This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🍃🍃
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که درین کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها را
جشن می گیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی؟
👤فریدون مشیری
🎼 محمدرضا شجریان
#سروش_مولانا
#فریدون_مشیری
#محمدرضا_شجریان
#حافظ
@sorooshemewlana
🆔 @Sayehsokhan
هیچ یادت هست
که زمین را عطشی وحشی سوخت
برگها پژمردند
تشنگی با جگر خاک چه کرد؟
هیچ یادت هست
توی تاریکی شبهای بلند
سیلی سرما با تاک چه کرد؟
هیچ یادت هست؟
حالیا معجزهی باران را باور کن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببین
و محبت را در روح نسیم
که درین کوچهی تنگ
با همین دست تهی
روز میلاد اقاقیها را
جشن می گیرد!
خاک جان یافته است
تو چرا سنگ شدی؟
تو چرا اینهمه دلتنگ شدی؟
👤فریدون مشیری
🎼 محمدرضا شجریان
#سروش_مولانا
#فریدون_مشیری
#محمدرضا_شجریان
#حافظ
@sorooshemewlana
🆔 @Sayehsokhan
پر كن پياله را
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نميبرد
اين جامها كه در پي هم ميشوند
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گردآب ميربايد و آبم نميبرد
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفتهام
تا دشت پر ستارهي انديشههاي گرم
تا مرز ناشناختهي مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطرههاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نميبرد
هان اي عقاب عشق!
از اوج قلههاي مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غمانگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستارهام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي
با اينكه ناله ميكشم از دل كه :
آب ... آب ...
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را
زنده یاد #فریدون_مشیری
🆔 @Sayehsokhan
كاين آب آتشين
ديريست ره به حال خرابم نميبرد
اين جامها كه در پي هم ميشوند
درياي آتش است كه ريزم به كام خويش
گردآب ميربايد و آبم نميبرد
من با سمند سركش و جادويي شراب
تا بيكران عالم پندار رفتهام
تا دشت پر ستارهي انديشههاي گرم
تا مرز ناشناختهي مرگ و زندگي
تا كوچه باغ خاطرههاي گريز پا
تا شهر يادها
ديگر شراب هم جز تا كنار بستر خوابم نميبرد
هان اي عقاب عشق!
از اوج قلههاي مه آلود دوردست
پرواز كن به دشت غمانگيز عمر من
آنجا ببر مرا كه شرابم نمي برد
آن بي ستارهام كه عقابم نمي برد
در راه زندگي
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي
با اينكه ناله ميكشم از دل كه :
آب ... آب ...
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد
پر كن پياله را
زنده یاد #فریدون_مشیری
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر صبح گنجشکی🕊
لب ایوان خانه
سر می دهد
آوازهایی شادمانه
او می سراید
تا فضای صبحدم را
هر لحظه رنگینتر کند🕊
با هر ترانه
#فریدون_مشیری
امروزتون پر از شـادی و قشنگی🕊
🆔 @Sayehsokhan
لب ایوان خانه
سر می دهد
آوازهایی شادمانه
او می سراید
تا فضای صبحدم را
هر لحظه رنگینتر کند🕊
با هر ترانه
#فریدون_مشیری
امروزتون پر از شـادی و قشنگی🕊
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from نشر سایه سخن (Mousa Malekian)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صبح_بخير
برخیز و برفروز چراغ سپیده را
تا بنگرم به روی تو صبح ندیده را
تا سر برآورم به تماشای آفتاب
روشن کنم نگاه سیاهی کشیده را
#فریدون مشیری
🆔@Sayehsokhan
برخیز و برفروز چراغ سپیده را
تا بنگرم به روی تو صبح ندیده را
تا سر برآورم به تماشای آفتاب
روشن کنم نگاه سیاهی کشیده را
#فریدون مشیری
🆔@Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#صبح_بخير
بگذار، که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم
و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال.
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم
#فریدون_مشیری
🆔@Sayehsokhan
بگذار، که بر شاخه این صبح دلاویز بنشینم
و از عشق سرودی بسرایم
آنگاه، به صد شوق، چو مرغان سبکبال.
پر گیرم ازین بام و به سوی تو بیایم
#فریدون_مشیری
🆔@Sayehsokhan
🌷
غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست.. غنچه آنروز ندانست که این گریه ز چیست!!!
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل،
گریه ی باغ فزونتر شد و چون ابر گریست...
باغبان آمد و یک یک همه گلها را چید،
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی ست!
باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل؟!!
گفت: پژمردگی اش را نتوانم نگریست...
من اگر از سر هر شاخه نچینم گل را،
چه به گلزار و چه گلدان، دگرش عمری نیست...
همه محکوم به مرگند، چه انسان، چه گیاه؛
این چنین است همه کار جهان تا باقی ست!!!
گریه ی باغ از آن بود که او میدانست،
غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست!!!
رسم تقدیر چنین است و چنین خواهد بود؛
میرود عمر، ولی خنده به لب باید زیست...
#فریدون_مشیری
🆔@Sayehsokhan
غنچه خندید ولی باغ به این خنده گریست.. غنچه آنروز ندانست که این گریه ز چیست!!!
باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل،
گریه ی باغ فزونتر شد و چون ابر گریست...
باغبان آمد و یک یک همه گلها را چید،
باغ عریان شد و دیدند که از گل خالی ست!
باغ پرسید چه سودی بری از چیدن گل؟!!
گفت: پژمردگی اش را نتوانم نگریست...
من اگر از سر هر شاخه نچینم گل را،
چه به گلزار و چه گلدان، دگرش عمری نیست...
همه محکوم به مرگند، چه انسان، چه گیاه؛
این چنین است همه کار جهان تا باقی ست!!!
گریه ی باغ از آن بود که او میدانست،
غنچه گر گل بشود هستی او گردد نیست!!!
رسم تقدیر چنین است و چنین خواهد بود؛
میرود عمر، ولی خنده به لب باید زیست...
#فریدون_مشیری
🆔@Sayehsokhan