برایم بنویس، چه تنت هست؟ لباست گرم است؟
برایم بنویس، چطوری میخوابی؟ جایت نرم است؟
برایم بنویس، چه شکلی شدهای؟ هنوز مثلِ آن وقتها هستی؟
برایم بنویس، چه کم داری، بازوان مرا؟
برایم بنویس، حالت چطور است، خوش میگذرد؟
برایم بنویس، آنها چه میکنند، دلیریات پابرجاست؟
برایم بنویس، چه میکنی، کارت خوب است؟
برایم بنویس، به چه فکر میکنی، به من؟
بدیهی است فقط من از تو میپرسم
و جواب را میشنوم که از دهان و دستت میافتد.
اگر خسته باشی، نمیتوانم باری از دوشت بردارم
اگر گرسنه باشی، چیزی ندارم که بخوری
و چنین است که انگار بیرون از این جهانم، طوری که انگار فراموشت کردهام.
*برتولت برشت*
*هرگز، مگو هرگز*
🆔 @Sayehsokhan
برایم بنویس، چطوری میخوابی؟ جایت نرم است؟
برایم بنویس، چه شکلی شدهای؟ هنوز مثلِ آن وقتها هستی؟
برایم بنویس، چه کم داری، بازوان مرا؟
برایم بنویس، حالت چطور است، خوش میگذرد؟
برایم بنویس، آنها چه میکنند، دلیریات پابرجاست؟
برایم بنویس، چه میکنی، کارت خوب است؟
برایم بنویس، به چه فکر میکنی، به من؟
بدیهی است فقط من از تو میپرسم
و جواب را میشنوم که از دهان و دستت میافتد.
اگر خسته باشی، نمیتوانم باری از دوشت بردارم
اگر گرسنه باشی، چیزی ندارم که بخوری
و چنین است که انگار بیرون از این جهانم، طوری که انگار فراموشت کردهام.
*برتولت برشت*
*هرگز، مگو هرگز*
🆔 @Sayehsokhan
📚 کتاب #بهبود_رابطه
✍️نوشته #جان_گاتمن و #جوان_دکلیر با
👌 ترجمه روان خانم #دکتر_رباب_حامدی
🛒 این کتاب را میتوانید با تخفیف ویژه از لینک زیر دریافت کنید:
https://b2n.ir/d20329
🆔 @SayehSokhan👇👇👇
✍️نوشته #جان_گاتمن و #جوان_دکلیر با
👌 ترجمه روان خانم #دکتر_رباب_حامدی
🛒 این کتاب را میتوانید با تخفیف ویژه از لینک زیر دریافت کنید:
https://b2n.ir/d20329
🆔 @SayehSokhan👇👇👇
وبینار " با ذهن بیقرار چه کنیم؟"
برگزارکننده: مرکز مشاوره دانشگاه تهران
شرکت در وبینار رایگان و برای همه آزاد است. برای شرکت در وبینار وارد لینک زیر شوید و گزینه مهمان را انتخاب کنید( ثبتنام برای افرادی ضرورت دارد که مایل به دریافت گواهی شرکت در این وبینار هستند)
https://counseling.ut.ac.ir/tv
🆔 @Sayehsokhan
برگزارکننده: مرکز مشاوره دانشگاه تهران
شرکت در وبینار رایگان و برای همه آزاد است. برای شرکت در وبینار وارد لینک زیر شوید و گزینه مهمان را انتخاب کنید( ثبتنام برای افرادی ضرورت دارد که مایل به دریافت گواهی شرکت در این وبینار هستند)
https://counseling.ut.ac.ir/tv
🆔 @Sayehsokhan
احمدشاهمسعود و سیمین بهبهانی
احمدشاهمسعود، شیر پنجشیر، دلاوری که دشمنانگیاش به عشقِ دوستی، خروشش در تمنای آرامش و جنگاش برای آشتی بود در سرزمین تفنگ و انفجار و خون؛ افغانستان.
این چریک مجاهد قریب به دو ده سال برای صلح و استقلال کشورش جنگید. اوّل با شوروی و برای بیرون راندن ارتش سرخ از خاک افغانستان و سپس با تندروها و اسلامگرایان افراطی، تا اینکه در سال ۱۳۸۰، چند روز پیش از یازدهم سپتامبر در حملهای انتحاری در درّههای زیبای پنجشیر برای همیشه خاموش شد.
