عریضه "اشعار رضا دین پرور"
1.25K subscribers
161 photos
72 videos
1 file
12 links
مناجات، مدح و مرثیه اهل بیت (علیهم السلام)
*تنها صفحه رسمی*
Download Telegram
#امام_حسن_ع
#تخریب_بقیع

خشت اول گر بیفتد دست خواهان حسن
تا ثریا می رود دیوار ایوان حسن

@reza_dinparvar101
#فاطمیه
#امام_حسن_ع
#تخریب_بقیع

قاب عکس حرم فاطمه هم رویائی است
با همه بی حرمی گفت حسن؛ ای مادر

@reza_dinparvar101
#مناجات_امام_زمان_عج

سخت است از نبودنت آقا قلم زدن
بغضی غزل شدن، فقط از هجر دم زدن

یا در مسیر ثانیه های تلف شده
بر رفت و آمد ضربان ها قدم زدن

برگ و برم که ریخت نکردم تعجبی
خشکست ریشه ام، چه نیازی به سم زدن

در زیر آسمان دو چشمت نمی شود
بود و نگفت از تو و باران و نم زدن

بی تو -خدا نیاورد آن روز- در بهشت
یعنی قدم به سوی عذاب و عدم زدن

من خوانده ام ز چشم ترت جنگ انتظار
یعنی عمل به صبر و دعا... حرف کم زدن

ای آرزوی کعبه همین آرزوی ماست
روز ظهور عشق، جهان را حرم زدن

چشم انتظار بودمت اما نیامدی
این جمعه هم گذشت به چشمی بهم زدن

@reza_dinparvar101
#شب_جمعه
#امام_خمینی_ره
#شهید

گره خورده زلفم فقط با حسین
همه دین و دنیا و عقبا حسین

نفس بی دم یار، شرمندگی است
ولی مرگ ما آخر زندگی است

چنین درس را از خمینی بگیر
"حسینی بمان و حسینی بمیر"

یک عده روی دست دین پا شدند
خلاصه گرفتار دنیا شدند

مرا فرصتی در بزنگاه نیست
در این کوله بارم بجز آه نیست

به عشق مقدس، به سنگر قسم
به اشک و به آقای بی سر قسم

غم و درد را باهم آورده ام
کم آورده ام بد کم آورده ام

از این غصه افتاده ام از نفس
بیا ای شهادت به دادم برس

میان زمین و هوا مانده ام
از این کاروان، آه جامانده ام

دلم بیقرار شهیدان شده
بگو وقت دیدار یاران شده

دل من پس از حاج قاسم گرفت
سرم دردهای مداوم گرفت

رفیق شهیدم! فقط مو به مو
غم و غصه ام را به آقا بگو

بگو ای سر پُر ستاره شده
سلام ای تن پاره پاره شده

سلام ای که او را مُحامی نبود
کنارش بغیر از حرامی نبود

بگو ای پریشانِ عطشان شده
دهانت چرا نیزه باران شده

ترا تیزی سنگ ها می زدند
ترا بچه هایت صدا می زدند

شدی بین اشرار، تنها حسین
صدا می زند فاطمه یا حسین

@reza_dinparvar101
#آتش_به_اختیار

عاشق به پای یار خودش میشود بلند
یعنی سر قرار خودش میشود بلند

از سر گذشتن است همه سرگذشت ما
منصور، پای دار خودش میشود بلند

مختارها که خواب بمانند، آخرش
میثم به ابتکار خودش میشود بلند

عالیجناب صلح... دوقطبی این و آن...
این فتنه از مزار خودش میشود بلند

اصرار میکنند که خاکسترم ولی
آتش، به اختیار خودش میشود بلند

@reza_dinparvar101
#مناجات_امام_زمان_عج
#تاسوعا
#حضرت_عباس_ع

تقلاّ ندارم، تمنّا ندارم
کنارم نباشی، تسلّا ندارم

اگر زخم خوردم شفای تو بوده
نظر بر دوای اطبّا ندارم

شکسته سبویم فدای سر تو
به لب صحبتی غیر لیلا ندارم

شلوغی دور و برم از فراق است
چو طفلی یتیمم که بابا ندارم

سفیدی قلبم سیاهی گرفته
دلی داشتم من که حالا ندارم

اگرچه یک عمر است چشم انتظارم
نگفتم امیدی به فردا ندارم

به رویم نیاورده ای که بُریدم
بغل کن مرا که دگر نا ندارم

به رسوائی من کسی را نداری
به غیر از تو من هم کسی را ندارم

مریز آبروی مرا پیش زهرا
بجز این به مولا تقاضا ندارم

چرا بسته ای در به رویم مگر من؛
غم کربلای معلی ندارم!

