#معنای_زندگی
رابرت فولگام" نویسندۀ مشهور از استادش آقای دكتر پاپادروس، پرسید معنی زندگی چیست؟
بعضی از حضار خندیدند!
اما پاپادروس، دانشجویان خودرا به سکوت دعوت كرد، سپس كیف بغلی خود را از جیبش درآورد، داخل آن را گشت و آینۀ گرد و كوچکی را بیرون آورد و گفت:
موقعی كه بچه بودم جنگ بود، ما بسیار فقیر بودیم و در یک روستای دورافتاده زندگی میكردیم ، روزی در كنار جاده چند تکه آینۀ شکسته، از لاشه یک موتورسیکلت آلمانی پیدا كردم. بزرگترین تکۀ آن را برداشتم و با ساییدن آن به سنگ، گِردش كردم.
همین آینهای كه حالا در دست من است و ملاحظه میكنید. سپس بهعنوان یک اسباببازی شروع كردم به بازی با آن و بازتاباندن نور خورشید به هر سوراخ و سنبه و درز و شکاف كمد و صندوقخانه و تاریکترین جاهایی كه نور خورشید به آنها نمیرسید. از اینكه با كمک این آینه میتوانستم ظلمانیترین نقاط دنیا را نورانی كنم بهقدری شیفته و مجذوب شده بودم كه وصفش مشکل است.
در واقع، بازتاباندن نور به تاریکترین نقاط اطرافم، بازی روزانۀ من شده بود. آینه را نگه داشتم و در دوران بعدیِ زندگی نیز هر وقت كه بیکار میشدم آن را از جیبم در میآوردم و به بازی همیشگی خود ادامه میدادم.
بزرگ كه شدم دریافتم این كار یک بازی كودكانه نبود، بلکه استعارهای بر كارهایی بود كه احتمال داشت بتوانم در زندگی خود انجام دهم.
بعدها دریافتم كه من، خود نور و یا منبع آن نیستم، بلکه نور و به عبارت دیگر، حقیقت، درک و دانش جایی دیگر است و تنها در صورتی تاریکترین نقاط عالم را نورانی خواهد كرد كه من بازتابش دهم.
من تکهای از آینهای هستم كه از طرح و شکل واقعی آن اطلاع چندان درستی ندارم. با وجود این، هرچه كه هستم، میتوانم نور را به تاریکترین نقاط عالم، به سیاهترین نقاط قلوب انسانها منعکس كنم و سبب تغییر بعضی چیزها در برخی از انسانها گردم. شاید دیگران نیز متوجه این كار شوند و همین كار را انجام دهند. بهطور دقیق این همان چیزی است كه من به دنبال آن هستم. این معنی زندگی من است.
دکتر بعد از پایان درس، آینه را به دقت دوباره در دست گرفت و به كمک ستونی از نور آفتاب كه از پنجره به داخل سالن میتابید، پرتویی از آن را به صورتم و به دستهایم كه روی صندلی به هم گره خورده بودند، تاباند و گفت :
به جایی که تاریک و ظلمانی است، نور ببریم.
به جایی که امید نیست، امید ببریم.
به جایی که دروغ هست، راستی ببریم.
به جایی که ظلم هست، عدالت ببریم.
به جایی که کدورت هست، مهر ببریم .
به جایی که جنگ هست، صلح ببریم .
این معنای زندگیست.
🆔 @Sayehsokhan
رابرت فولگام" نویسندۀ مشهور از استادش آقای دكتر پاپادروس، پرسید معنی زندگی چیست؟
بعضی از حضار خندیدند!
اما پاپادروس، دانشجویان خودرا به سکوت دعوت كرد، سپس كیف بغلی خود را از جیبش درآورد، داخل آن را گشت و آینۀ گرد و كوچکی را بیرون آورد و گفت:
موقعی كه بچه بودم جنگ بود، ما بسیار فقیر بودیم و در یک روستای دورافتاده زندگی میكردیم ، روزی در كنار جاده چند تکه آینۀ شکسته، از لاشه یک موتورسیکلت آلمانی پیدا كردم. بزرگترین تکۀ آن را برداشتم و با ساییدن آن به سنگ، گِردش كردم.
