Affirmation for the Inner Child
Mousa Malekian
📆 پنجشنبه 9 آبان 98
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
از نقاب اجتماعی دیگران نهراسم.
📚 #برشی_از_کتاب #حمایت_از_کودک_درون
✍️ اثر: #راکل_لرنر
👌 ترجمه: #دکتر_عمران_حشمتی و #مهناز_معصومیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
💰سفارش کتاب👈
https://goo.gl/kKzszU
🆔 @SayehSokhan
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
از نقاب اجتماعی دیگران نهراسم.
📚 #برشی_از_کتاب #حمایت_از_کودک_درون
✍️ اثر: #راکل_لرنر
👌 ترجمه: #دکتر_عمران_حشمتی و #مهناز_معصومیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
💰سفارش کتاب👈
https://goo.gl/kKzszU
🆔 @SayehSokhan
نشر سایه سخن
Mousa Malekian – Affirmation for the Inner Child
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صرفا_برای_اندیشیدن
✍️ 📌 مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
پائولو كوئلیو
🆔 @sayehsokhan
✍️ 📌 مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
پائولو كوئلیو
🆔 @sayehsokhan
شب آخر در پایتخت، دوست مایک میزبانم به خونه اومده بود و همونطور که به چای مته خوردن من در هوای ۳۸ درجه با تعجب نگاه می کرد، بهم گفت: "کاش نمیومدم اینجا. با شنیدن داستان زندگیت احساس میکنم من تو زندگی هیچکاری نکردم. چقدر دنیارو ندیدم. چقدر تو جلویی و من عقبم!!"
شوکه شدم. بهش گفتم تو زندگی هر کس مسیر خودشو داره. خودش تابحال دوبار از آمریکا به هائیتی و از هائیتی به دومینیکن مهاجرت کرده. به صدها کودک انگلیسی تدریس کرده و زندگیشونو تغییر داده.
مگه قانونی برای زندگی کردن وجود داره؟ مگه همه باید دور دنیارو بگردن؟ مگه جلو و عقبی وجود داره؟؟
میلیون ها آدم روی این کره زندگی میکنن و هر کسی مسیر خودش رو میره. هر کسی یکجوری به تکامل میرسه و رشد میکنه.
یاد یکی از دوستانم افتادم که چهار ماه پیش بهم گفت: "خب الان آمریکای جنوبی رو تموم کردی و میری که سفر رو تو آمریکای شمالی آغاز کنی."
من چشمام گرد شد و گفتم: " تموم کردم؟ مگه خوراکیه؟ من فقط نقطه های کوچیکی از کشور های مختلف آمریکای جنوبی رو دیدم و توشون زندگی کردم. حتی اگه سالها توی یک کشور سفر کنیم، نمیشه گفت اون کشور رو تموم کردیم و دیگه نقطه ای ازش باقی نمونده که ما ندیده باشیم. همیشه جای جدید برای دیدن هست."
یادمه جلسه اول یک مادری از من پرسید: "زبان انگلیسی دخترم کی تموم میشه وقتی من از امروز سه سالگی گذاشتمش کلاس زبان؟
منم گفتم هیچوقت! نه تنها زبان انگلیسی، بلکه یاد گرفتن هیچ زبانی هیچوقت تموم نمیشه و چون در حال تغییره همیشه جا برای یادگرفتن و بالاتر رفتن داره." آیا ما تمام کلمه های زبان فارسی رو میدونیم؟؟
این ما هستیم که برای خودمون و برای زندگی قانون میسازیم. به نظر من زندگی کردن هیچ قانونی نداره.
تعداد دنبال کننده های اینستاگرام، پول های توی حساب بانکی و کشور هایی که بهش سفر کردیم رو نمیشه مقایسه کرد و بر اساسشون گفت که چه کسی در زندگی جلوتره و یا چه کسی بهتر و درست تر داره زندگی میکنه.
زندگی مسابقه نیست. بهتر و بدتری وجود نداره. کافیه تمرکزمون روی خودمون باشه و سعی کنیم از کسی که دیروز بودیم بهتر باشیم.
بیاین به جای عجله و بجای مقصد، به مسیر فکر کنیم. مسیر منحصر به فردی که هر کدوم توش داریم قدم بر می داریم.
.
پ.ن: پوششم برای کلیسا درست نبود و بهم پارچه دادن تا دور پاهام بپیچم!
#جمهوری_دومینیکن #سانتو_دومینگو
🆔 @sayehsokhan
شوکه شدم. بهش گفتم تو زندگی هر کس مسیر خودشو داره. خودش تابحال دوبار از آمریکا به هائیتی و از هائیتی به دومینیکن مهاجرت کرده. به صدها کودک انگلیسی تدریس کرده و زندگیشونو تغییر داده.
