عریضه "اشعار رضا دین پرور"
1.2K subscribers
155 photos
71 videos
1 file
12 links
مناجات، مدح و مرثیه اهل بیت (علیهم السلام)
*تنها صفحه رسمی*
Download Telegram
ای خدای اَحدم، بی کس و تنها ماندم
زیر آوارِ فریب و غم دنیا ماندم

بین امواج گناهان خودم غرق شدم
ساحل خشک شدم، تشنهء دریا ماندم

گریه کردن هنر روز مبادای من است
گرچه محتاج همان روز مبادا ماندم

من دلم سوخت که دلسوختهء تو نشدم
آه! آخر چکنم با جگر واماندم!

هرکسی دید خرابم سر من داد کشید
باز گفتی همه جا پای تو رسوا .... ماندم

سفره ای باز شد و باز مرا بخشیدند
باز هم در عجب رحمت زهرا ماندم

با همان دست شکسته که دعایم میکرد
کمکم کرد و درِ خانهء مولا ماندم

جان زینب به لبم شهد شهادت بچشان
کاروان رفت و من بی سر و پا جاماندم

دختری آبله و سلسله و صد گله داشت
گفت در حسرت یک بوسهء بابا ماندم

گفت بابا بغلم کن، لگدم می زد زجر
تو که رفتی وسط حلقهء اعدا ماندم

جان من را گذر از کوچه و بازار گرفت
عمه دور و بر من بود که حالا ماندم

#مناجات_با_خدا
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
نارفیقان سنگشان را بر سبوی من زدند
چوب حرّاجی خود بر آبروی من زدند

دوره ام کردند دور سفرهء مهمانی و
بی تعارف، نیش و طعنه سمت و سوی من زدند

با لباس پاره هم لطفی کن و من را بخر
بار من را دوستان سودجوی من زدند

آرزوهای بلند آخر مرا بیچاره کرد
عمر من که رفت، زیر آرزوی من زدند

خانهء قبرم به سرقت رفت ایمانم که رفت
تهمتش را سالها بر مُرده شوی من زدند

صبر کردم نیمه شب تاریک که شد آمدم
بسکه این محتاجی من را به روی من زدند

راه را گم کرده بودم که میان کوچه ها
پرچمی با نام زهرا روبروی من زدند

خوب میدانم که آب آتش نمی گیرد ولی
بی طهارت دست بر آب وضوی من زدند

دست و پا زد محسن اما زیر دست و پا نرفت
تازیانه بر زبان روضه گوی من زدند

گفت حسین: اینجا نمیخواهد بیایی مادرم
بسکه باهم گرگ ها پنجه به موی من زدند

تشنه بودم خاک را در کام خشکم ریختند
تشنه بودم نیزه ها را بر گلوی من زدند

#مناجات_با_خدا
#حضرت_محسن_بن_علی_ع

@reza_dinparvar101
کاش می شد کم اشتباه کنم
به حیای تو هم نگاه کنم

هرچه تو صبر میکنی جایش...
عجله میکنم گناه کنم

روزگارم سیاه شد با نفس
روزگار که را سیاه کنم!

کمکم کن که بعد این کمتر
نعمت عمر را تباه کنم

وقت مرگ آمده خدا پس کی
فکر توشه برای راه کنم؟

وحشت از قبر و بی کسی دارم
آمدم فکر سرپناه کنم

درد ناگفته را تو درمان کن
کوه آورده ام که کاه کنم

چون علیلم مرا بده به علی
تا گدایی پادشاه کنم

گفت زهرا؛ عزای تو سخت است
بعد از این، درد دل به چاه کنم

تا سحر خیره ام به هالهء ماه
گریه بر یار "پابه ماه" کنم

پسرت تشنه مانده فاطمه جان
چِقَدر یاد قتلگاه کنم؟

چقدر یاد دخترت باشم
فکر برگشت ذوالجناح کنم

#مناجات_با_خدا
#حضرت_زهرا_س

@reza_dinparvar101
آئینه ی موجدار دارم
قلبی به گنه دچار دارم

آلوده شدم خراب کردم
بیچاره ام اضطرار دارم

تلقین مرا بخوان همینجا
چون حالت احتضار دارم

محتاجم و بین دست خالی
معصیت بیشمار دارم

شب آمده ام مرا نبینی
ردّم نکنی که کار دارم

من کار به هیچکس ندارم
اما ز تو انتظار دارم

گفتم به همه فقیرم اما
یک ربّ بزرگوار دارم

سرمایه ام از دعای زهراست
پس پیش تو اعتبار دارم

من هرچه که دارم و ندارم
از چادر پُر غبار دارم

میگفت علی نشد بمیرم
از غصهء یارِ باردارم

من هر شب جمعه با حسینش
در کرببلا قرار دارم

با مادر خود حسین میگفت
شرمنده شدم مزار دارم

#مناجات_با_خدا
#حضرت_زهرا_س
#امام_حسین_ع
#شب_جمعه
@reza_dinparvar101
ای همدم نالهء گرفتار
خسته شدم از خطای بسیار

