Forwarded from Khabgard | خوابگرد
⭕️ سفر به #کرمانشاه یک سفر تفریحی-انساندوستانه نیست
بخش دوم:
چند توصیهی «دیگر» به داوطلبان مسافر و غیرمسافر به کرمانشاه:
۱- امدادرسانی امروز واجبتر از دیروز است و کالای اساسی مورد نیاز #زلزلهزدگان «زندگی» است. با خود زندگی ببریم.
۲- «با» باشیم نه «برای». غذا خوردن با آنها بهتر از غذا بردن برای آنهاست.
۳- خدمات در ایران طوری است که باید به دنبالشان بدوید و به چنگشان بیاورید، اما سالمندان پا و جان لازم را ندارند. سعی کنیم خدمات به در خانهی آنها برود. میتوانیم از جوانان بومی در این زمینه و به ازای دادن خدماتی دیگر به آن جوانها استفاده کنیم.
۴- احیا کردن شبکههای اجتماعی، مراسم جمعی، گرفتن یک جشنِ تولد برای یکی از کودکان، حتاروشن کردن آتش و جمع کردن اهالی و در یک کلام؛ «جمع»، به خودی خود، یک درمان و تراپی است.
۵- سعی کنیم (حتا در حد احوالپرسی) #کردی یاد بگیریم و حتماً کسی را که به زبان کردی مسلط است همراه داشته باشیم. زبان پلی برای ورود به جهان ذهنی-فرهنگی آدمهاست.
۶- قبل از رفتن به منطقه و داخل شدن به چادرها به حرفهایی که قرار است بزنیم فکر کنیم. این منطقه عموماً سنینشین است. از کلیشههای زبانی رایج در میان شیعیان مانند «یک یا علی بگو و بلند شو» بپرهیزیم.
۷- قبل از وارد شدن به یک منطقه و توزیع کالا، از اهالی یا کارکنان هلال احمر نیازهای واقعی و خدمات دریافتی قبلی خانوادهها همچنین اطلاعات مربوط به خانوادههای کمبضاعت، کودکانِ معلول (توانجو) یا سالمندان را بپرسیم.
۸- شرایطی فراهم کنیم تا افراد مجبور نباشند برای دریافت کالا سر و دست بشکنند. این مسئله باعث ایجاد اختلاف در گروهها، خرد شدن افراد و آثار مخرب در شخصیت آنها در بلندمدت میشود. به آنها یاد بدهیم برای خودشان نماینده و شورای داخلی داشته باشند.
۹- به دنبال راه اندازی دوبارهی مدارس، تهیهی کتاب و آوردن معلم به محلهها و پیدا کردن داوطلبان علاقهمند برای جبران عقبافتادگیهای درسی بچهها باشیم.
۱۰- ترتیبی دهیم تا دختران گلدوزی، خیاطی، قالیبافی... یاد بگیرند و به دنبال تأمین مواد اولیه و بازار برای فروش صنایع دستی آنها در شهرهای خود باشیم.
۱۱- برخی، مخصوصا آنها که عزیزی از دست ندادهاند، علیرغم تمام رنجها و نگرانیها، قبل از زلزله آنچنان محروم و منزوی بودهاند (کرد بودن، جنگزده بودن، سنی بودن، اهل حق بودن، حاشیهای و مرزی بودن و...) که به خاطر توجهاتی که این روزها به آنها میشود حتا خوشحال به نظر میرسند. ترتیبی بدهیم که آنها شنیده و دیده شوند.
۱۲- هر کامیونی از یک نقطه از ایران به کرمانشاه اعزام شده است. آنها آغوش گرمی را که اعضای مختلف این پیکر (ایران) برای این عضو آسیبدیده گشوده احساس کردهاند. هیچ چیز بدتر از پس گرفتن یک آغوش گرم در اوج سرما نیست. در حال حاضر اکثر افراد مایحتاج اولیه را در اختیار دارند. برای فاز بعدی (و از نظر من مهمتر) باید از تخلیهی یکباره احساسات و انرژی جلوگیری کنیم و مسئلهی امداد را هرچند محدود، در برنامهی زندگی خود قرار دهیم.
۱۳- امداد را بر گروههای کوچک، به شکل مداوم و بلندمدت متمرکز کنیم. در کنار آنها زندگی کنیم و به آنها احساس یک مسافر را که «فردا میرود» ندهیم.