مگه قانونی برای زندگی کردن وجود داره؟ مگه همه باید دور دنیارو بگردن؟ مگه جلو و عقبی وجود داره؟؟
میلیون ها آدم روی این کره زندگی میکنن و هر کسی مسیر خودش رو میره. هر کسی یکجوری به تکامل میرسه و رشد میکنه.
یاد یکی از دوستانم افتادم که چهار ماه پیش بهم گفت: "خب الان آمریکای جنوبی رو تموم کردی و میری که سفر رو تو آمریکای شمالی آغاز کنی."
من چشمام گرد شد و گفتم: " تموم کردم؟ مگه خوراکیه؟ من فقط نقطه های کوچیکی از کشور های مختلف آمریکای جنوبی رو دیدم و توشون زندگی کردم. حتی اگه سالها توی یک کشور سفر کنیم، نمیشه گفت اون کشور رو تموم کردیم و دیگه نقطه ای ازش باقی نمونده که ما ندیده باشیم. همیشه جای جدید برای دیدن هست."
یادمه جلسه اول یک مادری از من پرسید: "زبان انگلیسی دخترم کی تموم میشه وقتی من از امروز سه سالگی گذاشتمش کلاس زبان؟
منم گفتم هیچوقت! نه تنها زبان انگلیسی، بلکه یاد گرفتن هیچ زبانی هیچوقت تموم نمیشه و چون در حال تغییره همیشه جا برای یادگرفتن و بالاتر رفتن داره." آیا ما تمام کلمه های زبان فارسی رو میدونیم؟؟
این ما هستیم که برای خودمون و برای زندگی قانون میسازیم. به نظر من زندگی کردن هیچ قانونی نداره.
تعداد دنبال کننده های اینستاگرام، پول های توی حساب بانکی و کشور هایی که بهش سفر کردیم رو نمیشه مقایسه کرد و بر اساسشون گفت که چه کسی در زندگی جلوتره و یا چه کسی بهتر و درست تر داره زندگی میکنه.
زندگی مسابقه نیست. بهتر و بدتری وجود نداره. کافیه تمرکزمون روی خودمون باشه و سعی کنیم از کسی که دیروز بودیم بهتر باشیم.
بیاین به جای عجله و بجای مقصد، به مسیر فکر کنیم. مسیر منحصر به فردی که هر کدوم توش داریم قدم بر می داریم.
.
پ.ن: پوششم برای کلیسا درست نبود و بهم پارچه دادن تا دور پاهام بپیچم!
#جمهوری_دومینیکن #سانتو_دومینگو
🆔 @sayehsokhan
آدمها
#عرفان_نظر_آهاری
با صدای #حسین_گایینی
از رادیو اکسیژن
#متن_مثبت
💠مدرسه اکسیژن
ورود هوای تازه به کار و زندگی
@O2Radio
@OxygenSchool
🆔 @sayehsokhan
#عرفان_نظر_آهاری
با صدای #حسین_گایینی
از رادیو اکسیژن
#متن_مثبت
💠مدرسه اکسیژن
ورود هوای تازه به کار و زندگی
@O2Radio
@OxygenSchool
🆔 @sayehsokhan
#نکات_آموزشی
آیا منصف بودن ما فقط به نفع دیگران است یا به خودمان نیز کمک میکند؟
🍀🍀پیامدهای فردی داشتن رفتار منصفانه
🔵🔴🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔴🔵
داشتن رفتار منصفانه با دیگران به معنای همدلی کردن با باورها یا اعمالی، مغایر با باورها و اعمال خودتان است. شاید شما عقیده دیگری داشته و حتی با باور مورد نظر مخالف باشید، اما به دیگران حق می دهید که باوری، مخالف با عقیده شما داشته باشند. در این حالت شما اجازه نمی دهید داشتن پیش داوری و تعصب موجب کوچک شدن دایره دوستان و آشنایانتان شود. شما با همه افراد صرف نظر از نژاد، قومیت، پایگاه اجتماعی- اقتصادی، مذهب و ... رفتار احترامآمیزی خواهید داشت. اینگونه رفتار کردن دارای 4 پیامد عمده بدین شرح است :
1. هرقدر منصف تر باشید، فرصت بیشتری برای یادگیری از دیگران خواهید داشت. آیا تا به حال برایتان پیش آمده که قبل از برخورد نزدیک، درباره فرد یا گروهی نگرش منفی داشته باشید، اما پس از تعامل با این فرد یا افراد ، متوجه شده باشید که تصورتان اشتباه بوده است؟ اگر از فرصت تعامل با این افراد استفاده نمی کردید، چه اتفاقی می افتاد؟ نتیجه چیزی جز باقی ماندن و محکم تر شدن باورهای غلط شما نبود. تنها در صورت درگیر شدن با تجربه های جدید است که ذهن ما می تواند، نگرش های اشتباهش را اصلاح کند.
