Forwarded from داستان ایرانی
تصویر ملموس من از جنگ در تمام این سال ها یک کشتی شکسته است که دارد غرق می شود و عمویم را با خودش به اعماق آب ها می برد.برعکس همه که جنگ برایشان هم آغوشی خاک و خون است برای من هم بستری آهن و آب است...
انگار کنی بعد از ۷ آذر ۵۹ که ناوچه ی پیکان پس از فلج کردن نیروی دریایی عراق و غرق شدن خودش برای "همیشه" جنگ را به خشکی منتقل کرد، برای من هنوز جنگ در دریا ادامه دارد!
برشی از رمان #من_آلیس_نیستم_ولی_اینجا_خیلی_عجیبه
نوشته ی #فرید_حسینیان_تهرانی
نشر #هیلا
@dastanirani
انگار کنی بعد از ۷ آذر ۵۹ که ناوچه ی پیکان پس از فلج کردن نیروی دریایی عراق و غرق شدن خودش برای "همیشه" جنگ را به خشکی منتقل کرد، برای من هنوز جنگ در دریا ادامه دارد!
برشی از رمان #من_آلیس_نیستم_ولی_اینجا_خیلی_عجیبه
نوشته ی #فرید_حسینیان_تهرانی
نشر #هیلا
@dastanirani
#گروه_انتشاراتی_ققنوس
#از_داستان_ایرانی_حمایت_کنیم
رمان #شهريور...
زندگي 3 نسل إز زنان إيراني را به تصوير دراورده و نشأن مي دهد همگي اين زنهااگر چه سياسي نيستندهمگي فر باني سياست ميشوند
در کتاب شهریور هزار و سیصد و نمی دانم چند که با رفت و برگشت های ذهنی زن راوی شروع شده و خواننده را مدام از واقعیت به تخیل ، ازگذشته به حال می برد و می آورد و ذهنش را از قطعیتی که انتظارش را دارد دور می کند ولی به زیبایی این گم گشتگی را به تصویر می کشاند و باورپذیر . شناخت وسیع و عمیق نویسنده از جنوب و اشراف او بر جامعه شناختی و اقلیم آن منطقه وتکیه بر توانمندی و پویایی زنان از محورهای مهم آثار این نویسنده است . . رمان شهریور هزار و سیصد و نمیدانم چند رمانی تاریخی اجتماعی است که نویسنده در آن سه دوره ی زمانی را از زبان زن راوی به تصویر کشیده است که با روایتی ساده و گویا نظر خوانندگان عام و خاص را بخود جلب کرده است. . مطرح کردن موضوع بسیاردردناک و کمابیش فراموش شده حادثه سینما رکس آبادان : شعله ها از پایین خاموش شده بود و آب و ذغال و دوده با روغن تن آدم ها از زیر در سینما راه افتاده بود توی خیابان . اما فقط دود ، دود و گرما .(ص 138) تصویرهایی که با ماندگاری در ذهن خواننده حک می شوند از تصویر دا از کودکی زن راوی و از ری بخیر : خیلی زود در سیزده چهارده سالگی مادر مادرش و ولی قهری خواهرکوچکش شده بود . ( ص 29) وبلاخره جهان داستانی نژاد حسن ، جهانی سرشار از مفاهیم انسانی و عشق آرمان گرایانه است و تلاش اقشار فرودست برای کامیابی و بهروزی و زندگی بهتر .
#طلا_نژادحسن #داستان #داستان_ایرانی #هیلا #ققنوس
@qoqnoospub
#از_داستان_ایرانی_حمایت_کنیم
رمان #شهريور...
