نشر سایه سخن
9.74K subscribers
13K photos
4.72K videos
270 files
3.76K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​​«از موفقيت‌هایتان به خود می‌بالیم»
▫️صنم نظامی ناظر فیبا در بسکتبال بازیهای آسیایی در اندونزی.
▫️مهسا قربانی داور فوتبال زنان جام ملتهای آسیا در اردن.
▫️گلاره ناظمی داور فینال فوتسال المپیک جوانان در آرژانتین.
@Mehdi_Rostampour
🆔 @SayehSokhan
#حکایت

روزی در کلاس استاد دکتر بنی احمد دانشجوئی پرسید: استاد شما چرا همیشه کراوات می زنید؟
استاد گفت: از روزی که در فرانسه دانشگاه رفتم. آن روزها در ایران به کراوات می گفتند افسار؛ اما می دانید کراوات چه تغیری در زندگی من داد؟ کسی که کراوات می زند باید یقه ی پیراهنش تمیز باشد پس باید پیراهن او تمیز باشد. کسی که کراوات می زند و پیراهنش تمیز است باید کت و شلوارش تمیز باشد. کسی که کراوات می زند پیراهن، کت و شلوارش تمیز است باید کفش او واکس زده باشد. کسی که کراوات می زند و لباس تمیز می پوشد و کفش او واکس زده است در خیابان درست راه می رود زیرا اگر لباس او کثیف باشد کراوات به گردن او گریه می کند.

چقدر سخت بود اما از فردا همه در دانشگاه کراوات زدیم. راست گفت؛ درست راه می رفتیم. به یکدیگر احترام می گذاشتیم. با کسی که کراوات نمی زد، دخترها نگاهش هم نمی کردند. در نهار خوری تنها می نشست. کم کم همه کراوات زدند. عکس کارت دانشجوئی ما دیگر با کراوات بود. من یاد ندارم بدون کراوات جائی رفته باشم در اداره در مهمانی در سخنرانی و کم کم در زندگی تا اینکه انقلاب شد.

در دانشگاه کراواتی ها را اخراج کردند در ادارات کراواتی ها را راه ندادند در خیابان کراواتی ها را می گرفتند. کم کم ترسیدم کراوات بزنم اول کت و شلوارم عوض شد، بعد بدون اتو شد، بعد پیراهنم کثیف شد، بعد کم کم من ماندم با یک عرق گیر و یک زیر پیراهنی با یک جفت دمپائی پلاستیکی با یک عدد پیژامه و یا یک شلوار کُردی. دیگر از وسط خیابان رد می شوم فحشم می دهند مهم نیست من هم فحش می دهم. کنار خیابان دل و جیگر و یا سیراب شیردون می خورم. آشغال توی خیابان می ریزم. نه دیگر کسی به من سلام می کند، نه من به کسی احترام میگذارم. اتوبوس بی نوبت سوار می شوم، نان را بی نوبت از نانوائی میگیرم، چقدر تازگی ها حرف زشت میزنم.

به راستی خودم هم نمی دانم اون همه احترام و ادب بخاطر کراوات من بود یا در جامعه ای زندگی می کردم که همه یاد گرفته بودیم برای پیشرفت در هر جامعه ای ابتدا باید کروات زد! حیف شد کراواتم را باز کردند.
🆔 @sayehsokhan
چه کنیم که حالمون خوب بشه؟
دائم واژه ای امیدوارکننده به دیگران اهدا کنید نه تنها احساس بهتری خواهید داشت بلکه شخصیت مثبت خود را نیز قوام بیشتری خواهید بخشید.
به جنبه معنوی زندگیتان توجه کنید. آرام باشید. ساکت نشستن را تمرین کنید.
به ندای درونتان گوش کنید. به چیزهایی بیندیشید که صلح، زیبایی و آرامش را به زندگی‌تان به ارمغان بیاورند. برای یافتن مسیر معنوی خاص خودتان تلاش کنید.
یاد بگیرید که احساساتتان را تخلیه کنید.
هرگز احساسات‌تان را سرکوب نکنید و به درون نریزید. اندوه‌های خود را با آدمی قابل اطمینان مطرح کنید.
به خاطر داشته باشید که احساساتی که بیان شده اند دیگر به همان اندازه گذشته ناخوشایند نیستند.

🆔 @SayehSokhan
📬 فرزندم!

با کسی دوست شو که #کتاب بخواند. کسی که پولش را به جای دود و دم و مشروب، خرج کتاب کند.

دوستی که در سوگ " گُل ممدِ کلیدر " گریسته باشد و
در خیالش با " مارال "به خواب رفته باشد.

