.
مادر امیر شیبانیزاوه، از بازداشتشدگان جنبش #زن_زندگی_آزادی با اشاره به احضاریه اجرای حکم فرزندش نوشته:
"اجرای حکم امیر اومد و ده روز دیگه امیر میره زندان، و منِ مادر غنیمت میدونم کنارش باشم و از حضورش لذت ببرم. بعضی وقتا به زندگی امیر نگاه میکنم، میبینم همه عمرش رو وقف مردم و آزادی مردم کرده، بیدریغ و بدون هیچ چشمداشتی، تمام زندگیش گذشت بوده، به این نتیجه رسیدم من یک امانتدار بوده و هستم و این رسالتِ امیره، آزادی وطن، پس من هم مطیع اوامر خدایم و امیرم رو به اون میسپارم و از خودش طلبش میکنم.
ولی رو به تویِ عرزشی جیرهخور میگم: "منِ مادرِ امیر، ایمان دارم، ایمان دارم رفتنتون خیلی نزدیکه، تو در اوج قدرتِ اسلحه و من در اوج قدرتِ مادریام. میدونی اون روز رفتن حکومت ظالم چه به سرت میاد؟؟؟
ما از شما نمیترسیم، شمائید که از اسم ما و سایهی ما خانوادهها میترسید. همین الان هم در سراب قدرتی که برای خودت ساختی شب نمیتونی راحت سرت رو روی بالشت بزاری و از روز انتقام میترسی... بد انتقامی"
🟠 امیر شیبانیزاوه امروز برای تحمل حبس به زندان وکیلآباد مشهد رفت.
امیر در سال ۱۴۰۱ دستگیر شد و به بیش از ۸سال حبس محکوم شد که در عفو عمومی آزاد شد.
اما پروندهای دیگر به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام برایش گشوده و به ۱سال حبس و مجازاتهای تکمیلی محکومش کردند.
یکی از موارد اتهامی وی، رفتن بر سر مزار جانباختگان راه آزادی، با شلوارک است!
.
#رسانه_سپیده_دم
#زندانیان_سیاسی_گمنام
#زندانیان_کمتر_شناخته_شده
#زندانیان_بی_عدالتی
#امیر_شیبانی_زاوه
#زندان_وکیل_آباد_مشهد
#فعالیت_تبلیغی_علیه_نظام
#فعالان_محیط_زیستی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نرگس_امامپور
.
https://t.me/sepidehdamTv/2575
مادر امیر شیبانیزاوه، از بازداشتشدگان جنبش #زن_زندگی_آزادی با اشاره به احضاریه اجرای حکم فرزندش نوشته:
"اجرای حکم امیر اومد و ده روز دیگه امیر میره زندان، و منِ مادر غنیمت میدونم کنارش باشم و از حضورش لذت ببرم. بعضی وقتا به زندگی امیر نگاه میکنم، میبینم همه عمرش رو وقف مردم و آزادی مردم کرده، بیدریغ و بدون هیچ چشمداشتی، تمام زندگیش گذشت بوده، به این نتیجه رسیدم من یک امانتدار بوده و هستم و این رسالتِ امیره، آزادی وطن، پس من هم مطیع اوامر خدایم و امیرم رو به اون میسپارم و از خودش طلبش میکنم.
ولی رو به تویِ عرزشی جیرهخور میگم: "منِ مادرِ امیر، ایمان دارم، ایمان دارم رفتنتون خیلی نزدیکه، تو در اوج قدرتِ اسلحه و من در اوج قدرتِ مادریام. میدونی اون روز رفتن حکومت ظالم چه به سرت میاد؟؟؟
ما از شما نمیترسیم، شمائید که از اسم ما و سایهی ما خانوادهها میترسید. همین الان هم در سراب قدرتی که برای خودت ساختی شب نمیتونی راحت سرت رو روی بالشت بزاری و از روز انتقام میترسی... بد انتقامی"
🟠 امیر شیبانیزاوه امروز برای تحمل حبس به زندان وکیلآباد مشهد رفت.
امیر در سال ۱۴۰۱ دستگیر شد و به بیش از ۸سال حبس محکوم شد که در عفو عمومی آزاد شد.
