادغام اسرائیل، شکاف‌های دیرینه به ویژه شکاف فرقه‌ای سنی شیعی پس از جنگ سوریه و اشغال عراق که همواره به نفع تقویت نفوذ اسرائیل مورد بهره‌‍‌برداری قرار می‌گرفت، در نتیجه ورود گروه‌های شیعی در لبنان، یمن، عراق و همچنین حملاتی از ایران و تلاقی خون دو طرف در این مواجهه، جای خود را به قسمی اتحاد میدانی سنی شیعی در منطقه داده است.

با وجود شرحی که رفت، فعلا برای قضاوت درباره چشم‌انداز تحولات کنونی در سطح راهبردی زود است و باید منتظر تصویری شبه‌نهایی پس از جنگ در جبهه‌های متعدد له یا علیه اسرائیل در جهت پیروزی راهبردی یا شکست راهبردی آن ماند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺نتانیاهو و «جنگ قیامت»!

شبکه 12 اسرائیل اعلام کرد که نتانیاهو پیشنهاد تغییر نام جنگ غزه از «شمشیرهای آهنین» به «جنگ قیامت» را مطرح کرده است.

جنگ قیامت هم یعنی نگاهی آخر الزمانی به جنگ کنونی و تحولات جاری. واقعیت هم این است که بدون این نامگذاری، آنچه در طول یک سال اخیر در غزه و اخیرا در لبنان رخ داده و می‌دهد، صحنه‌های یک نبرد آخرالزمانی است.

اما این که نتانیاهو پس از یک سال درصدد انتخاب این نام برای جنگ کنونی است، به این معناست که اولا او فعلا قصد کوتاه آمدن ندارد و به جنگ از منظری آخر الزمانی می‌نگرد. ثانیا این که «شمشیرهای آهنین» نتوانسته است که اهداف را محقق کند و چاره کار را در قیامتی‌ کردن و آخر الزمانی کردن جنگ و ریختن بیشتر خون مردم غزه و لبنان دیده است.

نتانیاهو در اصل یک سکولار راستگرای تندرو است، اما پیشنهاد تغییر نام جنگ و رویکرد او در یک سال اخیر نشان از چرخش افکار او به سمت راست مذهبی افراطی دارد که آرماگدون یا نبرد آخرالزمانی ستون اندیشه دینی این جریان را تشکیل می‌دهد.

حمایت بی‌چون و چرای آمریکا از اسرائیل نیز ریشه در همین باور آخرالزمانی اوانجلیست‌های آمریکا (متنفذترین گروه مسیحی) دارد که به نابودی فلسطین و مخالفان اسرائیل برای فراهم کردن شرایط ظهور مسیح و آغاز دوره آخر الزمان عقیده دارند.

اوانجلیست‌ها در دو حزب آمریکا به ویژه جمهوری‌خواهان نفوذ دارند و عمده آن‌ها طرفدار دونالد ترامپ هستند. بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو در 2023 یک سوم مردم آمریکا حامی کلیسای انجیلیِ طرفدار اسرائیل می‌باشند. جریان مسیحی صهیونیستی و لابی یهودی اسرائیلی دو بال هدایتگر سیاست خاورمیانه‌ای آمریکا هستند. مواضع اوانجلیست‌ها حتی تندتر از لابی یهودی است.

مخلص کلام این که جنگ «قیامت» نتانیاهو یعنی جنگ بقا و سرنوشت اسرائیل (نه صرفا شخص او) و رفتن تا آخر به منظور تحقق پیروزی و تضمین بقا و آینده و تزریق این حس به اسرائیلی‌ها که با تهدید وجودی مواجه هستیم.

چنین جنگ‌هایی با عقبه ایدئولوژیک بی‌قاعده‌ترین جنگ‌ها و غیراخلاقی‌ترین آن‌هاست. از این منظر، واقعا باید بیش از قبل برای آینده منطقه و جهان نگران بود. این تفکر آخرالزمانی حتی ابایی از استفاده از بمب اتم هم ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺چرا اسرائیل پاسخ نداد؟!

یک هفته از حملات موشکی سنگین ایران به اسرائیل گذشت. در این یک هفته پیوست رسانه‌ای چند لایه و تنومندِ اسرائیل در ابعاد داخلی، منطقه‌ای و جهانی تمام و کمال فعال بود و اظهارنظرهای مستقیم و نقل‌قول‌های متعدد و بعضا متعارض از مقامات اسرائیلی و آمریکایی در رسانه‌های هر دو دال بر پاسخی بی‌سابقه، بزرگ، سخت و تعریف اهداف متعدد مطرح شده است.

حجم سنگین پمپاژ خبر، تقریبا در هر لحظه همه را در منطقه و به ویژه ایران در انتظار حمله «بزرگ» اسرائیل می‌گذاشت. اما یک هفته گذشت و خبری نشد که این امر پرسش‌برانگیز است.

دو احتمال در این خصوص مطرح است که قبل از پرداختن به آن‌ها باید گفت که در این شرایط نباید بدترین سناریوها را هم از نظر دور داشت.

احتمال نخست این که اسرائیل خود را برای یک حمله بزرگ و غافلگیرکننده مثل حمله به لبنان با شمول اهداف متعدد ایرانی (تاسیسات نظامی، هسته‌ای و اقتصادی) آماده می‌کند و در حال هماهنگی لازم با آمریکا و طرف‌های دیگر در این خصوص و اتخاذ تدابیر لازم برای مقابله با پاسخ بعدی ایران است. برخی در این زمینه با بازنمایی برخی تحرکات و مواضع اپوزیسیون در این روزها معتقدند که این سناریو محتمل‌تر است و هدف را هم براندازی توصیف می‌کنند.

این احتمال به معنای شروع یک جنگ تمام عیار در منطقه است و نگارنده آن را دستکم در این مرحله بعید و غیر واقع‌بینانه می‌داند. البته هم اکنون هم جنگ منطقه‌‎ای محدودی در جریان است و دو جنگ غزه و لبنان معنایی جز این ندارد؛ اما جنگی تمام عیار با طرفیت مستقیم ایران حداقل فعلا زود است.

اگر تصمیمی برای چنین حمله بزرگی با هدف شعله‌ور کردن جنگی تمام عیار در منطقه بود که طرح و برنامه آن «لزوما» می‌بایست از قبل آماده شده و به محض حمله ایران سریعا به اجرا گذاشته می‌شد و دلیلی برای تاخیر آن نبود.

فکر نمی‌کنم آمریکا شرایط کنونی را برای جنگی فراگیر در خاورمیانه مناسب بداند. خود اسرائیل نیز بعید است بدون آمریکا و موافقت آن و دستکم قبل از رساندن دو جنگ غزه و لبنان به ایستگاهی ما قبل آخر بخواهد درگیر جنگ تمام عیاری در منطقه شود.

به اعتقاد نگارنده، اسرائیل از لحاظ فنی و جنگ‌افزاری توان لازم برای حمله همزمان و سنگین به اهداف استراتژیک متعددی را دارد، اما این عامل تنها شرط لازم است و کافی نیست.

رهگیری و ساقط کردن موشک‌ها و پهپادها در عملیات «وعده صادق 1» با اطلاع قبلی، موجب شکل‌گیری این برآورد در ذهنیت تصمیم‌گیران اسرائیل و متحدان آن شد که امکان مقابله جدی و موفق با هر گونه حمله گسترده موشکی از جانب ایران وجود دارد.

اما عملیات «وعده صادق 2» همراه با قسمی غافل‌گیری و عبور تعداد قابل توجهی موشک و اصابت آن‌ها به مراکز حساس اسرائیل (صرف نظر از میزان تلفات و خسارت) برآورد و جمع‌بندی پیشگفته را در سطح مشخصی مخدوش کرد. از این جهت که پاشنه آشیل اسرائیل، جغرافیای کوچک و نبود عمق جغرافیایی است و همین امر آن را در برابر حملات «گسترده» و «موفق» موشکی به شدت آسیب‌پذیر می‌کند.

اما تنها در یک حال حمله بزرگ اسرائیل ممکن است و آن هم این که اطلاعاتی کافی و وافی از سایت‌های موشکی یا موشک‌های ایران با قابلیت بالای عبور از سامانه پدافندی داشته باشد و مطمئن شود در چنین حمله‌ای می‌تواند با زدن آن‌ها هر گونه واکنش گسترده از ایران را به حداقل ممکن برساند.

احتمال دوم این که علت تاخیر، تلاش اسرائیل برای موازنه میان یک پاسخ «موثر» و «مهم» و جلوگیری از وقوع یک جنگ فراگیر است. به دلایل مختلف این سناریو را محتمل‌تر می‌دانم و لحظاتی بعد از حمله موشکی دوم ایران نیز طی یادداشتی به آن پرداختم.
این احتمال مطلوب آمریکا در این شرایط نیز هست که از پاسخ اسرائیل در سطح مشخصی حمایت می‌کند و چه بسا آن را ضروری نیز بداند.

اما اینجا پرسش کانونی درباره ماهیت و سطح پاسخ اسرائیل است که ممکن است آمیخته‌ای از حمله نظامی محدود و نه گسترده به هدفی یا اهدافی (غالبا نظامی) تا ترور مهم و حملاتی سایبری یا برخی از این اقدامات به شکل منفصل باشد.
در واکنش پیش‌روی اسرائیل حمله به تاسیسات اتمی چندان محتمل نیست؛ اما در آینده پس از بالاگرفتن تنش‌ها در شرایط خاصی احتمال آن پس از کسب حمایت آمریکا بیشتر است.

به نظر می‌رسد که فعلا تمرکز اسرائیل و کانون قدرت جهانی بر خارج کردن متحدان ایران از معادلات و ادامه راهبرد تضعیف جدی خود ایران و سرمایه‌گذاری فزاینده‌تر بر تداوم اشتباهات و اوضاع داخلی با هدف تحقق اهداف جنگ تمام عیار به شکلی متفاوت و بدون پرداخت هزینه‌های سهمگین این جنگ است.
از این رو، چنان که قبلا نیز گفته‌ام توافق هسته‌ای با آمریکا برای کاهش«موثر» ولغو تحریم‌ها دستکم تا چند سال آینده محتمل نیست.

در این میان، نشست شنبه آینده بایدن با سران آلمان، انگلیس و فرانسه متغیر مهمی در تعیین جهت تحولات کنونی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺دور باطل جنگ!

بعد از یک سال از جنگ غزه، دَر بر همان پاشنه می‌چرخد. در سالگرد آن، اسرائیل دوباره به جبالیا در شمال باریکه غزه تحت بمباران بسیار سنگین حمله زمینی کرده و از ساکنان بیت لاهیا، بیت حانون، کارکنان، مجروحان و بیماران سه بیمارستان خواست که آنجا را تخلیه کنند؛ درست مانند روزهای آغازین جنگ و واقعه بیمارستان شفا و... اما این بار در سایه جنگ لبنان می‌خواهد به هر شکلی هدف تفکیک شمال و جنوب غزه را محقق و منطقه شمالی را خالی از سکنه کند.

بنا به منابع اسرائیلی و فلسطینی، پاتک‌‎های نیروهای حماس در جبالیا از کمین و درگیری رو به رو گرفته تا شلیک خمپاره و راکت، کمتر از از روزهای نخست جنگ نیست.