همین آینهای كه حالا در دست من است و ملاحظه میكنید. سپس بهعنوان یک اسباببازی شروع كردم به بازی با آن و بازتاباندن نور خورشید به هر سوراخ و سنبه و درز و شکاف كمد و صندوقخانه و تاریکترین جاهایی كه نور خورشید به آنها نمیرسید. از اینكه با كمک این آینه میتوانستم ظلمانیترین نقاط دنیا را نورانی كنم بهقدری شیفته و مجذوب شده بودم كه وصفش مشکل است.
در واقع، بازتاباندن نور به تاریکترین نقاط اطرافم، بازی روزانۀ من شده بود. آینه را نگه داشتم و در دوران بعدیِ زندگی نیز هر وقت كه بیکار میشدم آن را از جیبم در میآوردم و به بازی همیشگی خود ادامه میدادم.
بزرگ كه شدم دریافتم این كار یک بازی كودكانه نبود، بلکه استعارهای بر كارهایی بود كه احتمال داشت بتوانم در زندگی خود انجام دهم.
بعدها دریافتم كه من، خود نور و یا منبع آن نیستم، بلکه نور و به عبارت دیگر، حقیقت، درک و دانش جایی دیگر است و تنها در صورتی تاریکترین نقاط عالم را نورانی خواهد كرد كه من بازتابش دهم.
من تکهای از آینهای هستم كه از طرح و شکل واقعی آن اطلاع چندان درستی ندارم. با وجود این، هرچه كه هستم، میتوانم نور را به تاریکترین نقاط عالم، به سیاهترین نقاط قلوب انسانها منعکس كنم و سبب تغییر بعضی چیزها در برخی از انسانها گردم. شاید دیگران نیز متوجه این كار شوند و همین كار را انجام دهند. بهطور دقیق این همان چیزی است كه من به دنبال آن هستم. این معنی زندگی من است.
دکتر بعد از پایان درس، آینه را به دقت دوباره در دست گرفت و به كمک ستونی از نور آفتاب كه از پنجره به داخل سالن میتابید، پرتویی از آن را به صورتم و به دستهایم كه روی صندلی به هم گره خورده بودند، تاباند و گفت :
به جایی که تاریک و ظلمانی است، نور ببریم.
به جایی که امید نیست، امید ببریم.
به جایی که دروغ هست، راستی ببریم.
به جایی که ظلم هست، عدالت ببریم.
به جایی که کدورت هست، مهر ببریم .
به جایی که جنگ هست، صلح ببریم .
این معنای زندگیست.
🆔 @Sayehsokhan
Forwarded from سخنرانیها
🔊فایل صوتی
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_دراندیشه_رواقی
#جلسه_دوم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_دراندیشه_رواقی
#جلسه_دوم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
Forwarded from سخنرانیها
🔊فایل صوتی
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_دراندیشه_رواقی
#جلسه_سوم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_دراندیشه_رواقی
#جلسه_سوم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
Forwarded from سخنرانیها
🔊فایل صوتی
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_دراندیشه_رواقی
#جلسه_چهارم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_دراندیشه_رواقی
#جلسه_چهارم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
Forwarded from سخنرانیها
🔊فایل صوتی
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_دراندیشه_رواقی
#جلسه_پنجم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_دراندیشه_رواقی
#جلسه_پنجم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
.
🆔 @sokhanranihaa
🆑کانال سخنرانی ها
🌹
Telegram
attach 📎
Audio
🔊فایل صوتی
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_در_اندیشه_رواقی
#جلسه_ششم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
#قسمت_پایانی
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Sayehsokhan
#دکتر_سروش_دباغ
کارگاه #رواقیزیستن
#معنای_زندگی_در_اندیشه_رواقی
#جلسه_ششم
مجری دوره: موسسهی آرمان اندیشه مولانا
#قسمت_پایانی
.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☘️معنایِ زیبایِ بیمعنایی
من بعد از چهل و چند سال هنوز هم نمیدانم که آیا زندگی - از/در خود - معنایی دارد که به کشف آن بکوشم یا نه؟
اما وقتی به اندوه ژرف و اشکهای جاریِ این بزرگمرد مشهور عرصه سینما مینگرم، بیهیچ تردید میدانم که هنر و آفرینشگریِ هنری «در هر شکل و شیوه و شغلی»، میتواند بزرگترین معنای زندگی و پادزهرِ پوچی و پوکی و سفلگی و میانمایگی بشود...