۱۴- ممکن، مطلوب و ایدهآل این است که از مشارکت افراد بومی استفاده کنیم. همچنین از افرادی که امکان سفر بلندمدت به منطقه را ندارند کمکهای کوچک (شاید نتوانند به اندازهی ما وقت و توان بگذارند) بگیریم.
۱۵- نیاز نیست همه در منطقه حاضر باشند، حتا از خارج از ایران برخی از کارها از جمله ترجمه ی تجربههای مشابه در جهان را میتوان در دستور کار قرار داد.
۱۶- #پویش_کپر_و_کولمان (سازههای بومی یا شبهمومی از کانکس بهتر است) را حمایت کنیم @kapr_kulman
۱۷- خیلی از ما داوطلبان خودمان زلزلهزدهی روحی هستیم. خیلیها برای درمان خودشان به کرمانشاه میروند، عیبی هم ندارد. درمان برای همه خوب است. اما لطفا چند روز جهان را به حال خودش رها کنیم، آنجا، فقط انرژی، گرما و همدلی... فقط #زندگی ببریم.
۱۸- این نوشته تقدیم میشود به کسی که بیشترین حرف را با من زد: پسرک پنجسالهای که هر چه کردم، جز اسمش، فقط سکوت بود. انگار اسمش و چشمش پاسخ همهی پرسشها بود: #دیار. (عکس پایین👇)
#مرتضی_کریمی
اگر صلاح میدانید، این نوشته را با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
@KhabGard
*مرتضی کریمی، مدرّس دانشگاه و دانشجوی دکترای انسانشناسی فرهنگی دانشگاه تهران است.
goo.gl/7q3Jn6
** شمارهی یک این مطلب را در این لینک بخوانید:
https://t.me/khabgard/1234
بخش دوم:
چند توصیهی «دیگر» به داوطلبان مسافر و غیرمسافر به کرمانشاه:
۱- امدادرسانی امروز واجبتر از دیروز است و کالای اساسی مورد نیاز #زلزلهزدگان «زندگی» است. با خود زندگی ببریم.
۲- «با» باشیم نه «برای». غذا خوردن با آنها بهتر از غذا بردن برای آنهاست.
۳- خدمات در ایران طوری است که باید به دنبالشان بدوید و به چنگشان بیاورید، اما سالمندان پا و جان لازم را ندارند. سعی کنیم خدمات به در خانهی آنها برود. میتوانیم از جوانان بومی در این زمینه و به ازای دادن خدماتی دیگر به آن جوانها استفاده کنیم.
۴- احیا کردن شبکههای اجتماعی، مراسم جمعی، گرفتن یک جشنِ تولد برای یکی از کودکان، حتاروشن کردن آتش و جمع کردن اهالی و در یک کلام؛ «جمع»، به خودی خود، یک درمان و تراپی است.
۵- سعی کنیم (حتا در حد احوالپرسی) #کردی یاد بگیریم و حتماً کسی را که به زبان کردی مسلط است همراه داشته باشیم. زبان پلی برای ورود به جهان ذهنی-فرهنگی آدمهاست.
۶- قبل از رفتن به منطقه و داخل شدن به چادرها به حرفهایی که قرار است بزنیم فکر کنیم. این منطقه عموماً سنینشین است. از کلیشههای زبانی رایج در میان شیعیان مانند «یک یا علی بگو و بلند شو» بپرهیزیم.
۷- قبل از وارد شدن به یک منطقه و توزیع کالا، از اهالی یا کارکنان هلال احمر نیازهای واقعی و خدمات دریافتی قبلی خانوادهها همچنین اطلاعات مربوط به خانوادههای کمبضاعت، کودکانِ معلول (توانجو) یا سالمندان را بپرسیم.
۸- شرایطی فراهم کنیم تا افراد مجبور نباشند برای دریافت کالا سر و دست بشکنند. این مسئله باعث ایجاد اختلاف در گروهها، خرد شدن افراد و آثار مخرب در شخصیت آنها در بلندمدت میشود. به آنها یاد بدهیم برای خودشان نماینده و شورای داخلی داشته باشند.
۹- به دنبال راه اندازی دوبارهی مدارس، تهیهی کتاب و آوردن معلم به محلهها و پیدا کردن داوطلبان علاقهمند برای جبران عقبافتادگیهای درسی بچهها باشیم.