حمله دوباره به جبالیا و مناطقی دیگر بعد از یک سال پس از چندین حمله قبلی دور باطل جنگی را به رخ می‌کشد که انگار تازه از نو شروع شده است.
اسرائیل همچنان در حدود 80 درصد مساحت مسکونی غزه حضور نظامی ندارد و در مناطق مسکونی هم که حضور دارد، همچنان با عملیات مستمر مواجه است. همواره بعد از هر حمله به نقطه‌ای با مواجه شدن با عملیات طرف مقابل پس از یکی دو هفته عقب نشینی کرده و دوباره بعد از مدتی تحت بمباران سنگین به آنجا بازگشته و این اتفاق در این یک سال همواره تکرار شده است.

شمال غزه اولین منطقه‌ای بود که اسرائیل بعد از بمباران سنگین هوایی پس از هفتم اکتبر پارسال، حمله زمینی را شروع و در دسامبر گذشته اعلام کرد که از گردان‌های حماس پاکسازی شده و از پایان حملات در آنجا خبر داد.

اما پس از حمله زمینی به جنوب نوار غزه، تاکنون دوباره چندین بار به محلات مختلفی در شمال این منطقه بازگشته و عملیات زمینی گسترده انجام داده است.

این مساله از آنجا جای شگفتی فراوان دارد که این جنگ تمام عیار در باریکه‌ای بسیار کوچک و محاصره از هر طرف در جریان است. جنگ غزه هیچ شباهتی با جنگ افغانستان، عراق، ویتنام و غیره ندارد. هیچ کدام از طرف‌های نامتعارف در این کشورها وضعیت نوار غزه را نداشته و ندارند. از این رو، سخنی به گزافه نیست که بگوییم با ناهمترازترین و نامتعارف‌ترین جنگ نامتقارن (با یک طرف نامتعارف و یک طرف کلاسیک) در تاریخ معاصر مواجه هستیم.

به همین علت برآورد اکثریت قریب به اتفاق کارشناسان پس از شروع جنگ تمام عیار اسرائیل این بود که حماس دو هفته بیشتر دوام نمی‌آورد و دوباره اسرائیل غزه را اشغال می‌کند.

اما نگارنده همان زمان هم بر این باور بود که اهداف جنگ قابلیت تحقق را ندارد؛ امری که گذشت یک سال و شروع دوباره حملات زمینی و هوایی از نقطه آغازین موید این مدعاست. این پیش‌بینی هم معطوف به شناخت دو طرف جنگ، نقاط ضعف و قوت هر کدام، بررسی دقیق جنگ‌های قبلی و غیره طی سه دهه بود.

این دور باطل جنگ در یک سال جز پیروزی‌های تاکتیکی، پیروزی راهبردی را برای اسرائیل به ارمغان نیاورده و بعید است که تا پایان جنگ هم محقق شود؛ به ویژه که بنا به گزارش رسانه‌های اسرائیلی، حماس توان رزمی خود را در همه مناطق تا حد زیادی بازسازی و به گفته منابعی نیروهای کشته شده خود را جایگزین کرده و نزدیک به 5 هزار نیروی جدید جذب کرده است.

اما این حجم گسترده تلفات انسانی و خسارت مالی و ویرانی و تبدیل شدن غزه به تلی از آوار و جهنمی برای ساکنان آواره‌اش صرفا محصول طبیعی یک جنگ تمام عیار نیست، بلکه معطوف به یک راهبرد چند وجهی اسرائیل با سه هدف به نظر می‌رسد که با تحمیل این هزینه بی‌سابقه طرف نامتعارف جنگ را وادار به تسلیم کند و مردم جنگ زده را مجبور به شورش کند. این دو هدف هم تاکنون در غزه محقق نشده است. اما هدف سوم و چه بسا مهم‌تر از بقیه ایجاد نوعی بازدارندگی از طریق تزریق و تثبیت تصویر غزه ویران شده در ناخودآگاه کشورها و طرف‌های دیگری است تا فکر حمله به اسرائیل را هم از ذهن خود پاک کنند.

این بازدارندگی بعید است در ذهن طرف‌های نامتقارن همچون گروه‌ها و سازمان‌های چریکی ایجاد شود و تجربه تاریخی نشان داده که معمولا این حجم خون و دود و ویرانی زاینده انسان‌های تندروتر و سرسخت‌تر است.

بسیار بعید است که از دل این فاجعه تاریخی در غزه انسان‌های «صلح‌جوی» بیرون بیایند که در آینده دست آشتی به سمت اسرائیل دراز کنند. از میان جهنمی که اسرائیل در غزه ساخته است، دهها و صدها و چه بسا هزاران یحیی سنوار دیگر بیرون خواهد آمد. این کشتار خود هیزم چرخه بی‌پایان خشونت است و اسرائیل را با هفتم اکتبرهای دیگری در آینده مواجه می‌کند. از این رو، بنا به سنت تاریخ، اسرائیل بازنده راهبردی این خشونت افسارگسیخته خواهد بود؛ مگر این که دو میلیون فلسطینی در نوار غزه، نزدیک به 4 میلیون دیگر در کرانه باختری و حدود دو میلیون فلسطینی داخل خود اسرائیل را از صحنه روزگار محو کند یا به تشکیل کشور فلسطین تن دهد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 چرا تاسیسات هسته‌ای و نفتی؟!

هنوز بحث و جدل درباره ماهیت حمله احتمالی اسرائیل داغ است و سیل اخبار و اظهارات مختلف و ناهمگون از اسرائیل و آمریکا هم ادامه دارد. بایدن نیز با نتانیاهو تماس گرفته که محور گفتگوی آن‌ها بررسی و هماهنگی نهایی درباره شیوه پاسخ اسرائیل به ایران بوده است.

کانال 14 اسرائیل (نزدیک به نتانیاهو) امروز گفت که بایدن از اسرائیل خواسته است که به تاسیسات هسته‌ای و نفتی ایران حمله نکند. بنا به اعلام این کانال، نتانیاهو در پاسخ گفته است: «این یک فرصت تاریخی است».

در هر صورت، نباید بدترین سناریو را هم از نظر دور داشت و این شرط عقل است. هیچ احتمالی به طور کامل منتفی نیست.

به نظرم، در این دور از واکنش اسرائیل، «حمله مستقیم» به تاسیسات هسته‌ای و نفتی زیاد محتمل نیست.
اما تمرکز کنونی اسرائیل در پیوست رسانه‌ای خود بر حمله احتمالی آتی به تاسیسات هسته‌ای و نفتی می‌تواند بیشتر ناظر به سه هدف باشد؛ نخست کنترل و تاثیر بر هر نوع واکنش بعدی تهران نسبت به اقدامات اسرائیل از رهگذر تهدید حمله به تاسیسات هسته‌ای و نفتی از هم اکنون؛ به نحوی که ایران در هر گونه پاسخ به اقدام اسرائیل احتمال حمله به این تاسیسات در دور بعدی را در نظر داشته باشد.
هدف دوم نیز عادی سازی این مساله و نوعی مقدمه‌سازی برای آن در حملات واکنشی بعدی اسرائیل.
هدف سوم هم عادی کردن و قبولاندن اصل حمله و تجاوز است.

چنان که قبلا نیز گفته شد به احتمال زیاد واکنش اسرائیل به حملات موشکی اخیر ایران شامل طیفی از اقدامات ایذایی مستقیم و غیرمستقیم باشد.

در اقدام مستقیم احتمالی، بیشتر هدف قرار دادن اهداف نظامی مطرح است و در اقدام غیرمستقیم خرابکاری و انفجار (با شمول تاسیسات راهبردی اقتصادی و هسته‌ای)، حمله سایبری، ترور و...

احتمالا در واکنش پیش‌رو، تمرکز بیشتر بر همین طیف از اقدامات غیرمستقیم و «غافلگیر کننده» باشد و چه بسا همزمان هم نباشد و با فاصله زمانی در چند روز و شاید هم بیشتر.

هر گونه اقدام اسرائیل، در نهایت محصول هماهنگی نهایی و اطلاع پیشینی آمریکا خواهد بود و دور از انتظار است که اسرائیل راسا و بدون موافقت آن اقدامی کند. بر خلاف برخی تحلیل‌ها و اخبار معتقد هستم که تصمیم‌گیر نهایی هم تنها نتانیاهو نیست.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺نومیدتان نمی‌کنم!

شانس دوباره به ترامپ رو کرده و در بیشتر ایالت‌های «رئیس جمهورساز» از هریس پیشی گرفته است.

ترامپ بر آرای یهودیان و اوانجلیست‌های طرفدار اسرائیل تمرکز کرده وانتخابات آمریکا را «مهم‌ترین روز تاریخ اسرائیل» نامیده است.

یهودیان معمولا طرفدار دموکرات‌ها هستند، اما ترامپ در2020 آرای یهودی خود را از 24% (2016) به 30% افزایش داد. اوانجلیست‌ها هم که جمعيت‌شان زیاد است، نگاه آخرالزمانی به اسرائیل دارند.

حضور هریس در تماس تلفنی اخیر بایدن با نتانیاهو برای کسب آرای این دو قشر بود.

ترامپ که اخیرا برای جذب آرای دوستداران اسرائیل خواستار بمباران تاسیسات اتمی ایران شد، در فیلم بالا خطاب به آن‌ها می‌گوید: نومیدم نکنید نومیدتان نمی‌کنم.
عبارت دوم بسیار خطرناک است؛ چنان که در دور قبلی با معرفی قدس به عنوان پایتخت اسرائیل، پیمان ابراهیم و خروج از برجام نومیدشان نکرد.

در مقابل، مسلمانان به خاطر جنگ غزه از دموکرات‌ها رویگردان شده و به نامزد حزب سبز خانم جين استاين پزشک یهودی پیوسته‌اند. آرای استاین در 2016 در پنسلوانیا و ویسکانسین در باخت کلینتون و پیروزی ترامپ تاثیرگذار بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺حزب‌الله و قطعنامه 1701!

امروز جمعه نخست وزیر لبنان اعلام کرد که کشورش با اجرای قطعنامه 1701 شورای امنیت موافق است و از موافقت حزب‌الله با آن هم خبر داد.
هنوز حزب‌الله موضعی در این باره نگرفته است. اما نظر به نحوه تعامل حزب با قطعنامه در سال 2006 می‌توان این موضع را حدس زد.

قطعنامه 1701 در 11 آگوست 2006 به اجماع شورای امنیت رسید و دولت لبنان و اسرائیل نیز آن را پذیرفتند.

پس از تصویب قطعنامه، دبیر کل فقید حزب‌الله بیان داشت که نیروهای حزب به درخواست آتش بس احترام می‌گذارند و ضمن این که قطعنامه را غیر منصفانه خواند، گفت: «هرگز مانع هر تصمیمی که دولت لبنان بگیرد نخواهیم شد».

این موضع حزب‌الله در قبال قطعنامه پس از 33 روز جنگ بود که به نوعی با توجه به شکست جنگ اسرائیل از موضعی نسبتا بالا بیان شد؛ نه مخالفتی آشکار با قطعنامه کرد و نه تصریح به موافقت.

این قطعنامه بندهای زیادی دارد؛ اما بند کلیدی آن که به اجرا درآمد، همان آتش‌بس بود و بقیه بندها به فراموشی سپرده شد. علت هم این بود که دو طرف هر کدام به دلیلی به آتش‌بس نیاز داشتند؛ به ویژه طرف اسرائیلی که خود، درخواست آتش‌بس را مطرح کرد و حزب‌الله هم که این درخواست را از موضع ضعف می‌پنداشت، در برابر حجم گسترده ویرانی و آوارگی و کشتار، فرصت را برای پایان جنگ مناسب دید و پذیرفت.

