عریضه "اشعار رضا دین پرور"
1.21K subscribers
161 photos
72 videos
1 file
12 links
مناجات، مدح و مرثیه اهل بیت (علیهم السلام)
*تنها صفحه رسمی*
Download Telegram
#حضرت_رقیه_س
#محرم

عمریست که هستیم مسلمان رقیه
شیعه شدهء موی پریشان رقیه

وصلیم به توحید و نبوت، به امامت
وصلیم به زهرا و به ایمان رقیه

دنبال ملاقات خدائیم و خرابیم
در روضه نشستیم سر خوان رقیه

بیماری دلسوخته ها صعب العلاج است
باید برسد دارو و درمان رقیه

هرچند نداریم ز هرکس طلب جان
ما را بخر ارباب، تو را جان رقیه

بالا بنشانی، ننشانی به ابالفضل
هستیم همه بی سر و سامان رقیه

رفتم ز نجف، کرببلا پای پیاده
از برکت الطاف فراوان رقیه

هرکس بشود واله و دیوانه اش امروز
فردای قیامت شده حیران رقیه

زهراست سراپای وجودی که کبود است
زهراست فقط روضهء پایان رقیه

تعمیر نشد زیور آن گوش که پاره است
ترمیم نشد صورت و دندان رقیه

بد زخمِ زبان خورد، زمین خورد، لگد خورد
چه سخت شده صحبتِ آسان رقیه

پیچید به پا چادر و پیچید به او زجر
کی دست زده بر موی دردانه رقیه

@reza_dinparvar101
#طفلان_حضرت_زینب_س
#محرم

حرم امن، نگاه تو که باشد بهتر
گِله از چشم سیاه تو که باشد بهتر
زندگی بی تو اگر هست خدایی ننگ است
مرگ در خِیل سپاه تو که باشد بهتر
سایه ات تا که بماند به سر اهل حرم
نعش ها بر سر راه تو که باشد بهتر
کفنی بر تن مان است فدایت بشویم
پشت این گریه گواه تو که باشد بهتر

دو قمر از سحر خانهء زینب هستیم
ما دو تا شیر نر خانهء زینب هستیم

مادر ما به جز عشقت که به ما یاد نداد
سر زلف تو سلامت، سر ما رفته به باد
از ازل دست تمنای دو عاشق پیشه
پای شش گوشهء آن قلب رحیمت افتاد
به نخ معجر زینب، به نخ چادر او
اشک مان ریخت و شد در طلبت آب مراد
احتیاطاً که به انگور لبت دست زدیم
سفره ای پهن شد از این هوس مادر زاد

حکم شد تا که علی اکبر زینب باشیم
مرهم زخم دل مضطر زینب باشیم

سر چه خوب است که در پات سرِ نیزه شود
بدنی زود تر از تو سپرِ نیزه شود
مثل آن لحظهء تاریخی ارباً اربا
وا شود راه و تماماً گذرِ نیزه شود
بین هرچیز که فکرش به سر دشمن هست
وسط قامتمان تا کمرِ نیزه شود
شاخهء ادعیهء مادرمان از طوباست
آرزو کرده تن ما شجرِ نیزه شود

سفرهء نذر ابالفضل ادا خواهد شد
حاجت عمهء سادات ادا خواهد شد

@reza_dinparvar101
#طفلان_حضرت_زینب_س
#محرم

داغ تو در میان دلم لانه می کند
دارد غروب، گریهء جانانه می کند
"تنهاترین! به ذکر مصیبت نیاز نیست
من را نسیم نام تو دیوانه می کند"
شانه به شانهء تو ببین ایستاده ام
چنگال باد موی را شانه می کند

 امید بسته ام به غمت، سرسری مگیر
زینب که هست، تو مدد از دیگری مگیر

ای امتداد سرخ نگاهت، غروب من
ای ابتدای گریهء غرق کروب من
گرچه مقابلم همه بدهای عالمند
اما خوشم کنار توأم، ای تو خوب من
باید شکسته خوانده شود این نماز شب
وقتی که در نماز نباشی تو رو به من 

معراج زینب است چو لاهوت چشم تو
سرتا به پا قنوتم و مبهوت چشم تو

 کوتاه می کنم سخنم را برای تو
ای شیرپاک خورده! دو تاشان فدای تو
احرام بسته ام که شوم محرم غمت
ای کعبه همیشگی ام کربلای تو
باید که نامشان بشود پرچم غمت
درچارمین شب دهه های عزای تو