فدای حسین و فدای عزایش
صدا زد دگر میر و سقا ندارم

@reza_dinparvar101
#امام_صادق_ع

آسمان را کمی تکان بدهید
نیمه شب آمده اذان بدهید
لذت گریه در نماز شبِ
خودتان را به عرشیان بدهید
باهمین قدّ و قامتی که خم است
بین سجده به شهر، جان بدهید
پا شوید و کمی قدم بزنید
تا به این شعله ها امان بدهید
پا به سجاده ات گذاشته اند
جلوهء صبر را نشان بدهید
تا دخیل قنوت تان باشد
فرصتی هم به ریسمان بدهید

میشود هتک تان عذاب علی
میخورد روضهء شما به علی

بیقرارم زحال محتضرت
از دل خون و چشمهای ترت
آن زمانی که می کشیدندت
درد آمد عیادت کمرت
شکر، وقت نفس نفس زدنت
زن وبچه نبوده دور و برت
وسط کوچه ها ترا کشته
خاطرات اسارت پدرت
گرچه شمشیر بر سرت دیدی
گذرت داده احمد از خطرت
بی عمامه صدا زدی که حسین
کاش می ماند عمامه ات به سرت

کاخ رفتی و این و آن نزدند
به لبت چوب خیزران نزدند

کاروانی در التهاب افتاد
دور دست همه طناب افتاد
سری افتاد از فراز سنان
چون عقیقی که از رکاب افتاد
آن گلویی که نصّ قرآن بود
دست آلوده ای خراب افتاد
شانه میکرد با وضو زهرا
گیسویی را که در شراب افتاد
چوب برداشت تا به لب بزند
با سکینه سپس رباب افتاد
عاقبت ماند روی آن لبِ خشک
جای چوبی که از شتاب افتاد

وای از چشم مست خیلی ها
معجر افتاد دست خیلی ها

@reza_dinparvar101
#امام_صادق_ع

آتش انداخته انگار ز پا تا به سرم
بس که زد طعنه به من، سوخت تمام جگرم

روح، زندانی این جسم نحیفم شده است
مانده در این قفسِ تنگ، فقط بال و پرم

کارم افتاده به دست دو سه تا گزمهء مست
زیر این بار بلا راست نمی شد کمرم

می کشیدند مرا در وسط کوچه شبی
می زدم بر رخ خود لطمه به یاد پدرم

سیلی و آتش و میخ و در و دیوار و لگد
رد شد آن صحنهء تاریک ز پیش نظرم

آه از سینه ی تنگی که برایم مانده
وای از روضهء مادر که شده دردسرم

گرچه یک عمر دلم از غم او می سوزد
بی پر و بالم و درگیر عذابی دگرم

هیچ روزی نشده تلخ تر از عاشورا
می دهد رنج، غم یار ز شب تا سحرم

طاقتم رفت که می گفت کسی در گودال
سرش اینجاست، ببر حمله دگر سوی حرم

گوشواره، گلِ سر، معجر و مثل اینها
شده تصویر پر از خونِ دو چشمان ترم

چقدر بی سر و پا دور حرم سرگردان
چقدر درد که آمد همگی دور و برم

جان من بر لبم آمد، نفسم می سوزد
آه افتاده در این لحظه کجاها گذرم

@reza_dinparvar101
#امام_صادق_ع

خلوتم پر شده از خلوت ایوان بقیع
مثل شمعی شده ام بین شبستان بقیع
برسانید کمی تربت ویران بقیع
که شوم زائر آن زائر پنهان بقیع

صبح صادق خبر از گمشده ام می آید
مست زهرا شده ام بوی حرم می آید

رونقِ اشک سحر بر سر سجاده دعاست
حلقه بر گوش شما بودن من کار خداست
فاطمی بودن ما خیر دعاهای شماست
نوکر خانهء تان سینه زن کرببلاست

آمدم در بزنم، زود جوابم نکنی
نام زهرا به لبم هست عذابم نکنی

جهل با جذبهء نور تو در آمد از چاه
ماه شبهای منی و ز تو دستم کوتاه
با نگاه تو مشخص شده راه از بیراه
منبرت چیست بجز ذکر اباعبدالله

توکهنسال ترین مرجع دینی آقا
بازهم روضه بخوان، خیر ببینی آقا

سنگ این قوم شکست آینهء هفتم را
خوانده ای زیر لب خود غزل چندم را
دشمن آورده دوباره چه کند هیزم را
آمده تازه کند داغ دل مردم را

دست صیاد تو را در قفست می گیرد
چه شده بین نمازت نفست می گیرد

یکصدا ناله شدی و نشنیدند ترا
ناسزاها به تو گفتند و خمیدند ترا
پیش چشم در و همسایه کشیدند ترا
بی عبا، پای برهنه همه دیدند ترا

نیمه شب دست ترا دشمن تو آمد و بست
نیمه شب حرمت تو پیش زن و بچه شکست

رفتی و پیکر تو بر در و دیوار نخورد
گوشهء پیرهنت بر نوک مسمار نخورد
پهلویت چند لگد در وسط کار نخورد
گذرت خورد به کوچه، سر بازار نخورد

پیش چشم حرمت وارد مقتل نشدی
چند روزی سر دروازه معطل نشدی

دود دیدی، همه را تار ندیدی اصلاً
حرمت را که گرفتار ندیدی اصلاً
پای پر آبله از خار ندیدی اصلاً
سنگ اندازی و آزار ندیدی اصلاً