اما پروندهای دیگر به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام برایش گشوده و به ۱سال حبس و مجازاتهای تکمیلی محکومش کردند.
یکی از موارد اتهامی وی، رفتن بر سر مزار جانباختگان راه آزادی، با شلوارک است!
.
#رسانه_سپیده_دم
#زندانیان_سیاسی_گمنام
#زندانیان_کمتر_شناخته_شده
#زندانیان_بی_عدالتی
#امیر_شیبانی_زاوه
#زندان_وکیل_آباد_مشهد
#فعالیت_تبلیغی_علیه_نظام
#فعالان_محیط_زیستی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نرگس_امامپور
.
https://t.me/sepidehdamTv/2575
Telegram
رسانه سپیده دم
🟠 دلنوشته مادر یک زندانی سیاسی
https://t.me/sepidehdamTv
https://t.me/sepidehdamTv
.
🟠 متن خداحافظی زندانی سياسی #امیر_شیبانی_زاوه قبل از معرفی خود به زندان برای تحمل حبس:
"خداحافظ...
۶ ساعت دیگر وقت دارم تا شروع حبس یکسالهام، هم زیاد است و هم کم
ما کی بودیم؟
پدرم افسر نیروی انتظامی و جانباز، مادرم هم یک زن فداکار، من فرزند اولشان هستم، ۱۳۶۷/۰۵/۱۳ در مشهد زمانی که بابا منطقه جنگی بود به دنیا اومدم، ۶ ماه بعد بخاطر وضعیت کاری بابا، من و مامان هم برای زندگی به آبادان میرویم، شهری که با خاک یکسان شده و خالی از سکنه بود، ما جزو اولین خانوادههایی بودیم که به آبادان میروند.
همانجا بودیم که شقایق به دنیا آمد، خواهر کوچکی که نمیدانستم قرار است در آینده بشود تکیهگاهم.
دردهای بابا شروع شد و ناگهان قادر به راه رفتن نبود، آثار موج انفجار و آسیب شدیدی که به دیسک کمر رسانده بود، عمل و عمل و عمل، گاهی دکترها حتی میگفتند شاید از زیر عمل زنده برنگرده.
مادرم ما را با چنگ و دندان داشت حفظ میکرد.
خلاصه سال ۸۰ شهرزاد آمد و ما تکمیل شدیم.
سال ۸۷، اولین بازداشتم زمانی بود که جلوی من در یک اعتراض اقتصادی پیرزنی را با باطوم زدند و سرش ترکید و خون فواره زد، تحمل نکردم و درگیر شدم، ولی بازداشتم کردند و یکماه اطلاعات و بعد هم زندان و دادگاه.
سال ۸۸ رسید و انتخابات، من هم فعال ستادی، به وضوح تقلب شد، رایمون رو پس بدین، و بازداشت و بازداشت و بازداشت، قاضی شعبه ۵ دادگاه انقلاب و ۷ سال و ۸ ماه زندان
۲۱ ساله بودم، اونروزها رو گذروندم و بعد ۶ سال با آزادی مشروط اومدم بیرون، تلاش کردم کم نیارم، خودم رو برسونم به زمان عقب افتاده و کار و کار و کار، یکهو یک تماس با محل کارم، مدیر : "امنیتیها زنگ زدن و گفتن نباید بهت کار بدیم، تو بهترین ما هستی ولی شرمنده"
بارها و بارها تکرار شد، بخش خصوصی همینطور، بخش دولتی هم...
۱۴۰۱ رسید، ظلم عیان و عریان شد، طاقت نیاوردم، هر چقدر گفتن تو هزینه دادی گفتم مهم نیست، این نسل را تنها نمیگذارم و نگذاشتم، امروز هم با افتخار میگویم پای حرفم ایستادم و در مقابل ظلم سکوت نکردم و به زندان میروم.
ایران و آیندهاش روشن است و پایان شب سیه سپید.
از ما میترسند چون قدرتمان را میدانند
به خودمان ایمان بیاوریم و کنار هم باشیم"
امیر شیبانی زاوه
۱۴۰۳/۰۱/۲۱
🟠 حقارت خامنهای و دستگاه قضایی به حدی رسیده که در کنار اتهامات واهی مانند #فعالیت_تبلیغی_علیه_نظام به #امیر_شیبانی_زاوه او را به علت حضور بر مزار #جانباختگان_راه_آزادی با شلوارک محکوم کردهاند!
