روزهای بارانی
789 subscribers
2.5K photos
57 videos
8 files
28 links
تو

با دلِ من

همان کردی

که شاتوت با

سرِ انگشتان ِ تو
Download Telegram
گفته بودی که مرد خواهی ماند
گفته بودی که عهد می بندم
رفتی و بعد رفتنت هر روز
در پی نام مرد می گردم ...
#زهرا_مصلح

@Roozhayebarani❤️
سفر بخیر اسفند ! کوله بارت را بستی ؟ چیزی را فراموش نکرده  باشی!
مثلا خاطره ای ، دردی ، غمی !
حواست باشد همه را برداری
دِر چمدانت را محکم  ببندی!
فروردین دارد می آید! میدانی که چمدانش سبک است پر از شکوفه !
وقتی رسید میخواهم وصلشان کنم روی درخت های حیاط !
میخواهم بهار را دل انگیز کنم...
عشق را نشانش بدهم
قدم زدن زیر باران ، آن هم دو نفره ،شانه به شانه را یادش بدهم  
به بهار بفهمانم سه ماه فصلش باید دوست داشتن باشد ، پر از روزهای خوب ، پر از قرارهای عاشقانه ...
اسفند جان بودنت کافی است وقتت تمام شده
بو کن ! بوی سمنو می آید بوی سنجد ! بوی پول های تا نخورده ی لای قرآن !
معطل نکن پستت را تحویل بده بهار پشت در است !
#زهرا_مصلح
@Roozhayebarani❤️
مگر بهار آن نیست ، که تو از راه برسی حواسِ من پرت آغوشت شود
دست هایم را بگیری و لای انگشت هایم عشق بروید؟
#زهرا_مصلح
@Roozhayebarani❤️🍀
چشم می‌بندم تویی
چشم باز میکنم تویی
در من بیدار شده ای
در من زندگی می‌کنی
اکنون از خودم چیزی ندارم
جز تو!
#زهرا_مصلح

@Roozhayebarani❤️
Forwarded from بايكوت (Ali Ghazinezam)
پیراهن اگر تو باشی میپوشمت!
عطر اگر تو باشی میزنمت!

شعر اگر تو باشی میخوانمت!
اما تو نه ‌شعر باش، نه عطر...

پیراهنم باش بگذار بپوشمت،
بویت عطر شود و حالم شعری‌ سپید!
بگذار سروده شویم به عشق؛
و حالمان چاپ شود در کتابی
به نامِ زنی که دیوانه‌ی تو بود...!
@baycot 🪐
#زهرا_مصلح
گفته بودی که مرد خواهی ماند
گفته بودی که عهد می بندم
رفتی و بعد رفتنت هر روز
در پی نام مرد می گردم ...
#زهرا_مصلح

@Roozhayebarani❤️
دوست داشتم برات نامه بنویسم ،یه نامه با کاغذ کاهی ، حرفایی که وقتی میخونی دلت بخواد منو از این همه فاصله بکشی بیرون و بغلم کنی
کاش میدونستم کجایی ، اونوقت برات از جاده های سبز شمال می‌نوشتم از بوی نم بارون تو جنگل ابر ، از بوی سیب زمینی های زیر آتیش ، یا از بوی کاهگل دیوار خونه ی قدیمی عمو خسرو وسط روستای منجیل ...
میگفتم چقدر جات کنار من خالیه ، اونوقت دوست داشتنتو با یه ساک کوچیک از لباسات بر می‌داشتی و میومدی ..
اما نمیدونم کجایی ، که نامه ی بدون آدرسو هیچوقت پست نمیکنن
از عصر تکنولوژی بدم میاد می خوام نامه بنویسم که وقتی میخونی دست بکشی روی دست خطم که من از مرز ایی که بینمونه خیال کنم داری دست میکشی روی انگشتای دستم ..
از غربت غریب فاصله ها گله میکنم
چیزی که تو اصلا دوست نداشتی !
گله واسه تو یعنی ناشکری ،
اما من دورم از خودم دورم از تو
کاش با اولین قطار از هرجایی که هستی می رسیدی به من
قول میدادم بیام استقبالت تو تموم ایستگاه های این دنیا منتظرت میموندم ولی میگفتی که یروزی میای ..
اون موقع منو دوست داشتنم، با یه ساک کوچیک از لباسام میومدیم پیشت و دو تایی باهم فرار میکردیم
#زهرا_مصلح