در خلوت خود گناهکارم
تو پیش همه خدای ستار

از دست خودم فراری ام من
ایمان مرا خودت نگهدار

آیینهء این دل سیاهم
بدجور گرفته دود و زنگار

احوال مناسبی ندارم
شب، پرسه زدم به کوچه بازار

با گریهء من چکار داری؟
تا صبح، محل، به بنده مگذار

در باز کن آبروی من ریخت
ماندم دم خانه بی خریدار

هرجا به حسین دل سپردم
بر بخشش تو شدم سزاوار

زهرا شب جمعه مادری کرد
کارم شده بود سخت و دشوار

مادر که رسید کربلا گفت؛
ای شمر که آمدی به پیکار...

در معرکه با خودم طرف باش
چون نیست حسین، بی کس و کار

خشکیده گلوش، بی مروت!
با حنجر او نرو کلنجار

#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع
#شب_جمعه
@reza_dinparvar101
میشود لطف خدا عائد مهمان خدا
سفره را پهن کنید آمده مهمان خدا

جمع کن دست تهی، کوه طلا از روی خاک
چونکه یکدست شدند اینهمه آلوده و پاک

باز تحویل گرفتند مرا مثل قدیم
راه دادند مرا در نزده پیش کریم

دوری از خانه ی او آتش جانم شده بود
یازده ماه نبودم، نگرانم شده بود

قیمتی تر شده عبدی که خریدار نداشت
به گنهکاری من هیچکسی کار نداشت

دو بهار آمد و غم از دل ما کاسته شد
گُل اگر بود، به این سبزه هم آراسته شد

هرچه را شَر شده خیرالعملش کرده علی
اول سال، گدا را بغلش کرده علی

دیده بوسی پدر، عیدی فرزند بد است
برکت سال جدیدم، دم حیدر مدد است

رطب سفره ام از نخل غم پنج تن است
دم افطار، لبم تشنه ی ذکر حسن است

بعد هر ذکر حسن، ذکر تو زیباست حسین
گریه ی اول سالِ همه ی ماست حسین

السلام ای سر صد چاک مصیبت دیده
ای که بر گریه ی تو شمر و سنان خندیده

تشنه بودی و فقط نیزه به خوردت دادند
ریخته خون رگت روی لب خشکیده

پیش مادر چه کسی موی تو را تابانده
ماه، از پشت سرت روی زمین تابیده

مرو ای سر، طرف دیر و کلیسا و تنور
روی نیزه منشین، دختر تو ترسیده

#مناجات_با_خدا
#امام_حسین_ع

@reza_dinparvar101
وصل، بر خوبان رسید... آه و گرفتاری به ما
می رسید ای کاش گاهی وقت دیداری به ما

مال بد را بیخ ریش صاحبش انداختند
کِی می اندازد نگاهش را خریداری به ما

دلبری وقت گدایی، دل شکسته بودن است
تا بیفتد نیمه ی شب، راه دلداری به ما

عیب چشم پر خطا را اشک ما پوشانده است
چون گنهکاریم، می آید فقط زاری به ما

هر طرف رفتیم... اما مجلست کم آمدیم
خُب کم آوردیم! آقاجان بده یاری به ما

سفره را انداختی، ما زیر و رویش کرده ایم
یوسف زهرا نداری پس چرا کاری به ما

ای که خونِ چشمت از پرونده ی سنگین ماست
بی وفا هستیم اما تو وفاداری به ما

آبروی رفته ی ما بده دست علی
از نجف مولا توجه کرده مقداری به ما

هر غروبی یاد آن ارباب عطشان کرده ایم...
زهر شد از غربتش انگار، افطاری به ما

آخرش با نوکری و خاکبوسی درش
می رساند دختر او تاج درباری به ما

آن سه ساله درد پهلو را تحمل کرد و گفت:
کِی رسانده چکمه های زجر، آزاری به ما

نه کسی آتش زده پشت در ویرانه را
نه هجوم آورده میخ و کنج دیواری به ما

این سحر، مویی ندارم که ببافم پیش تو
خورده چنگ مردمان کوچه بازاری به ما

من سه سالم هست اما چون زن صد ساله ام
طعنه های بد زدند این بار، بسیاری به ما

#مناجات_امام_زمان_عج
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
آنکه با افلاکیان شاءن برابر داشته
هر قدم برداشته سوی خدا برداشته