لطفا ورق بزنید و تصاویر این اقدام مجرمانه! را ببینید.
#رسانه_سپیده_دم
#زندانیان_سیاسی_گمنام
https://t.me/sepidehdamTv/2584?single
🟠 متن خداحافظی زندانی سياسی #امیر_شیبانی_زاوه قبل از معرفی خود به زندان برای تحمل حبس:
"خداحافظ...
۶ ساعت دیگر وقت دارم تا شروع حبس یکسالهام، هم زیاد است و هم کم
ما کی بودیم؟
پدرم افسر نیروی انتظامی و جانباز، مادرم هم یک زن فداکار، من فرزند اولشان هستم، ۱۳۶۷/۰۵/۱۳ در مشهد زمانی که بابا منطقه جنگی بود به دنیا اومدم، ۶ ماه بعد بخاطر وضعیت کاری بابا، من و مامان هم برای زندگی به آبادان میرویم، شهری که با خاک یکسان شده و خالی از سکنه بود، ما جزو اولین خانوادههایی بودیم که به آبادان میروند.
همانجا بودیم که شقایق به دنیا آمد، خواهر کوچکی که نمیدانستم قرار است در آینده بشود تکیهگاهم.
دردهای بابا شروع شد و ناگهان قادر به راه رفتن نبود، آثار موج انفجار و آسیب شدیدی که به دیسک کمر رسانده بود، عمل و عمل و عمل، گاهی دکترها حتی میگفتند شاید از زیر عمل زنده برنگرده.
مادرم ما را با چنگ و دندان داشت حفظ میکرد.
خلاصه سال ۸۰ شهرزاد آمد و ما تکمیل شدیم.
سال ۸۷، اولین بازداشتم زمانی بود که جلوی من در یک اعتراض اقتصادی پیرزنی را با باطوم زدند و سرش ترکید و خون فواره زد، تحمل نکردم و درگیر شدم، ولی بازداشتم کردند و یکماه اطلاعات و بعد هم زندان و دادگاه.
سال ۸۸ رسید و انتخابات، من هم فعال ستادی، به وضوح تقلب شد، رایمون رو پس بدین، و بازداشت و بازداشت و بازداشت، قاضی شعبه ۵ دادگاه انقلاب و ۷ سال و ۸ ماه زندان
۲۱ ساله بودم، اونروزها رو گذروندم و بعد ۶ سال با آزادی مشروط اومدم بیرون، تلاش کردم کم نیارم، خودم رو برسونم به زمان عقب افتاده و کار و کار و کار، یکهو یک تماس با محل کارم، مدیر : "امنیتیها زنگ زدن و گفتن نباید بهت کار بدیم، تو بهترین ما هستی ولی شرمنده"
بارها و بارها تکرار شد، بخش خصوصی همینطور، بخش دولتی هم...
۱۴۰۱ رسید، ظلم عیان و عریان شد، طاقت نیاوردم، هر چقدر گفتن تو هزینه دادی گفتم مهم نیست، این نسل را تنها نمیگذارم و نگذاشتم، امروز هم با افتخار میگویم پای حرفم ایستادم و در مقابل ظلم سکوت نکردم و به زندان میروم.
ایران و آیندهاش روشن است و پایان شب سیه سپید.
از ما میترسند چون قدرتمان را میدانند
به خودمان ایمان بیاوریم و کنار هم باشیم"
امیر شیبانی زاوه
۱۴۰۳/۰۱/۲۱
🟠 حقارت خامنهای و دستگاه قضایی به حدی رسیده که در کنار اتهامات واهی مانند #فعالیت_تبلیغی_علیه_نظام به #امیر_شیبانی_زاوه او را به علت حضور بر مزار #جانباختگان_راه_آزادی با شلوارک محکوم کردهاند!
لطفا ورق بزنید و تصاویر این اقدام مجرمانه! را ببینید.
#رسانه_سپیده_دم
#زندانیان_سیاسی_گمنام
https://t.me/sepidehdamTv/2584?single
Telegram
رسانه سپیده دم