تکست و نوشته رمانخونه❤️
233 subscribers
2.63K photos
46 videos
12.9K files
9.16K links
چقدر خوبه که وسط
شلوغی های این زندگی پیدات کردم
تا دوست داشته باشم  ♡
                   ♡
@romankhone_ir💖
                   ♡
Download Telegram
مجموعه دلنوشته‌های:💥
#ز_سینه_درد_می_آید

اثر:📝
#روژینا_خوشه_گیر

از نویسندگان اختصاصی #انجمن_رمانخونه
🌐romankhone.ir/forums

به زودی...

از #انتشارات_شانی 📚 چاپ خواهد شد.

🎀 @romankhoneir
📚 #معرفی_رمانهای_در_حال_تایپ
🇮🇷 #انجمن_رمانخونه
@romankhoneir
📖رمان: #سراب_روشنایی
🖋به قلم: #روژینا_خوشه_گیر
🔍ژانر: #عاشقانه
برای خواندن کلیک کنید:
http://yon.ir/o2a3e
توضیحات بیشتر در پست بعد
📚رمان زیبا و خواندنی: #سراب_روشنایی
نویسنده: #روژینا_خوشه_گیر
🖌ژانر: #عاشقانه
@romankhoneir
📄خلاصه:

سوما، دختریست که خلاف دیگر قهرمان ها، راه درستی را در پیش نگرفته! درست زمانی که غرق در دنیای کثیف خود شده، آدم های جدیدی پا به زندگیش می‌گذارند تا ثابت کنند زرنگ تر از او هم زیر آسمان این شهر نفس می‌کشد...


📜مقدمه:
تو از حوالی کوچه‌های تنهایی آمدی
از همان کوچه‌ی نم خورده غمگین
که دیوارهای کاهگلی‌اش ترک برداشته‌اند
ترکی به وسعت لب‌های غمگین خندانم
من از دور سراب خوشبختی‌ام
از نزدیک اما مغموم حراج روزهای زیبای زندگی!
تو آمدی
تا جوی آب کوچه زلال شود
درختان بی بار، ثمر دار شوند
و پرنده‌ها نغمه زندگی سر دهند.
(#خدیجه_سیاحی)

📍این رمان زیبا را در آدرس زیر مطالعه کنید👇
http://yon.ir/o2a3e
📚 #معرفی_رمانهای_در_حال_تایپ
🇮🇷 #انجمن_رمانخونه
@romankhoneir
📖رمان: #سراب_روشنایی
🖋به قلم: #روژینا_خوشه_گیر
🔍ژانر: #عاشقانه
برای خواندن کلیک کنید:
http://yon.ir/o2a3e
توضیحات بیشتر در پست بعد
📚رمان زیبا و خواندنی: #سراب_روشنایی
نویسنده: #روژینا_خوشه_گیر
🖌ژانر: #عاشقانه
@romankhoneir
📄خلاصه:

سوما، دختریست که خلاف دیگر قهرمان ها، راه درستی را در پیش نگرفته! درست زمانی که غرق در دنیای کثیف خود شده، آدم های جدیدی پا به زندگیش می‌گذارند تا ثابت کنند زرنگ تر از او هم زیر آسمان این شهر نفس می‌کشد...


📜مقدمه:
تو از حوالی کوچه‌های تنهایی آمدی
از همان کوچه‌ی نم خورده غمگین
که دیوارهای کاهگلی‌اش ترک برداشته‌اند
ترکی به وسعت لب‌های غمگین خندانم
من از دور سراب خوشبختی‌ام
از نزدیک اما مغموم حراج روزهای زیبای زندگی!
تو آمدی
تا جوی آب کوچه زلال شود
درختان بی بار، ثمر دار شوند
و پرنده‌ها نغمه زندگی سر دهند.
(#خدیجه_سیاحی)