فرش زیر پای او شد هر دو بال جبرئیل
آن زنی که خانه اش را ربنّا برداشته

گرچه دست ردّ زده بر خواستگارانش ولی
هر دو دست خسته اش بار گدا برداشته

سال ها از مشرکین مکّه طعنه خورده است
چونکه سنگ از پیش پای مصطفی برداشته

مصطفی که روزیّش معراج و اَو اَدنا شده
لقمه را از سفرهء او در حرا برداشته

ثروتش را داده تا که مادر زهرا شود
مِهریه از کوثر خیر النسا برداشته

بارها جارو به خاک خانهء مولا زده
خاک زر از خاک پای مرتضی برداشته

او گذشته از شترهایش که بعد سال ها
فتنهء جنگ جمل را مجتبی برداشته

غصهء من غصهء مادر بزرگ زینب است
او که وقت رفتنش دست دعا برداشته

یک کفن از عرش آوردند چونکه دیده اند
شوهر او از سرِ شانه عبا برداشته

من بمیرم فاطمه داغ یتیمی دیده است
آنکه غم از چهرهء اهل کسا برداشته

وقت غسل فاطمه حیدر که آهی می کشید
گفت؛ زهرایم کجای کوچه تا برداشته

با همان دستی که بین آتش در سوخته
چادری که سوخت را از زیر پا برداشته

تازه فهمیدم چرا هر شب ز خوابش می پرید
مجتبی که زیور گوش ترا برداشته

صورتش را میگذارد بر کف پایت حسین
آنکه اشکت را برای کربلا برداشته

سهم گریه بر تنش را مادرش زهرا گرفت
سهم بوسه از تنش را نیزه ها برداشته

آنهمه نیزه اگرچه بر تن زخمش شکست
آمده هر پیرمردی هم، عصا برداشته

کار هرکس نیست که این روضه را جمعش کند
پیکر صدپاره اش را بوریا برداشته

#حضرت_خدیجه_س

@reza_dinparvar101
مجنون شدم اما غم لیلا ندارم
تشنه شدم راهی سوی دریا ندارم

دیروز من را حسرت یک عمر پُر کرد
در کوله ام جز نالهء فردا ندارم

با آتش عصیان، همه سرمایه ام سوخت
چیزی برای محشر کبرا ندارم

من را بزن تا حال نفسم جا بیاید
اما نگو دیگر برایت جا ندارم

خشم تو هم هرچند از روی علاقه است
من طاقت ناراحتی ات را ندارم

این آخر عمری شتر دیدی ندیدی
سنگین شده پرونده ام، امضا ندارم

با اینهمه آلودگی اصلاً نگفتی
کاری به کار نوکر زهرا ندارم

بین نجف جان مرا باید بگیری
چون حاجتی جز دیدن مولا ندارم

دنیای بی کرببلا یعنی جهنم
بی کربلا امیّد به دنیا ندارم

مهمانی تو آمد و کاری نکردم
دیگر سلاحی غیر گریه ها ندارم

وا کن گره های مرا جان رقیه
آن دختری که گفت من بابا ندارم

با لکنت روی زبانش گفت عزیزم
حالا که با سر آمدی، من پا ندارم

حالا که دیدم سوخته تر بودی از من
دیگر گلایه از سر سقا ندارم

این شهر را روی سر خود می گذارم
هرچند از ضرب لگدها، نا ندارم

#مناجات_با_خدا
#حضرت_رقیه_س

@reza_dinparvar101
آن شب که عشق بود و خدا بود و هیچ کس
قافیه مست چشم شما بود و هیچ کس
می‌خواست عارفانه‌ترین شعر گل کند
تنها لب تو مرد دعا بود و هیچ کس
وقتی خدا زمین کرم را بساط کرد
آن‌جا فقط برای تو جا بود و هیچ کس
ما بُرده‌ایم بازی مستانه‌ء تو را
زیرا که عشق در کف ما بود و هیچ کس

دارد بهشت می‌وزد امشب ز هرطرف
شد هول آتش غمت از سینه برطرف

دستی که بوم چشم ترا رنگ می‌زند
دارد به قلب آینه‌ها چنگ می‌زند
با تارهای گیسوی چون آبشار تو
یوسف نشسته است و آهنگ می‌زند
کی گفته صلح کردی و سازش؟ خرافه است
چشم خمار تو دُهُل جنگ می‌زند
یک لحظه بی‌عیار نگاهت اگر شوم
زرهای کیسه‌ی دل من زنگ می‌زند

