Forwarded from Khabgard | خوابگرد
⭕️ سفر به #کرمانشاه یک سفر تفریحی-انساندوستانه نیست
بخش دوم:
چند توصیهی «دیگر» به داوطلبان مسافر و غیرمسافر به کرمانشاه:
۱- امدادرسانی امروز واجبتر از دیروز است و کالای اساسی مورد نیاز #زلزلهزدگان «زندگی» است. با خود زندگی ببریم.
۲- «با» باشیم نه «برای». غذا خوردن با آنها بهتر از غذا بردن برای آنهاست.
۳- خدمات در ایران طوری است که باید به دنبالشان بدوید و به چنگشان بیاورید، اما سالمندان پا و جان لازم را ندارند. سعی کنیم خدمات به در خانهی آنها برود. میتوانیم از جوانان بومی در این زمینه و به ازای دادن خدماتی دیگر به آن جوانها استفاده کنیم.
۴- احیا کردن شبکههای اجتماعی، مراسم جمعی، گرفتن یک جشنِ تولد برای یکی از کودکان، حتاروشن کردن آتش و جمع کردن اهالی و در یک کلام؛ «جمع»، به خودی خود، یک درمان و تراپی است.
۵- سعی کنیم (حتا در حد احوالپرسی) #کردی یاد بگیریم و حتماً کسی را که به زبان کردی مسلط است همراه داشته باشیم. زبان پلی برای ورود به جهان ذهنی-فرهنگی آدمهاست.
۶- قبل از رفتن به منطقه و داخل شدن به چادرها به حرفهایی که قرار است بزنیم فکر کنیم. این منطقه عموماً سنینشین است. از کلیشههای زبانی رایج در میان شیعیان مانند «یک یا علی بگو و بلند شو» بپرهیزیم.
۷- قبل از وارد شدن به یک منطقه و توزیع کالا، از اهالی یا کارکنان هلال احمر نیازهای واقعی و خدمات دریافتی قبلی خانوادهها همچنین اطلاعات مربوط به خانوادههای کمبضاعت، کودکانِ معلول (توانجو) یا سالمندان را بپرسیم.
۸- شرایطی فراهم کنیم تا افراد مجبور نباشند برای دریافت کالا سر و دست بشکنند. این مسئله باعث ایجاد اختلاف در گروهها، خرد شدن افراد و آثار مخرب در شخصیت آنها در بلندمدت میشود. به آنها یاد بدهیم برای خودشان نماینده و شورای داخلی داشته باشند.
۹- به دنبال راه اندازی دوبارهی مدارس، تهیهی کتاب و آوردن معلم به محلهها و پیدا کردن داوطلبان علاقهمند برای جبران عقبافتادگیهای درسی بچهها باشیم.
۱۰- ترتیبی دهیم تا دختران گلدوزی، خیاطی، قالیبافی... یاد بگیرند و به دنبال تأمین مواد اولیه و بازار برای فروش صنایع دستی آنها در شهرهای خود باشیم.
۱۱- برخی، مخصوصا آنها که عزیزی از دست ندادهاند، علیرغم تمام رنجها و نگرانیها، قبل از زلزله آنچنان محروم و منزوی بودهاند (کرد بودن، جنگزده بودن، سنی بودن، اهل حق بودن، حاشیهای و مرزی بودن و...) که به خاطر توجهاتی که این روزها به آنها میشود حتا خوشحال به نظر میرسند. ترتیبی بدهیم که آنها شنیده و دیده شوند.
۱۲- هر کامیونی از یک نقطه از ایران به کرمانشاه اعزام شده است. آنها آغوش گرمی را که اعضای مختلف این پیکر (ایران) برای این عضو آسیبدیده گشوده احساس کردهاند. هیچ چیز بدتر از پس گرفتن یک آغوش گرم در اوج سرما نیست. در حال حاضر اکثر افراد مایحتاج اولیه را در اختیار دارند. برای فاز بعدی (و از نظر من مهمتر) باید از تخلیهی یکباره احساسات و انرژی جلوگیری کنیم و مسئلهی امداد را هرچند محدود، در برنامهی زندگی خود قرار دهیم.