📍این رمان زیبا را در آدرس زیر مطالعه کنید👇
http://yon.ir/o2a3e
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (ɹozɥınɐ)
از وقتی نور چشمات خاموش و صدات تو فریادهای باد گم شدن دیگه تنهایی قدم زدن لذت نداره! عاقلانه نیست، حتی دیوونگی هم دیوونگی نیست؛ می‌رسه به مرحله های بالاتر، مرحله هایی دیوونه وار تر از جنون که اسمش هر چی باشه، لمسش قشنگ نیست! درد واژه قشنگی نیست برای حال این روزها، برای تنهایی‌هایی که با هر کسی غیر از تو پرش می‌کنم تا مبادا تو رقص خاطراتت کمرم خم و خم تر بشه. دروغ، دردش سبک تره وقتی می‌گم خوبم، وقتی بلند و بی وقفه می‌خندم و به رو خودم نمی‌آرم هر روز یکی داره تو پیچ و خم‌های ذهنم با خودش مسابقه می‌ده!
عادت کردیم به این سبک بالی‌ها، به پرسیدن چطوری و فریاد عالی بودن. ما خنده هامون خیلی وقته رنگی ندارن، حتی غمم ندارن انقدر تو قمار روزگار باختن رو بلد شدیم. یه روزی می‌گفتم تو رو دارم که سرش بجنگم و برم تو دل شیر، اما به هوای یه پروانه خوش رنگو ظریف خلاف میدون پیچیدی و من موندم با دوستایی که دشمنشون کرده بودی. حواست هست چقدر خسته‌م؟ حواسش هست حق من بودی و حق الناس گردنشه؟
دلم می‌خواد بیام جلوتون، دستاتونو جدا کنم و بگم حرف‌هایی که مال من بودن گفتنشون به اون حرامه. بگم تو هنوز مدیون دلمی که هر روز می‌گه خب، امروز پروانه‌ش پر کشیده، بازیگوشیاشو کرده و رفته؛ اما حیف داره که رنگ رفتن رو نمی‌بینی تو نگاه‌های سردرگمش! منو تو احمقانه ترین شباهتا رو داریم؛ من با به مشام رسیدن بوی رفتنت جلوی بینیمو گرفتم تا حس نکنم و تو با پررنگیه رنگ رفتن فقط جلو چشماتو گرفتی.
تو خودمون ما تنهاییم! همدیگه رو از دست دادیم و خودمونو گم کردیم تو پس کوچه‌های دلتنگی. وقتی می‌بینم من، یه جا کنج خاطراتت عطرتو بغل گرفته ولش می‌کنم تا دورتر شه، جداتر شه و فراموش شه...
یه روزهایی تنها خوش بودم، با خودم می‌خندیدم و مهم‌تر، من مال خودم بودم. نمی‌دونی دل فروخته شده پس گرفته نمی‌شه؟ نمی‌شه که ترک خورده پس گرفته بشه؟
از همه مکالمه‌های با تو، از خنده‌هات و چین‌های ریز گوشه‌ی چشمات خسته‌م و باز از سر مرورت میکنم!
کاش هیچوقت نمی‌گفتی دوست دارم. کاش دروغ رو زبونت جاری نبود. کاش میم مالکیتتو از سر اسمم برمی‌داشتی بعد می‌رفتی. کاش من تو یک قدمیت، دلتنگ نبودم...
_خانوم؟ حواستون هست؟
و کاش من هنوزم خانومم بودم...
#گزارش_از_احوال_نامعلوم
#روژینا_خوشه_گیر
با سلام

ضمن تشکر از #نویسندگان عزیز و #نوقلمان گرامی و آرزوی موفقیت روز افزون برای همه عزیزانی که ما را در برگزاری #دوره_ششم_نظرسنجی
#رمان_برتر_مجازی همراهی کردند.
@romankhoneir
@romankhoneir

👌 نکته1:
در انجمن عضو شوید
🌐 www.romankhone.ir/register

و از قسمت پوستر و یا تاپیک به پست نظرسنجی مراجعه کنید.

👌 نکته2:
مهلت رای دادن به نظرسنجی (در کانال تلگرام) :
تا ساعت 23 چهارشنبه 97/02/12

لطفا با رای دادن به رمان محبوبتان از نویسنده حمایت کنید.

📝 پ.ن:
هرگونه سوال و راهنمایی در خصوص مسابقه
از اکانت پشتیبانی سوال فرمایید:
@romankhone_admin

باتشکر مدیریت انجمن

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃

#بزرگترین_مسابقه_رمان_برتر_مجازی
@romankhoneir
@romankhoneir
در #انجمن_رمانخونه
www.romankhone.ir
www.romankhone.ir
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃


رمان شماره 1
📚 رمان: #حرف_آخر
📝 به قلم: #زهرا_مطلوبی
https://telegram.me/romankhoneir/2020


رمان شماره 2
📚 رمان: #سوختم_سوزاندم
📝 به قلم: #کبری_دلیری ( #سامیا )
https://telegram.me/romankhoneir/2021


رمان شماره 3
📚 رمان: #سراب_روشنایی
📝 به قلم: #روژینا_خوشه_گیر
https://telegram.me/romankhoneir/2022


