Forwarded from TOBE_HOR
🌷🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌷
🍃🌷👆🏻#عکس_باز_شود👆🏻🌷🍃
🍃🌸باهر #تیپ و #لباسی میای بیا🤗یعنی👇🏻
🍃🌸 مثل هیئت امام حسین (ع) #مذهبی_غیر_مذهبی 🤷🏻♂هستی بیا🚶🏻♂
https://t.me/joinchat/AAAAAEoZtCgxgKpO9USH6A
@Tobe_hor
🍃🌷👆🏻#عکس_باز_شود👆🏻🌷🍃
🍃🌸باهر #تیپ و #لباسی میای بیا🤗یعنی👇🏻
🍃🌸 مثل هیئت امام حسین (ع) #مذهبی_غیر_مذهبی 🤷🏻♂هستی بیا🚶🏻♂
https://t.me/joinchat/AAAAAEoZtCgxgKpO9USH6A
@Tobe_hor
Forwarded from صلی الله علیک یا اباعبدالله
🌷🍃بسم الله الرحمن الرحیم 🍃🌷
🍃🌷👆🏻#عکس_باز_شود👆🏻🌷🍃
🍃🌸باهر #تیپ و #لباسی میای بیا🤗یعنی👇🏻
🍃🌸 مثل هیئت امام حسین (ع) #مذهبی_غیر_مذهبی 🤷🏻♂هستی بیا🚶🏻♂
https://t.me/joinchat/AAAAAEoZtCgxgKpO9USH6A
@Tobe_hor
🍃🌷👆🏻#عکس_باز_شود👆🏻🌷🍃
🍃🌸باهر #تیپ و #لباسی میای بیا🤗یعنی👇🏻
🍃🌸 مثل هیئت امام حسین (ع) #مذهبی_غیر_مذهبی 🤷🏻♂هستی بیا🚶🏻♂
https://t.me/joinchat/AAAAAEoZtCgxgKpO9USH6A
@Tobe_hor
#ننه مریم از جمله #زنان فعال #خرمشهر بود که پیش از #دوران انقلاب و بعد از آن #کلاسهای #قرآن دایر کرده و #فرد شناخته شدهای در #شهر محسوب میشد.
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانمها و #دخترهایی که به #شهادت میرسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد میبردند را کفن و دفن میکرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف میکرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر میکردم این درگیریها یک #جنگ قبیلهای کوچک باشد.
هیچ وقت فکر نمیکردم این همه سال طول بکشد، میخواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف میکرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن میکردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا میکردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنههای دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زنها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
در آن روزهای آتش و خون #ننه مریم، #خانمها و #دخترهایی که به #شهادت میرسیدند و #پیکرشان را به #جنت آباد میبردند را کفن و دفن میکرد.
🍃🌷🍃
بابا مراد #شوهر #ننه مریم را دشمن در #روزهای اول #جنگ در خانه به #اسارت برد. خدا رحمت کند #بابا مراد را، تعریف میکرد که «آمدم در خانه را قفل کنم که به سمت آبادان برویم، چون فکر میکردم این درگیریها یک #جنگ قبیلهای کوچک باشد.
هیچ وقت فکر نمیکردم این همه سال طول بکشد، میخواستیم دوباره برگردیم به #خرمشهر که دشمن من را از جلوی در خانه #اسیر کرد.»
🍃🌷🍃
#ننه مریم تمام مدت در راه بیمارستان و قبرستان بود. تعریف میکرد «گاهی که #کفن نداشتیم #چادر سرم را #کفن میکردم، آب که برای غسل نبود #دبه دبه #آب برای شستن #شهدا پیدا میکردیم.😔
🍃🌷🍃
#دختری #مادر #شهیدش را برای #کفن کرده آورده بود، #پسری #مادرش را آورده بود و چه #صحنههای دردناکی خلق شد. بعضی از #پیکرهای #زنها در اثر #شدت انفجارها #لباسی بر بدن نداشتند.😔
🍃🌷🍃