.
🟠 معرفی #زندانیان_سیاسی_گمنام
#محمد_داوری
«فرشته تابانیان» وکیل «محمد داوری»، فعال کارگری زندانی در زندان عادلآباد شیراز:
موکلم پس از ۱۷ روز نگهداری در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز موسوم به «پلاک ۱۰۰»، به زندان عادلآباد شیراز بازگردانده شده، درحالیکه آثار کبودی بر بدن او قابل مشاهده است.
او در این مدت تحت آزار و شکنجه فیزیکی قرار گرفته و آثار کبودی بر دندهها و سینه سمت راست و همچنین زخمهای متعدد بر پاهای او توسط پزشکی قانونی تایید شده است.
محمد داوری فعال کارگری در تاریخ ۲دی۱۴۰۳، به دستور شعبه ۱۴ بازپرسی شیراز به بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ منتقل شد. در طول این مدت، او نه تنها از تماس با خانواده و وکلایش محروم بود، بلکه بهدلیل شرایط دشوار و شکنجههای اعمالشده، دست به اعتصاب غذا زد.
محمد داوری، متولد ۱۳۷۳ در استان کهگیلویهوبویراحمد، دارای مدرک کارشناسی عمران از دانشگاه آزاد یاسوج و دانشجو مقطع کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه گلستان شیراز است. او بهدلیل فعالیتهای کارگری و مدنی، پیشتر نیز بارها بازداشت و محکوم شده بود.
این فعال کارگری در سال گذشته توسط دادگاه انقلاب شیراز به سه سال حبس تعزیری، منع خروج از کشور، منع فعالیت در فضای مجازی، و اقامت اجباری در بردسیر کرمان به مدت دو سال محکوم شد. با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، سه سال حبس تعزیری او قابل اجرا اعلام شده است.
وی از اردیبهشت سال جاری دوران محکومیت خود را در زندان عادلآباد شیراز سپری میکند و همچنان با مشکلات عدیدهای از جمله عدم دسترسی به خدمات درمانی مناسب مواجه است. او از درد شدید در ناحیه قلب در رنج است و با بیحسی دائمی انگشتان دست راست تا آرنج، دستوپنجه نرم میکند. اما مقامات زندان عادلآباد با انتقال این زندانی به بهداری زندان، مخالفت کردهاند.
محمد داوری در ماه گذشته پدر خود را از دست داد و از دیدار واپسین و وداع با پدر محروم ماند.
او در یک فایل صوتی در هفتمین روز درگذشت پدرش گفت:
در بدو ورود خود به زندان عادلآباد خطاب به دژخیمان سفاک مکتوب نوشتم به علت عدم استقلال قوه قضائیه و صدور احکام بیاساس توسط قضات دادگاه انقلاب درخواست هیچگونه تسهیلاتی اعم از اعطای مرخصی آزادی مشروط و تعلیق مجازات را ندارم از این رو عار میدانستم که از سیستم قضایی جمهوری اسلامی خواستهای داشته باشم حتی درخواست اعطای مرخصی به وقت مرگ پدر تا بر مزارش حضور یابم و برای آخرین بار او را در آغوش بگیرم
.
#رسانه_سپیده_دم
#زندانیان_کمتر_شناخته_شده
#زندانیان_بی_عدالتی
#زندان_عادل_آباد
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#پخشان_عزیزی
.
https://t.me/sepidehdamTv/3476
🟠 معرفی #زندانیان_سیاسی_گمنام
#محمد_داوری
«فرشته تابانیان» وکیل «محمد داوری»، فعال کارگری زندانی در زندان عادلآباد شیراز:
موکلم پس از ۱۷ روز نگهداری در بازداشتگاه اداره اطلاعات شیراز موسوم به «پلاک ۱۰۰»، به زندان عادلآباد شیراز بازگردانده شده، درحالیکه آثار کبودی بر بدن او قابل مشاهده است.
او در این مدت تحت آزار و شکنجه فیزیکی قرار گرفته و آثار کبودی بر دندهها و سینه سمت راست و همچنین زخمهای متعدد بر پاهای او توسط پزشکی قانونی تایید شده است.
محمد داوری فعال کارگری در تاریخ ۲دی۱۴۰۳، به دستور شعبه ۱۴ بازپرسی شیراز به بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ منتقل شد. در طول این مدت، او نه تنها از تماس با خانواده و وکلایش محروم بود، بلکه بهدلیل شرایط دشوار و شکنجههای اعمالشده، دست به اعتصاب غذا زد.
محمد داوری، متولد ۱۳۷۳ در استان کهگیلویهوبویراحمد، دارای مدرک کارشناسی عمران از دانشگاه آزاد یاسوج و دانشجو مقطع کارشناسی علوم سیاسی دانشگاه گلستان شیراز است. او بهدلیل فعالیتهای کارگری و مدنی، پیشتر نیز بارها بازداشت و محکوم شده بود.
این فعال کارگری در سال گذشته توسط دادگاه انقلاب شیراز به سه سال حبس تعزیری، منع خروج از کشور، منع فعالیت در فضای مجازی، و اقامت اجباری در بردسیر کرمان به مدت دو سال محکوم شد. با اعمال ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، سه سال حبس تعزیری او قابل اجرا اعلام شده است.
وی از اردیبهشت سال جاری دوران محکومیت خود را در زندان عادلآباد شیراز سپری میکند و همچنان با مشکلات عدیدهای از جمله عدم دسترسی به خدمات درمانی مناسب مواجه است. او از درد شدید در ناحیه قلب در رنج است و با بیحسی دائمی انگشتان دست راست تا آرنج، دستوپنجه نرم میکند. اما مقامات زندان عادلآباد با انتقال این زندانی به بهداری زندان، مخالفت کردهاند.