رمان شماره 4
📚 رمان: #لحد_شوم
📝 به قلم: #زهرا_ابراهیم_زاده
https://telegram.me/romankhoneir/2023


رمان شماره 5
📚 رمان: #در_قلب_فولاد
📝 به قلم: #نارسیس_زد_ای_آر
https://telegram.me/romankhoneir/2024


رمان شماره 6
📚 رمان: #وقتی_خوابم_مرا_ببوس
📝 مترجم: #setareshab
https://telegram.me/romankhoneir/2025


رمان شماره 7
📚 رمان: #تو_اول_تو_آخر
📝 به قلم: #الناز_اسدزاده
https://telegram.me/romankhoneir/2026


رمان شماره 8
📚 رمان: #ستاره_سینما
📝 به قلم: #ساجده_سوزنچی
https://telegram.me/romankhoneir/2027


رمان شماره 9
📚 رمان: #سیاهی_مطلق
📝 به قلم: #m_a_h_l_a
https://telegram.me/romankhoneir/2028


رمان شماره 10
📚 رمان: #سوشیانس
📝 به قلم: #سلاله_علیائی
https://telegram.me/romankhoneir/2029


رمان شماره 11
📚 رمان: #گنداب
📝 به قلم: #ساناز_رمضانی
https://telegram.me/romankhoneir/2031


رمان شماره 12
📚 رمان: #هتل_راز
📝 به قلم: #فریده_صباغی
https://telegram.me/romankhoneir/2032


رمان شماره 13
📚 رمان: #سزاوار_گذشته
📝 به قلم: #مهشاد_نظریان
https://telegram.me/romankhoneir/2033


رمان شماره 14
📚 رمان: #درمانگر
📝 به قلم: #danna77
https://telegram.me/romankhoneir/2034


رمان شماره 15
📚 رمان: #کابوسهای_بی_پروا
📝 به قلم: #مینا_بهزادی
https://telegram.me/romankhoneir/2035

🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#بزرگترین_مسابقه_رمان_برتر_مجازی
@romankhoneir
@romankhoneir
در #انجمن_رمانخونه
www.romankhone.ir
www.romankhone.ir
باافتخار چاپ کتاب #ز_سینه_درد_می_آید
دلنوشته‌های بانو #روژینا_خوشه_گیر
نویسنده و مدیر #انجمن_رمانخونه را تبریک می‌گوییم💐

آرزوی موفقیت و سربلندی برای ایشان از خداوندمنان خواستاریم🙏
@Romankhoneir
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (ɹozɥınɐ)
~~~~~~~~

#دلنوشته_نویس

جدایی،
دوران نقاهتیست
که خاطرات مطلقش
یک عمر زمین‌گیر می‌کند؛
جسم بیمار عشق را...

#روژینا_خوشه_گیر

Join us--> @delnevis_nevesht

~~~~~~~~
🛍فروش اختصاصی🛍

📙کتاب: #ز_سینه_درد_می_آید
✏️اثر: #روژینا_خوشه_گیر (نویسنده اختصاصی انجمن)
📄تعداد صفحات: ۷۶
📰انتشارات #شانی
💳قیمت: ۱۰۵۰۰ تومان
🎁با ۱۰ تا ۱۵ درصد تخفیف
🖋با امضای نویسنده کتاب

♥️دلنوشته‌ای از این کتاب زیبا:
هرگز نخواستم جای کسی باشم!
اما این روزها
عجیب به پیراهنت حسودی می‌کنم
که چه سخت تنت را به آغوش کشیده...

🛒برای خرید این کتاب با #تخفیف_ویژه به #فروشگاه انجمن #رمانخونه مراجعه نمایید:
romankhone.ir/store/product/208-ز-سینه-درد-می-آید/
#جایزه #روژینا_خوشه_گیر عزیز
که از مدیران و همکاران فعال
در #انجمن_و_سایت_رمانخونه هستن❤️
به دستشان رسید.
www.romankhone.ir

