نشر سایه سخن
9.76K subscribers
12.9K photos
4.68K videos
269 files
3.69K links


📚📚کتابخانه ای همراه؛
همراه با شما تا هنر زندگی🌹🌹

خرید کتاب:
⬇️⬇️⬇️⬇️
www.sayehsokhan.com

📚ثبت سفارش مستقیم کتاب در دایرکت اینستاگرام:
👇👇👇👇
https://b2n.ir/s05391

آدرس: خ 12فروردین، کوچه بهشت آیین، پ 19 همکف
تلفن:66496410
Download Telegram
📚 #سه‌_شنبه‌_ها_با_موری
✍️ نویسنده:  #میچ_آلبوم
🎙 راوی : #عادله_شیرکوند
سه‌شنبه‌ها با موری نوشتهٔ یک نویسنده آمریکایی به نام میچ آلبوم است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و یکی از کتابهای پرفروش بوده‌ است.
داستان کتاب واقعی است و درباره ارتباط Morrie Schwartz با شاگردش Mitch Album است. قهرمان اصلی داستان بیمار است، بیماری او بتدریج اعضای بدن را از کار می‌اندازد و باعث مرگ سلولی بافت‌ها و ماهیچه‌های بدن می‌گردد.
موری مرگ را پذیرفته؛ او خواهد مرد اما در واپسین روزهای زندگی می‌خواهد به کمال برسد.

📚 @ketabsotiha
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به آفتاب سلام
که باز می‌شود
آهسته بر
دریچه‌ی صبح...

#عمران_صلاحی

هفته‌ی پر خیر و برکتی داشته باشید!

🆔 @Sayehsokhan
#صرفا_جهت_اندیشیدن

تا زمانی‌که تودۀ مردم
برای بهبود حال یکدیگر
احساس مسئولیت نمی‌کنند
در آن جامعه
هرگز عدالت اجتماعی تحقق نخواهد یافت...

✍️ هلن کلر

🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اجرای سرود:

"ای ایران"

اجرا:
جلال ذوالفنون (سه تار)
سهیل ذوالفنون (تار)
محمود طاهری (تنبک)

آهنگ:روح الله خالقی
شعر: حسین گل گلاب

🆔 @Sayehsokhan
ﺁﯾﯿﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﻫﺎ

ﺁﯾﯿﻨﻪ‌اﯼ ﺷﺪﻡ،
ﺁﯾﯿﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﻫﺎ.
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺁﺫﺭﺧﺶ ﻭ ﮔﻞ ﺳﺮﺥ،
ﻭ ﺷﯿﻬﻪ‌ﯼ ﺷﻬﺎﺑﯽ ﺗﻨﺪﺭ،
ﺩﺭ ﻣﻦ،
ﺑﻪ ﺭﻧﮓ ﻫﻤﻬﻤﻪ ﺟﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ.
ﺁﯾﯿﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺷﺪﻡ،
ﺁﯾﯿﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﻫﺎ،
ﺁﻧﺠﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ!
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ،
ﺩﺭﻋﻄﺮ ﺍﻭﺩﮐﻠﻦ
ﺁﺭﯼ ﺷﻨﯿﺪﻧﯽ‌ﺳﺖ ﺑﺒﯿﻨﯿﺪ
ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﻮﺩﮐﺎﻥ.
ﺁﻥ ﺳﻮ ﺑﻪ ﺳﻮگ ﺳﺎﮐﺖ
ﮔﻠﺒﺮﮒ‌ﻫﺎ
ﻭﺯﺍﻥ
ﺧﻨﯿﺎﯼ ﻧﺎﯼ ﺣﻨﺠﺮﻩ ﺧﻮﻧﯽ ﺧﺰﺍﻥ.
ﺁﯾﯿﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺷﺪﻡ،
ﺁﯾﯿﻨﻪ‌ﺍﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺻﺪﺍﻫﺎ.

#محمدرضا_شفیعیﮐﺪﮐﻨﯽ

🆔 @Sayehsokhan
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
محمود سعدانی،طنزنویس مصری در دهه ۹۰ کتاب سراسر ریشخندی نوشت بنام (الاغی از شرق) که سفر خیالی او به پاریس و مواجهه‌اش با تمدن غربیست که منجر به آشنایی‌ و عشق بدختری فرانسوی در کافه‌ای میشود که عاشق داستانهای شرقی است.
راوی اما هرچه از کشور و حاکمان و اقتصاد و زندانها و نویسند‌ه‌ها و فقر در کشورش میگوید دختر بیشتر پی میبرد که او و کشور و قوانینش نه از عصر حجر بلکه درعصر حمیر سنگواره شده‌اند.
ساختار داستان شباهتی به البعثة الاسلامية الى البلاد الافرنجيه صادق هدايت دارد. به دو نمونه از کتاب اشاره کنم:

یک در مورد سیاسی میگوید:
ما مانند شما حاکمان خود را انتخاب نمی‌کنیم، آنهایند که مثل بلا برسر ما نازل می‌شوند، مانند مصیبت برصندلی‌ها می‌‌نشینند و جز عزراییل کسی ما را از دستشان نجات نمی‌دهد

نمونه‌ی دوم ازاقتصاد کشورش می‌گوید:

در کشور ما نرخ‌ها هر روز سر به فلک می‌کشد و نجومی می‌شود بعد ما اعلام می‌کنیم به دوران رونق اقتصادی پاگذاشته‌ایم، هرکس اعتراض کند خائن وجاسوس اعلامش می‌کنیم چون هر که با ما نباشد، دشمن ماست، زیرا در دنیا بهتر از قوانین ما وعاقلانه‌تر از تصمیمات ما و شرافتمندانه‌تر از اخلاق ما وجود ندارد

مسعود باب‌الحوائجی
#اندیشه
☔️ @BaRAAn_IR
🆔 @Sayehsokhan
📚 #کتاب : #نامه‌های_کوچک_برای_موفقیت‌های_بزرگ
✍️ اثر:  #برایان_تریسی
👌 ترجمه: #محمد_زنجانی
انتشارات: تلاشگران امیدوار
⬅️ قیمت: ۴۰۰۰۰ تومان

🎯 قابل توجه همراهان عزیز این کتاب در انتشارات سایه سخن موجود است و علاقمندان می‌توانند برای تهیه آن با دفتر تماس بگیرند.

۶۶۴۹۶۴۱۰ - ۶۶۴۹۵۲۸۰

🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
#از_شما

#هفته_نوزدهم

زماني را براي گوارش فكري ديگران در نظر بگيريد
 
 
چگونه براي ايده‌هاي خود، آسان‌تر از قبل، حامي پيدا كنيم؟

سال‌ها پيش يك مدير بازنشسته جزوه‌اي را كه در طول دوران كاري خود تهيه كرده بود به من داد. عنوان جزوه اين بود «زماني را براي گوارش فكري ديگران در نظر بگيريد».
او به من گفت اين جزوۀ كوچك يكي از مفيدترين مطالبي است كه در طول دوران حرفه‌اي خود خوانده است. در زماني كه من با او صحبت مي‌كردم او رئيس شركتي بود كه ده‌هزار كارمند داشت.
پيام اين جزوه ساده بود و مي‌گفت مردم هميشه با ايده‌هاي جديد و كارهاي جديد حتي زماني كه به سود آنها باشد، مخالفت مي‌كنند. بااين‌حال، اگر آنها فرصتي در حد چند روز براي فكركردن راجع به موضوع داشته باشند بيشتر اوقات با توافق و علاقه به ايدۀ جديد پاسخ مي‌دهند.
در آن جزوه آمده بود كه افراد براي جذب يك ايدۀ جديد، نياز به هفتادودو ساعت زمان دارند. مديران كارا كساني هستند كه ايده‌هايشان را به‌صورت غيررسمي مطرح مي‌كنند، نه به‌عنوان يك تصميم و يك واقعيت غيرقابل تغيير. آنها افكارشان را به‌عنوان ايده‌هايي براي ملاحظه بيان مي‌كنند. مديران كارا افراد ديگر را تشويق مي‌كنند كه ايدۀ جديد و يا روش جديدِ انجام كار را كه به آنها ارائه مي‌شود براي چند روز در ذهن داشته باشند و به آن فكر كنند. آنها مي‌گويند «مي‌توانيم بعداً در مورد آن بحث كنيم» و سپس ايده را به شخص مي‌سپارند.
در طول اين سال‌ها، اين روش را بسيار ارزنده يافته‌ام، زيرا به من براي برقراري ارتباط با ديگران، ديد قابل توجهي داده است.
 
مردم با تغيير مقابله مي‌كنند

اين امري طبيعي و عادي است كه مردم با هر تغييري، حتي تغييري كه از آن سود مي‌برند مقابله كنند. پس به آنها فرصت بدهيد تا براي گوارش ذهني خود، زمان بگذارند. ايدۀ جديد خود را به‌صورتي انعطاف‌پذير و غيرتحكمي بيان كنيد و فرد را تشويق كنيد تا در مورد آن مدتي فكر كند و سپس درباره آن بحث كنيد.
 