📍📌📍📌📍📌📍📌📍📌📍📌
2. هرقدر بیشتر بیاموزید، کمتر میترسید. زمانی را که تصور میکردید هیولا زیر تختتان زندگی میکند، به خاطر میآورید؟ یا ترسی را که اولین بار موقعی که به استخر رفتید و سرتان را زیر آب کردید، تجربه کردید، یادتان میآید؟ چه شد که ترستان ریخت؟ جز این بود که با پدر و مادرتان زیر تخت را نگاه کردید و از نبودن هیولا مطمئن شدید؟ یا در مورد استخر، زمانی که مربی مجبورتان کرد چند بار دیگر سرتان را داخل آب فرو برید، ناگهان ترستان ریخت. در مورد پیشداوریها هم وضع به همین منوال است. زمانی که بیاموزید چیزی برای ترسیدن وجود ندارد، نسبت به تجربه باورها، روابط و فعالیت های جدید علاقهمند میشوید. هنگامی که سعی کنید دیدی منصفانه نسبت به دیگران داشته و تفاوتهای آنها را بپذیرید، رفته رفته کنجکاوی جایگزین ترس میشود. ذهن شما باز میشود. شما توانایی احترام گذاشتن به باورها، نگرشها ، اعمال و رفتار دیگران را پیدا خواهید کرد. حس خودآگاهی شما عمیق تر شده و توجهتان به دیگران نیز بیشتر میشود.
📌📍📌📍📌📍📌📍📌📍📌📍
3. هرقدر کمتر بترسید، در مواجهه با افراد مختلف احساس راحتی بیشتری خواهید کرد. آیا دوست ندارید همیشه، صرف نظر از اینکه کجا و با چه کسانی هستید، احساس امنیت و اطمینان بیشتری داشته باشید ؟ نتایج پژوهشها نشان داده است اشخاصی که قادرند با همه نوع افراد کنار آمده و از بودن با آنها لذت ببرند، از لحاظ عاطفی و جسمانی سالم تر بوده و در مشاغل خود عملکرد بهتری دارند.
📍📌📍📌📍📌📍📌📌📍📌📍
4. هرقدر افراد بیشتری را بشناسید (مخصوصا افراد متفاوت)، در همه جنبههای زندگی فرصت های بیشتری خواهید داشت. تصور کنید که مجبور بودید تنها کتابهای یک نویسنده را مطالعه کنید. یا اینکه باید فقط یک رنگ لباس میپوشیدید. تصور کنید که اجازه نداشتید هیچ چیز جدیدی، حتی یک نوع بستنی تازه را تجربه کنید. فکر کنید همه دوستانتان از لحاظ ظاهری، فکری و رفتاری دقیقا شبیه هم بودند. اگر چنین شرایطی داشتید، چه اتفاقی میافتاد؟ به جرات می¬توان گفت که زندگی اگرنه غیر ممکن که بسیار ملال انگیز میشد. از طرف دیگر وجود افرادی با روحیات، طرز فکر و رفتارهای متفاوت موجب میشود، ما نسبت به انسانها شناخت جامع تری کسب کرده و از آموزههای خود در حیطههای مختلف از جمله زندگی خانواگی، شغلی و تحصیلی بهره ببریم.
#دکتر_زهره_قربانی #روانشناسی_مثبتگرا #توانمندیهای_منش #انصاف
🆔 @positivepsychologyy
🆔 @sayehsokhan
آیا منصف بودن ما فقط به نفع دیگران است یا به خودمان نیز کمک میکند؟
🍀🍀پیامدهای فردی داشتن رفتار منصفانه
🔵🔴🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔴🔵
داشتن رفتار منصفانه با دیگران به معنای همدلی کردن با باورها یا اعمالی، مغایر با باورها و اعمال خودتان است. شاید شما عقیده دیگری داشته و حتی با باور مورد نظر مخالف باشید، اما به دیگران حق می دهید که باوری، مخالف با عقیده شما داشته باشند. در این حالت شما اجازه نمی دهید داشتن پیش داوری و تعصب موجب کوچک شدن دایره دوستان و آشنایانتان شود. شما با همه افراد صرف نظر از نژاد، قومیت، پایگاه اجتماعی- اقتصادی، مذهب و ... رفتار احترامآمیزی خواهید داشت. اینگونه رفتار کردن دارای 4 پیامد عمده بدین شرح است :
1. هرقدر منصف تر باشید، فرصت بیشتری برای یادگیری از دیگران خواهید داشت. آیا تا به حال برایتان پیش آمده که قبل از برخورد نزدیک، درباره فرد یا گروهی نگرش منفی داشته باشید، اما پس از تعامل با این فرد یا افراد ، متوجه شده باشید که تصورتان اشتباه بوده است؟ اگر از فرصت تعامل با این افراد استفاده نمی کردید، چه اتفاقی می افتاد؟ نتیجه چیزی جز باقی ماندن و محکم تر شدن باورهای غلط شما نبود. تنها در صورت درگیر شدن با تجربه های جدید است که ذهن ما می تواند، نگرش های اشتباهش را اصلاح کند.