خاموش شد و نشد. چه در قلبهای دوستانش روشن ماند و تصویرش را مرتب بر دیوار صفحات مجازی هموطنانش میبینیم. با اورکتی برزنتی، پوستی خشن و سوخته از خشونت برف و آفتاب و باد، چشمان هشیار و لبخند گرم. عکسش را میبینم با شعرهای فارسی زیرش. شعرهای فارسی، همان زبانی که احمدشاهمسعود دوست داشت و با لذّت ابیاتی از آن را زمزمه میکرد، مزمزه میکرد و در جانش فرو میداد.
«احمدشاهمسعود» نام کتابی است که سال ۱۳۸۸ توسط نشر مرکز منتشر شد. کتاب گفتوگوی ماری فرانسواز کولومیانی و شکیبا هاشمی است با صدیقه مسعود، همسر احمدشاهمسعود.
صدیقه مسعود روی دیگر این مرد را پیش چشم میکشد. آن روی لطیف عاشقِ پارسیدوست را. آن رویی که چشم به پیشرفت و آگاهی و سربلندی زنان افغانستان دوخته. از هر چه میخوانَد و میشنود و میداند خلاصهای برای همسرش تعریف میکند. برایش کتاب میخرد و تشویقش میکند که شعر از بر کُند. آن رو که پس از روزها جنگ و کشاکش و زدن به دل خطر، از کارزار برمیگردد که در عطر کنار همسرش، بوی زهم خونهای دلمهبسته را فراموش کند و بهجای صدای گوشخراش انفجار و سکوت رسای مرگ، شعر شیرین و ابریشمین سیمین بهبهانی را بشنود:
«شبی که استثنائا از قبل به من گفته بود که برای شام خواهد آمد، غذای خوبی آماده کردم، بچهها را خواباندم و حدود ساعت ده، غذاها را روی میز چیدم... برای اینکه خوابم نبرد شروع کردم به خواندن شعری از سیمین بهبهانی که واقعا به اشعارش علاقه دارم. شعرهای او برای شوهرم بسیار اهمیّت داشت و از اوّل ازدواجمان در واقع او بود که این علاقه را در من ایجاد کرد. بهخصوص شعری از او به خاطر دارم که اشاره به کسانی داشت که بدون اینکه به آنها چیزی بگویی حرف تو را میفهمند: «چه زیباست کسی را در کنارم داشته باشم که حرفهای قلبم را قبل از اینکه لب به سخن بگشایم، میفهمد»
(احمدشاه مسعود، شکیبا هاشمی و ماری فرانسواز کولومبانی، ترجمۀ افسر افشاری، نشر مرکز، ۱۳۸۸، ص ۲۰۷ تا ۲۰۸)
حدس من این است که مسعود برای همسرش این بیت زیبای منسوب به بیدل را میخوانده:
«چه خوش است راز گفتن به حریف نکتهسنجی/که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد» و صدیقه خانم به دلیل علاقهای که مسعود به شعر سیمین داشته گمان برده که این بیت هم از سیمین بهبهانی است.
«از میان اشعار سیمین بهبهانی، بیشتر از همه آن شعری را که از انتظار حرف میزد، دوست داشتم:
«ستارۀ قلب من زود بیا! شب آمد» و در پایان اسم خودش را میبرد و میگفت:
«قلب سیمین شکسته است؛ باز آ».
آن شب این شعر را حفظ کردم. وقتی ساعت چهار صبح برگشت بعد از وضو و نماز، شعر را برایش خواندم... درحالیکه از شنیدن آن بینهایت خوشحال شده بود، با لبخند زیبایش گفت: اگر هر بار که دیر میکنم شعرهایی به این زیبایی برایم بخوانی، همیشه تو را در انتظار میگذارم!»
(همان، ص ۲۰۸)
همسر جوان و زیبای مسعود را میبینم که به انتظار او در دل شب میخواند:
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
به گامهای کسان میبرم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
امید خاطر سیمین دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید بیا!