این حرف، حرف آخر من بوده والسلام
بی تو نفس کشیدن من می شود حرام

@reza_dinparvar101
#طفلان_حضرت_زینب_س
#محرم

"من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم"
آینه بودم و از غربت تو تــار شــدم
روز اول که دلم از غم تو خلق شده
با تو همسایهء دیوار به دیوار شدم
مست بودم زشعاع نگهت ای خورشید
که ز کم نوری چشمان تو هوشیار شدم
دل سنگ آب شد از غربت یک لحظهء تو
روزهای خوشی ام رفت و عزادار شدم
من که پای نظرت هستی خود را دادم
هرچه را هم، بدهم باز بدهکار شدم
نیتّم بود که شرمندهء زینب نشوی
تازه فهمیده ام ای یار که انگار شدم
من که عمری به سر چشم ترت جایم بود
خواب دیدم که تو رفتی و دگر خوار شدم

 مانده ام بی کس و تنها، همه هستم به فدات
اگر از داغ تو من نیز شکستم به فدات

 تا ابد باد سلامت ثمر من، سرتو
می چکد خون دل من ز دو چشم تر تو
روح سرگشتهء من غمزدهء ماتم توست
دل صد پاره من هست حسین،  پرپر ِ تو
جان زهرا بپذیر این دو کفن پوش مرا
طفل هایم به فدای علی ِ اکبر تو
دو گل آورده ام اینجا سر بازار غمت
تا نبینند به سر نیزه سر اصغر تو
بپذیر این دو پسر را که خدا ناکرده
تا نبینند اسیری من و دختر تو
دربساطم به جز این دو پسرم هیچ نبود
شرمگین است، ندارد بجز این، خواهر تو
دست ردّ بر جگر سوختهء من نزنی
من که بودم عوض مادر تو مادر تو

 از سرم آب گذشته است و چنین میگویم
رمقی نیست زداغ تو بر این زانویم

@reza_dinparvar101
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_ع
#محرم

تیغ ها دور سرت، دور سرم میگردند
همه دنبال تن مختصرم می گردند

کوچه ای مثل مدینه شده وا در گودال
حال دنبال صدای پدرم میگردند

می شود گوشهء مقتل رمق تو کمتر
ضربه ها در پی چشمان ترم میگردند

نیزه ای خورده به پهلوی تو و در برگشت
نیزه داران همه سمت جگرم میگردند

وسط اینهمه شمشیر سراسیمه شان
دستهایم فقط اینجا سپرم میگردند

پرچم دست من افتاد روی شانهء تو
مشک و دستان قلم در نظرم میگردند

خبر از خیمه بحران زده داری اصلاً
همهء خیره سران دور حرم میگردند

هدف بعدی شان معجر و خلخال شده
مردهایی که فقط دور و برم میگردند

کاش دنبال سرم عمه نیاید همه جا
چونکه اوباش همه همسفرم میگردند

@reza_dinparvar101
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_ع
#محرم

آمده دشمن بد مست، عمو اینجاها
چقدر پارۀ سنگ است، عمو اینجاها
از چپ و راست برای تو بلا می آید
چقدر تیرِ رها هست عمو اینجاها
از حرم تا خود گودال، حراجی زده اند
همه با پا و سر و دست، عمو اینجاها
دور و اطراف تو را نیزه شکسته، سد کرد
شده انگار که بن بست، عمو اینجاها
سرمن رفت! چقدر اسب دوان آمده است
چقدر سینه که بشکست، عمو اینجاها

گرم تو بودم و انگار حواسم شد پرت
دست بیجان من از زیر لباسم شد پرت

بعد هر زخم که خوردیم، نمک می آید
لشکری آمده و شمر کمک می آید
مطمئن نیست مگر مادر تو اینجا نیست؟
پس چرا باز هراسان، دو به شک می آید!
بعد گرمای نفس گیر دو سه روز اخیر
خبر آمدن باد کتک می آید
آخرش قرعه بنام چه کسی می افتد
اصلاً انگار برای همه تک می آید
مشعل آتش و اطفال و صدای سیلی
جنس شان جور شده، بوی فدک می آید
استخوانهای رقیه چه صدایی کردند
دردم از گفتن آن چند ترک می آید