📍📌📍📌📍📌📍📌📍📌📍📌
2. هرقدر بیشتر بیاموزید، کمتر میترسید. زمانی را که تصور میکردید هیولا زیر تختتان زندگی میکند، به خاطر میآورید؟ یا ترسی را که اولین بار موقعی که به استخر رفتید و سرتان را زیر آب کردید، تجربه کردید، یادتان میآید؟ چه شد که ترستان ریخت؟ جز این بود که با پدر و مادرتان زیر تخت را نگاه کردید و از نبودن هیولا مطمئن شدید؟ یا در مورد استخر، زمانی که مربی مجبورتان کرد چند بار دیگر سرتان را داخل آب فرو برید، ناگهان ترستان ریخت. در مورد پیشداوریها هم وضع به همین منوال است. زمانی که بیاموزید چیزی برای ترسیدن وجود ندارد، نسبت به تجربه باورها، روابط و فعالیت های جدید علاقهمند میشوید. هنگامی که سعی کنید دیدی منصفانه نسبت به دیگران داشته و تفاوتهای آنها را بپذیرید، رفته رفته کنجکاوی جایگزین ترس میشود. ذهن شما باز میشود. شما توانایی احترام گذاشتن به باورها، نگرشها ، اعمال و رفتار دیگران را پیدا خواهید کرد. حس خودآگاهی شما عمیق تر شده و توجهتان به دیگران نیز بیشتر میشود.
📌📍📌📍📌📍📌📍📌📍📌📍
3. هرقدر کمتر بترسید، در مواجهه با افراد مختلف احساس راحتی بیشتری خواهید کرد. آیا دوست ندارید همیشه، صرف نظر از اینکه کجا و با چه کسانی هستید، احساس امنیت و اطمینان بیشتری داشته باشید ؟ نتایج پژوهشها نشان داده است اشخاصی که قادرند با همه نوع افراد کنار آمده و از بودن با آنها لذت ببرند، از لحاظ عاطفی و جسمانی سالم تر بوده و در مشاغل خود عملکرد بهتری دارند.
📍📌📍📌📍📌📍📌📌📍📌📍
4. هرقدر افراد بیشتری را بشناسید (مخصوصا افراد متفاوت)، در همه جنبههای زندگی فرصت های بیشتری خواهید داشت. تصور کنید که مجبور بودید تنها کتابهای یک نویسنده را مطالعه کنید. یا اینکه باید فقط یک رنگ لباس میپوشیدید. تصور کنید که اجازه نداشتید هیچ چیز جدیدی، حتی یک نوع بستنی تازه را تجربه کنید. فکر کنید همه دوستانتان از لحاظ ظاهری، فکری و رفتاری دقیقا شبیه هم بودند. اگر چنین شرایطی داشتید، چه اتفاقی میافتاد؟ به جرات می¬توان گفت که زندگی اگرنه غیر ممکن که بسیار ملال انگیز میشد. از طرف دیگر وجود افرادی با روحیات، طرز فکر و رفتارهای متفاوت موجب میشود، ما نسبت به انسانها شناخت جامع تری کسب کرده و از آموزههای خود در حیطههای مختلف از جمله زندگی خانواگی، شغلی و تحصیلی بهره ببریم.
#دکتر_زهره_قربانی #روانشناسی_مثبتگرا #توانمندیهای_منش #انصاف
🆔 @positivepsychologyy
🆔 @sayehsokhan
افرادی که در مسیر زندگی به بلوغ عاطفی و فکری و شخصیتی میرسند، خودبخود، در سکوتی خاص قرار میگیرند
که لبریز محبت و مهربانی است.
برای این افراد، قضاوت شدن توسط دیگران اهمیتی ندارد، زیرا که آنان نگران تصویر ذهنی دیگران در مورد خودشان نیستند.
این افراد از میدان مسابقه خارج شدهاند و خود را با دیگران مقایسه نمیکنند.
حتی اگر دیگران آنها را بازنده بدانند برایشان اهمیتی ندارد.
افراد بالغ، به نقطهای رسیدهاند که فهمیدهاند زندگی مثل یک بازی برای آمدن و نماندن است.
آنها فهمیدهاند که بهترین مواجهه با زندگی، مهربانی است.
افراد بالغ در مواجهه با دیگران به خوبی و زیبایی افراد اشاره میکنند و دیگران، در مقابل افراد بالغ نسبت به خودشان احساس خوبی پیدا میکنند.
افراد بالغ، اگر انتقادی هم میکنند یک انتقاد عقلانی است و انتقادشان، بر اساس تنش و تخریب نیست.