#عبدالحمید_ضیایی
#معنای_زندگی
#آلن_دلون
@abdolhamidziaei
🆔 @Sayehsokhan
من بعد از چهل و چند سال هنوز هم نمیدانم که آیا زندگی - از/در خود - معنایی دارد که به کشف آن بکوشم یا نه؟
اما وقتی به اندوه ژرف و اشکهای جاریِ این بزرگمرد مشهور عرصه سینما مینگرم، بیهیچ تردید میدانم که هنر و آفرینشگریِ هنری «در هر شکل و شیوه و شغلی»، میتواند بزرگترین معنای زندگی و پادزهرِ پوچی و پوکی و سفلگی و میانمایگی بشود...
#عبدالحمید_ضیایی
#معنای_زندگی
#آلن_دلون
@abdolhamidziaei
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
☘️معنایِ زیبایِ بیمعنایی
من بعد از چهل و چند سال هنوز هم نمیدانم که آیا زندگی - از/در خود - معنایی دارد که به کشف آن بکوشم یا نه؟
اما وقتی به اندوه ژرف و اشکهای جاریِ این بزرگمرد مشهور عرصه سینما مینگرم، بیهیچ تردید میدانم که هنر و آفرینشگریِ هنری «در هر شکل و شیوه و شغلی»، میتواند بزرگترین معنای زندگی و پادزهرِ پوچی و پوکی و سفلگی و میانمایگی بشود...
#عبدالحمید_ضیایی
#معنای_زندگی
#آلن_دلون
@abdolhamidziaei
🆔 @Sayehsokhan
من بعد از چهل و چند سال هنوز هم نمیدانم که آیا زندگی - از/در خود - معنایی دارد که به کشف آن بکوشم یا نه؟
اما وقتی به اندوه ژرف و اشکهای جاریِ این بزرگمرد مشهور عرصه سینما مینگرم، بیهیچ تردید میدانم که هنر و آفرینشگریِ هنری «در هر شکل و شیوه و شغلی»، میتواند بزرگترین معنای زندگی و پادزهرِ پوچی و پوکی و سفلگی و میانمایگی بشود...
#عبدالحمید_ضیایی
#معنای_زندگی
#آلن_دلون
@abdolhamidziaei
🆔 @Sayehsokhan
#از_شما
محمل گفتار/محمد دهدشتی
سلام دوستان
وقت شما بخیر و آگاهی و آرامش
🔹تلنگری به اندیشه
▪️معنای زندگی
فیلسوف یونانی دکتر پاپادروس در پایان کلاس درسش با این پرسش سخنرانی خود را به پايان رساند :
آیا كسی پرسشى دارد؟
یکی از شاگردانش به نام رابرت فولگام*_نویسنده مشهور_ در بین حضار بود و پرسید:
جناب دكتر پاپادروس معنی زندگی چیست؟
بعضی از دانشجویان خندیدند.
اما پاپادروس، دانشجویان خودرا به سکوت دعوت كرد، سپس كیف بغلی خود را از جیبش درآورد، داخل آن را گشت و آینهی گرد و كوچکی را بیرون آورد و گفت:
موقعی كه بچه بودم جنگ بود، ما بسیار فقیر بودیم و در یک روستای دورافتاده زندگی میكردیم ، روزی در كنار جاده چند تکه آینهی شکسته، از لاشه یک موتورسیکلت آلمانی پیدا كردم. بزرگترین تکهی آن را برداشتم و با ساییدن آن به سنگ، گِردش كردم.