ايده‌ها را مانند احتمالات بيان كنيد

در شغل مديريت قبلي خود، غالباً نااميد مي‌شدم كه ايده‌هايي كه عميقاً به آنها فكر كرده بودم و به آنها يقين داشتم، مورد قبول همكارانم واقع نمی‌شد.
از وقتي كه زماني را براي گوارش ذهني مخاطبان در نظر گرفتم و ايده‌هايم را به‌عنوان احتمالات بيان كردم، با شگفتي متوجه شدم كه افراد بيش از پيش به ايده‌هايم نزديك مي‌شوند و درستي آنها را درمي‌يابند. همچنين متوجه شدم اگر شما يك ايده را با اشتياق زياد مطرح كنيد، در مخاطبان خود حس تقابلي ايجاد مي‌كنيد كه به‌زودي تبديل به حس خودخواهانه‌اي خواهد شد كه لزومی به بررسی صحت نظر شما نمی‌بیند.
 
ايده‌ها را به‌شكلي انعطاف‌پذير مطرح كنيد

از طرف ديگر اگر ايدۀ خود را با انعطاف و فقط براي ملاحظۀ مخاطب ابراز كنيد، افراد به پذيرفتن ايدۀ شما در زمان مناسب و علاقه‌مندشدن به آن، ترغيب خواهند شد، بي‌آنكه نگران ازدست‌دادن وجهۀ خود باشند.
در آينده اگر يك ايدۀ بزرگ داشتيد آن را به‌طور غيررسمي مطرح كنيد و از افراد بخواهيد كه نظرشان را در مورد آن بيان كنند. به آنها فرصت بدهيد تا ايده را هضم كنند، حتي اگر در آغاز كاملاً با آن ايده مخالف باشند.
 
فعاليت‌هاي تمريني

در اينجا براي به‌كارگيري اين روش‌ها به دو مورد اشاره مي‌شود:

اول، ايدۀ خود را قبل از اينكه به ديگران ارائه كنيد بر روي كاغذ بياوريد. طبيعتاً انتظار مقابله با ايدۀ خود را داشته باشيد. ايدۀ خود را به‌صورت انعطاف‌پذير بيان كنيد، اشتياقي نشان ندهيد و سعي كنيد رفتاري عادي داشته باشيد تا مقابله با ايدۀ شما كمتر اتفاق بيفتد.

دوم، انتظار داشته باشيد كه در آغاز ايدۀ شما كاملاً رد شود. اگر چنين شد، به‌سادگي سؤالاتي بکنید تا نظرات و پاسخ آنها را بفهميد. سپس در زماني ديگر، ايدۀ خود را به‌شكل ديگري مطرح كنيد. نتيجۀ اين استراتژي شما را شگفت‌زده خواهد كرد.

📚 #کتاب : #نامه‌های_کوچک_برای_موفقیت‌های_بزرگ
✍️ اثر:  #برایان_تریسی
👌 ترجمه: #محمد_زنجانی

با سپاس فراوان از مترجم گرانقدر:
جناب آقای محمد زنجانی

🆔 @Sayehsokhan
عزیزان و همراهان گرامی و فرهیخته انتشارات سایه‌سخن

با سلام و احترام🙏🍃

سایه‌سخن همواره از راهنمایی‌ها و تذکرات به‌جای شما بهره‌مند بوده‌است.
باز هم قدردان لطف شما خواهیم بود اگر
با پاسخ‌دادن به چند پرسش کوتاه فرم زیر
ما را در بهبود خدمات و افزایش کیفیت آثار خود یاری دهید:

https://formaloo.com/jw01u


🆔 @SayehSokhan
نشر سایه سخن pinned «عزیزان و همراهان گرامی و فرهیخته انتشارات سایه‌سخن با سلام و احترام🙏🍃 سایه‌سخن همواره از راهنمایی‌ها و تذکرات به‌جای شما بهره‌مند بوده‌است. باز هم قدردان لطف شما خواهیم بود اگر با پاسخ‌دادن به چند پرسش کوتاه فرم زیر ما را در بهبود خدمات و افزایش کیفیت…»
اگر مردی را ببینید که در طول زندگی‌اش تئاتر اجرا کرده، تابلوی معرق ساخته، تصویرسازی و طراحی جلد کتاب کرده و همچنین با ساززدن علاقه‌مند است، در مسابقات ورزشی چند مدال گرفته، فکر می‌کنید مهم‌ترین ویژگی او چیست؟
حسین شکوری‌راد متولد 1362 است. خانواده‌اش از همان نوزادی متوجه شدند که حسین به اختلالِ سندروم داون دچار است. برای ورود به مدرسه از او تست هوش گرفتند و گفتند باید به مدرسۀ استثنایی برود. بعد از این که دیپلم گرفت، خانواده‌اش تلاش کردند جایی برای ادامۀ آموزش‌هایش پیدا کنند.
بعد از مدتی جست‌وجو، کانون خیریۀ مبتلایان به سندروم داون را پیدا کردند. حسین با شرکت در این کلاس‌ها در شاخه‌های مختلف هنری و ورزشی پیشرفت کرد. در پینگ‌پنگ مهارت بسیاری کسب کرد تا جایی که امروز موفق به کسب چند مدال شده است.


