من در زندگیم ،از هیچکس، هیچوقت، هیچ انتظاری ندارم.
امیدوار هستم، اما انتظار ندارم.
چون انتظار ندارم، نه مضطرب میشوم و نه خشمگین.
دلیلی ندارد که من صبح تا غروب
خود را درگیر این موضوع کنم که
مردمانِ جهان باید به میلِ من
و بر اساسِ انتظارِ من حرکت کنند.
و میدانم همه آدمها
هر روز دارند اشتباه میکنند.
همه آدمها هر روز به حریم خودشان و حریم و حقوق و حرمت دیگران تجاوز میکنند.
همه کاری میکنند که من دوست ندارم. همه کاری میکنند که من درست نمیدانم. اما دنیا را اینگونه ساختهاند و من باید با این واقعیت زندگی کنم.
من صبح تا غروب
با چیزهایی روبرو هستم که
دوست ندارم و درست نمیدانم
و آرزو و امید من این بود که جورِ دیگری باشد، اما نیست.این واقعیتِ دنیاست و باید این موضوع را در زندگی بپذیریم.
@being_of_truth
🆔 @Sayehsokhan
امیدوار هستم، اما انتظار ندارم.
چون انتظار ندارم، نه مضطرب میشوم و نه خشمگین.
دلیلی ندارد که من صبح تا غروب
خود را درگیر این موضوع کنم که
مردمانِ جهان باید به میلِ من
و بر اساسِ انتظارِ من حرکت کنند.
و میدانم همه آدمها
هر روز دارند اشتباه میکنند.
همه آدمها هر روز به حریم خودشان و حریم و حقوق و حرمت دیگران تجاوز میکنند.
همه کاری میکنند که من دوست ندارم. همه کاری میکنند که من درست نمیدانم. اما دنیا را اینگونه ساختهاند و من باید با این واقعیت زندگی کنم.
من صبح تا غروب
با چیزهایی روبرو هستم که
دوست ندارم و درست نمیدانم
و آرزو و امید من این بود که جورِ دیگری باشد، اما نیست.این واقعیتِ دنیاست و باید این موضوع را در زندگی بپذیریم.
@being_of_truth
🆔 @Sayehsokhan
شما افکارتان نیستید. صبر کنید... چی؟ ذهن، در تمام روز، کلمات و جملات و داستانها و تصاویر وخاطرات و تفسیرها و قضاوتها و پیشبینیها را به سمتتان پرتاب میکند که بخش بزرگی از توجه شما را به خود جلب مینماید. بنابراین بهراحتی ممکن است اینطور به نظر برسد که این مجموعِ چیزی است که شما هستید؛ اما گفتههای ذهن کُل ماجرا نیست.
📚 #کتاب : #از_اجتناب_دست_بردار
✍️ اثر: #متیو_بون و #دکتر_جنیفر_گرک و #دکتر_لیزا_کوین
👌 ترجمه: #سحر_محمدی و #الهه_اکبری
📖 صفحه: ۸۱
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
📚 #کتاب : #از_اجتناب_دست_بردار
✍️ اثر: #متیو_بون و #دکتر_جنیفر_گرک و #دکتر_لیزا_کوین
👌 ترجمه: #سحر_محمدی و #الهه_اکبری
📖 صفحه: ۸۱
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
📚سونیا بالای دار تاب میخورد
داستان «سونیا بالای دار تاب میخورد» در لهستان و در روزهای پایانی جنگ دوم جهانی در یک بیمارستان روانی در شهری بهنام «تِوُرکی» میگذرد؛ در طول جنگ دوم جهانی، این بیمارستان به عنوان مامن و پناهگاهی بود که از کشتار دستهجمعی نازیها جان سالم بهدر برده بود. درست پشت دروازههای آهنین این بیمارستان، جنگ در جریان بود... قهرمان داستان، یورک به آگهی استخدام روزنامهیی پاسخ میدهد که به همکاریاش با زیبای بلوندی بهنام سونیا برای حسابداری در تِوُرکی منجر میشود. آن دو و گروه دوستان نوزدهبیستسالهشان - مارسل، اُلک، سونیا و یانکا- کار میکنند، آخر هفتهها به پیکنیک میروند، و در باغهای بیمارستان پایکوبی میکنند. یورک و دوستانش با زندگیکردن، ناسازگاری و ویرانیِ جنگ در اروپا را به چالش میکشند، و میکوشند هرچه میتوانند زیبایی را نجات دهند یا دوباره خلق کنند.