کم‌کم خدا به نیمه‌ء ماهش رسیده است
این ماه هم به نیمه‌ء راهش رسیده است

ای مقتدای نوح و مسیح و کلیم‌ها
با برکت از شما شده دست کریم‌ها
تا آنکه یک نگاه به حاتم کنی حسن
زانو بغل گرفته دلش چون یتیم‌ها
می‌آورند بوی خدا را برای ما
هر روز از حوالی کویت نسیم‌ها
مدیون آدمم که شده ذکر توبه‌ام
یا محسن بحق حسن از قدیم‌ها

من مفتخر به نوکری حضرت توأم
تو سفره‌دار هستی و من دعوت توأم

ای چشمه‌ء دو چشم تو احلی من العسل
ای آسمان صبر خدا، ماه بی‌بدل
آقا شما کریم‌ ترینید تا ابد
یعنی همه گدای شمائیم از ازل
عسیی بساط معرکه را جمع می‌کند
یک روز اگر به عرصه بیائید بی‌محل
گرچه به گرد پای شما هم نمی‌رسیم
بگذار خاک پای تو باشیم لااقل

جان عزیز خویش بیا و ثواب کن
ما را جذامی سر راهت حساب کن

پهن است زیر پای شما بال جبرئیل
می‌خشکد از نبودن اشک تو رود نیل
من بر کسی به غیر شما رو نمی‌زنم
ای روی تو چراغ شب سوت و کور نیل
خیرت رسیده بر همه‌ء مردم زمین
بی‌مزد، بی‌توقع پاداش، بی‌دلیل
نه گنبدی، نه صحنی و گلدسته‌ای ولی
باغ بهشت ماست بقیعت خدا وکیل

بی‌اختیار می‌شکند بغض قافیه
تبدیل می‌شود غزل تو به مرثیه

پیدا نکرده‌ام ز دو چشمت طبیب‌تر
ای شاهِ با فقیرترین‌ها حبیب‌تر
ای کوه صبر،خاک شده پیش پای تو
ای از همه شکستنت آقا عجیب‌تر
بی‌خود به سمت روضه کشیده نمی‌شوم
ای روضه‌ات همیشه ز هر کس غریب‌تر
هرچه نگاه محترم تو نجیب بود
چشم پلید همسر تو نانجیب‌تر

جانم فدای غصه تلمبار کردنت
با پاره‌پاره‌ء جگر افطار کردنت

ابروی تو اگرچه به محراب می‌خورد
دارد شکسته می‌شود و قاب می‌خورد
وقتی به داغ کودکی‌ات فکر می‌کنم
هفت آسمان به دور سرم تاب می‌خورد
خون جگر، گرفتگی رخ، سکوت، درد
این غصه‌ها ز کوچه فقط آب می‌خورد
آقا غریب مانده تنت بین تیرها
اینجای روضه‌ء تو به ارباب می‌خورد

سردار بی‌سپاه! بمیرم برای تو
انگار که مدینه شده کربلای تو

گفتی خودت مدینه کجا، کربلا کجا؟
تابوت من کجا، کفن از بوریا کجا؟
گفتی هنوز مانده ببینی چه گفته‌ام
خون جگر کجا، بدن سرجدا کجا؟
گفتی سرم نخورده زمین پیش این و آن
این جسم تیرخورده کجا، نیزه ها کجا؟
دیگر مجال نیست بگویم ز ماتمت
آخر تمام می‌شود این ماجرا کجا؟

در کربلا برادر مظلوم جای من
از خون به دست کوچک قاسم حنا بزن

#امام_حسن_ع

@reza_dinparvar101
نشسته ایم که از آتشت امان برسد
برات جنت و فردوس، دستمان برسد

هزار مرتبه شکر از محبتت، مگذار 
دوباره زخم دل ما به استخوان برسد

گذشت ماه تو از نیمه، کاش بعد سحر
خبر ز یوسف زهرا دم اذان برسد

نگاه رحمت تو مستمر شد و نگذاشت
به هیچ بنده وَلو بد کمی زیان برسد

اجازه داد کرامات سفره های دعا
ثواب توبه ی ما هم به دیگران برسد

فقط بناست ببخشی تو، خاطرم جمع است
نخواستی تو که سختی به میهمان برسد

حسن به اذن خودت سفره دارمان شده پس
به مردم از قِبَل او بناست نان برسد

فدای تشنگی کام آن کریمی که
نمی خورد قدحی تا به تشنگان برسد

نشسته ایم که در وا کند به روی همه
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