افراد بالغ در صورت نیاز نظرشان را اعلام میکنند و سعی بر به کرسی نشاندن نظرشان ندارند.
میگویند و عبور میکنند و اینکه طرف مقابل بپذیرد یا نپذیرد، در رفتارشان و مهربانیشان تاثیری نمیگذارد.
افراد بالغ، از چسبیدن به سیستمهای فکری و فلسفی و عرفانی فارغند.
آنها مطالعه میکنند و با دقت به نظر دیگران توجه میکنند، اما بندهٔ یک شخص یا یک مکتب نمیشوند.
افراد بالغ، از کسی بت نمیسازند.
با جدیتی خاص زندگی میکنند که از ژرفای وجودشان آشکار میشود، که همان وارستگی است.
افراد بالغ، هم در زندگی هستند هم جدا از زندگی
و به افکار و اشیا و اشخاص، نمیچسبند.
افراد بالغ، به رنجهایشان لبخند میزنند و میدانند که زندگی در گذر است.
مهربانی، نشانه بلوغ است.
@hamkam42
🆔 @SayehSokhan
که لبریز محبت و مهربانی است.
برای این افراد، قضاوت شدن توسط دیگران اهمیتی ندارد، زیرا که آنان نگران تصویر ذهنی دیگران در مورد خودشان نیستند.
این افراد از میدان مسابقه خارج شدهاند و خود را با دیگران مقایسه نمیکنند.
حتی اگر دیگران آنها را بازنده بدانند برایشان اهمیتی ندارد.
افراد بالغ، به نقطهای رسیدهاند که فهمیدهاند زندگی مثل یک بازی برای آمدن و نماندن است.
آنها فهمیدهاند که بهترین مواجهه با زندگی، مهربانی است.
افراد بالغ در مواجهه با دیگران به خوبی و زیبایی افراد اشاره میکنند و دیگران، در مقابل افراد بالغ نسبت به خودشان احساس خوبی پیدا میکنند.
افراد بالغ، اگر انتقادی هم میکنند یک انتقاد عقلانی است و انتقادشان، بر اساس تنش و تخریب نیست.
افراد بالغ در صورت نیاز نظرشان را اعلام میکنند و سعی بر به کرسی نشاندن نظرشان ندارند.
میگویند و عبور میکنند و اینکه طرف مقابل بپذیرد یا نپذیرد، در رفتارشان و مهربانیشان تاثیری نمیگذارد.
افراد بالغ، از چسبیدن به سیستمهای فکری و فلسفی و عرفانی فارغند.
آنها مطالعه میکنند و با دقت به نظر دیگران توجه میکنند، اما بندهٔ یک شخص یا یک مکتب نمیشوند.
افراد بالغ، از کسی بت نمیسازند.
با جدیتی خاص زندگی میکنند که از ژرفای وجودشان آشکار میشود، که همان وارستگی است.
افراد بالغ، هم در زندگی هستند هم جدا از زندگی
و به افکار و اشیا و اشخاص، نمیچسبند.
افراد بالغ، به رنجهایشان لبخند میزنند و میدانند که زندگی در گذر است.
مهربانی، نشانه بلوغ است.
@hamkam42
🆔 @SayehSokhan
آماده قربانی کردن هستید؟
هر هدفی به نوعی قربانی کردن نیاز دارد!
ولی گاهی این موضوع را به سادگی فراموش می کنید؛
اغلب گرایش داریم با رسیدن به هدفمان چیزی دریافت کنیم نه اینکه چیزی را از دست بدهیم.
از این رو قبول نکردن اینکه باید چیزی را قربانی کنیم و آماده نشدن برای آن میتواند برای ما گران تمام شود و حتی موفقیت نهایی ما را تهدید کند.
📚 #برشی_از_کتاب : #چالش_های_هدف_گذاری
📘#نام_اصلی:
#Reaching_your_goals
✍️ اثر: #دکتر_ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 25
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
هر هدفی به نوعی قربانی کردن نیاز دارد!
ولی گاهی این موضوع را به سادگی فراموش می کنید؛
اغلب گرایش داریم با رسیدن به هدفمان چیزی دریافت کنیم نه اینکه چیزی را از دست بدهیم.
از این رو قبول نکردن اینکه باید چیزی را قربانی کنیم و آماده نشدن برای آن میتواند برای ما گران تمام شود و حتی موفقیت نهایی ما را تهدید کند.
📚 #برشی_از_کتاب : #چالش_های_هدف_گذاری
📘#نام_اصلی:
#Reaching_your_goals
✍️ اثر: #دکتر_ویل_ادواردز
👌 ترجمه: #ابوذر_کرمی
📖 صفحه: 25
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
Affirmation for the Inner Child
Mousa Malekian
📆 جمعه 10 آبان 98
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
یک زندگی اجتماعی خوشایند و رضایت بخش ایجاد کنم.
