Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
🎦 #کلیپ زیبای
#من_زنم_یک_انسان از
نوشته: #خدیجه_سیاحی
گوینده: #باران_آسایش
تنظیم: #سلاله_علیایی
در #انجمن_و_سایت_رمانخونه 💥
http://www.aparat.com/v/SvkEM
@romankhoneir
#من_زنم_یک_انسان از
نوشته: #خدیجه_سیاحی
گوینده: #باران_آسایش
تنظیم: #سلاله_علیایی
در #انجمن_و_سایت_رمانخونه 💥
http://www.aparat.com/v/SvkEM
@romankhoneir
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
دلنوشته صوتی و تصویری (من زنم، یک انسان)
دلنوشته صوتی و تصویری ( من زنم، یک انسان)
نویسنده: خدیجه سیاحی
گوینده: باران آسایش
تنظیم: سلاله علیائی
نشر از سایت رمانخونه
www.romankhone.ir
نویسنده: خدیجه سیاحی
گوینده: باران آسایش
تنظیم: سلاله علیائی
نشر از سایت رمانخونه
www.romankhone.ir
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
Instagram
www_romankhone_ir
نقد رمان یغمای بهار از یاسی کلانتری؛ توسط کاربران رمانخونه سلام #نقد #یغمای_بهار اسم مناسب و جذابی برای رمان انتخاب شد و زیبایی رمان رو دوچندان می کرد.قلم نویسنده به شدت گیرا و قوی بود که من رو ترغیب به خوندن می کرد.شخصیت پردازی عالی بود به طوری که شخصیت…
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
Instagram
www_romankhone_ir
نقد رمان یغمای بهار از یاسی کلانتری؛ توسط کاربران رمانخونه سلام #نقد #یغمای_بهار اسم مناسب و جذابی برای رمان انتخاب شد و زیبایی رمان رو دوچندان می کرد.قلم نویسنده به شدت گیرا و قوی بود که من رو ترغیب به خوندن می کرد.شخصیت پردازی عالی بود به طوری که شخصیت…
Forwarded from دلنویس📝 (─┅═ই͡ ❥ ƒ.ムŠสעξŠհ❥ই͡═┅─)
پاییز فصل عاشقی است، نه دل کندن! پس شما را به جان عزیزتان، دل کندن هایتان را بگذارید برای فصلی دیگر... پاییز بیچاره چه گناهی دارد که محکومش کرده اید به فصل تلخ جدایی؟
اگر عشقتان در پاییز رهایتان کرد، این دیگر از بی وفایی اوست نه پاییز!
#پاییز_نوشت
#باران_آسایش
#همیشگی_های_بارانی
@Channle_delnevis
اگر عشقتان در پاییز رهایتان کرد، این دیگر از بی وفایی اوست نه پاییز!
#پاییز_نوشت
#باران_آسایش
#همیشگی_های_بارانی
@Channle_delnevis
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
حق با تو بود جان دلم !
تو نتوانستی جذب زیبایی نداشتهام شوی
چشمهای فریبنده ای نداشتم
لبهایم قلوه ای و برجسته نبود
دماغم قلمی و باریک نبود
موهایم چشمهارا خیره نمی کرد
اندام دلربایی هم نداشتم ...
اما یک قلب عاشق که داشتم ؛ نداشتم ؟
تو ، باید جذب قلبم میشدی که نشدی !
شرمندهام جانا
در این مورد حق را به تو نمیدهم !
✍ #باران_آسایش
📸طراح #عارفه_راد
https://www.instagram.com/p/BZ9e3ecg3Op/
🌐 @romankhoneir
تو نتوانستی جذب زیبایی نداشتهام شوی
چشمهای فریبنده ای نداشتم
لبهایم قلوه ای و برجسته نبود
دماغم قلمی و باریک نبود
موهایم چشمهارا خیره نمی کرد
اندام دلربایی هم نداشتم ...
اما یک قلب عاشق که داشتم ؛ نداشتم ؟
تو ، باید جذب قلبم میشدی که نشدی !
شرمندهام جانا
در این مورد حق را به تو نمیدهم !
✍ #باران_آسایش
📸طراح #عارفه_راد
https://www.instagram.com/p/BZ9e3ecg3Op/
🌐 @romankhoneir
Instagram
romankhoneir
. دلنوشته #باران_آسایش عزیز💓 طراح: #عارفه_راد
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
Instagram
www_romankhone_ir
نقد رمان بغض پاییز به قلم ساناز رمضانی؛ توسط کاربران رمانخونه سلام نقد رمان #بغض_پاییز به قلم #ساناز_رمضانی عزیزم #آغاز : خیلی خیلی مناسب بود . خیلی عالی بود و من رو به شخصه جذب کرد #نام_رمان : گیرایی اسم رمان رو نمیشه نادیده گرفت ، یکی از جذابیت های رمان…
Forwarded from دلنویس📝 (💌ცムЯムŋ💌)
نمیدانم عاشقها، نویسندهاند
یا
نویسندهها، عاشق!!!
نمیدانم این دو چهقدر باهم فرق دارند
شاید یکی با خود بگوید تا عاشق نشوی، نویسنده هم نمیشوی!
یکی هم میگوید یکی نویسنده میشود و بعدها... عاشق!
راستش را بخواهید من با حرف مردم کاری ندارم. اینکه آنها میگویند:" جدیدا خیلی عاشقانه مینویسی ها، خبریه؟"
و یا ...
من... با همان مداد سیاهرنگم... روی این تکه کاغذ فریاد دلم را پیاده میکنم:
_من... عاشقِ نویسندگیام!
روز نویسنده رو به تمامی اهل قلم، کسایی که با مدادشون، خواستهها و حرفهای دلشون رو به زبون میارن... تبریک میگم.
#باران_آسایش
#روزتونمبارکرمانخونهایها
#روز_نویسنده_مبارک
@Channle_delnevis
یا
نویسندهها، عاشق!!!
نمیدانم این دو چهقدر باهم فرق دارند
شاید یکی با خود بگوید تا عاشق نشوی، نویسنده هم نمیشوی!
یکی هم میگوید یکی نویسنده میشود و بعدها... عاشق!
راستش را بخواهید من با حرف مردم کاری ندارم. اینکه آنها میگویند:" جدیدا خیلی عاشقانه مینویسی ها، خبریه؟"
و یا ...
من... با همان مداد سیاهرنگم... روی این تکه کاغذ فریاد دلم را پیاده میکنم:
_من... عاشقِ نویسندگیام!
روز نویسنده رو به تمامی اهل قلم، کسایی که با مدادشون، خواستهها و حرفهای دلشون رو به زبون میارن... تبریک میگم.
#باران_آسایش
#روزتونمبارکرمانخونهایها
#روز_نویسنده_مبارک
@Channle_delnevis
لحظه ی آمدنش را به خاطر دارم
مسلما صبح نبود
شبی پاییزی اما بدون باران
سرد بود اما بارانی نه...
آمدو پاییز زندگی ام را به بهار مبدل کرد
آمد و عشق را مهمان قلب یخ زده ام کرد
آمد و...
جان و جهانم شد
اما لحظه ی رفتنش را به یاد ندارم
نمیدانم چه ساعتی از روز بود که رفت
ماهش را نیز!
آخر بی مروت به گونه ای رفت که وقتی به خود آمدم دیر شده بود...
خیلی دیر...
#باران_آسایش
#نویسنده_انجمن_رمانخونه
#ویرانگی_قلبها
cнαɴɴεℓ↝ @Romankhone_ir ↜
مسلما صبح نبود
شبی پاییزی اما بدون باران
سرد بود اما بارانی نه...
آمدو پاییز زندگی ام را به بهار مبدل کرد
آمد و عشق را مهمان قلب یخ زده ام کرد
آمد و...
جان و جهانم شد
اما لحظه ی رفتنش را به یاد ندارم
نمیدانم چه ساعتی از روز بود که رفت
ماهش را نیز!
آخر بی مروت به گونه ای رفت که وقتی به خود آمدم دیر شده بود...
خیلی دیر...
#باران_آسایش
#نویسنده_انجمن_رمانخونه
#ویرانگی_قلبها
cнαɴɴεℓ↝ @Romankhone_ir ↜
چندسال بعد
وقتی تو نیستی
وقتی لحظه های زندگیم سرشار از نبودنت است
وقتی چشمانم کم سو و قلبم کم نور می شود
وقتی نداشتنت دارد جانم را می گیرد
یکی می آید شبیه به تو
چهره ی زیبا و رفتار خاصش
لبخندها و اخم هایش
آخ صدایش را نگفتم، صدایی که انگار از لب های تو خارج میشود
آن موقع است که آرزو میکنم کاش چشمان و قلبم سو داشتند تا دوباره عاشق میشدم
اما حیف که دیگر توانش را ندارم
دیگر نای بار دیگر عاشق شدن را ندارم...
#باران_آسایش
#نویسنده_انجمن_رمانخونه
#قلب_ویران_شده
cнαɴɴεℓ↝ @Romankhone_ir ↜
وقتی تو نیستی
وقتی لحظه های زندگیم سرشار از نبودنت است
وقتی چشمانم کم سو و قلبم کم نور می شود
وقتی نداشتنت دارد جانم را می گیرد
یکی می آید شبیه به تو
چهره ی زیبا و رفتار خاصش
لبخندها و اخم هایش
آخ صدایش را نگفتم، صدایی که انگار از لب های تو خارج میشود
آن موقع است که آرزو میکنم کاش چشمان و قلبم سو داشتند تا دوباره عاشق میشدم
اما حیف که دیگر توانش را ندارم
دیگر نای بار دیگر عاشق شدن را ندارم...
#باران_آسایش
#نویسنده_انجمن_رمانخونه
#قلب_ویران_شده
cнαɴɴεℓ↝ @Romankhone_ir ↜
Forwarded from ❤آمیـــن|amin❤ (Sin Ranjbr🌿)
برای لحظه ای با تو ماندن
این دل چه ها که نمیکند؛
بیا، دگرگون کن و بمان...
بمان که من برای ماندنت
دلــــم را قربانی میکنم.
#باران_آسایش
https://t.me/joinchat/AAAAAEu5OXjr0itkTkHu8Q
متن شماره چهارده ازخانم باران اسایش
مسابقهنویسندگی«سودابه رنجبر»
این دل چه ها که نمیکند؛
بیا، دگرگون کن و بمان...
بمان که من برای ماندنت
دلــــم را قربانی میکنم.
#باران_آسایش
https://t.me/joinchat/AAAAAEu5OXjr0itkTkHu8Q
متن شماره چهارده ازخانم باران اسایش
مسابقهنویسندگی«سودابه رنجبر»
Forwarded from عکس نگار
تیم هنرمند و فعال #انجمن_رمانخونه در ادامهی فعالیتهای خود دلنوشته و اشعار عدهای از نویسندگان را به صورت فایل #صوتی در آورده اند.
صوتها با صدای زیبای #گویندگان:
#سلاله_علیایی #عاطفه_ناظمی #لیلی_حشمتی #پریسا_مصلحت_بین #نورا_خراسانی #باران_آسایش #مهسا_ژاله #عاطفه_منتظری #عارفه_راد #نازنین_شکوهی #زهرا_ابراهیم_زاده
ضبط شده است.
دلنوشتههای جدید از نویسندگانی همچون:
#حمید_جدیدی #فاطمه_جوادی
#امیرعلی_اسدی #بهرنگ_قاسمی
#مارتاریوراگاریدو #خدیجه_سیاحی
#علی_سلطانی #سید_طه_صداقت
📥برای دانلود به لینکهای زیر مراجعه نمایید:
http://romankhone.ir/forums/forums/topic/7149-صدای-دل-رادیو-رمانخونه/
http://romankhone.ir/forums/forums/topic/7149-صدای-دل-رادیو-رمانخونه/?page=2
اشعار از نویسندگانی همچون:
#مولانا #فاضل_نظری
#احسان_افشاری #افشین_یداللهی
#عادل_دانتیسم #حمید_جدیدی
#رهی_معیری #مهدی_اخوان_ثالث
📥برای دانلود به لینک زیر مراجعه نمایید:
http://romankhone.ir/forums/forums/topic/6747-تک-شعر-صوتی/
صوتها با صدای زیبای #گویندگان:
#سلاله_علیایی #عاطفه_ناظمی #لیلی_حشمتی #پریسا_مصلحت_بین #نورا_خراسانی #باران_آسایش #مهسا_ژاله #عاطفه_منتظری #عارفه_راد #نازنین_شکوهی #زهرا_ابراهیم_زاده
ضبط شده است.
دلنوشتههای جدید از نویسندگانی همچون:
#حمید_جدیدی #فاطمه_جوادی
#امیرعلی_اسدی #بهرنگ_قاسمی
#مارتاریوراگاریدو #خدیجه_سیاحی
#علی_سلطانی #سید_طه_صداقت
📥برای دانلود به لینکهای زیر مراجعه نمایید:
http://romankhone.ir/forums/forums/topic/7149-صدای-دل-رادیو-رمانخونه/
http://romankhone.ir/forums/forums/topic/7149-صدای-دل-رادیو-رمانخونه/?page=2
اشعار از نویسندگانی همچون:
#مولانا #فاضل_نظری
#احسان_افشاری #افشین_یداللهی
#عادل_دانتیسم #حمید_جدیدی
#رهی_معیری #مهدی_اخوان_ثالث
📥برای دانلود به لینک زیر مراجعه نمایید:
http://romankhone.ir/forums/forums/topic/6747-تک-شعر-صوتی/
Forwarded from عکس نگار
به نام خدایی که در این نزدیکیست...
چنل اختصاصی #باران_آسایش
نویسنده رمان و دلنوشته و گوینده انجمن #رمانخونه
* حال دلم خوش نیست
روزهای آخر سال هم رسید... بهار نزدیک است و تو هنوز خیال آمدن نداری!چه دلی داری مرد! کاش دل من نیز مانند تو بود... همین قدر سرد، همین قدر سنگ... اما چه کنم که نه من " تو"می شوم و نه "تو" من!
مرد... بیا مردی کن و دل این دخترک پژمرده را شاداب کن.
بیا و روی بهار را کم کن! تو را جان عزیزت...بیا!*
#باران_آسایش
@baran_asayesh_f
@baran_asayesh_f
@baran_asayesh_f
چنل اختصاصی #باران_آسایش
نویسنده رمان و دلنوشته و گوینده انجمن #رمانخونه
* حال دلم خوش نیست
روزهای آخر سال هم رسید... بهار نزدیک است و تو هنوز خیال آمدن نداری!چه دلی داری مرد! کاش دل من نیز مانند تو بود... همین قدر سرد، همین قدر سنگ... اما چه کنم که نه من " تو"می شوم و نه "تو" من!
مرد... بیا مردی کن و دل این دخترک پژمرده را شاداب کن.
بیا و روی بهار را کم کن! تو را جان عزیزت...بیا!*
#باران_آسایش
@baran_asayesh_f
@baran_asayesh_f
@baran_asayesh_f
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (Baran Asayesh)
گذر فصلها بدون تو بیمعناست.
بی تو هنوز من در روزهای سرد دیماه ماندهام.
بیا تا اردی"بهشت" برایم رقم بخورد.
#باران_آسایش
🆔 @Delvevis_nevesht
بی تو هنوز من در روزهای سرد دیماه ماندهام.
بیا تا اردی"بهشت" برایم رقم بخورد.
#باران_آسایش
🆔 @Delvevis_nevesht
Forwarded from رمانخونه romankhone.ir
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (| سُلالهـ عُلیائیـ |)
~~~~♥~~~~
#دلنوشته_نویس
چندسال بعد
وقتی تو نیستی
وقتی لحظه های زندگیم سرشار از نبودنت است
وقتی چشمانم کم سو و قلبم کم نور می شود
وقتی نداشتنت دارد جانم را می گیرد
یکی می آید شبیه به تو
چهره ی زیبا و رفتار خاصش
لبخندها و اخم هایش
آخ صدایش را نگفتم، صدایی که انگار از لب های تو خارج میشود
آن موقع است که آرزو میکنم کاش چشمان و قلبم سو داشتند تا دوباره عاشق میشدم
اما حیف که دیگر توانش را ندارم
دیگر نای بار دیگر عاشق شدن را ندارم...
#باران_آسایش
Join us--> @Delnevis_nevesht
~~~~♥~~~~
#دلنوشته_نویس
چندسال بعد
وقتی تو نیستی
وقتی لحظه های زندگیم سرشار از نبودنت است
وقتی چشمانم کم سو و قلبم کم نور می شود
وقتی نداشتنت دارد جانم را می گیرد
یکی می آید شبیه به تو
چهره ی زیبا و رفتار خاصش
لبخندها و اخم هایش
آخ صدایش را نگفتم، صدایی که انگار از لب های تو خارج میشود
آن موقع است که آرزو میکنم کاش چشمان و قلبم سو داشتند تا دوباره عاشق میشدم
اما حیف که دیگر توانش را ندارم
دیگر نای بار دیگر عاشق شدن را ندارم...
#باران_آسایش
Join us--> @Delnevis_nevesht
~~~~♥~~~~
⚜به نام او⚜
#نیمه_شب_سرد اثر #باران_آسایش
نویسنده ی انجمن #رمانخونه✔️
🚫🚫🚫🚫🚫🚫
_این چرندیات چیه که سرهم می کنی؟
_ببین دخترجون! من همه چی رو میدونم! سعی کن عاشق کسی بشی که هم قدوقواره ی خودت باشه. باربد برای دهن تو زیادی بزرگه!