همین آینهای كه حالا در دست من است و ملاحظه میكنید. سپس بهعنوان یک اسباببازی شروع كردم به بازی با آن و بازتاباندن نور خورشید به هر سوراخ و سنبه و درز و شکاف كمد و صندوقخانه و تاریکترین جاهایی كه نور خورشید به آنها نمیرسید. از اینكه با كمک این آینه میتوانستم ظلمانیترین نقاط در اجسام و مکانهای مختلف را نورانی كنم بهقدری شیفته و مجذوب شده بودم كه وصفش مشکل است.
در واقع، بازتاباندن نور به تاریکترین نقاط اطرافم، بازی روزانهی من شده بود. آینه را نگه داشتم و در دوران بعدیِ زندگی نیز هر وقت كه بیکار میشدم آن را از جیبم در میآوردم و به بازی همیشگی خود ادامه میدادم.
بزرگ كه شدم دریافتم این كار یک بازی كودكانه نبود، بلکه "استعارهای" بر كارهایی بود كه احتمال داشت بتوانم در زندگی خود انجام دهم.
بعدها دریافتم كه من، خودِ نور و یا منبع آن نیستم، بلکه "نور و به عبارت دیگر، حقیقت، درک و دانش جایی دیگر است و تنها در صورتی تاریکترین نقاط عالم را نورانی خواهد كرد كه من بازتابش دهم."
من تکهای از آینهای هستم كه از طرح و شکل واقعی آن آگاهى چندان درستی ندارم. با وجود این، هرچه كه هستم، میتوانم نور را به تاریکترین نقاط عالم، به سیاهترین نقاط ذهن انسانها منعکس كنم و "سبب تغییر بعضی چیزها در برخی از انسانها گردم". شاید دیگران نیز متوجه این كار شوند و همین كار را انجام دهند. بهطور دقیق این همان چیزی است كه من به دنبال آن هستم.
این معنی زندگی من است."
دکتر پس از پایان درس، آینه را به دقت دوباره در دست گرفت و به كمک ستونی از نور آفتاب كه از پنجره به داخل سالن میتابید، پرتویی از آن را به صورتم و به دستهایم كه روی صندلی به هم گره خورده بودند، تاباند و گفت :
"به جایی که تاریک و ظلمانی است، نور ببریم.
به جایی که امید نیست، امید ببریم.
به جایی که دروغ هست، راستی ببریم.
به جایی که ظلم هست، عدالت ببریم.
به جایی که کدورت هست، مهر ببریم .
به جایی که جنگ هست، صلح ببریم .
و ….
این معنای زندگیست".
*رابرت فولگام(۱۹۳۷_ ) Robert Fulghum، نویسنده آمریکایی که یکی از کتابهای او شهرت جهانی دارد و به فارسی هم ترجمه شده است:
هر چه را واقعا نیاز داشتم بدانم در کودکستان آموختم/رابرت فولگام؛ ترجمه شیرین نوروی._تهران: نیریز؛ ۱۳۸۰؛ ۱۸۸ ص.
#دکتر_پاپادروس
#رابرت_فولگام
#معنای_زندگی
#کتاب_هر_چه_را_واقعا_نیاز_داشتم_بدانم
#محمل_گفتار
#محمد_دهدشتی
با سپاس فراوان از دوست نازنین #استاد_محمد_دهدشتی گرامی
@mgmahmel
🆔 @Sayehsokhan
محمل گفتار/محمد دهدشتی
سلام دوستان
وقت شما بخیر و آگاهی و آرامش
🔹تلنگری به اندیشه
▪️معنای زندگی
فیلسوف یونانی دکتر پاپادروس در پایان کلاس درسش با این پرسش سخنرانی خود را به پايان رساند :
آیا كسی پرسشى دارد؟
یکی از شاگردانش به نام رابرت فولگام*_نویسنده مشهور_ در بین حضار بود و پرسید:
جناب دكتر پاپادروس معنی زندگی چیست؟
بعضی از دانشجویان خندیدند.
اما پاپادروس، دانشجویان خودرا به سکوت دعوت كرد، سپس كیف بغلی خود را از جیبش درآورد، داخل آن را گشت و آینهی گرد و كوچکی را بیرون آورد و گفت:
موقعی كه بچه بودم جنگ بود، ما بسیار فقیر بودیم و در یک روستای دورافتاده زندگی میكردیم ، روزی در كنار جاده چند تکه آینهی شکسته، از لاشه یک موتورسیکلت آلمانی پیدا كردم. بزرگترین تکهی آن را برداشتم و با ساییدن آن به سنگ، گِردش كردم.
همین آینهای كه حالا در دست من است و ملاحظه میكنید. سپس بهعنوان یک اسباببازی شروع كردم به بازی با آن و بازتاباندن نور خورشید به هر سوراخ و سنبه و درز و شکاف كمد و صندوقخانه و تاریکترین جاهایی كه نور خورشید به آنها نمیرسید. از اینكه با كمک این آینه میتوانستم ظلمانیترین نقاط در اجسام و مکانهای مختلف را نورانی كنم بهقدری شیفته و مجذوب شده بودم كه وصفش مشکل است.
در واقع، بازتاباندن نور به تاریکترین نقاط اطرافم، بازی روزانهی من شده بود. آینه را نگه داشتم و در دوران بعدیِ زندگی نیز هر وقت كه بیکار میشدم آن را از جیبم در میآوردم و به بازی همیشگی خود ادامه میدادم.
بزرگ كه شدم دریافتم این كار یک بازی كودكانه نبود، بلکه "استعارهای" بر كارهایی بود كه احتمال داشت بتوانم در زندگی خود انجام دهم.
بعدها دریافتم كه من، خودِ نور و یا منبع آن نیستم، بلکه "نور و به عبارت دیگر، حقیقت، درک و دانش جایی دیگر است و تنها در صورتی تاریکترین نقاط عالم را نورانی خواهد كرد كه من بازتابش دهم."
من تکهای از آینهای هستم كه از طرح و شکل واقعی آن آگاهى چندان درستی ندارم. با وجود این، هرچه كه هستم، میتوانم نور را به تاریکترین نقاط عالم، به سیاهترین نقاط ذهن انسانها منعکس كنم و "سبب تغییر بعضی چیزها در برخی از انسانها گردم". شاید دیگران نیز متوجه این كار شوند و همین كار را انجام دهند. بهطور دقیق این همان چیزی است كه من به دنبال آن هستم.
این معنی زندگی من است."
دکتر پس از پایان درس، آینه را به دقت دوباره در دست گرفت و به كمک ستونی از نور آفتاب كه از پنجره به داخل سالن میتابید، پرتویی از آن را به صورتم و به دستهایم كه روی صندلی به هم گره خورده بودند، تاباند و گفت :
"به جایی که تاریک و ظلمانی است، نور ببریم.
به جایی که امید نیست، امید ببریم.
به جایی که دروغ هست، راستی ببریم.
به جایی که ظلم هست، عدالت ببریم.
به جایی که کدورت هست، مهر ببریم .
به جایی که جنگ هست، صلح ببریم .
و ….
این معنای زندگیست".
*رابرت فولگام(۱۹۳۷_ ) Robert Fulghum، نویسنده آمریکایی که یکی از کتابهای او شهرت جهانی دارد و به فارسی هم ترجمه شده است:
هر چه را واقعا نیاز داشتم بدانم در کودکستان آموختم/رابرت فولگام؛ ترجمه شیرین نوروی._تهران: نیریز؛ ۱۳۸۰؛ ۱۸۸ ص.