زهی سلیقه ؛
زنی که چشمانتظار مردیست چه بخواند بهتر از این غزل سیمین!
@atefeh_tayyeh
🆔 @Sayehsokhan
احمدشاهمسعود، شیر پنجشیر، دلاوری که دشمنانگیاش به عشقِ دوستی، خروشش در تمنای آرامش و جنگاش برای آشتی بود در سرزمین تفنگ و انفجار و خون؛ افغانستان.
این چریک مجاهد قریب به دو ده سال برای صلح و استقلال کشورش جنگید. اوّل با شوروی و برای بیرون راندن ارتش سرخ از خاک افغانستان و سپس با تندروها و اسلامگرایان افراطی، تا اینکه در سال ۱۳۸۰، چند روز پیش از یازدهم سپتامبر در حملهای انتحاری در درّههای زیبای پنجشیر برای همیشه خاموش شد.
خاموش شد و نشد. چه در قلبهای دوستانش روشن ماند و تصویرش را مرتب بر دیوار صفحات مجازی هموطنانش میبینیم. با اورکتی برزنتی، پوستی خشن و سوخته از خشونت برف و آفتاب و باد، چشمان هشیار و لبخند گرم. عکسش را میبینم با شعرهای فارسی زیرش. شعرهای فارسی، همان زبانی که احمدشاهمسعود دوست داشت و با لذّت ابیاتی از آن را زمزمه میکرد، مزمزه میکرد و در جانش فرو میداد.
«احمدشاهمسعود» نام کتابی است که سال ۱۳۸۸ توسط نشر مرکز منتشر شد. کتاب گفتوگوی ماری فرانسواز کولومیانی و شکیبا هاشمی است با صدیقه مسعود، همسر احمدشاهمسعود.
صدیقه مسعود روی دیگر این مرد را پیش چشم میکشد. آن روی لطیف عاشقِ پارسیدوست را. آن رویی که چشم به پیشرفت و آگاهی و سربلندی زنان افغانستان دوخته. از هر چه میخوانَد و میشنود و میداند خلاصهای برای همسرش تعریف میکند. برایش کتاب میخرد و تشویقش میکند که شعر از بر کُند. آن رو که پس از روزها جنگ و کشاکش و زدن به دل خطر، از کارزار برمیگردد که در عطر کنار همسرش، بوی زهم خونهای دلمهبسته را فراموش کند و بهجای صدای گوشخراش انفجار و سکوت رسای مرگ، شعر شیرین و ابریشمین سیمین بهبهانی را بشنود:
«شبی که استثنائا از قبل به من گفته بود که برای شام خواهد آمد، غذای خوبی آماده کردم، بچهها را خواباندم و حدود ساعت ده، غذاها را روی میز چیدم... برای اینکه خوابم نبرد شروع کردم به خواندن شعری از سیمین بهبهانی که واقعا به اشعارش علاقه دارم. شعرهای او برای شوهرم بسیار اهمیّت داشت و از اوّل ازدواجمان در واقع او بود که این علاقه را در من ایجاد کرد. بهخصوص شعری از او به خاطر دارم که اشاره به کسانی داشت که بدون اینکه به آنها چیزی بگویی حرف تو را میفهمند: «چه زیباست کسی را در کنارم داشته باشم که حرفهای قلبم را قبل از اینکه لب به سخن بگشایم، میفهمد»
(احمدشاه مسعود، شکیبا هاشمی و ماری فرانسواز کولومبانی، ترجمۀ افسر افشاری، نشر مرکز، ۱۳۸۸، ص ۲۰۷ تا ۲۰۸)
حدس من این است که مسعود برای همسرش این بیت زیبای منسوب به بیدل را میخوانده:
«چه خوش است راز گفتن به حریف نکتهسنجی/که سخن نگفته باشی به سخن رسیده باشد» و صدیقه خانم به دلیل علاقهای که مسعود به شعر سیمین داشته گمان برده که این بیت هم از سیمین بهبهانی است.
«از میان اشعار سیمین بهبهانی، بیشتر از همه آن شعری را که از انتظار حرف میزد، دوست داشتم:
«ستارۀ قلب من زود بیا! شب آمد» و در پایان اسم خودش را میبرد و میگفت:
«قلب سیمین شکسته است؛ باز آ».