نشسته اند به پایش هزار تیرانداز 
مصیبتی است اگر تیر بر کمان برسد

نمی گذارد از این تن، از این کفن چیزی 
همین که لشگری از راه، ناگهان برسد

پس از حوادث تشت و جگر خدا نکند
ز راه، زینب کبری دوان دوان برسد

جراحت تن و تابوت غرقِ خون نگذاشت
که وقتِ روضه به قبر و به سایبان برسد

#مناجات_با_خدا
#امام_حسن_ع

@reza_dinparvar101
ماه رمضان آمده با ماهِ تمامش
میلاد حسن آمده گوئید سلامش
او کیست که هرلحظه در این شام بهاری
گل می شکفد از لب زرین کلامش
او کیست که دل های همه آینه داران
پروانه صفت پر زده امشب سر بامش
تردید ندارم که اگر ناز فروشد
تا آن سرِ دنیا برود شهرت نامش
جبریل دعا کرد و پی او همه گفتند
دنیا شود ای کاش همه عمر به کامش
این نور خدا بود که دیدند ملائک
در سجدهء صبح و سحر و مغرب و شامش

او صاف ترین آینهء پاک سرشت است
آقاست و آقای جوانان بهشت است

پیچید نسیمش سرِ هر کوچه و بازار
گوئید به یوسف که شده لحظهء دیدار
در هودجی از نور رسید از حرم عرش
دلدارترین یوسف و محبوب ترین یار
شفافیت یاس هویداست به رویش
گلهای جنان در بر او خوار تر از خار
حاتم شده از یک اثر نیمه نگاهش
هرکس که به کوی کرمش داشت سر و کار
کو خضر که هر آینه با میل بنوشد
از شربت آن لعل ترین لعل گهر بار
ای حور و ملک پر مفشانید به دورش
تا که نشود باز گل فاطمه بیدار

امشب همه افطار کنید از لب مستش
از او که برات شب قدر است به دستش

دیدند میان فلکش کوکب ما را
واکرده شکوفایی این گُل لب ما را
یک عمر زمین سوخت و هر ثانیه خورشید
تا درک کند ارج و مقام تب ما را
در نیمهء ماه رمضان بسته ملائک
از سوز دعای سحرش مذهب ما را
در سفرهء افطار دوچشمان کریمش
گسترده خدا رزقِ حلالِ شبِ ما را
تا فاش شود قدر و جلالش به معاند
باید بنویسد ز طلا مطلب ما را

هرکس که به حقانیتش شک کند امشب
باید به خود و ماهیتش شک کند امشب

از بسکه کرم روی کرم می کند امشب
خالی دل ما را ز الم می کند امشب
تابیده مسیحی که ز اعجاز نگاهش
دل را ارم باغ ارم می کند امشب
گویا دل افلاک نشین همه عالم
قامت به مقامات تو خم می کند امشب
گویند که بین من و تو راه درازی است
این فاصله را عشق تو کم می کند امشب
بیت الحسن قلب مرا خوب نگه کن
هر بازدمم بهر تو دم می کند امشب
کنج دل ما را خرابات بقیع است
گلدستهء عشق تو حرم می کند امشب

ویرانه نشین دل ویرانهء یارم
" زنجیر بیارید که دیوانهء یارم"

وحی است که در کالبد روح دمیده
یا داغ که بر سینهء مجروح دمیده
تبدیل به یک موج خروشندهء غم شد
اشکی که به دریای دلِ نوح دمیده
سوزانده غمش حنجر سوزندهء ما را
آهی که به جنّ و ملک و روح دمیده
تا ریشه کند بر افقِ زخم زبان ها
زخم است که بر آیهء ممدوح دمیده
این پاره ای از یک جگر غرقه به خون است
یا راز که بر روضه ء مفتوح دمیده
این بارش تیر است به یک پیکر مظلوم
یا ناله که بر غربت مشروح دمیده

از غربت او آینه ها اشک فشاندند
او بود معزی که مذلش همه خواندند

#امام_حسن_ع

@reza_dinparvar101
عاشق همیشه پای دلدار می نشیند
تا صبح تا سحرگاه، بیدار می نشیند