محمد داوری در ماه گذشته پدر خود را از دست داد و از دیدار واپسین و وداع با پدر محروم ماند.
او در یک فایل صوتی در هفتمین روز درگذشت پدرش گفت:
در بدو ورود خود به زندان عادلآباد خطاب به دژخیمان سفاک مکتوب نوشتم به علت عدم استقلال قوه قضائیه و صدور احکام بیاساس توسط قضات دادگاه انقلاب درخواست هیچگونه تسهیلاتی اعم از اعطای مرخصی آزادی مشروط و تعلیق مجازات را ندارم از این رو عار میدانستم که از سیستم قضایی جمهوری اسلامی خواستهای داشته باشم حتی درخواست اعطای مرخصی به وقت مرگ پدر تا بر مزارش حضور یابم و برای آخرین بار او را در آغوش بگیرم
.
#رسانه_سپیده_دم
#زندانیان_کمتر_شناخته_شده
#زندانیان_بی_عدالتی
#زندان_عادل_آباد
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#پخشان_عزیزی
.
https://t.me/sepidehdamTv/3476
Telegram
رسانه سپیده دم
.
محمد داوری
شکنجه در پلاک ۱۰۰ اداره اطلاعات
https://t.me/sepidehdamTv
محمد داوری
شکنجه در پلاک ۱۰۰ اداره اطلاعات
https://t.me/sepidehdamTv
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
رضا مهرگان زندانی سیاسی سابق و یکی از اعضای #بیانیه۱۴ در گفتگو با مدیا مصور در شبکه منوتو، انتشار فیلم رقص و شادی از زندانهای جمهوری اسلامی را اشتباهی بزرگ و ارسال سیگنال اشتباه به جهان درباره شرایط واقعی زندان دانست، او از مردم ایران خواست صدای زندانیان سیاسی چون فاطمه سپهری، عباس واحدیان شاهرودی، محمد نوریزاد، رضا محمدحسینی و سایر زندانیان بیصدا باشند.
.
#رسانه_سپیده_دم
#رضا_مهرگان
#عباس_واحدیان_شاهرودی
#فاطمه_سپهری
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#زندانیان_بی_عدالتی
#زندانیان_بیصدا
#زندان_وکیل_آباد_مشهد
.
https://t.me/sepidehdamTv
رضا مهرگان زندانی سیاسی سابق و یکی از اعضای #بیانیه۱۴ در گفتگو با مدیا مصور در شبکه منوتو، انتشار فیلم رقص و شادی از زندانهای جمهوری اسلامی را اشتباهی بزرگ و ارسال سیگنال اشتباه به جهان درباره شرایط واقعی زندان دانست، او از مردم ایران خواست صدای زندانیان سیاسی چون فاطمه سپهری، عباس واحدیان شاهرودی، محمد نوریزاد، رضا محمدحسینی و سایر زندانیان بیصدا باشند.
.
#رسانه_سپیده_دم
#رضا_مهرگان
#عباس_واحدیان_شاهرودی
#فاطمه_سپهری
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#زندانیان_بی_عدالتی
#زندانیان_بیصدا
#زندان_وکیل_آباد_مشهد
.
https://t.me/sepidehdamTv
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🟠 واکنش ایرانیان به خبر مرگ قاضی مقیسه و رازینی!
.
#رسانه_سپیده_دم
#قاضی_صلواتی
#قاضی_مقیسه
#قاضی_رازینی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
#رایان_سرلک
#فیلم_جاده_خاکی
#نه_به_اعدام
#قضات_مرگ
#آبدارچی_قهرمان
.
https://t.me/sepidehdamTv
.
#رسانه_سپیده_دم
#قاضی_صلواتی
#قاضی_مقیسه
#قاضی_رازینی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
#رایان_سرلک
#فیلم_جاده_خاکی
#نه_به_اعدام
#قضات_مرگ
#آبدارچی_قهرمان
.
https://t.me/sepidehdamTv
.
🟠 بخش اول
روایت رویارویی با قضات مرگ
ایرانیان صبح روز شنبه ۲۹ دی را با خبری مسرتبخش به هلاکت رسیدن دو تن از قاضیان جنایتکار دستگاه قضایی جمهوری اسلامی آغاز کردند.
قاضی محمد مقیسه و قاضی علی رازینی که به قضات مرگ مشهور هستند، در دیوانعالی کشور توسط فردی که آبدارچی معرفی شده، به ضرب گلوله به قتل رسیدند.
این خبر باعث شادی ایرانیانی شد که در تمامی سالیان گذشته شاهد صدور احکام ناعادلانه و سنگین توسط این دو قاضی برای خود یا بستگان و آشنایان بودهاند.
تعدادی از روایات مبارزان سیاسی را از تجربه مواجهه با این دو قاضی بخوانید...
#رسانه_سپیده_دم
#قاضی_صلواتی
#قاضی_مقیسه
#قاضی_رازینی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
#تا_آخوند_کفن_نشود_این_وطن_وطن_نشود
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#مقیسه_رازینی
#آبدارچی_قهرمان
.
https://t.me/sepidehdamTv
🟠 بخش اول
روایت رویارویی با قضات مرگ
ایرانیان صبح روز شنبه ۲۹ دی را با خبری مسرتبخش به هلاکت رسیدن دو تن از قاضیان جنایتکار دستگاه قضایی جمهوری اسلامی آغاز کردند.
قاضی محمد مقیسه و قاضی علی رازینی که به قضات مرگ مشهور هستند، در دیوانعالی کشور توسط فردی که آبدارچی معرفی شده، به ضرب گلوله به قتل رسیدند.
این خبر باعث شادی ایرانیانی شد که در تمامی سالیان گذشته شاهد صدور احکام ناعادلانه و سنگین توسط این دو قاضی برای خود یا بستگان و آشنایان بودهاند.