بین آغوش تو کم شد همه فاصله ها
خوب شد قسمت پاهام نشد سلسله ها

@reza_dinparvar101
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_ع
#محرم

خواستم دل را بساط غم کنم
تا ز داغی عزایت کم کنم
بر کویر خشک لب هایت چو ابر 
بارشی میخواستم نم نم کنم
دست از عمه کشیدم آمدم
تا که از آه تو قدری کم کنم
آمدم تا که سپر گردم به تو
آمدم بر تیرها سر خم کنم
لحظهء جان دادنم کی میرسد؟
بند قلبم را بگو محکم کنم
پهن کن سجادهء آغوش را
چون دو رکعت گریه می خواهم کنم
بر لب قاسم عسل دادی عمو
حلقه ای از خون بده دستم کنم
من سری دارم که بایستی بر آن
چوبهای نیزه ای پرچم کنم

 پیکرت پشت و پناهم می شود
قتلگاهت قتلگاهم می شود

 می کُشندت از ولایت سیرها
بغض های مانده در تفسیرها
میوه های استجابت می رسند
-سجده های بی وضوی پیرها-
سجده می آرند بر زخم تنت
تیرها، سرنیزه ها، شمشیرها
می برندت روی منبرهای نی
چشم های شور بی تقصیرها
دامنی از سنگ هم آورده اند
بزدلان سنگدل، این شیرها
خویش را پیروز می دانند عمو
می شود حس کرد از تکبیرها
تو گره خوردی به خون تا وا شود
گیرهای این بهانه گیرها
روح من با روح تو تا عرش رفت
حیف که مانده تنم این زیرها

 استخاره کرده قلبم خوب نیست
خوب شد در کربلا ایوب نیست

@reza_dinparvar101
#حضرت_عبدالله_بن_حسن_ع
#محرم

خسته ام این روزها از سن کمتر داشتن 
می خورد اینجا به درد من فقط سر داشتن 

قصد من این بود از دستی که دادم رفته است 
باری از روی دو کوه شانه ات برداشتن 

هرکسی  دور و بر قاسم نبوده، آمده 
کار دستم داده است اینجا برادر داشتن 

چند دسته چشم دارد می دود سمت حرم 
یک پسر می ارزد اینجاها به دختر داشتن 

از توانی که ندارد دست تو فهمیده ام 
سخت دارد می شود انگار معجر داشتن 

آنقدر زخمی شدی که زجر دارم می کشم 
کاش می آمد به کار پیکرت پر داشتن 

قد و بالای من از آغوش تو کوچک تر است 
تازه می بینم  چرا خوب است اکبر داشتن 

بسکه چشمان تو برگشت از حرم فهمیده ام 
داغ سنگینی است روی سینه خواهر داشتن 

یوسف دوش نبی در قعر چال افتاده ای 
می شود واجب هراز گاهی پیمبر داشتن 

@reza_dinparvar101
#حضرت_قاسم_بن_حسن_ع
#محرم

سیاهی سر زلفت سیاههء تجوید
زجلوهء نفست جلوه میکند توحید

هزار چشمهء احلی من العسل چشمت
مقام پای تو را بوسه می زند خورشید

@reza_dinparvar101
#حضرت_قاسم_بن_حسن_ع
#محرم

جانم برای جام عسل مثل ظرف بود
کشته شدن برای عمویم به صرف بود
هرم کویری عطش من فرا گرفت
دریای داغ های دلم را که ژرف بود
تیر و زبان ناطق شمشیر و نیزه ها...
مثل حسن غریبی من هم سه حرف بود
 
پایم! که بر رکاب شهادت رسیده ام
خونم! که بر تمام تن خود چکیده ام

در دست موم قدرت فولاد رفته است
روحم به اوج صحنه میعاد رفته است
خون کرده بود صورت زخم غبار را
زلفی که بین خون همه بر باد رفته است

اینجا که کوفه نیست ولی کربلا که هست
طرز نفس کشیدنم از یاد رفته است

دارد زبان مرثیه ها "  ُمرد " میشود
یعنی که استخوان تنم خرد میشود

شاید نصیب قافله شادی ام کنند
یعنی شهید عشق همین وادی ام کنند
شاید مرا که پابه رکابم نمی رسد
صد قطعه می کنند که شمشادی ام کنند
شمشیرهای سرزده با شوق می رسند
تا جامه ای تنم شب دامادی ام کنند

داغ مرابه صورت مهتاب دیده اند
این گرگ ها برای سرم خواب دیده اند

اصلاً بگو که آینه ها خون جگر شدند؟
شب ها بدون ماه رخت بی سحر شدند؟
حتی نسیم هم به تن تو سپر نشد
حتی غبارها همه انگار کر شدند
ناله مزن چنین و مگو ای پدر بیا
دیوارهای زخم تنت بازتر شدند

 داری رکاب میزنی انگشتر که را؟
مثل علیّ اکبری امّا بگو چرا؟

@reza_dinparvar101
#حضرت_قاسم_بن_حسن_ع
#محرم

سیزده جام ز لعلت زده غم پی در پی
عسل است اینکه به لب ریخته ای یا که می؟

چه شکوهی است در این جشن که برپا کردی؟
می زدندت همه با هرچه شد از کی تا کی!