📚 #برشی_از_کتاب : #سفر_زندگی_از_خودآگاهی_تا_بالندگی
✍️ اثر:  #دکتر_زهره_قربانی
📖 صفحه:  ۱۰۰
📇 انتشارات: #سایه_سخن

🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩

"بازگشته" (۳)

گذر زمان رد پای خود را بر صورت او گذارده بود، اما معلوم بود که در جوانی بهره لازم را از زیبایی داشته است. بر جسارتم افزودم و گفتم: " مگر می‌شود؟ یعنی دل بر کسی نبستید یا کسی بر شما.... ". خندید و وسط حرفم دوید که: " چرا. دو سه مورد پیدا شدند. همه خارجی بودند. نمی‌توانستم ریسک کنم؛ فرهنگ‌های متفاوت و.... البته این‌ها بهانه بود. من عاشق علم شده بودم. قلبم در تسخیر او بود. جز آن یار، به دیگری فکر نمی‌کردم. وفاداری کردم.
عطر خوش حضور معشوق، قرار از من برده بود..."
عینک را روی صورتم جابجا کردم. عجب مورد جالبی بود. تا به حال این‌گونه دلدادگی نسبت به علم ندیده بودم. شوخی یا جدی شنیده بودم که بعضی دانشجویان راهی دانشگاه می‌شوند تا درس"خانه دوست کجاست "بیاموزند و مورد مناسب را پیدا کنند برای ازدواج؛ بشوند شکارچی یا صید و حالا این یکی شده بود صیاد دانش و یا صید او.
"و بعد؟ " این من بودم که از دکتر می‌خواستم تا دلیل آمدنش به دفتر یک وکیل را توضیح دهد. و او باز به حرف آمد: "یک واقعه نقطه عطف دیگری در زندگی من شد. کرونا آمد و شایع شد و من به دلیل تخصصی که در بیماری‌های عفونی داشتم سخت مشغول معالجه بیماران و تحقیق در باره این مرض بودم. از ایران خبر دادند که غلامرضا برادر بزرگم به کرونا مبتلا شده و حال خوبی ندارد. همسرش پشت تلفن خواستار کمک من بود. خیلی گریه کرد و من را متاثر ساخت. ترسیدم که اگر تعلل کنم، هیچگاه خودم را نبخشم. باروبندیل را بستم و عازم وطن شدم. تقریبا بیست سال بود که ایران را ندیده بودم. در فرودگاه برخلاف موقعی که از کشور می‌رفتم، تقریبا همه خانواده بودند. صحنه جالبی بود. همه پیر شده بودیم. دست‌ها در جیب یا کیف به دنبال دستمالی برای پاک‌کردن چشم‌های اشک آلود می‌گشت. زود به بیمارستانی که برادرم بستری بود رفتم. آن‌جا هم دوباره اشک‌ها بود که از چشم من و او سرازیر می‌شد. وضع خوبی نداشت، اما همکارانم هرکاری که لازم بود برایش انجام داده بودند. داروهای خاص گرانقیمتی که توانسته بودم از خارج تهیه کنم، خیلی به بیمار ما کمک کرد. تقریبا هر روز دو بار او را ویزیت می‌کردم تا وضعیت پایداری پیداکرد. می‌دانید آقا، من به بازی سرنوشت اعتقاد دارم، حالا می‌خواهید اسمش را بگذارید تقدیر. دست بر قضا رئیس بیمارستان از همکلاسی‌های قدیم درآمد و محبت‌های بسیاری کرد. دیدم تا زمان بهبودی کامل برادرم نباید از پای بنشینم. هیچ‌وقت عادت به بیکاری نداشتم. از رئیس بیمارستان خواستم که کاری به من محول کند. پذیرفت و من در بخش بیماران خاص عفونی که بیشتر ناشی از ابتلا به کرونا بود، مشغول شدم. برادرم مرخص شد و من نفسی به آسودگی کشیدم. حالا وقت بازگشت بود. چند ماهی که در ایران بودم فرصت دوباره‌ای شد تا به خود و آینده‌ام فکر کنم. به آنچه می‌خواستم رسیده بودم، اما آن، همه چیز نبود. از خودم خانواده‌ای نداشتم. یک دهه بعد شاید دیگر یک تار موی سیاه نداشتم، چراغ جوانیم در حال خاموش‌شدن بود. عموی پیری دارم مهربان، سرزنده و عاقل. به ملاقاتش رفتم. ساعت‌ها حرف زدیم و در آخر، حرف آخر را زد : "عزیزم همین‌جا بمان. غرب غربت دارد. من مطمئن هستم که حدقه بی‌چشم پدر و مادرت نگران تو هستند. اینجا خیلی چیزها ندارد، اما چیزهایی هم دارد. خدا خواسته که بیاییَ؛ دوباره نرو. " منقلب شدم. نمی دانستم چه کنم. شب در خواب دیدم که برگشته‌ام به دوران خوش کودکی. کودکی چند ساله‌ام و با چابکی از این سو به آن سو می‌دوم. پدرم روی تختی که در کنار حوض پر آب حیاط داشتیم نشسته و به من که با بازیگوشی کودکانه می‌خواستم در را باز کنم و بیرون بروم به تحکم و تشر می‌گوید :" بابا! در را ببند، بیرون بروی گم می‌شوی‌ها ". بیدارشدم و گریستم. تصمیم خود را گرفتم. با یکی دو مرکز تحقیقاتی مذاکره کردم. سطح علمی ایران و غرب تفاوت زیادی داشت، اما قبول کردم. برای جواز طبابت هم مشکلی پیدا نکردم. ماندم تا ببینم چه می‌شود.
باز ساکت شد و من هنوز نمی‌دانستم که آن زن برای چه به من مراجعه کرده است. از نگاه من همه چیز را دریافت. "نزدیک به یک سال است که ایران هستم. با یکی از همکاران مرد آشنایی بیشتری پیدا کردم. زنش طلاق گرفته و با تنها فرزندشان رفته خارج و.....".
حرف داشت جنبه حقوقی پیدا می‌کرد. تبسم من را که دید، خندید:

(ادامه دارد)

#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان

🆔 @Sayehsokhan
📚 #سه‌_شنبه‌_ها_با_موری
✍️ نویسنده:  #میچ_آلبوم
🎙 راوی : #عادله_شیرکوند
سه‌شنبه‌ها با موری نوشتهٔ یک نویسنده آمریکایی به نام میچ آلبوم است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و یکی از کتابهای پرفروش بوده‌ است.
داستان کتاب واقعی است و درباره ارتباط Morrie Schwartz با شاگردش Mitch Album است. قهرمان اصلی داستان بیمار است، بیماری او بتدریج اعضای بدن را از کار می‌اندازد و باعث مرگ سلولی بافت‌ها و ماهیچه‌های بدن می‌گردد.
موری مرگ را پذیرفته؛ او خواهد مرد اما در واپسین روزهای زندگی می‌خواهد به کمال برسد.

📚 @ketabsotiha
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای باد صبح
بین که کجا می‌فرستمت
نزدیک آفتاب
وفا می‌فرستمت

این سر به مهر نامه،
بدان مهربان رسان
کس را خبر مکن
که کجا می‌فرستمت

خاقانی

  # سلام_صبح_به_خیر ♥️

🆔 @Sayehsokhan
🍃🍃
اسلحه ها را زنده به گور کنید
و "گندم " بکارید
دیکتاتورها را خلع درجه
و بر سینه‌ی "کشاورزان "
مدال حک کنید
انبار مهمات را بسوزانید
و کتابخانه بسازید
فشنگ‌ها را خفه کنید
و قلم‌ها را "مسلح"
موشک‌ها را در قفس کنید
و پرندگان را "آزاد"،
مرزها را به هم بدوزید
و "پرچم "ها را در قلب نهان کنید ،
انسانیت را قاب کنید
بر سینه‌ی دیوار بکوبید
و قبله بسازید
همه جا را آذین ببندید
تا "مطربان" و "کودکان" بنوازند
آری
زندگی زیباست
همچو " سیبی سرخ"
در دستان زنی.

ئاکو

🌱 روز هم‌چون سیبی سرخ در دستانِ شما!

🆔 @Sayehsokhan