شکر خدا که لیلی ، ظرف مرا شکسته
بی آبرو شده در انظار می نشیند

غم داشتم ولیکن گل گفتم و شنفتم
آنجاکه باغبانش با خار می نشیند

جُونم که روی زشتم، ربطی به کس ندارد
بوی بدم به جان عطار می نشیند

هر نوکر زرنگی، ‌روزی خور کریم است
بی اعتنا به سفره، با یارمی نشیند

بی دسترنج مادر، طوبی ثمر ندارد
با او انار اشکم ، بر بار می نشیند

امشب برای زهرا بشکن بده تراشم
بر سنگ درّ قلبم، ابزار می نشیند

یک عمر زحمت من پای ابوتراب است
شاهی که با گدا در بازار می نشیند

صرفاً به دست حیدر کار مرا بسازید
حتماً کنار قبرم یک بار می نشیند

حرف عطش که باشدشخصاً خودش می آید
با ما حسین پیش از افطار می نشیند

ذکر حسین جانم ذکر حسن حسن شد
این شاه رعیتش با تجار می نشیند

با یاد کربلا و مشهد دلش گرفته
سینه زنی که پشت دیوار می نشیند

تابوت او برای عباس درد سر شد
روی جنازه اش تیر، بسیار می نشیند

تیرش زدند و ده اسب روی تنش نرفتند
وقتی که پیکرش بر شنزار می نشیند

#مناجات_با_خدا
#امام_حسن_ع

@reza_dinparvar101
خوشهء چشم سیاهت بار دارد می دهد
مجمر دستان تو افطار دارد می دهد
مستی شاءن نزول آیه های خنده ات
دست جبریل امین هم کار دارد می دهد
میشود حتی شراب این روزها شرعاً حلال
حال خوبی باده ات انگار دارد می دهد
صف کشیدند عاشقانت بر در بیت الولا
میثم تمار گویا دار دارد می دهد

مزهء خرمای نخلستان حیدر محشری است
خوردنی تر میشود وقتی که طعمش کوثری است

تا می افتد راه معراج نگاهت بر افق
می زند خورشید هم انوار ِ هر روزش به ذُق
می رسد نام تو از بالا و می خندد علی
می دهد زهرا به دستان ملائک مُشتلق
کوچه ای را که از آن داری گذر یک صبحِ زود
می شود هر صبح زود از عطر گیسویت قُرُق
ابروی پیوسته ات دائم گشایش می کند
پس دگر جایی ندارد غصهء جمعی عُنق

می رسد روزی ماهم با خلائق پشت در
هرچه طولانی شود صف، مزه دارد بیشتر

سائلت را همنشین مهر و ماهش می کنی
هرچه هم سرکش، سر آخر سر به راهش می کنی
بخت برگشته ترین ها را حسابی می خری
بوسه هرکس زد به پایت پادشاهش می کنی
کمتر از ایوان چشمانت به یوسف خیره شو
قبله را گم می کند وقتی نگاهش می کنی
اصلاً از چشمان تو افتاده یوسف، پس نگو
مثل گیسوی سیاه خودت داری سیاهش می کنی

ای که در دنیا قدوم تو مشرف میشود
خضر وقت عاشقی تو مکلف میشود

می پَرد بر آسمانت صبح تا شب یاکریم
می رسد شور تو از افلاکیان، ماها کریم
وحی شد حی علی خیرالعمل پس واجب است
از سحر، بعد اذان یک عمر ذکر یا کریم
یا کریم العفو شبهای تو چیز دیگری است
پس به لطفت هست با ماهم خدا فردا کریم
رد شدن از برزخ و دوزخ که کاری سخت نیست
سفره داری در بهشت و ما خدا را شاکریم

بر سر مهمان خود هرشب توقف می کنی
کیف دارد لقمه ات وقتی تعارف می کنی

آنقدر که پیش پایت رفت و آمد می شود
لحن خواهش کردن مردم زبانزد می شود
حاتم طایی می آید رد شود از کوچه ات
می رود چندین قدم بعداً مردّد می شود
راه می آید دلت از بسکه با درمانده ها
حرف ما بیچاره ها دل می رباید می شود
ما که کمتر از جزامی های شهرت نیستیم
گر نیایی برسر ما حالمان بد می شود
از سر انگشت تو از بس شهد می ریزد زمین
مطمئنم که قدمگاه تو مشهد میشود

هرکسی از سلسبیلت جرعه آبی خورد، بُرد
قاسم از کندوی لبهایت عسل که بُرد، بُرد

محشری و نسل در نسلت حسن اندر حسن
امر کن در لشکر عشق تو می پوشم کفن
میدهد جان تیغ ابرویی که داری در غلاف
وقت تار و مار عشاقت بیا گردن بزن
تو ستون صبری و هرگز نخواهندت شکست
صلح رو در روی تو جنگ است، جنگ تن به تن
کی شود بن بست راه پیش رویت، هیچ وقت
می خورد چشمان تو گرچه به کوچه دائماً

طعنه ها زخم دلت را بد نوازش کرده اند
تیرها انگار با تابوت، سازش کرده اند

می کُشی ما را میان روضه گاهی وقتها
می رود از دست عنان روضه گاهی وقت ها
تیرها خود را می اندازند با سر بر تنت
درد می افتد به جان روضه گاهی وقت ها
پیش چشم زینب و عباس افتادی چرا؟
بند می آید زبان روضه گاهی وقت ها
یک نفس گفتم حسن، صدبار گفتم یاحسین
خرج دارد امتحان روضه گاهی وقت ها

رفتی و فرصت برای خواندن چاوش نشد
آخر این شاهنامه باز آقا خوش نشد

#امام_حسن_ع

@reza_dinparvar101
"الهی العفو"