به تنت خورده مگر چند تن سر به هوا؟!
که زمین خوردی و با تو به زمین خوردم هی

روزهء صبر من و تو شده باطل از بس
ضربه خورده لب بیجانت و خون کردی قی

نیزه و سنگ و کماندار و تماشاچی آه
میکند چه وسط اینهمه، شیپور و نی؟

می کشیدند ترا اسب دوان ها بر خاک
چه مسیری بدنت کرده در این صحرا طی

شده این دشت پر از صورت گندمگونت
چه شده کرده قد و قامت و دستانت ری

زرهت خوب شد اندازه تو شد آخر
تا در آغوش کشیدم به تنت گفتم: ای...

یادگاری مدینه که نداری تابوت
مانده ام با چه دلی شانه زنم بر گیسوت

@reza_dinparvar101
#حضرت_علی_اصغر_ع
#محرم

پروانه شد تا که بسوزاند پرش را
بعداً بهانه کرد چشمان ترش را

پروانه شد دور و بر شمع وجودش
تا شعله ورسازد همه خاکسترش را

سوزاند خشکستان لبهای کبودش
باغ و بهارستان قلب مادرش را

شش ماه بین پیلهء قنداقه اش سوخت
تا که برون آورد از پیله سرش را

پوسید پیله تا ببوسد بی بهانه
تیر سه شعبه نازُکای حنجرش را

ناصافی عصر لبش ناصاف تر شد
تا بیشتر دلگیر سازد مادرش را

میرفت تا در دست بی رحمان نبیند
خلخال های دست و پای خواهرش را

@reza_dinparvar101
#حضرت_علی_اصغر_ع
#محرم

تاول روی لبت می ترکد گریه نکن
گل من قهر نکن با من و بد گریه نکن

صورت تو زده خشکی چقدر مادرجان
آتشی بر دل من اشــک تو زد گریـه نکن

بفدای قد شش ماههء تو می ترسم...
تَرَک پلک ترت باز شود گریـه نکن

بند قنداق تو انگار که پاره شـده است
پاره شد بند دلم زیر لـگد گریه نکن

چند روز است که مردی شده ای بهر خودت
که بزرگی کسی نیست به قد گریه نکن

اینقدر چنگ مکش روی خراش قبلی
شاید این سینه کمـی شیردهد گریه نکن

تشنگی تاختـه انگار به میدان گلوت
مانده تا حرمله تیـــــــرت بزند گریه نکن

باورم نیست بِـبُرّد ز گلویت دل من
باورم نیست که حلقت بدرد گریه نکن

آسمان کاش کمی مثل رگت غـیرت داشت
خونت آماده شده تا بجهد گریه نکن

خبر مشک رسیده به رباب و پس از این
شود این دشت پر ازسنگ لحد گریه نکن

ترسم این است بیفتـند به جان حرمت
آه اگر اسب به رویـت بدود گریه نکن

شاید آغوش پدر امـن ترین جـا باشد
سرتو با سر بابا همــــه جا پــا بـاشد

@reza_dinparvar101
#حضرت_علی_اصغر_ع
#محرم

خیرت قبول مادر آیینه ها رباب
ای با حسین یکدله و یکصدا رباب

ذبح عظیم توست همین شیرخواره ات 
ای هاجر غیور! نبینی بلا رباب

رو کرده ای برای تمام جهانیان
تو معتبرترین سند کربلا، رباب

من بیمهء تبسم طفلت شدم فقط
گر میکنم به مهر حسین اکتفا رباب

شیعه اگر که شیعه باب الحوائج است   
هرگز نمیکند به کسی اعتنا رباب

شش بیت نذرحضرت شش ماهه کرده ام
مُهری بزن به آخر این شعر یا رباب

@reza_dinparvar101
#حضرت_علی_اصغر_ع
#محرم

آخرش بار خودت را از زمین برداشتی
