نه که فکر کنم خانوادهی آقای موسکات را نمیشناسم و از من، به لحاظ جغرافیایی و فرهنگی، خیلی دور هستند و اصلا ارادتی به هیچ کدام از اعضایش ندارم، نه! درست عکسش است. انگار این خانواده را میشناسم؛ سالهای سال است که میشناسم. در را که باز میکنم و از خانه بیرون میروم خانهی بزرگ آقای موسکات را میبینم که روبهروی خانه ماست. بچههایش هرروز که نه، یک روز در میان به آنجا میآیند. نوههای قد و نیمقدش در حیاط بازی میکنند. همسایهها همسر جدید آقای موسکات را به هم نشان میدهند و میگویند: «سر پیری و معرکهگیری» و پشت سر دخترِ همسر جدید آقای موسکات حرف میزنند. غریبهها جدیداً به این خانه زیاد میآیند؛ مخصوصا یک پسر جوان خوش بر و رو که به او «فیلسوف» میگویند. او میخواهد پا جای پای فیلسوفان یهودی اروپا بگذارد. کتاب، خوب میخواند و وقتی دختران جوان را میبیند دست و پایش را گم میکند. آقای موسکات نقشه میکشد که این جوان را که تازه کشفش کرده است، یا به عقد نوهی زیبا و عروسک مانندش دربیاورد (و پسر فیلسوف را در فامیل نگه دارد) یا دختر همسرِ جدیدش (از شرّ این یکی که اتفاقاً دختری زباندراز و دانشگاهرفته است، راحت میشود)! یعنی کدام یکی با این پسر، آسا هشل، ازدواج میکنند؟
نوشتهی کامل را به قلم #افسانه_دهکامه در
برای خواندن کامل این مطلب👈 کلیک 👉کنید.
#آیزاک_باشویش_سینگر
#فریبا_ارجمند
#انتشارات_روزنه
نوشتهی کامل را به قلم #افسانه_دهکامه در
برای خواندن کامل این مطلب👈 کلیک 👉کنید.
#آیزاک_باشویش_سینگر
#فریبا_ارجمند
#انتشارات_روزنه
وینش | سایت معرفی و نقد کتاب
آقای موسکات... خبرهایی در راه است! - وینش | سایت معرفی و نقد کتاب
ایزاک سینگر نویسنده منحصر به فرد و عجیبی است. او، آن هم در قلب نیویورک بزرگترین شهر دنیای امروز به زبانی مینوشت که عملا سالهاست منقرض شده.