همچنین دولت وقت لبنان (فواد سنیوره) متعلق به جناح رقیب بود و با حزب‌الله میانه خوبی نداشت و حزب نیز در سایه پیامدهای داخلی جنگ نمی‌خواست درگیر بحران سیاسی داخلی شود.

این قطعنامه کاملا به نفع اسرائیل تهیه و تصویب شده بود، اما چون روند جنگ به نفع آن نبود، بر اجرای همه بندهای آن پافشاری نکرد و تنها به دنبال آتش‌بس بود. در غیر این صورت دلیلی نداشت که بدون اجرای بندهای مهم که به ضرر حزب‌الله بود، جنگ را پایان دهد.

بندهای اصلی قطعنامه عبارت بود از: توقف کامل عملیات جنگی، عقب‌نشینی همه نیروهای اسرائیلی از لبنان، استقرار نیروهای یونیفل در امتداد خط آبی و ارتش لبنان در جنوب لبنان (جنوب رودخانه لیتانی)، خلع سلاح همه گروه‌های مسلح لبنان (یعنی حزب‌الله).

جدا از نیاز مبرم دو طرف به آتش بس در آن زمان، اختلاف‌نظرهایی هم درباره بقیه بندها وجود داشت. در این میان، حزب‌الله تداوم اشغال مزارع شبعا، بخشی از کفرشوبا، شمال روستای الغجر و الماری از جانب اسرائیل را مستمسکی برای پرهیز از عقب نشینی نیروهایش از جنوب لیتانی قرار داد. درباره خلع سلاح هم روشن بود که نمی‌پذیرد.

اما اظهارات نجیب میقاتی درباره موافقت حزب‌الله با اجرای قطعنامه به چه معناست؟ بسیار بعید است که منظور موافقت حزب‌الله با اجرای کلیه بنود قطعنامه باشد که این امر به معنای تبدیل شدن آن به گروهی صرفا سیاسی و خلع سلاح شده است. یحتمل منظور استقرار نیروهای ارتش در جنوب لیتانی و خروج نیروهای حزب‌الله از آنجاست.

البته چند روز قبل معاون دبیر کل حزب‌الله پرداختن به هر گونه جزئیاتی و ترتیبات بعدی را منوط به برقراری آتش‌بس کرد.

اسرائیل فعلا در این سرمستی و سرخوشی ناشی از دستاوردهای تاکتیکی، آتش‌بس را نمی‌پذیرد و اساسا هم درخواست طرف لبنانی را از موضع ضعف می‌داند و اگر ورق جنگ در حمله زمینی برنگردد، جنوب لیتانی سهل است تا شمال آن هم خواهد آمد.

خروج حزب‌الله از جنوب لیتانی و بازگشت آوارگان به شمال اسرائیل کف خواسته‌ها و اهداف اسرائیل در این جنگ است و سقف آن خلع سلاح حزب‌الله، خارج ساختن آن از معادلات سیاسی داخلی به عنوان پیش درآمد نظم خاورمیانه‌ای مطلوب اسراییل است. به همین خاطر، بعید است که حزب‌الله متوجه این مساله نباشد.

از این رو، اگر هم در مذاکراتش با دولت لبنان به پذیرش بخش مربوط به جنوب لیتانی در قطعنامه چراغ سبز نشان داده باشد، یحتمل بیشتر یک حرکت سیاسی به دلایل داخلی و با علم به مخالفت اسرائیل با آتش‌بس است.

ظاهرا حزب الله از بیم جنگ داخلی و نظر به فشارهای دولت و گروه‌های دیگر می‌خواهد خود را در مظان اتهام تداوم جنگ قرار ندهد. در 2006 هم به همین دلایل و برای توقف جنگ، مخالفت صریحی با قطعنامه نکرد؛ اما اجرا هم نکرد. وضعیت لبنان به شدت شکننده است و قبل از جنگ كنونی هم اقتصاد آن از هم پاشیده بود و اکنون با بحران آوارگان نیز مواجه است.

خروج از جنوب لیتانی بیشتر بسته به سرنوشت حمله زمینی است که اگر وضعیت قفل شود که محتمل است، بعید است حزب الله این خروج را بپذیرد، اما اگر اسرائیل بتواند این منطقه را تصرف کند که دیگر نیازی به موافقت حزب با این بخش قطعنامه نیست.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺برآورد جدید از جنگ لبنان!

حدود سه هفته از جنگ سوم لبنان با ترورها و بمباران سنگین هوایی و ده روز از شروع حمله زمینی می‌گذرد. اسرائیل در نبرد هوایی دست برتر را دارد و طرف مقابل از این حیث ضعیف است و هیچ پدافندی ندارد.

آنچه هم تاکنون اسرائیل در جنگ لبنان از دستاورد و موفقیت به دست آورده، مربوط به حملات امنیتی (انفجار پیجرها و بی‌سیم‌ها) و هوایی (به خصوص ترورها) است نه جنگ زمینی. می‌توان گفت که فعلا حزب الله ضربه سخت را از ناحیه امنیتی و اطلاعاتی متحمل شده است.

بمباران هوایی همچنان به قوت خود ادامه دارد؛ اما در سه روز اخیر نشانه‌های یک اتفاق «معنادار» در این حملات هویدا شده است؛ این که بمباران سنگین ضاحیه بیروت کاهش جدی داشته است. باید دید این مساله با بازگشت به معادله «ضاحیه بیروت ـ حیفا» پس از حمله موشکی دوشنبه گذشته حزب‌الله برای نخستین بار به داخل شهر حیفا ارتباط دارد یا خیر.

منابعی از میانجیگری آمریکا با هدف تثبیت معادله «بیروت ـ حیفا» خبر می‌دهند، اما گفته می‌شود که حزب الله مخالفت کرده است و همچنان بر تفکیک دو معادله "ضاحیه بیروت در مقابل حیفا» و «بیروت در مقابل تل آویو» تاکید دارد. به نظر می‌رسد که اسرائیل برای جلوگیری از تکرار حمله به داخل خود شهر حیفا در حال بازگشت به چنین معادله‌ای است.

در این راستا هم، حمله پهبادی دیشب حزب‌الله به هرتسیلیا در حومه تل‌آویو اتفاق نسبتا جدیدی برای تثبیت همان معادله «تل‌آویو در مقابل بیروت» است و احتمالا این حمله هم در واکنش به حمله به ساختمانی در النويری بیروت (خارج از ضاحیه) برای ترور وفیق صفا مسئول هماهنگی و ارتباطات حزب‌الله بود که نافرجام ماند.

با این حال، به احتمال زیاد همچنان شاهد تکرار بمباران‌ها و حملاتی موردی برای ترور و غیره در ضاحیه بیروت و چه بسا عمق بیروت باشیم؛ اما تثبیت نسبی معادله پیشگفته می‌تواند به معنای توقف پروژه غزه‌سازی و یا اجرای دوباره دکترین ضاحیه (2006) در این منطقه باشد.

اما حساب جنوب و شرق لبنان جداست و بمباران سنگین این مناطق شدت هم یافته است.

در حمله زمینی با گذشت ده روز، جز پیش‌روی چند صدمتری ارتش اسرائیل در دو سه نقطه هنوز تحول خاصی رخ نداده و حملات برای نفوذ و استقرار در داخل لبنان تاکنون ناموفق بوده است. بعید هم نیست که در ادامه در مناطقی شاهد پیش‌روی بیشتر باشیم.

اسرائیل همچنان در حمله گسترده زمینی و ارسال تانک‌های خود به داخل لبنان مردد است و تلاش دارد از رهگذر بمباران‌ مستمر شدید راه را برای ورود گسترده نیروی زرهی فراهم کند.

بر خلاف دست بالای اسرائیل در حملات هوایی، حزب‌الله در جنگ زمینی از مزیت خاصی برخوردار است؛ البته این بدان معنا نیست که تکنولوژی و جنگ افزار پیشرفته‌تری نسبت به طرف مقابل دارد.

اما مزیت حزب‌الله در حمله زمینی به دو دلیل است؛ نخست این که یک نیروی چریکی و غیر کلاسیک باتجربه است که به خوبی قادر به استتار و مخفی شدن می‌باشد و سلاح‌های ضد زره مناسبی هم دارد. اساسا اگر یک نیروی متعارفِ کلاسیک بود که ارتش اسرائیل با نابودی پایگاه‌ها و مواضعش ظرف یک هفته وارد بیروت می‌شد.

مزیت دوم اشراف کامل بر جغرافیای محل درگیری زمینی است و به قول مثل عربی «الأرض تنصر أبنائها» زمین یاریگر فرزندان خود است.

عینا هم شاهد این مساله در غالب جنگ‌های زمینی که با طرفیت یک بازیگر کلاسیک خارجی و دیگری غیرکلاسیک و نامتعارف از الجزایر و ویتنام تا عراق و افغانستان و غزه جریان داشته، بوده‌ایم.

از این رو فاکتور تعیین‌کننده در آینده جنگ، نتایج حمله زمینی له یا علیه هر کدام از دو طرف است. اسرائیل بدون بُردِ نبرد زمینی نمی‌تواند دستاوردهای حملات هوایی خود را نقد و به پیروزی راهبردی نهایی تبدیل کند.

رخدادهای چند روز اخیر نشان می‌دهد که حزب‌الله در حال خروج از شوک و وضعیت گیج‌کننده ناشی از فقدان رهبران و فرماندهان کلیدی خود و اختلال در سیستم کنترل است و آن را می‌توان در پیوست رسانه‌ای متفاوت، حفظ و افزایش سطح آتش موشکی و کاربرد موشک‌های جدیدتر و ناامن کردن مناطق بیشتر از اسرائیل و لو بدون تلفات خاصی دید.

در عین حال، حزب‌الله در داخل خود لبنان با فشارهای سنگینی از دولت و دیگر گروه‌ها و با یک معضل جدی مواجه است.

اسرائیل جنگ را غافلگیرانه و با شدت بی‌سابقه‌ای در همه ابعاد (به جز زمینی) شروع کرد و جو روانی سنگینی به نفع خود شکل داد. می‌توان گفت که تیرهای مهم خود را در روزهای اول جنگ شلیک کرد. در مقابل، حزب‌الله با بازیابی نسبی خود و خروج تدریجی از شوک و بهت، عملیات‌های خود را تدریجا به شکل تصاعدی افزایش قابل توجهی داده است.

با این حال باید منتظر ماند؛ تحولات میدانی جنگ متغیر است و هنوز وارد مرحله شبه‌تثبیت نشده است که بتوان با قطعیت تحلیل کرد و آنچه بیان شد برآوردی از وضعیت جنگ تا به امروز است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺اسناد اسرائیلی در آمریکا؛ هدف چیست؟!

سه روزنامه مشهور آمریکایی (وال استریت ژورنال، واشنگتن پست و نیویورک تایمز) دیروز شنبه اعلام کردند که ارتش اسرائیل اسنادی را در رابطه با حمله هفتم اکتبر ۲۰۲۳ حماس در اختیار آن‌ها قرار داده است.

این اسناد هم مدعی هستند که ایران از حمله هفتم اکتبر از قبل باخبر بوده و به نوعی در برنامه‌ریزی برای آن مشارکت داشته است.

در گزارش سه روزنامه آمریکایی آمده است که این اسناد در ژانویه گذشته در مخفی‌گاهی در خانیونس کشف شده! اکنون پرسش این است که به فرض صحت، چرا در حدود یک سال گذشته منتشر نشده است و پیش از این هیچ اثر و نشانه‌ای از چنین کشف ذیقیمتی در هیچ رسانه اسرائیلی وجود ندارد؟

روزنامه وال استریت ژورنال هم می‌نویسد که همین پرسش را از مقام اسرائیلیِ ارسال کنندهِ این اسناد درباره علت آزادسازی آن‌ها در شرایط کنونی و پس از این همه مدت مطرح کرده، اما از دادن پاسخ خودداری کرده است.