سونیا بالای دار تاب میخورد، مارک بینچک، ترجمۀ شیرین معتمدی، انتشارات نقش جهان، ۲۳۲ صفحه، ۳۴۰۰۰ تومان
🆔 @Sayehsokhan
داستان «سونیا بالای دار تاب میخورد» در لهستان و در روزهای پایانی جنگ دوم جهانی در یک بیمارستان روانی در شهری بهنام «تِوُرکی» میگذرد؛ در طول جنگ دوم جهانی، این بیمارستان به عنوان مامن و پناهگاهی بود که از کشتار دستهجمعی نازیها جان سالم بهدر برده بود. درست پشت دروازههای آهنین این بیمارستان، جنگ در جریان بود... قهرمان داستان، یورک به آگهی استخدام روزنامهیی پاسخ میدهد که به همکاریاش با زیبای بلوندی بهنام سونیا برای حسابداری در تِوُرکی منجر میشود. آن دو و گروه دوستان نوزدهبیستسالهشان - مارسل، اُلک، سونیا و یانکا- کار میکنند، آخر هفتهها به پیکنیک میروند، و در باغهای بیمارستان پایکوبی میکنند. یورک و دوستانش با زندگیکردن، ناسازگاری و ویرانیِ جنگ در اروپا را به چالش میکشند، و میکوشند هرچه میتوانند زیبایی را نجات دهند یا دوباره خلق کنند.
سونیا بالای دار تاب میخورد، مارک بینچک، ترجمۀ شیرین معتمدی، انتشارات نقش جهان، ۲۳۲ صفحه، ۳۴۰۰۰ تومان
🆔 @Sayehsokhan
#از_شما📩
"بازگشته" (۴)
"بله. زندگی است دیگر! خواستگاری کرد و جواب مثبت دادم و چند ماهی است زندگی مشترک داریم. خدا را شکر مرد پخته و منصفی است. مشکل من و نه او، موضوع بچهدارشدن است".
دیگر باید خوب گوش میدادم. آن مقدمه طولانی ما را رسانیده بود به یک مساله حقوقی. ادامه داد: "آزمایشاتی دادم. برای بچهدارشدن مشکل خاصی ندارم، اما میترسم. سن بالای چهل سال ریسک ابتلا جنین به بعضی بیماریهای مادامالعمر را زیاد میکند و من در اینجا بیشتر به قلبم اعتماد دارم تا علم. "
شنیدن این سخن از زبان یک دانشپژوه که بیشتر عمرش را درجستجوی پاسخ اثباتگرایانه به سوالات بوده برآیم جالب بود. او اینک به صدای درون خود توجه میکرد تا یافتههای علمی و این به معنی غلبه اشراق بر علم بود.
با شنیدن صدای دکتر به خود آمدم: "میخواهم از روش اهدا جنین برای بارداری استفاده کنم و شاید اجاره رحم. ماندهام چکار کنم. زن جوانی است شوهردار که حاضر است تخمک جنسی خود را برای تشکیل جنین با اسپرم شوهرم به فروش رساند و یا اهدا کند. اینها دیگر مباحث حقوقی است، من نمیدانم. این جنین به رحم من منتقل شده و رشد خواهد کرد و من آن را به دنیا میآورم. وسوسه شدهام که برای جلوگیری از هر خطر ممکن، جنین در رحم آن زن جوان تشکیل و او طفلی کاملا سالم به دنیا آورد. سوالم تفاوت حقوقی این دو است."
متوجه سوال شدم. زود نگاهی که به قانون نحوه اهدای جنین مصوب ١٣٨٢ انداختم. قانونی است بسیار کلی و به بسیاری از سوالات جواب نداده است. آنچه این زن میخواست قانونی نداشت. اصل ١۶٧ قانون اساسی مراجعه به فقه را درصورت سکوت یا اجمال قانون اجاز داده است. به آنجا مراجعه کردم. نظرات فقهی مختلف بود. قدر متیقن که از فتاوی استنباط میشود را ملاک قرار دادم. گرچه زن خود دارای درجه علمی برجستهای بود ولی در امور حقوقی با دیگر مردم تفاوتی نداشت. گفتم: "مساله سختی است و قانون روشنی نداریم. آن چه مسلم است این که طفل ناشی از لقاح مزبور متعلق به شوهر شما خواهد بود، اما در هر دو صورت چون تخمک از زن دیگری است، الحاق طفل به آن زن محتملتر است. پیشنهاد میکنم که جنین حاصل از تخمک زن بیگانه و اسپرم شوهرتان را خود به دنیا آورید. هم احساس مادر شدن خواهید داشت و هم از خون شما تغذیه کرده و شاید بشود آن را به این ترتیب، فرزند خونی شما دانست.
توجه کنید که شما و همسرتان افراد متمولی هستید و کسی که تخمک اهدا میکند و یا حاضر به اجاره رحم میشود، آدم نیازمندی است ، شاید بعدها تحریک شود که برای شما و کودکتان مشکل حقوقی ایجاد کند و از شما اخاذی نماید ".