گردن کشیدم، چون مست نفسم
فراری ام من، از دست نفسم

تو آبرو دار، من مردم آزار
رفت آبرویم، در کوچه بازار
**

به تو رسیدم با کوچه گردی
شرمنده کردی ردّم نکردی

خبر کن امشب، اهل محل را
محتاج عفوم، وا کن بغل را
**

آلوده ی بد بویی رسیده
کارم به تار مویی رسیده

شیطان به من صد، دوز و کلک زد
گفتم کمک کن، جای کمک، زد

**
تا قهر کردم، منت کشیدی
سرخورده ها را بهتر خریدی

با این خجالت، با سر به زیری
گفتم علی که، دستم بگیری

**
کلب نجف را، حیدر پسندید
فرزند بد را، مادر پسندید

زهرا اجازه ی در زدن داد
دست مرا هم دست حسن داد

**
هم عبد ارباب بی کفن باش
هم بینوای بیت الحسن باش

ای نوجوان! هر جا سرنگردان
از ماه نجمه، رو برنگردان

**
پوشیده جای، جوشن کفن را
زینب دعا کرد، ابن الحسن را

در خیمه نجمه، جانش ز تن رفت
قاسم به میدان، جای حسن رفت

**
ابرو شکسته، سر هم شکسته
استخوانهایش، درهم شکسته

چنگ حرامی، بر موی او خورد
نیزه میان، پهلوی او خورد

**
آخر زره هم، اندازه اش شد
آمد حسین و شیرازه اش شد

روی عبای پاره نچیدش
تا درب خیمه، هی میکشیدش

#مناجات_با_خدا
#حضرت_قاسم_بن_حسن_ع

@reza_dinparvar101
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکبار روزه ام را، بی روضه وا نکردم
پس باز کن به رویم، آغوش کربلا را

رسوا مکن مرا در، نزد "رئوس الاشهاد"
یا رب بحق زینب، کن دفع این بلا را

#رضا_دین_پرور

#امام_حسین_علیه_السلام
#حضرت_زینب_س
#ماه_مبارک
#کربلا
#روضه
#روزه

💠 @hossein_jaan
همینکه رزق شب ما دعای حیدر شد
زمان فیض گدا زاده ها مقدر شد
ز شوق تا سحر آنقدر پر زده جبریل
که کوچه های مدینه تماماً از پَر شد
سلام خیل ملائک از عالم بالا
به اولین نوهء خانهء پیمبر شد
تبرکی خدیجه در آسمان چرخید
همینکه فاطمه زمزم چشید و مادر شد

به دست روح الامین تا که جمع شد صدقات
صدای گریه آقا بلند شد....صلوات

خدا که هوش مرا برده با دعای حسن
کشانده پای لبم را به خاک پای حسن
به تخت یوسف مصری نوشته اند به زر
غلام و دربدر زلف دلربای حسن
همیشه پُرشده دست گداش، حرفی نیست
عطا اگر نکند هم منم گدای حسن
بنای کار کرامات حق به هم می ریخت
اگر که بود کس دیگری به جای حسن
هزار کوه طلا سبز می شود ز زمین
اگر کشیده شود بر زمین عبای حسن

منم جزامی شهری که شهریارش اوست
پیاده آمدم اینجا که سفره دارش اوست

هرآنکه جذبهء چشم تو در بغل دارد
هزار چشمهء احلی من العسل دارد
نشسته ام که مرا بازهم دعا بکنی
نمازهای شبت تا سحر محل دارد
میان قبر، تنش از عذاب می لرزد
هر آنکسی که ز تو عقدهء جمل دارد
بگو که صلح تو اعلان جنگ کرببلاست
اگر کسی سرِ سوزن، سرِ جدل دارد

از آبروی خودت کرده ای فقط انفاق
ولی امر حسینی بدون هیچ اغراق

خدا قنوت ترا با نماز پُر کرده
لبت میان مصلاّ نماز پُر کرده
امام دوم تنها! حریم قرب ترا
نوشته اند که صرفاً نماز پُر کرده
اذان بگو که بگویند عارفان زمین
حسن در عالم معنا نماز پُر کرده
مرنج اگر که کشیدند جانمازت را
که زیر پای ترا جانماز پُر کرده

به عزت تو گرفتیم پرچم دین را
خدا زیاد کند آتش مُذلیّن را

ندیده بودم اسارت میان خانهء خویش
کسی مگر که میفتد به جان خانهء خویش
دلت گرفت ولی بی بهانه خندیدی
ز خندهء زنِ نامهربان خانهء خویش
میان تشت، جگرهای پاره می ارزید
به سربلندی ات از امتحان خانهء خویش
بغیر مادر و تو، بین کوچه ای بن بست
نکرده هیچ کسی گم، نشان خانهء خویش