کسی که " همسایه های " " احمد محمود " را بخواهد که بخواند.
دوستی که " جای خالی سلوچ "
, "کافه پیانو " ، "عزاداران بَیَل" را بخواند.

کسی که سولمازِ آتش بدون دود را تا خانه بخت همراهی کرده
" بامدادِ خمار " و " شوهر آهو خانم "،ِ " بوف کور " صادق هدایت، "شازده احتجابِ " گلشیری را بخواند و "سمفونی مردگانِ " معروفی را با دل و جان گوش کند.

کسی که " تنگسیر "، صادق چوبک و " چشم هایش " بزرگ علوی و " در درازنای شبِ " میرصادقی و " سووشون " سیمین دانشور را نظاره کند.

مدیر مدرسه اش جلال آل احمد باشد و " داستان یک شهر " را از زبان احمد محمود شنیده و در " کافه نادری " رضا قیصریه به ملکوت بهرام صادقی برسد.


فرزندم!

با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانه اش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد.
تشخيص اش سخت نيست، حتماً در کیفش بجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه، از آخرین کتاب هایی که وارد بازار نشر شده اند، حرف می زند.


کسی که وقتش بجای کافی شاپ ها و متر کردن خیابانها، در کتابخانه ها و کتابفروشی ها بگذرد‌.

کسی که یک غزل حافظ زنده اش کند و برای تماشایِ سرو سیمین سعدی سرش را بر باد بدهد و با دوبیتی های خیام دلش روشن شود.

کسی که سوار بر شبدیزِ خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ نظامی برود.

با کسی دوست شو که بر داغ سهراب جوانمرگ گریسته و رستم شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایه شان دعایِ فردوسی بزرگ را بخواند:

سیه نرگسانت پر از شرم باد
رخانت همیشه پر آزرم باد

کسی که در جستجوی خورشید شمس همراه با مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.

فرزندم!
با جوانی دوست شو که فریاد " آی آدم های " نیما را شنیده و آیدا را در آیینه شاملو دیده باشد.

کسی که " آرش کمانگیرِ " سیاوش کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با " مشیری " باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.

کسی که سوار بر اسب سپید وحشی منوچهر آتشی از کوچه باغ های نیشابور شفیعی کدکنی گذشته تا به سرای بی کسیِ ابتهاج برسد...

با کسی دوست شو که در سرمای زمستانِ اخوان با قاصدک، نرم و آهسته به سراغ سهراب سپهری رفته باشد تا با فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...

کسی که با " یاد ایام "،یادی از نوایِ شجریان کند و " ماهور شجریان " با دلش بیداد کرده باشد.

کسی که "الهه نازِ " بنان و گلنار و زهره داریوش رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، مرغ جانش را به پرواز در آورد.

کسی که تار شهناز و لطفی زخمه بر دلش بزند ، "بانگ نی" کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با سه تار ذوالفنون و ساز یاحقی شهنوازی کند.
با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از ان خداست آن هم اگاهانه نه کور کورانه...

با کسی دوست شو که در موبایلش بجای صد نوع گیم، صد کتاب صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با " صد سال تنهایی " مارکز پُر کند و با "بیگانه " آلبر کامو، بیگانه نباشد...

کسی که در اوج جنگ با آناکارنینا در اندیشه صلح با تولستوی باشد.
کسی که داستایوسکی و برادران کارامازوف را بخاطر جنایت یک ابله، مکافات نکند و هستی و نیستی اش را تقدیم سارتر کند.

فرزند عزیزم!

با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهم تر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند.
کسی که برای بدست آوردن محبوبش مبارزه می کند ،
اما هیچ‌ عشقی را گدایی نمی کند...!

فردی که شرم را در نگاه خود جستجو می کند.

با کسی که بداند راه موفقیت ، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست، محکم‌تر از قبل کنارت می ماند.
کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد.
کسی كه حتی در اوج اندوه ، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای " دوزخیان روی زمین ".

فرزند عزیزم!

اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش.
لازم نیست دوستِ تو
شاگرد اول کلاس باشد.
کافیست فقط کتابخوان باشد.
چون کسی که کتابخوان است یک روز
درس خوان هم می شود، اما خیلی از درس خوان ها هرگز کتابخوان نخواهند شد.