دکتر که به دقت گوش میداد با نگرانی گفت: "حرفهای شما مرا ترساند. آیا مشکلی پیش میآید.؟ ". باید از هراسی که ممکن بود ایجاد شود، پرهیز میکردم. با لبخند و آرامشی که سعی کردم به مخاطب تلقین کنم، توضیح دادم که اتفاق بدی نخواهد افتاد و آنچه گفتم برای جلوگیری از اتفاقات بد است. حرف آخر را زدم.
"مقوله ای هست به نام توکل. ما هر آنچه باید، انجام میدهیم و بقیه را به خدا واگذار میکنیم. شما هم اینگونه عمل کنید."
زن برخاست و من هم. موقع رفتن گفتم که من به نوبه خود، از اینکه او ماندن را بر رفتن ترجیح داده تشکر میکنم. نگاهی به پنجرههای باز اتاق انداخت و گفت: "شاید این بار اگر میرفتم، گُم میشدم. از خاطرهها پاک میشدم، دیگر نبودم.
میدانید! چند وقت پیش پدر و مادرم را باز به خواب دیدم. با هم بودند، شاد و خرم. پدرم یک قفل بزرگ به در خانه زده بود تا من بیرون نروم. من در باغچه مشغول بازی بودم و مادرم از ته دل میخندید"
(پایان)
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
🆔 @Sayehsokhan
"بازگشته" (۴)
"بله. زندگی است دیگر! خواستگاری کرد و جواب مثبت دادم و چند ماهی است زندگی مشترک داریم. خدا را شکر مرد پخته و منصفی است. مشکل من و نه او، موضوع بچهدارشدن است".
دیگر باید خوب گوش میدادم. آن مقدمه طولانی ما را رسانیده بود به یک مساله حقوقی. ادامه داد: "آزمایشاتی دادم. برای بچهدارشدن مشکل خاصی ندارم، اما میترسم. سن بالای چهل سال ریسک ابتلا جنین به بعضی بیماریهای مادامالعمر را زیاد میکند و من در اینجا بیشتر به قلبم اعتماد دارم تا علم. "
شنیدن این سخن از زبان یک دانشپژوه که بیشتر عمرش را درجستجوی پاسخ اثباتگرایانه به سوالات بوده برآیم جالب بود. او اینک به صدای درون خود توجه میکرد تا یافتههای علمی و این به معنی غلبه اشراق بر علم بود.
با شنیدن صدای دکتر به خود آمدم: "میخواهم از روش اهدا جنین برای بارداری استفاده کنم و شاید اجاره رحم. ماندهام چکار کنم. زن جوانی است شوهردار که حاضر است تخمک جنسی خود را برای تشکیل جنین با اسپرم شوهرم به فروش رساند و یا اهدا کند. اینها دیگر مباحث حقوقی است، من نمیدانم. این جنین به رحم من منتقل شده و رشد خواهد کرد و من آن را به دنیا میآورم. وسوسه شدهام که برای جلوگیری از هر خطر ممکن، جنین در رحم آن زن جوان تشکیل و او طفلی کاملا سالم به دنیا آورد. سوالم تفاوت حقوقی این دو است."
متوجه سوال شدم. زود نگاهی که به قانون نحوه اهدای جنین مصوب ١٣٨٢ انداختم. قانونی است بسیار کلی و به بسیاری از سوالات جواب نداده است. آنچه این زن میخواست قانونی نداشت. اصل ١۶٧ قانون اساسی مراجعه به فقه را درصورت سکوت یا اجمال قانون اجاز داده است. به آنجا مراجعه کردم. نظرات فقهی مختلف بود. قدر متیقن که از فتاوی استنباط میشود را ملاک قرار دادم. گرچه زن خود دارای درجه علمی برجستهای بود ولی در امور حقوقی با دیگر مردم تفاوتی نداشت. گفتم: "مساله سختی است و قانون روشنی نداریم. آن چه مسلم است این که طفل ناشی از لقاح مزبور متعلق به شوهر شما خواهد بود، اما در هر دو صورت چون تخمک از زن دیگری است، الحاق طفل به آن زن محتملتر است. پیشنهاد میکنم که جنین حاصل از تخمک زن بیگانه و اسپرم شوهرتان را خود به دنیا آورید. هم احساس مادر شدن خواهید داشت و هم از خون شما تغذیه کرده و شاید بشود آن را به این ترتیب، فرزند خونی شما دانست.
توجه کنید که شما و همسرتان افراد متمولی هستید و کسی که تخمک اهدا میکند و یا حاضر به اجاره رحم میشود، آدم نیازمندی است ، شاید بعدها تحریک شود که برای شما و کودکتان مشکل حقوقی ایجاد کند و از شما اخاذی نماید ".