رفتی و باز درخانه رساندند ترا
وسط مجلس مستان نکشاندند ترا

@reza_dinparvar101
#حضرت_معصومه_س

آفریده شدم سراپا، تر
نیست از چشم من که دریاتر

دل من را خدای عزّ و جل
از همه خلق کرده رسواتر

دار عشق رضا که شد بدنم
سر ِ من را کشید بالاتر

عاشقم، دست از سرم بردار
سربلندم که می روم بر دار


نور بر دور انعکاس افتاد
باز کارم به التماس افتاد

هرکه را دست می کشد از یار
می نویسند از اساس افتاد

شور ناب تغزّلم گل کرد
قرعه این بار هم به یاس افتاد

می رسد از سلالهء موسا
کوثر نسل حضرت زهرا


جلوهء شام تا سحر، از تو
ببرم عرش، بال و پر از تو

دوست دارم که زائرت باشم
بیقراری ز من، خبر از تو

چقدر در مسیر می گیرد
روزی خویش، رهگذر از تو

بده این بار هم به من توشه
عرفه، یک غروب، شش گوشه


ای صفات شما ثبوتیّه
بزن از برگ یاس پوشیّه

می رسد تا ضریح زیبایت
فوج فوج از بهشت حوریّه

با نگاه تو می رسد طرح ِ
از حرم تا حرم به سوریّه

بُرده ما را کجا حوالهء تو
محضر عمّهء سه سالهء تو


سفره دار تمام مریم ها
بر تو بانو سلام مریم ها

تو کجا و وقار آسیّه
تو کجا و مقام مریم ها

حُکم شد تا کنیزیت بکنند
زندگی شد به کام مریم ها

مرغ یک بام و دو هوای تواءم
عاشق مشهدِ رضای تواءم


در حرم مثل غالب مردم
دل من شد مسیر مشهد- قم

بالهای شکسته آوردم
چون کبوتر...بده کمی گندم

راه افتاده ام کنم خالی
پیش ارباب جای تو، خانم

دست تقدیر نقشه ها می چید
کاش می شد شما به هم برسید


اشکت از پردهء نقاب افتاد
کاروانت در التهاب افتاد

گریه کردی برای آن چشمی
که به طشت و سر و شراب افتاد

گریه کردی به کودکی که سرش
پیش چشم تر ِ رباب افتاد

کی ترا غصهء رضا انداخت
تب روضه ترا ز پا انداخت


آخرین لحظه های پرزدنت
خوب شد کعب نی نخورد تنت

یا کسی بی هوا نیامده است
ببرد دستِ یارِ بی کفنت

خوب شد روی نیزه ها نزدند
آن عقیق شکستهء یمنت

خوب شد همسفر نداری تو
سایه ای روی سر نداری تو!


@reza_dinparvar101
#حضرت_معصومه_س

فصل عشق است و نوشتند بهاری زنده است
سحر رویش سرسبز وقاری زنده است

باز جاری شده کوثر به زبانم انگار
می رسد آنکه پی اش ایل و تباری زنده است

همه آیینه و قرآن و گل و جام به دست
اصلاً انگار که با عشق، قراری زنده است

مادر هرچه مسیحاست کنیزش شده است
آنکه در قبضهء او جان شماری زنده است

کیست این نورٌ علی نورِ فرشته تمثال
که کند از طبق نور، نزول اجلال


دختری آمده از نسل امامان اصیل
کوثری آمده جوشنده تر از جاری نیل

آمده آنکه خدا داده به یُمن قدمش
روزی سائل و زادِ سفر ابن سبیل

شده گهوارهء او پنجره فولاد حیا
به نخ چادر او چشم ملک بسته دخیل

چه کسی آمده از راه که هاجر با شوق
رونما داده به باباش، سر اسماعیل

بغضها را که شکستند دو چشمم تر شد
نوبت آمدن فاطمه ای دیگر شد


دیدم از جان تو جانان شدنت را بانو
شمسهء کشور ایران شدنت را بانو

ننویسند قیامت، بنویسند چه پس؟!
وارد روضهء رضوان شدنت را بانو

حسرتی هست که دارند تمام افلاک
ماه شبهای شبستان شدنت را بانو

در سماوات، خدا جشن گرفته امشب
 خواهر حضرت سلطان شدنت را بانو

می رسد از طرف شهر تو بارِ ساوه
 میوهء جشن بهشت است انار ساوه


ای مقامات تو در عرش همه عالیّه
چقدر دور و برت پر شده از حوریّه

می کند حضرت جبریل، ز تو استفتاء
دستهایت پُرِ حکم و سند شرعیّه

مریم و آسیه خوانند نماز آیات
چو به خورشیدِ رخِ خویش زدی پوشیّه

می شود باز دری از حرمت سمت بهشت
بر بلندای جنان حک شده معصومیّه

می رسد روزیمان از دَهَک سفرهء تان
شوری آب قم است از نمک سفرهء تان


چقدر مزّه به من می دهد این گم شدنم
عامیانه شدنم، قاطی مردم شدنم

زیر و رو کرده مرا میکده ای ساقی کُش
چه خوشا مست سبو و قدح و خُم شدنم

قدّ یک ارزن اگر ارزش و قدر من نیست
شده اما هوسم خوشهء گندم شدنم

صلهء شعر، خدایی به همین می ارزد
زائر بی سر و پای حرم قم شدنم

دل من کرده هوای حرم معصومه
روشن است این دلم از می بَرَمِ معصومه


می نویسم فقط از نام شما بند به بند
زده مهر تو رگ و ریشهء من را پیوند

سقف دنیا که به روی سر من شد آوار
گوشهء صحن تو را زود نشانم دادند

دور و اطراف حرم مرغ دلم سرگردان
آخر افتاد به دام تو به چندین ترفند

پاسخش خواستهء روز و شب خیلی هاست
عشق تو ضَربدر ِ عشق رضا یعنی چند؟!

