انتشارات رُشدیه
418 subscribers
113 photos
4 videos
4 files
39 links
تلفن مرکز پخش:
۰۲۱- ۲۶۳۱۰۰۸۳
Download Telegram
«رشدیه» منتشر کرد:
«هما»- داستانی از کاظم رضا
با طرح جلدی از علی گلستانه
از مجموعه دفترهای داستان «رشدیه»

«هما را، گاه میان کوچه، در انظار می‌دیدم و احساس می‌کردم در حصار انبوهِ اخمِ پیشانی و زخمِ چشم‌ام. دختر، چطور تُرش اینهمه بود؟ از نگاهش، انبار باروت باوَرت می‌شد! دیگر معلوم بود که به من ترحم نمی‌کرد و در منتهای سیطره، تره هم برای این عشق خرد نمی‌کرد. از آن پس، حتی خجالت می‌کشیدم چشم به او بیندازم. حالا فقط با رؤیا، رویارو بودم...»

#انتشارات_رشدیه
#کاظم_رضا
#هما
#داستان
#رشدیه
#نشر
/
«کاظم رضا یک قصه‌نویس ضد قصه بود و این خیلی عجیب بود. برای کسی که داشت یک جُنگ ویژه قصه چاپ می‌کرد و عجیب‌تر اینکه در انتخاب قصه‌ها سلیقه شخصی خودش را هم دخالت نمی‌داد. من فکر می‌کنم کاظم رضا از همان سالهای اول «لوح» و تا همین اواخر مدام در حال تجربه بود. یک نویسنده متفاوت بود، نمی‌خواست مثل دیگران باشد و به همین دلیل همیشه از همان سالها به دنبال راه‌های نرفته و راه رفتن در جاده‌های ناهموار و نکوبیده بود. خلق و خوی شخصی خود او بیشتر در قصه‌های او تجلی پیدا می‌کند تا در کاری که برای «لوح» می‌کرد. خیلی عجیب است که آدمی به این سختگیری با یک چنین شیوه خاص و متفاوتی در نوشتن، در یک دوره خاصی از زندگی‌اش یک مجموعه ویژه قصه منتشر می‌کند که می‌خواهد یک آینه تمام‌نما و بی‌طرفانه‌ای باشد از قصه‌نویسی روزگار خودش. «لوح» یک دوره طلایی بود در زندگی او و تنها دوره‌ای بود که (به خاطر کاری که داشت می‌کرد) از لاک خودش آمده بود بیرون و با روزگار خودش به یک سازشی رسید، هرچند نیم‌بند. اما بهترین دوره زندگی‌اش بود. کاظم رضا با همه چی و همه کس سر جنگ داشت و از جمله با خود قصه و این جنگ و ستیز تا همین آخر کار هم ادامه داشت، تا «هُما» حتا...»


بخشی از مطلب جعفر مدرس صادقی با عنوان «دفتری در قصه و قصه‌نویس ضد قصه»
در شماره سی‌و نهم «اندیشه پویا»- پرونده «مرگ مؤلف»، ویژه کاظم رضا / آذر 95


#انتشارات_رشدیه
#کاظم_رضا
#هما
#داستان
#رشدیه
#نشر
#جعفر_مدرس_صادقی
#اندیشه_پویا
/
در پرونده‌ای به بهانه چهلمین روز درگذشت کاظم رضا
یادداشتی از رضا زاهد/ با عنوان «درباره‌ی کاظم رضا»
در شماره دوشنبه، 6 دی، روزنامه شرق

«کاظم متعلّق به نسلی بود (نسل ما) که در شرف انقراض قطعی است. هیچ چیزی از آن نسل (منظورم ویژگی‌های آن نسل است نه کارشان) به آینده منتقل نخواهد شد. چون همه چیز تغییر کرده و پیشبرنده‌هایی که قرار است آینده‌ی جهان را بسازند، سرشتی کاملاً پیدایشی پیدا کرده‌اند...»

ادامه در این آدرس:

http://www.sharghdaily.ir/News/110812/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%DA%A9%D8%A7%D8%B8%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7

#کاظم_رضا
#رضا_زاهد
#روزنامه_شرق
#انتشارات_رشدیه
/
پرونده‌ی «آرمانِ سادگی»، ویژه‌ی زندگی و مرگ کاظم رضا
در شماره‌ی اخیر ماهنامه‌ی «تجربه»ــ دی‌ماه 95
با مطالبی از رضا زاهد، سودابه فضائلی، خشایار فهیمی و...

رضا زاهد: «کاظم رضا، برای اینکه هنرمند بماند پایداری کرد و برای اینکه بتواند پایداری کند، به هنر وفادار ماند. شاید هم برای اینکه بتواند آن را ــحتی‌المقدورــ سلامت نگاه دارد، بخش کوچکی از آنچه آفریده بود، منتشر کرد...»

خشایار فهیمی: «...نزد او متن، سایش و آسایش است؛ و او پیوسته در همین «واو» زیسته است که وصل و فصل‌ست. در سنجش او، متر را مترونوم می‌خواهیم، که عیارِ اوست، که عیار، اوست...»

سودابه فضائلی: «چه همه شکر کردم که نمرده بود و «هُما» را خواندم، و چند قصه‌اش را که در «لوح» که گرد می‌آورد، خوانده بودم و شاید بیشتر دلم گرفت که داده بود تا چاپش کنیم، اما نشد. بعد از خبر مرگش، اولین سوالم از «رُشدیه» این بود که آیا «هُما» را دید؟ گفتند دید؛ «هُما» را چاپ‌شده دید و رفت...»

#ماهنامه_تجربه
#کاظم_رضا
#رضا_زاهد
#خشایار_فهیمی
#سودابه_فضائلی
#انتشارات_رشدیه
/
این وسعت بینش در جهت‌دادن به جامعیتِ فرهنگی، در متنِ مدرنیسم جهانی، بی‌‌که بر آن نظریه مدونی باشد، خود یک بینش فرهنگی بود که کسانی چون گلستان از سویی، و رهنما از سوی دیگر - شاخص‌تر از دیگران- واگشای این جریان بودند. و خود کاظم رضا، در نوول‌نویسی و نوشتار، به‌خلاف آن دوران که همه در نثر تحت‌تاثیر آل‌احمد بودند، به‌نحوی از گلستان الهام داشت: که صبغه فرهنگی خانوادگی او – رضا، از خانواده‌ معروف رضاهای گیلان بود. خانواده علم و ادب و کتابخانه، پدر از علما بود، عالمی صاحب‌فضل در سنت، اما رضاکاظم- اصلا باب علمایی نداشت، بل از مشتاقان بود بر آن جریانی که مدرنیزم دهه چهل برمی‌تافت. –باری، صبغه فرهنگی خانوادگی او اما: می‌بُرد که او نثر مسجع سعدی را- اگر بتوانیم بگوییم نوعی مینی‌مالیزم روایی سعدی را نیز- در کارِ خود، مدرن کند، و زندگی روزمره را بی‌که به حادثه تبدیل شود، به یک روایت زبانی‌ نوشده از سیاق کهن بدل کند. این را می‌شود در همین کار آخر او – هما- دید. که چه حیف به وقتِ بیماری رفت به چاپ، و آخرین نظر به کتاب چاپ‌شده، نظری آخر بود و ته‌مانده‌ امیدی به بودن. در هما، گلستانِ جدیدی می‌توان دید از گلستانِ سعدی تا ابراهیم گلستان. بی‌که بشود به آن تقلید و برآیند گفت. این تلاش منقح از برای نوکردن روایت ایرانی در متنِ زندگی، - یا در متنِ ملالِ زندگی- وسوسه نسلی از آن دوران بود که هریک به راهی رفتند. پراکندگی این راه‌های گمشده، یکی شاید از هجوم و فضای طرد و قضاوت چپِ کارگزار رئالیسم سوسیالیستی بود که ادبیات را در خدمت می‌خواست، و همۀ راه به رُمِ ادبیات چیست گورکی ختم می‌شد - چه نازنین مردی البته- و زبان را خادم بی‌چون‌وچرای موضوع و مطلب عام یا عام‌گرا می‌خواست و به نهایت، فهم بی‌چون‌وچرای پوپولیسم. و نه حتی توجهی به رئالیسم انتقادی لوکاچی، که انتقاد هم، نفی هر آنچه بود به بهای انقلابی‌بودن بود. این، نه طعنه و ترش است که سیاقِ زمانه شده بود. سیلابِ برنده هرچه در پیش. اما که به هروجه بودند هسته‌های بریده از سیلاب‌ها، و پیوسته به خود. و رضا -‌ شاید به سائقه فرهنگ خانواده،- یکی از آن‌ها بود، که آن سیل را هم می‌پذیرفت، اما خود، در کنارِ سیل، نشسته بود و گذر عمر می‌دید؛ بی‌هیچ شتابی. این رفتار و نگاه پذیرا و در عین‌، رادیکال، در آن دوره کم بود؛ که هرسال دسته‌بندی‌ها و جناح‌بندی‌ها شدت می‌گرفت. و گروه‌ها چه در سیاست و به تبعِ آن در ادبیات و هنر، یکدیگر را برنمی‌تافتند. آن‌قدر با هم در ستیز، که تاک و تاک‌نشان با هم به خسران. و تلاش‌ها و توجهات و هوشمندی‌های فرهنگی مدرن، چنان بی‌رنگ شد که می‌توانستند گفت: مگر چیزی هم بود؟ آخرین مجموعه‌ی فراهم‌شده از لوح را -که به تعطیلی‌های دوران انقلاب خورده بود- خانم رضا، که خدایش نگه دارد، به صبوری آورد به نشر نقره دهه شصت سپرد، حروف‌چینی شده و دسته‌بندی شده. تا خواستیم احیای سنت کنیم؛ نشر نقره به هوا رفت، و ماند. و کاظم رضا، دیگر یک نویسنده بود میان نویسندگانِ مهجورمانده از دهه چهل، که می‌توانم گفت صاحب سبک و مکتب نوشتاری که ترکیبی‌ است از نثر ادبی مسجع اما بی‌تصنع، و روایت منقطع از زندگی‌های متصل، که خود رویکرد شیوه‌ای است، نمی‌گویم پست‌مدرن، که احیای مدرنِ روایت ایرانی می‌تواند بود. اتفاقی که در دو مکتب سقاخانه و قهوه‌خانه در آن سال‌ها در نقاشی پدید آمد.
کاظم رضا از نویسندگان صاحب‌سبک ماست؛ که هنوز می‌توانست سبک‌آفرینی کند. نمی‌دانم در بیمارستان چه گذشت. امیدوارم این عمر منقطع‌شده، خود یکی از عوارض پزشکی نبوده باشد، که اگر باشد هم چه می‌توان گفت. ما به تقدیر عادت کرده‌ایم.


#محمدرضا_اصلانی
#کاظم_رضا
#هما
#انتشارات_رشدیه
#داستان
#نشر

@rochdie
/
«سه روز مانده به آخرِ سال، مدرسه تعطیل شد. شبِ چهارشنبه، از روی بوته پریدم شاید غایتِ زرد، به آتش بمانَد و سُرخی به رخسار برگردد. پس‌فردا، خورشید در خانه‌ی حَمَل آمد. شامِ عید، سبزی‌پلو با ماهی خوردیم.
در سفره، ظرفی رشته‌پلو دست‌پُختِ خانم جان بود، به نیّتِ این‌که رشته‌ی کارها از دست نرود. برای تحویلِ سال، نیمه‌های شب، تمامِ چراغ‌های خانه را روشن گذاشتند. وقتی گاوِ زمین شاخ عوض می‌کرد، کنارِ خانم جان، نگاهِ من به آینه و جامِ سنبل بود. سالِ زایل‌کننده‌ی عقل و رُباینده‌ی هوش، سالِ موش، تمام شد. امسال، سالِ گاوِ رحمت است، یا گاوِ یاوه؟...»

بخشی از داستان «هُما»- نوشته کاظم رضا
انتشارات رُشدیه

#کاظم_رضا
#هما
#داستان
#انتشارات_رشدیه
#نشر
#سال_نو

@rochdie
/
صفحه‌ی نخست «هُما»، به دست‌خطِ کاظم رضا

#کاظم_رضا
#هما
#داستان
#انتشارات_رشدیه
@rochdie
«...ملكوتم‌ دارد زير و زِبَر مي‌شود. آسمانِ خوابم‌، به‌آرامي‌، در حالِ خرابي‌ست‌. از اين‌ همه‌ ريزش‌ و ويراني‌، هيچ‌ صدايي‌ به‌ گوشم‌ نمي‌رسد. آن‌ فروغِ ريايي‌، با ظهورِ روز، انگار دارد مي‌ميرد و قلبِ پوك‌، زيرِ سنگينيِ تنه‌، حُكمِ ايست‌ مي‌گيرد. نسيمي‌ كاهل‌ از نشينِ فراخِ فلك‌، سر در درگاهم‌ مي‌كشد. كلاغي‌ مي‌خوانَد. با تكانِ شاخه‌ها، چشم‌ باز مي‌كنم‌. در قابي‌ از آسمان‌ كه‌ مي‌بينم‌، براي‌ سياهي‌ بقايي‌ نيست‌. ستاره‌ها از صحنه‌ برطرف‌ شده‌اند. گلدسته‌هاي‌ عالم‌، در غبارِ حدس‌ به‌صدا آمده‌اند. گنبدهاي‌ سوگوار و مناره‌هاي‌ قير پايه‌، در مرزِ ظّن‌ و عدم‌ هستند. نگاه‌ مي‌كنم‌. جمعي‌ در بيرون‌، اطرافِ حوض‌، در انتظارِ طلوعِ من‌ نشسته‌اند...»
*
بخشی از داستانِ دردستِ انتشارِ «سرنای ناصری»- نوشته‌ی کاظم رضا
*
#کاظم_رضا
#انتشارات_رشدیه
@rochdie
/
«رُشدیه» منتشر کرد:
«آه و دَم»- مجموعه‌ی چهار داستان
نوشته‌ی کاظم رضا
از سری دفترهای داستان رُشدیه ۴
چاپ نخست: دی‌ماه ۱۴۰۰
با طرح جلدی از: علی گلستانه
.
«شمایل و قالب این مجموعه، به خواست و سلیقه‌ی کاظم رضاست. به‌همراهِ داستان «هُما»، «آه و دَم» اثری بود که او برای چاپ و انتشار درنظر گرفت و حتی اصلاحات نهایی را در نسخه‌ی پیش‌نویس ثبت کرد. از این‌رو به هیچ‌وجه در ترتیب و توالی قصّه‌ها دست نبرده‌ایم و نه حتی این اجازه را در مقابل دقّت و ظرافتِ کار و نظر او به خود داده‌ایم که در جزئی‌ترین ویرایش‌ها همچون اعراب‌گذاری و سجاوندی، دخل و تصرّفی روا داریم.
طرح جلد، اثری از هنرمند یگانه علی گلستانه است، با این تعریض که به ملاحظاتی ناگزیر، تنها بخشی از اثر او روی جلد این مجموعه آمده است و صورتِ کامل آن را می‌توانید در سایت انتشارات «رُشدیه» ملاحظه کنید.
در نهایت آنچه پیش روی شماست، مجموعه‌قصّه‌هایی‌ست که کاظم رضا پس از «هُما»، در آخرین سالِ حیاتش برای انتشار آماده کرده بود. باقی، اندوه و حسرتی‌ست که کاش حاصل کار را خود نظاره می‌کرد.»
.
#کاظم_رضا #آه_و_دم #داستان #علی_گلستانه #انتشارات_رشدیه
@rochdie
تجدیدچاپ شد:

هُما
نوشته‌ی کاظم رضا
از سری دفترهای داستان رُشدیه ۲
چاپ نخست: ۱۳۹۵
چاپ دوم: دی‌ماه ۱۴۰۰
طرح جلد: علی گلستانه
.
خرید کتاب از سایت رُشدیه:
www.roshdiehpub.ir
و کتاب‌فروشی‌های سراسر ایران

#کاظم_رضا #هما #داستان_هما #علی_گلستانه #انتشارات_رشدیه #نشر_رشدیه
@rochdie