@Roozhayebarani❤️
بیا دست های مرا بگیر مدتی است کسی دست هایم را در آغوش نگرفته .
از آخرین باری که روی بلوار های باران خورده پارک ریچموند راه رفتم یک سال و دوماه و بیست و پنج روز می گذرد .
اگر می خواهی بدانی این مدت چگونه گذشت ،باید بگویم جسم خوبی داشتم
هر روز صبحانه ام را کامل می خوردم ،دور شهر را دوچرخه سواری می کردم و کنار ساحل به تماشای پرستوهای دریایی می نشستم. به خانه که می رسیدم نوار کاست را داخل ضبط صوت می گذاشتم و با صدای لئوناردو کوهن پشت پنجره ی اتاق و رو به روی کلیسا چای می خوردم .  پس باید بدانی که روزهای خوبی داشتم ،شب ها پیراهن های گلدار می پوشیدم موهایم را با ربان می بستم با تاکسی به مرکز شهر می رفتم و میان ازدحام نگاه های بی خیال و سرگردان، در کوچه های باریک و عطر آلود یاس دیوار خانه ها، قدم می زدم ،با نوازنده های کنار میدان شهر می رقصیدم و آواز می خواندم ،خوب بودم !
از  روزی که مرا با این زندگی خو دادی یک سال و دو ماه و بیست پنج روز و یک دقیقه می گذرد !
باید بگویم جسم خوبی دارم اما روحم میان دو نفس گیر کرده ،میان دو مسیر،میان دو عضو !
میان عقل و دل ..
زمان زیادی گذشته از آخرین صدایت در گوش هایم ،از در آغوش نگرفتن دست هایم و زندانی نشدن میان بازوان تو...
می دانم که بر نمی گردی و درخت های کنار خانه، دیگر من و تو را زیر سایه بغل نمی گیرند می دانم که صدایم نمی کنی و یک جان در حنجره ام گیر می کند ..
اگر هنوز می خواهی بدانی روزگارم چگونه می گذرد، باید بگویم ،نمی گذرد !
هر چه می کنم یادم نمی روی و این یعنی زندگی بدون تو هر دو پایش می لنگد !
#زهرا_مصلح 🍃

@Roozhayebarani❤️
با آن همه پیچیدگی
با آن همه نگهبانِ منطق
چه راحت مغلوب دل میشود
این مغزِ بیمار شده از عشق!
#زهرا_مصلح
@Roozhayebarani👌❤️
تو یه مرحله از زندگیت دیگه از دست دادن چیزی و کسی نمی‌ترسی
یه قیچی میگیری دستت و تک تک چیزایی که باعث ناراحتیت میشه رو قیچی می‌کنی
بعدش یه نفس راحت می‌کشی
بنظرم وابسته نبودن به هیچ آدمی تو رو قوی می‌کنه
من نمیخوام هیچوقت این قوی بودن رو از دست بدم ، پس هیچوقت قیچیم از دستم نمیفته !
#زهرا_مصلح
@Roozhayebarani❤️
اگه یه روز نبودم
به یادم گل نرگس بخر و با ذوق بذار روی میز کارت
اگه نبودم به یادم تو یه روز بارونی فروغ بخون
اگه یه روز نبودم به پرنده های پشت پنجره ی اتاقت دونه بوده و به یاد من لبخند بزن
اگه یروز من نبودم
پاییزو قدم بزن و
بهارو زندگی کن
نذار زود یادت برم
باشه ؟ :)
#زهرا_مصلح
شیشه ماشینو داد پایین!
گفت ببین هوا رو !
ببین چه بارونی میاد اینا بخاطر حضور توعه ها !
دلبر میبینی قطره ها رو !مثل خنده های تو که گوشه لبت جا خوش میکنن نشستن رو شیشه بخار گرفته !
خوب نگاه کن حس میکنی چقد حالم خوبه ؟
دستشو گرفتم ....
خندید !
گفت هنوزم بارون که میاد ساکت میشی زبونت بند میاد !!
با تمام وجود هوای بارونیو تو ریه هام دادمو گفتم من از این همه خوشبختی که کنار تو دارم زبونم بند اومده وگرنه این قطره ها و صدای بارون بهونس !
صورتشو سمتم اوردو گفت میشه هر وقت بارون اومد همین حرفو بزنی بهم ؟
دستشو محکم تر گرفتمو سکوت کردم
#زهرا_مصلح
@baycott
به این فکر کردی که اگه نباشم دنیات چه شکلی می شه ؟ که وقتی خسته از مشغله های دور و برت میری خونه دیگه کی هست که بهت بگه غصه نخور دیوونه،دنیا هرجورم باشه ما باهم درستش می کنیم .
به این فکر کردی که اگه من نباشم،دنیات چقدر ساکت می شه؟
همین منی که وقتی تو ماشین برات پر حرفی می کنم و با جیغ جیغای وسط تعریف کردنام سرتو می برم و با خنده می گی ؛عزیزم می دونستی وقتی حرف نمی زنی چقدر خوشگل تری! با مشت می زنم رو شونت و می گم خیلی بدجنسی و هردوتایی می خندیم ،نباشم کی می تونه فارغ از همه مشکلات برات حرف بزنه و واسه چند ساعت از دنیای تاریکی که بهش فکر می کنی بیرونت بیاره ؟
کی هست که مثل من وقتی ناراحتش می کنی بریزه تو دلش و با دیدنت همه ی اون رنجشا از دلش بیرون بره ؟
به شهری که بعد من تنها تو خیاباناش راه میری چی ؟فکر کردی؟
دستات توی جیب کتت راحت ترن یا دستای من؟ گوش کردن به صدای موزیک وسط یه خیابون آروم حول و هوش ساعت دوازده شب آروم ترت می کنه یا نشستن کنار من و گوش کردن به حرفایی که از آینده ی روشنمون می گم ؟
من اگه نباشم کی اتاقتو پر می کنه از گلای شمعدونی کی شبا که خوابیدی زل میزنه به صورتت و برای حال خوبت حمد می خونه؟ کی صبح که می شه تو خونه ی کوچیک اما پر از عشق برات صبحانه آماده می کنه و لقمه هاتو می شماره که بدونه امروزم مثل روزای دیگه اشتها داری و حالت خوبه !
کی قد من دیوونه می شه برات ،کی روزارو می شماره که به تو برسه؟
کی وسط دعاهاش اسمتو می بره دیگه..
من نباشم پاییزت عاشقانه می مونه؟
یا بهارت هنوزم قشنگه ؟
زمستونا تنگ غروب دلت نمی گیره ؟
وقتی غم بشینه کنج دلت به کی زنگ می زنی تا با شنیدن صداش جون بگیری؟
کی قد من دیگه تو رو بلد می شه ..
وقتی حوصله نداری می دونه نباید سر به سرت بزاره و اجازه بده با خودت خلوت کنی ؟
می دونه وقتی مدام تو خونه راه میری یعنی اعصابت خورده ؟ یا وقتی دستتو می کشی لای موهات و ته ریشات یعنی نگرانی ؟
کی شبای بارونی برات شعر می خونه کی میاد تو قلبت بعد من ..
کسی میاد که منو از قلبت بیرون کنه؟
من نباشم تو چند تا پاییزو دووم میاری؟
#زهرا_مصلح