بیجهت نیست که در صحن و سرایت جا نیست
طوف قبر تو کم از طوف خود زهرا نیست


تا ابد گرم، دم خادم و نوکرهایت
تا ابد دور سرت چشم برادرهایت

دور و اطراف تو ماندند همه مَحرم ها
تا که نخ کش نشود گوشهء معجرهایت

فقط الحمد به لب دارم و شکراًلله
که نبردند تو را در وسط سرهایت

ریختی اشک دراین روضه وگفتی در تب:
قامتِ تا نوکِ پا خم شده یعنی زینب


تو ندیدی ثمرت را به سنان ها زخمی
سری از بغضِ دل سنگ پران ها زخمی

تو ندیدی که بیفتد سر راه دشمن
تکه های لب و حلقوم دهان ها زخمی

تو ندیدی که بماند به حرم، چشمان ِ
بدنی زیر سُم اسب دوان ها زخمی

گرچه سختت شد و رنجیده شدی بی تردید
تو ندیدی به خدا داغ، ولی زینب دید


@reza_dinparvar101
#مناجات_امام_زمان_عج

سنگین شده اگرچه پروندهء گناهم
من را خریدی آخر با نامهء سیاهم

بسکه رهات کردم از خیر من گذشتی
بسکه گناه کردم نگذشتی از نگاهم

اصلاً نشد بگویم هرچه شما بخواهی
جایش همیشه گفتم هرچه خودم بخواهم

هربار ناله کردم برگشته ای به سویم
یک بار برنگشتم از راه اشتباهم

من را اگر ببینی دیگر نمی شناسی
دیدی چکار کردم با این دلِ تباهم؟

کاه عبادتم را کوه غرور پوشاند
حالا چطور باید از غصه ات بکاهم

بعد دعای زهرا بار مرا کشیدی
دیروز توبه کردی امروز سربه راهم

ای سرپناه عالم! خیمه نشین صحرا!
من باورم نمی شد که میشوی پناهم

ذکری که دوست داری ذکر حسین حسین است
دنبال گریه هایت در بین قتلگاهم

از جان خود گذشتیم از کربلا نه والله
دور ضریح ارباب یک سر بزن به ما هم

@reza_dinparvar101
#امام_رضا_ع
میلادیه


در جوار حضرتت سروده شد غزل به نام تو
وحی شد و آسمان سینه ام شد از ازل به نام تو

یا رئوف!
یاکریمِ صحنِ چشم های تو شده کبوتر دلم

سفره دار!
مستم و به یُمن عشق تو گذشته آب از سَر ِ دلم

در جوار گنبدِ دو شانهء بلند و آسمانی شما...
در سکوت چلّه ی شبِ بلند گیسوان کهکشانی شما...

آمده گداترین گدا و بینواترین فقیرِ تشنهء نگاهتان
آمده غریبِ بی حبیبِ  ناشکیبِ دلشکسته در پناهتان

ای برای خلسه های عاشقانه ام شراب اشکهات، بهترین دلیل
آب اگر ز چشمهء لب تو تر کند لبی شود شبیه سلسبیل
تا هوائیم به صحن با صفات، فخر میکنم به جبرئیل
تو کریمی و رحیمی و عظیمی و هزارها از این قبیل
این منم چو سائلی علیل
الدخیل! الدخیل!

صید چشم هایتان شده از ابتدای این سروده آهوی دلم
خورده صد گره به آن ضریح با صفا و دلگشا و بی ریای تان گیسوی دلم

هر زمان دلم به یاد کربلای حضرت حسین درون سینه می تپد....
هر زمان که با نوای روضه های فاطمه دلم به یاد روضهء مدینه می تپد....

می روم کنار مضجع شریفتان حضرت رضا!
سینه می زنم به یاد غربت مدینه و شهید کربلا

@reza_dinparvar101
#امام_رضا_ع
میلادیه

هله عاشقان هله عاشقان، که شمیم یار میرسد
هله ای زمین هله ای زمان، مه گلعذار میرسد
زفراز عرش امید هر دل بیقرار میرسد
بده دل به دلبر و دل ستان که مهین نگار میرسد
به حریم باغ محمدی گل نوبهار میرسد
رسد آن یگانه گلی که از قدمش بهار میرسد

شده شهر مدینه منای نور، به خدا که بهشت خدا شده
صلوات خاص بهشتیان به گل جمال رضا شده


به امامتش به کرامتش، زده طعنه بر همه "مرسلات"
سُوَر کلام خدائیش، شده آیه لب "عاصفات "
دم او نسیم حیات جان، به نفس تجلی "ذاریات"
به تبسمش سر و جان دهند همه "نازعات"، همه" ناشطات"
به طواف سجدهء یک شبش، پی هم تمامی"سابحات"
به زیارت رخ انورش، به صف ایستاده "سابقات"

زازل طلیعه حُسن او به ابد هبوط می کند
به خدا که خضر پیش او ز ادب سکوت میکند


به کمند زلف سیاه او دل و جان اسیر میشود
به زیارت حرمش ملک، زبهشت سیر میشود  
خُم آب از سر رحمتش چو یمی کبیر میشود
کفهء ارادت نوکرش ز کرم کثیر میشود
به اشاره اش رخ شیر در پس پرده شیر میشود
به خدا رسیده هر آنکه در ره او حقیر میشود

به بهشت و کوثر و زمزم و به سماء و ارض و قلم قسم
چه در این جهان چه در آن جهان، پرکاهی از کرمش بَسَم


چو فقیر من که نشسته ام، سرخوان و جود و عطای او
تر اگر کند لب خود دهم، سر و جان به راه و برای او
منم آنکه حجرهء قلب من، شده باصفا زصفای او
زازل نبوده وجود من، مگر از وجود دعای او
منم آنکه گرفته زبان من، سرِ رشته های ثنای او
زده پر دلم به هوای او، به امید صحن و سرای

زهمان دمی که خدای من، گِل من سرشت یارضا
به میان لوح دلم نوشت،حرمت بهشت یا رضا


منم آنکه از سر نوکری سر خود به خاک سوده ام
به زبان الکن خود عطا و کرامت تو ستوده ام
زمحبتت ز رئوفیت همه جای گفته شنوده ام
به زبان تو به صلاح تو به عنایت تو سروده ام
چه بهشتی ام چه جهنمی به خدا مُحب تو بوده ام
چو کبوتری پر خویش را ز محبت تو گشوده ام
        
منم آنکه عشق و ارادتم به تو بوده قبل ولادتم
منم آنکه ریزه خوری تو همه دم همه جا شده عادتم


غم و محنتت شده ثروتم، که تویی همای سعادتم
منم آنکه غیر محبتت، نبود رویّه و عادتم
نه قعود من نه قیام من، که توئی تمام عبادتم
به خدا عطای خدای تو شده خطّ و مشی سیادتم
چه شود که لحظه مرگ من، تو قدم نهی به عیادتم
چه خوش است آنکه سلام تو، بشود سلام شهادتم

زشراب ناب ولای تو منِ تشنه سیر میشوم
به دلم فتاده که عاقبت به دعای تو پیر میشوم


بفدای آنکه به طوف تو ز رهی دراز آمده
بفدای زائر خسته ای که به صد نیاز آمده
ز برت نرفته کسی مگر که دوباره باز آمده
به رخ اشک و نام تو بر لبش به قبای ناز آمده
به شکوه و شوکت پرچمی که به اهتزاز آمده
به کبوتری که در آسمان تو در فراز آمده

 من پر شکستهء خسته را چو اسیر کنج قفس مگیر
دُر مهر و گوهر عشق را زمن فقیر پس مگیر


تو که کاسه های دل مرا پُر اشتیاق میکنی
نه شنیده ام نه که دیده ام سخن فراق میکنی
به دعای حق تو زنده ام که ز اتفاق میکنی
نبود زلطف تو باورم که مرا تو عاق میکنی
به نگاه مرحمتت قسم که به هر رواق میکنی
چه زمان نصیب غلام خود سفر عراق میکنی

چو که دل به دست تو داده ام نشوم عبوس یارضا
نظری که زارم و بینوا شه ملک طوس یارضا


@reza_dinparvar101
#امام_رضا_ع

قدم می زنم روی این سنگ ها
کنار تنم روی این سنگ ها

شبی خواب دیدم میان حرم
که جان می کَنم روی این سنگ ها

@reza_dinparvar101
#امام_رضا_ع

وقتی دلم برای حرم تنگ می شود
قلب من و دل تو هماهنگ می شود

می ترسم از شبی که رود پرده ها کنار
بین بهشت و مشهد تو جنگ می شود

@reza_dinparvar101
#امام_رضا_ع
میلادیه

این روزها که عاشقم و شاعرت شدم
شاید مسافر حرم خاطرت شدم

چندین تنور واژه لبم پُخت کرده است
حتماً کنار آتش دل، شاطرت شدم

چیزی نداشتم که کنم عرضه بر شما
وام از خودت گرفته ام و تاجرت شدم

مثل گدای سادهء دور و بر حرم
من هم دخیل دست دل عابرت شدم

هیئت بهانه است من احساس می کنم
تحت لوای بیرقتان، زائرت شدم

الحق به خال تو زده آهوی شعر من
یعنی شکار چشم دل ماهرت شدم

آئینه ها به گرد نگاهت نمی رسند
خورشیدها به چهره ماهت نمی رسند


من شعر را بخاطر مرقد سروده ام
آقا ببخش خوب و یا بد سروده ام

دور و بر حرم غزلم پرسه می زند
مثل کبوتر تو ز گنبد سروده ام

این بیت را میان نماز زیارتم
وقتی که اشک عشق درآمد سروده ام

طوف ضریح چشم شما را به رغم ناز
از هفت باغ آینه تا صد سروده ام

از بسکه در هوای تو در رفت و آمدم
امشب بهشت را شب مشهد سروده ام

تا آنکه یک نگاه کنی بر نداری ام
بیعانه نزد چشم تو باشد سروده ام

گلدسته های صحن نیازم شکسته اند
در بارگاه تو نشود رد سروده ام
    
 مستم در این غزل، سرنخ دست چشم توست
 با دل، قرار من سر بن بست چشم توست


دارد دلم طواف مزار تو را هوس
مُردم، به داد بغض فقیرانه ام برس

وقتی که دورم از حرمت بُهت می زنم
مثل کبوتری که دلش مانده در قفس

تاریخ شمسی لب من می رسد به تو
قبل از هزار قرن و پس از هشتمین نفس

آقا اگر شما غم من را نداشتی
این بینوا به زیر سر خود نداشت کس

بین رواق های نگاه تو گم شدم
آن گنبدی که برده دلم را کجاست پس؟

از بس که نور، محو زلالی روی توست
خورشید، نارسیده به تو می شود عدس

زیر زبان من کرمت مزّه کرده است
مزمزّه می کنم غزلی می شوم ملس

این زندگی، قشنگی لبخندهای توست
ترکیبِ بند بند من از بندهای توست


آجر شدند از نفست خشتِ خام ها
یعنی که پخته اند زتو ناتمام ها

از شهردار عشق، تراکم گرفته اند
بهر حضور در حرمت ازدحام ها

 آقا به شوق دیدن صحنت ستاره ها
هرشام می روند لب پشت بام ها

یک عمر می شود بسرایند تا ابد
مشدی گری چشم تو را بامرام ها

بی تو به آستانه دریا نمی رسند
جریان رودهای زلال سلام ها

در دادگاه لطف شما تبرئه شدند
ایرادهای فنی شعر- اتهام ها-

چشمم به وام مهر رضا هست گرچه، ای
داراترین امام میان امام ها

خود را به راه ماندهءتان فرض میکنم
صدها کنایه از لبتان قرض میکنم


یک همت بلند چو آهو نداشتم
یا اینکه مثل مُشک، کمی بو نداشتم

پا داد لطفتان که شود زائر شما
اما برای آمدنم رو نداشتم

بی تو اگر که می شدم ای سلسبیل نور
یک چشم می شدم که دگر سو نداشتم

لطف شما اجازه نمی داد بشکند
نرخ ذخیره ای که به پستو نداشتم

یک عمر، این "منم منم ها "سروده شد
افسوس بعد این همه "ها" هو نداشتم

حالا که عجز من به نهایت رسیده است
دست مرا بگیر، گدایت رسیده است


@reza_dinparvar101
#امام_رضا_ع
میلادیه

جهان بودنم بی تو اجاری است
محیط بسته ذهنم اداری است

"دلی دارم خریدار محبت"
اتاق خالی قلبم تجاری است

تجارتخانه قلبم کساد است
که این ویروس، از بی کسب و کاری است

چک آرایه ام برگشت خورده
و هرچه گفته ام نَقل نداری است

سواد واژه هایم نم کشیده
زبان گفتگویم استعاری است

کسی می گفت اینگونه سرودن
تماماً حاصل بی کار و باری است

برایت این چنین شعری نگفتم
دلم از دست هجر تو فراری است

چقدر این شاخه آن شاخه پریدن
که گوشم در پی یک حرف؛ آری است

خرابم زیر آوار نگاهت
شده شستم خبردار نگاهت


به دستم نامه ای با مُهر آنی است
اگرچه مستحق بایگانی است

کبوتر بچهء طبع لطیفم
از اول حرفه اش نامه رسانی است

نوشته بر ضریح نامه هایم
به نام آنکه سرشار از معانی است...

یکی از دوستداران شمایم
اگرچه دوستت دارم زبانی است

تهِ جیبِ دلم خالیّ خالی است
که این فقر از بلایای گرانی است

زمین در عشق تو می سوزد اما
نه! این تشبیه اوج ناتوانی است

تو می تابی و خورشید نگاهت
به هرچه هست موقوف المعانی است

تو وقتی چشم برداری از این شعر
غزل باید سرود از هیچ! با " نیست"
 
غزال چشم هایت خواب خوابست                   
پگاهت روح صحن آفتاب است


تو عین آب! حتی صاف تر هم
از این تشبیه زیبا صاف تر هم

تو مثل رود، چشمه، برکه، دریا
و از مجموع اینها صاف تر هم

چو قلب شیشه ایِ ما مگر هست
در این ابیات آیا صاف تر هم؟!

اگر چشم تو مضمون ساز گردد
شود ابروی معنا صاف تر هم

تو وقتی گُل کنی از بستر ذهن
شود تصویر دنیا صاف تر هم

سرشک چشمهایت هست مولا
ز آب صاف دریا صاف تر هم

مگردان رو که می گردد مسیر ِ
بدون تو شدن، ناصاف تر هم

نشد شعرم ردیف از این ردیفم
نشد وصفت کنم با صاف تر هم

ز هر چه بی زبان، من بی زبان تر
ز هرچه مهربان، تو مهربان تر


شبیه کوزه لب پر، شکسته
گدایی آمده مضطر، شکسته

پس از چندی رسیده با دلی زار
به پابوس تو قلبی سرشکسته

برایت آسمانی شعر دارم
کبوتر در کبوتر پر شکسته

بدون تو گدایی حشو هستم
گدایی لنگ، کور وکر، شکسته

شده رو دستِ بغضِ حرفهایم
از اول حرف، تا آخر شکسته

شکسته نرخ روز دلخوشی هام
شدم این روزها که ورشکسته

سفال دلخوری های تو از من
ازاین ترکیب هم بدتر شکسته

کمی سرخورده هستم من در این بند
کم آورده ردیفم در شکسته

صدا در حنجره خشکیده آقا
زیاد از من دلت رنجیده آقا


قدم پشت قدم دادید دم را
به راه سینه ام بستید غم را

درون آزمایشگاه هستی
درآوردید فرمول کرم را

به نام خویش یک یک مُهر کردید
تمام قلب های هم قسم را

غزل می رفت تا معراج چشمت
و برمی گشت این صدها قدم را

هر آنچه هست دارد دل به جز" تو"
ندارد شعر من، این یک قلم را

گلیم از پای من کوتاه تر بود
قبول از من کن این مقدار کم را

یقین دارم اگر دریا نبودید
نمی دادید بر خود راه، نم را

هرآنچه بود آوردم در این جا
که یک جمله بسازم با "حرم را" . .