📚 #برشی_از_کتاب #حمایت_از_کودک_درون
✍️ اثر: #راکل_لرنر
👌 ترجمه: #دکتر_عمران_حشمتی و #مهناز_معصومیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
💰سفارش کتاب👈
https://goo.gl/kKzszU
🆔 @SayehSokhan
در ⏰ #قرارملاقات با خودم #امروز_تصمیم_دارم :
یک زندگی اجتماعی خوشایند و رضایت بخش ایجاد کنم.
📚 #برشی_از_کتاب #حمایت_از_کودک_درون
✍️ اثر: #راکل_لرنر
👌 ترجمه: #دکتر_عمران_حشمتی و #مهناز_معصومیان
📇 ناشر: #سایه_سخن
🎤 خوانش: #موسا_ملکیان
💰سفارش کتاب👈
https://goo.gl/kKzszU
🆔 @SayehSokhan
نشر سایه سخن
Mousa Malekian – Affirmation for the Inner Child
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صرفا_برای_اندیشیدن
✍️ 📌 مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
از کتاب الف
پائولو كوئلیو
🆔 @sayehsokhan
✍️ 📌 مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی،
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیت ها
یا شکست هایت فقط با خودت است.
از کتاب الف
پائولو كوئلیو
🆔 @sayehsokhan
*داستانی زیبا از "کتاب سوپ جو"، اثر "جک کنفیلد" که با بیش از ۳۴۵ میلیون لایک، رکوردار در دنیای مجازی در سال ۲۰۱۵ بوده و هنوز نیز ادامه دارد.*
ما یکی از نخستین خانوادههایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.
آن موقع من 9-8 ساله بودم،
یادم میآید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشیاش به پهلوی قاب آویزان بود.
من قدم به تلفن نمیرسید،
اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت میکرد با شیفتگی به حرفهایش گوش میکردم.
بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفتانگیزی زندگی میکند به نام «اطلاعات لطفاً» که همه چیز را در مورد همه کس میداند.
او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.
نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایهمان رفته بود.
من در زیر زمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی میکردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم.
درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند.
انگشتم را در دهانم میمکیدم و دور خانه راه میرفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد.
به سرعت یک چهار پایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم.
و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:
«اطلاعات بفرمائید»
من در حالی که اشک از چشمانم میآمد گفتم «انگشتم درد میکند»
«مادرت خانه نیست؟»
«هیچکس بجز من خانه نیست
«آیا خونریزی داری؟»
«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد میکند»
«آیا میتوانی درِ جا یخیِ یخچال را باز کنی؟»
«بله، میتونم»
«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»
بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه میکردم ...
مثلاً موقع امتحانات در درسهای جغرافی و ریاضی به من کمک میکرد.
یکروز که قناریمان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
او به حرفهایم گوش داد و با من همدردی کرد.
به او گفتم: «چرا پرندهای که چنین زیبا میخواند و همۀ اهل خانه را شاد میکند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟»
او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست»
من کمی تسکین یافتم.
یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی میکنند.
یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد.
«اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانهمان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم.
من کمکم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم.
غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم میافتادم.
راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت میگذاشت.
چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد.
من 15 دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی میکرد تلفنی حرف زدم و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم میکنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم
و گفتم «اطلاعات لطفاً».
به طرز معجزهآسایی همان صدای آشنا جواب داد.
«اطلاعات بفرمائید»
من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم
«کلمۀ fix را چطور هجّی میکنند؟»
مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر میکنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.»
من خیلی خندیدم
و گفتم «خودت هستی؟»
و ادامه دادم «نمیدانم میدانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟»
او گفت «تو هم میدانی که تلفنهایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»
من به او گفتم که در تمام این سالها بارها به یادش بودهام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم.
او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است»
سه ماه بعد به سیاتل برگشتم. تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد.
«اطلاعات بفرمائید»
«میتوانم با شارون صحبت کنم؟»
«آیا دوستش هستید؟»
«بله، دوست قدیمی»
«متأسفم که این مطلب را به شما میگویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمهوقت کار میکرد زیرا بیمار بود. او 5 هفته پیش در گذشت»
قبل از که تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمیاش هستید. آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟»
با تعجب گفتم «بله»
«شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم»
سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت:
«نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست. خودش منظورم را میفهمد»
من از او تشکر کردم و گوشی را گذاشتم.
*هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید.*
*تقديم به همه ى آدمهاى تاثير گذار!
🆔 @sayehsokhan
ما یکی از نخستین خانوادههایی در شهرمان بودیم که صاحب تلفن شدیم.
آن موقع من 9-8 ساله بودم،
یادم میآید که قاب برّاقی داشت و به دیوار نصب شده بود و گوشیاش به پهلوی قاب آویزان بود.