با کسی دوست شو که #بوی_کتاب بدهد.
کسی که عطر و ادکلنش بویِ خوش
کتاب باشد.
بوی
خوشِ
کتاب...
🆔 @sayehsokhan
اگرهنوز بایدها و نبایدهابرایتان مهم باشد هنوزبه امنیت و آسایش نرسیده اید.
اگرهنوز بایدها و نبایدهابرایتان اهمیت دارند،
بدانیدازمقصود دورید و هستی را، لحظه ای و گذرا میبینید

اشو

@noktehaymanavi
✳️ #پرسش_امروز

توجه داشته باشیم که ما خود، بت تراش "بت های گناه و پشیمانی" هستیم. چرا از آنها اطاعت می کنیم؟

❇️ چرا به آنها معتقدیم؟

مگر نمی دانیم که ما خود، آنها را ساخته ایم؟

✳️ در گذشته ی خود مرتکب چه اشتباهی شده ایم، که بتوانیم از آن برای بهبود زندگی امروزی خود استفاده کنیم؟

از آن اشتباه چه پندی آموخته ایم؟

📚 #برشی_از_کتاب:
#چله_نشینی_شاد
✍️ اثر: #حسن_ملکیان
📇 انتشارات: #سایه_سخن
📖 صفحه: ۴۹
📗روز دوازدهم: راهنمای راستین

🆔 @sayehsokhan
Audio
بازخوانی آثار متفکران
ملکیان شناسی (نوبت سیزدهم)
( #دکتر_سروش_دباغ ) 👇

@Wisdomology
🆔 @sayehsokhan
Ey Mehrbantar Az Barg
Shajarian [persianson1.blogsky.com.com]
تصنیف بوسه باران
آلبوم فریاد
محمدرضا شجریان
همایون شجریان

🆔 @sayehsokhan
یک بار به مترسکی گفتم:
لابد از ایستادن در این دشتِ خلوت خسته شده‌ای؟

گفت:
لذتِ ترساندن عمیق و پایدار است،
من از آن خسته نمی‌شوم...

دَمی اندیشیدم و گفتم:
درست است،
چون‌که من هم مزه این لذت را چشیده‌ام.

گفت:
فقط کسانی که تن‌شان از کاه پر شده باشد این لذت را می‌شناسند!

آنگاه من از پیشِ او رفتم،
و ندانستم که منظورش
ستایش از من بود یا خوار کردنِ من.

یک سال گذشت
و در این مدت مترسک فیلسوف شد.

هنگامی که باز از کنارِ او می‌گذشتم
دیدم دو کلاغ دارند زیرِ کلاهش لانه می‌سازند...!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیامبر و دیوانه | #جبران_خلیل_جبران
@MyLibraries
🆔 @sayehsokhan
علیرضا قربانی - اشتیاق
بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست عشق كدامست غم كجاست

#فریدون_مشیری
🆔 @sayehsokhan
پیش ما کسی یک بار مسلمان نشود
مسلمان می شود و کافر می شود
و باز مسلمان...
و هر بار از او چیزی بیرون می آید
تا آنوقت که کامل شود

#شمس تبریزی

@noktehaymanavi
🆔 @sayehsokhan
#پرسش_امروز

✳️ انسان‌هاى موفق، على‌رغم وجود مشكلات، به موفقيت دست مى‌يابند. از خود بپرسيم ما از زندگى چه مى‌خواهيم؟
براى رسيدن به اين خواسته چه كارى بايد انجام دهيم؟
✳️ اگر همه روزه در شرايط بالاى روحى و فكرى بوديم، چه كارهايى را مى‌توانستيم انجام دهيم؟
آيا ممكن است برخى از كسانى كه آن‌ها را دوست مى‌پنداريم، به دليل ذهنيت منفى خود، بزرگ‌ترين دشمن ما باشند؟

📚 #برشی_از_کتاب:
#چله_نشینی_شاد
اثر: #حسن_ملکیان
📇 انتشارات: #سایه_سخن
📖 صفحه: ۵۳
روز سیزدهم: معجزه کلام
🆔 @sayehsokhan
💟 چند توصیه برای زندگی

🔺اینکه چه اتفاقی می افتد مهم نیست، اینکه شما چطور واکنش نشان دهید مهم است.

🔸اجازه ندهید زخم هایتان شما را تبدیل به کسی کند که نیستید.

🔹شما هرگز مجبور نیستید کاری که برایتان معنا ندارد انجام دهید.

🔻تنها چیزی که می توانید تغییر دهید رفتار خودتان است و این تنها چیز، می تواند همه چیز را تغییر دهد.

▪️یک روح قوی بعد از هر طوفان می درخشد.

▫️هرچیزی که در دیگران باعث آزار شما می شود درک خوبی از خودتان می دهد.