دکتر که به دقت گوش میداد با نگرانی گفت: "حرفهای شما مرا ترساند. آیا مشکلی پیش میآید.؟ ". باید از هراسی که ممکن بود ایجاد شود، پرهیز میکردم. با لبخند و آرامشی که سعی کردم به مخاطب تلقین کنم، توضیح دادم که اتفاق بدی نخواهد افتاد و آنچه گفتم برای جلوگیری از اتفاقات بد است. حرف آخر را زدم.
"مقوله ای هست به نام توکل. ما هر آنچه باید، انجام میدهیم و بقیه را به خدا واگذار میکنیم. شما هم اینگونه عمل کنید."
زن برخاست و من هم. موقع رفتن گفتم که من به نوبه خود، از اینکه او ماندن را بر رفتن ترجیح داده تشکر میکنم. نگاهی به پنجرههای باز اتاق انداخت و گفت: "شاید این بار اگر میرفتم، گُم میشدم. از خاطرهها پاک میشدم، دیگر نبودم.
میدانید! چند وقت پیش پدر و مادرم را باز به خواب دیدم. با هم بودند، شاد و خرم. پدرم یک قفل بزرگ به در خانه زده بود تا من بیرون نروم. من در باغچه مشغول بازی بودم و مادرم از ته دل میخندید"
(پایان)
#دکتر_علی_رادان
#حقوقدان_و_استاد_دانشگاه_اصفهان
🆔 @Sayehsokhan
👩🦰 پرسش
با سلام خدمت خانم دکتر گرامی و تشکر از مطالب خوب و آموزنده در کانال .
در رابطه با آخرین پست وابستگی فرزندان ،آنچه اکنون در جامعه میبینیم حمایتهای فراوان والدین از فرزندان بزرگسال و بعضا متاهل است .چه مادی و چه معنوی .و از طرفی هم بسیاری از فرزندان را میبینیم که به نظر من زندگیشان با زندگی پدر و مادر گره خورده است و همانطور که شما بدرستی اشاره گردید دائم در حال خبرگیری و نگران حال آنها هستند .
من به شخصه معتقد به استقلال فرزندان هستم و خودم هم سعی کردهام از پس کارها و مشکلات خودم بر بیایم و حتی المقدور کارها رو خودم انجام دهم .تا جایی که میدانم فرزندانم نگران وضعیت ما نیستند .دخترم ۳۶ ساله مجرد و در شهر دیگری زندگی میکند .تماس تلفنی را گاهی هر روز و گاهی هر سه یا چهار روز داریم .موقع بیخبری فقط تکس میدم حالت خوبه؟ مزاحم کار و برنامهاش نیستم .همانطور هم از مشکلات و بیماریهای خودمان جز مواقع ضرور خبر نمیدم .
پسرم ۳۱ ساله و با ما زندگی میکند ایشون را هم درگیر کارها نمیکنم و تا جایی که از عهده خودم و همسرم بر بیاد کارها را انجام میدهیم و محدودیتی برایش ایجاد نمیکنیم .البته زمانی که نیاز واقعی داشته باشیم و در خواست بکنیم هر دو با روی خوش کمک میکنند .
اما گاهی با دیدن حمایتهای دو طرفه هم از سمت والدین و هم از سمت فرزندان در اطرافیان و دوستان فکر میکنم شاید من اشتباه میکنم .ممنون میشم حد و مرزها را بیشتر توضیح بدین .🌺🌺🌺
🌻 پاسخ
سلام. وقت به خیر. به نظر میرسد رابطه بالغانهای با فرزندانتان دارید. هم رابطه عاطفی مناسبی برقرار است و در صورت نیاز به هم کمک میکنید و هم پای آنها را برای رشد نمیبندید.
نشانههای مستقل نشدن پدر و مادر و فرزندان از هم عبارتند از:
🔸️ بیش از حد در جریان جزئیات زندگی یکدیگر هستید و اگر آنها را به هم نگویید احساس گناه میکنید یا یکدیگر را مواخذه میکنید.
🔸️ آنقدر درگیر ارتباط با هم میشوید که هدفها و مسیر شخصی خاص خود را گممیکنید.
🔸️ اغلب موارد نیازهای دیگری را به نیاز خود ترجیح میدهید.
🔸️ بیش از حد در زندگی یکدیگر دخالت میکنید.
🔸️با کوچکترین مشکلی، دیگری را درگیر آن میکنید و با وجود توانایی کافی، از او کمک میخواهید.
🔸️ نمیتوانید نارضایتی و اختلاف نظر دیگری را با خود تحمل کنید.
🔸️گویی هویت، زندگی و هدف خاص خود ندارید و بیش از حد درگیر مسائل هم میشوید.
@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan
با سلام خدمت خانم دکتر گرامی و تشکر از مطالب خوب و آموزنده در کانال .