زندگي 3 نسل إز زنان إيراني را به تصوير دراورده و نشأن مي دهد همگي اين زنهااگر چه سياسي نيستندهمگي فر باني سياست ميشوند
در کتاب شهریور هزار و سیصد و نمی دانم چند که با رفت و برگشت های ذهنی زن راوی شروع شده و خواننده را مدام از واقعیت به تخیل ، ازگذشته به حال می برد و می آورد و ذهنش را از قطعیتی که انتظارش را دارد دور می کند ولی به زیبایی این گم گشتگی را به تصویر می کشاند و باورپذیر . شناخت وسیع و عمیق نویسنده از جنوب و اشراف او بر جامعه شناختی و اقلیم آن منطقه وتکیه بر توانمندی و پویایی زنان از محورهای مهم آثار این نویسنده است . . رمان شهریور هزار و سیصد و نمیدانم چند رمانی تاریخی اجتماعی است که نویسنده در آن سه دوره ی زمانی را از زبان زن راوی به تصویر کشیده است که با روایتی ساده و گویا نظر خوانندگان عام و خاص را بخود جلب کرده است. . مطرح کردن موضوع بسیاردردناک و کمابیش فراموش شده حادثه سینما رکس آبادان : شعله ها از پایین خاموش شده بود و آب و ذغال و دوده با روغن تن آدم ها از زیر در سینما راه افتاده بود توی خیابان . اما فقط دود ، دود و گرما .(ص 138) تصویرهایی که با ماندگاری در ذهن خواننده حک می شوند از تصویر دا از کودکی زن راوی و از ری بخیر : خیلی زود در سیزده چهارده سالگی مادر مادرش و ولی قهری خواهرکوچکش شده بود . ( ص 29) وبلاخره جهان داستانی نژاد حسن ، جهانی سرشار از مفاهیم انسانی و عشق آرمان گرایانه است و تلاش اقشار فرودست برای کامیابی و بهروزی و زندگی بهتر .
#طلا_نژادحسن #داستان #داستان_ایرانی #هیلا #ققنوس
@qoqnoospub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با هم بشنویم
بخشی از داستان #فیلمنگاری_یک_داستان_عاشقانه را با صدای #میترا_عرفانیخانقاه
#هیلا
@qoqnoospub
بخشی از داستان #فیلمنگاری_یک_داستان_عاشقانه را با صدای #میترا_عرفانیخانقاه
#هیلا
@qoqnoospub
وارد صحن می شوم . به طرف ضریح فولادی میروم. روی زمین گوشهای برای نشستن پیدا میکنم. یاد تمام شبهایی می افتم که می خواستم به زورشفای مادرم را از همین ضریح بگیرم. یاد دخیل هایی که بستم. شبهایی که اینجا صبح کردم و تمام چیزهایی که عاقبت یادم دادند گاهی نمی توانی با تقدیرت مچ بیندازی و برنده شوی. صدای مادرم دردمندانه میشکند. یه وقتایی مرگ شفاست دخترم.
#فیلمنگاری_یک_داستان_عاشقانه
#میترا_عرفانی_خانقاه
#هیلا
@qoqnoospub
#فیلمنگاری_یک_داستان_عاشقانه
#میترا_عرفانی_خانقاه
#هیلا
@qoqnoospub
حالا که اینجوری اومدم بیرون، اگه برگردم مامانم با روسریم خفه م میکنه. داییمم کمکش میکنه. اگه رضا نیاد هم برنمیگردم دیگه. می رم ژاپن پیش داداشم. یجوری می رم بلاخره. حتی می رم اونجا مرده می سوزونم ولی دیگه برنمی گردم خونه. با یه ژاپنی هم ازدواج میکنم. فکر کنم ژاپنی ها مهربونن. میرم ژاپن
#من_خنگ_ترین_دختر_رو_زمینم
#خیابون_درختی
#رویا_هدایتی
#هیلا
#گروه_انتشاراتي_ققنوس
@qoqnoospub
#من_خنگ_ترین_دختر_رو_زمینم
#خیابون_درختی
#رویا_هدایتی
#هیلا
#گروه_انتشاراتي_ققنوس
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
تو ایستگاه اتوبوسم. سرم پایینه. صبحا وقتی به زمین نگاه میکنی گوله گوله آب دهن رو زمین می بینی. مردم صبحشونو با تف کردن رو زمین شروع میکنن، صبح مارو هم با حالت تهوع. .. @qoqnoospub
تو ایستگاه اتوبوسم. سرم پایینه. صبحا وقتی به زمین نگاه میکنی گوله گوله آب دهن رو زمین می بینی. مردم صبحشونو با تف کردن رو زمین شروع میکنن، صبح مارو هم با حالت تهوع. ولی بازم صبح های زود رو دوست دارم، آخه کسی حوصله نداره به آدم نگاه کنه.