تعدادی از روایات مبارزان سیاسی را از تجربه مواجهه با این دو قاضی بخوانید...
#رسانه_سپیده_دم
#قاضی_صلواتی
#قاضی_مقیسه
#قاضی_رازینی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
#تا_آخوند_کفن_نشود_این_وطن_وطن_نشود
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#مقیسه_رازینی
#آبدارچی_قهرمان
.
https://t.me/sepidehdamTv
.
🟠 بخش دوم
روایت رویارویی با قضات مرگ
ایرانیان صبح روز شنبه ۲۹ دی را با خبری مسرتبخش به هلاکت رسیدن دو تن از قاضیان جنایتکار دستگاه قضایی جمهوری اسلامی آغاز کردند.
قاضی محمد مقیسه و قاضی علی رازینی که به قضات مرگ مشهور هستند، در دیوانعالی کشور توسط فردی که آبدارچی معرفی شده، به ضرب گلوله به قتل رسیدند.
این خبر باعث شادی ایرانیانی شد که در تمامی سالیان گذشته شاهد صدور احکام ناعادلانه و سنگین توسط این دو قاضی برای خود یا بستگان و آشنایان بودهاند.
تعدادی از روایات مبارزان سیاسی را از تجربه مواجهه با این دو قاضی بخوانید...
#رسانه_سپیده_دم
#قاضی_صلواتی
#قاضی_مقیسه
#قاضی_رازینی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
#تا_آخوند_کفن_نشود_این_وطن_وطن_نشود
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#مقیسه_رازینی
#آبدارچی_قهرمان
.
https://t.me/sepidehdamTv
🟠 بخش دوم
روایت رویارویی با قضات مرگ
ایرانیان صبح روز شنبه ۲۹ دی را با خبری مسرتبخش به هلاکت رسیدن دو تن از قاضیان جنایتکار دستگاه قضایی جمهوری اسلامی آغاز کردند.
قاضی محمد مقیسه و قاضی علی رازینی که به قضات مرگ مشهور هستند، در دیوانعالی کشور توسط فردی که آبدارچی معرفی شده، به ضرب گلوله به قتل رسیدند.
این خبر باعث شادی ایرانیانی شد که در تمامی سالیان گذشته شاهد صدور احکام ناعادلانه و سنگین توسط این دو قاضی برای خود یا بستگان و آشنایان بودهاند.
تعدادی از روایات مبارزان سیاسی را از تجربه مواجهه با این دو قاضی بخوانید...
#رسانه_سپیده_دم
#قاضی_صلواتی
#قاضی_مقیسه
#قاضی_رازینی
#محمد_مقیسه
#علی_رازینی
#تا_آخوند_کفن_نشود_این_وطن_وطن_نشود
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#مقیسه_رازینی
#آبدارچی_قهرمان
.
https://t.me/sepidehdamTv
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
پرسش از کسی که قاضی مقیسه، حکم تیرباران عمویش را داده...
فرامرز کلانتری عموی جوان خود را در دهه سیاه ۶۰ و بین خیل عظیم جنایتهای جمهوری اسلامی، از دست داده، او مهمان برنامه "من بیدار" از شبکه هفت بود که به شکل غیرمنتظرهای با سوال چالشبرانگیز دکتر هرمز شریعت روبرو گشت!
"آیا قاتل عمویت را بخشیدهای؟؟؟!!"
.
پاسخ را با هم تماشا کنیم.
.
#رسانه_سپیده_دم
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#زن_زندگی_آزادی
#میبخشم_اما_فراموش_نمیکنم
#اصلاحطلب_اصولگرا_دیگه_تمومه_ماجرا
#فرامرز_کلانتری
#شبکه_هفت
#دکتر_هرمز_شریعت
#دهه_شصت
https://t.me/sepidehdamTv
پرسش از کسی که قاضی مقیسه، حکم تیرباران عمویش را داده...
فرامرز کلانتری عموی جوان خود را در دهه سیاه ۶۰ و بین خیل عظیم جنایتهای جمهوری اسلامی، از دست داده، او مهمان برنامه "من بیدار" از شبکه هفت بود که به شکل غیرمنتظرهای با سوال چالشبرانگیز دکتر هرمز شریعت روبرو گشت!
"آیا قاتل عمویت را بخشیدهای؟؟؟!!"
.
پاسخ را با هم تماشا کنیم.
.
#رسانه_سپیده_دم
#نه_به_اعدام
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#زن_زندگی_آزادی
#میبخشم_اما_فراموش_نمیکنم
#اصلاحطلب_اصولگرا_دیگه_تمومه_ماجرا
#فرامرز_کلانتری
#شبکه_هفت
#دکتر_هرمز_شریعت
#دهه_شصت
https://t.me/sepidehdamTv
.
تجربهای از رهایی بر صحنه
منتشر شده در کیهان لندن
✍️ #سپیده_حجامی
روی صحنهی تئاتر «آهی»، بیهیچ حجابی که مرا به بند بکشد، آواز خواندم و رقصیدم؛ سه فعلی که برای زنان ایرانی، نه تنها بر صحنه تئاتر، بلکه در تمام صحنههای زندگی ممنوع است.
بیست و شش سال پیش، نخستین قدمهای خود را در دنیای تئاتر برداشتم، در سرزمینی که سایهی قوانین نابرابر و ستمگرانهی جمهوری اسلامی، چون زنجیری سنگین، بر پیکرهی هنر و آزادی آویخته بود. سالها بر صحنه ایستادم، اما هر حرکت، هر نگاه، هر کلام، باید از لابلای حصارهای تنگ و تاریک سانسور عبور میکرد. این نخستین بار بود که بیهیچ باید و نباید تحمیلی، آزادانه نفس کشیدم و به صحنه پا گذاشتم.