حرم را امتداد عرش کردند
زمین را با نگاهت فرش کردند


@reza_dinparvar101
#امام_رضا_ع
میلادیه

باز هم با جنون در افتادم
گوشه ای حول ساغر افتادم

آنقدر مست بودم از مِی که
فکر کردم به کوثر افتادم

سفرهء نور شد دلم بین
چارده نور اطهر افتادم

برلبم اِهدنا الصّراط آمد
بعد بر پای دلبر افتادم

خاک پایش شدم بلندم کرد
اصلاً آنجا چه بهتر افتادم

شب مستی است عاشقی باید
ماه من از مدینه می آید


سرخوشم از شراب، آب مده
مست مستم مرا عذاب مده

باز مجنون و بیقرار شدم
بیخود و بی جهت تو تاب مده

بسکه انگور خورده ام ز ضریح
حال من بد شده شراب مده

هوس باده یاغی ام کرده
وقت عصیان شده ثواب مده

روزی ام را حواله کن به همه
باشد آقا خودت جواب مده

از همه غیر عشق دل کندم
که به جامت نموده پابندم


حضرت آب، آینه، قرآن
حضرت ابتدای بی پایان

می شود صبح و شام استشمام
از نفسهات عطری از باران

دیدنی میشود نگاه خدا
سمت نقاره خانه وقت اذان

دائم الفضل میشود دستی
که بیفتد به محضرت سلطان

بیشمارند عاجز از وصفت
بی جهت نیست مانده ام حیران

 گفتم و امر، مشتبه تر شد
دلبرم لا شریک له تر شد


چند دسته کبوترم بدهید
دور و اطراف خود پرم بدهید

زده بی خوابی حرم به سرم
به دو چشم ترم ورم بدهید

دست و بالم دخیلتان آقا
مهرتان چند؟ میخرم بدهید

چقدر خضر آمده اینجا
اذن الله اکبرم بدهید

به من بینوای درمانده
گوشه ای دنج در حرم بدهید

نیستم خسته از مصیبت راه
زائرت میشوم به اذن الله


صبح تا شب دعا دعا آقا
تا بخواهی گدا گدا آقا

چون می افتد به گنبدت چشمم
کار من شد خدا خدا آقا

به حضور تو می رسند آخر
گریه های جدا جدا آقا

چقدر ازدحام معنادار
چقدر سرصدا صدا آقا

التماس طناب ها یعنی
تا نمردم شفا شفا آقا

ای مسیحای طوس ادرکنی
شاه شمش الشموس ادرکنی
  

صاحب صحن های تو در تو
زائرت میشویم رو در رو

شعرهای کتیبه هایت هست
نکته هایی ظریف تر از مو

از لب کاسه هات اسرافیل
می زند باده می کند هو هو

خادم بیقرار، دور و برت
آنقدر هست که مپرس و مگو

روی طاق بهشت حک شده است:
غرفهء چشم ضامن آهو

من که دلبسته نگاه توأم   
عاشق صحن و بارگاه توأم


چون ندارم نگار از این، بهتر
نازکن ناز، نازنین، بهتر

به خدا که نیافته حتی
ماه، از پلک تو کمین، بهتر

از سماوات آمدی که شود
حال ما بین این زمین، بهتر

از ضریح منور تو که نیست
روی ایران زمین نگین، بهتر

تا بمانم کبوتر جَلدت
بالهای مرا بچین، بهتر

خواهشاً التفات کن گهگاه
جای دوری نمی رود والله


هر زمان باز می کنی روزه
راغبم می کنی به ارجوزه

می مکد از گل لبت، جبریل
شده لبریز از عسل، کوزه

با نگاه تو گشته نیشابور
معدن سنگ های فیروزه

آنقدر جلوه دیده ام از تو
که فتاده ز چشم من موزه

سگ درگاه تو شدم که فقط
بکشم روی خاک تو پوزه

چو ز عشقت مطهرم کردند
سگ شبگرد این حرم کردند


 نور محض علی الدوام، رضا
عشق یعنی که یک کلام، رضا

مرگ، بی یاد تو حلال حلال
زندگی بی حرم، حرام رضا

بودنم زیر پرچم سبزت
بوده و باشد از خُدام، رضا

روی تخته سیاهِ قلب خودم
می نویسم فقط امام رضا

نام من را گذاشته زهرا
در سجلّ دلم، غلامرضا

به ضریحت اگر کسی زد دست
برگ سبزش برات علقمه است


هرچه خیر است، هر چه باداباد
شُکر، کارم فقط به تو افتاد

روزی ام کن ببین که خواهد شد
دور شش گوشه یاد گوهرشاد

چقدر خوب می شود ترکیب
کف العباس...پنجره فولاد

کربلا خواب، کربلا رویا
قسمتم کن تو را به جان جواد

شاید عمرم دگر به سر برسد
عمر شب های مشهد تو زیاد

صاحب روضه های ابن شبیب
روزی ام کن کنار قبر حبیب:


روضه خوان سری شوم که به نی
کرده در خون چهل منا را طی

روضه خوان تنی که رویاندند
ظالمان در ازاش گندم ری

روضه خوان لبی که قرآن را
خواند و سنگش زدند، پی در پی

روضه خوان نگینِ انگشتی
که ندیدم رکاب می شد کِی!

روضه خوان نبودن پایی
که کشند عاقبت به بزم می

من و این روضه ها. . .  زبانم لال
آه! افتاده ام به چاه ز چال

@reza_dinparvar101
#امام_رضا_ع
میلادیه

درمیايد كم كم از اين خوشه انگور، مِی
مطمئنم می شود قبل از زيارت جور، مِی

كاسهء چشمم به دست اشک افتاده سحر
تا بگيرم نم نم از این چشمه سار شور، مِی

باز هم روح الامين دارد تعارف مي كند
آب سقاخانه در ظاهر ولی منظور، مِی

جامي از فيروزه دستم هست و دارم می روم
تا زمينگيرم كند مابعد نيشابور، مِی

روزی هر كس كه مست يار باشد میرسد
كاروان دارد به نزديكی مشهد میرسد


باز می خوانم زيارتنامه و اذن دخول
باز شد نذری که دارم پیش آقایم قبول

سجده كردم بارها بر سنگفرش اين حرم
تا كند من را دعا در عرش، زهرای بتول

مرجع تقليد عالم مي شود بی واسطه
هر كسی شد خاك پای عالم آل رسول

گوشهء هر صحن میگويم فقط يا ربَّنا
منزل وحی است اينجا، منزل کل عقول

باز هم وقت اذان و خواندن نقاره هاست
روی لبهايم دم جانم علی موسی الرضاست


زندگی بعد از شروع يک زيارت شد درست
لطف آقا بود هر جا كه ضيافت شد درست

خواستم خلوت كنم يک نيمهء شب با خودش
دور و اطراف ضريحش جای خلوت شد درست

روضه ای پايينِ پا ، فوراً دعا بالای سر
كار من پيش خدا در اين مسافت شد درست

ضامن آهو شدن يک گوشهء احسان اوست
تا نگاهی كرد بر محشر، شفاعت شد درست

اشك را از ديده هر بی پناهی می خرد
او بخواهد عالمی را با نگاهی می خرد


وقتهايی كه گره برچنگ و دندان می رسد
فكر من تنها به آقای خراسان می رسد

من كجا و آب و جاروی حرم با مژّه ام
افتخار خادمی اش بر سليمان می رسد

باز هم دلتنگ ايوان طلای مشهد است
زائر كرب و بلا وقتی به ايران می رسد

از دم باب الجواد اوست كه هر صبح زود
رزق و روزی خدا دست كريمان می رسد

اصلاً از باب الجواد اوست كه يک صبح زود
ربِّ ما بر بنده های خود بهشتش را گشود


آمدم با دردهای خود دوايم را بده
التماست می كنم حتماً شفايم را بده

هر چه دارم را بگیر از من نگاهت را نگیر
لااقل تضمين اينكه من گدايم را بده

من بريدم از همه پس جان زهرا مادرت...
جان هر كس دوست داری كربلايم رابده

چشمهء اشكم كه خشكيده خجالت آور است
تا مُحرّم مَرحمت كن اشكهايم را بده

حال من را خوب كن هر طور می دانی خودت
من بميرم روی خاكی روضه می خوانی خودت


كربلا بود و تنی كه آسمان درد بود
بر گلويش جای پای خنجری نامرد بود

اولين سر كه به نيزه رفت حرمتها شكست
سهم الارث دختران ديگر نگاه سرد بود

دست در دست همه معجر به غارت رفته بود
صورت زينب اگر نيلی نبوده زرد بود

دست نامردی شبيه گوشوار فاطمه
لابلای آن غنيمتها كه می آورد بود

كربلا بود و رقيه بود و روی سوخته
شانه مي زد فاطمه بر تارِ موی سوخته


@reza_dinparvar101