#من_خنگ_ترین_دختر_رو_زمینم
#بی_نام
#رویا_هدایتی
#هیلا
@qoqnoospub
#من_خنگ_ترین_دختر_رو_زمینم
#بی_نام
#رویا_هدایتی
#هیلا
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
در #سیامین_نمایشگاه_کتاب_تهران رونمایی از دومین رمان نویسنده #من_خنگ_ترین_دختر_رو_زمینم از اتوبوس پیاده میشم. میام وامیستم زیر پل عابر، روبروی میدون انقلاب. قراره ثریا بیاد همین جا. .. @qoqnoospub
در #سیامین_نمایشگاه_کتاب_تهران
رونمایی از دومین رمان نویسنده #من_خنگ_ترین_دختر_رو_زمینم
از اتوبوس پیاده میشم. میام وامیستم زیر پل عابر، روبروی میدون انقلاب. قراره ثریا بیاد همین جا. حالا معلوم نیست چقدر باید اینجا منتظر خانوم باشم. ممکنه مثلن تو راه یه پسری رو ببینه بعد خوشش بیاد بعد انقدر ادا دربیاره که پسره خودشم نفهمه چش شده ولی بیاد به ثریا شماره بده، خودشم بعدن هرچی فکر کنه نفهمه چرا رفته به ثریا شماره داده. بعد ثریا اگه خیلی خوشش اومده باشه یادش میره با من قرار داره برمیگرده میره خونه به پسره زنگ میزنه. ثریا همچین آدمیه. صداشم پشت تلفن یجوریه که...نمیدونم چجوری ولی پسرا بهش گفتن صداش یجوریه که آدمو مست میکنه. یعنی پسرارو. من که اصلن سر درد میگیرم اگه زیاد حرف بزنم با ثریا. چه تفلنی چه....یکی محکم میخوره بهم. نزدیکه بیوفتم تو جوب برمیگردم. ثریاس. ثریا محکم بغلم میکنه های های گریه میکنه.
#پیاده_روهای_پارک_لاله_سکوی_دوم
#رویا_هدایتی
#هیلا
#داستان #داستان_ایرانی #گروه_انتشاراتی_ققنوس
@qoqnoospub
رونمایی از دومین رمان نویسنده #من_خنگ_ترین_دختر_رو_زمینم
از اتوبوس پیاده میشم. میام وامیستم زیر پل عابر، روبروی میدون انقلاب. قراره ثریا بیاد همین جا. حالا معلوم نیست چقدر باید اینجا منتظر خانوم باشم. ممکنه مثلن تو راه یه پسری رو ببینه بعد خوشش بیاد بعد انقدر ادا دربیاره که پسره خودشم نفهمه چش شده ولی بیاد به ثریا شماره بده، خودشم بعدن هرچی فکر کنه نفهمه چرا رفته به ثریا شماره داده. بعد ثریا اگه خیلی خوشش اومده باشه یادش میره با من قرار داره برمیگرده میره خونه به پسره زنگ میزنه. ثریا همچین آدمیه. صداشم پشت تلفن یجوریه که...نمیدونم چجوری ولی پسرا بهش گفتن صداش یجوریه که آدمو مست میکنه. یعنی پسرارو. من که اصلن سر درد میگیرم اگه زیاد حرف بزنم با ثریا. چه تفلنی چه....یکی محکم میخوره بهم. نزدیکه بیوفتم تو جوب برمیگردم. ثریاس. ثریا محکم بغلم میکنه های های گریه میکنه.
#پیاده_روهای_پارک_لاله_سکوی_دوم
#رویا_هدایتی
#هیلا
#داستان #داستان_ایرانی #گروه_انتشاراتی_ققنوس
@qoqnoospub
فکر میکنی چطور میشود که آدم با یکی دوست میشود؟
به یکی علاقهمند میشود؟
با یکی احساس نزدیکی میکند؟
حرف برای گفتن دارد؟
به نظرش آشنا میآید؟
گفت:« راستش را بخواهی من فکر میکنم آدم خودش را گول میزند. هیچکس واقعا آشنای آدم نیست، هیچ آشنایی بدون درد و گرفتاری نیست، هیچ آشنایی دوام ابدی ندارد. ما با همه آشناییها، باز یک گوشه قلبمان خالی میماند.
هیچکس تمام تنهایی آدم را پر نمیکند. هر چقدر بخواهی به کسی نزدیک شوی، بیشتر دردت میآید.»
#یک_روز_بلند_طولانی
#گيتي_صفرزاده
#هیلا
@qoqnoospub
به یکی علاقهمند میشود؟
با یکی احساس نزدیکی میکند؟
حرف برای گفتن دارد؟
به نظرش آشنا میآید؟
گفت:« راستش را بخواهی من فکر میکنم آدم خودش را گول میزند. هیچکس واقعا آشنای آدم نیست، هیچ آشنایی بدون درد و گرفتاری نیست، هیچ آشنایی دوام ابدی ندارد. ما با همه آشناییها، باز یک گوشه قلبمان خالی میماند.
هیچکس تمام تنهایی آدم را پر نمیکند. هر چقدر بخواهی به کسی نزدیک شوی، بیشتر دردت میآید.»