در رابطه با آخرین پست وابستگی فرزندان ،آنچه اکنون در جامعه میبینیم حمایتهای فراوان والدین از فرزندان بزرگسال و بعضا متاهل است .چه مادی و چه معنوی .و از طرفی هم بسیاری از فرزندان را میبینیم که به نظر من زندگیشان با زندگی پدر و مادر گره خورده است و همانطور که شما بدرستی اشاره گردید دائم در حال خبرگیری و نگران حال آنها هستند .
من به شخصه معتقد به استقلال فرزندان هستم و خودم هم سعی کردهام از پس کارها و مشکلات خودم بر بیایم و حتی المقدور کارها رو خودم انجام دهم .تا جایی که میدانم فرزندانم نگران وضعیت ما نیستند .دخترم ۳۶ ساله مجرد و در شهر دیگری زندگی میکند .تماس تلفنی را گاهی هر روز و گاهی هر سه یا چهار روز داریم .موقع بیخبری فقط تکس میدم حالت خوبه؟ مزاحم کار و برنامهاش نیستم .همانطور هم از مشکلات و بیماریهای خودمان جز مواقع ضرور خبر نمیدم .
پسرم ۳۱ ساله و با ما زندگی میکند ایشون را هم درگیر کارها نمیکنم و تا جایی که از عهده خودم و همسرم بر بیاد کارها را انجام میدهیم و محدودیتی برایش ایجاد نمیکنیم .البته زمانی که نیاز واقعی داشته باشیم و در خواست بکنیم هر دو با روی خوش کمک میکنند .
اما گاهی با دیدن حمایتهای دو طرفه هم از سمت والدین و هم از سمت فرزندان در اطرافیان و دوستان فکر میکنم شاید من اشتباه میکنم .ممنون میشم حد و مرزها را بیشتر توضیح بدین .🌺🌺🌺
🌻 پاسخ
سلام. وقت به خیر. به نظر میرسد رابطه بالغانهای با فرزندانتان دارید. هم رابطه عاطفی مناسبی برقرار است و در صورت نیاز به هم کمک میکنید و هم پای آنها را برای رشد نمیبندید.
نشانههای مستقل نشدن پدر و مادر و فرزندان از هم عبارتند از:
🔸️ بیش از حد در جریان جزئیات زندگی یکدیگر هستید و اگر آنها را به هم نگویید احساس گناه میکنید یا یکدیگر را مواخذه میکنید.
🔸️ آنقدر درگیر ارتباط با هم میشوید که هدفها و مسیر شخصی خاص خود را گممیکنید.
🔸️ اغلب موارد نیازهای دیگری را به نیاز خود ترجیح میدهید.
🔸️ بیش از حد در زندگی یکدیگر دخالت میکنید.
🔸️با کوچکترین مشکلی، دیگری را درگیر آن میکنید و با وجود توانایی کافی، از او کمک میخواهید.
🔸️ نمیتوانید نارضایتی و اختلاف نظر دیگری را با خود تحمل کنید.
🔸️گویی هویت، زندگی و هدف خاص خود ندارید و بیش از حد درگیر مسائل هم میشوید.
@dr_robab_hamedi
🆔 @Sayehsokhan
📚 #سه_شنبه_ها_با_موری
✍️ نویسنده: #میچ_آلبوم
🎙 راوی : #عادله_شیرکوند
سهشنبهها با موری نوشتهٔ یک نویسنده آمریکایی به نام میچ آلبوم است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و یکی از کتابهای پرفروش بوده است.
داستان کتاب واقعی است و درباره ارتباط Morrie Schwartz با شاگردش Mitch Album است. قهرمان اصلی داستان بیمار است، بیماری او بتدریج اعضای بدن را از کار میاندازد و باعث مرگ سلولی بافتها و ماهیچههای بدن میگردد.
موری مرگ را پذیرفته؛ او خواهد مرد اما در واپسین روزهای زندگی میخواهد به کمال برسد.
📚 @ketabsotiha
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
✍️ نویسنده: #میچ_آلبوم
🎙 راوی : #عادله_شیرکوند
سهشنبهها با موری نوشتهٔ یک نویسنده آمریکایی به نام میچ آلبوم است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و یکی از کتابهای پرفروش بوده است.
داستان کتاب واقعی است و درباره ارتباط Morrie Schwartz با شاگردش Mitch Album است. قهرمان اصلی داستان بیمار است، بیماری او بتدریج اعضای بدن را از کار میاندازد و باعث مرگ سلولی بافتها و ماهیچههای بدن میگردد.
موری مرگ را پذیرفته؛ او خواهد مرد اما در واپسین روزهای زندگی میخواهد به کمال برسد.
📚 @ketabsotiha
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
و تو آن …
شعر محالی که هنوز ،
با دو صد دلهره در ،
حسرت آغاز توام ،
چشم بگشای و مرا ،
باز صدا کن «ای عشق» ،
که من از لهجه چشمان تو ،
شاعر بشوم ..!
#حمید_مصدق
سلام!
امروزتون لبریز خبرهای خوب و نیکو!
🆔 @Sayehsokhan
و تو آن …
شعر محالی که هنوز ،
با دو صد دلهره در ،
حسرت آغاز توام ،
چشم بگشای و مرا ،
باز صدا کن «ای عشق» ،
که من از لهجه چشمان تو ،
شاعر بشوم ..!
#حمید_مصدق
سلام!
امروزتون لبریز خبرهای خوب و نیکو!
🆔 @Sayehsokhan
#صرفا_جهت_اندیشیدن
در زیر تمام گفتارهای لازم برای هر امری
سکوتی برتر پنهان است.
سکوت همانقدر در عمق میگذرد که ابدیت
و کلام همانقدر در سطح میگذرد که زمانِ در گذر.
توماس کارلایل
🆔 @Sayehsokhan
در زیر تمام گفتارهای لازم برای هر امری
سکوتی برتر پنهان است.
سکوت همانقدر در عمق میگذرد که ابدیت
و کلام همانقدر در سطح میگذرد که زمانِ در گذر.
توماس کارلایل
🆔 @Sayehsokhan
☀️
#عاقبت_نوع_بشر
عاقبت نوع بشر، کمال ِرشد ِاخلاقی اوست؛
به شرط آنکه به اختیار و آزادی، که کل ِسعادت ِانسان در گرو ِآن است، دست یابد، زیرا اصل ِذاتی جهان، اختیار است.
تربیت؛ تنها راه ِدستیابی به کمال است.
تربیت باید با کل ِطبیعت، در تمدن و نظام ِخانواده هماهنگ باشد، اما تربیت انسان در خانه و مدرسه بسیار ناقص است؛ هم از لحاظ فرهنگ و مهارت و انضباط و آموزش، و هم از لحاظ ِساخت ِشخصیت بر اساس اصول ِاخلاقی.
حکومتی که متشکل از افراد صالح نباشد، چگونه میتواند بر افراد حکومت کند؟
اگر نظام تربیت چنان باشد که مهارت گسترش یابد، و شخصیت اخلاقی ساخته شود، فواید آن تا دربار پادشاهان نیز نفوذ خواهد کرد و شاهزادگان نیز از آن سود خواهند برد، به شرط آنکه آنها نیز توسط همان معلمان تربیت شوند؛
اما تاکنون هیچ شاهزادهای قدمی در راه کمال بشریت، سعادت ذاتی و درونی انسان و ارزشهای انسانی برنداشته، بلکه فقط در فکر ترقی و رشد و تقویت حکومت خود بودهاند.
اگر طبیعت ِانسان به کمال ِانسانیت برسد، حاکمیت و حکومت خداوند بر زمین تحقق یافتهاست؛
در این صورت عدالت و برابری نه به عنوان قوانین حکومتها بلکه به عنوان اصول اخلاقی موجود در درون ما بر جهان حاکم خواهد بود؛
تا وصول به این مرحله فاصلهی زیادی در پیش است…
#امانوئل_کانت
فلسفهی اخلاق
🆔 @Sayehsokhan
#عاقبت_نوع_بشر
عاقبت نوع بشر، کمال ِرشد ِاخلاقی اوست؛
به شرط آنکه به اختیار و آزادی، که کل ِسعادت ِانسان در گرو ِآن است، دست یابد، زیرا اصل ِذاتی جهان، اختیار است.
تربیت؛ تنها راه ِدستیابی به کمال است.
تربیت باید با کل ِطبیعت، در تمدن و نظام ِخانواده هماهنگ باشد، اما تربیت انسان در خانه و مدرسه بسیار ناقص است؛ هم از لحاظ فرهنگ و مهارت و انضباط و آموزش، و هم از لحاظ ِساخت ِشخصیت بر اساس اصول ِاخلاقی.
حکومتی که متشکل از افراد صالح نباشد، چگونه میتواند بر افراد حکومت کند؟
اگر نظام تربیت چنان باشد که مهارت گسترش یابد، و شخصیت اخلاقی ساخته شود، فواید آن تا دربار پادشاهان نیز نفوذ خواهد کرد و شاهزادگان نیز از آن سود خواهند برد، به شرط آنکه آنها نیز توسط همان معلمان تربیت شوند؛
اما تاکنون هیچ شاهزادهای قدمی در راه کمال بشریت، سعادت ذاتی و درونی انسان و ارزشهای انسانی برنداشته، بلکه فقط در فکر ترقی و رشد و تقویت حکومت خود بودهاند.
اگر طبیعت ِانسان به کمال ِانسانیت برسد، حاکمیت و حکومت خداوند بر زمین تحقق یافتهاست؛
در این صورت عدالت و برابری نه به عنوان قوانین حکومتها بلکه به عنوان اصول اخلاقی موجود در درون ما بر جهان حاکم خواهد بود؛
تا وصول به این مرحله فاصلهی زیادی در پیش است…
#امانوئل_کانت
فلسفهی اخلاق
🆔 @Sayehsokhan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چون نباشد نور دل دل نیست آن
چون نباشد روح جز گل نیست آن
آن زجاجی کو ندارد نور جان
بول و قارورهست قندیلش مخوان
نور مصباحست داد ذوالجلال
صنعت خلقست آن شیشه و سفال
لاجرم در ظرف باشد اعتداد
در لهبها نبود الا اتحاد
نور شش قندیل چون آمیختند
نیست اندر نورشان اعداد و چند
آن جهود از ظرفها مشرک شدهست
نور دید آنمؤمنو مدرک شدهست
چون نظر بر ظرف افتد روح را
پس دو بیند شیث را و نوح را
جو که آبش هست جو خود آن بود
آدمی آنست کو را جان بود
این نه مردانند اینها صورتند
مردهٔ نانند و کشتهٔ شهوتند
«مولوی»جرعه ای از مثنوی
#کلام_عارفان
🆔 @Sayehsokhan
چون نباشد روح جز گل نیست آن
آن زجاجی کو ندارد نور جان
بول و قارورهست قندیلش مخوان
نور مصباحست داد ذوالجلال
صنعت خلقست آن شیشه و سفال
لاجرم در ظرف باشد اعتداد
در لهبها نبود الا اتحاد
نور شش قندیل چون آمیختند
نیست اندر نورشان اعداد و چند
آن جهود از ظرفها مشرک شدهست
نور دید آنمؤمنو مدرک شدهست
چون نظر بر ظرف افتد روح را
پس دو بیند شیث را و نوح را
جو که آبش هست جو خود آن بود
آدمی آنست کو را جان بود
این نه مردانند اینها صورتند
مردهٔ نانند و کشتهٔ شهوتند
«مولوی»جرعه ای از مثنوی
#کلام_عارفان
🆔 @Sayehsokhan
اضطراب طبیعی در مقایسه با اضطراب مخرب
طبیعی
اندکی احساس نگرانی بابت کشیدن دندان
عصبی شدن هنگامی که مردی برای درخواست پول به طرف اتومبیلتان میآید
نگرانی از بیماری عزیزانتان
مخرب
ترس شدید از صحبت کردن با جنس مخالف
ضربان شدید قلب، تعریق زیاد یا حملۀ ترس و وحشت وقتی در ترافیک گیر میافتید
ناتوانی و مشکل در به خواب رفتن، نگرانی در بارۀ موفقیت یا ناکامی خود
📚 #برشی_از_کتاب : #خودمربیگری
#برنامهای_قدرتمند_برای_رفع_اضطراب_و_افسردگی
✍️ اثر: #دکتر_جوزف_لوچیانی
👌 ترجمه: #دکتر_ساقی_ساقیان
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
طبیعی
اندکی احساس نگرانی بابت کشیدن دندان
عصبی شدن هنگامی که مردی برای درخواست پول به طرف اتومبیلتان میآید
نگرانی از بیماری عزیزانتان
مخرب
ترس شدید از صحبت کردن با جنس مخالف
ضربان شدید قلب، تعریق زیاد یا حملۀ ترس و وحشت وقتی در ترافیک گیر میافتید
ناتوانی و مشکل در به خواب رفتن، نگرانی در بارۀ موفقیت یا ناکامی خود
📚 #برشی_از_کتاب : #خودمربیگری
#برنامهای_قدرتمند_برای_رفع_اضطراب_و_افسردگی
✍️ اثر: #دکتر_جوزف_لوچیانی
👌 ترجمه: #دکتر_ساقی_ساقیان
📇 انتشارات: #سایه_سخن
🆔 @Sayehsokhan
گفتم چطور اینقدر راحت میبخشی آدمها رو؟ گفت خودم رو جای اونها تصور میکنم و بهشون حق میدم که گاهی حالشون بد باشه، گاهی نخوان حرف بزنن، گاهی بیطاقت بشن، و گاهی بیحوصلهتر از اونی که با آرامش و لبخند پاسخم رو بدن و حرفهای خوب بزنن. خودم رو جای آدمها میذارم. جای تموم آدمهایی که با تمام خویشتنداری و وقارشون، از حادثههای تلخ و غمگینی برمیگردن، و دارن شرایط سخت و بیمهریهای زیادی رو تحمل میکنن. آدمهایی که زیر فشار مشکلات مادی، روحی، جسمی یا عاطفی زیادی، کمر خمکردن و ناچارن با تمام سختی و درد، صبور باشن و همرنگ جماعت بشن.
من حق میدم گاهی بیحوصله باشن. من حق میدم گاهی کم بیارن. پس خودم رو جای اونها میذارم و بهشون فرصت جبران میدم، نه باور به اینکه آدم بدی هستن، نه باور به اینکه با هر لغزشی به بد بودن عادتکنن، و خوببودن رو رها. پس تا جاییکه در توانم باشه، بهشون لبخند میزنم، اونها رو میبخشم، و بهشون فرصت خوب بودن دوباره رو میدم …
@cafe_hamdeli1
🆔 @Sayehsokhan
من حق میدم گاهی بیحوصله باشن. من حق میدم گاهی کم بیارن. پس خودم رو جای اونها میذارم و بهشون فرصت جبران میدم، نه باور به اینکه آدم بدی هستن، نه باور به اینکه با هر لغزشی به بد بودن عادتکنن، و خوببودن رو رها. پس تا جاییکه در توانم باشه، بهشون لبخند میزنم، اونها رو میبخشم، و بهشون فرصت خوب بودن دوباره رو میدم …
@cafe_hamdeli1
🆔 @Sayehsokhan
تقریباً از همان کودکی به وجود خصیصهای در خودم توجه کردم و آن اینکه:
«بسیار مستعد خطا یافتن در دیگران و سرزنش آنها بودم.» اما این خصیصه یکباره جای خود را به خصیصهی دیگری داد که برایم بسیار آزاردهنده بود: از خودم میپرسیدم که آیا من خطاکارتر از دیگران نیستم؟ و چقدر خودم را به خاطر هیچ و پوچ سرزنش کردم... برای فرار از چنین تردیدهایی بالطبع انزوا جستم. بهعلاوه، هر چه تلاش کردم، در معاشرت با دیگران چیزی نیافتم. همهی پسرهای همسن من، همهی همکلاسیهایم، همه و همه در اندیشههای خود پایینتر از من از کار در آمدند. حتی یک استثنا هم به یاد ندارم.
داستایفسکی
جوان خام
ترجمهی رضا رضایی
🆔 @Sayehsokhan
تقریباً از همان کودکی به وجود خصیصهای در خودم توجه کردم و آن اینکه:
«بسیار مستعد خطا یافتن در دیگران و سرزنش آنها بودم.» اما این خصیصه یکباره جای خود را به خصیصهی دیگری داد که برایم بسیار آزاردهنده بود: از خودم میپرسیدم که آیا من خطاکارتر از دیگران نیستم؟ و چقدر خودم را به خاطر هیچ و پوچ سرزنش کردم... برای فرار از چنین تردیدهایی بالطبع انزوا جستم. بهعلاوه، هر چه تلاش کردم، در معاشرت با دیگران چیزی نیافتم. همهی پسرهای همسن من، همهی همکلاسیهایم، همه و همه در اندیشههای خود پایینتر از من از کار در آمدند. حتی یک استثنا هم به یاد ندارم.
داستایفسکی
جوان خام
ترجمهی رضا رضایی
🆔 @Sayehsokhan
📚 #سه_شنبه_ها_با_موری
✍️ نویسنده: #میچ_آلبوم
🎙 راوی : #عادله_شیرکوند
سهشنبهها با موری نوشتهٔ یک نویسنده آمریکایی به نام میچ آلبوم است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و یکی از کتابهای پرفروش بوده است.
داستان کتاب واقعی است و درباره ارتباط Morrie Schwartz با شاگردش Mitch Album است. قهرمان اصلی داستان بیمار است، بیماری او بتدریج اعضای بدن را از کار میاندازد و باعث مرگ سلولی بافتها و ماهیچههای بدن میگردد.
موری مرگ را پذیرفته؛ او خواهد مرد اما در واپسین روزهای زندگی میخواهد به کمال برسد.
📚 @ketabsotiha
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
✍️ نویسنده: #میچ_آلبوم
🎙 راوی : #عادله_شیرکوند
سهشنبهها با موری نوشتهٔ یک نویسنده آمریکایی به نام میچ آلبوم است که در سال ۱۹۹۷ منتشر شد و یکی از کتابهای پرفروش بوده است.
داستان کتاب واقعی است و درباره ارتباط Morrie Schwartz با شاگردش Mitch Album است. قهرمان اصلی داستان بیمار است، بیماری او بتدریج اعضای بدن را از کار میاندازد و باعث مرگ سلولی بافتها و ماهیچههای بدن میگردد.
موری مرگ را پذیرفته؛ او خواهد مرد اما در واپسین روزهای زندگی میخواهد به کمال برسد.
📚 @ketabsotiha
🆔 @Sayehsokhan👇👇👇
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM