رضا جوشن
اپیزود ۹۰ #آکادمی_بهره_وری مواجهه با افراد نا آرام ( چگونه می توان با افراد نا آرام، ارتباط پایداری برقرار کرد؟ ) یکی از موضوعاتی که افراد زیادی از آن شاکی و گله مند هستند، زندگی یا همکاری با کسانی است که آرامش فردی، ذهنی یا روانی ندارند؛ کسانی که خیلی زود…
مقدمه مواجهه با افراد نا آرام
reza joshan
رسیدن به کمال
✍ نویسنده: نامعلوم
در نیویورک، بروکلین، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود ...
او با گریه گفت: کمال در بچه من "شایا" کجاست؟
هرچیزی که خدا می آفریند کامل است.
اما بچه من نمی تونه چیزهایی رو بفهمه که بقیه بچه ها می تونند.
بچه من نمی تونه چهره ها و چیزهایی رو که دیده مثل بقیه بچه ها بیاد بیاره.
کمال خدا در مورد شایا کجاست ؟!
افرادی که در جمع بودند شوکه و اندوهگین شدند ...
پدر شایا ادامه داد: به اعتقاد من هنگامی که خدا بچه ای شبیه شایا را به دنیا می آورد، کمال اون بچه رو در روشی می گذارد که دیگران با اون رفتار می کنند!
و سپس داستان زیر را درباره شایا گفت:
یک روز که من و شایا در پارکی قدم می زدیم تعدادی بچه را دیدیم که بیسبال بازی می کردند.
شایا پرسید : بابا به نظرت اونا منو بازی میدن...؟!
پدر شایا می دونست که پسرش بازی بلد نیست و احتمالاً بچه ها اونو تو تیمشون نمی خوان، اما او فهمید که اگه پسرش برای بازی پذیرفته بشه، حس یکی بودن با اون بچه ها می کنه.
پس به یکی از بچه ها نزدیک شد و پرسید : آیا شایا می تونه بازی کنه؟!
اون بچه به هم تیمی هاش نگاه کرد که نظر آنها رو بخواهد ولی جوابی نگرفت و خودش گفت: ما 6 امتیاز عقب هستیم و بازی در راند 9 است.
فکر می کنم اون بتونه در تیم ما باشه و ما تلاش می کنیم اونو در راند 9 بازی بدیم ....
درنهایت تعجب، چوب بیسبال رو به شایا دادند! همه می دونستند که این غیر ممکنه زیرا شایا حتی بلد نیست که چطوری چوب رو بگیره! اما همینکه شایا برای زدن ضربه رفت، توپ گیر چند قدمی نزدیک شد تا توپ رو خیلی اروم بیاندازه که شایا حداقل بتونه ضربه ارومی بزنه ... اولین توپ که پرتاب شد، شایا ناشیانه زد و از دست داد! یکی از هم تیمی های شایا نزدیک شد و دوتایی چوب رو گرفتند و روبروی پرتاب کن ایستادند.
توپگیر دوباره چند قدمی جلو آمد و اروم توپ رو انداخت.
شایا و هم تیمیش ضربه آرومی زدند و توپ نزدیک توپگیر افتاد، توپگیر توپ رو برداشت و می تونست به اولین نفر تیمش بده و شایا باید بیرون می رفت و بازی تمام می شد ... اما بجای اینکار، اون توپ رو جایی دور از نفر اول تیمش انداخت و همه داد زدند : شایا، برو به خط اول، برو به خط اول!!!
تا به حال شایا به خط اول ندویده بود! شایا هیجان زده و با شوق خط عرضی رو با شتاب دوید.
وقتی که شایا به خط اول رسید، بازیکنی که اونجا بود می تونست توپ رو جایی پرتاب کنه که امتیاز بگیره و شایا از زمین بره بیرون، ولی فهمید که چرا توپگیر توپ رو اونجا انداخته! توپ رو بلند اونور خط سوم پرت کرد و همه داد زدند : بدو به خط 2، بدو به خط 2 !!! شایا بسمت خط دوم دوید.
دراین هنگام بقیه بچه ها در خط خانه هیجان زده و مشتاق حلقه زده بودند ...