#یک_روز_بلند_طولانی
#گيتي_صفرزاده
#هیلا
@qoqnoospub
تا به حال زندگی شما را نوازش کرده است؟
این لحظه اوج که غرق در خود زندگی میشوید، مثل زمان یا هوا. سیال، جاری، چون عنصری جداییناپذیر اما منفک که توانایی لذت بردن را دارد.
...دلسپردن به جریان ساده زندگی، مثل جریان سیال رودخانه که فقط باید در آن شناور شد. فقط شناور، معلق، بدون فکر یا هر تصمیمی، یا حتی پیشبینیای که اگه دو چوب اونورتر یه آبشار باشه یا صخرهای...هیچچیز، هیچچیز مهم نیست جز همین شناور شدن و لذت بردن از لمس نرم جریان آب و شاید حرکت جلوهفروشانه نرم و نازک نور آفتاب که از لابهلای شاخ و برگهای درختهای اطراف خود را پشت پلک بسته میرساند. و لبخندی ناخودآگاه از لمس نوازش لحظه زندگی.
#این_تنهایی_لعنتی
#فوژان_برقیان
#هیلا
@qoqnoospub
این لحظه اوج که غرق در خود زندگی میشوید، مثل زمان یا هوا. سیال، جاری، چون عنصری جداییناپذیر اما منفک که توانایی لذت بردن را دارد.
...دلسپردن به جریان ساده زندگی، مثل جریان سیال رودخانه که فقط باید در آن شناور شد. فقط شناور، معلق، بدون فکر یا هر تصمیمی، یا حتی پیشبینیای که اگه دو چوب اونورتر یه آبشار باشه یا صخرهای...هیچچیز، هیچچیز مهم نیست جز همین شناور شدن و لذت بردن از لمس نرم جریان آب و شاید حرکت جلوهفروشانه نرم و نازک نور آفتاب که از لابهلای شاخ و برگهای درختهای اطراف خود را پشت پلک بسته میرساند. و لبخندی ناخودآگاه از لمس نوازش لحظه زندگی.
#این_تنهایی_لعنتی
#فوژان_برقیان
#هیلا
@qoqnoospub
اگر قرار باشد آدم یکبار زندگی کند
شاید بهتر باشد دنبال رویاهایش برود.
جواب داد:
«من به آنطرفش فکر میکنم، به چیزهایی که دور انداخته شدند تا یک آدم به رویاهایش برسد.»
#یک_روز_بلند_طولانی
#گيتي_صفرزاده
#هیلا
@qoqnoospub
شاید بهتر باشد دنبال رویاهایش برود.
جواب داد:
«من به آنطرفش فکر میکنم، به چیزهایی که دور انداخته شدند تا یک آدم به رویاهایش برسد.»
#یک_روز_بلند_طولانی
#گيتي_صفرزاده
#هیلا
@qoqnoospub
آن وقت من کلاس سوم بودم و درسم خوب بود و کسی بهم نمیگفت نیا.
تابوت روی دستهای بابام و عمو حمید و عمو احمد و دایی محمود بود و من کنارشان میدویدم.
خیلی تند میرفتند.
انگار زنگ مدرسهی مردهها خورده بود
و مادربزرگ دیرش شده بود...
#زنگ_حساب
از مجموعه داستان #بگذار_برسانمت
#محمدرضا_گودرزی
#هیلا
@qoqnoospub
تابوت روی دستهای بابام و عمو حمید و عمو احمد و دایی محمود بود و من کنارشان میدویدم.
خیلی تند میرفتند.
انگار زنگ مدرسهی مردهها خورده بود
و مادربزرگ دیرش شده بود...
#زنگ_حساب
از مجموعه داستان #بگذار_برسانمت
#محمدرضا_گودرزی
#هیلا
@qoqnoospub
بی پولی مثل جانوری موذی روی زمین می خزد و نم نم نزدیک می شود. یکباره خیز برنمی دارد تا گلویت را بچسبد. فیش فیش می کند، به تنش پیچ و تاب می دهد و توی بی خبری تو از راه می رسد. این طور نیست که شب بخوابی و صبح ببینی بی پولی. طوری پاورچین می آید که غافلگیرت کند. فاصله دارایی و نداری آن قدر محو است که خودت نمی فهمی چطور مسیر بینشان را طی کرده ای و از دارایی رسیده ای به نداری. فقط یک آن می بینی که دستت خالی است و حس می کنی جلوی پایت گودالی بزرگ دهان باز کرده.
بی پولی که می رسد نباید بترسی. نباید بگذاری ترس فلجت کند. باید نداری را پوشاند. باید نداری را حتی از خودت پنهان کنی و تا وقتی کسی به رویت نیاورده که نداری، خودت بهش اعتراف نکنی. اما به رویت که آورد...
دانیال زل می زند توی چشم هایم و می پرسد: "پس این دوچرخه چی شد؟"
گرچه هنوز "سین" اش می زند، حرفش را محکم و بی لکنت گفته.
#برشی از #آینه_تال
نوشته #سودابه_فرضی_پور
#هیلا
@qoqnoospub
بی پولی که می رسد نباید بترسی. نباید بگذاری ترس فلجت کند. باید نداری را پوشاند. باید نداری را حتی از خودت پنهان کنی و تا وقتی کسی به رویت نیاورده که نداری، خودت بهش اعتراف نکنی. اما به رویت که آورد...
دانیال زل می زند توی چشم هایم و می پرسد: "پس این دوچرخه چی شد؟"
گرچه هنوز "سین" اش می زند، حرفش را محکم و بی لکنت گفته.
#برشی از #آینه_تال
نوشته #سودابه_فرضی_پور
#هیلا
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
@qoqnoospub
#جایزه_داستان_شیراز فهرست #رمانهاى راهیافته به مرحلهی نیمهنهایی را منتشر کرد که در این فهرست دو کتاب از انتشارات #ققنوس و یک کتاب از نشر #هیلا ( #گروه_انتشاراتی_ققنوس ) نیز جای گرفتهاند:
#چینخوردگی نوشتهی #هادی_معصومدوست، #سوگواری_برای_شوالیهها نوشتهی #مرتضی_کربلاییلو و #کالت نوشتهی #بابک_تبرایی.
کربلاییلو برای این کتابش پیش از این نامزد دریافت #جایزه_احمد_محمود شده بود. نام چینخوردگی نیز در میان نامزدهای #جایزه_هفت_اقليم به چشم ميخورد
@qoqnoospub
#چینخوردگی نوشتهی #هادی_معصومدوست، #سوگواری_برای_شوالیهها نوشتهی #مرتضی_کربلاییلو و #کالت نوشتهی #بابک_تبرایی.
کربلاییلو برای این کتابش پیش از این نامزد دریافت #جایزه_احمد_محمود شده بود. نام چینخوردگی نیز در میان نامزدهای #جایزه_هفت_اقليم به چشم ميخورد
@qoqnoospub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فضایی صمیمی برای خواندن و لذت بردن هدیه ققنوس به شما همراهان عزیز است❤
.
#ققنوس، در سال ۱۳۵۶ و در قلب تپندهٔ شهر، یعنی #خیابان_انقلاب فعالیتش را آغاز کرد و در طی این سالها با افتتاح انتشارات #آفرینگان، #هیلا و #پخش_ققنوس فعالیتش را گسترش داد.
و حالا این پرندهٔ بلندپرواز، دریچهای جدید برای دوستداران فرهنگ و هنر گشوده است تا برای رهایی از هرچه هیاهو و روزمرگی است، به آن پناه آورند.♨️
.
راوی دوران ،روایتگر ققنوس، از گذشتهها تا به امروز...
همه روزه از ساعت ۹ صبح تا ۱۱ شب پذیرای شما عزیزان است😍
آدرس: خیابان انقلاب، خیابان وصال، نرسیده به طالقانی، کوچه شفیعی، جنب خانه سینما، موسسه فرهنگی هنری ققنوس (راوی دوران)
روز جهانی هدیه گرامی باد🎁❤
@qoqnoospub
.
#ققنوس، در سال ۱۳۵۶ و در قلب تپندهٔ شهر، یعنی #خیابان_انقلاب فعالیتش را آغاز کرد و در طی این سالها با افتتاح انتشارات #آفرینگان، #هیلا و #پخش_ققنوس فعالیتش را گسترش داد.
و حالا این پرندهٔ بلندپرواز، دریچهای جدید برای دوستداران فرهنگ و هنر گشوده است تا برای رهایی از هرچه هیاهو و روزمرگی است، به آن پناه آورند.♨️
.
راوی دوران ،روایتگر ققنوس، از گذشتهها تا به امروز...
همه روزه از ساعت ۹ صبح تا ۱۱ شب پذیرای شما عزیزان است😍
آدرس: خیابان انقلاب، خیابان وصال، نرسیده به طالقانی، کوچه شفیعی، جنب خانه سینما، موسسه فرهنگی هنری ققنوس (راوی دوران)
روز جهانی هدیه گرامی باد🎁❤
@qoqnoospub