آن شب این شعر را حفظ کردم. وقتی ساعت چهار صبح برگشت بعد از وضو و نماز، شعر را برایش خواندم... درحالیکه از شنیدن آن بینهایت خوشحال شده بود، با لبخند زیبایش گفت: اگر هر بار که دیر میکنم شعرهایی به این زیبایی برایم بخوانی، همیشه تو را در انتظار میگذارم!»
(همان، ص ۲۰۸)
همسر جوان و زیبای مسعود را میبینم که به انتظار او در دل شب میخواند:
ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
شراب نور به رگهای شب دوید بیا
ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
به گامهای کسان میبرم گمان که تویی
دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
امید خاطر سیمین دل شکسته تویی
مرا مخواه از این بیش ناامید بیا!
زهی سلیقه ؛
زنی که چشمانتظار مردیست چه بخواند بهتر از این غزل سیمین!
@atefeh_tayyeh
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمرینهای #ذهن_آگاهی برای پرورش #عشق_حقیقی
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
#مانترای_اول: تمرین حضورداشتن در رابطه و تمرین جملاتی با مضمون:
من اینجا کنارت هستم.
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
🌱@metahoshivar
🆔 @Sayehsokhan
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
#مانترای_اول: تمرین حضورداشتن در رابطه و تمرین جملاتی با مضمون:
من اینجا کنارت هستم.
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
🌱@metahoshivar
🆔 @Sayehsokhan
درد رهاییبخش
برنی براون نویسنده کتاب «شجاعت در برهوت» میگوید اگر تنفر را کنار بگذاریم درد خواهیم کشید؛ البته دردی که رهاییبخش است. او برای توضیح حرفش، به نامهای مهم اشاره میکند.
مردی در نوامبر ۲۰۱۵ همسرش را در یک حملهی تروریستی از دست میدهد. او که فرزند کوچکی داشته است، نامهای خطاب به تروریستهایی که آنها را نمیشناسد، مینویسد. در ادامه نامه را میخوانیم:
«شب جمعه، زندگی انسانی استثنایی، عشق زندگی من و مادر پسرم را دزدیدید؛ اما نفرت مرا تصاحب نخواهید کرد. نمیدانم چه کسانی هستید و نمیخواهم بدانم. شما روحهای مردهاید.
اگر خدایی که کورکورانه برایش آدم میکشید، ما را خلق کرده باشد، هر گلولهای که به بدن همسرم شلیک کردید، زخمی بر قلب آن خدا خواهد بود. بنابراین، نه! اجازه نمیدهم تنفرم از شما، خشنودتان کند. این چیزی است که شما میخواهید؛ اما اگر به خشم شما با نفرت پاسخ دهم، دچار همان جهلی میشوم که شما در آن غرق شدهاید.
شما میخواهید بترسم، همشهریهایم را با شک و تردید ببینم و آزادیام را بهپای امنیت قربانی کنم. اما شما شکست خوردهاید. من تغییر نخواهم کرد. ما دو نفریم، من و پسرم. اما ما از تمام ارتشهای دنیا قویتریم.
به هر حال، زمان بیشتری ندارم که برای شما تلف کنم. چرا که باید ملویل (نام پسرش) را ببینم که دارد از خواب بیدار میشود. او فقط هفده ماهش است. مثل هر روز غذایش را میخورد. مثل هر روز بازی خواهیم کرد و همهی زندگی این پسر کوچک با شاد بودن و آزادی به جنگ شما خواهد آمد. چونکه نفرت او را هم نمیتوانید برانگیزانید.»
از کتاب «شجاعت در برهوت»
#شجاعت_در_برهوت
#برنی_براون
🆔 @Sayehsokhan
برنی براون نویسنده کتاب «شجاعت در برهوت» میگوید اگر تنفر را کنار بگذاریم درد خواهیم کشید؛ البته دردی که رهاییبخش است. او برای توضیح حرفش، به نامهای مهم اشاره میکند.