#دکتر_پاپادروس
#رابرت_فولگام
#معنای_زندگی
#کتاب_هر_چه_را_واقعا_نیاز_داشتم_بدانم
#محمل_گفتار
#محمد_دهدشتی
با سپاس فراوان از دوست نازنین #استاد_محمد_دهدشتی گرامی
@mgmahmel
🆔 @Sayehsokhan
مراقبت از خود در شرایط دشوار 11
دکتر علی صاحبی
مراقبت از خود در شرایط دشوار
و رسالت ما "فرایند گذار از درماندگی آموخته شده به امیدواری سازنده"
#ویژه_روانشناسان
#مهسا_امینی
#کیان_پیرفلک
#تروما_چیست؟
#چرا_تروما_دردناک_است؟
#سیلی_واقعیت
#شرایط_دشوار
#افزایش_تابآوری
#فلسفه_زندگی
#معنای_زندگی
#تکنیکهای_کاربردی
#پاسخهای_روشن
#اصول_جاودانه_هستی
#درماندگی_آموخته_شده
#انجمن_روانشناسی
🆔 @Sayehsokhan
و رسالت ما "فرایند گذار از درماندگی آموخته شده به امیدواری سازنده"
#ویژه_روانشناسان
#مهسا_امینی
#کیان_پیرفلک
#تروما_چیست؟
#چرا_تروما_دردناک_است؟
#سیلی_واقعیت
#شرایط_دشوار
#افزایش_تابآوری
#فلسفه_زندگی
#معنای_زندگی
#تکنیکهای_کاربردی
#پاسخهای_روشن
#اصول_جاودانه_هستی
#درماندگی_آموخته_شده
#انجمن_روانشناسی
🆔 @Sayehsokhan
✍️محمدباقر تاج الدین
🖊اندیشیدن به مرگ نجاتبخش است
«تنها در رویارویی با مرگ است که خودِ واقعیِ انسان متولد میشود» (آگوستین قدیس)
✅انسانها گمان میکنند که اندیشیدن دربارۀ زندگی نجاتبخش است و هرگونه اندیشیدن به مرگ آنها را به کام نیستی میکشاند. البته اگرچه نفْسِ مرگ آدمی را نابود میکند اما فکر کردن به مرگ وی را نجات میدهد. به گفتۀ #اروین_یالوم روان درمانگر مشهور در کتاب روانی درمانی اگزیستانسیل: «مرگ، موقعیتی بیهمتا و منحصر به فرد است: مرگ موقعیتی است که امکان زندگی اصیل و موثق را برایمان فراهم میکند. مرگ آگاهی فرد را از مشغولیتهای فکری پیش پا افتاده دور میکند و به زندگی ژرفا، رنگ و بو و چشماندازی کاملاً متفاوت میدهد» (یالوم، 1395: 58).
عموم انسانها به طور معمول مرگ را مصیبتی بزرگ و دردناک و تلخ میدانند و تمام کوشش خود را به کار میگیرند تا از مرگ دور شوند و آن را انکار کنند. برای مثال هنگامی که پزشکان به برخی افراد میگویند شما به بیماری مهلک و کشندهای مانند سرطان دچار شدید در گام نخست آن را کاملاً انکار میکنند و این البته طبیعی است چرا که ما انسانها مرگ را با نابودی و نیستی یکسان میپنداریم و برای این اساس است که همواره از آن فرار میکنیم.
✳️رمانهایی چون "جنگ و صلح" و "مرگ ایوان ایلیچ" اثر "تولستوی" از جمله نمونههای درخشان در ترسیم تحول بنیادینیاَند که مرگ در هر فردی بر میانگیزد. در این دو رمان به خوبی نشان داده میشود که آدمی در مواجهۀ با مرگ چگونه به "یکپارچگی شخصیت" دست مییابد، امری که در سایر دورههای زندگی هرگز بدان دست نمییابد. در رمان "جنگ و صلح" قهرمان داستان "پییر" از زندگی اشرافی روسی به شدت ملول و دل زده شده است اما هنگامی که سربازان ناپلئون وی را دستگیر و به اعدام با جوخۀ آتش محکوم میکنند او نفر ششم صف اعدامیهاست و اعدام پنج مرد جلوتر از خودش را میبیند و خود را برای مرگ حتمی آماده میکند، ولی ناگهان در آخرین لحظه اعدامش به تأخیر میافتد. این تجربه، "پی یر" را دگرگون میکند و پس از آن زندگی پرشور و معناداری را دنبال میکند. از آن پس با تمام وجود با دیگران ارتباط برقرار میکند و با اشتیاق کامل به سراغ طبیعت میرود و همه چیز را با تمام وجود و با جان و دل میپذیرد.
❇️"ایوان ایلیچ" هم که کارمندی خودپسند و بداخلاق است هنگامی که به بیماری کُشندهای مبتلا میشود اضطراب و اندوه تمام وجودش را فرا میگیرد. اما اندکی پیش از مرگ به حقیقتی ژرف پی میبرد و آن این که به طور عمیق متحول میشود و کوشش میکند با تمام اطرافیان همدلی کند و در واقع به "یکپارچگی شخصیت" میرسد که تا پیش از آن هرگز چنین تجربۀ ارزشمندی را در زندگی خویش درک نکرده بود. واقعیت تلخ و دردناک این است که انسانها به واسطۀ روزمرگی و روزمرّهگی در زندگی خویش از بسیاری از امور ارزشمند زندگی غفلت میورزند و اهمیتی بدانها نمیدهند. دل مشغولیهای زندگی، طمعورزیها، خودخواهیها، سرگرمیهای بیارزش، بیهودگیهای زندگی، سرگردانیها، دلخوش بودن به امور پَست و بیارزش و بسیاری رفتارها و کنشگریهای نه چندان ارزشمند آدمی را تا سر حدّ گذرانِ سَرسَری زندگی میکشاند به گونهای که درک تمام عیار لحظه لحظۀ زندگی برایش دست نایافتنی میشود. آدمی به جای این که در "حال" و "اکنون" زیست کند و لذّت مادی و معنوی ببرد شوربختانه یا در حسرت گذشتۀ خویش سیر میکند و یا دل نگران آیندههایی است که هنوز نیامدهاند، آن هم به قمیت نابودی امروزی که صددرصد واقعی است.
✅این گونه است که میتوان کم و بیش ادعا کرد که اندیشیدن واقعی به مرگ نجاتبخش است چرا که سبب میشود هر چه عمیقتر و جدیتر به لحظات زندگی خود بیندیشیم و بکوشیم در حد مقدورات و امکاناتی که در اختیار داریم به یک زندگی اصیل و معنادار و ارزشمند دست یابیم. سقراط فیلسوف بزرگ یونانی در این زمینه گفته است که: «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد» و در همین رابطه آلبرکامو فیلسوف و نویسندۀ فرانسوی در کتاب افسانۀ سیزیف آورده است که: «بنیادیترین پرسش فلسفی در این جهان این است که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه»؟
#مرگ
#مرگ_اندیشی
#معنای_زندگی
منبع: روان درمانی اگزیستانسیل، اروین یالوم،
ترجمه سپیده حبیب، تهران: نشر نی
🆔 @sayehsokhan
🖊اندیشیدن به مرگ نجاتبخش است
«تنها در رویارویی با مرگ است که خودِ واقعیِ انسان متولد میشود» (آگوستین قدیس)
✅انسانها گمان میکنند که اندیشیدن دربارۀ زندگی نجاتبخش است و هرگونه اندیشیدن به مرگ آنها را به کام نیستی میکشاند. البته اگرچه نفْسِ مرگ آدمی را نابود میکند اما فکر کردن به مرگ وی را نجات میدهد. به گفتۀ #اروین_یالوم روان درمانگر مشهور در کتاب روانی درمانی اگزیستانسیل: «مرگ، موقعیتی بیهمتا و منحصر به فرد است: مرگ موقعیتی است که امکان زندگی اصیل و موثق را برایمان فراهم میکند. مرگ آگاهی فرد را از مشغولیتهای فکری پیش پا افتاده دور میکند و به زندگی ژرفا، رنگ و بو و چشماندازی کاملاً متفاوت میدهد» (یالوم، 1395: 58).
عموم انسانها به طور معمول مرگ را مصیبتی بزرگ و دردناک و تلخ میدانند و تمام کوشش خود را به کار میگیرند تا از مرگ دور شوند و آن را انکار کنند. برای مثال هنگامی که پزشکان به برخی افراد میگویند شما به بیماری مهلک و کشندهای مانند سرطان دچار شدید در گام نخست آن را کاملاً انکار میکنند و این البته طبیعی است چرا که ما انسانها مرگ را با نابودی و نیستی یکسان میپنداریم و برای این اساس است که همواره از آن فرار میکنیم.
✳️رمانهایی چون "جنگ و صلح" و "مرگ ایوان ایلیچ" اثر "تولستوی" از جمله نمونههای درخشان در ترسیم تحول بنیادینیاَند که مرگ در هر فردی بر میانگیزد. در این دو رمان به خوبی نشان داده میشود که آدمی در مواجهۀ با مرگ چگونه به "یکپارچگی شخصیت" دست مییابد، امری که در سایر دورههای زندگی هرگز بدان دست نمییابد. در رمان "جنگ و صلح" قهرمان داستان "پییر" از زندگی اشرافی روسی به شدت ملول و دل زده شده است اما هنگامی که سربازان ناپلئون وی را دستگیر و به اعدام با جوخۀ آتش محکوم میکنند او نفر ششم صف اعدامیهاست و اعدام پنج مرد جلوتر از خودش را میبیند و خود را برای مرگ حتمی آماده میکند، ولی ناگهان در آخرین لحظه اعدامش به تأخیر میافتد. این تجربه، "پی یر" را دگرگون میکند و پس از آن زندگی پرشور و معناداری را دنبال میکند. از آن پس با تمام وجود با دیگران ارتباط برقرار میکند و با اشتیاق کامل به سراغ طبیعت میرود و همه چیز را با تمام وجود و با جان و دل میپذیرد.
❇️"ایوان ایلیچ" هم که کارمندی خودپسند و بداخلاق است هنگامی که به بیماری کُشندهای مبتلا میشود اضطراب و اندوه تمام وجودش را فرا میگیرد. اما اندکی پیش از مرگ به حقیقتی ژرف پی میبرد و آن این که به طور عمیق متحول میشود و کوشش میکند با تمام اطرافیان همدلی کند و در واقع به "یکپارچگی شخصیت" میرسد که تا پیش از آن هرگز چنین تجربۀ ارزشمندی را در زندگی خویش درک نکرده بود. واقعیت تلخ و دردناک این است که انسانها به واسطۀ روزمرگی و روزمرّهگی در زندگی خویش از بسیاری از امور ارزشمند زندگی غفلت میورزند و اهمیتی بدانها نمیدهند. دل مشغولیهای زندگی، طمعورزیها، خودخواهیها، سرگرمیهای بیارزش، بیهودگیهای زندگی، سرگردانیها، دلخوش بودن به امور پَست و بیارزش و بسیاری رفتارها و کنشگریهای نه چندان ارزشمند آدمی را تا سر حدّ گذرانِ سَرسَری زندگی میکشاند به گونهای که درک تمام عیار لحظه لحظۀ زندگی برایش دست نایافتنی میشود. آدمی به جای این که در "حال" و "اکنون" زیست کند و لذّت مادی و معنوی ببرد شوربختانه یا در حسرت گذشتۀ خویش سیر میکند و یا دل نگران آیندههایی است که هنوز نیامدهاند، آن هم به قمیت نابودی امروزی که صددرصد واقعی است.
✅این گونه است که میتوان کم و بیش ادعا کرد که اندیشیدن واقعی به مرگ نجاتبخش است چرا که سبب میشود هر چه عمیقتر و جدیتر به لحظات زندگی خود بیندیشیم و بکوشیم در حد مقدورات و امکاناتی که در اختیار داریم به یک زندگی اصیل و معنادار و ارزشمند دست یابیم. سقراط فیلسوف بزرگ یونانی در این زمینه گفته است که: «زندگی نیازموده ارزش زیستن ندارد» و در همین رابطه آلبرکامو فیلسوف و نویسندۀ فرانسوی در کتاب افسانۀ سیزیف آورده است که: «بنیادیترین پرسش فلسفی در این جهان این است که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه»؟
#مرگ
#مرگ_اندیشی
#معنای_زندگی
منبع: روان درمانی اگزیستانسیل، اروین یالوم،
ترجمه سپیده حبیب، تهران: نشر نی
🆔 @sayehsokhan