من قدم به تلفن نمیرسید،
اما همیشه وقتی مادرم با تلفن صحبت میکرد با شیفتگی به حرفهایش گوش میکردم.
بعد من پی بردم که یک جایی در داخل آن دستگاه، یک آدم شگفتانگیزی زندگی میکند به نام «اطلاعات لطفاً» که همه چیز را در مورد همه کس میداند.
او شماره تلفن و نشانی همه را بلد بود.
نخستین تجربۀ شخصی من با «اطلاعات لطفاً» روزی بود که مادرم به خانۀ همسایهمان رفته بود.
من در زیر زمین خانه با ابزارهای جعبه ابزارمان بازی میکردم که ناگهان با چکش بر روی انگشتم زدم.
درد وحشتناکی داشت اما گریه فایده نداشت چون کسی در خانه نبود که با من همدردی کند.
انگشتم را در دهانم میمکیدم و دور خانه راه میرفتم که ناگهان چشمم به تلفن افتاد.
به سرعت یک چهار پایه از آشپزخانه آوردم و زیر تلفن گذاشتم و روی آن رفتم و گوشی را برداشتم و نزدیک گوشم بردم.
و توی گوشی گفتم «اطلاعات لطفاً» چند ثانیه بعد صدایی در گوشم پیچید:
«اطلاعات بفرمائید»
من در حالی که اشک از چشمانم میآمد گفتم «انگشتم درد میکند»
«مادرت خانه نیست؟»
«هیچکس بجز من خانه نیست
«آیا خونریزی داری؟»
«نه، با چکش روی انگشتم زدم و خیلی درد میکند»
«آیا میتوانی درِ جا یخیِ یخچال را باز کنی؟»
«بله، میتونم»
«پس از آنجا کمی یخ بردار و روی انگشتت نگهدار»
بعد از آن روز، من برای هر کاری به «اطلاعات لطفاً» مراجعه میکردم ...
مثلاً موقع امتحانات در درسهای جغرافی و ریاضی به من کمک میکرد.
یکروز که قناریمان مرد و من خیلی ناراحت بودم دوباره سراغ «اطلاعات لطفاً» رفتم و ماجرا را برایش تعریف کردم.
او به حرفهایم گوش داد و با من همدردی کرد.
به او گفتم: «چرا پرندهای که چنین زیبا میخواند و همۀ اهل خانه را شاد میکند باید گوشۀ قفس بیفتد و بمیرد؟»
او به من گفت «همیشه یادت باشد که دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست»
من کمی تسکین یافتم.
یک روز دیگر به او تلفن کردم و پرسیدم کلمۀ fix را چطور هجّی میکنند.
یکسال بعد از شهر کوچکمان (پاسیفیک نورث وست) به بوستن نقل مکان کردیم و من خیلی دلم برای دوستم تنگ شد.
«اطلاعات لطفاً» متعلّق به همان تلفن دیواری قدیمی بود و من هیچگاه با تلفن جدیدی که روی میز خانهمان در بوستن بود تجربۀ مشابهی نداشتم.
من کمکم به سن نوجوانی رسیدم اما هرگز خاطرات آن مکالمات را فراموش نکردم.
غالباً در لحظات تردید و سرگشتگی به یاد حس امنیت و آرامشی که از وجود دوست تلفنی داشتم میافتادم.
راستی چقدر مهربان و صبور بود و برای یک پسربچه چقدر وقت میگذاشت.
چند سال بعد، بر سر راه رفتن به دانشگاه، هواپیمایم در سیاتل برای نیم ساعت توقف کرد.
من 15 دقیقه با خواهرم که در آن شهر زندگی میکرد تلفنی حرف زدم و بعد از آن بدون آن که فکر کنم چکار دارم میکنم، تلفن اپراتور شهر کوچک دوران کودکی را گرفتم
و گفتم «اطلاعات لطفاً».
به طرز معجزهآسایی همان صدای آشنا جواب داد.
«اطلاعات بفرمائید»
من بدون آن که از قبل فکرش را کرده باشم پرسیدم
«کلمۀ fix را چطور هجّی میکنند؟»
مدتی سکوت برقرار شد و سپس او گفت «فکر میکنم انگشتت دیگر خوب شده باشد.»
من خیلی خندیدم
و گفتم «خودت هستی؟»
و ادامه دادم «نمیدانم میدانی که در آن دوران چقدر برایم با ارزش بودی یا نه؟»
او گفت «تو هم میدانی که تلفنهایت چقدر برایم با ارزش بودند؟»
من به او گفتم که در تمام این سالها بارها به یادش بودهام و از او اجازه خواستم که بار بعد که به ملاقات خواهرم آمدم دوباره با او تماس بگیرم.
او گفت «حتماً این کار را بکن. اسم من شارون است»
سه ماه بعد به سیاتل برگشتم. تلفن کردم اما صدای دیگری پاسخ داد.