۱۰- ترتیبی دهیم تا دختران گلدوزی، خیاطی، قالیبافی... یاد بگیرند و به دنبال تأمین مواد اولیه و بازار برای فروش صنایع دستی آنها در شهرهای خود باشیم.
۱۱- برخی، مخصوصا آنها که عزیزی از دست ندادهاند، علیرغم تمام رنجها و نگرانیها، قبل از زلزله آنچنان محروم و منزوی بودهاند (کرد بودن، جنگزده بودن، سنی بودن، اهل حق بودن، حاشیهای و مرزی بودن و...) که به خاطر توجهاتی که این روزها به آنها میشود حتا خوشحال به نظر میرسند. ترتیبی بدهیم که آنها شنیده و دیده شوند.
۱۲- هر کامیونی از یک نقطه از ایران به کرمانشاه اعزام شده است. آنها آغوش گرمی را که اعضای مختلف این پیکر (ایران) برای این عضو آسیبدیده گشوده احساس کردهاند. هیچ چیز بدتر از پس گرفتن یک آغوش گرم در اوج سرما نیست. در حال حاضر اکثر افراد مایحتاج اولیه را در اختیار دارند. برای فاز بعدی (و از نظر من مهمتر) باید از تخلیهی یکباره احساسات و انرژی جلوگیری کنیم و مسئلهی امداد را هرچند محدود، در برنامهی زندگی خود قرار دهیم.
۱۳- امداد را بر گروههای کوچک، به شکل مداوم و بلندمدت متمرکز کنیم. در کنار آنها زندگی کنیم و به آنها احساس یک مسافر را که «فردا میرود» ندهیم.
۱۴- ممکن، مطلوب و ایدهآل این است که از مشارکت افراد بومی استفاده کنیم. همچنین از افرادی که امکان سفر بلندمدت به منطقه را ندارند کمکهای کوچک (شاید نتوانند به اندازهی ما وقت و توان بگذارند) بگیریم.
۱۵- نیاز نیست همه در منطقه حاضر باشند، حتا از خارج از ایران برخی از کارها از جمله ترجمه ی تجربههای مشابه در جهان را میتوان در دستور کار قرار داد.
۱۶- #پویش_کپر_و_کولمان (سازههای بومی یا شبهمومی از کانکس بهتر است) را حمایت کنیم @kapr_kulman
۱۷- خیلی از ما داوطلبان خودمان زلزلهزدهی روحی هستیم. خیلیها برای درمان خودشان به کرمانشاه میروند، عیبی هم ندارد. درمان برای همه خوب است. اما لطفا چند روز جهان را به حال خودش رها کنیم، آنجا، فقط انرژی، گرما و همدلی... فقط #زندگی ببریم.
۱۸- این نوشته تقدیم میشود به کسی که بیشترین حرف را با من زد: پسرک پنجسالهای که هر چه کردم، جز اسمش، فقط سکوت بود. انگار اسمش و چشمش پاسخ همهی پرسشها بود: #دیار. (عکس پایین👇)
#مرتضی_کریمی
اگر صلاح میدانید، این نوشته را با دیگران هم به اشتراک بگذارید.
@KhabGard
*مرتضی کریمی، مدرّس دانشگاه و دانشجوی دکترای انسانشناسی فرهنگی دانشگاه تهران است.
goo.gl/7q3Jn6
** شمارهی یک این مطلب را در این لینک بخوانید:
https://t.me/khabgard/1234
Forwarded from مجله اجتماعی دکتر شریعتی
@dr_shareati
✨📖👓
بخش اول
✅ جای خالی «شریعتی» در دفاع از «ایده مردم»!
🔵 کدام یک از ما حاضر است به خاطر یک گرسنه بمیرد؟ مساله این است... میدانم چقدر از شریعتی حرف زده شده است. لهِ و علیهاش. نمیخواهم از شریعتی حرف بزنم. آن هم در این شرایطی که ذهن روشنفکران ما از تنِ جامعه هم «ناآرامتر» است. شریعتی مهم نیست، اما کلمه دیگری مهم است که از قضا با حرفِ شین شروع میشود؛ شرف!
🔵 شریعتی یکی از افراد قبیله من است، مهمترینش. من یک تعصب وفادارانه به شریعتی دارم، وفادار به خواندن و گذشتن از اندیشهاش! اما شریعتی چیزی داشت که قابل گذر کردن نیست، چیزی که امروز گم شده
روشنفکری و آکادمی ما است.