۱۳- امداد را بر گروههای کوچک، به شکل مداوم و بلندمدت متمرکز کنیم. در کنار آنها زندگی کنیم و به آنها احساس یک مسافر را که «فردا میرود» ندهیم.
۱۴- ممکن، مطلوب و ایدهآل این است که از مشارکت افراد بومی استفاده کنیم. همچنین از افرادی که امکان سفر بلندمدت به منطقه را ندارند کمکهای کوچک (شاید نتوانند به اندازهی ما وقت و توان بگذارند) بگیریم.
۱۵- نیاز نیست همه در منطقه حاضر باشند، حتا از خارج از ایران برخی از کارها از جمله ترجمه ی تجربههای مشابه در جهان را میتوان در دستور کار قرار داد.
۱۶- #پویش_کپر_و_کولمان (سازههای بومی یا شبهمومی از کانکس بهتر است) را حمایت کنیم @kapr_kulman
۱۷- خیلی از ما داوطلبان خودمان زلزلهزدهی روحی هستیم. خیلیها برای درمان خودشان به کرمانشاه میروند، عیبی هم ندارد. درمان برای همه خوب است. اما لطفا چند روز جهان را به حال خودش رها کنیم، آنجا، فقط انرژی، گرما و همدلی... فقط #زندگی ببریم.
۱۸- این نوشته تقدیم میشود به کسی که بیشترین حرف را با من زد: پسرک پنجسالهای که هر چه کردم، جز اسمش، فقط سکوت بود. انگار اسمش و چشمش پاسخ همهی پرسشها بود: #دیار. (عکس پایین👇)
#مرتضی_کریمی
اگر صلاح میدانید، این نوشته را با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
@KhabGard
*مرتضی کریمی، مدرّس دانشگاه و دانشجوی دکترای انسانشناسی فرهنگی دانشگاه تهران است.
goo.gl/7q3Jn6
** شمارهی یک این مطلب را در این لینک بخوانید:
https://t.me/khabgard/1234
بخش دوم:
چند توصیهی «دیگر» به داوطلبان مسافر و غیرمسافر به کرمانشاه:
۱- امدادرسانی امروز واجبتر از دیروز است و کالای اساسی مورد نیاز #زلزلهزدگان «زندگی» است. با خود زندگی ببریم.
۲- «با» باشیم نه «برای». غذا خوردن با آنها بهتر از غذا بردن برای آنهاست.
۳- خدمات در ایران طوری است که باید به دنبالشان بدوید و به چنگشان بیاورید، اما سالمندان پا و جان لازم را ندارند. سعی کنیم خدمات به در خانهی آنها برود. میتوانیم از جوانان بومی در این زمینه و به ازای دادن خدماتی دیگر به آن جوانها استفاده کنیم.
۴- احیا کردن شبکههای اجتماعی، مراسم جمعی، گرفتن یک جشنِ تولد برای یکی از کودکان، حتاروشن کردن آتش و جمع کردن اهالی و در یک کلام؛ «جمع»، به خودی خود، یک درمان و تراپی است.
۵- سعی کنیم (حتا در حد احوالپرسی) #کردی یاد بگیریم و حتماً کسی را که به زبان کردی مسلط است همراه داشته باشیم. زبان پلی برای ورود به جهان ذهنی-فرهنگی آدمهاست.
۶- قبل از رفتن به منطقه و داخل شدن به چادرها به حرفهایی که قرار است بزنیم فکر کنیم. این منطقه عموماً سنینشین است. از کلیشههای زبانی رایج در میان شیعیان مانند «یک یا علی بگو و بلند شو» بپرهیزیم.
۷- قبل از وارد شدن به یک منطقه و توزیع کالا، از اهالی یا کارکنان هلال احمر نیازهای واقعی و خدمات دریافتی قبلی خانوادهها همچنین اطلاعات مربوط به خانوادههای کمبضاعت، کودکانِ معلول (توانجو) یا سالمندان را بپرسیم.