جایزه: کتاب #آغوشش_عشق_بود
نوشته #عادل_دانتیسم
@romankhoneir
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (ɹozɥınɐ)
~~~~~~~~
#داستان_نویس

در و دیوار اتاقم پر شده از شعر شاعرهای مختلف. یکی میگه بیا، یکی میگه رفتی دیگه برنگرد، اون یکی می‌پرسه کجایی؟ اون وسطا چند نفر هم قربون صدقه نگاه و لبخندت می‌رن. هیچکدوم با هم هماهنگ نیستن؛ اما من تو همه شون تو رو پیدا کردم. یعنی میدونی، انگار تو هر کدوم از این شعرا اسم تو رو با زیباترین خط ممکن نوشتن.
شاید عجیب ترین بخش زندگی و خلقت انسان عشق باشه. فکرشو می‌کردم؟ فکرشو می‌کردی؟ نه انتظارشو داشتیم و نه حتی تصور می‌کردیم که اینجوری بشه؛ اما شد. دلم تو سیاهی چشمات منزوی شد و صدام تو خجالت از صدای تو ساکت شد.
میدونی نه تنها من و تو، بلکه هیچکس... دقت کن هیچکس فکر اینجارو نمی‌کرد. عجیبه نه؟ اما همین دیروز بود که وقتی تابلوی جدیدی پر از رنگ شعرهایی با تلفظ دلنشین و خاموش اسمت مهمون دیوار اتاقم شد، مامانم بود که گفت: شانس اوردم عاشق نیستی، اگه عاشق بشی من بیچاره‌م.
قلبم یه لحظه گنجیشک عشقت از دستش بیرون پرید و وایساد. مامانم نمیدونست... هیچکس نمیدونه... مامانم شانس نیاورد... تو مرداب نگاه‌های خیره‌ت من بیچاره شدم! تو ناکوکی صدای غمت من پنهون شدم! تو طنازی چرخه‌ی باد میون پیچش موهات من آروم که نه، نابود شدم!
حال من آرامش نداره، اما باید بگم، یعنی مجبورم که بگم... شایدم اصلا به گفتن نیازی نباشه، اما ببین، من عاشقتم!

#گزارش_از_احوال_نامعلوم

#روژینا_خوشه_گیر

Join us--> @delnevis_nevesht

~~~~~~~~
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (ɹozɥınɐ)
~~~~~~~~

#دلنوشته_نویس

در نسیم گرم و دلچسب صدایت،
تنها تک نوازی قلبت در گوشم کم است
تا رقص برگ‌های پاییزی در بهار وجودمان متوقف شود
و گنجشک‌ها به حالمان غبطه بخورند
که در این بوران چیزی از سرما نمیدانیم

#روژینا_خوشه_گیر

#ز_سینه_درد_می_آید

Join us--> @delnevis_nevesht

~~~~~~~~
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (ɹozɥınɐ)
~~~~~~~~

#دلنوشته_نویس

من،
در کنج تاریکی نشسته
زانوهای لرزانش را به آغوش کشیده
و با کویر باران خورده چشمانش مبهوت می‌نگرد
که چه لبریز شده جای خالی‌ دلش با وجود تو...

#روژینا_خوشه_گیر

Join us--> @delnevis_nevesht

~~~~~~~~
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (ɹozɥınɐ)
~~~~~~~~

#دلنوشته_نویس

از تو بنویسم و بنویسم و بنویسم؛
اما خودکار آبی‌ام جوهری برای کاغذت نداشته باشد.
با تو بخوانم و بخوانم و بخوانم؛
اما معنای دوستت دارم را ندانی
و حقیر باشد برای گوش‌هایت، شنیدن صدای من...
جلوی چشمانت راه بروم،
بدوم و بدوم و بدوم؛
ولی تو
جاده‌ی پر پیچ و خم آمده را پشت قدم‌هایم نبینی.
زنده باشم و تو نفس‌هایم را حس نکنی،
که در ژرفای چال عمیق گونه‌ات تند و تندتر می‌شوند
بمیرم و بمیرم و... ای کاش که بمیرم!
مرگ،
چیزی بیشتر از زندگی نیست!

#روژینا_خوشه_گیر

Join us--> @delnevis_nevesht