مردی در نوامبر ۲۰۱۵ همسرش را در یک حملهی تروریستی از دست میدهد. او که فرزند کوچکی داشته است، نامهای خطاب به تروریستهایی که آنها را نمیشناسد، مینویسد. در ادامه نامه را میخوانیم:
«شب جمعه، زندگی انسانی استثنایی، عشق زندگی من و مادر پسرم را دزدیدید؛ اما نفرت مرا تصاحب نخواهید کرد. نمیدانم چه کسانی هستید و نمیخواهم بدانم. شما روحهای مردهاید.
اگر خدایی که کورکورانه برایش آدم میکشید، ما را خلق کرده باشد، هر گلولهای که به بدن همسرم شلیک کردید، زخمی بر قلب آن خدا خواهد بود. بنابراین، نه! اجازه نمیدهم تنفرم از شما، خشنودتان کند. این چیزی است که شما میخواهید؛ اما اگر به خشم شما با نفرت پاسخ دهم، دچار همان جهلی میشوم که شما در آن غرق شدهاید.
شما میخواهید بترسم، همشهریهایم را با شک و تردید ببینم و آزادیام را بهپای امنیت قربانی کنم. اما شما شکست خوردهاید. من تغییر نخواهم کرد. ما دو نفریم، من و پسرم. اما ما از تمام ارتشهای دنیا قویتریم.
به هر حال، زمان بیشتری ندارم که برای شما تلف کنم. چرا که باید ملویل (نام پسرش) را ببینم که دارد از خواب بیدار میشود. او فقط هفده ماهش است. مثل هر روز غذایش را میخورد. مثل هر روز بازی خواهیم کرد و همهی زندگی این پسر کوچک با شاد بودن و آزادی به جنگ شما خواهد آمد. چونکه نفرت او را هم نمیتوانید برانگیزانید.»
از کتاب «شجاعت در برهوت»
#شجاعت_در_برهوت
#برنی_براون
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من میکوشم به چگونگی و چرائی آنچه میگذرد پی ببرم ، و اگر به تعهد خود عمل کرده باشم ، آرامش و خوشخلقی خود را باز مییابم.
" هیچکس را وظیفهای بیش از توانائیاش نیست " برای من هر آنچه در گذشته شادیبخش بود ، هنوز برجاست : موسیقی ، نقاشی ، ابرها ، علفهای بهاری ، کتابهای خوب ، می می ، تو و هزاراین چیز دیگر ..... اینطور محو شدن در مصیبت های روزانه ، برای من غیرقابل درک ، و تحملناپذیر است ....."
از نامه های زندان /
#رزا_لوکزامبورگ
#سلام_صبحتون_به_خیر
🆔 @Sayehsokhan
" هیچکس را وظیفهای بیش از توانائیاش نیست " برای من هر آنچه در گذشته شادیبخش بود ، هنوز برجاست : موسیقی ، نقاشی ، ابرها ، علفهای بهاری ، کتابهای خوب ، می می ، تو و هزاراین چیز دیگر ..... اینطور محو شدن در مصیبت های روزانه ، برای من غیرقابل درک ، و تحملناپذیر است ....."
از نامه های زندان /
#رزا_لوکزامبورگ
#سلام_صبحتون_به_خیر
🆔 @Sayehsokhan
✅ فرزند آوری زمانی اخلاقیست که بدانید ...
1⃣ حداقل معیشت برای او فراهم خواهد شد.
2⃣ به تعلیم و تربیت و روانشناسی امروز تسلط کافی دارید.
3⃣ فرزندتان، در آینده شما را از آرمانهای عملی/نظریتان جدا نمیکند.
#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
🆔 @Sayehsokhan
1⃣ حداقل معیشت برای او فراهم خواهد شد.
2⃣ به تعلیم و تربیت و روانشناسی امروز تسلط کافی دارید.
3⃣ فرزندتان، در آینده شما را از آرمانهای عملی/نظریتان جدا نمیکند.