۸- شرایطی فراهم کنیم تا افراد مجبور نباشند برای دریافت کالا سر و دست بشکنند. این مسئله باعث ایجاد اختلاف در گروهها، خرد شدن افراد و آثار مخرب در شخصیت آنها در بلندمدت میشود. به آنها یاد بدهیم برای خودشان نماینده و شورای داخلی داشته باشند.
۹- به دنبال راه اندازی دوبارهی مدارس، تهیهی کتاب و آوردن معلم به محلهها و پیدا کردن داوطلبان علاقهمند برای جبران عقبافتادگیهای درسی بچهها باشیم.
۱۰- ترتیبی دهیم تا دختران گلدوزی، خیاطی، قالیبافی... یاد بگیرند و به دنبال تأمین مواد اولیه و بازار برای فروش صنایع دستی آنها در شهرهای خود باشیم.
۱۱- برخی، مخصوصا آنها که عزیزی از دست ندادهاند، علیرغم تمام رنجها و نگرانیها، قبل از زلزله آنچنان محروم و منزوی بودهاند (کرد بودن، جنگزده بودن، سنی بودن، اهل حق بودن، حاشیهای و مرزی بودن و...) که به خاطر توجهاتی که این روزها به آنها میشود حتا خوشحال به نظر میرسند. ترتیبی بدهیم که آنها شنیده و دیده شوند.
۱۲- هر کامیونی از یک نقطه از ایران به کرمانشاه اعزام شده است. آنها آغوش گرمی را که اعضای مختلف این پیکر (ایران) برای این عضو آسیبدیده گشوده احساس کردهاند. هیچ چیز بدتر از پس گرفتن یک آغوش گرم در اوج سرما نیست. در حال حاضر اکثر افراد مایحتاج اولیه را در اختیار دارند. برای فاز بعدی (و از نظر من مهمتر) باید از تخلیهی یکباره احساسات و انرژی جلوگیری کنیم و مسئلهی امداد را هرچند محدود، در برنامهی زندگی خود قرار دهیم.
۱۳- امداد را بر گروههای کوچک، به شکل مداوم و بلندمدت متمرکز کنیم. در کنار آنها زندگی کنیم و به آنها احساس یک مسافر را که «فردا میرود» ندهیم.
۱۴- ممکن، مطلوب و ایدهآل این است که از مشارکت افراد بومی استفاده کنیم. همچنین از افرادی که امکان سفر بلندمدت به منطقه را ندارند کمکهای کوچک (شاید نتوانند به اندازهی ما وقت و توان بگذارند) بگیریم.
۱۵- نیاز نیست همه در منطقه حاضر باشند، حتا از خارج از ایران برخی از کارها از جمله ترجمه ی تجربههای مشابه در جهان را میتوان در دستور کار قرار داد.
۱۶- #پویش_کپر_و_کولمان (سازههای بومی یا شبهمومی از کانکس بهتر است) را حمایت کنیم @kapr_kulman
۱۷- خیلی از ما داوطلبان خودمان زلزلهزدهی روحی هستیم. خیلیها برای درمان خودشان به کرمانشاه میروند، عیبی هم ندارد. درمان برای همه خوب است. اما لطفا چند روز جهان را به حال خودش رها کنیم، آنجا، فقط انرژی، گرما و همدلی... فقط #زندگی ببریم.
۱۸- این نوشته تقدیم میشود به کسی که بیشترین حرف را با من زد: پسرک پنجسالهای که هر چه کردم، جز اسمش، فقط سکوت بود. انگار اسمش و چشمش پاسخ همهی پرسشها بود: #دیار. (عکس پایین👇)
#مرتضی_کریمی
اگر صلاح میدانید، این نوشته را با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
@KhabGard
*مرتضی کریمی، مدرّس دانشگاه و دانشجوی دکترای انسانشناسی فرهنگی دانشگاه تهران است.
goo.gl/7q3Jn6
** شمارهی یک این مطلب را در این لینک بخوانید:
https://t.me/khabgard/1234