مامور کنترل ویزا در فرودگاه مسکو پاسپورتم را ورق میزد. آخرهای صفحات گذرنامه ام احساس می کرد که این صفحه دارد مدام تکرار می شود. مدام به من نگاه میکرد. هر صفحه یک ویزای عراق!
🔻
اما این سوی کانتر با هر ورق زدنش دل من تکان می خورد!
و صدایی بلند می شد از استکان های تا کمر شکری که بر نعلبکی کوبیده می شد و صدای "هلابالزوار ابوسجاد".
صفحه بعد صدای "تزورونی" می آمد و صفحه بعدش نوای "من گذرنامه خود را نسپردم به کسی... به تو و کودک دلبند تو ایمان دارم" توی صف می پیچید. ورق میزد و بوی هیزم نیم سوخته مرا مدهوش میکرد. صدای خش خش پاهای خسته و پر از عشق و احساس با هر ورق زدنش شنیده می شد.
🔻
پیش خود میگفت این همه سفر به عراق؟
مافوقش را صدا زد و باهم شروع به صحبت کردند و من همچنان غرق رویای خویش بودم.
🔻
چگونه باید برایش از سفری می گفتم که راه آن مقصدش است؟
چطور باید از ساده ترین و باشکوهترین تور دنیا برایش حرف می زدم؟
و چگونه باید برایش از تمام آن خاطراتی که از لابلای ورق های گذرنامه ام بیرون می زدند سخن می گفتم؟
🔻
صدای مهر ورود او دوباره مرا به خود آورد.
گذرنامه ام را محکم در دست گرفتم و حرکت کردم. دوست داشتم پایم را که از فرودگاه بیرون میگذارم با تپه های آب معدنی نذری روبرو بشوم و لباس های مشکی و کیفهای چرخداری که با سربند و پیکسل و پرچم آذین بندی شده اند.
و بوی شرجیِ بحرِ نجف که مرا تا جاده همراهی کند.
اما خبری از هیچ کدام نبود. تا چشم کار می کرد برف بود و نواهای ناآشنا.
#لغو_روادید_عراق
#اربعین
🔻
https://www.instagram.com/seyed_ehsan_bagheri/p/Bu4S_W2lhe5/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1v1nq8fpaqfau
🔻
اما این سوی کانتر با هر ورق زدنش دل من تکان می خورد!
و صدایی بلند می شد از استکان های تا کمر شکری که بر نعلبکی کوبیده می شد و صدای "هلابالزوار ابوسجاد".
صفحه بعد صدای "تزورونی" می آمد و صفحه بعدش نوای "من گذرنامه خود را نسپردم به کسی... به تو و کودک دلبند تو ایمان دارم" توی صف می پیچید. ورق میزد و بوی هیزم نیم سوخته مرا مدهوش میکرد. صدای خش خش پاهای خسته و پر از عشق و احساس با هر ورق زدنش شنیده می شد.
🔻
پیش خود میگفت این همه سفر به عراق؟
مافوقش را صدا زد و باهم شروع به صحبت کردند و من همچنان غرق رویای خویش بودم.
🔻
چگونه باید برایش از سفری می گفتم که راه آن مقصدش است؟
چطور باید از ساده ترین و باشکوهترین تور دنیا برایش حرف می زدم؟
و چگونه باید برایش از تمام آن خاطراتی که از لابلای ورق های گذرنامه ام بیرون می زدند سخن می گفتم؟
🔻
صدای مهر ورود او دوباره مرا به خود آورد.
گذرنامه ام را محکم در دست گرفتم و حرکت کردم. دوست داشتم پایم را که از فرودگاه بیرون میگذارم با تپه های آب معدنی نذری روبرو بشوم و لباس های مشکی و کیفهای چرخداری که با سربند و پیکسل و پرچم آذین بندی شده اند.
و بوی شرجیِ بحرِ نجف که مرا تا جاده همراهی کند.
اما خبری از هیچ کدام نبود. تا چشم کار می کرد برف بود و نواهای ناآشنا.
#لغو_روادید_عراق
#اربعین
🔻
https://www.instagram.com/seyed_ehsan_bagheri/p/Bu4S_W2lhe5/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1v1nq8fpaqfau
Instagram
سید احسان باقری
مامور کنترل ویزا در فرودگاه مسکو پاسپورتم را ورق میزد. آخرهای صفحات گذرنامه ام احساس می کرد که این صفحه دارد مدام تکرار می شود. مدام به من نگاه میکرد 🔻 هر صفحه یک ویزای عراق! 🔻 اما این سوی کانتر با هر ورق زدنش دل من تکان می خورد! و صدایی بلند می شد از استکان…
این سالها همه چیز عجین با توست.
از اربعین تا دفاع از حرم.
اگر تو نبودی اربعینی نبود یا زینب!
اگر تو نبودی پاهای خسته خود را به یاد چه کسی تا کربلا می کشیدیم؟
اگر تو نبودی برای صبر چه کسی ذکر مصیبت می خواندیم؟
اگر تو نبودی از که دفاع از حریم ولایت را می آموختیم؟
اگر تو نبودی به عشق چه کسی در دمشق جان می دادیم تا حرمش به دست حرامیان نیفتد؟
زینب!
تو اصلا هر کار کردی برای این روزهای ما بوده است.
برای روزهای آخرالزمانی ما.
که از یک سو شام بلا را تاب بیاوریم و از سوی دیگر خود را در مسیر اربعینی کربلای حسین ع پیدا کنیم.