@mrmz_omom
🆔 @sayehasokhan
دیروز بابت چک‌آپ سالانه رفتم دکتر. اسمش فیلیپ است. بیشتر از ده سال است که می‌روم پیشش. همیشه با خودم فکر می‌کردم اگر روزی مرض لاعلاجی گرفتم و فقط دو روز مهلت زندگی داشتم، ترجیح می‌دهم فیلیپ خبرش را بدهد بهم. یک طوری حرف می‌زند که آدم دردش نمی‌گیرد. اعلام خبر ناخوشایند، توانایی خاص خودش را می‌طلبد. بر عکس من. من حوصله‌ی مقدمه‌چینی ندارم. هزار سال پیش پدرم توی کوچه‌مان خورد زمین و پایش شکست. بردیم یک درمانگاهی توی ستارخان. پایش را گچ گرفتند و برگشتیم خانه. شب رفتم خانه‌ی خاله‌ام تا سیم‌چین قرض کنم. شوهر‌خاله‌ام از ماجرا خبر نداشت و داشت میوه می‌خورد. خیلی مستقیم و بی‌مقدمه بهش گفت که پای بابا شکست. میوه پرید توی گلویش و نزدیک بود تراژدی دوم را من رقم بزنم. اصولا باید دو تا جمله‌ی تسکین‌دهنده و امید‌بخش، قبل و بعد از خبر می‌دادم. اما شعورم نمی‌رسید و معتقد بودم هر کسی باید خودش هضم خبر را هندل کند.

چند سال پیش که کتاب اولم چاپ شد، یک ایمیل طولانی گرفتم از یک خانم به اسم ژیلا. شاید هم شهلا. با سلام شروع کرده بود. حالم را هم نپرسیده بود. بعد صد خط نوشته بود من‌بابت مزخرف بودن کتاب و اشکالات فنی آن. خیلی عصبانی و بی‌ملاحظه. خلاصه‌اش این بود که نوشتن برای همه نیست و حیف آن درخت سرافرازی که بریده و کاغذ شود تا این پرت‌وپلاها را ثبت کند. خط صد و یکم هم نوشته بود که امیدوارم از نقد من ناراحت نشده باشید. اصولا ژیلا یا شهلا نقدکردن را با خلع قلم کردن من خلط کرده بود. مثل یک میلیون منتقد سرگردان دیگر. همان‌هایی که وقتی ازشان می‌پرسید تو که هیچ اثری نداری، چطور نقدِ اثر می‌کنی؟ بعد جواب می‌دهند که من مرغ نیستم و تخم نمی‌گذارم، اما بهتر از مرغ فرق نیمرو و خاگینه را می‌فهمم. از همان‌ها.

به هر حال خبر بد، اثر بد و هنر بد، همه جا وجود دارد و اتفاق می‌افتد. این‌که کتابی مزخرف است یا کسی دو روز بیشتر قرار نیست خورشید را ببیند یا گوجه شده کیلویی دو میلیون تومان، تعجب‌برانگیز نیست. تعجب‌برانگیز این است که موقع اعلام این خبر کسی نتواند حب و بغضش را کنترل کند و بلد نباشد طوری آن را انتقال بدهد که راه پیش‌رو برای مخاطب آسان‌تر شود و شمع امید‌شان نمیرد.
دیروز آخرین روز کاری فیلیپ بود. بازنشسته شد و من آخرین مریضش بعد از سی‌و سه ‌سال طبابت بودم. حالا باید بگردم و یک دکتر حاذق که علاوه بر طبابت، انتقال خبر را هم بلد باشد پیدا کنم.

✍️ #فهیم_عطار
@fahimattar
🆔 @SayehSokhan
#مدیریت_رابطه

يه بار توی يه كتاب خوندم
كه نوشته بود
هيچوقت ترس ازدست دادن چيزی يا كسيو نداشته باشيد
چون كائنات بيشترسعی ميكنن ازتون بگيرنشون و ترستون نتيجه بده!

ولي من ميگم هرچيزی بايد #تعادل داشته باشه
خيلي وقتا هم اينكه ترسِ از دست دادنِ چيزي يا كسيو نداری باعث ميشه زودتراز هرزمانی ازدستش بدی!

چون ممكنه ازش به خوبی مراقب نكنی
و يا اينكه توی انجام خيلی از كارها مراعاتش رو نكنی و از خودت دورش كنی!

👈پس به نظرم بهتره هميشه تعادلو توی هرچيزی حفظ كنيم!

@Setare_Mehr
🆔 @SayehSokhan