آنچه میخواهم اینجا بنویسم با روششناسیای خوداعترافگونه است. اسم فرنگی و آبرومندانهای هم دارد؛ اتواتنوگرافی! خودمردمنگاری؛ پایین آمدن از تختِ استادی ناظر بر واقعیت، مشارکت در ساخت واقعیت اجتماعی، صرف نظر کردن از بازی با آمار و ارقام به ظاهر بی طرف و پرداختن به زندگی و تجربیات و احساسات زیستهی خودِ مالف. میخواهم یک داستان تعریف کنم، داستانی واقعی، از منبعی دست اول. من از یک محلهی «جرمخیز» (به تعبیر همان جامعهشناسانِ دامن به خاک نیالوده)، و از خانوادهای با سرمایهی اقتصادی متوسطِ رو به پایین، و سرمایهی فرهنگی و اجتماعی پایینتر از آن توانسهام امروز کسی بشوم، جز آن که قرار بود بشود. من هرگز نتوانستم نیلوفری باشم که به یمنِ ارشادهایِ شریعتی از لجن سرکشیده باشد، اما توانستم به لطفِ حضور شریعتی چند گام از لجنزاری که در آن غوطهور بودم فاصله بگیرم، و همه زندگیام را مدیون همان چند قدم کوچک هستم. شریعتی در آن دورانِ بیپدری معنوی و فرهنگی، تنها و تنها منادیِ نجاتبخشِ من بود. این کلماتِ او سالها بر دیوار بالای سر من بود:
🔵 «ای جوان، تو میدانی و همه میدانند که زندگی از تحمیلِ لبخندی بر لبان من، از آوردنِ برقِ امیدی در نگاه من، از بر انگیختنِ موجِ شعفی در دل من عاجز است. تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن بخاطر تو، زندانی کشیدن بخاطر تو، و رنج بردن بپای تو تنها لذتِ بزرگِ زندگی ِمن است! از شادی توست که من در دل میخندم، از امیدِ رهائی توست که برقِ امید در چشمانِ خستهام میدرخشد، و از خوشبختی توست که هوای پاکِ سعادت را در ریههایم احساس میکنم. نمیتوانم خوب حرف بزنم، نیروی شگفتی را که در زیر این کلمات ساده و جملههای ضعیف و افتاده پنهان کردهام، دریاب! دریاب! من تو را دوست دارم. همه زندگیم و همه روزها و همه شبهای زندگیم، هر لحظه از زندگیم بر این دوستی شهادت میدهند، شاهد بودهاند و شاهد هستند. آزادی تو مذهب من است، خوشبختی تو عشق من است، و آینده تو تنها آرزوی من»...
🔵 نه سِحرِ قلمِ شریعتی، نه جادویِ کلامش، یا استواری ایدئولوژیاش، نه ژستهای روشنفکرانه و مدلِ سیگار کشیدنش، نه کچلیِ سرش و نه هیچ چیز دیگری که جوانهای داغ و پر شور آن روزها را مجذوب و منقلب میکرد مرا تحت تاثیر شریعتی قرار نداده است. همچنین شریعتی میراثی باقی نگذاشته است که امثالِ من از آن منتفع شویم. اما شاید فقط باید یک بیپناهِ فکری، معنوی و فرهنگی باشید تا درک کنید از چه حرف میزنم و بدانید که چقدر حیاتی است در آن شرایط بیکسی و تنهاییِ ساختاریافته، کسی بیمزد و منت، خودش را وقف شما، آینده و خوشبختی شما کرده باشد و صمیمانه یقینهایش که هیچ، تردیدهایش را هم به شما در میان گذاشته باشد. چه کسی حتی هنوز بعد از چهل سال، صادقانهتر از شریعتی، فرازها و نشیبهای روحیاش را به تمامی در اعترافاتی روسو-گونه، تو بخوان اتواتنوگرافانه! با مردم در میان گذاشته است؟
🔵 اما داستان من و شریعتی در شرایط کنونی چه اهمیتی دارد؟ شریعتی حتی برای خودش هم اهمیتی نداشت که اگر داشت، حالا حداقل یکی از آن صندلی مصلحت نظام را پر کرده بود، یا یکی از آن کرسیهای «مصلحتِ دانشگاهی» را. پس چرا از شریعتی مینویسم؟ به خاطرِ «ایدهی مردم». میشود دربارهی درست بودن یا خطا بودن اندیشهی شریعتی تا بینهایت بحث کرد. اما آنچه در آن روزهای سخت، گرمابخش زندگیام بود نه صرفِ اندیشهی شریعتی بلکه حضور همدلانه، منش و روش او بود.