این زن که بود؟ از این دخترک چه می خواست؟ او که در زندگی باربد جایی نداشت؟ اصلا باربد که از عشقش چیزی نمیدانست، پس...
_بهتره به اون دوستت هم بگی به بهونه ی دوستی با خواهر سعیدی، سعی نکنه تورو به باربد نزدیک کنه چون قول نمیدم بلایی سر جفتتون نیارم... حالیته؟!
خواست فریاد بزند تو دیگر از کجا پیدایت شد؟ اما قبل از آن صدای بوق ممتد درون گوشی پیچید.
کسی از ماجرای عشق نازی خبر نداشت. با یادآوری چیزی نفس هایش به شماره افتاد! یک نفر خبر داشت. یک نفر از شدت عشق نازی به باربد خبر داشت.
با نفرت شماره اش را گرفت، بعداز گذشت چند لحظه صدای کارن به گوش رسید:
_جانم نازی؟
ناگهان نازی فوران کرد:
_مگه نگفتم نمی خوامت؟ مگه نگفتم از زندگیم برو بیرون؟ پس چرا دست از سرم برنمی داری؟ چرا می خوای زندگی لعنتیم رو از اینی که هست بدتر کنی؟ها؟ چی بهت می رسه که حتی می خوای مهتاب رو هم از چشمم بندازی؟
_چی می گی نازی؟ چی شده؟
پوزخند نازی، قلب کارن را ریش کرد:
_بیخود ادای آدمای خوب رو درنیار. من به تو اعتماد کرده بودم لعنتی. به تو اعتماد کردم که از باربد و عشقم بهت گفتم. اینه رسم اعتماد کردن؟ اینه رسم مردونگی؟
_نازی بگو چی شده قربونت برم...
_خفه شو کارن. فقط خفه شو. حالم ازت بهم می خوره. من ساده رو بگو که می خواستم به پیشنهادت فکر کنم! خیلی بی لیاقتی!
💯درصد تضمین میکنم خوشتون بیاد.
عشق نازی به باربد و عشق کارن به نازی خیلی نابه و خاصه🚫
پس برای خوندن این رمان #والیبالی و #عاشقانه کافیه لینک زیر رو لمس کنید.
@baran_asayesh_f
@baran_asayesh_f
#نیمه_شب_سرد اثر #باران_آسایش
نویسنده ی انجمن #رمانخونه✔️
🚫🚫🚫🚫🚫🚫
_این چرندیات چیه که سرهم می کنی؟
_ببین دخترجون! من همه چی رو میدونم! سعی کن عاشق کسی بشی که هم قدوقواره ی خودت باشه. باربد برای دهن تو زیادی بزرگه!
این زن که بود؟ از این دخترک چه می خواست؟ او که در زندگی باربد جایی نداشت؟ اصلا باربد که از عشقش چیزی نمیدانست، پس...
_بهتره به اون دوستت هم بگی به بهونه ی دوستی با خواهر سعیدی، سعی نکنه تورو به باربد نزدیک کنه چون قول نمیدم بلایی سر جفتتون نیارم... حالیته؟!
خواست فریاد بزند تو دیگر از کجا پیدایت شد؟ اما قبل از آن صدای بوق ممتد درون گوشی پیچید.
کسی از ماجرای عشق نازی خبر نداشت. با یادآوری چیزی نفس هایش به شماره افتاد! یک نفر خبر داشت. یک نفر از شدت عشق نازی به باربد خبر داشت.
با نفرت شماره اش را گرفت، بعداز گذشت چند لحظه صدای کارن به گوش رسید:
_جانم نازی؟
ناگهان نازی فوران کرد:
_مگه نگفتم نمی خوامت؟ مگه نگفتم از زندگیم برو بیرون؟ پس چرا دست از سرم برنمی داری؟ چرا می خوای زندگی لعنتیم رو از اینی که هست بدتر کنی؟ها؟ چی بهت می رسه که حتی می خوای مهتاب رو هم از چشمم بندازی؟
_چی می گی نازی؟ چی شده؟
پوزخند نازی، قلب کارن را ریش کرد:
_بیخود ادای آدمای خوب رو درنیار. من به تو اعتماد کرده بودم لعنتی. به تو اعتماد کردم که از باربد و عشقم بهت گفتم. اینه رسم اعتماد کردن؟ اینه رسم مردونگی؟
_نازی بگو چی شده قربونت برم...