چرا این اسناد درست در بحبوحه تهدیدهای اسرائیل برای حمله به اهدافی در ایران منتشر می‌شود؟
اساسا چرا اسرائیل دست به انتشار این اسناد در رسانه‌های خود نزده و با انتشار آن در روزنامه‌های مشهور آمریکایی با برد بین‌المللی بالا به دنبال چیست؟ آماده کردن افکار عمومی آمریکا برای ورود این کشور به تنش نظامی با ایران در آینده؛ در صورتی که تنش نظامی خود اسرائیل پس از پاسخ آن وارد مرحله پیشرفته‌ای شود یا جنگی روانی علیه ایران و افزایش فشار بر آن؟

یا این که هدف دیگر از طرح نام ایران در برنامه‌ریزی برای هفتم اکتبر در سالگرد آن منطقه‌ای جلوه دادن این حمله و فروکاست تحقیری است که با انجام آن توسط یک گروه در اذهان جهانیان در مورد ارتش و نظام امنیتی اسرائیل شکل گرفت و آن تصویر ذهنی قبلی به حاشیه رفت.

🔹چرا باید تشکیک کرد؟

به نوشته سه روزنامه، منبع اسناد مورد ادعا، ارتش اسرائیل است که که از یک طرف ذینفع است و از دیگر سو، رفتار غیرحرفه‌ای، غیر اخلاقی و غیرانسانی آن در غزه و کشتار بی‌سابقه و بی‌رحمانه بیش از ۳۰٫۰۰۰ زن و کودک و توجیه این نسل‌کشی باعث می‌شود که در صحت روایت ارتش اسرائیل تشکیک جدی کرد؛ به ویژه که با طرح اسناد و ادعاهایی اثبات نشده و بعضا رد شده در تحقیقات برخی از رسانه‌های آمریکا، بیمارستان‌ها و مراکز درمانی غزه را در بانک اهداف جنگی خود افزود و مورد حمله قرار داد و دو میلیون انسان در این باریکه را از هر گونه خدمات درمانی و بهداشتی محروم کرده است.

اطلاع پیشینی ایران یعنی اطلاع حزب‌الله و با خبر شدن این تشکیلات و آن هم در سایه اشراف نسبی اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل در نتیجه دستکاری پیجرها و بی‌سیم‌ها و رخنه انسانی که منجر به این حجم بی‌سابقه ترور رهبران و فرماندهان کلیدی شد،، معنا و نتیجه‌ای جز لو رفتن حمله هفتم اکتبر نداشت.

واقعیت این است که غافلگیری بزرگ اسرائیل در هفتم اکتبر پارسال به این علت اتفاق افتاد که تصمیم و برنامه‌ریزی برای حمله از غزه خارج نشد و اگر این اتفاق می‌افتاد چه اطلاع رهبران حماس در دوحه، چه حزب‌الله و چه ایران به علت ناامن بودن مسیر و دلایل دیگر، کل عملیات لو می‌رفت. بنا به گفته منابعی، کل داستان حتی از زیر زمین غزه (تونل) به روی زمین آن کشیده نشد.

ارتش اسرائیل مدعی است که اسناد را در مخفیگاهی در زیر زمین در خانیونس پیدا کرده است. اکنون پرسش این است که وقتی رهبری و فرماندهی رده بالای حماس در غزه تا این حد، احتیاطات امنیتی و اطلاعاتی را رعایت می‌کنند که بعد از یک سال جنگ ویرانگر و شخم زدن غزه، اسرائیل هنوز نه از مکان گروگان‌های خود خبر دارد و نه این رهبران، چرا باید چنین اسنادی مهمی را مکتوب و در لپ تاپ نگهداری کنند و به فرض صحت هم، چرا در این شرایط جنگی آن‌ها را قبل از دسترسی نظامیان اسرائیلی نابود نکرده‌اند تا این حجم بزرگ اطلاعات به دست اسرائیل نیفتد.

به هر حال، اسناد در صورت صحت جز در اختیار سنوار و عده‌ای محدود از فرماندهان قسام نبوده است. اگر این اندازه بی‌احتیاط بوده‌اند که اولا هفتم اکتبری نمی‌بایست رخ می‌داد و ثانیا سرنخ مهمی از خود برای کشف مکان اختفایشان به دست اسرائیل داده‌اند و چرا این سرنخ در ژانویه گذشته اسرائیل را به آن‌ها رهنمون نکرد؟

چه بسا مرور زمان به کشف انگیزه و اهداف اسرائیل از انتشار این اسناد در این بازه زمانی حساس و در رسانه‌های آمریکا کمک کند.

واقعیت این است که ارسال «اسنادی» ادعایی برای رسانه‌های بین‌الملی فصل مهمی از پیوست رسانه‌ای چند وجهی و ماهرانه اسرائیل در این جنگ با انگیزه‌ و اهداف خاصی است و بهتر است به کنکاش آن پرداخت و دید هدف تل‌آویو از این کار چیست؟
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺 حمله پهپادی و فریب موشکی!

حزب الله لبنان امشب طی حمله‌ای پهپادی پایگاه تیپ نخبه گولانی در جنوب حیفا را هدف قرار داد. هنوز ارتش اسرائیل آمار رسمی تلفات را اعلام نکرده است، اما رسانه‌های اسرائیلی از ۳ کشته و ۶۷ زخمی خبر می‌دهند که حال تعدادی از آنها وخیم گزارش شده است.

این حمله پهپادی در پوشش حملات موشکی گسترده اتجام شده و همین باعث فریب سامانه پدافندی اسرائیل و عزیمت پهپاد به هدف مورد نظر و اصابت به آن انجام شده است.

این حمله را به دلایل زیر می‌توان مهم‌ترین عملیات حزب‌الله در این جنگ نامید و در روند تحولات جنگ به ویژه در صورت تکرار و عبور دوباره از سامانه پدافندی حائز اهمیت و تاثیر است؛

نخست از لحاظ تعداد بالای زخمی و کشته در یک عملیات است؛ به نحوی که این اتفاق در یک حمله در طول سه هفته این جنگ تقریبا بی‌سابقه بوده است.

دوم این که به گفته برخی رسانه‌های عبری و الجزیره، برای اولین بار از یک پهپاد پیشرفته استفاده شده است. در این میان، هنوز نوع پهپاد به کار رفته مشخص نیست تا درباره آن قضاوت کرد.

برخی منابع عبری‌زبان در خبری غیر رسمی، اعلام کرده که پهپاد انتحاری ابتدا یک موشک «به هدفی» شلیک و سپس خود به پایگاه گولانی اصابت کرده است.
اما «ریشت کان» لحظاتی قبل به نقل از ارتش اسرائیل اعلام کرد که شلیکی در کار نبوده و پهپاد انتحاری بوده است.

سوم این که یک هدف نظامی مهم در عمق اسرائیل در جنوب شهر راهبردی حیفا هدف قرار گرفته است و این هم معطوف به رصد و اطلاعات دقیق پیشینی بوده است؛ به ویژه که حمله هم در جریان تجمع نظامیان اسرائیلی در سالن غذاخوری پایگاه انجام شده است.

چنان که دیروز هم در یادداشتی با عنوان «برآورد جدید از جنگ لبنان» به خروج حزب‌الله از شوک ترور رهبران خود و ضربات سخت و غافلگیرانه اسرائیل اشاره شد، حمله امروز تاکیدی بر این مساله است و از این رو می‌توان پیش‌بینی کرد که از این به بعد عملیات‌های دقیق دیگری از این نوع رخ دهد.

پس از حمله امشب، به احتمال زیاد اسرائیل با حملات شدیدی واکنش نشان دهد و باید دید که این حملات در همان جنوب لبنان اتفاق می‌افتد یا در خود ضاحیه بیروت که تنها چند روزی از بازگشت نسبی به معادله «حیفا در برابر ضاحیه بیروت» نمی‌گذرد.

البته امشب شبکه رادیویی و تلویزیونی اسرائیل توقف حملات به ضاحیه بیروت را نتیجه تماس تلفنی اخیر بایدن و نتانیاهو دانست و کانال ۱۳ آن را تکذیب کرد.
اما این مساله در صورت تثبیت، معنایی جز بازگشت به این معادله ندارد؛ به ویژه که توقف بمباران ضاحیه پس از حمله موشکی حزب‌الله به خود شهر حیفا برای نخستین بار در دوشنبه گذشته رخ می‌دهد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺چرا خبری از دیپلماسی نیست؟!

فعلا هیچ نشانه‌ای از دیپلماسی جدی حتی در حد تظاهر برای توقف جنگ کنونی -چه در لبنان و چه در غزه- وجود ندارد. دیگر خبری هم از دیپلماسی قبلی که به موازات جنگ غزه در طول یک سال اخیر در جریان بود، نیست و مذاکرات متوقف شده است.

سکوت عجیبی بر منطقه حکمفرماست. اسرائیل هم در روزهای اخیر در قبال ایران سکوت پرسش‌برانگیزی در پیش گرفته که مشخص نیست مربوط به اعیاد یهودی است یا خیر. تصمیم آمریکا برای ارسال نظام پدافندی تاد نیز پرسش‌ها را داغ‌تر کرده است. هنوز هدف از آن روشن نیست؛ این که نشانه‌ای از آماده شدن اسرائیل برای حمله به اهدافی در ایران است یا در چارچوب جنگ روانی و با هدف کمک به اسرائیل برای دفع حملات موشکی بالستیک (با قابلیت عبور از خارج جو) در آینده است؛ چه از جانب یمن چه طرف‌های دیگر.

در سطح منطقه نیز شاهد هیچ نوع تحرک دیپلماتیک جمعی یا فردی قابل توجه و ابتکاری از جانب دیگر کشورها نیستیم و به نوعی همه بازیگران و کشورها از مصر و ترکیه گرفته تا عربستان و عراق نظاره‌گر وضع کنونی و سمت و سوی جنگ و پاسخ احتمالی اسرائیل هستند.

البته فعلا برای شروع «دیپلماسی جدی جهت آتش‌بس» شاید زود باشد و این دیپلماسی هم اگر از طرف آمریکا یا با چراغ سبز آن به میانجیگران چه فرانسه چه قطر و غیره شروع نشود، راه به جایی نمی‌برد.

فارغ از شرایط انتخاباتی آمریکا و الزامات آن و این که اسرائیل اقدامی علیه ایران انجام دهد یا خیر، اما در حال حاضر در وهله اول نگاه همه اطراف به میدان جنگ در لبنان است و دیپلماسی هم به تبع آن شکل خواهد گرفت. اگر اسرائیل بتواند سد فراروی حمله زمینی را بشکند و «موفقیت‌های مهمی» در این حمله به دست بیاورد که به «دستاوردهای تاکتیکی» قبلی بیفزاید، فعلا «دیپلماسی جدی» شکل نخواهد گرفت.

اما اگر حزب‌الله بتواند در روزها و هفته‌های پیشرو حملاتی «موفق» و مستمر -مانند حمله پهپادی دیشب به پایگاه گولانی- انجام دهد و همچنان با حفظ سطح آتش موشکی خود عمق اسرائیل را درگیر ناامنی کند و به موازات آن نیز مانع پیشروی طرف اسرائیلی در جنگ زمینی شود، می‌توان انتظار داشت که این دیپلماسی به تدریج حتی قبل از انتخابات آمریکا شکل گیرد.

در این میان، باید تحولات داخلی جامعه اسرائیل را به عنوان متغیر تاثیرگذار و جدی با دقت پیگیری کرد. همچنان اجماع اسرائیلی در پشت جنگ لبنان است و همه امیدوار به تحقق اهداف هستند، اما این اجماع در روزهای اخیر با تشدید حملات حزب‌الله، در جا زدن حمله زمینی و آواره شدن تعدادی بیشتر از ساکنان مناطق شمال اسرائیل «ترک‌های جزئی» برداشته است که «تداوم این وضعیت» می‌تواند آن را بیشتر کند.

در جبهه غزه نیز جنگ همچنان مثل قبل در وضعیتی قفل شده ادامه دارد؛ با این حال، حمله اخیر و ادامه‌دار به جبالیا در شمال نوار غزه هم در طول یک سال گذشته «بی‌سابقه» است و انگار جنگ در آنجا تازه شروع شده است.

اسرائیل در پستوی تمرکز جهانی بر جنگ لبنان به دنبال پیاده کردن طرح ژنرال‌ها در شمال نوار غزه است. هدف این طرح هم تکه تکه کردن این منطقه و سپس جدا کردن آن از جنوب نوار غزه است که اگر موفق شود در جنوب هم پیاده شود.

جدا از عملیات‌های مستمر نیروهای حماس در شمال نوار غزه، اسرائیل با مشکل جمعیت انبوه حدود 500 تا 700 هزار نفر در شمال نوار غزه مواجه است که بدون کوچاندن آن‌ها و تخلیه منطقه از ساکنانش طرح پیشگفته باز شکست می‌خورد.

اما این جمعیت حاضر به ترک این منطقه نیست و بنا به گزارش‌های تصویری از آنجا، آن‌ها ترجیح می‌دهند که در همان منطقه مسکونی خود بمانند و اگر قرار بر مرگ است، همانجا بمیرند؛ به ویژه که هیچ منطقه امنی نه در جنوب نه در هیچ جای دیگری در نوار غزه وجود ندارد و هر جا بروند در معرض کشتار هستند.
کسانی هم که قبلا به جنوب نوار غزه رفته‌اند، با آواره شدن چند باره در آنجا و کشته شدن تعداد زیادی از ایشان پشیمان هستند.

به همین خاطر، طرح ژنرال‌ها در مواجهه با این معضل، پیشنهاد قطع کامل آب و غذا از ساکنان شمال نوار غزه برای مجبور ساختن آن‌ها به کوچ است و تاکید می‌کند که بدون آن هیچ امکانی برای جداسازی شمال و جنوب نوار غزه از هم و ملحق کردن شمال به اسرائیل وجود ندارد.

دیروز نیز آسوشیتدپرس نوشت که نتانیاهو در حال بررسی قطع کمک‌ها به شمال نوار غزه است. در همین حال، کمک‌ها به شدت کاهش یافته و حملات به منابع آب و مراکز حضور آوارگان در این منطقه شدت یافته است.

این وضعیت کنونی در جبهه غزه است که در امتداد وضع مشابه یک سال گذشته با تشدید آن در دو هفته اخیر در جبالیا است.

اکنون دو متغیر مهم، وضعیت پیش‌روی جنگ لبنان و سمت و سوی تنش نظامی ایران و اسرائیل است. اگر تحول خاصی در این تنش رخ ندهد، می‌توان پیش‌بینی کرد که جنگ لبنان به سمت فرسایشی می‌رود که تحقق اهداف اسرائیل را دشوار می‌سازد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺ساعت صفر و چند اما و اگر!

رسانه‌های اسرائیلی مدعی شدند که واحد سانسور نظامی امروز اجازه انتشار این خبر را صادر کرده که دولت به توافق کامل درباره شیوه، زمان و سطح پاسخ به حمله ایران رسیده است.

از این دست اخبار پیداست که تل‌آویو تصمیم نهایی خود را گرفته است. اکنون پرسش درباره زمان واکنش احتمالی اسرائیل و سطح آن است. درباره زمان پاسخ اسرائیل، برخی رسانه‌های آمریکایی گفته‌اند که این اتفاق قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پنجم نوامبر آینده می‌افتد. تا این انتخابات هم حدودا سه هفته مانده است.

اگر تصمیم به این واکنش قبل از این تاریخ باشد که به احتمال زیاد باید با فاصله زمانی مناسبی تا انتخابات آمریکا صورت گیرد و در آستانه آن رخ ندهد؛ از این نظر که آمریکا وقت کافی برای بررسی وضعیت و مهار تنش داشته باشد تا انتخابات در وضعیت جنگی ناخواسته‌ای برگزار نشود.

مگر این که حجم پاسخ اسرائیل در حدی نباشد که از دید آمریکا موجب گسترش تنش و جنگ در منطقه و ورود آمریکا به آن شود. در این حالت، فاصله زمانی حمله اسرائیل و انتخابات آمریکا مساله مهمی نخواهد بود.

اما درباره سطح واکنش اسرائیل به حمله موشکی ایران هم، چنان که ظرف دو هفته اخیر طی دو یادداشت هم بیان شد، بعید است که در این مرحله تاسیسات اتمی و نفتی ایران مورد «حمله مستقیم» قرار گیرند و تمرکز اسرائیل بر هدف قرار دادن اهداف نظامی به ویژه قدرت تهاجمی و دفاعی خواهد بود.
دیروز نیز روزنامه واشنگتن پست به نقل از یک مقام آمریکایی تاکید کرد که حمله اسرائیل علیه اهداف نظامی خواهد بود نه هسته‌ای و نفتی.
با این حال، چنان که قبلا نیز گفته شد، احتمال خرابکاری غیر مستقیم در این تاسیسات دور از ذهن نیست.

در شرایط فعلی اسرائیل نگران مواجهه با وضعیتی فرسایشی در جبهه لبنان است و به تبع آن، به دنبال دستاوردهای تاکتیکی بزرگ و «شوک آور»ی در واکنش احتمالی خود به ایران است که بر همه جبهه‌ها و فضای کلی منطقه سایه سنگین بیفکند و تاثیر مطلوب خود را بگذارد.

اما این که بعد از حمله احتمالی اسرائیل چه خواهد شد، بستگی به دو عامل دارد؛ نخست سطح و شدت و ضعف آن و دیگری واکنش ایران. اگر حمله اسرائیل به نوعی باشد که برای ایران قابل هضم باشد و نهایتا واکنشی محدود نشان دهد که اتفاق خاصی نمی‌افتد. اما اگر گسترده و شدید باشد، باید منتظر رفتار ایران بود.

در این صورت، باید دید ایران سریعا واکنش نشان می‌دهد یا با تاخیر. هر کدام از این فاکتورها تاثیر خاص خود را دارد.
بعید نیست که ایران برای جلوگیری از وقوع جنگ با درنگ کند و ابتدا بخواهد با تشدید قابل توجه حملات از لبنان، یمن و عراق فضای برآمده از حملات اسرائیل را تا حدودی کنترل کند و سپس خود در زمانی که مناسب می‌داند پاسخ دهد.

اما این زمان هم نظر به نتیجه انتخابات آمریکا یک متغیر حساس دیگر است. اگر پاسخ بعدی ایران به بعد از روشن شدن نتیجه انتخابات موکول و ترامپ پیروز انتخابات شود، وضعیت متفاوت خواهد بود. در این حالت، بعید نیست که اسرائیل کنش واکنش‌ها را تا به دست گرفتن قدرت به وسیله ترامپ در ژانویه 2025 ادامه دهد.

فارغ از آن، حمله تلافی‌جویانه سریع یا دیرهنگام ایران نقش مهم و موثری در برآورد اسرائیل و آمریکا و حرکت بعدی آن‌ها خواهد داشت؛ به این معنا که دو طرف به سطح و تاثیر پاسخ ایران از جهت عبور کردن یا نکردن موشک‌ها از سامانه پدافندی اسرائیل به ویژه سامانه تاد و اصابت یا عدم اصابت به اهداف به عنوان سنجه‌ای مهم برای برآورد میزان آسیب‌های احتمالی به سایت‌های موشکی و توان موشکی (در حمله احتمالی اسرائیل) و به تبع آن تنظیم واکنش‌های بعدی می‌نگرند.

اگر اسرائیل به برآوردی مبتنی بر موثر بودن حمله خود و امکان دفع حملات بعدی تهران برسد که بعید نیست که در مراحل رفت و برگشتی بعدی به تاسیسات راهبردی نیز حمله کند.
فعلا اولویت طرف مقابل، از کار انداختن قدرت تهاجمی و دفاعی ایران است و حرکات دیگر آن محصول ارزیابی نتیجه آن خواهد بود.

در کل، می‌توان گفت احتمالا شاهد حملات رفت و برگشتی میان ایران و اسرائیل باشیم؛ اما این که این حملات در نقطه خاصی به جنگی فراگیر تبدیل شود، نمی‌توان آن را منتفی دانست؛ هر چند «فعلا» هم چندان محتمل نیست.

اگر حملات پینگ پنگی ایران و اسرائیل در نقطه توازن و تعادلی متوقف شود و پس از آن، جنگ لبنان علی‌رغم هزینه‌های بالای آن برای حزب‌الله به وضعیتی فرسایش برای اسرائیل منجر شود، می‌توان گفت که اوضاع به نفع آن پیش نخواهد رفت.

در نهایت، آینده تنش به تحولات میدانی پس از پاسخ اسرائیل و برآورد جدید طرف‌ها از یکدیگر بستگی دارد.
جنگ تمام عیار در هر شرایطی به نفع نیست و نگرانی از پیامدهای آن می‌تواند ترمز سیر تحولات به آن سو را در نقطه خاصی بکشد؛ مگر این که ادراک و برآوردها کلا به دلایلی تغییر کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺نشستی در میانه دود و آتش!

در بحبوحه دو جنگ غزه و لبنان و خطر گسترش آن در منطقه، امروز بروکسل میزبان نخستین نشست سران کشورهای عربی شورای همکاری خلیج فارس و سران دول اتحادیه اروپا برای گسترش مناسبات و بررسی مسائل منطقه‌ای و جهانی است.

رهبران 33 کشور در نشست که از بزرگ‌ترین نشست‌های دو جانبه جهان محسوب می‌شود، شرکت می‌کنند.

این نشست در حالی برگزار می‌شود که به جای «زمستان سخت» اروپا، «سردترین فصل» در روابط با ایران رقم خورد و توقف پروازهای ایرانی به اروپا از دیروز انعکاسی از آن است.

اتحادیه اروپا پس از جنگ اوکراین و بحران با روسیه بیش از هر زمانی نیازمند انرژی خلیج فارس شد واین جنگ حجم تجارت دوجانبه را از 124 میلیارد دلار در 2021 به 205 میلیارد دلار در 2023 رساند و اتحادیه اروپا دومین شریک تجاری جی‌سی‌سی شد. ارزش سرمایه‌گذاری‌های دوجانبه هم 458 میلیارد دلار است.

البته این کشورها به ویژه امارات روابط بسیار نزدیکی نیز با روسیه در حد دوستی برخی سران آن‌ها با خود پوتین دارند. حجم تجارت عربستان با اروپا نزدیک به 80 میلیارد دلار است و اکنون 500 شرکت اروپایی در این کشور فعال هستند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺رمزگشایی از یک تماس!

هیثم بن طارق سلطان عمان امروز با مسعود پزشکیان رئیس جمهور ایران تماس گرفت.
از چند جهت این یک تماس عادی نیست و عواملی آن را متمایز و واجد اهمیت و معنا و مفهوم خاصی می‌کند؛ نخست شرایط بسیار حساس و خطیر منطقه و بالا گرفتن تهدیدهای اسرائیل علیه ایران و چه بسا شروع شمارش معکوس برای یک ماجراجویی نظامی است.

دوم این که عمان همواره یک رابط کلیدی میان آمریکا و ایران بوده و در بزنگاه‌های حساس در رد و بدل کردن پیام‌های مهم و تلاش برای کاهش تنش نقش‌آفرینی کرده است که در مواردی موفق بوده و در مواردی ناکام.

سوم این که سابقه نشان می‌دهد که سلطان عمان زیاد اهل تماس گرفتن نیست؛ مگر این که مساله مهمی در میان باشد. در همین یک سال اخیر از ژانویه تاکنون اگر تماس‌های تلفنی در اعیاد با برخی رهبران دول عربی و اسلامی را مستثنی کنیم، کلا دو تماس تلفنی گرفته است؛ نخست با نخست وزیر کانادا در سپتامبر گذشته و البته آن هم گویا در پاسخ به تماس تلفنی ترودو در ژانویه بوده؛ و تماس دیگر هم امروز با رئیس جمهور ایران بوده است.

چهارم این که وزیر خارجه ایران دیروز در مسقط بود و اگر یک امر نسبتا مهم هم در میان بود باید دیروز با عراقچی طرح می‌شد. اکنون باید دید در این فاصله چه عامل و «امر خیلی مهمی» حادث شده است که سلطان عمان را بر آن داشته تا خود با پزشکیان تماس بگیرد و طرح موضوع کند.

مجموعه این عوامل، تماس را حائز اهمیتی ویژه می‌کند و حس کنجکاوی را برای رمزگشایی از آن بر می‌انگیزد.
متن خبر منتشر شده در سایت ریاست جمهوری ایران و خبرگزاری سلطنت عمان هم کلیاتی بیش نیست و بین سطور آن هم چیزی دندان‌گیر ندارد.

چند احتمال را می‌توان درباره محتوای این تماس تلفنی مطرح کرد:

نخست این که پای یک ابتکار عمانی در لحظات آخر قبل از یک تنش جدی نظامی در منطقه برای آرام‌سازی اوضاع منطقه در میان است و پیشبرد آن مستلزم تماس و مداخله از خود سلطان هیثم بوده است. در این صورت عمان یا قبلا با آمریکا مذاکراتی داشته یا خواسته است که ابتدا واکنش ایران را بسنجد.

احتمال دوم این که خود پادشاه عمان نظر به حساسیت اوضاع و ارتباط نزدیک با آمریکا به یک جمع‌بندی درباره امکان خروج اوضاع منطقه از کنترل و وقوع یک جنگ رسیده و با توجه به دوستی دیرینه کشورش با ایران خواسته باشد، نگرانی جدی خود را در این موقعیت دشوار به اشتراک بگذارد.

اما احتمال سوم این که ایشان حامل یک پیام «جدی و مهم» از جانب آمریکا برای ایران بوده است. در این صورت چه پیامی؟ آن هم در لحظاتی قبل از اقدام احتمالی اسرائیل که مشخص نیست به کجا خواهد انجامید. آیا آمریکا پیام هشدار فرستاده است؟ که مثلا ایران پاسخی به اسرائیل ندهد؟
یا هشداری درباره تعرض به منافع و نیروهای آمریکا در منطقه؟ بعید است انتقال این دست پیام‌ها در سطح سلطان عمان باشد.

یا مثلا پیام فرستاده باشد که ما اسرائیل را از هدف قرار دادن تاسیسات هسته‌ای و نفتی منصرف کردیم و اگر زد شما هم بی‌خیال شوید تا اوضاع از کنترل خارج نشود؟

آیا آمریکا خواسته است که پیشنهادی «مهم» را برای کاهش تنش به واسطه سلطان عمان منتقل کند؟
در این صورت، این پیشنهاد چیست؟ وعده توافق آتش بس فراگیر در منطقه؟ در ازای چه چیز؟ اگر واکنش نشان ندهید چنین و چنان می‌کنیم؟

یا ممکن است پیشنهاد خودداری اسرائیل از پاسخ در مقابل دادن امتیازاتی مهم به آن به ویژه در جنوب لبنان مطرح باشد؟

هر چه فکر می‌کنم ظاهر امر نشان نمی‌دهد که طرف مقابل «فعلا» آماده توافق باشد و باطن امر را هم ما بی‌اطلاعیم.

اما می‌توان تماس سلطان هیثم را صرف نظر از محتوا بخشی از دیپلماسی کلان آمریکا برای جلوگیری از خروج اوضاع از کنترل در آینده نزدیک دانست.

آنچه گفته شد صرفا گمانه‌زنی درباره یک تماس پرمعنا در موقعیتی پرخطر در سایه فقدان داده‌هاست.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺سایه سیسی؛ کنار رفت یا سنگین‌تر شد؟!

دیروز ساعاتی قبل از ورود عراقچی به مصر، رئیس جمهور این کشور در اقدامی ناگهانی عباس کامل را از ریاست سازمان اطلاعات برکنار کرد و حسن محمود رشاد را به جای او نشاند.

سیسی، عباس کامل را به عنوان مشاور، هماهنگ کننده کل سرویس‌های امنیتی و فرستاده ویژه خود منصوب کرد. این اتفاق در فضای داخلی و خارجی مصر پرسش برانگیز شده است. به این دلیل که این جابجایی در بحبوحه دو جنگ غزه و لبنان و نگرانی‌ها نسبت به گسترش جنگ در منطقه رخ داده است و دستگاه اطلاعات مصر نیز نقش منطقه‌ای مهمی بر عهده دارد و مسئول مستقیم پرونده فلسطین و درگیر مذاکرات آتش بس بود.

واقعیت این که هنوز روشن نیست گه کامل ارتقا گرفته یا مقامش تنزل یافته است تا با اطمینان خاطر بیشتری این تصمیم سیسی را تحلیل کرد. پست هماهنگ کننده دستگاه‌های امنیتی منصبی جدید در مصر است که با گماردن کامل به آن ایجاد شد و منصب فرستاده ویژه رئیس جمهور هم در عصر سادات بود و چند دهه است که ملغی شده است.

عباس کامل در دو دهه گذشته تقریبا نزدیک‌ترین شخص به سیسی بوده است و به عنوان سایه، دست راست و محرم اسرارش شناخته شده و می‌شود.

کامل مدیر دفتر سیسی در دو پست کلیدی ریاست سرویس اطلاعات جنگ در زمان حسنی مبارک و همچنین وزارت دفاع در عهد محمد مرسی بود و در سال 2018 هم جانشین خالد فوزی در ریاست سازمان اطلاعات شد. این انتصاب هم پس از زمزمه تصمیم فوزی برای نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری انجام شد که نگرانی سیسی را برانگیخت.

کامل فردی متنفذ اما ناشناخته در مصر بود تا این که در سال 2013 پس از کودتای سیسی علیه مرسی و کشتار رابعه و النهضه نامش بر سر زبان‌ها افتاد. در آن زمان خبرنگاری از سیسی درباره تعداد کشته‌شدگان پرسیده بود که او هم می‌گوید: «اسأل عباس» (از عباس بپرس). همین خود ناظران را به نقش مهم کامل در کودتا رهنمون کرد.

از چند منظر می‌توان به برکناری یا ارتقای عباس کامل نگریست. نخست نگرانی عبدالفتاح سیسی بر خلاف حسنی مبارک از شکل‌گیری مراکز قدرت در مصر است. به این علت هم مدام متولیان پست‌های کلیدی از وزارت دفاع و وزارت کشور گرفته تا ریاست ستاد مشترک ارتش و دستگاه اطلاعات را تغییر می‌هد و اجازه نمی‌دهد برای مدت طولانی در مقام خود بمانند.

حسنی مبارک این طور نبود و به این خاطر هم افرادی مثل عمر سلیمان، محمد حسین طنطاوی و حبیب العادلی بعضا برای چند دهه هم در پست‌های کلیدی خود حتی تا پایان عهدش حضور داشتند. اما سیسی به دلایل معروفی ترجیح می‌دهد که همه قدرت نزد خود او تجمیع شود و نگران توزیع آن است و ساختاری کاملا بسته و متمرکز با محوریت رئیس جمهور بنیان نهاده است.
از این منظر هم دستگاه اطلاعات یک نهاد حاکمیتی مهم است و رئیس آن که حکم وزیر را هم دارد، می‌تواند با نفوذی که پیدا می‌کند، دردسر ساز شود.

اما در مورد تاثیر احتمالی این جابجایی بر سیاست مصر درباره تحولات جاری در منطقه اولا باید گفت که تصمیم‌گیر اول و آخر در مصر شخص سیسی است و افرادی چون کامل نمی‌توانند بدون او تصمیم خاصی یا رویکردی جدا از هسته اصلی قدرت در مسائل کلان اتخاذ کنند. از این جهت، برکناری عباس کامل از ریاست سازمان اطلاعات نمی‌تواند بیانگر تحول خاصی باشد.

هر چند مسئولیت پرونده حساسی چون فلسطین در دایره اختیارات این سازمان و تحت نظر رئیس آن است، اما مسئول مستقیم این پرونده نیست و فرد دیگری مسئول آن در این سال‌ها بوده است. از این رو، رفتن کامل تاثیر خاصی در این زمینه ندارد و این سازمان هم مجری سیاست‌های کلان مصر در این باره است نه تصمیم‌ساز.

ثانیا، اگر هم برای این برکناری پیوندی با تحولات منطقه‌ای قائل باشیم، مفروض معقول آن این است که کامل به حاشیه رانده نشده و صرفا سمتی تشریفاتی نگرفته است، بلکه از این منظر باید انتصاب او به سمت هماهنگ کننده دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی مصر و فرستاده ویژه رئیس جمهور را به دیده ارتقای او نگریست و می‌توان آن را نشانه‌ای از برآورد حکومت مصر از حرکت اوضاع منطقه به سمت تحولاتی سهمگین‌تر دانست که مواجهه با آن راه‌اندازی سمت هماهنگ کننده دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی و همچنین احیای منصب فرستاده ویژه رئیس جمهور را می‌طلبید و سیسی هم معتمدتر و مطمئن‌تر از سایه خود برای این مقام نداشته و این گونه به نوعی عباس کامل را به شکلی ارتقا داده و به ریاست جمهوری برده است که عملا قدرت چالش‌آفرینی هم نداشته باشد.

البته هنوز اختیارات این دو منصب جدید روشن نیست و در ساختارهای غیر متمرکز این مساله می‌تواند چالش‌زا باشد، اما در نظام‌های استبدادی، راس قدرت منشا و صاحب همه اختیارات است و کافی است که به همه نهادها حکم قاطع کند تا همه چیز رو به راه شود.

در مجموع، مرور زمان نشان خواهد داد که کامل به حاشیه قدرت رانده شده یا ارتقا یافته است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺سنوار و پایانی تصادفی!

منابع اسرائیلی عصر امروز با انتشار تصاویری اعلام کردند که یحیی سنوار رهبر حماس در یک درگیری در رفح کشته شده و هنوز اسرائیل رسما آن را اعلام نکرده و حماس نیز هنوز موضعی نگرفته است. البته در این میان منابع اسرائیلی مختلفی خبر را تایید کردند.

از طرز اطلاع‌رسانی اسرائیل پیداست که کشته شدن احتمالی سنوار هدفمند و معطوف به تروری پس از یافتن مکان او نبوده است.

کانال ۱۳ اسرائیل در این باره می‌گوید که در محله تل‌السلطان رفح عملیات روتینی صورت گرفته و نیروهای اسرائیلی با سه نیروی قسام درگیر می‌شوند و بعد از کشته شدن سه نفر و دیدن اجساد، به یکی از آن‌ها به علت شباهتش با سنوار شک می‌کنند و تصویر آن سریعا رسانه‌ای می‌شود. این منبع اسرائیلی می‌افزاید که این درگیری هم مبنی بر وجود اطلاعاتی قبلی درباره حضور سنوار در آنجا نبوده است. از مجموع این شواهد و قراین پیداست که این حادثه تصادفی و اتفاقی بوده است.

اما کشته شدن احتمالی سنوار نشان می‌دهد که روایت قبلی برخی منابع اسرائیلی مبنی بر وجود گروگان‌های اسرائیلی در مکان او صحت نداشته و سنوار هم بر خلاف تصورات در تونل نبوده و خود در میدان نبرد زمینی در جنگ مشارکت داشت و نیروهای حماس را هدایت می‌کرد.

سنوار به احتمال زیاد، زمانی که در کنار فرماندهی کل شاخه نظامی حماس حمله هفتم اکتبر را طراحی کرد، می‌دانست که چنین سرنوشتی در انتظار اوست و هر اندازه هم طول بکشد، اسرائیل او را رها نخواهد کرد.

او بیست سال در زندان بود و با شناختی که از اسرائیل داشت، به احتمال زیاد می‌دانست این حمله با واکنش سخت و بی‌سابقه‌ای مواجه می‌شود. اما اشتباه محاسباتی سنوار در این نبود، بلکه در «امتی» اندیشیدن او و تصوری اشتباه نسبت به واقعیت‌های خارج از نوار غزه بود.

احتمالا سنوار فکر می‌کرد که پس از این حمله سنگین به اسرائیل و شکست ابهت آن، «امت عربی و اسلامی» در سایه «شعارهای رنگارنگ» سریعا در حمایت از غزه وارد عمل می‌شود و در «آزادی فلسطین» کمک خواهند کرد و همراه با دنیای مدرن اجازه نخواهند داد اسرائیل در قرن 21 مرتکب چنین ویرانی گسترده و نسل‌کشی آنلاین شود و دو میلیون نفر را تحت شدیدترین جنایات، محاصره غذایی و دارویی و گرسنگی قرار دهد. سپس مساله فلسطین به صدر تحولات جهان باز می‌گردد و چاره‌ای جدی برای آن اندیشیده می‌شود.

فلسطین در جهان دوباره مطرح شد، اما بدون راه حلی وتصویر قبلی از اسرائیل در افکار عمومی جهان نیز فرو ریخت، اما نه با مداخله «امت» و دنیایِ منادیِ حقوق بشر، بلکه به قیمت خون حدود 50 هزار نفر از جمله 17 هزار کودک و ویرانی باریکه غزه.

هنوز برخی فلسطینی‌ها در این حادثه تردید دارند اما خیلی‌ها کشته شدن او در میدان نبرد و با لباس رزم را «قهرمانانه» توصیف می‌کنند. اسرائیلی‌ها نیز خوشحال هستند و اپوزیسیون اسرائیل معتقد است که پس از این اتفاق، نتانیاهو باید به سمت توافق با حماس برای آزادسازی گروگان‌ها حرکت کند. در این میان، برخی مخالفان نتانیاهو در شبکه‌ مجازی عبری نوشتند که کشته شدن سنوار به شکل تصادفی و در درگیری تصویری «قهرمانانه» از او ساخت و فرصت تروری هدفمند برای احساس یک «پیروزی بزرگ" را از بی‌بی سلب کرد.

برخی حساب‌های مجازی عبری نیز خواستار محاکمه افسران اسرائیلی شدند که در این درگیری شرکت داشته و تصویر سنوار را بدون اجازه سازمان سانسور نظامی منتشر کردند. به نظر این افراد این اقدام «ضد امنیتی» بوده و فرصت خلق «روایت و پیروزی تاریخی» با اعلام ترور را از اسرائیل سلب و تصویری دیگر از سنوار خلق کرد.

اما اکنون پرسش این است که پس از کشته شدن سنوار چه اتفاقی می‌افتد؟ بدون شک ضربه سنگینی به حماس است، اما بعید است که تغییری در مواضع آن ایجاد کند و به احتمال زیاد عزم نیروهای آن را برای جنگیدن بیشتر کند.

حالا باید دید که این حادثه چه تاثیری بر سیاست دولت اسرائیل خواهد گذاشت. آیا پس از این «دستاورد مهم» به سمت توافق حرکت خواهد کرد؟ یا جنگ را برای تحقق اهداف جنگ همچنان ادامه خواهد داد؟

پرسش دیگر این که آیا کشته شدن سنوار و احساس سرمستی و پیروزی نتانیاهو، می‌تواند او را از حمله به ایران منصرف کند یا برای ادامه کار خود بیشتر ترغیب خواهد شد؟

در هر حال، آنچه اسرائیل پس از این جنگ ویرانگر در نوار غزه به دست آورده است، مجموعه «پیروزی‌های تاکتیکی» است و تا زمانی که اهداف جنگ را چه با تغییر رفتار دشمن خود چه حذف آن و ایجاد جایگزینی و سیطره بر نوار غزه محقق نکند، نمی‌توان از «پیروزی راهبردی» سخن گفت.

در کنار آن، بر خلاف آنچه بن گوریون گفت که «پیران (فلسطین) می‌میرند و جوانان فراموش می‌کنند»، هفتم اکتبر عکس آن را نشان داد و صرف نظر از سرنوشت حماس، از دل این فاجعه انسانی نیز بعید نیست که سنوارهای دیگری و چه بسا رادیکال‌تر در قبال اسرائیل ظهور کنند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺جنگ غزه پس از سنوار!

با اعلام کشته شدن رهبر جدید حماس از جانب اسرائیل بعید نیست که نتانیاهو آن را فرصت مناسبی برای خروج از بن بست جنگ غزه و پایان آن و آتش بس بداند و این گونه پرونده جبهه اصلی و مرکزی جنگ در منطقه بسته شود تا اولا بر دیگر جبهه‌ها متمرکز شود و ثانیا در جبهه لبنان نیز در صورت عدم تحقق اهداف اعلامی از طریق جنگ به ویژه بازگشت ساکنان برخی شهرک‌های تخلیه شده در شمال و به تبع آن تصمیم به پایان این جنگ چه با توافق چه بدون توافق با حزب الله، مانع پیشینی توقف حملات حزب (یعنی تداوم جنگ در غزه) برداشته شود.

اما در صورتی که نتانیاهو پایان سنوار را آغازی برای پایان دادن به جنگ و آزادی گروگان‌ها بداند، باید دید که حاضر است که به خواسته‌های حماس در مذاکرات (خروج کامل از نوار غزه از جمله دو محور نتساریم و فیلادلفیا، رفع محاصره، آغاز بازسازی و تبادل اسرا) تن دهد.

بعید است که حماس پس از این همه هزینه سنگین از این خواسته‌های خود عدول کند.

چنین توافقی پس از کشته شدن سنوار می‌تواند از آثار سلبی آن به زیان نتانیاهو و لو موقتی بکاهد و تحت الشعاع فضای جدید قرار گیرد؛ به ویژه که هم اکنون بر اساس نظرسنجی‌ها، اکثریت جامعه اسرائیلی خواستار پایان جنگ غزه و رسیدن به توافق است. به احتمال زیاد هم، کشته شدن سنوار، فشار اسرائیلی‌ها بر نتانیاهو را افزایش دهد.

از این رو، این اتفاق تاثیر دو وجهی ناهمگون بر نتانیاهو دارد؛ از یک طرف موقعیت او را بهبود می‌بخشد و از دیگر سو نیز فشارها بر او برای رسیدن به توافق را به شکل قابل توجهی افزایش می‌دهد.

در این وضعیت، مشکل نتانیاهو شروط حماس است که بدون تحقق آن توافق امکان‌پذیر نیست و چنین توافقی نیز هر چند تحت تاثیر این شرایط آثار منفی قبلی را به ضرر او نخواهد داشت، اما در آینده با پایان فضای روانی کنونی، تصویر چنین توافقی و ماندن حماس به زیان او خواهد بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺سخنان قالیباف و اعتراض تند لبنان!

در بحبوحه جنگ لبنان، رئیس مجلس شورای اسلامی ایران با روزنامه فرانسوی لوفیگارو گفتگوی اختصاصی داشته که بخشی از آن بازتابی منفی در منطقه و به ویژه لبنان پیدا کرده است.

این روزنامه به نقل از قالیباف از اعلام آمادگی تهران برای مذاکره با پاریس در مورد اجرای قطعنامه 1701 شورای امنیت درباره لبنان خبر داده است.

این گفته بر لبنان چنان سنگین آمده است که نخست وزیر دولت متشکل از حزب‌الله و متحدانش را برآشفته و به واکنش سریع واداشته است، تا جایی که از وزیر خارجه لبنان خواسته‌ است که کاردار سفارت ایران را احضار و نسبت به این موضع اعتراض کند.

هنوز واکنش تهران روشن نیست، اما بعید نیست روزنامه متهم و اعلام شود که اظهارات قالیباف به درستی نقل نشده است.

نجیب میقاتی، سخنان رئیس مجلس شورای اسلامی ایران را «مداخله آشکار» در امور داخلی لبنان «تلاشی برای تثبیت قیمومت (وصایت) غیر قابل قبول" بر این کشور توصیف کرده و گفته است: «ما به وزیر خارجه ایران و رئیس مجلس شورای اسلامی در سفرهای اخیر خود به لبنان ضرورت درک وضع لبنان را اطلاع دادیم؛ به ویژه که لبنان در معرض تجاوز بی‌سابقه اسرائیل قرار دارد و ما با همه دوستان لبنان از جمله فرانسه در حال فشار بر اسرائیل برای آتش بس هستیم».

میقاتی همچنین تاکید کرده است که مذاکره درباره این قطعنامه صرفا از جانب کشور لبنان باید انجام شود و نه کشور دیگری و دیگر طرف‌ها جا دارد از آن حمایت کنند.

این سخنان در مصاحبه با لوفیگارو دستمایه فشار سنگینی از جانب مخالفان داخلی بر حزب‌الله در این جنگ خواهد بود. موضع‌گیری سریع میقاتی هم از این منظر قابل تامل است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺دو اشتباه فرصت‌سوز اسرائیل!

هر اندازه هم با سنوار مخالفت شود، اما نمی‌توان این واقعیت را نادیده گرفت که شیوه مرگ او در درگیری با نظامیان اسرائیلی در رفح نزد فلسطینی‌ها و به ویژه جوانان در بیشتر کشورهای عربی و اسلامی از او یک «اسطوره» ساخت.

دو اشتباه فردی و سیستمی اسرائیلی در ترسیم این تصویر دخیل بود و مانع ساخت روایتی پرسود برای اسرائیل درباره این اتفاق شد.

اشتباه نخست را نظامیان اسرائیلی مرتکب شدند که یک روز پس از درگیری با سنوار و کشته شدن او به مکان درگیری بازگشته و با مشاهده اجساد به دلیل شباهت زیاد چهره یکی از کشته‌شدگان به وجود سنوار در میان آن‌ها شک کرده و یک نظامی اسرائیلی سریعا تصویر او را برای جلب توجه در فضای مجازی به اشتراک گذاشت. ناگفته هم نماند که در این جنگ شبکه‌های مجازی عبری تا حدودی سلطه واحد سانسور نظامی اسرائیل را تضعیف کردند.

همین اقدام فرصت تاریخی ساخت یک روایت تمام و کمال را از اسرائیل با درونمایه کشف مکان سنوار و ترور او برای سرمایه‌گذاری رسانه‌ای بزرگ بر آن با اهداف مختلف سلب کرد. ارتش اسرائیل هم پس از همرسانی تصاویر و انتشار گسترده آن‌ها چاره‌ای جز بازگو کردن حقیقت ماجرا نداشت.

این در حالی است که در صورت ارائه روایت مطلوب اعلام کشف مکان سنوار و ترورش تصویر‌سازی دیگری اتفاق می‌افتاد. نتانیاهو از یک طرف با چنین روایتی می‌توانست از اعتراضات خانواده‌های گروگان‌ها بکاهد و با خرید زمان بیشتر برای ادامه جنگ به آن‌ها اطمینان خاطر دهد که همچنان که سنوار را یافت، آن‌ها را نیز پیدا خواهد کرد.

از دیگر سو، با این کار می‌توانست دیگر رهبران و فرماندهان حماس در غزه را دچار اشتباه و آن‌ها را وادار به تغییر مکان خود کند که در این جابجایی سرنخی به دست آید و مکان حضور آن‌ها شناسایی شود.

کما این که تصویری مهم از توان امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل پس از غافلگیری بزرگ حمله هفتم اکتبر به داخل اسرائیل، دشمنان و خارج مخابره می‌شد؛ به ویژه که طی یک سال گذشته سازمان‌های اطلاعاتی اسرائیلی و آمریکایی با کار فشرده‌ای به دنبال او بودند و به نوشته روزنامه وال استریت ژورنال، اسرائیل چندین میلیون دلار برای یافتن سنوار هزینه کرد.

اما اشتباه آن نظامی اسرائیلی و بیان اجباری واقعیت ماجرا این فرصت تاریخی را از اسرائیل گرفت. در کنار آن هم روایت‌های قبلی اسرائیل از اختفای او در زیر زمین و سپر قرار دادن گروگان‌ها را سوزاند و در این شرایط عملیات روانی اسرائیل را با شکست مواجه کرد.

همین جنگ روانی، فضای سنگینی را برای آوارگان و خانواده‌های قربانیان در غزه ایجاد کرده بود؛ تا جایی که عده‌ای در این راستا نوشتند و گفتند که او خود در تونل‌ها در ناز و نعمت مخفی شده و ما در روی زمین قتل عام می‌شویم. برخی مقامات و رسانه‌های اسرائیلی نیز مدام به ترویج این تصویر می‌پرداختند.

حماس هم تحت معذوریت شرایط سخت امنیتی نمی‌توانست درباره وضعیت سنوار لب به سخن بگشاید که ممکن بود موجب لو رفتن او و ترورش شود.

اما اشتباه دوم اسرائیل رسمی بود و آن هم مجوز واحد سانسور نظامی اسرائیل برای انتشار فیلم لحظات آخر زندگی سنوار و درگیری او با نظامیان اسرائیلی، زخمی شدن و حرکت آخر او برای انداختن کوادکوپتر با تکه چوبی پس از آسیب جدی دست راستش بود.

انتشار این فیلم هم به احتمال زیاد معطوف به این انگیزه بوده است که این اقدام موجب تضعیف روحیه و چه بسا فروپاشی روحی و روانی نیروهای فلسطینی و ساکنان نوار غزه می‌‎شود.

این انگیزه هم از سر عدم شناخت ایدئولوژی گروه‌های جهادی و جوامع عربی و اسلامی است. احتمالا اسرائیل فکر می‌کرد که حماس هم ساختاری حکومتی مثل عراقِ صدام حسین دارد که با متواری شدن یا دستگیری او شیرازه ارتش و دستگاه حاکمه از هم بپاشد.

اما همین فیلم روایت درگیری سنوار تا آخرین نفس را تکمیل و از او چهره یک چریک را برای جامعه فلسطینی و بیشتر جوامع عربی و غیر عربی به نمایش گذاشت که در راه آرمان خود تا لحظه آخر ایستادگی کرد؛ تا جایی که حتی برخی مخالفان حماس و سنوار -چه در غزه چه در کرانه باختری و در سطح منطقه- زبان به ستایش او گشودند. برخی هم نوشتند که سنوار نخستین رهبر فلسطینی بود که سلاح به دست و در حین درگیری کشته شد.

همچنین امروز حماس اخباری منتشر کرد مبنی بر این که سنوار در طول جنگ همواره به محورهای مختلف درگیری سرکشی می‌کرد و پس از شروع حمله زمینی برای هدایت عملیات به رفح رفته بود. همین اخبار هم فضا را بیشتر تحت تاثیر قرار داد.

این گونه پیداست که این شیوه مرگ سنوار دیگر نیروهای حماس را برای اقتدا به او مصمم‌تر کرد و انتشار فیلم هم به عنوان اشتباه دوم نتیجه معکوس داشت. در رسانه‌های عبری نیز از جمله یدیعوت احرونوت و برخی شبکه‌های تلویزیونی اسرائیلی، هم از انتشار تصاویر اولیه انتقاد شد و هم از انتشار فیلم که نقض غرض بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
🔺پیام‌های نظامی قبل از واقعه!

در روزهای اخیر به موازات بالا رفتن احتمال نزدیک شدن حمله اسرائیل به اهدافی در ایران شاهد اتفاقات زیرپوستی مهمی در منطقه هستیم که بیشتر به تبادل پیام هشدار با چاشنی بازدارندگی میان ایران، آمریکا و اسرائیل شباهت دارد.

در روزهای گذشته حملات آمریکا و انگلیس به انصارالله یمن شدت و گسترش قابل توجهی داشت که نباید آن را صرفا در چارچوب حملات چند ماه اخیر در واکنش به اتفاقات دریای سرخ علیه کشتی‌ها تفسیر کرد. تشدید و گسترش بمباران یمن با حمله احتمالی اسرائیل به ایران پیوند دارد.

گویا آمریکا می‌خواهد با هدف قرار دادن اهداف مهم انصار الله، مشارکت آن را در واکنش ایران به حمله اسرائیل و چه بسا در هر جنگ احتمالی منطقه‌ای به حداقل ممکن برساند.

همچنین احتمالا آمریکا خواسته است با استفاده از بمب‌افکن‌های B52 برای نخستین بار در یمن و کاربرد بمب‌های سنگرشکن علیه اهداف زیرزمینی، هشداری را نیز به ایران مخابره کند؛ با این محتوا که در صورت تعدی از حدود مشخصی در پاسخ به حمله اسرائیل، آمریکا ممکن است برای حمله به تاسیسات راهبردی در زیر زمین اقدام کند.

اما از دیگر سو، در تحولی، حزب‌الله در یک هفته اخیر به شکل چشمگیری حملات خود علیه اسرائیل را شدت بخشیده است.

شدت گرفتن حملات حزب‌الله هم صرف نظر از این که نشانه دیگری از خروج این حزب از شوک ترورها و عبور از اختلال پیش آمده در سیستم کنترل و فرماندهی باشد، بی‌ارتباط با حمله احتمالی اسرائیل به ایران نیز نیست.

در واقع بالا گرفتن حملات کمی و کیفی حزب‌الله از حمله به پایگاه گولانی تا منزل نتانیاهو را می‌توان نوعی پیام هشدار از جانب ایران با هدف تاثیرگذاری بازدارنده بر حمله احتمالی اسرائیل دانست. در واقع حزب‌الله و ایران می‌خواهند با تشدید حملات و هدف قرار دادن اهداف حساس بر محاسبات دولت اسرائیل تاثیر بگذارند.

به نظر می‌رسد که نتانیاهو نیز این پیام را دریافته و به همین خاطر امروز در واکنش به حمله پهپادی به منزلش گفت که تا آخر پیش خواهد رفت و چیزی مانع او نخواهد شد.

پوشیده نیست که حزب‌الله خط مقدم ایران به شمار می‌رفت و در مواجهه تهران و تل‌آویو قسمی بازدارندگی هم برای ایران خلق کرده بود.

در واقع قدرت حزب‌الله با توجه به نزدیکی جغرافیایی همواره در محاسبات اسرائیل در مواجهه با ایران به عنوان یک متغیر مدنظر بود. حتی زمانی هم که عملیات «وعده صادق 1» انجام شد، با وجود اطلاع اسرائیل از بخش مهمی از اندرون حزب‌الله - چه به وسیله پیجرها چه بی‌سیم‌ها چه رخنه انسانی- اما از واکنش جدی به ایران پرهیز کرد. یک دلیل مهم این پرهیز نگرانی از وجود نیمه پنهان و ناشناخته‌ای در توان حزب‌الله بود و دلیل دیگر هم آماده شدن برای جنگ لبنان بود.

اما پس از ترور سید حسن نصرالله و فرماندهان بلندپایه حزب‌الله و اختلال پیش آمده در سیستم کنترل و فرماندهی، عدم واکنشی بزرگ از جانب حزب به ترور دبیرکل خود، این ادراک را در اسرائیل ایجاد کرد که نیمه پنهان خطرآفرینی در حزب‌الله باقی نمانده و به این برآورد رسید که در حملات آسیب جدی دیده است.

اما حسب رصد رسانه‌های اسرائیلی، شدت تدریجی تصاعدی حملات حزب‌الله در دو هفته اخیر، گسترش حملات موشکی به عمق اسرائیل (و ایجاد موجی از رعب علی رغم نبود تلفاتی جدی)، حمله پهپادی دقیق به پایگاه گولانی در جنوب شهر راهبردی حیفا به نوعی برای اسرائیل شوک‌آور بود و ادراک قبلی آن نسبت به نبود نیمه پنهانی در حزب‌الله را مغشوش کرد.

در کنار آن، حمله پهپادی امروز به منزل نتانیاهو این ادراک را مغشوش‌تر و شوک دو هفته اخیر اسرائیل را به ویژه در جامعه اسرائیل تعمیق کرد.

این حمله به نوعی عبور از خیلی از خطوط قرمز اسرائیل بود؛ البته خود رژیم نیز تصور نمی‌کرد که حزب‌الله توان آن را داشته باشد که با عبور از همه سامانه‌های پدافندی، منزل نخست‌وزیر را مورد اصابت قرار دهد.

به نظر می‌رسد که آمریکا دیگر مخاطب حمله پهپادی به منزل نتانیاهو بود. احتمالا ایران با نمایش متفاوتی از توان پهپادی خود در جنگ لبنان خواسته باشد این پیام را هم به آمریکا برساند که می‌تواند دهها و صدها پهپاد از این نوع را همزمان در صورت وقوع جنگی به سمت اهداف آمریکا در منطقه روانه کند.

اکنون پرسش این است که اسرائیل و آمریکا عملا با این وضعیت چه برخوردی خواهند کرد؟ آیا پیام هشدار ایران بر محاسبات اسرائیل درباره کمیت و کیفیت حمله احتمالی اسرائیل تاثیری جدی خواهد گذاشت؟ یا نتانیاهو پس از این حمله مصمم‌‎تر خواهد شد؟

همچنین آیا پیام‌های نظامی آمریکا و ایران از یمن تا لبنان می‌تواند مانع وقوع جنگ در منطقه شود؟ یا احتمال آن را افزایش می‌دهد؟

منطقه روزهای حساس و تعیین کننده‌ای در پیش دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari