کانال خبری سمیع آباد
1.34K subscribers
46.6K photos
44.5K videos
109 files
2.57K links
🔴کانالی مردمی 🔴
#مطالبه_گری و #پیگیری
#اخبار_روز
#حوادث
#تبلیغات
#نیازمندیهای_روز
#موسیقی
#سوژه #عکس_های_ارسالی
#صدای_مردم
(با ارسال به مسئول مربوطه و پیگیری سریع)

💢 ارسال پیام↘️:

Ad1: @ABDOLKARIMSHARAKI

Ad2: @omidr2342
Download Telegram
‍ ‍ ✍🏼ماجرایی حقیقی و تأثیر گذار . . . .

❤️در اولین #شب_ازدواج ولید ، به همسر زیبایش نگاه کرد، احساس کرد که #خوشبخت ترین مرد دنیاست و برای اولین بار زندگی به روی او لبخند زده است....
نزد هدی رفت، اما هدی #گریه می کرد و داد زد به من نزدیک نشو !!

👌🏼ولید گفت : چرا ؟
😔گریه کنان گفت : من آن کسی نیستم که تو می خواهی ، من قبلا #بی_عفت شده ام و خطا کرده ام با کسی...
💔این سخن مانند #صاعقه ای بر سر ولید فرود آمد ، و احساس کرد که دنیا بر سرش خراب شده ، و قلبش تند تند می زد ، اما زود جلوی خشمش را گرفت و به اتاق دیگری رفت و خوابید ....
صبح هنگام به نزد هدی آمد و گفت :
اگر من اکنون تو را طلاق دهم روی زبان مردم می افتی و #آبرویت می رود ، و خانواده ات معلوم نیست با تو چکار کنند...
☝️🏼پس من تو را یک سال کامل نزد خود نگه می دارم ، و بعد تو را #طلاق خواهم داد ، تو در اتاقی می خوابی و من در اتاق دیگر ...

☀️روزها می گذشتند و ولید چنانکه گفته بود هدی را به حال خود رها کرده بود ، هر کدام در اتاقی جداگانه می خوابیدند ، و حتی با هدی حرف نمیزد...
😔وقتی هدی به ولید نگاه می کرد او را مرد کاملی می یافت که تمام صفات یک #مرد_خوب را دارد و به حال خودش تأسف می خورد که با خود چه کرده است ...
ولید در کودکی مادرش را از دست داده بود ، و #نامادری اش با او #مهربان نبود ، اما ولید با همه سختی ها ساخته بود و به نامادری اش پشت نکرده بود...
و این مشکلات از او مردی #بااخلاق و #صبور ساخته بود...

🔹اما هدی همیشه ترسی از آخرین برگه سال داشت ، با آمدن آن طلاقش حتمی می شد...
وقتی ولید را در حال بازی با کودکان فامیل می دید ، می دانست که او به بچه ها #علاقه دارد ، با خود می اندیشید که به ولید #ظلم کرده است و خوشیها را از او گرفته است....

روزی از روزها باران شدیدی می بارید و ولید ماشین خریده بود ، آن را روشن کرد اما از شدت بارش آن را متوقف کرد و خودش نیز سرمای شدیدی احساس می کرد بنابراین به داخل منزل برگشت ، وقتی هدیٰ در را باز کرد ولید بیهوش به داخل افتاد....

👌🏼هُدیٰ بالا تنه او را گرفت و کشان کشان به اتاقش برد و مثل یک‌ #مادر تمام شب را بر بالین او منتظر ماند ، ولید #تب زیادی داشت ، و هدی تب او را با دستمال خیس کم کم پایین آورد ، بالاخره تبش رفع شد و چشمانش را باز کرد ، هدی را با چشمان خیس در انتظار خود دید ، احساس کرد که هدی را در احساساتش به خوبی درک کرده و با او #صادق بوده است ...

🔻ولید #شفا یافت ، چند روزی سپری شد و به آخر سال رسیدند ، مدت ماندن هدی به اتمام رسیده بود ...افکار پریشان به هدی #هجوم آورده بودند ..به خانواده اش چه بگوید ؟
😔وسایل خود را جمع نمود ، آماده برای طلاق شد...
ولید گفت : قبل از رفتن نزد خانواده ات به سالن برو چیزی هست که باید ببینی...

🔸هدی نمی دانست برای چه باید به آنجا برود ؟ اما آنجا چیزی را دید که توقعش را نداشت !!

👇🏼ولید روی کاغذی برایش چنین نوشته بود :

💌 #همسر_عزیزم ....
✍🏼سالی گذشت ، و من #مراقب تو بودم ،تو را در #نماز و #روزه دیدم‌ ، تو را در حال #دعا یافتم ، و من تو را #بخشیدم ، و از امروز #شوهرت هستم و تو #همسر من هستی...


❤️ #رسول اللهﷺ میفرماید:

🌟هر کس #عیب مسلمانی را بپوشاند ، خداوند در روز #قیامت عیب او را می پوشاند ...


🎙 #پایگاه‌خبری‌سمیع_آباد ( درشهر) بروزترین و جامع ترین رسانه شهر سمیع آباد و بخش پایین جام

سمیع آباد خبر
🆔@sami_abad_khabar