@Roozhayebarani❤️
Forwarded from بايكوت
یک بغل شعر سرودم نبرد از یادم
لیکن از بخت بدم شعر و غزل دوست نداشت...
@baycot
#زهرا_مصلح
عوض شدن تو هرکس یه مدله
ازم پرسیده بودی تو اگه یروز عوض شی چه شکلی میشی ، یادته ؟!
بهت گفتم من اگه نا امید بشم از عشق ، ساکت میشم خودمو سرگرم میکنم با نوشتن ، با کتابام ، با گلدونای گوشه ی پنجره
دیگه از شکوفه دادن انار خانمِ حیاط ذوق نمیکنم ، بارون که بیاد تصور نمیکنم که دارم بدون چتر با تو می‌رقصم
بهت گفتم نا امید شدن از یه آدم
تورو بیشتر از هر موقع عوض می‌کنه
یکی دیگه ترانه گوش نمیکنه ،یکی افسرده میشه ، یکی بخاطر ناراحتی پرخور میشه
یکی میزنه به سیم آخر ..
اما من اگر نا امید بشم ازت دل نازک و حساسمو بر میدارم میرم ، دعوا نمیکنم که چرا اینطوری شد ،سرت داد نمی‌زنم که چرا نگهم نداشتی ..
من اگه نا امید بشم ازت یه پرنده میشم
بالامو باز میکنم ، از کنار همون ایوونی که بار اول دلمو بهت دادم میپرم و دیگه نمیام ..
#زهرا_مصلح

@Roozhayebarani❤️
از آخرین جنگی که در شهر رخ داد
سال ها می گذرد
خانه ها ریختند..
هوای شهر مسموم شد و پرندگان میان پرواز به سوی دیگر شهر ،بر کف خیابان افتادند..
دست های قفل شده زن و مردی در خوابی شبانه ابدی شد و صبح فردای جنگ دیگر هیچ چیز مثل قبل نبود..
از آخرین باری که تو را دیدم سال ها می گذرد آخرین بار دست هایت را روی شانه هایم کشیدی ،من سالهاست رد انگشتان تو را از روی شانه ام می بوسم ..
از رفتنت سال ها گذشته و اکنون خانه بی تو فقط یک متروکه است
با حضور زنی که دیگر شعر نمی خواند
و برای پرنده های لب پنجره دانه نمی ریزد ، زنی که دیگر پیراهن نمی پوشد و شانه هایش را زیر لباس مخفی می کند تا کسی رد انگشتان تو را پاک نکند...
جنگ تمام شد خانه ها بازسازی شدند
پرنده ها بار دیگر پرواز را بلد شدند
شهر دوباره عاشق شد و مردی دست زنی را گرفت ..
من اما در جنگ فراموش کردنت مثل روز اول فاجعه ماندم ..
در من سربازی مرد که عاشق بود..
#زهرا_مصلح
@Roozhayebarani❤️
اما عزیزم
کاش دشت بودیم
کاش صحرا
کاش هرچه بودیم جز انسان ..

#زهرا_مصلح

@Roozhayebarani❤️