زیستن در ایران، خود سفری است دشوار، سفری در مسیری پر از سنگلاخِ تبعیض و نابرابری. اما برای زنان، این راه، پر پیچ و خمتر و تاریکتر است. آنها نه تنها با ستمی که بر همگان تحمیل میشود دست و پنجه نرم میکنند، بلکه در هر قدم، دیواری بلندتر در برابرشان سر برمیآورد. و اگر زنی بخواهد در برابر دیدگان جامعه بایستد، این دیوارها به زندانی بدل میشوند که حرکت، حتی نفس کشیدن را دشوار میکند.
صحنهی تئاتر، آینهی زندگی است؛ جایی که زنان، همچون مردان، باید مجال آن را بیابند که بیپرده سخن بگویند، برقصند، بخندند، فریاد بزنند، و آنچه در جان و دل دارند، به عیان بیاورند. اما در آن جغرافیا، زنان بازیگر نه تنها اسیر سانسور کلمات و حرکاتاند، بلکه جسمشان نیز در بند است؛ موی سر باید پوشیده باشد، آواز بر لب جاری نشود، حرکتها محتاط و بیجان باشند، حتی راه رفتن باید در چهارچوبی از «وقار» تعریفشدهی حاکمان بگنجد.
چند سال پیش، در ایران، در یکی از نمایشها، نقش زنی را بازی میکردم که در تیمارستان بستری بود؛ نقشی که ایجاب میکرد تمام توان بدنم را در میزانسنها به کار بگیرم. اما آنچه مرا از بازی بازمیداشت، نه سختی نقش، که دغدغهی عقب رفتن یا افتادن روسریام بود. نمایش بیست شب اجرا شد و در تمام این شبها، روسریام را با سوزن به موهایم دوختند! سوزنها گاه به کف سرم فرو میرفتند و دردشان تا عمق جانم رسوخ میکرد. در آن لحظات، بغضی سنگینتر از درد سوزن، گلویم را میفشرد؛ چرا باید دقایقی پیش از آغاز نمایش، بجای تمرکز بر نقش، نگران پوشاندن تارهای موی خود باشم؟ چرا اینهمه محدودیت و رنج، تنها برای زن بودن؟
و اکنون، من، زنی که چهار دهه در حصارهای تحمیلشده زیستهام، کیلومترها دورتر از آن سرزمین، برای نخستین بار، بدون حجابی که مرا پنهان کند، بر صحنه میروم. موهایم، همچون دستها و چشمانم، جزئی از بیان بدنم هستند، ابزار آزادی، نه مایهی شرم و گناه. بیدغدغه، آواز سر میدهم، بیواهمه، بر صحنه میرقصم، و برای اولین بار، مفهوم حقیقی رهایی را نه در واژهها، که در جان و تن خود احساس میکنم. این تجربه، چنان ناب است که هیچ کلامی تاب توصیفش را ندارد.
و آرزویی دارم؛ آرزویی برای تمام دختران و زنان سرزمینم، که روزی، آنها نیز بتوانند رهایی را در هر صحنهای از زندگیشان لمس کنند. روزی که هیچ زنی برای دیده شدن، برای زیستن، برای نفس کشیدن، در حصارهای تحمیلشده گرفتار نباشد. روزی که هیچ دختری پیش از ورود به صحنه، نگران تار مویش نباشد و تنها دغدغهاش، جان بخشیدن به نقشی باشد که دوستش دارد. امید دارم که خیابانها، صحنهها، میدانها، پر شوند از زنان و دخترانی که بیهیچ ترس و محدودیتی، خودِ خودشان باشند؛ نورهایی که هیچ تاریکیای توان خاموش کردن آنها را ندارد.
#سپیده_حجامی
#تئاتر_آهی
#رسانه_سپیده_دم
.
https://t.me/sepidehdamTv/3506
تجربهای از رهایی بر صحنه
منتشر شده در کیهان لندن
✍️ #سپیده_حجامی
روی صحنهی تئاتر «آهی»، بیهیچ حجابی که مرا به بند بکشد، آواز خواندم و رقصیدم؛ سه فعلی که برای زنان ایرانی، نه تنها بر صحنه تئاتر، بلکه در تمام صحنههای زندگی ممنوع است.
بیست و شش سال پیش، نخستین قدمهای خود را در دنیای تئاتر برداشتم، در سرزمینی که سایهی قوانین نابرابر و ستمگرانهی جمهوری اسلامی، چون زنجیری سنگین، بر پیکرهی هنر و آزادی آویخته بود. سالها بر صحنه ایستادم، اما هر حرکت، هر نگاه، هر کلام، باید از لابلای حصارهای تنگ و تاریک سانسور عبور میکرد. این نخستین بار بود که بیهیچ باید و نباید تحمیلی، آزادانه نفس کشیدم و به صحنه پا گذاشتم.
زیستن در ایران، خود سفری است دشوار، سفری در مسیری پر از سنگلاخِ تبعیض و نابرابری. اما برای زنان، این راه، پر پیچ و خمتر و تاریکتر است. آنها نه تنها با ستمی که بر همگان تحمیل میشود دست و پنجه نرم میکنند، بلکه در هر قدم، دیواری بلندتر در برابرشان سر برمیآورد. و اگر زنی بخواهد در برابر دیدگان جامعه بایستد، این دیوارها به زندانی بدل میشوند که حرکت، حتی نفس کشیدن را دشوار میکند.
صحنهی تئاتر، آینهی زندگی است؛ جایی که زنان، همچون مردان، باید مجال آن را بیابند که بیپرده سخن بگویند، برقصند، بخندند، فریاد بزنند، و آنچه در جان و دل دارند، به عیان بیاورند. اما در آن جغرافیا، زنان بازیگر نه تنها اسیر سانسور کلمات و حرکاتاند، بلکه جسمشان نیز در بند است؛ موی سر باید پوشیده باشد، آواز بر لب جاری نشود، حرکتها محتاط و بیجان باشند، حتی راه رفتن باید در چهارچوبی از «وقار» تعریفشدهی حاکمان بگنجد.
چند سال پیش، در ایران، در یکی از نمایشها، نقش زنی را بازی میکردم که در تیمارستان بستری بود؛ نقشی که ایجاب میکرد تمام توان بدنم را در میزانسنها به کار بگیرم. اما آنچه مرا از بازی بازمیداشت، نه سختی نقش، که دغدغهی عقب رفتن یا افتادن روسریام بود. نمایش بیست شب اجرا شد و در تمام این شبها، روسریام را با سوزن به موهایم دوختند! سوزنها گاه به کف سرم فرو میرفتند و دردشان تا عمق جانم رسوخ میکرد. در آن لحظات، بغضی سنگینتر از درد سوزن، گلویم را میفشرد؛ چرا باید دقایقی پیش از آغاز نمایش، بجای تمرکز بر نقش، نگران پوشاندن تارهای موی خود باشم؟ چرا اینهمه محدودیت و رنج، تنها برای زن بودن؟
و اکنون، من، زنی که چهار دهه در حصارهای تحمیلشده زیستهام، کیلومترها دورتر از آن سرزمین، برای نخستین بار، بدون حجابی که مرا پنهان کند، بر صحنه میروم. موهایم، همچون دستها و چشمانم، جزئی از بیان بدنم هستند، ابزار آزادی، نه مایهی شرم و گناه. بیدغدغه، آواز سر میدهم، بیواهمه، بر صحنه میرقصم، و برای اولین بار، مفهوم حقیقی رهایی را نه در واژهها، که در جان و تن خود احساس میکنم. این تجربه، چنان ناب است که هیچ کلامی تاب توصیفش را ندارد.
و آرزویی دارم؛ آرزویی برای تمام دختران و زنان سرزمینم، که روزی، آنها نیز بتوانند رهایی را در هر صحنهای از زندگیشان لمس کنند. روزی که هیچ زنی برای دیده شدن، برای زیستن، برای نفس کشیدن، در حصارهای تحمیلشده گرفتار نباشد. روزی که هیچ دختری پیش از ورود به صحنه، نگران تار مویش نباشد و تنها دغدغهاش، جان بخشیدن به نقشی باشد که دوستش دارد. امید دارم که خیابانها، صحنهها، میدانها، پر شوند از زنان و دخترانی که بیهیچ ترس و محدودیتی، خودِ خودشان باشند؛ نورهایی که هیچ تاریکیای توان خاموش کردن آنها را ندارد.
#سپیده_حجامی
#تئاتر_آهی
#رسانه_سپیده_دم
.
https://t.me/sepidehdamTv/3506
Telegram
رسانه سپیده دم
.
🟠 یادداشت
تجربه رهایی در صحنه تئاتر
روایت حضور در صحنه تئاتر بدون حجاب اجباری
✍️ #سپیده_حجامی
https://t.me/sepidehdamTv
🟠 یادداشت
تجربه رهایی در صحنه تئاتر
روایت حضور در صحنه تئاتر بدون حجاب اجباری
✍️ #سپیده_حجامی
https://t.me/sepidehdamTv
.
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
قصهی آن شبی که باران میبارید و گورستان میهمانی بیستوسه ساله داشت!
[به روایت چندی از همبندیهای جاویدنام #محمد_قبادلو]
بعد از دادگاه ما یک محمد دیگر دیدیم.
نمیدانیم به او چه گذشته بود اما شدیدا بهم ریخته بود.
طوریکه وقتی به بند برگشت کسی او را نمی شناخت.
هم لاغرتر از قبل و هم رنگ و رویش زرد شده بود.
کم حرف و کلافه بود؛ فقط گاهی با خودش حرف میزد!
یکبار شنیدیم که با خودش میگفت:
"اگه همینطور آب بشم خیلی خوبه، دیگه چیزی ازم نمیمونه که بخوان اعدامش کنن!"
سرفه و لرزش دست شدید داشت.
هرکس محمد را میدید متوجه بیقراریاش میشد.
هرگز نتوانست در زندان بعد از مدتی به اصطلاح با فضا اُخت شود.
شدیدا وابسته به مادرش بود.
علاوه بر اینها، از نظر جسمی هم بیمار و ضعیف شده بود.
یک نفرمان برایش واسطه شد که دارو بگیرد.
با کلی رفت و آمد گفتند فردا بیاید بهداری؛ بهش که گفتیم کمی جان گرفت.
گفت "خداروشکر، اگه درمون بشم، کمکم جون
میگیرم و تا روز قرار ملاقات با مادرم سرحالم"
آن شب زودتر هم خوابید اما روز بعد به #بهداری زندان راهش ندادند.
گفته بودند اعدامی را چه به درمان؟!
قسمشان داده بود اما فقط به او خندیده بودند.
آنوقت بود که محمد درگیر شد.
معلوم بود تا ظلم روشنی نبیند تن به درگیری نمیدهد.
وکیلبند او را مدتی دربانِ زیر هشت کرد تا کمتر اذیت شود اما محمد ناآرام بود.
میگفت مجبورش کردند که در #دادگاه حرفهایی بزند.
محمد اغلب سربهزیر و کمحرف بود؛ گاهی هم پرشور و با انگیزه به سختی ارتباط میگرفت؛ بعضی وقتها که میزدیم زیر آواز، یواش با ما زمزمه میکرد.
خجالتی نبود اما صدایش
میلرزید. یکبار داشتیم #مرغ_سحر را میخواندیم، او هم با ما میخواند اما صدایش از ته چاه میآمد.
گفتیم خب بلند بخوان، گفت: صدایم میلرزد. گفتیم صدای همهمان میلرزد چون نمیدانیم چهچیزی در انتظارمان است.
گفت "من میدونم. نمیترسم ولی نگرانم. بابا دلش به من خوش بود. جوونی خودشو با #جنگ گرفتن. من مثل جوونیش بودم. حالا اگه بمیرم، انگار #بابا مرده. قهرمانم بود. بزرگ شدم که عصای دستش باشم اما ناامیدش کردم"
بعد رو به ما پرسید: "ناامیدش کردم نه؟!"
وقتی اینها را میگفت صدایش میلرزید و از تکان شانههایش فهمیدیم که گریه میکند. یکی از بچهها تلاش کرد برایش دارو بگیرد. جسمش شدیدا ضعیف شده بود و اشتهایش تقریبا صفر.
غذای زندان که فاجعه بود.
آدم سالم را هم مریض میکرد.
بوی شدید فاضلاب زندان هم همینطور!!!
با چند نفر پول روی هم گذاشتیم تا برای محمد کمپوت و دارو جور کنیم.
چیزهایی که تقویتش کنند.
محمد شدیدا به پدر و مادرش وابسته بود و اینکه نمیگذاشتند خانواده را ببیند از پا درش آورده بود.
جوان با عاطفهای بود. حرف که میزد سرش را پایین میگرفت.
حتی اگر دعوا هم میکرد باز سرش پایین بود.
به هر دری میزد تا ملاقات بگیرد و میگفت "به جای کمپوت و دارو یه کاری کنید بابا و #مامان رو ببینم. باید بهشون بگم که جام خوبه؛ بگم که چی دیدم، تا دلشون قرص بشه پسر بدی نبودم"
تا آخرین لحظه میخواست پدر و مادرش را ببیند. خواستهای نداشت، هیچ خواستهای.
حتی دیگر درباره حکم اعدامش هم حرف نمیزد.
میگفت باید بهشان بگویم که آن شب چه دیدم
پدرم هم از سر #غیرت جنگیده. خب من هم پسر همین پدرم. میخواهم بداند هرکجا رفتم از سر غیرت بود، فقط همین! میخواهم فکر کند من هم یکی از هم سنگرانش بودم که کشته شد. میخواهم شرمنده نباشد"
.
.
جاویدنام، قهرمانِ سربدار #محمد_قبادلو هنگام اذان صبح سوم بهمن ۱۴۰۲ در #زندان_قزلحصار ، بدون داشتن حق قرار ملاقات آخر، بدون حق داشتن وکیل و بدون حق داشتن یک لحظه #زندگی، در سکوتی مرگبار و کر کننده، در نیمه شبی سرد و بارانی، به دار آویخته شد تا ماشین کشتار رژیم سفاک ج.اسلامی، پس از ۴۵ سال قتل و غارت و جنایت و آدمکشی، همچنان روشن بماند تا مارهای نشسته بر دوش #ضحاک_زمانه ، سیر و سیراب شوند!
#MohammadGhobadlou
متن از صفحه توئیتر پاپیون
#رسانه_سپیده_دم
.
https://t.me/sepidehdamTv/2408
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
قصهی آن شبی که باران میبارید و گورستان میهمانی بیستوسه ساله داشت!
[به روایت چندی از همبندیهای جاویدنام #محمد_قبادلو]
بعد از دادگاه ما یک محمد دیگر دیدیم.
نمیدانیم به او چه گذشته بود اما شدیدا بهم ریخته بود.
طوریکه وقتی به بند برگشت کسی او را نمی شناخت.
هم لاغرتر از قبل و هم رنگ و رویش زرد شده بود.
کم حرف و کلافه بود؛ فقط گاهی با خودش حرف میزد!
یکبار شنیدیم که با خودش میگفت:
"اگه همینطور آب بشم خیلی خوبه، دیگه چیزی ازم نمیمونه که بخوان اعدامش کنن!"
سرفه و لرزش دست شدید داشت.
هرکس محمد را میدید متوجه بیقراریاش میشد.
هرگز نتوانست در زندان بعد از مدتی به اصطلاح با فضا اُخت شود.
شدیدا وابسته به مادرش بود.
علاوه بر اینها، از نظر جسمی هم بیمار و ضعیف شده بود.
یک نفرمان برایش واسطه شد که دارو بگیرد.
با کلی رفت و آمد گفتند فردا بیاید بهداری؛ بهش که گفتیم کمی جان گرفت.
گفت "خداروشکر، اگه درمون بشم، کمکم جون
میگیرم و تا روز قرار ملاقات با مادرم سرحالم"
آن شب زودتر هم خوابید اما روز بعد به #بهداری زندان راهش ندادند.
گفته بودند اعدامی را چه به درمان؟!
قسمشان داده بود اما فقط به او خندیده بودند.
آنوقت بود که محمد درگیر شد.
معلوم بود تا ظلم روشنی نبیند تن به درگیری نمیدهد.
وکیلبند او را مدتی دربانِ زیر هشت کرد تا کمتر اذیت شود اما محمد ناآرام بود.
میگفت مجبورش کردند که در #دادگاه حرفهایی بزند.
محمد اغلب سربهزیر و کمحرف بود؛ گاهی هم پرشور و با انگیزه به سختی ارتباط میگرفت؛ بعضی وقتها که میزدیم زیر آواز، یواش با ما زمزمه میکرد.
خجالتی نبود اما صدایش
میلرزید. یکبار داشتیم #مرغ_سحر را میخواندیم، او هم با ما میخواند اما صدایش از ته چاه میآمد.
گفتیم خب بلند بخوان، گفت: صدایم میلرزد. گفتیم صدای همهمان میلرزد چون نمیدانیم چهچیزی در انتظارمان است.
گفت "من میدونم. نمیترسم ولی نگرانم. بابا دلش به من خوش بود. جوونی خودشو با #جنگ گرفتن. من مثل جوونیش بودم. حالا اگه بمیرم، انگار #بابا مرده. قهرمانم بود. بزرگ شدم که عصای دستش باشم اما ناامیدش کردم"
بعد رو به ما پرسید: "ناامیدش کردم نه؟!"
وقتی اینها را میگفت صدایش میلرزید و از تکان شانههایش فهمیدیم که گریه میکند. یکی از بچهها تلاش کرد برایش دارو بگیرد. جسمش شدیدا ضعیف شده بود و اشتهایش تقریبا صفر.
غذای زندان که فاجعه بود.
آدم سالم را هم مریض میکرد.
بوی شدید فاضلاب زندان هم همینطور!!!
با چند نفر پول روی هم گذاشتیم تا برای محمد کمپوت و دارو جور کنیم.
چیزهایی که تقویتش کنند.
محمد شدیدا به پدر و مادرش وابسته بود و اینکه نمیگذاشتند خانواده را ببیند از پا درش آورده بود.
جوان با عاطفهای بود. حرف که میزد سرش را پایین میگرفت.
حتی اگر دعوا هم میکرد باز سرش پایین بود.
به هر دری میزد تا ملاقات بگیرد و میگفت "به جای کمپوت و دارو یه کاری کنید بابا و #مامان رو ببینم. باید بهشون بگم که جام خوبه؛ بگم که چی دیدم، تا دلشون قرص بشه پسر بدی نبودم"
تا آخرین لحظه میخواست پدر و مادرش را ببیند. خواستهای نداشت، هیچ خواستهای.
حتی دیگر درباره حکم اعدامش هم حرف نمیزد.
میگفت باید بهشان بگویم که آن شب چه دیدم
پدرم هم از سر #غیرت جنگیده. خب من هم پسر همین پدرم. میخواهم بداند هرکجا رفتم از سر غیرت بود، فقط همین! میخواهم فکر کند من هم یکی از هم سنگرانش بودم که کشته شد. میخواهم شرمنده نباشد"
.
.
جاویدنام، قهرمانِ سربدار #محمد_قبادلو هنگام اذان صبح سوم بهمن ۱۴۰۲ در #زندان_قزلحصار ، بدون داشتن حق قرار ملاقات آخر، بدون حق داشتن وکیل و بدون حق داشتن یک لحظه #زندگی، در سکوتی مرگبار و کر کننده، در نیمه شبی سرد و بارانی، به دار آویخته شد تا ماشین کشتار رژیم سفاک ج.اسلامی، پس از ۴۵ سال قتل و غارت و جنایت و آدمکشی، همچنان روشن بماند تا مارهای نشسته بر دوش #ضحاک_زمانه ، سیر و سیراب شوند!
#MohammadGhobadlou
متن از صفحه توئیتر پاپیون
#رسانه_سپیده_دم
.
https://t.me/sepidehdamTv/2408
Telegram
رسانه سپیده دم
.
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
https://t.me/sepidehdamTv
🟠 روایت همبندیهای #محمد_قبادلو درباره چشمانتظاری او برای دیدار پدر و مادرش...
https://t.me/sepidehdamTv
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
رادوسلاف سیکورسکی، نماینده لهستان در پارلمان اروپا با سرکوبگر خواندن رژیم جمهوری اسلامی، با اشاره توافقنامههای مابین جمهوری اسلامی و چین گفت:
تعجب میکنم حکومتی که ادعای مسلمانی و خداپرستی دارد، با یک رژیم کمونیستی قرارداد امضا میکند!
او همچنین لبخند محمد جواد ظریف را به «یواخیم فون ریبنتروپ» وزیر خارجه آلمان نازی در دوران هیتلر، که وظیفه لاپوشانی جنایتها را بر عهده داشت، تشبیه کرد.
پارلمان اروپا روز پنجشنبه قطعنامه شدیداللحنی علیه نقض گسترده حقوق بشر در ایران تصویب کرد.
رادوسلاف سیکورسکی نماینده لهستان در پارلمان اروپا که از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ نیز وزیر خارجه این کشور بود، خطاب به دیپلماتهای کشورش و نمایندگان سرویس اقدامات خارجی اتحادیه اروپا گفت، دفعه بعد که با وزیر خارجه ایران با آن لبخندی که شبیه یواخیم فون ریبنتروپ است، دیدار کردند، متوجه باشند که وی نماینده چه «رژیم کریهی» است.
.
#رسانه_سپیده_دم
#رادوسلاو_سیکورسکی
#رادوسلاف_سیکورسکی
#یواخیم_فون_ریبنتروپ
#جواد_ظریف_خائن_وطن_فروش
#ماله_کش_اعظم
#نه_به_اعدام
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_جمهوری_اسلامی
.
https://t.me/sepidehdamTv
رادوسلاف سیکورسکی، نماینده لهستان در پارلمان اروپا با سرکوبگر خواندن رژیم جمهوری اسلامی، با اشاره توافقنامههای مابین جمهوری اسلامی و چین گفت:
تعجب میکنم حکومتی که ادعای مسلمانی و خداپرستی دارد، با یک رژیم کمونیستی قرارداد امضا میکند!
او همچنین لبخند محمد جواد ظریف را به «یواخیم فون ریبنتروپ» وزیر خارجه آلمان نازی در دوران هیتلر، که وظیفه لاپوشانی جنایتها را بر عهده داشت، تشبیه کرد.
پارلمان اروپا روز پنجشنبه قطعنامه شدیداللحنی علیه نقض گسترده حقوق بشر در ایران تصویب کرد.
رادوسلاف سیکورسکی نماینده لهستان در پارلمان اروپا که از سال ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۴ نیز وزیر خارجه این کشور بود، خطاب به دیپلماتهای کشورش و نمایندگان سرویس اقدامات خارجی اتحادیه اروپا گفت، دفعه بعد که با وزیر خارجه ایران با آن لبخندی که شبیه یواخیم فون ریبنتروپ است، دیدار کردند، متوجه باشند که وی نماینده چه «رژیم کریهی» است.
.
#رسانه_سپیده_دم
#رادوسلاو_سیکورسکی
#رادوسلاف_سیکورسکی
#یواخیم_فون_ریبنتروپ
#جواد_ظریف_خائن_وطن_فروش
#ماله_کش_اعظم
#نه_به_اعدام
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_جمهوری_اسلامی
.
https://t.me/sepidehdamTv
.
علی و اصغر سپهری برادران فاطمه و محمدحسین سپهری زندانیان سیاسی محبوس در زندان وکیلآباد مشهد در رسانههای اجتماعی خود گزارشی از جلسه دادگاه فاطمه سپهری و محمدحسین سپهری ارائه دادند:
جلسه تفهیم اتهام #فاطمه_سپهرى و #محمدحسین_سپهری در روز دوشنبه ۸ بهمن ماه ۱۴۰۳ توسط شعبه ۹۰۵ برگزار شد. در این جلسه، دو اتهام به آنها وارد شد:
۱. توهین به رهبری ۲. تبلیغ علیه نظام.
در تاریخ ۶ دی ماه، خواهر و برادرم از زندان وکیلآباد مشهد بیانیهای خطاب به علی خامنهای منتشر کردند که باعث تشکیل این جلسه بازپرسی شده است.
یکی از جملات بیانیه که خشم رژیم را برانگیخت این بود:
"علی خامنهای، اوضاع تو از یک ماه پیش بشار اسد هم وخیمتر شده و دیگر نه توان سرکوب داری و نه فرصتی برای فریبکاری باقی مانده است."
در این جلسه، بازپرس به خواهر و برادرم گفته که در بیانیه منتشر شده به "حضرت آقا" توهین کردهاند و از آنها خواسته شده که آخرین دفاع خود را ارائه دهند.
خواهرم پاسخ داده: "نه اولین دفاع دارم و نه آخرین. آزادی من همراه با به زیر کشیدن جمهوری اسلامی خواهد بود."
این جلسه بهصورت مجازی (آنلاین) برگزار شد و خواهرم از بازپرس درخواست کرد تا دوربین را فعال کند تا بتواند او را ببیند، اما بازپرس از این کار امتناع کرد.
بسیاری از افرادی که با خواهر و برادرم برخورد دارند، چه در زندان و چه در جلسات دادگاه، از انتشار نام یا تصویر خود به شدت واهمه دارند. این ترس به وضوح نشاندهنده این است که آنان از سقوط قریبالوقوع رژیم جمهوری اسلامی و پاسخگویی در برابر اعمالشان هراس دارند.
.
#رسانه_سپیده_دم
#زندان_وکیل_آباد_مشهد
#بیانه_۱۴_بانوان
#بیانیه۱۴
#نه_به_اعدام
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#خامنه_ای_ضحاک_میکشیمت_زیر_خاک
#توهین_به_رهبری
.
.https://t.me/sepidehdamTv/3516
علی و اصغر سپهری برادران فاطمه و محمدحسین سپهری زندانیان سیاسی محبوس در زندان وکیلآباد مشهد در رسانههای اجتماعی خود گزارشی از جلسه دادگاه فاطمه سپهری و محمدحسین سپهری ارائه دادند:
جلسه تفهیم اتهام #فاطمه_سپهرى و #محمدحسین_سپهری در روز دوشنبه ۸ بهمن ماه ۱۴۰۳ توسط شعبه ۹۰۵ برگزار شد. در این جلسه، دو اتهام به آنها وارد شد:
۱. توهین به رهبری ۲. تبلیغ علیه نظام.
در تاریخ ۶ دی ماه، خواهر و برادرم از زندان وکیلآباد مشهد بیانیهای خطاب به علی خامنهای منتشر کردند که باعث تشکیل این جلسه بازپرسی شده است.
یکی از جملات بیانیه که خشم رژیم را برانگیخت این بود:
"علی خامنهای، اوضاع تو از یک ماه پیش بشار اسد هم وخیمتر شده و دیگر نه توان سرکوب داری و نه فرصتی برای فریبکاری باقی مانده است."
در این جلسه، بازپرس به خواهر و برادرم گفته که در بیانیه منتشر شده به "حضرت آقا" توهین کردهاند و از آنها خواسته شده که آخرین دفاع خود را ارائه دهند.
خواهرم پاسخ داده: "نه اولین دفاع دارم و نه آخرین. آزادی من همراه با به زیر کشیدن جمهوری اسلامی خواهد بود."
این جلسه بهصورت مجازی (آنلاین) برگزار شد و خواهرم از بازپرس درخواست کرد تا دوربین را فعال کند تا بتواند او را ببیند، اما بازپرس از این کار امتناع کرد.
بسیاری از افرادی که با خواهر و برادرم برخورد دارند، چه در زندان و چه در جلسات دادگاه، از انتشار نام یا تصویر خود به شدت واهمه دارند. این ترس به وضوح نشاندهنده این است که آنان از سقوط قریبالوقوع رژیم جمهوری اسلامی و پاسخگویی در برابر اعمالشان هراس دارند.
.
#رسانه_سپیده_دم
#زندان_وکیل_آباد_مشهد
#بیانه_۱۴_بانوان
#بیانیه۱۴
#نه_به_اعدام
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#نه_به_جمهورى_اسلامى
#خامنه_ای_ضحاک_میکشیمت_زیر_خاک
#توهین_به_رهبری
.
.https://t.me/sepidehdamTv/3516
Telegram
رسانه سپیده دم
🟠 بازپرس پرونده حاضر به نشان دادن چهره خود به فاطمه سپهری نشد!
https://t.me/sepidehdamTv
https://t.me/sepidehdamTv