Forwarded from اتچ بات
وقتی نیمه ی پنجره
به دست باد همـ
نتوانست شب را ببندد
آسمان
سیاهترین طاقی شد
که عجیب
به چشمهای من می آمد
حالا فقط کافی بود
دلتنگی را
پچ
پچ
کنم به گوش آسمان و
برق چشمهایم را بتکانم رویش
تا رعد پس بدهد و
و 💧ب
💧 ب
💧 ا 💧 ر
💧 د
روی شمعدانی های
کنار پنجره ی اتاقِ
باران زده ام
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
به دست باد همـ
نتوانست شب را ببندد
آسمان
سیاهترین طاقی شد
که عجیب
به چشمهای من می آمد
حالا فقط کافی بود
دلتنگی را
پچ
پچ
کنم به گوش آسمان و
برق چشمهایم را بتکانم رویش
تا رعد پس بدهد و
و 💧ب
💧 ب
💧 ا 💧 ر
💧 د
روی شمعدانی های
کنار پنجره ی اتاقِ
باران زده ام
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
Telegram
attach 📎
کتابت را گذاشتی روی میز و گفتی :
با اینکه قلبت پر از بی مهری ست
اما بی هنگام
نگاهت سمت من شلیک می کند و
تکه
تکه
عاشقانه هایی می شومـ
که فقط مال توست
گفتم دیوانه برو
پشت سرت را هم نگاه نکن
نمی دانستم عاشقانه هایت همـ
دیوانه ای هستند
برای خودشان
از در بیرونشان می کنمـ
از پنجره وارد میشوند
شعر می خوانند
پرده ی سفید را پرچم می کنند
میان واژه ها دلبری میکنند
ذره
ذره
نگاهمـ را می بوسند
لابه لای دیوان شعرت
آرام می گیرند
و
روی زانویم به خواب می روند
اما ...تا در آغوششان می گیرم
سمت چپم
تیر می کشد
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
اجرا
#افسون_غفائی
@talaafsoon
میکس و تنظیم
#سید_هیوا_محمودی
@hivamahmoudi
با اینکه قلبت پر از بی مهری ست
اما بی هنگام
نگاهت سمت من شلیک می کند و
تکه
تکه
عاشقانه هایی می شومـ
که فقط مال توست
گفتم دیوانه برو
پشت سرت را هم نگاه نکن
نمی دانستم عاشقانه هایت همـ
دیوانه ای هستند
برای خودشان
از در بیرونشان می کنمـ
از پنجره وارد میشوند
شعر می خوانند
پرده ی سفید را پرچم می کنند
میان واژه ها دلبری میکنند
ذره
ذره
نگاهمـ را می بوسند
لابه لای دیوان شعرت
آرام می گیرند
و
روی زانویم به خواب می روند
اما ...تا در آغوششان می گیرم
سمت چپم
تیر می کشد
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
اجرا
#افسون_غفائی
@talaafsoon
میکس و تنظیم
#سید_هیوا_محمودی
@hivamahmoudi
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
حال دلـــــــت خــــوبـــــــه؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرسیدم: خوبی ؟
پاسخ داد :خـــــــــــــوب؟
می دونی خوب یعنی چی؟
یعنی هوا با تو خوب باشه
بارون، گندم، یاس،کوه، قناری، لیلی، فرهاد و.... باتو خوب باشن
سلامتو پاسخ بگن
لبخندتو در آغوش بگیرن
هواتو داشته باشن
نفس کشیدنتو آسون کنن
تا بتونی تو علفزار بدوئی در پی خرگوش
تا خرگوش بدوئه در پی آهو
تا آهو برسه به چشمه
و همون جا
تو رفیق اسب بشی و
بری
تا برسی به خونه ی دوست
قناری روی بوته ی گل سرخ
آواز بشه
تا تو
حالت بهتر از خیالت بشه
اونوقت حالت خوبه خوبه خوبه
خـــــــب حالا بگــــــــــو:
حالــــــــت خــــوبـــــــــه؟
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
اجرا #پرستو_سرانجام
@ritm_L
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پرسیدم: خوبی ؟
پاسخ داد :خـــــــــــــوب؟
می دونی خوب یعنی چی؟
یعنی هوا با تو خوب باشه
بارون، گندم، یاس،کوه، قناری، لیلی، فرهاد و.... باتو خوب باشن
سلامتو پاسخ بگن
لبخندتو در آغوش بگیرن
هواتو داشته باشن
نفس کشیدنتو آسون کنن
تا بتونی تو علفزار بدوئی در پی خرگوش
تا خرگوش بدوئه در پی آهو
تا آهو برسه به چشمه
و همون جا
تو رفیق اسب بشی و
بری
تا برسی به خونه ی دوست
قناری روی بوته ی گل سرخ
آواز بشه