همینکه شایا به خط دوم رسید، همه داد زدند : برو به 3 !!! وقتی به 3 رسید، افراد هر دو تیم دنبالش دویدند و فریاد زدند: شایا، برو به خط خانه...! شایا به خط خانه دوید و همه 18 بازیکن شایا رو مثل یک قهرمان رو دوششان گرفتنند مانند اینکه اون یک ضربه خیلی عالی زده و کل تیم برنده شده باشه ...
پدر شایا درحالیکه اشک در چشم هایش بود گفت: اون 18 پسر به کمال رسیدند ...
شایا واسطهای شده بود برای رسیدن اون 18 نفر به کمال !
این روتعمیم بدیم به خودمون و همه کسانی که باهاشون زندگی می کنیم
هیچ کدوم از ما کامل نیستیم و جایی از وجودمون ناتوانی هایی داریم
اطرافیان ما هم همین طورند؛
بیایید با آرامش از ناتوانی های اطرافیانمون بگذریم و همدیگر رو به خاطر نقص هامون خرد نکنیم، همهی این ناتوانیها و نقصها میتواند برای به کمال رسیدن ما و بقیه باشد!
با عشق، هم خودمون رو به سمت بزرگی و کمال ببریم و هم اطرافیانمون رو.
#تفکر
👈کدوم نقص یا ناتوانی در همسر یا همکارتان، شما رو اذیت یا کلافه و عصبی میکنه؟
امروز به این فکر کنید که شما از طریق همون نقطهضعفی که در طرف مقابلتون قرار داره، چجوری میتونین در مسیر کمال قرار بگیرید ؟
#مدیریت_بر_خویشتن #مهارتهای_ارتباطی
#مهارتهای_رهبری
✍ نویسنده: نامعلوم
در نیویورک، بروکلین، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود ...
او با گریه گفت: کمال در بچه من "شایا" کجاست؟
هرچیزی که خدا می آفریند کامل است.
اما بچه من نمی تونه چیزهایی رو بفهمه که بقیه بچه ها می تونند.
بچه من نمی تونه چهره ها و چیزهایی رو که دیده مثل بقیه بچه ها بیاد بیاره.
کمال خدا در مورد شایا کجاست ؟!
افرادی که در جمع بودند شوکه و اندوهگین شدند ...
پدر شایا ادامه داد: به اعتقاد من هنگامی که خدا بچه ای شبیه شایا را به دنیا می آورد، کمال اون بچه رو در روشی می گذارد که دیگران با اون رفتار می کنند!
و سپس داستان زیر را درباره شایا گفت:
یک روز که من و شایا در پارکی قدم می زدیم تعدادی بچه را دیدیم که بیسبال بازی می کردند.
شایا پرسید : بابا به نظرت اونا منو بازی میدن...؟!
پدر شایا می دونست که پسرش بازی بلد نیست و احتمالاً بچه ها اونو تو تیمشون نمی خوان، اما او فهمید که اگه پسرش برای بازی پذیرفته بشه، حس یکی بودن با اون بچه ها می کنه.
پس به یکی از بچه ها نزدیک شد و پرسید : آیا شایا می تونه بازی کنه؟!
اون بچه به هم تیمی هاش نگاه کرد که نظر آنها رو بخواهد ولی جوابی نگرفت و خودش گفت: ما 6 امتیاز عقب هستیم و بازی در راند 9 است.
فکر می کنم اون بتونه در تیم ما باشه و ما تلاش می کنیم اونو در راند 9 بازی بدیم ....
درنهایت تعجب، چوب بیسبال رو به شایا دادند! همه می دونستند که این غیر ممکنه زیرا شایا حتی بلد نیست که چطوری چوب رو بگیره! اما همینکه شایا برای زدن ضربه رفت، توپ گیر چند قدمی نزدیک شد تا توپ رو خیلی اروم بیاندازه که شایا حداقل بتونه ضربه ارومی بزنه ... اولین توپ که پرتاب شد، شایا ناشیانه زد و از دست داد! یکی از هم تیمی های شایا نزدیک شد و دوتایی چوب رو گرفتند و روبروی پرتاب کن ایستادند.
توپگیر دوباره چند قدمی جلو آمد و اروم توپ رو انداخت.
شایا و هم تیمیش ضربه آرومی زدند و توپ نزدیک توپگیر افتاد، توپگیر توپ رو برداشت و می تونست به اولین نفر تیمش بده و شایا باید بیرون می رفت و بازی تمام می شد ... اما بجای اینکار، اون توپ رو جایی دور از نفر اول تیمش انداخت و همه داد زدند : شایا، برو به خط اول، برو به خط اول!!!
تا به حال شایا به خط اول ندویده بود! شایا هیجان زده و با شوق خط عرضی رو با شتاب دوید.
وقتی که شایا به خط اول رسید، بازیکنی که اونجا بود می تونست توپ رو جایی پرتاب کنه که امتیاز بگیره و شایا از زمین بره بیرون، ولی فهمید که چرا توپگیر توپ رو اونجا انداخته! توپ رو بلند اونور خط سوم پرت کرد و همه داد زدند : بدو به خط 2، بدو به خط 2 !!! شایا بسمت خط دوم دوید.
دراین هنگام بقیه بچه ها در خط خانه هیجان زده و مشتاق حلقه زده بودند ...
همینکه شایا به خط دوم رسید، همه داد زدند : برو به 3 !!! وقتی به 3 رسید، افراد هر دو تیم دنبالش دویدند و فریاد زدند: شایا، برو به خط خانه...! شایا به خط خانه دوید و همه 18 بازیکن شایا رو مثل یک قهرمان رو دوششان گرفتنند مانند اینکه اون یک ضربه خیلی عالی زده و کل تیم برنده شده باشه ...
پدر شایا درحالیکه اشک در چشم هایش بود گفت: اون 18 پسر به کمال رسیدند ...
شایا واسطهای شده بود برای رسیدن اون 18 نفر به کمال !
این روتعمیم بدیم به خودمون و همه کسانی که باهاشون زندگی می کنیم
هیچ کدوم از ما کامل نیستیم و جایی از وجودمون ناتوانی هایی داریم
اطرافیان ما هم همین طورند؛
بیایید با آرامش از ناتوانی های اطرافیانمون بگذریم و همدیگر رو به خاطر نقص هامون خرد نکنیم، همهی این ناتوانیها و نقصها میتواند برای به کمال رسیدن ما و بقیه باشد!
با عشق، هم خودمون رو به سمت بزرگی و کمال ببریم و هم اطرافیانمون رو.
#تفکر
👈کدوم نقص یا ناتوانی در همسر یا همکارتان، شما رو اذیت یا کلافه و عصبی میکنه؟
امروز به این فکر کنید که شما از طریق همون نقطهضعفی که در طرف مقابلتون قرار داره، چجوری میتونین در مسیر کمال قرار بگیرید ؟
#مدیریت_بر_خویشتن #مهارتهای_ارتباطی
#مهارتهای_رهبری
Telegram
رضاجوشن
رسیدن به کمال
✍ نویسنده: نامعلوم
در نیویورک، بروکلین، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود ...
او با گریه گفت: کمال در بچه…
✍ نویسنده: نامعلوم
در نیویورک، بروکلین، در ضیافت شامی که مربوط به جمع آوری کمک مالی برای مدرسه مربوط به بچه های دارای ناتوانی ذهنی بود، پدر یکی از این بچه ها نطقی کرد که هرگز برای شنوندگان آن فراموش نمی شود ...
او با گریه گفت: کمال در بچه…
چرخه را عوض کن
reza joshan
چرخه را عوض کن
بهجای ادب کردن همدیگه، بیاین تمرین کنیم که بهم حال بدیم !
#مهارتهای_ارتباطی
#رادیو_بهره_وری
بهجای ادب کردن همدیگه، بیاین تمرین کنیم که بهم حال بدیم !
#مهارتهای_ارتباطی
#رادیو_بهره_وری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
برای اینکه موسیقی زندگی قشنگتر بشه، آهنگساز باید یهجاهایی رو سکوت بذاره 😉
#مدیریت_بر_خویشتن #مهارتهای_ارتباطی
#کلیپ_آموزشی
#مدیریت_بر_خویشتن #مهارتهای_ارتباطی
#کلیپ_آموزشی
اگر با خود همنوا نباشیم
reza joshan
ده نشونه اینکه با خودمون همنوا نیستیم!
اگه با شنیدن این اپیزود احساس کردید که با خودتون همنوا نیستید، پیشنهاد میکنم اپیزود شماره ۱۵ ( همنوایی با خود ) از کانال آکادمی بهره وری رو گوش بدین.
#مدیریت_بر_خویشتن
#عزت_نفس #مهارتهای_ارتباطی
#رادیو_بهره_وری
اگه با شنیدن این اپیزود احساس کردید که با خودتون همنوا نیستید، پیشنهاد میکنم اپیزود شماره ۱۵ ( همنوایی با خود ) از کانال آکادمی بهره وری رو گوش بدین.
#مدیریت_بر_خویشتن
#عزت_نفس #مهارتهای_ارتباطی
#رادیو_بهره_وری
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آدمای حمایتگر و آدمایی که فضای امنی رو توی رابطه ایجاد میکنن رو توی دور و برتون دارین؟
اگه چنین آدمی رو دارید این کلیپ رو براش بفرستین و بهش بگین که قدرشو میدونین.
اگه هم شما خودتون همون آدمه هستین، دمتون گرم؛ شما خیلی باارزشین❤️
رضاجوشن
#مهارتهای_ارتباطی
#کلیپ_آموزشی
شنیدن اپیزود [فضای امن در گفتگو] از رادیو بهرهوری هم در همین رابطه خالی از لطف نیست.
اگه چنین آدمی رو دارید این کلیپ رو براش بفرستین و بهش بگین که قدرشو میدونین.
اگه هم شما خودتون همون آدمه هستین، دمتون گرم؛ شما خیلی باارزشین❤️
رضاجوشن
#مهارتهای_ارتباطی
#کلیپ_آموزشی
شنیدن اپیزود [فضای امن در گفتگو] از رادیو بهرهوری هم در همین رابطه خالی از لطف نیست.
بپذیرید
ترمیم کنید
ببخشید
شاد باشید
منتظر نمانید تا او پی به اشتباهش ببرد یا ادب شود!
همین الان تصمیم بگیرید
#مهارتهای_ارتباطی
ترمیم کنید
ببخشید
شاد باشید
منتظر نمانید تا او پی به اشتباهش ببرد یا ادب شود!
همین الان تصمیم بگیرید
#مهارتهای_ارتباطی
به آدمهای دور و برمان امنیت بدهیم
✍ نویسنده : نامعلوم
استاد نازنینی داشتیم در دوران دانشجویی که تلاش میکرد حرفهای درشت اجتماعی را به گونهای با شوخی و خنده بیان کند که آدم لذت ببرد.
روز اول کلاس، آمد روی صندلی نشست و بیمقدمه و بدون حالواحوالپرسی رو به یکی از پسرهای کلاس کرد و گفت:
" اگه امروز که از خونه اومدی بیرون، اولین نفر تو خیابون بهت میگفت زیپت بازه، چی کار میکردی؟ "
پسره گفت: " زود چکاش میکردم. "
استاد گفت:
" اگر نفر دوم هم میگفت زیپت بازه، چطور؟ "
پسره گفت: " با شک، دوباره زیپم رو چک میکردم. "
استاد پرسید: " اگر تا نفر دهمی که میدیدی، میگفت زیپت بازه، چطور؟ "
پسره گفت: " شاید دیگه محل نمیذاشتم. "
استاد ادامه داد: " فرض کن از یه جا به بعد، دیگه هرکی از جلوت رد میشد، یه نگاه به زیپت میانداخت و میخندید. اون موقع چیکار میکردی؟ "
پسره هاج و واج گفت:
" شاید لباسم رو میانداختم روی شلوارم. "
استاد با پرسش بعدی، تیر خلاص رو زد :
" حالا اگر شب، عروسی دعوت باشی، حاضری بری؟ "
پسره گفت: " نه! ترجیح میدم جایی نرم تا بفهمم چه مرگمه. "
استاد یهو برگشت با حالتی خندهدار گفت:
" دِ لامصبا! انسان اینجوریه که اگر هی بهش بگن داری گند میزنی، حالا هرچی باشه، باورش میشه داره گند میزنه.
امروز صبح سوار تاکسی شدم، راننده از کنار هر زن راننده ای رد میشد، کلی بوق و چراغ میزد. آخر سر هم با صدای بلند داد میزد که: بتمرگ تو خونهات با این دست فرمونت. خب این زن بدبخت روزی ده بار این رو از این و اون بشنوه، دستفرمونش خوب هم که باشه، اعتماد به نفسش به فنا میره!
پسفردا میخواین ازدواج کنین، دوست دارین شریک زندگیتون یه دختر بیاعتمادبهنفس باشه یا یکی که اعتمادبهنفسش به شما انرژی بده؟ "
بعد برگشت رو به همه کلاس و گفت:
"حواستون باشه! اگر امنیت هر آدمی رو از میون ببرین، نه تنها خدا طعم شیرین زندگی رو بهتون حروم میکنه، جهانی رو که توش قراره زندگی کنین رو هم خراب میکنید."
دو سال بود دانشجو بودیم، هیچوقت نشده بود اینجوری به قضیه نگاه کنیم.
یادم میاد بهترین تعاملات دانشجویی زندگیمون، بعد از کلاس اون استاد شروع شد؛ تعاملاتی با بیشترین تلاش برای ساختن و نگهداری امنیت آدمای دور و برمون.
جهانی که برای زنان جای بهتری باشد، آن جهان برای مردان نیز جای بهتری خواهد بود.
اصلاح جامعه از من و تو آغاز میشود...
۸ مارس روز جهانی زن خجسته باد🌺
#مهارتهای_ارتباطی #مهارتهای_رهبری
#مسئولیت_پذیری
#تفکر
✍ نویسنده : نامعلوم
استاد نازنینی داشتیم در دوران دانشجویی که تلاش میکرد حرفهای درشت اجتماعی را به گونهای با شوخی و خنده بیان کند که آدم لذت ببرد.
روز اول کلاس، آمد روی صندلی نشست و بیمقدمه و بدون حالواحوالپرسی رو به یکی از پسرهای کلاس کرد و گفت:
" اگه امروز که از خونه اومدی بیرون، اولین نفر تو خیابون بهت میگفت زیپت بازه، چی کار میکردی؟ "
پسره گفت: " زود چکاش میکردم. "
استاد گفت:
" اگر نفر دوم هم میگفت زیپت بازه، چطور؟ "
پسره گفت: " با شک، دوباره زیپم رو چک میکردم. "
استاد پرسید: " اگر تا نفر دهمی که میدیدی، میگفت زیپت بازه، چطور؟ "
پسره گفت: " شاید دیگه محل نمیذاشتم. "
استاد ادامه داد: " فرض کن از یه جا به بعد، دیگه هرکی از جلوت رد میشد، یه نگاه به زیپت میانداخت و میخندید. اون موقع چیکار میکردی؟ "
پسره هاج و واج گفت:
" شاید لباسم رو میانداختم روی شلوارم. "
استاد با پرسش بعدی، تیر خلاص رو زد :
" حالا اگر شب، عروسی دعوت باشی، حاضری بری؟ "
پسره گفت: " نه! ترجیح میدم جایی نرم تا بفهمم چه مرگمه. "
استاد یهو برگشت با حالتی خندهدار گفت:
" دِ لامصبا! انسان اینجوریه که اگر هی بهش بگن داری گند میزنی، حالا هرچی باشه، باورش میشه داره گند میزنه.
امروز صبح سوار تاکسی شدم، راننده از کنار هر زن راننده ای رد میشد، کلی بوق و چراغ میزد. آخر سر هم با صدای بلند داد میزد که: بتمرگ تو خونهات با این دست فرمونت. خب این زن بدبخت روزی ده بار این رو از این و اون بشنوه، دستفرمونش خوب هم که باشه، اعتماد به نفسش به فنا میره!
پسفردا میخواین ازدواج کنین، دوست دارین شریک زندگیتون یه دختر بیاعتمادبهنفس باشه یا یکی که اعتمادبهنفسش به شما انرژی بده؟ "
بعد برگشت رو به همه کلاس و گفت:
"حواستون باشه! اگر امنیت هر آدمی رو از میون ببرین، نه تنها خدا طعم شیرین زندگی رو بهتون حروم میکنه، جهانی رو که توش قراره زندگی کنین رو هم خراب میکنید."
دو سال بود دانشجو بودیم، هیچوقت نشده بود اینجوری به قضیه نگاه کنیم.
یادم میاد بهترین تعاملات دانشجویی زندگیمون، بعد از کلاس اون استاد شروع شد؛ تعاملاتی با بیشترین تلاش برای ساختن و نگهداری امنیت آدمای دور و برمون.
جهانی که برای زنان جای بهتری باشد، آن جهان برای مردان نیز جای بهتری خواهد بود.
اصلاح جامعه از من و تو آغاز میشود...
۸ مارس روز جهانی زن خجسته باد🌺
#مهارتهای_ارتباطی #مهارتهای_رهبری
#مسئولیت_پذیری
#تفکر
آفرین !
✍ نویسنده: نامعلوم
خیلی کار خوبی کردی. من میدونم موفق میشی.
تو لیاقتش رو داری ...!
میبینید این جملات کوتاه و قاطع چه باری از انرژی مثبت رو همراه خودشون دارن؟
ممکنه دوستتون برای کار جدیدش به هیچ کمکی از طرف شما نیاز نداشته باشه، اما میتونید نقشی طلایی برای تصمیمش بازی کنید!
جملههای تشویق گر شما ممکنه زندگی یکی رو زیر و رو کنه. قدرت تشویق و کلمههای حمایتگرتون رو دستکم نگیرید…
یه هورا برای تصمیم مثبت آدمای اطرافتون بکشید و با لبخند منتظر نتیجه درخشان تشویقتون بمونید.
شاید موتوری که تو باکش بنزین ریختید، موتور موشکی بود که قصد کهکشان کرده…
#مهارتهای_رهبری #مهارتهای_ارتباطی
#تفکر
✍ نویسنده: نامعلوم
خیلی کار خوبی کردی. من میدونم موفق میشی.
تو لیاقتش رو داری ...!
میبینید این جملات کوتاه و قاطع چه باری از انرژی مثبت رو همراه خودشون دارن؟
ممکنه دوستتون برای کار جدیدش به هیچ کمکی از طرف شما نیاز نداشته باشه، اما میتونید نقشی طلایی برای تصمیمش بازی کنید!
جملههای تشویق گر شما ممکنه زندگی یکی رو زیر و رو کنه. قدرت تشویق و کلمههای حمایتگرتون رو دستکم نگیرید…
یه هورا برای تصمیم مثبت آدمای اطرافتون بکشید و با لبخند منتظر نتیجه درخشان تشویقتون بمونید.
شاید موتوری که تو باکش بنزین ریختید، موتور موشکی بود که قصد کهکشان کرده…
#مهارتهای_رهبری #مهارتهای_ارتباطی
#تفکر
اگر بخواهید امروز یک نفر را خوشحال کنید، چگونه این کار را انجام میدهید ؟
#مهارتهای_ارتباطی
#مهارتهای_ارتباطی
دست از سرزنش کردن خود و دیگران برداریم ؛
حمایت کردن را یاد بگیریم !
#عزت_نفس #مدیریت_بر_خویشتن
#مهارتهای_ارتباطی
اپیزودهای ۵۴ تا ۵۷ از آکادمی بهرهوری هم در همین رابطه است و میتواند به شما کمک کند.
حمایت کردن را یاد بگیریم !
#عزت_نفس #مدیریت_بر_خویشتن
#مهارتهای_ارتباطی
اپیزودهای ۵۴ تا ۵۷ از آکادمی بهرهوری هم در همین رابطه است و میتواند به شما کمک کند.
عشق با وابستگی فرق دارد !
وابستگی عذابآور است، چه وابسته باشیم، چه به ما وابسته باشند.
#عزت_نفس
#مسئولیت_پذیری #مهارتهای_ارتباطی
وابستگی عذابآور است، چه وابسته باشیم، چه به ما وابسته باشند.
#عزت_نفس
#مسئولیت_پذیری #مهارتهای_ارتباطی
توی روابط شما، کدوم الگوی رفتاری زیاد تکرار میشه براتون؟
مثلا شاید از اونایی باشید که فکر میکنید به هر کی خوبی کردید، ازش ضربه خوردید!
ممکنه وقت تغییر باورها یا رفتارهاتون رسیده باشه!
#عزت_نفس
#مهارتهای_ارتباطی
#تغییر
مثلا شاید از اونایی باشید که فکر میکنید به هر کی خوبی کردید، ازش ضربه خوردید!
ممکنه وقت تغییر باورها یا رفتارهاتون رسیده باشه!
#عزت_نفس
#مهارتهای_ارتباطی
#تغییر
شبکه اعتباری
reza joshan
شبکه اعتباری
ابزار قدرتمندی برای زندگی در قرن حاضر؛
#مهارتهای_رهبری #مهارتهای_ارتباطی
#رادیو_بهره_وری
ابزار قدرتمندی برای زندگی در قرن حاضر؛
#مهارتهای_رهبری #مهارتهای_ارتباطی
#رادیو_بهره_وری