#مصطفی_ملکیان
@mostafamalekian
🆔 @Sayehsokhan
در داستان گروه محکومین کافکا، یک جهانگرد وارد سرزمینی میشود که در آن یک نظام جهنمی استقرار دارد. رهبر مستبد آن سرزمین قانونهایی وضع کرده و متخلفان از آن قوانین توسط «ماشین جهنمی» شکنجه و اعدام میشوند. ماشین جهنمی دستگاهی است که با مجموعهای پیچیده از سوزنها، میخها و تیغها فرمان رعایت نشده را بر روی بدن محکوم حک میکند و محکوم در وضعیتی جان میسپرد که تمام بدن او آکنده از زخمهایی است که همان فرامین فرمانروا هستند. شخصیت تأملبرانگیز این داستان، افسر اجرای حکم اعدام است که به شدّت نگران این است که بودجهٔ کافی برای سرویس کردن ماشین شکنجه فراهم نمیشود و حسرت ایّام فرمانده سابق را میخورد که دستگاه نو بود و راندمان بالاتری داشت! در انتهای قصه هم، افسر مأمور شکنجه از ترس این که مبادا سیّاح، فرماندهٔ جدید را وادارد که این روش اجرای قانون را منسوخ کند تصمیم میگیرد خود را زیر ماشین اعدام افکند و ایمانش را به دستگاه ثابت کند. او محکوم را از روی ماشین شکنجه بلند میکند و جملهٔ «وظیفهشناس باش» را به ماشین میدهد که روی بدن خودش حک کند و ماشین، بدن افسر را در مقابل چشمان وحشتزدهٔ سیّاح سوراخ میکند!
#زیر_چاپ
وقتی صحبت میکنید، ابتدا نفسی عمیق بکشید و بازدم کنید.
مکث کنید. از نیتتان آگاه شوید. به آنچه میخواهید بگوئید، فکرکنید و از خود بپرسید:
آیا این حرف مهربانانه است؟
آیا واقعیت دارد؟
آیا لازم است؟
آیا بهموقع است؟
آیا قضاوتگرایانه است؟
آیا مغرضانه است؟ آیا این تعبیر من است؟
آیا با این حرف احساس برتری میکنم؟
#مسیری_هنرمندانه_بهسوی_ذهنآگاهی
✍️ اثر: #جانت_اسلوم
👌 ترجمه: #الهه_اکبری
📖 صفحه: ۲۰۱
🆔 @Sayehsokhan
وقتی صحبت میکنید، ابتدا نفسی عمیق بکشید و بازدم کنید.
مکث کنید. از نیتتان آگاه شوید. به آنچه میخواهید بگوئید، فکرکنید و از خود بپرسید:
آیا این حرف مهربانانه است؟
آیا واقعیت دارد؟
آیا لازم است؟
آیا بهموقع است؟
آیا قضاوتگرایانه است؟
آیا مغرضانه است؟ آیا این تعبیر من است؟
آیا با این حرف احساس برتری میکنم؟
#مسیری_هنرمندانه_بهسوی_ذهنآگاهی
✍️ اثر: #جانت_اسلوم
👌 ترجمه: #الهه_اکبری
📖 صفحه: ۲۰۱
🆔 @Sayehsokhan
برای خستگان و درماندگان
دعا میکنم
برای نوميدان و ناخوشان
دعا میکنم
برای مادران، زنان و دلسوزان
دعا میکنم
برای بيماران و بيمزدگان
دعا میکنم
برای نادانِ بهزانو درآمده
دعا میکنم
برای پتيارهی پشيمان
دعا میکنم
برای نانآوران و آموزگاران
دعا میکنم
برای پيران و منتظران
دعا میکنم
برای پدرانِ دورمانده از دودمان
دعا میکنم
و برای او که برای ملتم دعا میکند
دعا میکنم.
من پيامآورِ نور و پيشوای پاکانم
من خوب میدانم کيستم
از کجا آمدهام
چه میکنم
و راهم کجا و چراغم کدام است.
شما نيز در خويشتن انديشه کنيد
ورنه پيشِ پايتان روشن نخواهد شد
ورنه در اين جهان
جايگاهی نخواهيد يافت.
مردمانی که به دانايی و دليری نرسند
سرانجام به خيمهی بردگان خواهند خزيد
داشتههای خويش را دريابيد
دانش و دليری خود را دريابيد
ورنه به پتيارگان پناه خواهيد بُرد.
او که خويش را به بدی بيالايد
هرگز شادمان نخواهد زيست.
