آن‌ها را از کیف‌ات بیرون می‌آوری. بابا را، آبجی را و داداش را. می‌گذاری‌شان کنار میخک‌های سرخ و سفید. کنار لاله‌ها و شمع‌ها. گوشه‌ی عکس بابا شکسته؛ اما در زیر گلایولی پنهان‌اش می‌کنی. موهای‌ات سفید شده است. مادرها، همه موهاشان سفید شده است. بچه‌هاشان را از…

لب ایوان، زیر برق آفتاب نشسته بودند. بفرینه به سینه‌ی مادر تکیه داده بود. زن او را محکم در میان زانوان خود گرفته بود. موهای طلایی بفرینه، در زیر دندانه‌های شانه، نرم و صاف بر پوست مهتابی گردن و دوش‌اش پاشیده می‌شد. با هر شانه موها، پیاله‌پیاله روی هم چین…

Issu d’une famille modeste de Kermanshah, en région kurde d’Iran, Ali Ashraf Darvishian (1941-2017), est un rommancier et collecteur des contes folkloriques et légendes iraniens. Il a commencé à travailler dès l’âge de 12 ans. Après ses études, il s’est rendu…