اولین رجعت باید برای تو باشد بی بی جان.
تا پای حرفهای تو ننشینیم آمادگی همراهی سختِ مهدی فاطمه عج برما میسر نخواهد شد.
دعایمان کن و زودتر با فرزند برادرت بیا.
پ ن: وفات جبل الصبر، زینب کبری س تسلیت باد.
🔻
https://www.instagram.com/seyed_ehsan_bagheri/p/BvSM6OalwrJ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1dzb9ntbresss
از اربعین تا دفاع از حرم.
اگر تو نبودی اربعینی نبود یا زینب!
اگر تو نبودی پاهای خسته خود را به یاد چه کسی تا کربلا می کشیدیم؟
اگر تو نبودی برای صبر چه کسی ذکر مصیبت می خواندیم؟
اگر تو نبودی از که دفاع از حریم ولایت را می آموختیم؟
اگر تو نبودی به عشق چه کسی در دمشق جان می دادیم تا حرمش به دست حرامیان نیفتد؟
زینب!
تو اصلا هر کار کردی برای این روزهای ما بوده است.
برای روزهای آخرالزمانی ما.
که از یک سو شام بلا را تاب بیاوریم و از سوی دیگر خود را در مسیر اربعینی کربلای حسین ع پیدا کنیم.
اولین رجعت باید برای تو باشد بی بی جان.
تا پای حرفهای تو ننشینیم آمادگی همراهی سختِ مهدی فاطمه عج برما میسر نخواهد شد.
دعایمان کن و زودتر با فرزند برادرت بیا.
پ ن: وفات جبل الصبر، زینب کبری س تسلیت باد.
🔻
https://www.instagram.com/seyed_ehsan_bagheri/p/BvSM6OalwrJ/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1dzb9ntbresss
Instagram
سید احسان باقری
این سالها همه چیز عجین با توست. از اربعین تا دفاع از حرم. اگر تو نبودی اربعینی نبود یا زینب! اگر تو نبودی پاهای خسته خود را به یاد چه کسی تا کربلا می کشیدیم؟ اگر تو نبودی برای صبر چه کسی ذکر مصیبت می خواندیم؟ اگر تو نبودی از که دفاع از حریم ولایت را می آموختیم؟…
امشب هم مثل همیشه دلم کربلاست.
اما شاید ...
دلم لرستان و گلستان است...
آق قلا و پلدختر و معمولان!
راه کربلا از همین جاها می گذرد...
یا لیتنا کنا معکم...
خوشا به حال شما جهادگرانی که زندگیتان همیشه کربلایی و حسینی است.
وگرنه کربلا را با زندگی عافیت مدارانه چه کاری است؟
🔻
پ ن: عکس: کربلای معلی/ شام اربعین 1389
🔻
https://www.instagram.com/seyed_ehsan_bagheri/p/Bv2CbiXFDHu/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=vn4kg0m3k32d
اما شاید ...
دلم لرستان و گلستان است...
آق قلا و پلدختر و معمولان!
راه کربلا از همین جاها می گذرد...
یا لیتنا کنا معکم...
خوشا به حال شما جهادگرانی که زندگیتان همیشه کربلایی و حسینی است.
وگرنه کربلا را با زندگی عافیت مدارانه چه کاری است؟
🔻
پ ن: عکس: کربلای معلی/ شام اربعین 1389
🔻
https://www.instagram.com/seyed_ehsan_bagheri/p/Bv2CbiXFDHu/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=vn4kg0m3k32d
Instagram
سید احسان باقری
امشب هم مثل همیشه دلم کربلاست. اما شاید ... دلم لرستان و گلستان است... آق قلا و پلدختر و معمولان! راه کربلا از همین جاها می گذرد... یا لیتنا کنا معکم... خوشا به حال شما جهادگرانی که زندگیتان همیشه کربلایی و حسینی است. وگرنه کربلا را با زندگی عافیت مدارانه…
تمام تلاشمان برای انجام پروژه ای که بیش از یکسال برایش برنامه ریزی کرده بودیم بدون نتیجه ماند.
🔻
نزدیک کربلا بودیم آخر شب بود و همه گروه غمگین و خسته در فضای سبز قبل از ورودی کربلا پاهایمان را می کشیدیم تا فقط به کربلا برسیم. تلفن زنگ خورد و گفتند محل اسکان گروه که از چند ماه قبل هماهنگ شده بود و چند بار تا رسیدن گروه دوباره هماهنگ کرده بودیم را گروهی دیگر گرفته اند.
این دیگر باقیمانده توانمان را هم تمام کرد.
🔻
به ورودی کربلا رسیدیم. و همینطور که رمق های آخرین قدمها را جمع می کردیم مردی در تاریک و روشن یکی از کوچه ها بیرون آمد.
انگار که کمین کرده بود. مرد جوان آمد جلو و ما را به خانه خودش دعوت کرد. گفت من در بیمارستان همین خیابان کار می کنم. شب را اینجا بمانید فقط صبح بروید که من هم بروم سر کار.
🔻
هم بهت زده بودیم و هم خوشحال! وارد خانه که شدیم یک اتاق بود که بیست نفرمان به زور در آن، جا می شدیم. همه بیهوش شدند. بعد از نماز صبح هر کس از خستگی همانجا به خواب رفت.