تا تو
حالت بهتر از خیالت بشه
اونوقت حالت خوبه خوبه خوبه
خـــــــب حالا بگــــــــــو:
حالــــــــت خــــوبـــــــــه؟
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
اجرا #پرستو_سرانجام
@ritm_L
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
به من واگذار کن
برش کوچک آسمان را
بپرم /نپرم؟
به زمین/ به زمان/ به بعد تاریک جهان
دهان باز کردم بگویم
پرم از پریدن هایی که در آستین داری
دیدم
تنها یک بال دارم
حالا که هر چه
می آئی /می روی /نمی مانی
پیاده شو از پرندگیهایم
پر پر کردن که
شعف ندارد
هیس
.... اینجایش قدری ممیزی ست
باید برگردم
به سطرهای اول شعر
آنجا که
هنوز نیامده باشی
جایی میان هنوز نگفته باشم
د
و
س
ت
ت
دارم الااااااغ
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
اجرا: پرستو_سرانجام
@ritm_L
تنظیم و میکس #آرتا 🇦🇿
برش کوچک آسمان را
بپرم /نپرم؟
به زمین/ به زمان/ به بعد تاریک جهان
دهان باز کردم بگویم
پرم از پریدن هایی که در آستین داری
دیدم
تنها یک بال دارم
حالا که هر چه
می آئی /می روی /نمی مانی
پیاده شو از پرندگیهایم
پر پر کردن که
شعف ندارد
هیس
.... اینجایش قدری ممیزی ست
باید برگردم
به سطرهای اول شعر
آنجا که
هنوز نیامده باشی
جایی میان هنوز نگفته باشم
د
و
س
ت
ت
دارم الااااااغ
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
اجرا: پرستو_سرانجام
@ritm_L
تنظیم و میکس #آرتا 🇦🇿
Telegram
attach 📎
Forwarded from radde paaye мaнтaaв (ՌԹՏՐɿՌ_Յ)
در فتوای کدام شب
مکث می کنی
تا
ستاره ی دنباله داری شوم
قبله ی نگاهت را
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
🎙آنلاین آوا
مکث می کنی
تا
ستاره ی دنباله داری شوم
قبله ی نگاهت را
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
🎙آنلاین آوا
بوی شوید خشک
مرا به دستهای تو می رساند
سیب زمینی ها را میشویم
و اشک را رنده می کنمـ
میریزم توی ماهیتابه
زیرش را کم می کنمـ و...
میروم به روزی که
بابا آلوده به خواب شد
خط چشم هات
به سرگردانی برخوردند
و عطرهات
تلخ
در خودشان زار زدند
و دلت
به اندازه ی تمامـ چینی های گلسرخی جهازت شکست
اما مجبور بودی
خیال خانه را
برای نان راحت کنی
وقتی پرده ی اشکت را کنار میزدی
دیدم چطور بغضت را
زیر گره ی روسری قایم کردی
بعد
رویاهای مارا
بردی زیر چرخ خیاطی
نکند یک سانت جابجا شوند
نکند از زندگی بیرون بزنیم
حالا
نیستی که ببینی بدون تو
پای زندگیم لنگ می زند
آخ خ خ
از آشپزخانه بوی سوختگی می آید
انگار
دلتنگی هایم ته گرفته اند
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
مرا به دستهای تو می رساند
سیب زمینی ها را میشویم
و اشک را رنده می کنمـ
میریزم توی ماهیتابه
زیرش را کم می کنمـ و...
میروم به روزی که
بابا آلوده به خواب شد
خط چشم هات
به سرگردانی برخوردند
و عطرهات
تلخ
در خودشان زار زدند
و دلت
به اندازه ی تمامـ چینی های گلسرخی جهازت شکست
اما مجبور بودی
خیال خانه را
برای نان راحت کنی
وقتی پرده ی اشکت را کنار میزدی
دیدم چطور بغضت را
زیر گره ی روسری قایم کردی
بعد
رویاهای مارا
بردی زیر چرخ خیاطی
نکند یک سانت جابجا شوند
نکند از زندگی بیرون بزنیم
حالا
نیستی که ببینی بدون تو
پای زندگیم لنگ می زند
آخ خ خ
از آشپزخانه بوی سوختگی می آید
انگار
دلتنگی هایم ته گرفته اند
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
#پشیمانی
سبزی فصل بهارم ، مثل طوفانی گذشت
برگ برگِ عمر من تا مرزِ ویرانی گذشت
بارها پرسیدم از خود پس چه مرگش شد که رفت
آن قدر دیر آمدی تا عشق پنهانی گذشت
تــو نگفتـــی ؟! آن زمستان را بهـــاری
دیــده ای
گفته بودی دوستم دا...
فصل حیرانی گذشت ؟
لب به لب از عاشقی هایِ چُنانی دَم زدی
فارغ از هر دغدغه ، مستیِ تو ،
آآآآنی ی ی گذشت ؟
آنقدر من غصه خوردم در غمِ دوری تو
چشمهای من شبیه ابر بارانی گذشت
.
ای بمیری ی ی , زودتر راحت شوم از دست تو
کار تو ، دیگر ازین شعر و غزل خوانی
گذشت
خاک عالم بر سرت گمشوووو ، برو از خاطرم
دیگر آن دوران تفریح و هوسرانی گذشت
کُرِه بز ، دیگرنمی خواهم تورا ،
گمشو بروووو
روزهایِ خوبِ من ، با یک
پــــشــــیــــمانـــــی گــــذشــــت
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
سبزی فصل بهارم ، مثل طوفانی گذشت
برگ برگِ عمر من تا مرزِ ویرانی گذشت
بارها پرسیدم از خود پس چه مرگش شد که رفت
آن قدر دیر آمدی تا عشق پنهانی گذشت
تــو نگفتـــی ؟! آن زمستان را بهـــاری
دیــده ای
گفته بودی دوستم دا...
فصل حیرانی گذشت ؟
لب به لب از عاشقی هایِ چُنانی دَم زدی
فارغ از هر دغدغه ، مستیِ تو ،
آآآآنی ی ی گذشت ؟
آنقدر من غصه خوردم در غمِ دوری تو
چشمهای من شبیه ابر بارانی گذشت
.
ای بمیری ی ی , زودتر راحت شوم از دست تو
کار تو ، دیگر ازین شعر و غزل خوانی
گذشت
خاک عالم بر سرت گمشوووو ، برو از خاطرم
دیگر آن دوران تفریح و هوسرانی گذشت
کُرِه بز ، دیگرنمی خواهم تورا ،
گمشو بروووو
روزهایِ خوبِ من ، با یک
پــــشــــیــــمانـــــی گــــذشــــت
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
Forwarded from radde paaye мaнтaaв
من را از رفتن نترسان ...!
این تناقض های ابلهانه را
هزار بار
زندگی کرده ام
خورشید را
ماه را
فصلها را
سالها را
هر چه که می آید ....!
من هرگز باور نکرده ام
نیمه ای را که
پشت هر رفتنی به جا می ماند
و
زمزمه ی گنگ را
از دور دست تردید
من هیچ وقت باور نکردم
یک جا ماندن مترسک را
که دلش به هرزگی
می دود با پریدن هر کلاغی
هزاااااار فرسنگ .....
من بزرگ شدم
بدون اینکه بخواهم
خورشید پس مانده ی سایه ام را
روی زمین
به اغراق بکشد
من هیچ وقت باور نکردم
که خدا
عادل ترین بخش آفرینش است
من را از رفتن
نترسان
شعر و صدا
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
این تناقض های ابلهانه را
هزار بار
زندگی کرده ام
خورشید را
ماه را
فصلها را
سالها را
هر چه که می آید ....!
من هرگز باور نکرده ام
نیمه ای را که
پشت هر رفتنی به جا می ماند
و
زمزمه ی گنگ را
از دور دست تردید
من هیچ وقت باور نکردم
یک جا ماندن مترسک را
که دلش به هرزگی
می دود با پریدن هر کلاغی
هزاااااار فرسنگ .....
من بزرگ شدم
بدون اینکه بخواهم
خورشید پس مانده ی سایه ام را
روی زمین
به اغراق بکشد
من هیچ وقت باور نکردم
که خدا
عادل ترین بخش آفرینش است
من را از رفتن
نترسان
شعر و صدا
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
Telegram
attach 📎
صبحگاهی بغض آلود و بارانی
وقتی که کودکی
از زیر پنجره
با نام من می گذرد
به من فکر می کنی
به آواز نفسهایم
که دیگر گوشت را نمی نوازد
به تمنای سیاه چشمهایم
به سکوتی که این روزها از گلویت پائین نمی رود
به پیچش در قاب پنجره ای که
هیچ صبحی تلألو آفتاب را
به سمت چشمهای خواب آلودمان
شلیک نکرد
به غروب کوچه ای که از انتظار آمدنت
تا چشمهای من
یک پلک نپرید
و.....
آنگاه که ساعت کوبه ای دوازده بار نواخت
به خودت می آیی
چسبیده ای به دیواری که قاب عکسم را در آغوش گرفته
به خودت، بعد از رفتن من فکر می کنی
به جاده هایی که از رد پایت ساخته شد
به خانه ات
به مزه ی تلخ یک چای سرد
به پاکت خالی سیگار
و...
گوش می کنی به کلماتی که
هیچ وقت میان ما روشن نشد
به مرگ
که از موهای من بلند تر بود و
به شب
که از چشمهایم سیاه تر
و در خاموشی انتهای شب
گم می شوی
مثل باد
در کوچه ی بن بست
شاعر🖌:
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
با صدای 🎙:
#لیلی_سپهری
.Bano_seda7 👈پیج اینستا
.
تنظیم و میکس
#تنظیم_آرتا🇦🇿
وقتی که کودکی
از زیر پنجره
با نام من می گذرد
به من فکر می کنی
به آواز نفسهایم
که دیگر گوشت را نمی نوازد
به تمنای سیاه چشمهایم
به سکوتی که این روزها از گلویت پائین نمی رود
به پیچش در قاب پنجره ای که
هیچ صبحی تلألو آفتاب را
به سمت چشمهای خواب آلودمان
شلیک نکرد
به غروب کوچه ای که از انتظار آمدنت
تا چشمهای من
یک پلک نپرید
و.....
آنگاه که ساعت کوبه ای دوازده بار نواخت
به خودت می آیی
چسبیده ای به دیواری که قاب عکسم را در آغوش گرفته
به خودت، بعد از رفتن من فکر می کنی
به جاده هایی که از رد پایت ساخته شد
به خانه ات
به مزه ی تلخ یک چای سرد
به پاکت خالی سیگار
و...
گوش می کنی به کلماتی که
هیچ وقت میان ما روشن نشد
به مرگ
که از موهای من بلند تر بود و
به شب
که از چشمهایم سیاه تر
و در خاموشی انتهای شب
گم می شوی
مثل باد
در کوچه ی بن بست
شاعر🖌:
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
با صدای 🎙:
#لیلی_سپهری
.Bano_seda7 👈پیج اینستا
.
تنظیم و میکس
#تنظیم_آرتا🇦🇿
Telegram
attach 📎
حوالیِ هفتِ غروب
از راه می رسیدی
عجیبببب
به شانه هایِ پهنِ نیمکت
می آمدی و
فصل مشترکـِ پرنده و درخت بودی
میان رقص باد و شاخ و برگها
شادی را از پاکت ارزن
بیرون می ریختی
حالا
نیمکتی را
که تنهایی اش ، گوشه گیر شده
به پای نیامدنت میگذارم و ....
صف
صف
درختانی که
شاخه هایشان قوز کرده
به پای سرنوشت
اما....با این غروب لعنتی
چکار کنمـ که
دست کمـ
یکساااال طول می کشد
#نسرین_باقری
#دلتنگی
@raaadpaymahtab
از راه می رسیدی
عجیبببب
به شانه هایِ پهنِ نیمکت
می آمدی و
فصل مشترکـِ پرنده و درخت بودی
میان رقص باد و شاخ و برگها
شادی را از پاکت ارزن
بیرون می ریختی
حالا
نیمکتی را
که تنهایی اش ، گوشه گیر شده
به پای نیامدنت میگذارم و ....
صف
صف
درختانی که
شاخه هایشان قوز کرده
به پای سرنوشت
اما....با این غروب لعنتی
چکار کنمـ که
دست کمـ
یکساااال طول می کشد
#نسرین_باقری
#دلتنگی
@raaadpaymahtab
Forwarded from اتچ بات
سرکشی هاش ، بی دلیل نیست
گاهی
حلول می کند
در جمجمه ی مردی
که وسط حفره ی شلیک شده اش
یک جلد جنایات و مکافات
باقی مانده
و ترکشهایی در جیب دارد
گاهی هم زنی
که نقطه یِ خطاش
شلاق لعنتی ست
که ازنگاهش می پاشد
و...چند توله ی آرام
زیر پاهایش
خودنمایی می کنند
به سرزنش ِخنده هاش
حکمـ سنگسارش را
همان سنگهایی که مرد به سینه می زند
صادر می کند
و ...خدایی که همچنان نر است
#نسرین_باقری
.
@raaadpaymahtab
گاهی
حلول می کند
در جمجمه ی مردی
که وسط حفره ی شلیک شده اش
یک جلد جنایات و مکافات
باقی مانده
و ترکشهایی در جیب دارد
گاهی هم زنی
که نقطه یِ خطاش
شلاق لعنتی ست
که ازنگاهش می پاشد
و...چند توله ی آرام
زیر پاهایش
خودنمایی می کنند
به سرزنش ِخنده هاش
حکمـ سنگسارش را
همان سنگهایی که مرد به سینه می زند
صادر می کند
و ...خدایی که همچنان نر است
#نسرین_باقری
.
@raaadpaymahtab
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
من را از رفتن نترسان ...!
این تناقض های ابلهانه را
هزار بار
زندگی کرده ام
خورشید را
ماه را
فصلها را
سالها را
هر چه که می آید ....!
من هرگز باور نکرده ام
نیمه ای را که
پشت هر رفتنی به جا می ماند
و
زمزمه ی گنگ را
از دور دست تردید
من هیچ وقت باور نکردم
یک جا ماندن مترسک را
که دلش به هرزگی
می دود با پریدن هر کلاغی
هزاااااار فرسنگ .....
من بزرگ شدم
بدون اینکه بخواهم
خورشید پس مانده ی سایه ام را
روی زمین
به اغراق بکشد
من هیچ وقت باور نکردم
که خدا
عادل ترین بخش آفرینش است
من را از رفتن
نترسان
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
اجرا #نسیم_محمدی❤️
@asheghanenasim
این تناقض های ابلهانه را
هزار بار
زندگی کرده ام
خورشید را
ماه را
فصلها را
سالها را
هر چه که می آید ....!
من هرگز باور نکرده ام
نیمه ای را که
پشت هر رفتنی به جا می ماند
و
زمزمه ی گنگ را
از دور دست تردید
من هیچ وقت باور نکردم
یک جا ماندن مترسک را
که دلش به هرزگی
می دود با پریدن هر کلاغی
هزاااااار فرسنگ .....
من بزرگ شدم
بدون اینکه بخواهم
خورشید پس مانده ی سایه ام را
روی زمین
به اغراق بکشد
من هیچ وقت باور نکردم
که خدا
عادل ترین بخش آفرینش است
من را از رفتن
نترسان
#نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
اجرا #نسیم_محمدی❤️
@asheghanenasim
Telegram
attach 📎
Forwarded from radde paaye мaнтaaв (ՌԹՏՐɿՌ_Յ)
Telegram
attach 📎
Forwarded from loveziba.com (زیبا)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
https://loveziba.com/poets-site/bid/
#بید_و_قلب_تپنده
شاعر : #نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
دکلمه : #افسون_غفائی
@talaafsoon
تنظیم : #علی_صلاحی
تهیه شده در #سایت_عشق_زیبا
#بید_و_قلب_تپنده
شاعر : #نسرین_باقری
@raaadpaymahtab
دکلمه : #افسون_غفائی
@talaafsoon
تنظیم : #علی_صلاحی
تهیه شده در #سایت_عشق_زیبا
Forwarded from اتچ بات
#بید_و_قلب_تپنده
جمع می کرد هر روز بساطش را
زیر سایه ی بید می نشست
تا..... غروب
می چرخید باد
لابه لای شاخه ها
و
خسته نمی شد
کمی تامل.
عباس.
با گوش وچشم و دست وپای سالم
اما
قلبی غم آلود
عاشق یک جفت چشم سیاه
که هزار تکه میشد و
در قلب مریضش فرو می رفت به نوبت ..
اما دیگر
-«طاقت دویدن
در دالان شیشه ای
چشمان دخترک را نداشت»
مادر :
آستین ها بالا
پدر:
شرط ما
قلبی است که از نو بتپد..
(متن را با استرس بیشتری دنبال کنید )
مدام خواب علی را می دید
مجنون تر از هر بیدی
لم داده
با ریه های نصفه و نیمه
سرفه می کند
و
هوا را به سختی می
می
میمیک صورتش را
بلعید؟ !
هوا را به سختی؟!
از خواب میپرید
فاصله ی نیمکت مدرسه
تا عملیات
و هزار خاطره ی جنگ
که برایشان مشترک پخش می شد
و ...
قطره
قطره
زمین نم بر می داشت
و نسیمی آهسته
استخوانی اندامش را
می نواخت
.
دکترها :
-«چه می پوشی... ؟ »
-«برگ »
-«چه می خوری ....؟»
-«باد»
و میان قصه گنگ بیدها
فرو می رفت بی محابا ..
آخرین نسخه
-«عقدشان که بکنید درد ها را از شانه می تکانند»
اینجا
نفسش را برید دردهای ناتمام
ریه ها تمام شده
اما قلب تپنده
بید
و
قلب
زمین پر هیاهو
و باغچه به زایش
سایه ی علی
بلند بالا میپیچید به دیوار
انگار هزاران بید مجنون
شاخه کشیده بودند
در یک وجب قلب
_«خبر پیوندش با لاله ها»
_«جگرگوشه شان را چه کسی
به آسمان برد؟.
مادر مهيا ي درد :
دردانه ام
گيسوانت سبز هاي معلق
مژدگاني ام ؟
چقدر مجنون خواهد روييد؟!
اينگونه كه بید سرش را
روی شانه های زمین
به تعظيم است
خدا را به حمد و ستايش
چقدر كم آورده ایم
وصیت کاراکتر :
قلبش را مرگ نمی خواست
هدیه بود
بیدهای مجنون
ايستاده
ميميرند ...
#نسرین_باقری
#جنگ
#بید_و_قلب_تپنده
@raaadpaymahtab
اجرا #افسون_غفائی
@talaafsoon
تنظیم و میکس #علی_صلاحی
@AliSalahi65
جمع می کرد هر روز بساطش را
زیر سایه ی بید می نشست
تا..... غروب
می چرخید باد
لابه لای شاخه ها
و
خسته نمی شد
کمی تامل.
عباس.
با گوش وچشم و دست وپای سالم
اما
قلبی غم آلود
عاشق یک جفت چشم سیاه
که هزار تکه میشد و
در قلب مریضش فرو می رفت به نوبت ..
اما دیگر
-«طاقت دویدن
در دالان شیشه ای
چشمان دخترک را نداشت»
مادر :
آستین ها بالا
پدر:
شرط ما
قلبی است که از نو بتپد..
(متن را با استرس بیشتری دنبال کنید )
مدام خواب علی را می دید
مجنون تر از هر بیدی
لم داده
با ریه های نصفه و نیمه
سرفه می کند
و
هوا را به سختی می
می
میمیک صورتش را
بلعید؟ !
هوا را به سختی؟!
از خواب میپرید
فاصله ی نیمکت مدرسه
تا عملیات
و هزار خاطره ی جنگ
که برایشان مشترک پخش می شد
و ...
قطره
قطره
زمین نم بر می داشت
و نسیمی آهسته
استخوانی اندامش را
می نواخت
.
دکترها :
-«چه می پوشی... ؟ »
-«برگ »
-«چه می خوری ....؟»
-«باد»
و میان قصه گنگ بیدها
فرو می رفت بی محابا ..
آخرین نسخه
-«عقدشان که بکنید درد ها را از شانه می تکانند»
اینجا
نفسش را برید دردهای ناتمام
ریه ها تمام شده
اما قلب تپنده
بید
و
قلب
زمین پر هیاهو
و باغچه به زایش
سایه ی علی
بلند بالا میپیچید به دیوار
انگار هزاران بید مجنون
شاخه کشیده بودند
در یک وجب قلب
_«خبر پیوندش با لاله ها»
_«جگرگوشه شان را چه کسی
به آسمان برد؟.
مادر مهيا ي درد :
دردانه ام
گيسوانت سبز هاي معلق
مژدگاني ام ؟
چقدر مجنون خواهد روييد؟!
اينگونه كه بید سرش را
روی شانه های زمین
به تعظيم است
خدا را به حمد و ستايش
چقدر كم آورده ایم
وصیت کاراکتر :
قلبش را مرگ نمی خواست
هدیه بود
بیدهای مجنون
ايستاده
ميميرند ...
#نسرین_باقری
#جنگ
#بید_و_قلب_تپنده
@raaadpaymahtab
اجرا #افسون_غفائی
@talaafsoon
تنظیم و میکس #علی_صلاحی
@AliSalahi65
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
Telegram
attach 📎