پس از ديو و دروغ بگريز
از پلشتی و پتيارگی بگريز
از تازيانه و تجاوز بگريز
چرا که جباران هرگز شادمان نخواهند زيست.
سید علی صالحی
مجموعه اشعار_دفتر دوم/بازسرایی ها
انتشارات نگاه
Telegram.me/SeyyedAliSalehi
🆔 @Sayehsokhan
دعا میکنم
برای نوميدان و ناخوشان
دعا میکنم
برای مادران، زنان و دلسوزان
دعا میکنم
برای بيماران و بيمزدگان
دعا میکنم
برای نادانِ بهزانو درآمده
دعا میکنم
برای پتيارهی پشيمان
دعا میکنم
برای نانآوران و آموزگاران
دعا میکنم
برای پيران و منتظران
دعا میکنم
برای پدرانِ دورمانده از دودمان
دعا میکنم
و برای او که برای ملتم دعا میکند
دعا میکنم.
من پيامآورِ نور و پيشوای پاکانم
من خوب میدانم کيستم
از کجا آمدهام
چه میکنم
و راهم کجا و چراغم کدام است.
شما نيز در خويشتن انديشه کنيد
ورنه پيشِ پايتان روشن نخواهد شد
ورنه در اين جهان
جايگاهی نخواهيد يافت.
مردمانی که به دانايی و دليری نرسند
سرانجام به خيمهی بردگان خواهند خزيد
داشتههای خويش را دريابيد
دانش و دليری خود را دريابيد
ورنه به پتيارگان پناه خواهيد بُرد.
او که خويش را به بدی بيالايد
هرگز شادمان نخواهد زيست.
پس از ديو و دروغ بگريز
از پلشتی و پتيارگی بگريز
از تازيانه و تجاوز بگريز
چرا که جباران هرگز شادمان نخواهند زيست.
سید علی صالحی
مجموعه اشعار_دفتر دوم/بازسرایی ها
انتشارات نگاه
Telegram.me/SeyyedAliSalehi
🆔 @Sayehsokhan
Telegram
سیدعلی صالحی
The Official Telegram Channel Of SeyyedAli Salehi
https://Instagram.Com/Seyyedalisalehi_official
باشد که تا هست، هول نباشد،هراس نباشد، تنها عشق، آدمی، آزادی، امید، و باز هم امید...!
نثار شما و برای شما مردم شریف همین روزگار.
سیدعلی صالحی
https://Instagram.Com/Seyyedalisalehi_official
باشد که تا هست، هول نباشد،هراس نباشد، تنها عشق، آدمی، آزادی، امید، و باز هم امید...!
نثار شما و برای شما مردم شریف همین روزگار.
سیدعلی صالحی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تمرینهای #ذهن_آگاهی برای پرورش #عشق حقیقی
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای دوم :
تمرین حضور داشتن و قدردانی
و تمرین جملاتی با مضمون:
میدانم آنجایی و خوشحالم.
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
@metahoshivar
🆔 @Sayehsokhan
گفتارهایی از استاد خردمند تیک نات هان
مانترای دوم :
تمرین حضور داشتن و قدردانی
و تمرین جملاتی با مضمون:
میدانم آنجایی و خوشحالم.
ادامه دارد♥️
در مسیر هُشیواری
@metahoshivar
🆔 @Sayehsokhan
قانون پنج ثانیه میگوید:
همهٔ ما در ذهن خود لیستی از کارهایی داریم که میخواهیم هر روز انجام دهیم و فقط پنج ثانیه یا کمتر، زمان داریم تا دست به کار شویم و آن کار را انجام دهیم؛ قبل از اینکه مغزمان خرابکاری کند و ما را منصرف کند.
✍🏽 مل رابینز
📕 قانون پنج ثانیه
🆔 @Sayehsokhan
همهٔ ما در ذهن خود لیستی از کارهایی داریم که میخواهیم هر روز انجام دهیم و فقط پنج ثانیه یا کمتر، زمان داریم تا دست به کار شویم و آن کار را انجام دهیم؛ قبل از اینکه مغزمان خرابکاری کند و ما را منصرف کند.
✍🏽 مل رابینز
📕 قانون پنج ثانیه
🆔 @Sayehsokhan