_خفه شو کارن. فقط خفه شو. حالم ازت بهم می خوره. من ساده رو بگو که می خواستم به پیشنهادت فکر کنم! خیلی بی لیاقتی!
💯درصد تضمین میکنم خوشتون بیاد.
عشق نازی به باربد و عشق کارن به نازی خیلی نابه و خاصه🚫
پس برای خوندن این رمان #والیبالی و #عاشقانه کافیه لینک زیر رو لمس کنید.
@baran_asayesh_f
@baran_asayesh_f
❌ #نیمــه_شـــب_ســــرد ❌
https://t.me/joinchat/AAAAAErE-5Gfoqee2LkJkA
با قلم پر از احساس #باران_آسایش✍🏻
#قسمتیازرمان📖
سفیدی چشمهای کارن را مویرگهای قرمز پوشانده و حالت چشمهایش خمار شده بود. نازی ترسید. نازی آنشب تابستانی، از امنترین مرد دنیا ترسید.
_داره دیر میشه. بیا بریم خونه.
خندهی پسرک جز غم و درد هیچ طعم دیگری نداشت.
_دل من، اجازه نمیده بهت آسیب برسونم نازنین. نترس... از هیچی نترس!
یادش رفته بود کارن زیادی او را از بَر است.
_مهتاب نگرانم میشه.
پلکی بهم زد و آرام گفت:
_چشم. الان میریم.
کارن که کمی جلو تر از او به راه افتاد و نازی با چشمهایی بسته از خدا کمک خواست. کارن حیف بود. کارن برای عشقی یک طرفه حیف بود.
کافیه برای خوندن این رمان عاشقانه و والیبالی لینک رو لمس کنی📛💯
https://t.me/joinchat/AAAAAErE-5Gfoqee2LkJkA
https://t.me/joinchat/AAAAAErE-5Gfoqee2LkJkA
با قلم پر از احساس #باران_آسایش✍🏻
#قسمتیازرمان📖
سفیدی چشمهای کارن را مویرگهای قرمز پوشانده و حالت چشمهایش خمار شده بود. نازی ترسید. نازی آنشب تابستانی، از امنترین مرد دنیا ترسید.
_داره دیر میشه. بیا بریم خونه.
خندهی پسرک جز غم و درد هیچ طعم دیگری نداشت.
_دل من، اجازه نمیده بهت آسیب برسونم نازنین. نترس... از هیچی نترس!
یادش رفته بود کارن زیادی او را از بَر است.
_مهتاب نگرانم میشه.
پلکی بهم زد و آرام گفت:
_چشم. الان میریم.
کارن که کمی جلو تر از او به راه افتاد و نازی با چشمهایی بسته از خدا کمک خواست. کارن حیف بود. کارن برای عشقی یک طرفه حیف بود.
کافیه برای خوندن این رمان عاشقانه و والیبالی لینک رو لمس کنی📛💯
https://t.me/joinchat/AAAAAErE-5Gfoqee2LkJkA
Forwarded from |خَطّ و خَشْـ | (🍃|ℳɨss Asaყεsɦ|🍃)
~~~~♥~~~~
#دلنوشته_نویس
قلبم
دیگر همانند گذشته نمیتپد.
دیگر لبهایم مانند قبلترها کش نمیآید.
.دستهای آرامم لرزان شدهاند و جسم محکمم ویران!قلمم دیگر از عشق نمینویسد
دفترم پراست از خطی خطی های ناخوانا
مقصر همهی این اتفاق ها نه تو بودی و نه من!
زمانه نخواست من و تو ما بشویم
من از رفتن تو گلهای ندارم نازنینم
این ناجوانمردی زمانه است که مرا از پا انداخته!
#باران_آسایش
#قلب_ویران_شده
Join us--> @Delnevis_nevesht
~~~~♥~~~~
#دلنوشته_نویس
قلبم
دیگر همانند گذشته نمیتپد.
دیگر لبهایم مانند قبلترها کش نمیآید.
.دستهای آرامم لرزان شدهاند و جسم محکمم ویران!قلمم دیگر از عشق نمینویسد
دفترم پراست از خطی خطی های ناخوانا
مقصر همهی این اتفاق ها نه تو بودی و نه من!
زمانه نخواست من و تو ما بشویم
من از رفتن تو گلهای ندارم نازنینم
این ناجوانمردی زمانه است که مرا از پا انداخته!
#باران_آسایش
#قلب_ویران_شده
Join us--> @Delnevis_nevesht
~~~~♥~~~~