«اطلاعات بفرمائید»
«میتوانم با شارون صحبت کنم؟»
«آیا دوستش هستید؟»
«بله، دوست قدیمی»
«متأسفم که این مطلب را به شما میگویم. شارون این چند سال آخر به صورت نیمهوقت کار میکرد زیرا بیمار بود. او 5 هفته پیش در گذشت»
قبل از که تلفن را قطع کنم گفت «شما گفتید دوست قدیمیاش هستید. آیا همان کسی هستید که با چکش روی انگشتتان زده بودید؟»
با تعجب گفتم «بله»
«شارون برای شما یک پیغام گذاشته است. او به من گفت اگر شما زنگ زدید آن را برایتان بخوانم»
سپس چند لحظه طول کشید تا درِ پاکتی را باز کرد و گفت:
«نوشته به او بگو دنیای دیگری هم برای آواز خواندن هست. خودش منظورم را میفهمد»
من از او تشکر کردم و گوشی را گذاشتم.
*هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید.*
*تقديم به همه ى آدمهاى تاثير گذار!
🆔 @sayehsokhan
🔵کتابی سودمند برای کودکان و سیاستمداران!
زنده یاد نادر ابراهیمی در این کتاب به زبان ساده ی قابل فهم برای کودکان پیش دبستانی و سالهای نخست دبستان، دین زرتشتی را معرفی کرده؛ متنی بسیار کوتاه و روان است و کتاب را شهر قلم در سال ۱۳۹۵ منتشر کرده است.
خوب است این کتاب به زبانهای کشورهای همسایه ترجمه و برای برخی رهبران این کشورها فرستاده شود که از سر نادانی کودکانه شان در سخنرانیهای شان به دین زرتشتی توهین نکنند؛ دینی که بشر، درک و دریافتش از بسیاری از مولفه های تمدن و آیین و آداب کشورداری و سیاست و صلح و گوهر اخلاقیِ "راستی" را به آن وامدار است.
کتاب برای کودکان هم قابل فهم است!
زنده یاد نادر ابراهیمی در این کتاب به زبان ساده ی قابل فهم برای کودکان پیش دبستانی و سالهای نخست دبستان، دین زرتشتی را معرفی کرده؛ متنی بسیار کوتاه و روان است و کتاب را شهر قلم در سال ۱۳۹۵ منتشر کرده است.
خوب است این کتاب به زبانهای کشورهای همسایه ترجمه و برای برخی رهبران این کشورها فرستاده شود که از سر نادانی کودکانه شان در سخنرانیهای شان به دین زرتشتی توهین نکنند؛ دینی که بشر، درک و دریافتش از بسیاری از مولفه های تمدن و آیین و آداب کشورداری و سیاست و صلح و گوهر اخلاقیِ "راستی" را به آن وامدار است.
کتاب برای کودکان هم قابل فهم است!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رابرت آدامز
بدون هیجان زدگی فقط حادثه را مشاهده کن تا آن آزمون دیگر برایت تکرار نشود.
@noktehaymanavi
🆔 @sayehsokhan
بدون هیجان زدگی فقط حادثه را مشاهده کن تا آن آزمون دیگر برایت تکرار نشود.
@noktehaymanavi
🆔 @sayehsokhan
تصمیمات احمقانه!
مراحل سخت تصمیم گیری به راحتی می تواند اذیتتان کند.
حتی شاید وسوسه شوید بگویید:" هر چه پیش آید خوش آید."
شاید فکر کنید این مسئله خیلی هم مهم نیست؛ فقط می خواهید یک تصمیم بگیرید و خلاص شوید.
چنین کاری چه بدی هایی دارد؟
تصمیم گیری بد و نادرست در واقع می تواند پیامد های متعددی داشته باشد.
📚 #برشی_از_کتاب : #مهارت_های_زندگی_برای_نوجوانان_تصمیم_گیری
📘#نام_اصلی: #Life_Skills_Decision_Making
✍️ اثر: #ایوان_پیرسون
👌 ترجمه: #دكتر_زهره_قربانی
📖 صفحه:12
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
مراحل سخت تصمیم گیری به راحتی می تواند اذیتتان کند.
حتی شاید وسوسه شوید بگویید:" هر چه پیش آید خوش آید."
شاید فکر کنید این مسئله خیلی هم مهم نیست؛ فقط می خواهید یک تصمیم بگیرید و خلاص شوید.
چنین کاری چه بدی هایی دارد؟
تصمیم گیری بد و نادرست در واقع می تواند پیامد های متعددی داشته باشد.
📚 #برشی_از_کتاب : #مهارت_های_زندگی_برای_نوجوانان_تصمیم_گیری
📘#نام_اصلی: #Life_Skills_Decision_Making
✍️ اثر: #ایوان_پیرسون
👌 ترجمه: #دكتر_زهره_قربانی
📖 صفحه:12
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan