چند صفحه از #جانستان_کابلستان
اشتراکگذاری نکردم تا بیمعرفتی بعضی از ایرانیها و برخی مسئولین رو یادآور شم؛
به اشتراکگذاشتم برای اینکه مرامِ افغانی که تو این کتاب خیلی به چشم میخوره، یادم بمونه و بمونه و بمونه.
#کتابخوانی_با_سپیده📚
اشتراکگذاری نکردم تا بیمعرفتی بعضی از ایرانیها و برخی مسئولین رو یادآور شم؛
به اشتراکگذاشتم برای اینکه مرامِ افغانی که تو این کتاب خیلی به چشم میخوره، یادم بمونه و بمونه و بمونه.
#کتابخوانی_با_سپیده📚
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مراحل کتابخوانی در این خانه:
مرحله ا: خیلی خوشگل، سیبهاشون رو گاز میزنن و میشینن اینور اونور مادرِ خوشگلشون🥰.
مرحله۲: کوچیکه احتمالن سیبش 🐛 داشت و شروع میکنه به پس زدن 🐛 و میشینه رو کتاب.
#منوپسرام
#کتابخوانی_با_سپیده📚
مرحله ا: خیلی خوشگل، سیبهاشون رو گاز میزنن و میشینن اینور اونور مادرِ خوشگلشون🥰.
مرحله۲: کوچیکه احتمالن سیبش 🐛 داشت و شروع میکنه به پس زدن 🐛 و میشینه رو کتاب.
#منوپسرام
#کتابخوانی_با_سپیده📚
بزرگی محمد تو اون سن برام تعجبآور بود اما مگر از اشرفالسادات چیزی جز محمد انتظار میرفت.
هرصفحه که جلو میرفتم تلنگری بود که بهم زده میشد و با خودم میگفتم کارهای خونه مگه چقدر سنگینه که انقدر براش غر میزنم اونم فقط با دو تا بچه و داشتن نیروی کمکی😒
اشرف السادات عاااااشق بود، عاشق واقعیه خدا و اهلبیت. خوش بحالش که راه حق رو رفت.
پارچه سبز دور مچ پاش🥲💚
کاش خدا نگاهی هم به من بیاندازه🥲
#کتابخوانی_با_سپیده📚
هرصفحه که جلو میرفتم تلنگری بود که بهم زده میشد و با خودم میگفتم کارهای خونه مگه چقدر سنگینه که انقدر براش غر میزنم اونم فقط با دو تا بچه و داشتن نیروی کمکی😒
اشرف السادات عاااااشق بود، عاشق واقعیه خدا و اهلبیت. خوش بحالش که راه حق رو رفت.
پارچه سبز دور مچ پاش🥲💚
کاش خدا نگاهی هم به من بیاندازه🥲
#کتابخوانی_با_سپیده📚
چند روز پیش این رو خوندم؛ روز که نه، یه شب تا صبح با فرجه چندساعت خواب.
و شرشر اشک ریختم.😢
میدونید اونایی که قرار شهید بشن، از کودکیشون مشخصه و قبل اون از ماماناشون.
اگه زودتر از موعد بخوایم بفهمیم یکی شهید میشه یا نه، کافیه نگاهی به مادرش بندازیم.
اگه مثله مامان محمدحسین بود، یعنی که قرار پسرش/دخترش شهید بشه ...
#از بچگی علاقه خاصی به خوندن زندگینامهها داشتم. یادمه یه کتاب کوچولو داشتم که زندگینامه دکترحسابی بود و من سالی یکبار میخوندمش و میشد نیروی محرکهام.
و حالا از این دست کتابها برای نیروی محرکهام استفاده میکنم.🥲
#کتابخوانی_با_سپیده📚
و شرشر اشک ریختم.😢
میدونید اونایی که قرار شهید بشن، از کودکیشون مشخصه و قبل اون از ماماناشون.
اگه زودتر از موعد بخوایم بفهمیم یکی شهید میشه یا نه، کافیه نگاهی به مادرش بندازیم.
اگه مثله مامان محمدحسین بود، یعنی که قرار پسرش/دخترش شهید بشه ...
#از بچگی علاقه خاصی به خوندن زندگینامهها داشتم. یادمه یه کتاب کوچولو داشتم که زندگینامه دکترحسابی بود و من سالی یکبار میخوندمش و میشد نیروی محرکهام.
و حالا از این دست کتابها برای نیروی محرکهام استفاده میکنم.🥲
#کتابخوانی_با_سپیده📚
داداشش رو که خوابوندم
نشست کنارم تا براش کتاب بخونم
کتابشو خوندم
نشستم پای کتاب خودم تا بره مسواک بزنه و بیاد سرجاش بخوابه
اما نشست کنارم و گفت:« مامان نمیخونی مگه؟»
-دارم میخونم دیگه.
-چجوری؟
-تو دلم.
-بلند بخون منم بشنوم.
یه صفحه براش خوندم، بهش مزه کرد.
اخموتخم کردم و بهش ۱۰ دقیقه فرصت دادم تا مسواک بزنه و بخوابه😒
تا منم توی دلم رااااحت به خوندنم ادامه بدم 🤭
#کتابخوانی_با_سپیده📚
#شازده_احتجاب
#مادرانه
#پنج_سالگی
نشست کنارم تا براش کتاب بخونم
کتابشو خوندم
نشستم پای کتاب خودم تا بره مسواک بزنه و بیاد سرجاش بخوابه
اما نشست کنارم و گفت:« مامان نمیخونی مگه؟»
-دارم میخونم دیگه.
-چجوری؟
-تو دلم.
-بلند بخون منم بشنوم.
یه صفحه براش خوندم، بهش مزه کرد.
اخموتخم کردم و بهش ۱۰ دقیقه فرصت دادم تا مسواک بزنه و بخوابه😒
تا منم توی دلم رااااحت به خوندنم ادامه بدم 🤭
#کتابخوانی_با_سپیده📚
#شازده_احتجاب
#مادرانه
#پنج_سالگی
✍چندماه پیش، همونجور که تو خیابونهای انقلاب قدم میزدم و بغض عجیبی داشتم از پوششهای عجیب رهگذرها؛ حسم به یه کتابفروشی مثبت شد و دلم گفت برو داخل!
از قضا و بطور اتفاقی -سرم پایین بود موقع راه رفتن و قاعدتا با سرپایین نمیشد متوجه شد که از کنار چه کتابفروشیای رد میشی- کتابفروشی که داخلش شدم کتابهای دینی و معنوی داشت و مختص همین بود.
تنها بودم؛ میون کتابها قدم میزدم و اشک صورتمو پُر کرده بود. شاید بپرسید چرا؟
-خب چون گریهاو هستم😂
باورم نمیشد اینهمه کتاب مناسب کودک، برای شناخت اهلبیت و اسلام نوشته شده باشه.
چندجلد کتاب برداشتم، یکیش این بود که تو تصویره. یه کتاب ۱۲جلدی که ما فعلا فقط همینو داریم. اونروزا نشد بخونیمش و فراموشمون شد که اصلا چنین چیزی داریم؛ چند روز پیش موقع جمعوجور کردن به چشمم خورد.گذاشتمش جلو دست و دیشب براشون خوندم و استقبال شد، شکرخدا. 😌
کمکم کمکم بریم جلو تا ببینیم چی میشه!
#کتابخوانی
#کتابخوانی_با_سپیده📚
از قضا و بطور اتفاقی -سرم پایین بود موقع راه رفتن و قاعدتا با سرپایین نمیشد متوجه شد که از کنار چه کتابفروشیای رد میشی- کتابفروشی که داخلش شدم کتابهای دینی و معنوی داشت و مختص همین بود.
تنها بودم؛ میون کتابها قدم میزدم و اشک صورتمو پُر کرده بود. شاید بپرسید چرا؟
-خب چون گریهاو هستم😂
باورم نمیشد اینهمه کتاب مناسب کودک، برای شناخت اهلبیت و اسلام نوشته شده باشه.
چندجلد کتاب برداشتم، یکیش این بود که تو تصویره. یه کتاب ۱۲جلدی که ما فعلا فقط همینو داریم. اونروزا نشد بخونیمش و فراموشمون شد که اصلا چنین چیزی داریم؛ چند روز پیش موقع جمعوجور کردن به چشمم خورد.گذاشتمش جلو دست و دیشب براشون خوندم و استقبال شد، شکرخدا. 😌
کمکم کمکم بریم جلو تا ببینیم چی میشه!
#کتابخوانی
#کتابخوانی_با_سپیده📚
✍امشب، به حکم پنجشنبه بودن، بچهها دیر خوابیدن.
داره بارون میاد و اهل فامیلِ عروسدوماد تازهی کوچمون، با آهنگ کُردی حسابی دارن قر میدن.
اتاقخوابها و آشپزخونه رو جمع و جور کردم و نخود و لوبیاهای آش فردا رو گذاشتم خیس بخوره.
میخوام سرمو بذارم رو بالشتم و بخواااابم تا صبح فردا، اما خوابم نمیاد خب.
آهنگ«این گل مال منه از گلبرگهاش دل بِکنید» رو از موبایلم پلی میکنم و به این فکر میکنم این کتابی که سه شب باهاش زندگی کردم چه حرفی برام داشت؟!
#برای_زندگی_مینویسم
#کتابخوانی_با_سپیده📚
داره بارون میاد و اهل فامیلِ عروسدوماد تازهی کوچمون، با آهنگ کُردی حسابی دارن قر میدن.
اتاقخوابها و آشپزخونه رو جمع و جور کردم و نخود و لوبیاهای آش فردا رو گذاشتم خیس بخوره.
میخوام سرمو بذارم رو بالشتم و بخواااابم تا صبح فردا، اما خوابم نمیاد خب.
آهنگ«این گل مال منه از گلبرگهاش دل بِکنید» رو از موبایلم پلی میکنم و به این فکر میکنم این کتابی که سه شب باهاش زندگی کردم چه حرفی برام داشت؟!
#برای_زندگی_مینویسم
#کتابخوانی_با_سپیده📚
دارم بخش تحریفات در واقعه تاریخی کربلا رو میخونم و میبینم انگاری چیز زیادی از دست ندادم که تا حالا تو روضهای شرکت نکردم.
همه دروغ و تحریفه که ... .
+حماسهحسینی
شهیدمطهری
#کتابخوانی_با_سپیده 📚
همه دروغ و تحریفه که ... .
+حماسهحسینی
شهیدمطهری
#کتابخوانی_با_سپیده 📚