🔵 امروز میبینیم که میشود تمام تئوریهای توصیفی و تحلیلی دربارهی مردم را از بر بود، و حتی در دانشگاهها تدریس کرد، اما در عمل، در میان مردم نبود، و حتی در مقابل آنها ایستاد. درمیان مردم بودن، به معنای تایید و تبعیت از مردم نیست. به معنای دادن وجههای معصومانه به مردم، که منجر به مصادره، سادهسازی، و تکثرزدایی از این واژه میشود هم نیست. اما چگونه میشود بدون بودن در میان مردم، آنها را فهمید، از آنها آموخت و در صورت نیاز آگاه یا در مواقعی راهنمایییشان کرد؟
#مرتضی_کریمی
✨📖👓
بخش اول
✅ جای خالی «شریعتی» در دفاع از «ایده مردم»!
🔵 کدام یک از ما حاضر است به خاطر یک گرسنه بمیرد؟ مساله این است... میدانم چقدر از شریعتی حرف زده شده است. لهِ و علیهاش. نمیخواهم از شریعتی حرف بزنم. آن هم در این شرایطی که ذهن روشنفکران ما از تنِ جامعه هم «ناآرامتر» است. شریعتی مهم نیست، اما کلمه دیگری مهم است که از قضا با حرفِ شین شروع میشود؛ شرف!
🔵 شریعتی یکی از افراد قبیله من است، مهمترینش. من یک تعصب وفادارانه به شریعتی دارم، وفادار به خواندن و گذشتن از اندیشهاش! اما شریعتی چیزی داشت که قابل گذر کردن نیست، چیزی که امروز گم شده
روشنفکری و آکادمی ما است.
آنچه میخواهم اینجا بنویسم با روششناسیای خوداعترافگونه است. اسم فرنگی و آبرومندانهای هم دارد؛ اتواتنوگرافی! خودمردمنگاری؛ پایین آمدن از تختِ استادی ناظر بر واقعیت، مشارکت در ساخت واقعیت اجتماعی، صرف نظر کردن از بازی با آمار و ارقام به ظاهر بی طرف و پرداختن به زندگی و تجربیات و احساسات زیستهی خودِ مالف. میخواهم یک داستان تعریف کنم، داستانی واقعی، از منبعی دست اول. من از یک محلهی «جرمخیز» (به تعبیر همان جامعهشناسانِ دامن به خاک نیالوده)، و از خانوادهای با سرمایهی اقتصادی متوسطِ رو به پایین، و سرمایهی فرهنگی و اجتماعی پایینتر از آن توانسهام امروز کسی بشوم، جز آن که قرار بود بشود. من هرگز نتوانستم نیلوفری باشم که به یمنِ ارشادهایِ شریعتی از لجن سرکشیده باشد، اما توانستم به لطفِ حضور شریعتی چند گام از لجنزاری که در آن غوطهور بودم فاصله بگیرم، و همه زندگیام را مدیون همان چند قدم کوچک هستم. شریعتی در آن دورانِ بیپدری معنوی و فرهنگی، تنها و تنها منادیِ نجاتبخشِ من بود. این کلماتِ او سالها بر دیوار بالای سر من بود:
🔵 «ای جوان، تو میدانی و همه میدانند که زندگی از تحمیلِ لبخندی بر لبان من، از آوردنِ برقِ امیدی در نگاه من، از بر انگیختنِ موجِ شعفی در دل من عاجز است. تو میدانی و همه میدانند که شکنجه دیدن بخاطر تو، زندانی کشیدن بخاطر تو، و رنج بردن بپای تو تنها لذتِ بزرگِ زندگی ِمن است! از شادی توست که من در دل میخندم، از امیدِ رهائی توست که برقِ امید در چشمانِ خستهام میدرخشد، و از خوشبختی توست که هوای پاکِ سعادت را در ریههایم احساس میکنم. نمیتوانم خوب حرف بزنم، نیروی شگفتی را که در زیر این کلمات ساده و جملههای ضعیف و افتاده پنهان کردهام، دریاب! دریاب! من تو را دوست دارم. همه زندگیم و همه روزها و همه شبهای زندگیم، هر لحظه از زندگیم بر این دوستی شهادت میدهند، شاهد بودهاند و شاهد هستند. آزادی تو مذهب من است، خوشبختی تو عشق من است، و آینده تو تنها آرزوی من»...