بوی پیاز داغ و ادویه بیدارم کرد. ساعت 11.30 صبح بود. ساعت را که دیدم از جا پریدم. صاحبخانه گفته بود که باید صبح برود سرکار و ما هم برویم.
🔻
مردی با لبخند وارد اتاق شد. با سینی بزرگی روی سر. آن را وسط رختخواب ها زمین گذاشت. چند نوع صبحانه و نان داغ و چای و ...
گفت من پسرعموی صاحبخانه ام. همسر و فرزندان صاحبخانه پشت این اتاق در آشپزخانه خوابیده اند و این خانه فقط همین اتاق را دارد. برای همین پسر عمویم خواست صبح که تا بیست و چهار ساعت بعد می رود کشیک بیمارستان ، شما بروید. اما دلش نیامد شما را بیدار کند. من مرخصی گرفتم و ماندم. حالا شما تا هر وقت بخواهید اینجا بمانید.
🔻
همه به همدیگر نگاه کردیم شرمنده و خجالت زده. هر چه تلاش کردیم که برویم مرد نگذاشت. و ما را به خانه بغلی دعوت کرد برای استحمام. اجازه گرفتیم تا به حرم برویم و برگردیم. تا حرم در آن ازدحام و از آن فاصله، نزدیک به دو ساعت راه بود. تا رفتیم و برگشتیم غروب شده بود. مرد خندان و شاد کنار درب خانه منتظر ما نشسته بود. به نوبت ما را به خانه بغلی میبرد برای استحمام و بعد هم دوباره سینی شام بر روی سر به اتاق آمد.
🔻
شب را دوباره همانجا ماندیم. برخی رفتند حرم و برخی دیگر هم خوابیدند.
صبح صاحبخانه از شیفت برگشته بود. با دو دختر کوچکش وارد اتاق شد و سینی بزرگ صبحانه را روی زمین گذاشت. نشست و دوباره به ما خوش آمد گفت. بعد از صبحانه ما با شرمندگی تمام خواستیم از خانه اش برویم اما نمیگذاشت! پسرعمویش هم میگفت باید بمانید. صاحبخانه ناگهان شروع کرد از داستان آن شب ورود ما به کربلا صحبت کردن ... در حالی که اشک در چشمهایش حلقه زده بود گفت: آن شب من خیلی دلشکسته بودم و ناراحت از اینکه به خاطر فاصله زیاد خانه ی ما با حرم زائری مهمان ما نمی شود. به امام حسین گفتم:
🔻
آقا! من یک اتاق بیشتر ندارم؛ اتاق خانه ام را از زائرانت پر کن! شما را که دیدم مطمئن بودم که میهمان من هستید! و صبح هم خجالت کشیدم بیدارتان کنم.
سرمان را پایین انداختیم. اصلا نمی دانستیم باید چه بگوییم. تا بعد از اربعین همانجا ماندیم و بعد از زیارت اربعین که صاحبخانه مطمئن شد قصد بازگشت داریم، بدرقه مان کرد.
و این تنها عکس از آن چند روز میهمانی خانه ی اوست.
#اربعین
سید احسان باقری
https://www.instagram.com/p/BzyXRV2JCtB/?igshid=1hl9383e0j597
🔻
نزدیک کربلا بودیم آخر شب بود و همه گروه غمگین و خسته در فضای سبز قبل از ورودی کربلا پاهایمان را می کشیدیم تا فقط به کربلا برسیم. تلفن زنگ خورد و گفتند محل اسکان گروه که از چند ماه قبل هماهنگ شده بود و چند بار تا رسیدن گروه دوباره هماهنگ کرده بودیم را گروهی دیگر گرفته اند.
این دیگر باقیمانده توانمان را هم تمام کرد.
🔻
به ورودی کربلا رسیدیم. و همینطور که رمق های آخرین قدمها را جمع می کردیم مردی در تاریک و روشن یکی از کوچه ها بیرون آمد.
انگار که کمین کرده بود. مرد جوان آمد جلو و ما را به خانه خودش دعوت کرد. گفت من در بیمارستان همین خیابان کار می کنم. شب را اینجا بمانید فقط صبح بروید که من هم بروم سر کار.
🔻
هم بهت زده بودیم و هم خوشحال! وارد خانه که شدیم یک اتاق بود که بیست نفرمان به زور در آن، جا می شدیم. همه بیهوش شدند. بعد از نماز صبح هر کس از خستگی همانجا به خواب رفت.
بوی پیاز داغ و ادویه بیدارم کرد. ساعت 11.30 صبح بود. ساعت را که دیدم از جا پریدم. صاحبخانه گفته بود که باید صبح برود سرکار و ما هم برویم.
🔻
مردی با لبخند وارد اتاق شد. با سینی بزرگی روی سر. آن را وسط رختخواب ها زمین گذاشت. چند نوع صبحانه و نان داغ و چای و ...
گفت من پسرعموی صاحبخانه ام. همسر و فرزندان صاحبخانه پشت این اتاق در آشپزخانه خوابیده اند و این خانه فقط همین اتاق را دارد. برای همین پسر عمویم خواست صبح که تا بیست و چهار ساعت بعد می رود کشیک بیمارستان ، شما بروید. اما دلش نیامد شما را بیدار کند. من مرخصی گرفتم و ماندم. حالا شما تا هر وقت بخواهید اینجا بمانید.
🔻
همه به همدیگر نگاه کردیم شرمنده و خجالت زده. هر چه تلاش کردیم که برویم مرد نگذاشت. و ما را به خانه بغلی دعوت کرد برای استحمام. اجازه گرفتیم تا به حرم برویم و برگردیم. تا حرم در آن ازدحام و از آن فاصله، نزدیک به دو ساعت راه بود. تا رفتیم و برگشتیم غروب شده بود. مرد خندان و شاد کنار درب خانه منتظر ما نشسته بود. به نوبت ما را به خانه بغلی میبرد برای استحمام و بعد هم دوباره سینی شام بر روی سر به اتاق آمد.
🔻
شب را دوباره همانجا ماندیم. برخی رفتند حرم و برخی دیگر هم خوابیدند.
صبح صاحبخانه از شیفت برگشته بود. با دو دختر کوچکش وارد اتاق شد و سینی بزرگ صبحانه را روی زمین گذاشت. نشست و دوباره به ما خوش آمد گفت. بعد از صبحانه ما با شرمندگی تمام خواستیم از خانه اش برویم اما نمیگذاشت! پسرعمویش هم میگفت باید بمانید. صاحبخانه ناگهان شروع کرد از داستان آن شب ورود ما به کربلا صحبت کردن ... در حالی که اشک در چشمهایش حلقه زده بود گفت: آن شب من خیلی دلشکسته بودم و ناراحت از اینکه به خاطر فاصله زیاد خانه ی ما با حرم زائری مهمان ما نمی شود. به امام حسین گفتم:
🔻
آقا! من یک اتاق بیشتر ندارم؛ اتاق خانه ام را از زائرانت پر کن! شما را که دیدم مطمئن بودم که میهمان من هستید! و صبح هم خجالت کشیدم بیدارتان کنم.
سرمان را پایین انداختیم. اصلا نمی دانستیم باید چه بگوییم. تا بعد از اربعین همانجا ماندیم و بعد از زیارت اربعین که صاحبخانه مطمئن شد قصد بازگشت داریم، بدرقه مان کرد.
و این تنها عکس از آن چند روز میهمانی خانه ی اوست.
#اربعین
سید احسان باقری
https://www.instagram.com/p/BzyXRV2JCtB/?igshid=1hl9383e0j597
Instagram
سید احسان باقری
تمام تلاشمان برای انجام پروژه ای که بیش از یکسال برایش برنامه ریزی کرده بودیم بدون نتیجه ماند. نزدیک کربلا بودیم آخر شب بود و همه گروه غمگین و خسته در فضای سبز قبل از ورودی کربلا پاهایمان را می کشیدیم تا فقط به کربلا برسیم. تلفن زنگ خورد و گفتند محل اسکان…
وارد موکب شدم. روی زمین نشسته بود.
دیگ بزرگ را میچرخاند و آب و کف را بر تنش می غلتاند. آب دیگ سرخ رنگ شده بود.
🔻
هر چه میشست تمیز تر می شد و کف نقره گونش برق میزد. آب را که خالی کرد یک لحظه از درون فروریختم!
دیدم چقدر خسته ام
از نوکریِ پر ادعا!
حسرت همه وجودم را فراگرفت. 🔻
به دنبال کار بزرگ نبود.
به دنبال هیچ چیز نبود.
یک گوشه بی سر و صدا زمزمه می کرد.
هیچ کس برایش لبخند نمی زد. به او آفرین نمی گفت. نه خبری از رونمایی بود و نه گزارشی.
نه دوربینی و نه مصاحبه ای
🔻
اصلا به چشم نمی آمد.
فقط آن گوشه ی آشپزخانه برای محشر ذخیره می کرد.
قطره ای درخشان نبود. اصلا هیچ نبود جز دریای خروشان عشقی که به آن پیوسته بود.
🔻
با تمام وجودم به او خیره شدم. و در دلم گفتم "یا لیتنا کنا معک" و این حسرت را کنار حسرتهای دیگرِ این راه، به قلبم سپردم.
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی/اربعین 89
🔻
https://www.instagram.com/p/B0oLup7Jhg7/?igshid=1fplnms0si0qr
دیگ بزرگ را میچرخاند و آب و کف را بر تنش می غلتاند. آب دیگ سرخ رنگ شده بود.
🔻
هر چه میشست تمیز تر می شد و کف نقره گونش برق میزد. آب را که خالی کرد یک لحظه از درون فروریختم!
دیدم چقدر خسته ام
از نوکریِ پر ادعا!
حسرت همه وجودم را فراگرفت. 🔻
به دنبال کار بزرگ نبود.
به دنبال هیچ چیز نبود.
یک گوشه بی سر و صدا زمزمه می کرد.
هیچ کس برایش لبخند نمی زد. به او آفرین نمی گفت. نه خبری از رونمایی بود و نه گزارشی.
نه دوربینی و نه مصاحبه ای
🔻
اصلا به چشم نمی آمد.
فقط آن گوشه ی آشپزخانه برای محشر ذخیره می کرد.
قطره ای درخشان نبود. اصلا هیچ نبود جز دریای خروشان عشقی که به آن پیوسته بود.
🔻
با تمام وجودم به او خیره شدم. و در دلم گفتم "یا لیتنا کنا معک" و این حسرت را کنار حسرتهای دیگرِ این راه، به قلبم سپردم.
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی/اربعین 89
🔻
https://www.instagram.com/p/B0oLup7Jhg7/?igshid=1fplnms0si0qr
Instagram
سید احسان باقری
👇 وارد موکب شدم. روی زمین نشسته بود. دیگ بزرگ را میچرخاند و آب و کف را بر تنش می غلتاند. آب دیگ سرخ رنگ شده بود. 🔻 هر چه میشست تمیز تر می شد و کف نقره گونش برق میزد. آب را که خالی کرد یک لحظه از درون فروریختم! دیدم چقدر خسته ام از نوکریِ پر ادعا! حسرت همه…
در صف ورودی فرودگاه امام خمینی، با کوله پشتی ام ایستاده بودم. روی کوله پشتی یک سربند قرمز "لبیک یا حسین ع" بسته شده بود. از لباس مشکی و کوله پشتی ام مشخص بود مقصدم کجاست.
🔻
مردی کنارم بود که سالها ایران زندگی نمی کرد. و برای سرزدن به فرزندانش به ایران آمده بود.
نگاهی به من کرد و گفت: کجا می روی کربلا؟
گفتم بله.
گفت در این شلوغی؟ بگذار زمانی برو که بتوانی زیارت کنی.
لبخندی زدم.
🔻
چگونه می توانستم به او بفهمانم که صدها کیلومتر میروم به شوق این که از ازدحام حتی به نزدیکی مقصد هم نرسم؟!
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی / اربعین 91
🔻
https://www.instagram.com/p/B06g_7BpnEe/?igshid=44s0bqhbd7nu
🔻
مردی کنارم بود که سالها ایران زندگی نمی کرد. و برای سرزدن به فرزندانش به ایران آمده بود.
نگاهی به من کرد و گفت: کجا می روی کربلا؟
گفتم بله.
گفت در این شلوغی؟ بگذار زمانی برو که بتوانی زیارت کنی.
لبخندی زدم.
🔻
چگونه می توانستم به او بفهمانم که صدها کیلومتر میروم به شوق این که از ازدحام حتی به نزدیکی مقصد هم نرسم؟!
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی / اربعین 91
🔻
https://www.instagram.com/p/B06g_7BpnEe/?igshid=44s0bqhbd7nu
Instagram
سید احسان باقری
👇 در صف ورودی فرودگاه امام خمینی، با کوله پشتی ام ایستاده بودم. روی کوله پشتی یک سربند قرمز "لبیک یا حسین ع" بسته شده بود. از لباس مشکی و کوله پشتی ام مشخص بود مقصدم کجاست. 🔻 مردی کنارم بود که سالها ایران زندگی نمی کرد. و برای سرزدن به فرزندانش به ایران آمده…
سالهایی که جوانتر بودم در این مسیر مثل باد می دویدم. کم کم به خاطر شرایط جسمانی ام، بردن دوربین و تجهیزات سنگین عکاسی برایم سخت بود. برخی از پروژه های عکاسی مثل پرتره زائران اربعین، یا پانورامای نجف-کربلا نیاز به کمک داشت.
🔻
میثم را از سالها قبل می شناختم. از دوران مدرسه. اربعین سال 92 با من همراه شد.
با من که نه، با عشق اربعین!
صبور و آرام با من می آمد. هر جا مینشستم می نشست و هر جا راه میرفتم راه می آمد. هر کاری که میتوانست انجام می داد. بدون چون و چرا.
🔻
میثم قسمتی از وجودم شده بود. سایه ای نداشت.
تمام بار خودش و مرا می آورد.
بدون او عکاسی برایم سخت بود. اگر میثم نبود در آن چند سال خیلی کارها به نتیجه نمی رسید.
هر موقع از او تشکر میکردم پاسخی جز لبخند نمی گرفتم.
لبخندی که نشان از تمنای لبخندِ رضایتِ صاحبِ این مسیر بود.
سید احسان باقری
🔻
عکس: نجف اشرف/ ایام اربعین 92
🔻
https://www.instagram.com/p/B1MS0Yop4Xs/?igshid=i4hehxqswx6v
🔻
میثم را از سالها قبل می شناختم. از دوران مدرسه. اربعین سال 92 با من همراه شد.
با من که نه، با عشق اربعین!
صبور و آرام با من می آمد. هر جا مینشستم می نشست و هر جا راه میرفتم راه می آمد. هر کاری که میتوانست انجام می داد. بدون چون و چرا.
🔻
میثم قسمتی از وجودم شده بود. سایه ای نداشت.
تمام بار خودش و مرا می آورد.
بدون او عکاسی برایم سخت بود. اگر میثم نبود در آن چند سال خیلی کارها به نتیجه نمی رسید.
هر موقع از او تشکر میکردم پاسخی جز لبخند نمی گرفتم.
لبخندی که نشان از تمنای لبخندِ رضایتِ صاحبِ این مسیر بود.
سید احسان باقری
🔻
عکس: نجف اشرف/ ایام اربعین 92
🔻
https://www.instagram.com/p/B1MS0Yop4Xs/?igshid=i4hehxqswx6v
Instagram
سید احسان باقری
👇 سالهایی که جوانتر بودم در این مسیر مثل باد می دویدم. کم کم به خاطر شرایط جسمانی ام، بردن دوربین و تجهیزات سنگین عکاسی برایم سخت بود. برخی از پروژه های عکاسی مثل پرتره زائران اربعین، یا پانورامای نجف-کربلا نیاز به کمک داشت. 🔻 میثم را از سالها قبل می شناختم.…
در این راه که پا بگذاری، می بینی که هیچ کس خودش نیست.
همه داشته های انسان ها رنگ می بازد
و همه در تکاپو هستند تا کاری کنند.
🔻
مثل کلاس درسِ معلمی مهربان که وقتی کمکی داوطلبانه می خواهد، همه بچه ها تا جایی که میتوانند دستشان را بالامی آورند و روی پایشان می ایستند تا معلم آنها را ببیند.
🔻
معلمی که زندگی اش و خانواده و یارانش را برای تربیت بچه هایش نثار کرده است!
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی/ ایام اربعین 91
🔻
https://www.instagram.com/p/B1eW50cpL_E/?igshid=1v00q3cv5tunf
همه داشته های انسان ها رنگ می بازد
و همه در تکاپو هستند تا کاری کنند.
🔻
مثل کلاس درسِ معلمی مهربان که وقتی کمکی داوطلبانه می خواهد، همه بچه ها تا جایی که میتوانند دستشان را بالامی آورند و روی پایشان می ایستند تا معلم آنها را ببیند.
🔻
معلمی که زندگی اش و خانواده و یارانش را برای تربیت بچه هایش نثار کرده است!
سید احسان باقری
🔻
عکس: کربلای معلی/ ایام اربعین 91
🔻
https://www.instagram.com/p/B1eW50cpL_E/?igshid=1v00q3cv5tunf
Instagram
سید احسان باقری
👇 در این راه که پا بگذاری، می بینی که هیچ کس خودش نیست. همه داشته های انسان ها رنگ می بازد و همه در تکاپو هستند تا کاری کنند. 🔻 مثل کلاس درسِ معلمی مهربان که وقتی کمکی داوطلبانه می خواهد، همه بچه ها تا جایی که میتوانند دستشان را بالامی آورند و روی پایشان…
هیچ کجای جهان انسان ناگهان چنین شغل عوض نمی کند!
دکتری بارکش می شود.
معلمی ماساژ میدهد.
مدیری آشپزی می کند.
هنرمندی جارو می کشد.
راننده ای نان می پزد.
شغل نوکریِ به هر قیمتی، جایگزین همه مناصب صاحب نشان و افتخار می شود.
تو چه کاری بلدی در "اربعین بازار" حسین؟
🔻
سید احسان باقری
عکس: جاده نجف کربلا/ اربعین 88
🔻
https://www.instagram.com/p/B1wS0MGJ8PP/?igshid=376fbpm7onnp
دکتری بارکش می شود.
معلمی ماساژ میدهد.
مدیری آشپزی می کند.
هنرمندی جارو می کشد.
راننده ای نان می پزد.
شغل نوکریِ به هر قیمتی، جایگزین همه مناصب صاحب نشان و افتخار می شود.
تو چه کاری بلدی در "اربعین بازار" حسین؟
🔻
سید احسان باقری
عکس: جاده نجف کربلا/ اربعین 88
🔻
https://www.instagram.com/p/B1wS0MGJ8PP/?igshid=376fbpm7onnp
Instagram
سید احسان باقری
👇 هیچ کجای جهان انسان ناگهان چنین شغل عوض نمی کند! دکتری بارکش می شود. معلمی ماساژ میدهد. مدیری آشپزی می کند. هنرمندی جارو می کشد. راننده ای نان می پزد. شغل نوکریِ به هر قیمتی، جایگزین همه مناصب صاحب نشان و افتخار می شود. تو چه کاری بلدی در "اربعین بازار"…
Forwarded from خانه عکاسان ایران
📣📣زائران اربعین؛
دعوتید به پویش جهانی تر کردن اربعین
🔷قطره دریاست🔷
(پویش ثبت عکس پرتره میلیون ها زائر اربعین حسینی)
👇
🔻
مقررات پویش:
1. شرکت در این پویش برای کلیه زائران آزاد است.
2. ثبت پرتره از کلیه زائران (زن، مرد یا کودک) آزاد است.
3. عکسهایی که صرفا در محدوده مرز ایران و عراق و کشور عراق گرفته شده باشند پذیرفته میشوند. (در صورت اثبات عدم رعایت این موضوع، عکس های ارسالی حذف خواهند شد)
4. فقط عکسهایی که در تاریخ 20 تا 27 مهرماه 1398 (هفته منتهی به اربعین حسینی) در منطقه یاد شده ثبت شوند، پذیرفته میشود.
5. عکسها میتوانند با رعایت قواعدی که در ادامه به آن اشاره شده است با دوربین حرفهای یا موبایل ثبت شوند.
6. عکس سلفی (خودنگاره) پذیرفته نمیشود.
7. پرترهها باید عمودی ثبت شده و مانند نمونه های نمایش داده شده از سینه تا بالای سر زائر را در بر گیرند.
8. عکسها باید رنگی و بدون ادیت ارایه شوند.
9. قبل از سفر از صحت تاریخ و ساعت دوربین مطمئن شوید تا در صورت نیاز به استناد بتوان از صحت آن مطمئن بود.
10. در تعداد ارسال پرتره محدودیتی نیست. (بدیهی است هر چه تعداد ثبت بیشتر باشد رکورد بزرگتری ثبت خواهد شد)
11. عکس ها باید با کیفیت اصلی روی دی وی دی ثبت و ارسال شوند.
12. در صورتیکه حجم عکس های ارسالی بیشتر باشد دبیرخانه پذیرای افراد جهت انتقال عکس ها از هارد شخصیشان به مجموعه دبیرخانه خواهد بود.
13. عکس های منتخب، ابتدا در ایران به صورت نمایشگاهی به روی دیوار خواهد رفت و عکاسانی که آثارشان به نمایشگاه راه یافته باشد از آیین افتتاح مطلع و اسم عکاسان بر دیوار نمایشگاه درج خواهد شد.
14. در صورت چاپ کتاب، نام کلیه عکاسان در کتاب ثبت خواهد شد.
🔻
جوایز:
👈بهترین مجموعه پرتره / مبلغ 25 میلیون ریال
👈بیشترین پرتره ثبت شده / مبلغ 15 میلیون ریال
👈به سه نفر از عکاسان به قید قرعه مبلغ 10 میلیون ریال اهدا خواهد شد.
🔻
مهلت ارسال آثار: چهارشنبه 15 آبان ماه 98
🔻
جهت ثبت نام و ارسال اولیه می توانید از طریق آدرس فضای مجازی (ایتا، بله، تلگرام، واتساپ و سروش) اقدام کنید:
09014550570
دبیرخانه: انتهای خ سمیه، حوزه هنری، طبقه چهارم، #خانه_عکاسان_ایران
🔻
👈پویشی که فقط با مشارکت حداکثری زائران ممکن خواهد شد.
🔷در نشر و مشارکت حداکثری ما را یاری کنید.
🔻
#خانه_عکاسان_ایران
#پویش_پرتره_میلیونی_اربعین#اربعین
https://www.instagram.com/p/B3aFMTQpOrD/?igshid=7fmtb96wt852
دعوتید به پویش جهانی تر کردن اربعین
🔷قطره دریاست🔷
(پویش ثبت عکس پرتره میلیون ها زائر اربعین حسینی)
👇
🔻
مقررات پویش:
1. شرکت در این پویش برای کلیه زائران آزاد است.
2. ثبت پرتره از کلیه زائران (زن، مرد یا کودک) آزاد است.
3. عکسهایی که صرفا در محدوده مرز ایران و عراق و کشور عراق گرفته شده باشند پذیرفته میشوند. (در صورت اثبات عدم رعایت این موضوع، عکس های ارسالی حذف خواهند شد)
4. فقط عکسهایی که در تاریخ 20 تا 27 مهرماه 1398 (هفته منتهی به اربعین حسینی) در منطقه یاد شده ثبت شوند، پذیرفته میشود.
5. عکسها میتوانند با رعایت قواعدی که در ادامه به آن اشاره شده است با دوربین حرفهای یا موبایل ثبت شوند.
6. عکس سلفی (خودنگاره) پذیرفته نمیشود.
7. پرترهها باید عمودی ثبت شده و مانند نمونه های نمایش داده شده از سینه تا بالای سر زائر را در بر گیرند.
8. عکسها باید رنگی و بدون ادیت ارایه شوند.
9. قبل از سفر از صحت تاریخ و ساعت دوربین مطمئن شوید تا در صورت نیاز به استناد بتوان از صحت آن مطمئن بود.
10. در تعداد ارسال پرتره محدودیتی نیست. (بدیهی است هر چه تعداد ثبت بیشتر باشد رکورد بزرگتری ثبت خواهد شد)
11. عکس ها باید با کیفیت اصلی روی دی وی دی ثبت و ارسال شوند.
12. در صورتیکه حجم عکس های ارسالی بیشتر باشد دبیرخانه پذیرای افراد جهت انتقال عکس ها از هارد شخصیشان به مجموعه دبیرخانه خواهد بود.
13. عکس های منتخب، ابتدا در ایران به صورت نمایشگاهی به روی دیوار خواهد رفت و عکاسانی که آثارشان به نمایشگاه راه یافته باشد از آیین افتتاح مطلع و اسم عکاسان بر دیوار نمایشگاه درج خواهد شد.
14. در صورت چاپ کتاب، نام کلیه عکاسان در کتاب ثبت خواهد شد.
🔻
جوایز:
👈بهترین مجموعه پرتره / مبلغ 25 میلیون ریال
👈بیشترین پرتره ثبت شده / مبلغ 15 میلیون ریال
👈به سه نفر از عکاسان به قید قرعه مبلغ 10 میلیون ریال اهدا خواهد شد.
🔻
مهلت ارسال آثار: چهارشنبه 15 آبان ماه 98
🔻
جهت ثبت نام و ارسال اولیه می توانید از طریق آدرس فضای مجازی (ایتا، بله، تلگرام، واتساپ و سروش) اقدام کنید:
09014550570
دبیرخانه: انتهای خ سمیه، حوزه هنری، طبقه چهارم، #خانه_عکاسان_ایران
🔻
👈پویشی که فقط با مشارکت حداکثری زائران ممکن خواهد شد.
🔷در نشر و مشارکت حداکثری ما را یاری کنید.
🔻
#خانه_عکاسان_ایران
#پویش_پرتره_میلیونی_اربعین#اربعین
https://www.instagram.com/p/B3aFMTQpOrD/?igshid=7fmtb96wt852
Instagram
سید احسان باقری
📣📣زائران اربعین؛ دعوتید به پویش جهانی تر کردن اربعین 🔷قطره دریاست🔷 (پویش ثبت عکس پرتره میلیون ها زائر اربعین حسینی) 👇 🔻 مقررات پویش: 1. شرکت در این پویش برای کلیه زائران آزاد است. 2. ثبت پرتره از کلیه زائران (زن، مرد یا کودک) آزاد است. 3. عکسهایی که صرفا…
آقا جان!
یا امام حسن عسکری(ع)
چقدر مدیون شماییم
از آن روز که زیارت اربعین را از علامات مؤمن برشمردید.
از آن موقع به این روزهای ما فکر کردید.
و ما را از تعفن زندگی غفلت زده بیرون کشیدید.
و به ما توفیق دادید که پا در راه مقدمه ی ظهور فرزند دلبندتان بگذاریم.
و نسیم جان فزای زندگی مهدوی مدهوشمان کند.
کاش لیاقت پیدا کنیم و در رکابش جبران کنیم.
🔻
عکس: سامراء/اربعین 98
🔻
https://www.instagram.com/p/B4fgCxRJfms/?igshid=1ccjv9p1ne2s1
یا امام حسن عسکری(ع)
چقدر مدیون شماییم
از آن روز که زیارت اربعین را از علامات مؤمن برشمردید.
از آن موقع به این روزهای ما فکر کردید.
و ما را از تعفن زندگی غفلت زده بیرون کشیدید.
و به ما توفیق دادید که پا در راه مقدمه ی ظهور فرزند دلبندتان بگذاریم.
و نسیم جان فزای زندگی مهدوی مدهوشمان کند.
کاش لیاقت پیدا کنیم و در رکابش جبران کنیم.
🔻
عکس: سامراء/اربعین 98
🔻
https://www.instagram.com/p/B4fgCxRJfms/?igshid=1ccjv9p1ne2s1
Instagram
سید احسان باقری
👇 آقا جان! یا امام حسن عسکری(ع) چقدر مدیون شماییم از آن روز که زیارت اربعین را از علامات مؤمن برشمردید. از آن موقع به این روزهای ما فکر کردید. و ما را از تعفن زندگی غفلت زده بیرون کشیدید. و به ما توفیق دادید که پا در راه مقدمه ی ظهور فرزند دلبندتان بگذاریم.…
یونسکو، میهمان نوازی مردم عراق در زمان زیارت اربعین را در لیست "میراث ناملموس جهانی" ثبت کرد.
جهان باید خون حسین ع را به عنوان ملموس ترین میراث ثبت کند. خونی که 1400 سال است می جوشد و جهان را برای روزِ سپردن میراث جهان به وارثین برحقش آماده می کند.
اربعین شیشه عطری است که رایحه ی روزهای پیش رو را می گستراند تا مشام خسته بشری از جنایت های استکبار با حکومت مهدوی انس بگیرد.
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
🔻
https://www.instagram.com/p/B6DYuSzJOZh/?igshid=78zr4c2o3vg5
جهان باید خون حسین ع را به عنوان ملموس ترین میراث ثبت کند. خونی که 1400 سال است می جوشد و جهان را برای روزِ سپردن میراث جهان به وارثین برحقش آماده می کند.
اربعین شیشه عطری است که رایحه ی روزهای پیش رو را می گستراند تا مشام خسته بشری از جنایت های استکبار با حکومت مهدوی انس بگیرد.
انهم یرونه بعیدا و نراه قریبا
🔻
https://www.instagram.com/p/B6DYuSzJOZh/?igshid=78zr4c2o3vg5
Instagram
سید احسان باقری
یونسکو، میهمان نوازی مردم عراق در زمان زیارت اربعین را در لیست "میراث ناملموس جهانی" ثبت کرد. جهان باید خون حسین ع را به عنوان ملموس ترین میراث ثبت کند. خونی که 1400 سال است می جوشد و جهان را برای روزِ سپردن میراث جهان به وارثین برحقش آماده می کند. اربعین…
یک سال گذشته
و یک زمستانِ سخت!
پاییز هم فرارسیده
جانمان یخ کرده
و تنها امیدمان مرهمِ گرمایِ مسیر عاشقی ات بود
التماست می کنیم
أَسْأَلُكَ أَنْ تُحْيِيَ قَلْبِي
🔺
عکس: جاده نجف-کربلا / اربعین 1391
🔺
https://www.instagram.com/p/CFzsC-npNNy/?igshid=1p1ten365ag1w
و یک زمستانِ سخت!
پاییز هم فرارسیده
جانمان یخ کرده
و تنها امیدمان مرهمِ گرمایِ مسیر عاشقی ات بود
التماست می کنیم
أَسْأَلُكَ أَنْ تُحْيِيَ قَلْبِي
🔺
عکس: جاده نجف-کربلا / اربعین 1391
🔺
https://www.instagram.com/p/CFzsC-npNNy/?igshid=1p1ten365ag1w
Instagram
سید احسان باقری
یک سال گذشته و یک زمستانِ سخت! پاییز هم فرارسیده جانمان یخ کرده و تنها امیدمان مرهمِ گرمایِ مسیر عاشقی ات بود التماست می کنیم أَسْأَلُكَ أَنْ تُحْيِيَ قَلْبِي 🔺 عکس: جاده نجف-کربلا / اربعین 1391 🔺 #الحسین_یجمعنا #امام_حسین #اربعین #شیعه #کربلا #بین_الحرمین…
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵📣«اربعین است»
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
(نسخه کم حجم)
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri
باصدای: سید احسان باقری
شاعر: میلاد عرفان پور
آهنگساز و تنظیم کننده: امید رهبران
میکس و مسترینگ: راشا تقی پور
(نسخه کم حجم)
#اربعین_حسینی
@seyedehsanbagheri