~~~~~~~~
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (ɹozɥınɐ)
~~~~~~~~

#داستان_نویس

نیم ساعتی از زمان معین ملاقات سپری شده و عقربه‌ها در حال عبور از پل چوبی ساعت سه بودند. اتاق بزرگ و هفت تخته‌ی روبروی شیشه‌های مات ccu تنها دو تخت خالی و بدون روکش با شماره‌های هفت و دو داشت. با هر قدم عقربه، افراد بیشتری پا به داخل اتاق گذاشته و سراغ بیمارهای بستری شده‌ی خودشان می‌رفتند. سکوت سنگ‌های دیوار سفید با صدای افراد حاضر در سالن شکسته شده و از هر کنج صدایی با جنس و ظرافت متفاوتی به گوش می‌رسید.
درست روبروی تخت خالی شماره‌ی هفت، پیرمردی با موهای کم پشت جوگندمی بر تخت شماره‌ی شش نشسته و زانوی چپش را در قلمروی فرضی خودش در اتاق، به آغوش کشیده بود. موبایل مشکی رنگ و کوچک دکمه‌ای در دستانش با فشرده شدن انگشتانش بر هر کدام از دکمه‌ها به رقص در می‌آمد.
سرانجام گوشی را بالا آورد و با فشردن لب‌هایش به یکدیگر، آن را کنار گوش راستش نگه داشت. سلام و سلامتی‌اش جذب کننده و خاص نبود و نگاهم از تنهاییش به پرستاری که با چند قرص رنگارنگ آمده بود، پرت شد.
در ابتدای ساعت ملاقات و نخستین ثانیه‌های ورودم، در گفت و گوی نه چندان خصوصیشان به مرد تخت کناری‌اش گفته بود که عمر نظامی داشته و این روزها برایش غریب است. انتظار دو ساعت پر رفت و آمدی از آن دبدبه و کبکبه‌ی نظامی بودنش داشتم؛ ولی انگار فراموشی جای آن ابهت را گرفته بود.
پرستار رفت و گوش‌هایم خالی از سفارش‌های چندباره‌اش، پر از کلمات او شد:
_دفتری زیر تختم هست، تمام شعرهایم را داخل آن نوشته‌ام... حواست باشدها! جلدش سیاه رنگ است... نه مشکی ساده... ساده‌ی ساده... آفرین همان!
چشم‌های میخ زمینمْ گرد و گوش‌هایم مملو از صدای سکوت شد؛ انگار که در آب بی‌تلاطم معلق شده باشم.
از دور که می‌دیدمش تنها یک پیرمرد بازنشسته‌ی مریض احوال بود. از در شیشه‌ای سالن، بیمار گوشه ترین تخت اتاق بود که از تپش قلب ناگهانی و ممتد به بیمارستان منتقل شده و تحت نظر بود. از صندلی، مردی را می‌دیدم که ساعت ملاقات را با تکرار نوشیدن چای بدون قند سپری می‌کرد.
در میان آن هیاهوها، چه دلی از این مرد ربوده شده بود که در پس شلیک‌ گلوله‌هایش، شعر سیاه تراوش کرده است؟!

#روژینا_خوشه_گیر

Join us--> @delnevis_nevesht

~~~~~~~~
Forwarded from مَعــبَـد چِریــکـِہ (ɹozɥınɐ)
#دالان_چهل_و_هفتم

و من در چمزارهای خیال با تو
هر روز دامنی سفید
با تزیین گل‌های آبی به تن می‌کنم.
دست در دستت می‌چرخم.
هوایت را به چنگ می‌کشم.
واقعیت را با خیال بودنت تاخت میزنم؛
و در شب‌های دلگیری
جای خودم
سر تو را بر زانوهایم می‌خوابانم.
برایت شعر می‌خوانم
از عشق، از هستی
و بودن را با سر انگشتانی که در موهایت می‌چرخند لمس می‌کنم.
امان که در اوج‌ سکوتت
صدا میزند کسی مرا،
از همانجایی که تو نیستی...
از همانجایی که باید به نبودت بازگردم.

#روژینا_خوشه_گیر

💫 @mabad_cherike 💫
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (ɹozɥınɐ)
~~~~~~~~

#دلنوشته_نویس

لطافت احساسی نرم
در زمستان صدایی اندوهناک یخ بست
و بهمن سهمگین خاموشی
در ناهمواری جاده گوش‌هایت لغزید.
گاه گفتن گدازه‌ای آتش فشانی،
نگفتن سنگینی کوه خاموش است؛
و سکوت اجباری‌ترین اختیار احمقانه‌ایست
که من
برای ناگفته‌هایم
دارم...

#روژینا_خوشه_گیر

Join us--> @delnevis_nevesht

~~~~~~~~
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (ɹozɥınɐ)
~~~~~~~~

#دلنوشته_نویس

لطافت احساسی نرم
در زمستان صدایی اندوهناک یخ بست
و بهمن سهمگین خاموشی
در ناهمواری جاده گوش‌هایت لغزید.
گاه گفتن گدازه‌ای آتش فشانی،
نگفتن سنگینی کوه خاموش است؛
و سکوت اجباری‌ترین اختیار احمقانه‌ایست
که من
برای ناگفته‌هایم
دارم...

#روژینا_خوشه_گیر

Join us--> @delnevis_nevesht

~~~~~~~~