🔵 نه سِحرِ قلمِ شریعتی، نه جادویِ کلامش، یا استواری ایدئولوژیاش، نه ژستهای روشنفکرانه و مدلِ سیگار کشیدنش، نه کچلیِ سرش و نه هیچ چیز دیگری که جوانهای داغ و پر شور آن روزها را مجذوب و منقلب میکرد مرا تحت تاثیر شریعتی قرار نداده است. همچنین شریعتی میراثی باقی نگذاشته است که امثالِ من از آن منتفع شویم. اما شاید فقط باید یک بیپناهِ فکری، معنوی و فرهنگی باشید تا درک کنید از چه حرف میزنم و بدانید که چقدر حیاتی است در آن شرایط بیکسی و تنهاییِ ساختاریافته، کسی بیمزد و منت، خودش را وقف شما، آینده و خوشبختی شما کرده باشد و صمیمانه یقینهایش که هیچ، تردیدهایش را هم به شما در میان گذاشته باشد. چه کسی حتی هنوز بعد از چهل سال، صادقانهتر از شریعتی، فرازها و نشیبهای روحیاش را به تمامی در اعترافاتی روسو-گونه، تو بخوان اتواتنوگرافانه! با مردم در میان گذاشته است؟
🔵 اما داستان من و شریعتی در شرایط کنونی چه اهمیتی دارد؟ شریعتی حتی برای خودش هم اهمیتی نداشت که اگر داشت، حالا حداقل یکی از آن صندلی مصلحت نظام را پر کرده بود، یا یکی از آن کرسیهای «مصلحتِ دانشگاهی» را. پس چرا از شریعتی مینویسم؟ به خاطرِ «ایدهی مردم». میشود دربارهی درست بودن یا خطا بودن اندیشهی شریعتی تا بینهایت بحث کرد. اما آنچه در آن روزهای سخت، گرمابخش زندگیام بود نه صرفِ اندیشهی شریعتی بلکه حضور همدلانه، منش و روش او بود.
🔵 امروز میبینیم که میشود تمام تئوریهای توصیفی و تحلیلی دربارهی مردم را از بر بود، و حتی در دانشگاهها تدریس کرد، اما در عمل، در میان مردم نبود، و حتی در مقابل آنها ایستاد. درمیان مردم بودن، به معنای تایید و تبعیت از مردم نیست. به معنای دادن وجههای معصومانه به مردم، که منجر به مصادره، سادهسازی، و تکثرزدایی از این واژه میشود هم نیست. اما چگونه میشود بدون بودن در میان مردم، آنها را فهمید، از آنها آموخت و در صورت نیاز آگاه یا در مواقعی راهنمایییشان کرد؟
#مرتضی_کریمی
Forwarded from مجله اجتماعی دکتر شریعتی
@dr_shareati
✨📖👓
بخش دوم
🔵 امروز کسی صدای مردم را نمیشنود و آنها بیش از گرسنگی از همین «ناشنوایی سازمانیافته» به تنگ آمدهاند. طبیعی است وقتی مردم از بلندگوهای رسمی بزغاله، بیگانه و حرامخور خوانده میشوند و از طرف روشنفکران رسمی سیبزمینیخور، لات، گدا و کرکس خطاب میشوند، شعارهایشان هم مشتی کلمات بیهوده از سر «خشمِ بیهدف» تعبیر میشود...
🔵 وظیفه و تخصصِ چه کسانی است که هدف این کلماتِ به ظاهر بیهدف را اکو کند؟ باید باور کنیم که روشنفکرانِ ما نظریات و تئوریهای علوم انسانی را که در دانشگاهها به خورد دانشجویانشان میدهند نفهمیدهاند!؟ یا آنقدر از مردم جدا و کنده شدهاند که گویی در جامعهی خودشان زنگی نمیکنند و شرایط واقعی مردم خودشان را درک نمیکنند؟ یا منافع و شرایط خود آنهاست که اجازه نمیدهد با مردم و مسئولین صادقانه، دلسوزانه و فراتر از منافع جناحییشان حرف بزنند؟
🔵 از نظر شخص من مردم این روزها اشتباه میکنند. هر گونه آشوبی در نهایت به زیان آنها خواهد بود. مردمِ به جان آمده، کمترین «سرمایه» برای جاخالی دادن را دارند. بیشتر اصلاحطبها، کرکسوار جا را به زیان آنها خالی خواهند کرد و همه بار و آوار ناشی از این آشوبها بر شانههای ناتوان خودِ آنها تحمیل خواهد شد. خاصه آنکه دشمنانِ تمامیتِ ارضی ایران، از رجویها و سلطنتطلبان گرفته تا جاهلان آمریکایی و مرتجعین سعودی مترصد کوچکترین فرصت برای عرض اندام هستند. اما چه رفته است بر روشنفکرانی که یک عمر در ویترین لفاظیهایشان، کلمهی «مردم» زینتِ زبان و لقلقه اندیشهیشان بود؟
🔵 دولت باید از گم شدن حلقههای اتصالِ خود و مردم، از اینکه مردم حاضر نیستند به حرف هیچ شخصیت سیاسیای در شرایط فعلی اعتماد کنند و با رضایت قلبی به خانهها برگردند متاسف باشد. دولتمردان، باید توضیح دهند بودجههای را که میبایست صرف مشروعیتسازی نظام جمهوری اسلامی و دفاع از ارزشها و هویتِ ملی میکردهاند کجا خرج نمودهاند که یک کانالِ تلگرامی با این سطحِ نازل خبرسازی و دروغپراکنی توانسته است امنیت ملی کشور را تهدید کند. اما روشنفکران ما هم باید توضیح بدهند که بودجههای کلانی را که صرف مطالعهی فرهنگ و هویت و ارزشهای ایرانیان کردهاند، مقالاتِ داخلی و خارجی که خود به رشتهی قلم درآورده یا کتابهایی که با بودجههای عمومی منتشر کردهاند چه تاثیر واقعی، ملموس، مستقیم و مثبتی بر زندگی مردم داشته است.
🔵 امروز بیش از هر وقتی نیاز به روشنفکران فراجناحی که بدون منفعتطلبی سیاسی به مسئولان بفهمانند زبان گفت و شنودِ با مردم در شرایط آشوب، استیصال، و طغیانِ جمعی خشونت نیست احساس میشود. کسانی که به مردم بیاموزند که خشونت، خود آنها را بدل به چیزی میکند که از آن متنفراند. امروز بیش از همیشه، به کسانی نیاز داریم که همچون شریعتی، مردم را بفهمند، خودشان را قسمتی از مردم، و مردم را قسمتی از خودشان بدانند، به رازها و نیازهای روحی و معیشتی آنها آشنا باشند و بتوانند به زبان مردم حرف بزنند و اعتماد آنها را جلب کنند. مردم در حال حاضر در حال تمرین مطالبهگری هستند. متاسفانه این تمرین با روشهای مقطعی و زودگذر، پرهزینه و خطا، و در غیاب احزاب یا روشنفکرانِ صادق و فداکار با جهتبخشی بیگانگان و معاندان همراه شده و کشور را به لبه پرتگاه برده است. امیدوارم روشنفکران ما نیز دست از این آشوب و هرج و مرج، از نوشتن مقالات صرفا علمی و بیخاصیت برداشته و به جای نوشتنِ بیهدف برای هیچ کس، به جای خودارضاییهایِ علمی در دانشگاها، از پشت میزهای تحقیقاتی اتاقهای شخصییشان بیرون آمده و شروع به تمرین کنند. تمرین حضور صادقانه، درک، فهم وحرف زدن به زبان و برای مردم؛ تمرین خوردنِ نانِ شریف.
#مرتضی_کریمی
✨📖👓
بخش دوم
🔵 امروز کسی صدای مردم را نمیشنود و آنها بیش از گرسنگی از همین «ناشنوایی سازمانیافته» به تنگ آمدهاند. طبیعی است وقتی مردم از بلندگوهای رسمی بزغاله، بیگانه و حرامخور خوانده میشوند و از طرف روشنفکران رسمی سیبزمینیخور، لات، گدا و کرکس خطاب میشوند، شعارهایشان هم مشتی کلمات بیهوده از سر «خشمِ بیهدف» تعبیر میشود...
🔵 وظیفه و تخصصِ چه کسانی است که هدف این کلماتِ به ظاهر بیهدف را اکو کند؟ باید باور کنیم که روشنفکرانِ ما نظریات و تئوریهای علوم انسانی را که در دانشگاهها به خورد دانشجویانشان میدهند نفهمیدهاند!؟ یا آنقدر از مردم جدا و کنده شدهاند که گویی در جامعهی خودشان زنگی نمیکنند و شرایط واقعی مردم خودشان را درک نمیکنند؟ یا منافع و شرایط خود آنهاست که اجازه نمیدهد با مردم و مسئولین صادقانه، دلسوزانه و فراتر از منافع جناحییشان حرف بزنند؟
🔵 از نظر شخص من مردم این روزها اشتباه میکنند. هر گونه آشوبی در نهایت به زیان آنها خواهد بود. مردمِ به جان آمده، کمترین «سرمایه» برای جاخالی دادن را دارند. بیشتر اصلاحطبها، کرکسوار جا را به زیان آنها خالی خواهند کرد و همه بار و آوار ناشی از این آشوبها بر شانههای ناتوان خودِ آنها تحمیل خواهد شد. خاصه آنکه دشمنانِ تمامیتِ ارضی ایران، از رجویها و سلطنتطلبان گرفته تا جاهلان آمریکایی و مرتجعین سعودی مترصد کوچکترین فرصت برای عرض اندام هستند. اما چه رفته است بر روشنفکرانی که یک عمر در ویترین لفاظیهایشان، کلمهی «مردم» زینتِ زبان و لقلقه اندیشهیشان بود؟
🔵 دولت باید از گم شدن حلقههای اتصالِ خود و مردم، از اینکه مردم حاضر نیستند به حرف هیچ شخصیت سیاسیای در شرایط فعلی اعتماد کنند و با رضایت قلبی به خانهها برگردند متاسف باشد. دولتمردان، باید توضیح دهند بودجههای را که میبایست صرف مشروعیتسازی نظام جمهوری اسلامی و دفاع از ارزشها و هویتِ ملی میکردهاند کجا خرج نمودهاند که یک کانالِ تلگرامی با این سطحِ نازل خبرسازی و دروغپراکنی توانسته است امنیت ملی کشور را تهدید کند. اما روشنفکران ما هم باید توضیح بدهند که بودجههای کلانی را که صرف مطالعهی فرهنگ و هویت و ارزشهای ایرانیان کردهاند، مقالاتِ داخلی و خارجی که خود به رشتهی قلم درآورده یا کتابهایی که با بودجههای عمومی منتشر کردهاند چه تاثیر واقعی، ملموس، مستقیم و مثبتی بر زندگی مردم داشته است.
🔵 امروز بیش از هر وقتی نیاز به روشنفکران فراجناحی که بدون منفعتطلبی سیاسی به مسئولان بفهمانند زبان گفت و شنودِ با مردم در شرایط آشوب، استیصال، و طغیانِ جمعی خشونت نیست احساس میشود. کسانی که به مردم بیاموزند که خشونت، خود آنها را بدل به چیزی میکند که از آن متنفراند. امروز بیش از همیشه، به کسانی نیاز داریم که همچون شریعتی، مردم را بفهمند، خودشان را قسمتی از مردم، و مردم را قسمتی از خودشان بدانند، به رازها و نیازهای روحی و معیشتی آنها آشنا باشند و بتوانند به زبان مردم حرف بزنند و اعتماد آنها را جلب کنند. مردم در حال حاضر در حال تمرین مطالبهگری هستند. متاسفانه این تمرین با روشهای مقطعی و زودگذر، پرهزینه و خطا، و در غیاب احزاب یا روشنفکرانِ صادق و فداکار با جهتبخشی بیگانگان و معاندان همراه شده و کشور را به لبه پرتگاه برده است. امیدوارم روشنفکران ما نیز دست از این آشوب و هرج و مرج، از نوشتن مقالات صرفا علمی و بیخاصیت برداشته و به جای نوشتنِ بیهدف برای هیچ کس، به جای خودارضاییهایِ علمی در دانشگاها، از پشت میزهای تحقیقاتی اتاقهای شخصییشان بیرون آمده و شروع به تمرین کنند. تمرین حضور صادقانه، درک، فهم وحرف زدن به زبان و برای مردم؛ تمرین خوردنِ نانِ شریف.
#مرتضی_کریمی