به سینهء تو زد از روی کینه، مردی مُشت
در انتقام دو تا گوشواره کردی مُشت

#امام_حسن_ع

@reza_dinparvar101
مرا آفریده خدای حسن
برای خودش نه، برای حسن
میفتم از امشب به پای حسن
گدایم گدایم گدای حسن

حسن اسم رحمان و اسم رحیم
بخوان یاحسن، یاعلی یاعظیم

هوالله روی دهن ریخته
چه شوری در این جان و تن ریخته
شراب مرا بوالحسن ریخته
روی لب، حسن جان من ریخته

خمارم خرابم در این میکده
شب مستی ام با حسن آمده

همه برکت فصل کشتم حسن
از اول فقط می سرشتم حسن
بهشتم حسن، سرنوشتم حسن
نوشتم کریم و نوشتم حسن

حسن پیش حق بود، تنزیل داشت
هوای مرا مثل فامیل داشت

به سوز و به تب های ماه خدا
به خشکی لب های ماه خدا
به قند رطب های ماه خدا
به العفو شب های ماه خدا

من عمریست که هرچه را خواستم
فقط با حسن از خدا خواستم

ابد بود از اول، ازل را شکست
شب خلوت این محل را شکست
به والله، لات و هبل را شکست
حسن، پشت جنگ جمل را شکست

علی گر درِ خیبر آورده است
حسن چشم فتنه در آورده است

اگر جلوه ای از خدا شد حسین
اگر آبرو دار ما شد حسین
اگر هم دوا هم شفا شد حسین
اگر شاه کرببلا شد حسین...

درست است کار ربش بوده است
ولی یاحسن بر لبش بوده است

نشستم زمین، دلبرم خاکی است
چه گنجی است او، گوهرم خاکی است
اگرچه پریدم، پرم خاکی است
نپرسیدم از چه حرم خاکی است

فدای غم هر دو چشم ترش
که خاکی شده چادر مادرش

برای دفاع فدک دیر شد
و آن بزدل بی حیا شیر شد
ته کوچه مادر زمینگیر شد
بمیرم همانجا حسن پیر شد

امان از مسیری که بسته شده
دوتا گوشواره شکسته شده

#امام_حسن_ع

@reza_dinparvar101
اگر مقصدت تاخدا رفتن است
ز میخانه ایوان طلا رفتن است
سحر تا ضریح رضا رفتن است
نجف رفتن و کربلا رفتن است

در خانهء مرتضی را بزن
پس از ربنایت بگو یاحسن

از این خاکبوسی به بالا برس
به سبحان ربی الاعلا برس
به قنبر، به سلمان، به مولا برس
به افطار شبهای زهرا برس

فقط بوسه بر روی مصحف بزن
نوه دار شد مصطفی، کف بزن

بیا عیدی ات را ز طاها بگیر
نخی از عبای حسن را بگیر
سرت را در این خانه بالا بگیر
از امروز، خرجی فردا بگیر

جز اینجا به جایی دگر سر نزن
که شد دیگر امشب علی، بوالحسن

در این خانه امشب گرفتار باش
اگر ناز دارد، خریدار باش
گدا باش، اصلاً بدهکار باش
بکش دردها را و بیمار باش

اگر از جزامی جزامی تری
به مولا کنارش گرامی تری

علی را ببین، خیبرش را ببین
حسن را ببین، محشرش را ببین
جمل را ببین، لشکرش را ببین
رجزهای یاحیدرش را ببین

خدا را ببین در جدال حسن
بگو شیر مادر حلال حسن

کریمی که بهر خدا کار کرد
پس از مرتضی عزم پیکار کرد
زن فتنه را صبر او خوار کرد
به حلمش معاویه اقرار کرد

امامت اگر پُر بها شد از اوست
اگر کربلا کربلا شد از اوست

بزودی به زخمم دوا می خورد
نگاهم به ایوان طلا می خورد
ضریحش به دست گدا می خورد
بقیعش به کرببلا می خورد

اسیری ما را خدا خواسته
دلم کربلا رفته ناخواسته

منم آنکه از ساغرش غم گرفت
از افطار با چای او دم گرفت
ز دست حسن، باز پرچم گرفت
از او گریه های محرم گرفت

اگر خوانده ام با حسن از حسین
شنیدم فقط یاحسن از حسین

به این فکر کردی که جرمش چه هست
حسن که روی خاک کوچه نشست
خودش دیده با سیلی مرد پست
دو تا گوشواره همانجا شکست

حسن سوخت اما نگفت آخرش
به دیوار خورده سر مادرش...

#امام_حسن_ع

@reza_dinparvar101