کاش جای پیلهء قنداقه ات پر داشتی

خون تو معراج رفت و قطره ای هم برنگشت
آیت الله پدر، در عرش منبر داشتی

آنقدر مردی که در میدان نگفتی باحسین
انتظاری را که از سقای لشکر داشتی

می شد از شیرم بنوشانم به لبهایت اگر
فرصتی اندازه شش ماه دیگر داشتی

شهر را روی سر خود می گذارم بعد این
تا بفهمد حرمله بیچاره مادر داشتی

تا می آیم سوی تو از هر طرف خم میشوی
کاش راهی بهر بوسه روی حنجر داشتی

راستی دندان شیری تو کِی در آمده
تازه فهمیدم چرا درد مکرّر داشتی

یک سه شعبه خوردی و صد رشته شد حلقوم تو
صد شباهت با قد و بالای اکبر داشتی

نیزه داری را به دنبال سرت آورده ای
خواب دیدم که به روی نیزه ها سر داشتی

نیستی وقتی که سیلی می خورم مادر، ولی
کاش راه چاره ای بر پاره معجر داشتی

@reza_dinparvar101
#حضرت_علی_اصغر_ع
#محرم

گریه وقتی می کنی مادر، قدم خم میشود
نور چشم من شبیه چشم تو کم میشود

دست و پا که می زنی من دست و پا گم میکنم
با زمین و آسمان در خیمه حرفم میشود

بانفسهایت نفسهایم به هم می ریزد و
زانوان مادر تو زانوی غم میشود

گریهء تو بهتر است از این سکوت بیصدا
مُردنم با این سکوت تو مسلّم میشود

اصلاً انگاری به من دنیای دیگر داده اند
نبض دست کوچکت وقتی منظم میشود

مانده ام با چه کنم سیراب، لبهای ترا
راستی! با خیسی مشک عمو هم میشود

من که هرشب تا سحر گفتم بزرگت می کنم
پای این گهواره لالایی نخوانم میشود؟!

شوق دامادی عزیزم پیشکش، باشد برو
مادرت بعد تو حالش زار و درهم میشود

خواب دیدم می روی بر نیزه ها و بعد آن
بعد غارت روسری بر نیزه پرچم میشود

@reza_dinparvar101
#حضرت_علی_اکبر_ع
#محرم

رفتی و خم شده علی کمرم
چه بلایی است آمده به سرم

نفسم رفت با نفس زدنت
رفته بر باد بعد تو ثمرم

می‌کِشم آه! پا نکش به زمین
میزنم داد مثل تو... جگرم

من مگر با یکی دوتا طرفم
لشکر شام را ببین پسرم

به زمین خوردنم چه می خندند
با تواءم ای ستاره سحرم

خبرت رفته تا حرم برخیز
قبل از اینکه رود حرم خبرم

یک عبا دارم و هزار، علی
پیکرت را چطور من ببرم

عمه از خیمه ها رسیده ببین...
چشمها را که خیره شد به حرم

حیدر کربلا تو رفتی و
غارت خیمه هاست در نظرم

@reza_dinparvar101
#حضرت_علی_اکبر_ع
#محرم

رفتی زدستهای منِ خسته مفت مفت
شمشیر و تیر، بر بدنت خورده جفت جفت
روئیده است از همهء دشت، پیکرت
یا نیزه زار از افق چشم من شکفت
اینجا چقدر دست و سر و پا شبیه هم
اینجا چه شد صدای نفسهات کرده اُفت
پاشیده اند هر طرفت را به گوشه ای
زحمت شده برای من ِ پیر، روب و رفت
وقتی که می شکست مرا سنگِ خنده ها
گویا هنوز گوش تو جان داشت، می شنفت
چیزی نمانده است که قالب تهی کنم
زینب به سرزنان ز حرم تا رسید، گفت:

مثل لبت که خشک شده، خشکمان زده!
نذرت قبول، حاجی اعمال مفرده!

افتاده زیر پا تن زخمی ات، بی زره
دارد چقدر موی پریشان تو گره
بالا بلند خیمه! اذان گوی ریز ریز
افتاده بی تو جان حرم در مخاطره
بسکه دویده اند به جسمت سوارها
هرجا که دست رفته، رسیدم به پنجره
دارم عذاب می کشم از این سکوت محض
چشمان نیزه دار شده مات حنجره
گفتی زره به تن بکنم، دیدی عاقبت
آمد عبا به کار تنت در محاصره!
من با خودم نشسته ام و حرف می زنم
آخر سری تکان بده در این مناظره

مُردم به چشمهای سیاهت، خدا گواه
من ماندم و مسیر تنت تا به خیمه گاه

@reza_dinparvar101
#حضرت_علی_اکبر_ع
#محرم

از تن تو همه اعضای تو منفک شده است
بدنت مثل ضریحی که مُشبّک شده است

خبرت را ز لب باد شنیدم اکبر
یال پیشانی اسب تو چرا لک شده است

هُرم این دشت نشسته به لب پُر ترکت
لب تو خشک تر از سودهء آهک شده است

پاشو که بی تو اباالفضل میان میدان
وسط این همه نامرد صفت، تک شده است

چونکه پاشیده ای از هم تو در این لحظهء تلخ
روزهء صبر دلم دایرهء شک شده است

مثل قالی که شده ریش، شده ریش دلم
خیمه گاه بدنت پاخور ِ پاتک شده است

اوّلش تا به تو افتاد نگاهم گفتم
عمر من زیر سُم اسب، چه اندک شده است

قامت سرو تو را شوردلان چشم زدند
بدنت ریز چو صد قطعهء کوچک شده است

زائرت هستم و بالا سر تو دراحرام
بدنت مثل ضریحی که مُشبّک شده است

@reza_dinparvar101
#حضرت_علی_اکبر_ع
#محرم

به روی ذکر لبت ربنا گره زده اند
مدینه و نجف و کربلا گره زده اند

عمامه ای که سرت هست را زنان حرم
شبیه تاج سر مصطفا گره زده اند

به هر دو پهلوی تو با سفارش زهرا
صد و ده آیهء یا مرتضا گره زده اند

دم وداع به قاسم چه گفته بودی که
تو را به روضه ای از مجتبا گره زده اند

نمی رسم به تو هرچند می کشم زانو
مرا جدا و ترا هم جدا گره زده اند

چه شد که تشنه شدی و نرفته برگشتی
دل تو و جگرم را کجا گره زده اند

نرفت شانهء دستم میان موهایت
تمام خاطره های مرا گره زده اند

برو بیا شده بین مسیر بوسهء من
خوشی بخت مرا زیر پا گره زده اند

به خود نپیچ شهید هزار و صد تکه
تن تو را به زمین نعل ها گره زده اند

ببین کنار تو سوز بلند اشکم را
به طبل و خندهء صد بی حیا گره زده اند

برای حرمت گیسو، زنان خیمه نشین
چه سفت معجری از عمه را گره زده اند

برای آنکه نریزد به روی خاک تنت
ز چند گوشه به زحمت عبا گره زده اند

@reza_dinparvar101
#حضرت_عباس_ع
#محرم
#تاسوعا

دور این باده، مست بسیار است
تشنهء خود پرست، بسیار است
در مسیر سقوط قامت او
ارتفاعات پست بسیار است
پای آهوی چشم او پُر خار
در رکابش نشست بسیار است
مشک او شد هزار رشته قنات
احتمال شکست بسیار است
تاسرش را به آسمان ببرند
نیزه و دار و بست بسیار است
می شود پرچمش بلند انگار
دست بالای دست بسیار است

ای فرات آه! خانه ات آباد
دست او دست دشمنش افتاد

بر زمین خورد تا کُتل از دست
خورد، رو دست بی محل از دست
بی قرار حرم نشست از پا
خواند مرثیه خوان غزل از دست
قاسمِ آب بود اما حیف
پا شد احلی من العسل از دست
کاش حالا که مشک را بردند
می گذشتند لااقل از دست
دیده شد روی دست های همه
روضه ای باز و مستدل از دست
دست می رفت تا رود بعداً
امنیت، حول و حوش تل از دست

این همه دست دست کردن آب
عاقبت کار داد دست رباب

آسمان شد سیاه با چادر
می کشیدند بی هوا چادر
از سر هرکسی که سیلی خورد
یا که معجر پرید یا چادر
دامن دختری درآتش سوخت
برسرش زد که عمه چا... چادر
هرکسی می دوید می افتاد
بس که پیچید، دور پا چادر
با تعارف به زجر می گفتند
دست خالی نرو! بیا چادر
غرفه داران شام فهمیدند
بوده سوغات کربلا چادر

روی نی بود با پری ها باز
روضه ها باز! روسری ها باز!

@reza_dinparvar101